نقد رمان معرفی و نقد رمان یاس | زهره پوررادی کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

zohreh_pourradi

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/02/05
ارسالی ها
49
امتیاز واکنش
193
امتیاز
236
سن
28
محل سکونت
تبریز
سلام به تک تک عزیزانم در سایت نگاه دانلود .
اول از هرچیزی میخوام تشکر کنم از کسانی که رمانم رو دنبال میکنن و با
تشکر از پست هام بهم انرژی و انگیزه بیشتری میدن .
خوشحالم که کنارتون هستم و بی صبرانه منتظر نظراتتون در مورد رمانم .


لینک رمانم :
Please, ورود or عضویت to view URLs content!



نام رمان : یاس
نویسنده : زهره پوررادی


خلاصه: قصه ی من ... قصه ی یه عشق ناب و خالصه ... که برای یه مدتی خزون میزنه به بهارش و ... و عاشقای قصه مونو رنج میده ...
اما بینِ همه ی ناامیدی ها و سختی ها ... همیشه نور امیدی هست ... برای روشنی بخشیدن به زندگیمون ... فقط باید چشمامونو ببندیم و ... حسش کنیم ...

pdk0_kjhas.png
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • لیلی تکلیمی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/30
    ارسالی ها
    785
    امتیاز واکنش
    20,382
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    تهران
    سلام
    اول تبریک می گم به خاطر قلم زیبا و قدرت خلاقیت بالای شما.
    اما نقد
    رمان یاس شروعی زیبا و هیجان انگیز داره، تا جائی که خواننده رو کاملا به دنبال خودش می کشونه. خواننده می دونه قراره داستانی بخونه که یک ماجرای هیجان انگیز در انتظارشه برخلاف بعضی رمان ها که شروعی کلیشه ای و ادامه ای تکراری و خسته کننده دارند. داستان شما این امتیاز رو داره که موضوعش جدیده و هرچه جلوتر می ریم جذاب تر و هیجان انگیزتر می شه. من خودم شخصا اگه رمان نتونه توی دو سه پست اول جذبم کنه رهاش می کنم اما اعتراف می کنم که رمان شمارو با اشتیاق پشت سر هم خوندم.
    چارچوب کلی داستان از قبل مشخص شده، یعنی این طور نیست که نویسنده شروع به تایپ کنه با این امید که با کمک نظرات خوانندگان یک سری ماجراهایی رو قدم به قدم خلق کنه درحالی که پیش از این هیچی توی ذهنش نداشته. درواقع با خوندن همین چند پست از داستان شما می شه فهمید که فکری درست پشتشه و قبلا تمام ماجراها چیده شده.
    تا جائی که حس کردم و فکر می کنم حسم درست تشخیص داده، شما در محدوده ی اطلاعات و مهارت های شخصی خودتون داستان رو نوشتید و این بسیار عالیه که هر نویسنده در همون حد تبحّرش دست به قلم بگیره نه این که وارد مقوله ای بشه که هیچ آشنایی باهاش نداره. پس ما تا اینجا یک نویسنده ی تحصیلکرده داریم که روانشناس هم هست، داستانی در همین خصوص نوشته با موضوعی جدید و هیجان انگیز، درحالی که چارچوبهای داستانش رو هم قبلا طراحی کرده. این ها تمامش پوئن های مثبت شماست که می تونه در ارائه ی یک کار بی نقص مؤثر باشه.
    کمی هم وارد متن داستان می شم. به نظر می رسه که یاس داستان ما در یک مقطعی از زمان دچار حادثه شده و حافظه ش رو از دست داده و این میون شخصی که شباهت بسیار زیادی به یاس داره به جای اون در زندگی خصوصیش نقش ایفا کرده که خب، نمی دونم دلیلش چی می تونه باشه. اوایل که داستان رو می خوندم حس می کردم یاس یک دوشخصیتیه که هنگام آشناییش با بردیا با شخصیت اولش بوده و در ادامه شخصیت دومش بروز و ظهور پیدا کرده، از اونجایی که افراد دارای این مشکل هروقت در پوسته ی یکی از شخصیت هاشون هستن هیچ خاطره ای از شخصیت های دیگه شون ندارن بنابراین فراموشی یاس هم می تونسته اینجوری توجیه بشه، ولی خب.... با کنار هم چیدن اسامی اول داستان که از زبان بردیا شنیدیم این احتمال منتفی می شه، اونجا بردیا می گـه نفس با آرمان برادر یاس یک رابـ ـطه ی حسی داشته.....
    پس روزبه کیه؟؟
    اینجاست که متوجه معجزه ی قلم شما می شیم و باید فقط صبر کنیم تا ببینیم قراره داستان به کجا ما رو ببره.
    حالا می ریم سراغ جنبه هایی از داستان که می تونه به زیبایی و انسجام کار شما لطمه بزنه، و درواقع نقد منفی
    قبل از هرچیزی می خوام یک سری غلط املائی ها رو گوشزد کنم که برای قلم توانایی مثل شما شایسته نیست و بهتره همین ابتدای کار اونها رو اصلاح کنید تا نگاه خواننده در سرتاسر داستان تبحر شما رو تحسین کنه.
    البته من با این که روی غلط املائی ها خیلی حساسم ولی معمولا به همه گوشزد نمی کنم مگه این که قلم نویسنده ارزش این وقت گذاشتن رو داشته باشه.
    غلط های شما رو با قرمز و صحیحش رو با آبی می نویسم:
    العان----> الآن یا الان
    مظطرب---->مضطرب
    ملاحضه--->ملاحظه
    مایع زعفران----> مایه ی زعفران
    غیض----> غیظ
    دوجا هم از تعابیری استفاده شده بود که اصلا همسو و هماهنگ با بقیه ی داستان نبود و به زیبایی کار لطمه وارد کرده:
    لبخند گله گشادی زدم------> خب معمولا یک آدم باشخصیت اینجوری درباره ی خودش حرف نمی زنه مگه این که بخواد یک نوع تمسخر یا رفتار طنزآلود دربرابر طرف مقابل رو به نمایش بذاره. بهتر بود می گفت لبخندی بی اراده برلبم نشست یا این که از شدت خوشحالی لبخندی زدم و..... تعابیری از این دست
    دکتر بودن از سرتاپاش می بارید-----> چنین توصیفی از پرستیژ یک آدم باشخصیت زیاد جالب نیست. انگار کسی که داره تعریف می کنه از قشر بی سواد و بی کلاس جامعه ست. به هرحال بهتره اینجا از چنین تعبیری استفاده شه: پرستیژ خاص یک دکتر از نوع لباس پوشیدن و رفتارش کاملا پیدا بود.
    و البته در دو سه خط بعد از پرستیژ گفتید که بهتره اونجا از کلمه ی «ژست» استفاده کنید چون پرستیژ به مجموعه رفتار، گفتار و پوشش یک فرد می گن که نشون می ده از چه قشری هست و ژست اون رفتارخاصیه که تا حد زیادی تصنعیه، مثل ژست آدم های پولدار رو گرفتن یا ژست سیگار کشیدن و..... یا همین ژست پا روی پا انداختن.
    خب، فکر کنم خیلی زیاد حرف زدم. بعد از این بیشتر درباره ی متن پست ها صحبت می کنیم چون مطالب کلی رو در این نقد گفتم و دیگه لزومی برای تکرارشون نیست.
    موفق باشی دوست من و بی صبرانه منتظر ادامه ی داستان هستم
     

    zohreh_pourradi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/02/05
    ارسالی ها
    49
    امتیاز واکنش
    193
    امتیاز
    236
    سن
    28
    محل سکونت
    تبریز




    سلام من واقعا ممنونم ازینکه وقت گذاشتین هم در مورد خوندن رمانم و هم نظرهاتون که واقعا برام ارزشمنده و صد البته مفید ...
    دومین تشکرم در مورد دقت شما به داستانمه که واقعا خوشحالم میکنه و سوم ممنونم ازلطفتون لیلی بانو ...
    در خصوص ِ اینکه گفتین چند جا از پست با بقیه ی قصه همخونی نداره دلیلش اینه که من یه سری از پست ها رو ویرایش کردم ولی بعدش یه سری مشغله برام پیش اومده و فرصت نکردم ادامه بدم ینی بقیه رو ویرایش کنم و همین باعث شده که موضوع دچار دوگانگی بشه ... ) امتحانام که از اواسط خرداد ماه تا همین دیروز درگیرشون بودم این فرصت و بهم ندادن !
    اما خب از همین امروز دوباره ویرایش و شروع کردم ...
    در مورد ِ غلط های املایی هم بله واقعا حق با شماست ... میدونین من یه جوریم که وقتی یه صحنه از رمانم توی ذهنم چیده میشه حتما همون لحظه باید بنویسمش که فراموش نکنم و در حین نوشتن هم خیلی عجله میکنم ... همین عجله باعث اون اشتباه ها میشه و مثل همیشه بعدش فراموش میکنم ... ممنونم که یاد آوری کردین ...
    و درنهایت خوشحالم که در این انجمن و در کنار عزیزانی مثل شما فعالیت میکنم
    سپاس از مهربونیتون / به زودی اصلاحات انجام خواهند شد ..
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا