نقد رمان معرفی و نقد رمان طمع زندگی | کوثر فیض‌بخش کاربر نگاه دانلود

کوثر فیض بخش

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/03/08
ارسالی ها
1,036
امتیاز واکنش
46,628
امتیاز
916
سن
21
محل سکونت
Tehran
بسم تعالی

نام رمان: طمع زندگی
نام نویسنده: کوثر فیض‌بخش کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، معمایی
نام ناظر: @Kiarash70
خلاصه:
می دانی؟ زندگی‌ نیست که با تو بازی می کند! نه زندگی و نه سرنوشت! آنها فقط، تصمیماتی هستند که به اشتباه گرفته می شوند! تصمیماتی که شاید به آسانی نخواهی فهمید که چه گونه بر تو تاثیر می گذارد؟!
حال، فکر کن، این تصمیات زشت و بی انتها، از نزدیک خودت باشد! چه می کنی؟ چه کار می توانی انجام دهی؟ مژده، دختری‌ست که مورد اصابت تصمیمات و بدخواهی نزدیکش قرار گرفته! اوست و مشکلی که برایش هزار و یک دردسر است! چه می کند برای خروج از این باتلاق عمیق و کثیف؟

Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    به نام خدا

    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد


    36598
     

    sarah stud

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/08
    ارسالی ها
    524
    امتیاز واکنش
    12,385
    امتیاز
    671
    سن
    30
    محل سکونت
    Qeshm
    سلام وروی قشنگم!
    مثل اینکه اولین نقدتو قراره من بنویسم. (طبق قولی که بهت دادم!)
    امیدوارم از هیچکدوم ناراحت نشی دردونه :)

    نام رمان:
    از اسم رمان، مشخصه که یه رمان عاشقانه داریم ولی ژانر معمایی در اسم دیده نمیشه!
    البته این نقص رو میتونی با یه کاور عالی بپوشونی.
    (کاورت با توجه به تاخیر تیم طراحی، هنوز حاضر نشده و نظرمو راجع به اون بعد از اینکه به دستت رسید، بهت میگم. پس حتما وقتی حاضر شد، خبرم کن!)

    ژانر:
    عاشقانه، اجتماعی و معمایی...!
    باید بگم به شخصه عاشق رمانای معمایی هستم.
    خیلی خوب تو روند داستان همه‌ی ژانر دیده میشه.

    خلاصه:
    خلاصه به خوبی نوشته شده!
    تو این قسمت، به طرز زیبایی خواننده براش سوال میشه که چه اتفاقی افتاده؟
    چرا؟ چطوری خودشو نجات میده؟ و...
    اینا همه نکاتیه که موجب جذب خواننده میشه!
    آفرین عزیزم.

    سیر و روند:
    با وجودی که روند داستان کمی، فقط کمی کند پیش میره، اما به خوبی حالت معماگونه درش پیداست.
    جذابه و من دوس دارم با هویتهای ناشناس آشنا بشم و بدونم چی پیش میاد!
    اتفاقات رو خوب پیش میبری و از گزافه گویی تا حدود زیادی پرهیز شده.

    شخصیت پردازی:
    در این قسمت میتونستی بهتر کار کنی!
    بجز شخصیت مژده (البته تا حدودی)، بقیه شخصیتها گنگ و پیچیده ن و من هیچ ایده‌ای در موردشون ندارم.
    همیشه جا برای پیشرفت هست!

    توصیفات:
    در توصیف مکانها خیلی بهتر از توصیف شخصیت‌ها و احساسات عمل کردی!
    بیان احساسات کمی گنگ بودن و برای شخصی که حالت هیستریک داره، تا حدودی غیرقابل باور!
    این رو تو اولویت ویرایش بذار!

    مونولوگ:
    باید بهت بخاطر مونولوگهای قوی و فوق العادت تبریک بگم ورو!
    عالی و تقریبا بی نقص انجامش دادی و این یکی از نقاط قوت قلمت محسوب میشه.

    دیالوگ:
    دیالوگها، با توجه به هرشخص متفاوته و این هم یکی دیگه از نقاط قوت تو به حساب میاد!

    زاویه دید:
    به خوبی از زاویه دید اول شخص استفاده کردی و اگه پرش و تغییری در زاویه دیدت نداشته باشی، عالیه!
    به همین روند ادامه بده.

    نثر:
    نثر روان، شیوا و با کمترین درصد اشتباه!
    عالی بود! موفق باشی خوشگلم.
    نظر شخصیم اینه که نثرتو به معیار بنویسی و دیالوگها رو محاوره ولی بازم هرطور میل خودته!

    اشتباهات تایپی:
    چیز خاصی تو ذهنم نمونده که بخوام بگم.
    یه متن بدون اشتباه تایپی و املایی، برای خواننده جذابتره!

    علائم نگارشی:
    فقط کمی، توی این بخش نیاز به ویراستاری داری که با یه بازبینی، حل میشه!

    **


    خب عزیزم، اینم از نقدی که گفته بودم.
    بازم امیدوارم ناراحت نشی چون جدا دلم میخواد پیشرفت کنی و این نکاتو برای پیشرفت تو و قلمت گفتم!
    همیشه جا برای پیشرفت هست!
    من قلمتو واقعا دوست دارم :)
    بهتره رمانای نویسنده های دیگه رو هم بخونی. البته با دید منتقدانه!
    این کمک بزرگی بهت میکنه.
    موفق، شاد و پیروز باشی عزیزدلم...

     

    کوثر فیض بخش

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/08
    ارسالی ها
    1,036
    امتیاز واکنش
    46,628
    امتیاز
    916
    سن
    21
    محل سکونت
    Tehran

    اول از همه، باید بگم خیلی خوشحالم که نقد کردی! تا حدودی، اصلا انتظار نداشتم یادت بمونه :)
    نقد هات عالی بودن و لـ*ـذت بخش. مطمئن باش به خوبی ازشون استفاده میکنم و خواهم کرد.
    فقط یه چندتا جواب برای بعضی از بخش های نقدت دارم:

    نام رمان:
    اول چیز دیگه ای بود که با توجه به گفته ناظرم (تکراری بودن اسم) باید عوض میشد و شد.

    سیر و روند:
    خب راستش رمانای زیادی خوندم. این خوندن ها، بهم کمک کرده گزافه نگم. مثلا حاشیه نویسی های زیاد و خیلی چیزای دیگه. و اینکه چرا سرعت کمه!؟ خیلی رُک میگم. نمیخوام به همین زودی با تعداد پست کم تموم بشه. البته دوست دارم ۱۰۰ پست که شد، داستان نه چندان پیچیده مژده رو تموم کنم.

    شخصیت ها:
    خب در حقیقت، نمیخوام درباره مژده، از زبون خودش چیزی بگم! این یکی از ضعف های شدیدیِ که باهاش تا به امروز برخورد داشتم. چرا همیشه باید شخصیت رمان، از زبون خودش از خودش بگه؟! و درباره شخصیت بقیه باید بگم، چون روند داستان یه خورده طولانی هست و شده، نمیخوام شخصیت هام زود لو برن!

    توصیفات:
    احساسات! تنها چیزی که نباید جز غم و اندوه توی پست های اول ببینیم، احساساته! توی پست های جدیدتر و حتی آینده، احساسات مختلفی قراره به تمام افراد اضافه بشه. و هیستریک! خب راستش من با آدمای عصبی زیادی سر و کار دارم. چه بسا که خودمم فوق‌العاده آدم عصبی و دم دمی مزاجی‌ام! (میدونم بهم نمیخوره! :aiwan_lightsds_blum:) حالت های هیستریک رو، بر اساس حالت های فوق عصبی و روحی چند نفر نوشتم. در واقع، احساسات، حرکات، رفتار و حتی اخلاق‌شون در اون لحظه رو، با هم ادغام کردم.

    دیالوگ:
    مرسی از این همه لطف. یه چیزی: "فرزاد، آدم خیلی بیشعوریه در مقابل مژده! من سعی کردم با حرف ها و رفتار هایی که در مقابل مژده انجام میده، منظورم رو برسونم." ، ^پدر مژده، آدمیِ با اولویت های نامطلوب خودش! تازه داره با مژده راه میاد ولی چیزی که همیشه براش (البته بعدا توی پست های بعدی، این بحث درباره پدر مژده تغییر میکنه) در اولویته، کارشه!^. خیلی ها مظلوم هستن، خیلی ها شوخ طبع و بذله گو! من نخواستم یکی از ژانر ها، طنز باشه. در صورتی که میتونستم طنز رو هم اضافه کنم. در نظر اینه که توی این رمان، یه روند روتین داشته باشم که به ناگهان، همه چی بهم میخوره. (و البته که این کار با ورود پژمان، شروع شد)
    #اگه بشه و خدا بخواد، رمان بعدیم رو میخوام با ژانر طنز ورق بزنم! شاید هم فن فکیشن تخیلی! خدا داند و بس!

    علائم نگارشی:
    اگه دقت کرده باشی، من تا الان بالای دو-سه بار، توی تاپیک جذب ویراستار شرکت کننده بودم ولی هیچ! :aiwan_lightsds_blum:

    هیچ ناراحت نشدم!
    بلکه خیلی هم از نظراتت انرژی گرفتم :)
    حتما به نصیحتت عمل میکنم (البته خیلی وقته این کارو میکنم و ممنونم که بهم اهمیت دادی و این رو به من گفتی)
    خیلی دوسِت میدارم ♡_♡
    خیلی برام عزیزی.
    امیدوارم تو هم همیشه شاد، خوشحال و موفق باقی بمونی و باشی..!
     
    آخرین ویرایش:

    sarah stud

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/08
    ارسالی ها
    524
    امتیاز واکنش
    12,385
    امتیاز
    671
    سن
    30
    محل سکونت
    Qeshm

    اول اینکه؛ اگه قولی بدم، حتما یادم میمونه و بهش عمل میکنم!
    دوم؛ فک میکنم به این نکته توجه نکردی! تمامی به اصطلاح انتقادهایی که کردم، هیچ کدوم قاطعانه نبود و من گفتم تا حدودی!
    بازم، بنظرم بخشهای روانی رو بیشتر روش کار کن.
    امیدوارم واقعا همینطور که میگی، نقدم سازنده بوده باشه و به دردت بخوره :)
    منم دوست دارم عزیزم! :-*
     

    "faride.hashemi"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/16
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    501
    امتیاز
    171
    سن
    28
    محل سکونت
    Kerman
    عنوان
    «مژدهٔ عشق» ترکیبی‌ست ساده و معمولی که تنها حُسنش اینست که هم‌زمان دو مفهوم را القا می‌کند: هم نویدِ غلبه‌ی خوشی را می‌دهد و هم با نام کرکتر محوری هماهنگ است.
    نام انتخابی شما شامل لغات و ترکیبی پراستفاده و فاقد تازگی‌ست؛ ضمن اینکه تنها با جنبه‌ی عاشقانه‌ی اثر مرتبط است و مضمون اجتماعی و معمایی آن را دربرنمی‌گیرد.

    طرح‌ جلد
    طرح، تک سوژه هست و به خوبی نشان از تک‌ موضوعی بودنِ قصه‌ای که با محوریت تک شخصیت اصلی روایت می‌شود، دارد.
    دختری که در تصویر مشاهده می‌شود، به نحوی خود را روی دیوارسنگی انداخته که موهای نامرتبش کاملاً چهره‌اش را پوشانده و می‌تواند آشفتگی و بی‌حوصلگی را القا کند.
    رنگ لاک سیاهِ دختر نیز هم می‌تواند نماد قدرتمندی و غلبه باشد و هم نماد افسردگی و اندوه.
    رنگ فونت صورتی کدر انتخاب شده که طبق مطالعات، رنگی مناسب برای آرامش اعصاب و استرس می‌باشد و
    رنگ نوارهای باریک طرح نیز قهوه‌ای انتخاب شده و از آن جهت که قهوه‌ای نماد مادر زمین است و نشان از پناهگاه امن بودن و منبع آرامش دارد، انتخاب صحیحی‌ست.
    به طورکلی طرح ساده و با کمترین استفاده از بازی با رنگ‌هاست؛ اما همین مقدار حساب‌شده و مقبول به نظر می‌رسد.
    جمله‌ی کوتاه جلد نیز تمِ معمایی اثر را القا می‌کند و متناسب است.

    ژانر
    عاشقانه-اجتماعی و معمایی انتخاب شده که تا به اینجا که حدودِ پنجاه پارت از داستان گذشته، تنها بعد اجتماعیِ اثر با مشکلاتی که شخصیت محوری گریبانگیرش هست؛ مانند تلاش برای اثبات ارتباط نداشتنش با اشکان و مشکلاتی که با خانواده‌اش به این واسطه پیدا کرده، به خوبی مشهود است؛
    اما از جهت
    عاشقانه تنها چند
    مصداق کوتاه، مثل علاقه‌ی کهنه‌ی پژمان و
    از جهت
    معمایی و ابهام مرموز بودن فرزاد را شاهد هستیم که از این نظر نیاز به مانور دادنِ بیشتری وجود دارد که امید است در ادامه به نحوی پررنگ‌تر شاهدش باشیم‌.

    خلاصه
    ابتدا با یک توضیحِ متفاوت نگاشته شده که این مفهوم را می‌رساند که راویِ این قصه برخلاف معمول قصد ندارد مشکلش را گردن سرنوشت و جبر زندگی بیندازد؛ منفعل نیست؛ بلکه جهان‌بینیِ خودش را دارد و سپس برای این نوع تعریف از مواجهه با مشکلات، «مژده» قهرمان قصه مثال زده می‌شود.
    خلاصه درکل جالب است. هرچند با تک گره؛ اما مسئله می‌سازد.
    منتها مشکلش از یک جهت در تکه‌ی ابتداییِ آنست که لحن و مضمونی نزدیک و مناسب برای مقدمه دارد و حذفش بهترست.
    و از جهت دیگر در جمله‌بندی بخش دوم است.
    منظورم این نیست که کلمات ثقیل و پرتکلف انتخاب شده‌اند؛ خیر.
    بلکه روانیِ نثر مشکل دارد و سکته در خوانش ایجاد می‌کند.
    روی لغت «نزدیک» تأکید داشتید که گمان می‌رود منظورتان یک شخص منفی و کلیدی‌ست؛ منتها لغت مناسبی انتخاب نشده.
    ببینید بعضی لغات ایهام دارند و می‌توانند هم‌زمان دو مفهوم را برسانند؛ مثل «فلک» که هم به معنای وسیله‌ای برای تنبیه هست و هم به معنای آسمان.
    اما لغت «نزدیک» صرفاً مفهوم فاصله را القا می‌کند و کمی مبهم و گیج‌کننده کرده متنتان را. پیشنهاد می‌دهم خلاصه را بازنویسی کنید.

    مقدمه
    با استفاده از توالیِ ضمائر متنِ جالبی نگاشته شده. مقدمه ساده و زیباست. منتها شاید بهتر باشد کلمات «من، تو، او، ما، شما و آن‌ها» را بولد کنید یا داخل گیومه بگذارید تا خواننده در همان نظر اول متوجهِ پایه‌ی متن شود؛ چون در نگاه اول جملات گسسته و گنگ به نظر می‌رسند.
    ازطرفی توجه داشته باشید که مقدمه‌ی شما صرفاً مضمون عاشقانه‌ی اثر را دربرمی‌گیرد و نشانی از دو ژانر اجتماعی و معمایی ندارد.
    لازمست با ایجاد پرسش یا صحبت از زخم و درد به این دو جنبه نیز بپردازید. درواقع منظورم متنی شبیه به تکه‌ی اول خلاصه‌تان هست.
    پیشنهاد می‌دهم ابتدای خلاصه را حذف و به مقدمه‌تان اضافه‌اش کنید.
    شروع اثر
    «صحنه‌ی دعوای پدر متعصب با دخترِ متهم به ارتباط با‌ پسری غریبه» خودِ صحنه تکراریست؛ ولی انتخابش برای شروع اثر کمتر توسط دیگر نویسندگان به کار بـرده شده و با توصیفات خوبی که دارد، تا حدی توانسته باعث هیجان و کنجکاوی برانگیزی شود؛ منتها از آن جهت که ژانر معمایی و اجتماعی باعث می‌شود مخاطب توقع گره و هیجان بیشتری داشته باشد، لازمست نحوه‌ی شروع را تغییر بدهید.
    سیر داستان
    در ابتدا به کندی پیش رفت و در ادامه به واسطه‌ی پرش زمانی شتاب نامعقولی پیدا کرد. درواقع پرش زمانی متعدد و بسیار، تعادل و انسجامِ قصه را تحت‌الشعاع قرار داده است.
    نمی‌گویم پرش زمانی نداشته باشید؛ بلکه مشکل، توی ذوق بودنِ سرعت قصه هست. وَ علتِ این توی ذوق بودن اینست که شما تاحدی سکانس‌وار و کلی قصه را پیش بردید. درواقع اتفاقات و صحنه‌ها کم است و مثلاً می‌گویید «دو هفته یا یک هفته گذشته و این تایم سپری شده را در دو خط توضیح می‌دهید و صحنه‌ی فعلی و زمان حال را شرح می‌دهید» بهترست حداقل به همان صحنه‌ی حال طول و تفصیل بیشتری بدهید. سیر شما برای فیلم سینمایی مناسب است؛ ولی رمان نیاز دارد تا روزمرگی‌ها و حوادث روتین شخصیت‌ها بیشتر توضیح داده شود و مخاطب را آشناتر کند با آدم‌های داستان‌.

    ایده
    هنوز به طور کامل مشخص نیست؛ اما اگر صرفاً «اشکان» نقطه‌ی ابهام داستان باشد و دختری که به دنبال رفع تهمت و بازپس‌گیریِ آبرویش هست، ایده‌ فاقد تازگی‌ست.
    باورپذیری
    به لحاظ چارچوب و بافت کلیِ داستان، مشکلی وجود ندارد.
    منتها در چند تک صحنه نیاز به توضیح و تدقیق بیشتری احساس می‌شود.
    #۱۲
    پدری که مستبد، سنتی و متعصب تصویر می‌شود و مژده از این پدر ترس و واهمه دارد، قابل قبول نیست که اولاً «تو» نه «شما» خطابش کند.
    دوماً با این لحن طلبکارانه و تند با او صحبت کند.
    پس؛ اگر می‌خواهید مفرد خطابش کند؛ لااقل نشان
    دهید که خواهرش مژگان نیز همین مدل صحبت می‌کند تا برای مخاطب عادی‌ جلوه کند.
    دیالوگ‌هایی که تا به اینجا بین مژگان با پدرشان ردوبدل شده، خطابی نیست. این را بهترست اضافه کنید.
    هم‌چنین اگر به طبع اخلاق مژده می‌خواهید لحن تندش را حفظ کنید، لازم است ری‌اکشن پدرش را در این صحنه‌ها پر غیظ‌تر و قلدرتر نشان دهید، نه آرام‌تر.
    #۱۷
    به فرض که مادرش انقدر ساده هست که نمی‌داند هیچ انسانی با یک نوع غذا نمی‌تواند زنده بماند و بدن به همه‌ی انواع پروتئین‌ها و مواد مغذی نیاز دارد؛ اما توجیهِ مژده دور از واقع هست. ایرانی‌ها کی و کجا در رسانه‌ها تبلیغ قیمه و قورمه‌سبزی کرده‌اند؟ آموزش‌های آشپزی هم که معمولاً شامل غذاهای خاص می‌باشد.
    مهم‌تر آنکه این استدلال ابداً قوی نیست که مادرش بتواند حسرت بخورد که چرا دخترش سمت فلسفه و منطق نرفته است.
    #۲۵
    آن دختر چادری که می‌خواست به مژده کمک کند؛
    اولاً مژده با لباس‌های خاکی و ساده و صورت بدون آرایش غلیظ و موهای آشفته بیرون ریخته؛ حس ضعف و بیماری را القا می‌کند، نه تباهـ*کاری را. این طعنه‌ی «هرجایی» مناسب این صحنه نیست.
    دوماً تظاهر و ریاکاریِ افراد مذهبی‌نما به سادگی و با یک صحنه قابل پرداخت نیست؛ چون طبیعتاً راحت خودشان را لو نمی‌دهند. کدام آدمی که اعتبارش را از ظاهر مذهبی‌اش گرفته، در محله‌ی خودش آن‌هم جلوی در خانه‌اش حجاب را از سرش برمی‌دارد؟
    متوجه‌ی پیامی که می‌خواستید بدهید هستم. دقت کنید که من با محتوا و مضمونش کاری ندارم، حرف من اینست که در جای درست و با پرداخت درست این صحنه روایت نشده.
    وقتی هم دوهفته خانه‌ی خواهرش بوده، لازمست اشاره کنید ساک‌دستی‌ای کوچکی همراه خودش داشته.
    فاصله‌‌اش تا خانه‌ی خودشان را می‌خواست با تاکسی طی کند که نتوانست؛ و در ادامه نوشته شد که پیاده خود را رساند. ضمن اینکه پول هم برای اتوبوس نداشت. این مسئله‌ی نحوه‌ی رسیدنش را دقیق مشخص کنید. می‌توانست دربست بگیرد و جلوی خانه حساب کند.
    #۳۳
    مژده به مادرش می‌گوید فقط با اتوبوس می‌رود و دربست نمی‌گیرد. که این مطلب درچند پست نقض شد و تاکسی گرفت.
    اگر منظورش صرفاً مسیری خاص هست، نه همیشه؛ حرفش را اصلاح کنید.

    شخصیت‌پردازی
    مژده خصلت مهمش «عصبی و هیستریک بودنش» هست که بسیار ظریف و خوب شخصیت‌پردازی شده.
    لحظاتی که با خود حرف می‌زند، تصاویر را نقاشی می‌کند، بی‌اعتمادی و ری‌اکشن‌های تندش مقابل پژمان و... همگی به خوبی در جهت ملموس و قابل‌باور کردنِ این کرکتر پیش رفته‌اند.

    فرزاد هرچند که حضور کمرنگی دارد ولی با زبان تلخ و مرموز بودنش و دراصل به کمک دیالوگ‌های کوتاه و خوبش به خوبی شخصیتش وزن می‌گیرد و در ذهن مخاطب حک می‌شود.
    مژگان شخصیت مهربان داستان که روی بخش خواهر بودنش خوب کار شده؛ ولی مادرانگی کمرنگی دارد.
    از طرفی مژده که دختری مجردست و کوچکتر از مژگان هم بوده و نمی‌تواند تجربه‌ای در پوشک گذاشتن برای بچه و کلاً بچه‌داری داشته باشد، این مهارت را از کجا کسب کرده؟
    حداقل اگر چند هفته‌ای می‌دید مادرِ خودش چطور از آن بچه‌ها مراقبت می‌کند و بعد یاد می‌گرفت، میشد پذیرفت کمک خواهرش کند.
    همینطور اینکه مژگان که تازه مادر شده، اول نگران تمیزیِ خانه‌اش هست، نه سلامتی بچه‌هایش.
    سایر افراد داستان، تیپ هستند نه شخصیت. وَ از یک الگوی کلیشه پیروی می‌کنند. که ایراد نیست؛ ولی یک قصه‌ی کامل و حرفه‌ای می‌طلبد که از آدم‌های تیپیکال کوتاه و کلیدی استفاده شود، نه در مورد پدر و مادر یا شخصیت‌های پررنگ داستان.

    توصیفات
    توصیفات در چهاربخش قابل بررسی‌ست و شما در بخش‌هایی قوی عمل کردید و در بخش‌هایی نیاز به دقت بیشتری دارید.
    ظاهر
    توصیف و ترسیمِ اجزای چهره، رنگ و نوع لباس حتی در مورد کرکتر اصلی تقریباً صورت نگرفت.
    مکان
    خیلی مختصر خانه‌ی مژده توصیف شد. ولی مکان‌ها و اسباب بسیاری وجود داشت که نیاز به تصویرسازی برای مخاطب داشت تا بتواند به خوبی حس و حال فضا را درک کند.
    حالات
    خصوصاً درمورد مژده با شرحی با دیتیل و ظریف من‌جمله در خلوتش و در حمام درمورد حرکت و اکت‌های عصبی‌اش به‌ خوبی و با جزئی‌نگری و ظرافت شرح داده‌اید.
    احساسات
    بسیار خوب. خصوصاً حالات اندوه و خشمِ مژده را از همان صحنه‌های ابتدایی و شرح درونیاتش در مقابل بی‌مهری پدرش را بسیار قوی و به زیبایی شرح دادید و امکان سمپاتی و تأثر را برای خواننده فراهم کرده‌اید.
    دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها
    در بخشی خوب و در بخشی ضعیف عمل کردید.
    مکالماتِ تلخ و طعنه‌دار وَ خشم‌آلود و اندوه‌زا را بسیار زیبا نگاشته‌اید
    ولی مکالمات طنز تاحدی لوس و مصنوعی به نظر می‌رسد.
    اساسِ به‌کار بردنِ طنز در مکالمات هوشمندانه‌ست وَ تمِ تلخ و افسرده‌ی داستان را کمرنگ می‌کند؛ ولی نیاز به بازنگری و اصلاح احساس می‌شود در این بخش.
    الگوی کلامی عمومحمدش نیز به صورتی‌ست که بیشتر یک حامی جوان و پرنشاط و سرِ حوصله را برای کاراگاه‌بازی نشان می‌دهد، نه یک فرد سن‌وسال‌دار.
    مسئله‌ی بعد اینکه لازم است قبل از دیالوگ مشخص کنید از زبان چه کسی صادر شده. در موارد متعدد شما شخصیت سومی را وارد بحث کردید ولی بدون ذکر نام شخصیت‌.

    نثر
    در متن و دیالوگ‌ها به صورت یک‌دست از نثر محاوره انتخاب شده که مدل پرطرفداری‌ست و با قلمی روان نگاشته شده.
    زاویه‌ی دید
    اول شخص است و برای این داستان که محوریت قصه با دختر داستان است، انتخاب به‌جا و مناسبی‌ست.
    اشتباهات نگارشی- املایی، تایپی
    نوشتنِ معنای کلمات در پرانتز ضرورتی ندارد. کلماتی مثل بلبشو یا جدیت و ولوم و... در محاوره کم و بیش به کار می‌رود و برای غالب مخاطبین معنایش روشن است. اگر کلمه‌ی خاصی باشد باید ستاره بزنید و در پاورقی ذکرش کنید، نه در متن که مکثی بی‌دلیل ایجاد کند.
    ⏪ویرگول را بسیار نابه‌جا به کار بردید.
    این نشانه در جمله صرفاً بعد از فعلِ جمله‌ی ناتمام وَ برشمردن کلمات می‌آید.
    سرم رو، نوازش کرد.⬅بعد از «را» ویرگول نمی‌خواهد.
    #۱۱ خوب و درست، نمی‌شنیدم.⬅ همچنین اینجا.
    چهارزانو، با انگشت هایی که استرس وار، دور هم میپیچیدن، منتظر بودم. منتظر بودم که هرلحظه، چشم هام، شاهد ورود پدرم به اتاق باشن.⬅
    همینطور در این جمله صرفاً بعد از فعل می‌پیچیدن، لازم است.
    .
    پریدنم رو [
    خودم] حس کردم، چه برسه به طرف مقابلم!
    .
    "نه"⬅
    «نه»
    "" نشانه‌ی لاتین است، در فارسی باید گیومه قرار داد.
    مسیج مژگان را به جای این علامت -:
    داخل «» بگذارید.
    .
    سرمو، خودشو و... برای نثر محاوره، حداقل در متن باید رو جدا نوشته شود.⬅
    سرم رو. خودش رو.
    می از بن فعل جداست:
    میکردم، میخواستم و...⬅
    می‌کردم. می‌خواستم
    .
    زمه⬅
    ذمه
    یکم⬅ یه‌کم
    چیشد، چجوری⬅ چی شد. چه جوری
    هل⬅حل
    دندون غروچه⬅ دندون‌قروچه
    نیوفتاد⬅ نیفتاد
    زجه⬅ ضجّه
    «عضو آزمایشی شورای نقد»
    235207_IMG_20170911_115856.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    آدینه

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/26
    ارسالی ها
    1,025
    امتیاز واکنش
    53,320
    امتیاز
    1,026
    محل سکونت
    اصفهان
    به نام خدا
    نقد این رمان، براساس متون ارائه شده توسط نویسنده می‌باشد.
    *نام: نام رمانتان مژده عشق است. مژده عشق کلمه‌ای مضاف‌و‌مضاف‌الیه (به اسم یا چیزی که به دنبال اسم دیگری بیاید تا توضیحی درباره ی آن دهد و یا معنی آن را کامل کند، مضاف الیه می گویند.) است. نام رمان شما؛
    مژده: بشارت، خبرخوش...
    عشق: به شدت دوست داشتن، شیفتگی، دلدادگی...
    با خواندن نام رمانتان در وهله اول رسیدن دو عاشق را در ذهنم تداعی کردم. نام رمانتان ژانر عاشقانه را به نمایش می‌کشد و متاسفانه ژانر‌های اجتماعی و معمایی را در بر نمی‌گیرد. اسم رمانتان تا به این‌جای رمان مرتبط با محتوا نیست. نام رمانتان در صدر نام‌های تکراری قرار دارد. هر دو اسم رمانتان تکراری است. دقت کن!
    مژده بهار، مژده،
    ملت عشق، عمارت عشق، مسیر عشق و...
    نام رمانتان به دلیل تکراری بودن؛ باعث دفع خواننده می‌شود و از جذب مخاطب جلوگیری می‌کند. زیرا خواننده با خواندن اسم فکر می‌کند رمان را قبلا خوانده است. لطفا تغییر دهید.

    *جلد: بک گراند جلد رمانتان از رنگ‌های گرم است. دختر که موهایش معلوم است؛ انگار سرش را به چیزی تکیه داده است. موهای آشفته و این حالت دختر، نشان دهنده ژانر اجتماعی است. ژانر عاشقانه را می‌توان در حلقه‌ای که دست دختر جلد است ربط داد. متاسفانه جلد رمانتان ژانر معمایی را به تصویر نمی‌کشد. جمله پایین جلدتان تا حدودی ژانر معمایی را می‌رساند و جلدتان را تکمیل می‌کند. «مهم نیست این آدم چقدر نزدیک باشه؛ همین که ضربه بدی بزنه کافیه!»
    نکته* علائم نگارشی در متن جلدتان رعایت نشده است. این یک پوئن منفی برای جلد رمانتان است؛ زیرا جلد دومین رکن اساسی نگـاه دانلـود است و اشتباه علائم نگارشی، موجب می‌شود؛ خواننده نویسنده را فاقد دانستن علایم نگارشی در ذهن خود قلمداد کند. باعث دفع خواننده می‌شود.

    *خلاصه: رمان شما در خلاصه دارای دو بعد می‌باشد؛ مقدمه و خلاصه‌ای ضعیف که نیاز به ویرایش دارد. عزیزم دقت کن!
    می دانی؟ زندگی‌ نیست که با تو بازی می کند! نه زندگی و نه سرنوشت! آنها فقط، تصمیماتی هستند که به اشتباه گرفته می شوند! تصمیماتی که شاید به آسانی نخواهی فهمید که چه گونه بر تو تاثیر می‌گذارد؟!
    حال، فکر کن، ✘
    این بخش، بیشتر به مقدمه شباهت دارد و مناسب خلاصه نیست!
    این تصمیمات زشت و بی انتها، از نزدیک خودت باشد! چه می کنی؟ چه کار می توانی انجام دهی؟ مژده، دختری‌ست که مورد اصابت تصمیمات و بدخواهی نزدیکش قرار گرفته! اوست و مشکلی که برایش هزار و یک دردسر است! چه می کند برای خروج از این باتلاق عمیق و کثیف؟ ✔
    این بخش نیاز مبرم به ویرایش دارد. دقت کن!
    مژده دختری است؛ که مورد اصابت نقشه‌های شوم و تصمیمات نزدیکان و بدخواهان قرار گرفته است! کسانی که در نزدیکی‌ات هستند و پشت سرت خنجر به دست ایستاده‌اند؛ تا با افکار پوچ‌شان نابودت کنند و... .

    *مقدمه: مقدمه رمانتان ژانر عاشقانه را نشان می‌دهد و دو ژانر معمایی و اجتماعی را در بر نمی‌گیرد. وقتی مقدمه‌تان را خواندم با خودم فکر می‌کردم؛ شعر نو می‌خوانم نه مقدمه‌ای برای رمان! مقدمه‌ی شما حس و حال حاکم بر فضا را کامل نمی‌رساند و من خواننده را برای خواندن محتوای رمان آماده نمی‌کند. بهتر است قسمت اول خلاصه‌تان را با مقدمه‌تان ترکیب بکنید.

    *شروع: شروع رمانتان، درباره‌ی تعصب بی‌حد و اندازه پدر و کتک زدن به دخترش، بخاطر پسری به نام اشکان است. شروعی کاملا تکراری و کلیشه‌ای! شما می‌توانستید شروع‌تان را با کمی زیرکی و پیچاندن اول داستان شروع کنید. شروع پیشنهادی من به شما، هنگامی که مژده می‌خواهد تاکسی بگیرد و پژمان در تاکسی حضور دارد... . این‌ گونه ژانر اصلی‌تان که اجتماعی و معمایی است؛ در پست اول به چشم می‌آید و خواننده جذب می‌شود.

    *سیر: در وهله اول سیر رمانتان بسیار کند بود؛ یک صفحه نگاه دانلود فقط صرف یک اتفاق شد. بدتر از آن پرش‌های زمانی متعدد و زیادی بود که تو ذوق می‌زد؛ شما اجازه هضم نمی‌دادید و اتفاقات را پشت ‌سرهم ردیف می‌کردید. این دو مورد ضد هم هستند و باعث دفع خواننده می‌شود. سیری را مناسب می‌گوییم؛ که اجازه دهد اتفاقات برای خواننده هضم شود و اتفاقات جدید رخ بدهد. بنا به ژانر اصلی‌تان که اجتماعی و معمایی است؛ بهتر است از اول گره‌های زیادی بزنید تا در ادامه با باز کردن اولین گره، دو گره دیگر هم‌زمان بخورد.

    *نثر: نثر رمانتان شکسته است. نثرتان کاملا منسجم بود و کلمات ادبی و شکسته در آن جایی نداشت. این نثر با توجه به ژانر‌ها کاملا مناسب است. این نثر نیز طرفدارهای خاص خودش را دارد. در نثرتان یک تناقص دیدم، دقت کن!
    الان وقت شامه
    به فرزاد بگم سیب رو بذار کنار وقت ناهار
    بلاخره وقت شام هست یا ناهار؟
    تکلیف خواننده چیست؟
    *ژانر: رمان شما دارای سه ژانر انتخابی بود.
    عاشقانه: این ژانر با این‌که ژانر اصلی‌تان است؛ اما ردپای کمرنگی دارد. مانند عشق مژگان به همسرش، پژمان به صندوق‌دار کافی‌شاپ، بهتر است بیشتر تمرکزتان را روی این ژانر بگذارید.
    اجتماعی: این ژانر در پست‌های ابتدایی هم در رمانتان در حال مانور دادن بود. خنجر زدن فرزاد به مژده برای رسیدن به هدفش، تهمت به مژده و... .
    معمایی: این ژانر خیلی کمرنگ هست و بهتر است حذف بشود؛ زیرا مشکلاتی که قرار است حل بشود به ژانر اجتماعی مربوط است. این ژانر مناسب رمانتان نیست؛ زیرا تا حال که نصف رمانتان را پشت سر گذاشته‌اید. آن‌چنان گره و صحنه‌های معمایی وجود ندارد! به نظر می‌رسد ژانر اجتماعی ژانر اصلی رمانتان باشد تا عاشقانه!

    *زاویه دید: زاویه دید رمانتان اول شخص مفرد از زبان مژده بود. شما با این‌که محدودیت دادن اطلاعات و توصیفات اطرافیان، را در این زاویه داشتید؛ به خوبی آن را مهار کردید و مخاطب را همراه خود کردید. تا این‌جای رمانتان نیازی به شخص مفرد دومی یا دانای کل نیست.

    *ایده: ایده رمانتان تا به این‌جا نو و جدید نبود. بهتر است سعی کنید موضوعات جدید در رمانتان بگنجانید. امیدوارم در آینده شاهد رمانی متفاوت از رمان‌هایی با چنین ایده‌هایی باشیم.

    *شخصیت‌پردازی: رمان شما دارای شخصیت‌های متعددی بود. چند شخصیت رمانتان را بازگو می‌کنیم.
    مژده: دختری آرام، هیستریک، عاشق نقاشی، دیپلم دارد...
    پدرمژده: متعصب بی حد و اندازه، زود قضاوت می‌کند، حرف خودش سندیت دارد، عاشق کارش و...
    *اصول‌نگارشی و غلط‌املایی: شما در این بخش در حد متوسط بودید. دقت کن!
    #فعل باید در آخر جمله و نهاد در اول جمله بیاید. با نوشتن درست کلمات در جای خود، نثر روان و خوانا تری خواهیم داشت.
    کسی نبود برای دفاع از من!✘

    کسی برای دفاع از من نبود!✔

    مژگان بود. خواهر همیشه در صحنه من! ✘
    مژگان خواهر همیشه در صحنه من بود! ✔

    این کارش رو دوست داشتم. همیشه!✘
    این کارش رو، همیشه دوست داشتم! ✔

    من همچین اجازه ای به خودم نمیدادم که مادرم، از این بیشتر، به خودش اذیت و آزار برسونه!✘
    من همچین اجازه ای به خودم نمیدادم؛ که مادرم بیشتر از این، به خودش اذیت و آزار برسونه!✔

    #کلماتی که قبل از رو (را) مفعول می‌آید؛ نباید به صورت «و» نوشته و به کلمه قبل خود بچسبد.
    سرمو← سرم رو
    خودشو← خودش رو

    #شما در متن‌تان در برخی‌ از پست‌ها از علائم نگارشی نا به جا استفاده کرده‌اید. خلاصه را تصحیح می‌کنیم.
    می دانی؟ زندگی‌ نیست که با تو بازی می کند! نه زندگی و نه سرنوشت! آنها فقط، تصمیماتی هستند که به اشتباه گرفته می شوند! تصمیماتی که شاید به آسانی نخواهی فهمید که چه گونه بر تو تاثیر می گذارد؟!
    حال، فکر کن، این تصمیمات زشت و بی انتها، از نزدیک خودت باشد! چه می کنی؟ چه کار می توانی انجام دهی؟ مژده، دختری‌ست که مورد اصابت تصمیمات و بدخواهی نزدیکش قرار گرفته! اوست و مشکلی که برایش هزار و یک دردسر است! چه می کند برای خروج از این باتلاق عمیق و کثیف؟✘

    می دانی؟ زندگی‌ نیست که با تو بازی می کند؛ نه زندگی و نه سرنوشت، آنها فقط تصمیماتی هستند که به اشتباه گرفته می شوند! تصمیماتی که شاید به آسانی نخواهی فهمید، که چه گونه بر تو تاثیر می گذارد؟!
    حال فکر کن! این تصمیمات زشت و بی انتها، از نزدیک خودت باشد! چه می کنی؟ چه کار می توانی انجام دهی؟ مژده، دختری‌ست که مورد اصابت تصمیمات و بدخواهی نزدیکانش قرار گرفته؛ اوست و مشکلی که برایش هزار و یک دردسر است. برای خروج از این باتلاق عمیق و کثیف چه می‌کند؟✔


    # می استمراری نباید به فعل بچسبد.
    میکردم← می‌کردم
    میکنی← می‌کنی
    نمیخواست← نمی‌خواست
    میکرد← می‌کرد
    میگفت← می‌گفت
    میدیدی← می‌دیدی
    نمیخوری← نمی‌خوری
    میشناسی← می‌شناسی
    میزنی← می‌زنی

    #غلط‌ املایی و تایپی:
    هظم← هضم
    هل← حل
    غروچه← قروچه
    نزدیکش← نزدیکانش

    *متفرقه:
    *نکته: دوست عزیز نیاز نیست برای هر کلمه‌ای، معنای آن را در () بنویسید؛ بهتر است آن‌ها را در پاورقی به عنوان پی‌نوشت توضیح دهید.
    *نکته: دوست عزیز ' ' این علامت متناسب با کلمات خارجی است؛ باید برای کلمات ایرانی از «» استفاده کنید.
    عضو شورای نقد
    235207_IMG_20170911_115856.jpg

     
    آخرین ویرایش:

    کوثر فیض بخش

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/08
    ارسالی ها
    1,036
    امتیاز واکنش
    46,628
    امتیاز
    916
    سن
    21
    محل سکونت
    Tehran

    PrAiSe

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/23
    ارسالی ها
    710
    امتیاز واکنش
    26,237
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    اهواز
    بسم الله الرحمن الرحیم

    - نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مژده عشق توسط شورای نقد-


    *نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مژده عشق است که متشکل از جزو است. مژده مضاف
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌تان است و عشق مضاف‌الیه است که به آن داده‌اید. نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تان هم‌خوانی خوبی با ژانر عاشقانه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌تان دارد اما قبل از اینکه من بخواهم ژانرها را بخوانم، اصلا متوجه نمی‌شوم که این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، رمانی اجتماعی و معمایی است. به طور ساده تر، نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ژانر معمایی و اجتماعی را به من القا نمی‌کند. نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تان را که خواندم حس کردم قبلا چنین نامی انتخاب شده است -یعنی چنین رمانی وجود داشته است- اما وقتی در گوگل سرچ کردم چنین رمانی بالا نیامد اما
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هایی که موصوف یا صفت‌شان عشق بود یک عالمه بالا آمد؛ برای همین باید بگوم که نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما تکراری است. نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باید به گونه‌ای باشد که در ذهن خواننده سوالاتی ایجاد بکند و خواننده را تحـریـ*ک به خواندن پست‌های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بکند. نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تا به اینجا، از نظر من با متون ارائه شده مرتبط نبود.


    *خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما یک خلاصه دو جزئی بود که باید قسمت اولش حذف بشه و قسمت دومش ویرایش بشه و جمله‌هایی اضافه بشه.

    قسمت اول:
    می‌دانی؟ زندگی نیست که با تو بازی می کند! نه زندگی و نه سرنوشت! آنها فقط، تصمیماتی هستند که به اشتباه گرفته می شوند! تصمیماتی که شاید به آسانی نخواهی فهمید که چگونه بر تو تاثیر می‌گذارد؟! حال، فکر کن، این تصمیمات زشت و بی انتها، از نزدیک خودت باشد! چه می‌کنی؟ چه کار می‌توانی انجام دهی؟× این قسمت باید حذف بشود زیرا شباهت زیادی به نوعی مقدمه دارد.
    قسمت دوم:
    مژده دختری‌ست که مورد اصابت تصمیمات و بدخواهد نزدیکش قرار گرفته! اوست و مشکلی که برایش هزار و یک دردسر است! چه می‌کند برای خروج از این باتلاق عمیق و کثیف؟√ این قسمت خوب است فقط باید ویرایشی بزنید و جملاتی را اضافه کنید تا خواننده کمی ببشتر از ماجرا بداند و دستش برای انتخاب خواندن و نخواندن باز باشد.
    خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تان ژانر اجتماعی و معمایی را نشان می‌داد، اما ژانر عاشقانه‌ای در آن نمی‌دیدم.


    *ژانرها:
    ژانرهای انتخابی شما: عاشقانه/اجتماعی/معمایی است. بهتر است به این ترتیب ویرایش بکنید: اجتماعی/ عاشقانه/ معمایی.
    زیرا ما از ابتدای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با متن های عاشقانه روبرو نشدیم و ماجرایی اجتماعیی پیش روی‌مان بود.

    ژانرهای انتخابی‌تان درست است. اجتماعی اتفاقی که برای مژده می‌افتد و شک پدرش به او، را نشان می‌دهد. عاشقانه هم با خواهر مژده و اتفاق های ریز ریز مژده و پژمان دیده می‌شود. معمایی هم با اتفاقاتی که شما درست می‌کنید، مثلا اوایل آشنایی پژمان و مژده، دیده می‌شود.

    *مقدمه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    مقدمه‌ای که قرار داده بودید، مکمل خلاصه‌
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود. مقدمه‌ای کوتاه در عین حال پر معنا که ژانر عاشقانه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را نشان می‌داد. مقدمه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، ژانر عاشقانه را نشان می‌داد، اما ای کاش که شما متن رو ادامه بدید و مقدمه تون حداقل دو ژانر رو نشان بده. پیشنهادی هم برای شما دارم. این است که قسمت اول خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌تان را، به مقدمه‌تان اضافه بکنید(قبل از مقدمه فعلی‌تان قرارش بدهید که ابتدا پیش زمینه ای اجتماعی باشد و بعدا، با مقدمه فعلی‌تان عاشقانه است)

    *جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌تان متشکل از رنگ های چشم نوازِ صورتی کبود و صورتی روشن و قهوه‌ای بوده است. عکس جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تان دختری را نشان می‌دهد که با حالی زار بر روی سنگ افتاده. آن دختر به ببینده حس خفگی، کلافگی و بی حوصلگی را می‌دهد. حسی که بی‌شباهت به بعضی پست ها و رفتارهای مژده نیست.

    حالت دختر، می‌تواند خبر از شکستی عاشقانه یا اجتماعی را بدهد و این یعنی ژانرها نشان داده می‌شود.
    در نیم بیت آمده بود:" مهم نیست اون آدم چقدر نزدیک باشه؛ همین که ضربه‌ی بدی بزنه، کافیه"
    در این نیم بیت، هم ژانر اجتماعی و هم ژانر عاشقانه و معمایی دیده می‌شود و مناسب جلد و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است.


    * شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌تان هیجان انگیز اما تکراری بود. اما ایرادی بر آن نیست چون به خوبی صحنه را توصیف کرده بودید و شروع، دو ژانر معمایی و اجتماعی را نشان داده بود. خواننده با خواندن شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کنجکاو می‌شد که آیا این قضایا نسبت به مژده واقعیت است؟ چرا فرزاد با خواهرش بد است و از آن دفاع نمی‌کند؟

    اما گره‌های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کم بود و اگر شروعی دیگر در نظر بگیرید، بهتر می‌شود.


    * نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    نثر انتخابی شما برای نوشتن محاوره‌ای یا عامیانه است که طرفدارهای زیادی دارد. در متن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، شما متن ادبی و محاوره ای را با یکدیگر اشتباه نکرده بودید و متن یکدست محاوره ای بود.


    *زاویه دید:
    زاویه دید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌تان یک دست شخص اول مفرد -مژده- بوده است. انتخاب‌تان درست است و با توجه به موقعیت های احساسی و حساس، و توصیف های خوب، زاویه دید درست انتخاب شده است.


    *شخصیت پردازی:
    مژده: دختری مهربان که در مواقع حساس رفتارهای هیستریک و عصبی از خود نشان می‌دهد. علاقه مند به نقاشی کشیدن - که یکی از ویژگی‌های آدم‌های آرام و گاه تنها است-. مژده توسط چندین نفر از شخصیت‌ها درک نمی‌شد.
    فرزاد: شخصیتی شاید برای خیلی ها نفرت انگیز! فردی مرموز که مدام درحال طعنه زدن به مژده است و با دیالوگ‌هایش خواننده حس می‌کرد می‌خواهد چیزی را به بقیه بفهماند.

    *توصیفات:
    ۱" توصیف مکان: در این نوع توصیف شما جای کار داشتید. به خوبی خانه پدری مژده را و اتاقش را توصیف نکرده بودید. خانه مژگان هم که کلا به توصیفی اساسی نیاز داشت.
    ۲" توصیف احساسات: توصیف احساسات‌تون خوب بود. مخصوصا ناراحتی و ترس. احساس عشق به بچه ها و عشق خواهری را، حرص از فرزاد را خوب نشان دادید.
    ۳" توصیف حالات: توصیف حالت‌تون هم خوب و وابسته به احساسات بود. بهترین قسمت توصیف حالت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌تون حالات توصیف حملات هیستریکی مژده بود.

    ۴" توصیف ظواهر: در این نوع توصیف ضعیف عمل کرده بودید. شما خیلی از چهره ها و استایل ها و توصیف نکرده بودید.

    *دیالوگ ها و مونولوگ‌ها:
    دیالوگ ها و مونولوگ‌ها کاملا در توازن نبودند. یعنی در چند پست در توازن بودند و در چند پیت دیگر مونولوگ ها زیاد بودند و دیالوگ ها کم، یا بالعکس.
    بیشتر اطلاعات
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو در مونولوگ‌ها گنجونده بودید و شخصیت افراد در دیالوگ ها معلوم بود.

    نکته مثبت این بود که از "-" استفاده کرده بودید برای دیالوگ ها.

    *ایده:
    ایده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    برای من کمی مبهم هست اما حس می‌کنم که فرزاد فرزند خوانده است و این موضوع باعث شده از دوستش کمک بخواهد تا آرامش خانواده را بهم بریزد! که اگر این باشد، ایده نو و جدید نیست. اما
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    درحال تایپ است و خبری از ایده اصلی نداریم، پس ایرادی وارد نیست.


    *سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    سیر رمان در ابتدا کند و سپس بسیار تند شد. جوری که در ابتدای رمان خواننده با تمنا منتظر اتفاقی جدید است، و در اواسط رمان به بعد خواننده گیج گیج میشه! چنین سیر های نامتعادلی حتی اگر رمان قوی ترین ایده را هم داشته باشد، خراب می‌کند.

    * علائم نگارشی و اشتباهات تایپی و املایی

    "می" استمراری:
    میکنی← می‌کنی
    برمیگشت← برمی‌گشت
    میزدیم← می‌زدیم
    میگویم← می‌گویم
    میکرد← می‌کرد

    علامت "،" و جای آن:
    غلط: حال، فکر کن، این تصمیمات زشت و بی انتها از نزدیک خودت باشد.×
    درست: حال فکر کن، این تصمیمات زشت و بی انتها از نزدیک خودت باشد!√

    غلط: وقتی هم تموم شد، بی سر و صدا، به اتاقم رفتم.×
    درست: وقتی هم تمام شد؛ بی سر و صدا به اتاقم رفتم.✔


    اشکالات تایپی:
    نزدیکش← نزدیکانش
    تصمم← تصمیم

    غلط های املایی:
    غروچه← قروچه
    هل← حل
    هظم←هضم ( تنها یک جا دیدم و شاید اشتباهی نوشتید)
    پائین← پایین

    موفق و موید باشید
    منتقد آزمایشی انجمن نگاه دانلود

    238340_235207_IMG_20170911_115856.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    ZahraHayati

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    5,724
    امتیاز واکنش
    58,883
    امتیاز
    1,021
    بسم الله الرحمن الرحیم
    نقد رمان «مژده عشق» نویسنده: بانو "kosar_8118"
    نام
    می‌بایست نام در نگاه اول برشی از داستان باشد، یادآور ژانر، خلاصه، مقدمه و جلد! مژده عشق معادلی که خواننده در نگاه اول پی به تکراری و شباهت زیاد آن با بسیاری از نام‌های دیگر داستان‌ها می‌برد. نام فاقد جذابیت کافی برای جلد توجه خواننده می‌باشد و جز نام شخصیت اول داستان چیزی از این معادل خواننده تا به اینجا نصیبش نشده است! نویسنده می‌تواند ویرایش کرده و ارتباطی بین عناصر اصلی داستان ایجاد کند تا خواننده در هنگام مواجهه با داستان بتواند از این هماهنگی و گویایی لـ*ـذت ببرد.
    ژانر
    عاشقانه، اجتماعی و معمایی
    عاشقانه: ارتباط عشقی، روابط محبت آمیز بین خانواده‌ها و... در کنار هم ژانر عاشقانه را بنا می‌نهند! در داستان پیشرو خواننده با خواندن رمان با اندکی از این ژانر روبه رو خواهد که بسیار محدود و ابتدایی هستند! به طور مثال: محبت‌های پدر و عمو محمد به مژده یا مادر و مژگان به مژده، عشق پژمان به صندوق‌دار! در مجموع نویسنده در بیان این ژانر ناموفق بود!
    اجتماعی: بیان معضلات، مشکلات جامعه و ... که در بطن جامعه رخ می‌دهد. رفتار پدر مژده و تعصب او، تنها نقطه خوب این ژانر بوده که در ادامه کمرنگ و کاملا ناپدید شد! نویسنده می‌توانست از این ژانر استفاده بیشتری ببرد.
    معمایی: ایجاد گره، ابهام، سوالات بسیار در سر خواننده، مسئله سازی و حل کم کم آن، همه و همه شامل ژانر معمایی می‌باشند. تا به اینجای رمان ردی از این زانر دیده نمی‌شود و خواننده با خواندن رمان معما یا ابهامی برایش معرض نمی‌شود.

    خلاصه
    بیان قسمتی با ماهیت کلی داستان و در کنارش ایجاد پلی با عناصر اصلی و گره و ابهام در نخست را خلاصه می‌گویند. خلاصه ارائه شده نیاز به ویرایش فنی داشته و از لحاظ جمله بندی هم کامل نیست! نویسنده با طرح چند سوال در پی ایجاد گره‌ افکنی بوده که به نظر موفق نمی‌آید! متن شباهت زیادی به خلاصه نداشته و فقط چند نکته را در لفافه بیان کرده که هیچ حسی در خواننده ایجاد نمی‌کند؛ خلاصه با ژانر اجتماعی مرتبط است اما با نام، مقدمه و جلد خیر! خلاصه باید دارای هیجان و بازتابی متفاوت باشد تا خواننده با مشاهده آن فلش بکی از داستان در ذهنش بنشیند و بتواند تصویری در ذهن برای رمان حاضر کند. نویسنده می‌بایست خلاصه‌ای مناسب‌تر مهیا کند، تا جذابیت داستان را در نخست برای خواننده به نمایش بگذارد.
    جلد
    دختری با حال نابسمان که می‎‌تواند هم به دلیل بعد اجتماعی و هم بعد عاشقانه داستان باشد که البته در بعد عاشقانه نویسنده هنوز مطلب خاصی به نمایش نگذاشته! متن در جاد با ژانر معمایی تطابق دارد اما با کلیت جلد خیر! جلد با داستان به حد لازم ارتباط دارد و پیوند رنگ‌های گرم این ارتباط را در راستای ژانر، نام و مقدمه مستحکم‌تر کرده است!
    مقدمه
    متنی عاشقانه و پرشور که خواننده را به فضایی گرم می‌برد این درحالی است که نویسنده در خلاصه از ماجرای به شکلی دیگر سخن می‌گوید و در امتداد آن داستان نیز تا به اینجا چیزی از عشق شخصیت اول نگفته است.
    مقدمه ارتباط محکمی با نام، جلد و ژانر عاشقانه دارد، اما همانطور که بیان شد چیزی خلاف داستان تا به الان بیان می‌کند!

    شروع
    بدون هیجان یا ذره‌ای ایجاد سوال و ابهام داستان شروع می‌شود! در حالی ادامه می‌یابد که آغازی تکراری و قابل حدس است. نویسنده در همان ابتدا از ژانر اجتماعی رو نمایی می‌کند و از بیان دو ژانر دیگر امتناع می‌کند. هر چند عشق موجود در خانواده رد کم رنگی از ژانر عاشقانه بود. شروع داستان با خلاصه ارتباط محکم و قوی داشت. می‌شد داستان را در زمان و مکانی دیگر که هم جدید و پر تب و تاب باشد آغاز کرد چیزی که نویسنده از آن سرباز زده بود.
    سیر
    داستان در زمان اولیه بسیار کند پیش رفت، بسیاری از نکاتی که لازم نبود بیان شد، یا ایستادن‌های بیجا! در ادامه نویسنده اتفاقات را بدون مقدمه به صف کرده و تقدیم خواننده‌ای که زمانی برای برقراری ارتباط با آن‌ها ندارد می‌کند. داستان به گونه‌ای بود که گره ایجاد و باز می‌شد این درحالی است که نویسنده مطابق ژانر معمایی باید گره‌های لازم را در همان اول ایجاد کرده و بعد به سراغ بازگشایی رود! نویسنده می‌بایست با بیان ابهامات لازم به سراغ حل آنها برود و خواننده را همراه خود کند.
    نثر
    محاوره، نثر منتخب نویسنده کاملا درست و به جا بود. جملات در برخی موارد از استحکام لازم برخوردار نبودند، تعداد آن‌ها اندازه‌ای نبود که نگران کننده باشد!
    زاویه دید
    اول شخص مفرد، مژده شخصیت اول داستان راوی داستان بوده و به خوبی توانسته داستان را به شکلی واضح بیان کند و ابهامی باقی نگذارد که خواننده از این زاویه دید دل‌زده شود!
    ایده
    داستان موضوع جدیدی نبود! نویسنده می‌توانست با بیان موضوعات جدید و روزتر داستان را آپدیت کرده و با دیگر این ایده‌ها فاصله بگیرد.
    شخصیت پردازی
    سن، رفتار، شغل و حرف‌های شخصیت‌ها مناسب بود. تعداد شخصیت‌ها کافی و مناسب بود.
    مژده: دختری که از درون خَلَ‌های بسیاری داری! محبتی که پدر باید به او می‌داد، ولی از اون منع کرده. آرزوی‌هایی که به دلیل عدم تشویق خانواده بر باد داد. عاشق نقاشی و حالتی هیستریک و تشنجی دارد.

    قواعد نگارشی
    در رمان چندین غلط املایی یافت شد!
    شصت/ شست
    پائین/ پایین
    هول/ هل
    بهتر است افعال در آخر جمله قرار بگید.
    این منم که باید کسی باشم که شکننده سکوت بین مونه!
    این منم که باید شکننده سکوت بین‌مون باشم.
    پیشوند «می» از افعال با نیم فاصله جدا شود

    میرود/ می‌رود
    از چسپاندن واو به کلمات امتناع کنید!
    چشامو بستم / چشمام رو بستم
    استفاده بی‌مورد و نا بجای «!» و «.»
    گفتم براش. گفتم از ظلمی رو که در حقم کردن. گفتم چه نامردی در حقم انجام دادن.
    براش گفتم، از ظلمی و ناحقی که در حقم کردن.
    من موندم و اتاقم! من موندم و فکر و خیال!
    من موندم و اتاقم، من موندم و فکر و خیال!
    وقتی جمله ادامه دارد نیازی نیست نقطه بگذارید با مطالعه دقیق جایگاه کاما «،»و نقطه کاما«؛» از این دو علامت استفاده ببرید، همچنین سعی کنید از اطناب بیهوده جملات جلوگیری کنید!

    متفرقه
    برای رفتن به صحنه بعد نیاز به گذاشتن «.......................» نیست! نویسنده باید با توان و قلم خود چنان اتفاقات را به هم پیوند بزند که نیازی به این نقطه‌ها نباشد. برای رفتن به سال‌ یا ماه بعد از «***» استفاده کنید.
    موفق و سربلند باشید!
    عضو شورای نقد انجمن نگاه دانلود
    235207_IMG_20170911_115856.jpg
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا