شعر ◄ مجموعه اشعار محمود درویش | شاعر مقاومت فلسطین ►

کوکیッ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/04/04
ارسالی ها
20,571
امتیاز واکنش
157,354
امتیاز
1,454
محل سکونت
میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
❈بسم الله الرحمن الرحیم❈

✽زندگینامه محمود درویش:


محمود درویش,زندگینامه ی محمود درویش,شعر محمود درویش


محمود درویش چهره معروف ادبیات پایداری، در 13 مارس 1941، در دهکده‌ای از فلسطین به نام «بروه» متولد شد.
او یکی از سرشناس‌ترین شاعران عرب بود که شعرهایش محصول آوارگی‌ در فلسطین اشغالی است. این «بروه» همان است که ناصر خسرو از آنجا گذر کرده و می‌نویسد: «به دهی رسیدم که آن را بروه می‌گفتند. آنجا قبر خوشـی‌ و شمعون علیهما‌السلام را زیارت کردم.»

اسرائیلی‌ها این دهکده را به آتش کشیدند و محمود درویش شش ساله بود که مجبور شد به همراه خانواده‌اش به لبنان پناهنده شود.
سرانجام پس از مقاومت‌های بسیار دهکده «بروه» از دست اسرائیلی‌ها خارج شد و هنگامی که اهالی وارد دهکده شدند همه چیز از بین رفته بود.

محمود درویش در گفت‌وگویی می‌گوید: «به یاد دارم که شش ساله بودم. در دهکده‌ای آرام و زیبا زندگی می‌کردیم. خوب به یاد دارم. در یکی از شب‌های تابستان که معمولا عادت اهل ده این است که روی پشت بام بخوابند. مادرم ناگهان مرا از خواب بیدار کرد و دیدم که داریم با صدها تن از مردم دهکده در میان بیشه‌ها فرار می‌کنیم. گلوله‌های سربی از روی سر ما می‌گذشت...»

محمود درویش بعدها در مبارزات مردم فلسطین شرکت کرد و این زمانی بود که 14 سال بیشتر نداشت.
در شهر حیفا به زندان افتاد و از آن پس مرتب گرفتار پلیس بود. باید مرتب خود را به صورت هفتگی معرفی می‌کرد.

محمود درویش سرودن را از زمانی که در مدرسه در حال تحصیل بود شروع کرده بود و نخستین مجموعه ‌آثارش در سال 1960 منتشر شد یعنی زمانی که تنها نوزده سال داشت.
با دومین مجموعه‌اش برگ‌های زیتون (اوراق الزیتون) 1964 به عنوان یکی از شاعران پیشرو شعر مقاومت شناخته شد. اشعارش دارای دو موضوع عمده و کلی است: عشق و سیاست.
وی در سال 1970 برای ادامه تحصیل به مسکو سفر کرد و پس از مدتی به قاهره رفت.

محمود درویش چند سال عضو کمیته اجرایی سازمان آزادی بخش فلسطین بود. درویش همچنین رئیس اتحادیه نویسندگان فلسطینی است و بنیان‌گذار یکی از مهمترین فصل‌نامه‌های ادبی و مدرن جهان عرب به نام «الکرمل» است. محمود درویش همراه با «ژاک دریدا»، «پی‌یر بوردیو»، پارلمان بین‌المللی نویسندگان را تاسیس کردند.

محمود درویش تاکنون جایزه‌ی ابن سینا، جایزة‌ صلحِ لنین، جایزه لوتس از انجمن نویسندگان افریقا-آسیایی، جایزه‌ی هنر‌های حماسی فرانس و مدالِ آثارِ ادبی و جایزه آزادی فرهنگی از بنیاد لنان و جایزه صلح استالین شوروی سابق را به خود اختصاص داده است. همین اواخر نیز (نوامبر 2003) جایزه‌ی ناظم‌ حکمت به او تعلق گرفته است.

محمود درویش به عنوان سردبیر ماهنامه‌ ی انجمن آزادی فلسطین و گرداننده مرکز تحقیقات فلسطینی به کار مشغول بوده و در سال 1987 به کمیته‌ی هیئت اجرائی جنبش فتح ملحق می‌شود اما شش سال بعد در سال 1993 در اعتراض به موافقت‌نامه صلح اسلو از این سازمان کناره می‌گیرد.

به خاطر همین موافقت نامه بود که جایزه صلح نوبلِ سالِ 1994 ، به یاسر عرفات و شیمون پرز و اسحاق رابین تعلق گرفت. بسیاری از شعر‌های محمود درویش به شکل سرود‌های عمومی و آواز‌های محبوب درآمده‌اند. اغلب آثارش در مورد سرنوشت وطنش است. او از مفردات ساده و تصاویر واضح استفاده می‌کند .

در سال 1961 محمود درویش فعالیتش را به عنوان روزنامه‌نگار آغاز کرده و تا مدتی روزنامه الاتحاد را سردبیری کرد. در سال 1971 فلسطین اشغالی را ترک گفته و به بیروت عزیمت کرد تا برای جنبش فتح کار کند. او به عنوان سردبیر مجله ماهانه شئون فلسطینیة و سردبیر ارشد گاهنامه فرهنگی ادبی الکرمل چندی به کار مشغول بوده است. وقتی اسرائیل در سال 1982 به لبنان یورش برد و جنبش فتح مرکز فرماندهی اش را از آنجا انتقال داد محمود درویش به قبرس نقل مکان کرد.
در مارس 2000 وزیر آموزش و پرورش اسرائیل پس از ضمیمه کردن آثار محمود درویش در کتاب‌های درسی، دولت ایهود باراک را با بحران جدی روبرو ساخت.

محمدرضا شفیعی کدکنی درباره محمود درویش می‌نویسد: اگر یک تن را برای نمونه بخواهیم انتخاب کنیم که شعرش با نام فلسطین همواره تداعی می‌شود، محمود درویش است.

او تاکنون بیست و دو مجموعه شعر منتشر کرده است: برگ‌های زیتون (1964)؛ عاشقی از فلسطین (1966)؛ آخرشب (1967)؛ دلدار من از خواب خود برمی‌خیزد (1970)؛ گنجشک‌ها در الجلیل می‌میرند (1970)؛؛ دوستت می‌دارم، یا دوستت نمی‌دارم(1972)؛ اقدام شماره7 (1974)؛ آنک تصویر او و اینک انتحار عاشق (1975)؛ جشن‌ها (1976)؛ ستایش سایه بلند (1983)؛ محاصره‌ای برای مدایح دریا (1984)؛ آن ترانه است، آن ترانه است (1986)؛ سرخ گلی کمتر (1986)؛ تراژدی نرگس، کمدی نقره (1989)؛ آنچه را می‌خواهم می‌بینم (1990)؛ یازده ستاره (1992)؛ چرا اسب را تنها گذاشتی؟ (1996)؛ سریر زن غریبه (1995)؛ دیوارنگاره (2000)؛ حالتی از شهربندان (2002)؛ بر کرده خود پوزش مخواه(200)؛ چون شکوفه بادام یا دورتر (2005).
چند کتاب نثر نیز از محمود درویش منتشر شده است که از درخشان‌ترین آنها یادداشت‌های روزانه اندوه عادی (1976) و حافظه‌ای برای فراموشی (1987) است.

محمود درویش در اوت ۲۰۰۸ در پی عمل جراحی قلب در تگزاس آمریکا در گذشت.


محمود درویش: چهره ماندگارِ ادبیاتِ پایداری فلسطین 🖤🕯️

#ارسال_اشعار_تکراری_ممنوع⚠️
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    .|عشق قاتل است و بی گـ ـناه|.

    عشق چون موج است
    تکرار افسوس ما بر گذشته
    اکنون
    تند و کند
    معصوم، چون آهویی که از دوچرخه‌ای جلو می‌زند
    و زشت، چون خروس
    پر جرأت، چون گدایی سمج
    آرام چون خیالی که الفاظ‌اش را می‌چیند
    تیره، تاریک
    و روشنایی می‌بخشد
    تهی و پر از تناقض
    حیوان، فرشته‌ای به نیرومندی هزار اسب
    و سبکی یک رویا
    پر شبهه، درنده و روان


    هرگاه عقب بنشیند، باز می‌آید
    به ما نیکی می‌کند و بدی
    آن‌گاه که عواطف‌مان را فراموش کنیم
    غافل‌گیرمان می‌کند
    و می‌آید
    آشوب‌گر، خودخواه
    سروَر یگانه‌ی متکثّر

    دمی ایمان می‌آوریم
    و دمی دیگر کفر می‌ورزیم
    اما او را اعتنایی به ما نیست
    آن‌گاه که ما را تک‌تک شکار می‌کند
    و به دستی سرد بر زمین می‌زند

    عشق
    قاتل است
    و بی‌گـ ـناه.


    #محمود_درویش
     
    آخرین ویرایش:

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    .|بر این سرزمین چیزی هست|.

    بر این سرزمین چیزی هست که شایستۀ زیستن است:
    تردید اردیبهشت
    عطر نان در بامداد
    آراء زنی دربارۀ مردان
    نوشته‌های اِسخیلوس*
    آغاز عشق
    گیاهی بر سنگ
    مادرانی برپا ایستاده بر ریسمان آوای نی
    و خوف مهاجمان از یادها.

    بر این سرزمین چیزی هست که شایستۀ زیستن است:
    آخرین روزهای سپتامبر
    بانویی که چهل سالگی‌اش را در اوج شکوفایی پشت سر می‌گذارد
    ساعت هواخوری و آفتاب در زندان
    ابری به سان انبوهی از موجودات
    هلهله‌های یک خلق برای آنان که با لبخند به سوی مرگ پَر می‌کشند
    و خوف خودکامگان از ترانه‌ها.

    بر این سرزمین چیزی هست که شایستۀ زیستن است
    بر این سرزمین، بانوی سرزمین‌ها،
    آغاز آغازها
    پایان پایان‌ها
    که فلسطین‌اش نام بود
    که فلسطین‌اش از این پس نام گشت
    بانوی من!
    مرا، چون تو بانوی منی، زندگی شایسته است، شایسته است.


    #محمود_درویش

    *اسخیلوس یا اِشیل Eschyle بنیانگذار تراژدی یونان باستان، پدید آورندۀ نمایشنامۀ «ایرانیان» (که در آن شکست خشایارشاه را در حمله به یونان باز می گوید). اِشیل را با آشیل Achille قهرمان اساطیری یونان که در ایلیاد آمده نباید اشتباه کرد.
     
    آخرین ویرایش:

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    .|چشمانت آیا می دانند|.

    چشمان‌ات آیا مى‌دانند
    که بسی انتظار کشیدم
    آن‌سان که پرنده‌اى به انتظار تابستان نشسته باشد؟
    و به خواب رفتم…
    آن‌سان که مهاجر بیارامد
    چشمى مى‌خوابد، تا چشم دیگرى بیدار بماند..
    تا دیر وقت
    و براى آن یکی چشم‌ام بگرید،
    تا ماه بخوابد،
    دو دل‌داده‌ایم ما
    و مى‌دانیم که هم‌آغوشى و بـ*ـوس و کنار
    قوتِ شب‌هاى غزل است...


    #محمود_درویش
     
    آخرین ویرایش:

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    .|چون برگ های پاییز|.

    نه! چنان که می‌پنداشتیم
    فرقی نخواهد کرد
    حتا اگر ساعتی دیگر هم صبر کنیم
    چنین می‌گوید به زن
    و می‌رود

    شاید، اگر گنجشکی بر شانه‌ام بنشیند
    موضوع فرق کند
    زن به او می‌گوید
    و می‌رود

    با هم می‌روند
    در ایست‌گاه مترو از هم جدا می‌شوند
    چون دو نیمه‌ی هلو
    و تابستان را وداع می‌گویند…

    نوازنده‌ی گیتار از میان‌شان می‌گذرد
    میان گریه می‌خندد
    میان خنده می‌گرید
    و می‌گوید:
    نه! شاید موضوع فرق کند
    اگر هر دو در زمان مناسب
    به نوای گیتار گوش بسپارند.
    گفتم: خیر! شاید موضوع وقتی فرق کند
    که هر دو به سایه‌های‌شان بنگرند
    که در آغـ*ـوش هم می‌روند
    و عرق می‌کنند
    و بر تابستان فرو می‌ریزند
    چون برگ‌های پاییز!


    #محمود_درویش
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    .|هر چه زمان گذشت|.

    چای نوشیدیم و
    سیگار کشیدیم و
    شب‌ را به خنده صبح کردیم
    امّا سرپناهی نداشتیم
    تخت‌مان زمین بود و
    ملافه‌مان آسمان.

    چه می‌گفتیم
    وقتی زمستان
    در قلب‌مان خانه کرد؟
    سیگار می‌کشیدیم و
    برای هم‌دیگر از تبعیدگاه‌‌ می‌گفتیم
    از رسم‌ها
    از آینده‌ی دست‌ها
    از گذشت‌ها.

    بعد قسم خوردیم
    که هرچه زمان گذشت
    ما نگذریم از زخم‌مان
    از سیگارکشیدن‌مان
    از شادی و عاشقی‌مان.

    ستاره‌‌ی کم‌سویی به ما رسید و
    راه‌مان دوتا شد
    رو برگرداندیم و
    دست را برای بدرود بالا بُردیم
    چیزی
    مُدام
    در چشم‌مان می‌چرخید
    چیزی
    مُدام
    در قلب‌مان کوچک می‌شد.


    #محمود_درویش
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    .|در انتظار تو هستم|.

    در انتظار تو هستم
    که خود را به من نمی‌رسانی
    روزها و شب‌های سختی دارم
    همه‌اش کنار جاده ایستاده‌ام
    تمام سایه‌ها فریبم می‌دهند
    تمام عابران دروغ می‌گویند
    مگر می‌شود زنی را ندیده باشند
    با پیراهن آبی
    موهای شانه کرده
    کفش‌های سفید
    که می‌رقصد
    شعر می‌خواند
    و می‌آید

    مگر می‌شود زنی را ندیده باشند
    که نام مرا تکرار می‌کند
    و سراغ مرا از عابران نگیرد
    منتظرم همیشه منتظرم

    #محمود_درویش
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    .|نپرسیدند آن سوی مرگ چیست؟|.

    نپرسیدند آن‌سوی مرگ چیست؟
    گویی نقشه بهشت را بهتر از کتاب زمین می‌دانستند
    سوالی دیگر ذهنشان را مشغول کرده بود
    چه خواهیم کرد پیش از این مرگ؟
    در کنار زندگی‌مان زندگی می‌کنیم و زنده نیستیم
    گویی که زندگی ما بخشی از بیابان است
    که خدایان ملک بر سرش اختلاف دارند
    و ما همسایگان غبار گذشته‌هاییم
    زندگی ما باری است بر دوش شب مورخ
    هر جا که پنهان‌شان می‌کنیم
    از غیاب سر بر می‌آورند
    زندگی ما باری است بر دوش نقاش
    که به نقش می‌کشم‌شان و …
    به یکی از ایشان تبدیل می‌شوم و …
    مه مرا در خود می‌پوشاند
    زندگی ما باری است بر دوش ژنرال
    چگونه از یک روح خون سرازیر می‌شود؟

    و زندگی ما…
    باید همان‌گونه باشد که می‌خواهیم
    می‌خواهیم اندکی زنده باشیم
    نه برای چیز خاصی
    بلکه تا قیامت را پس از این مرگ محترم بشماریم
    و بدون قصد، اقتباس کردند سخن فیلسوف را
    مرگ برای ما مفهومی ندارد
    وقتی هستیم، اون نیست
    مرگ برای ما مفهومی ندارد
    وقتی او هست، ما نیستیم
    و رویاهاشان را مرتب کردند
    به شیوه‌ای متفاوت
    و ایستاده به خواب رفتند…

    #محمود_درویش
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    .| ما را نیز لبخندی خواهد بود|.

    دستم را فشرد
    و به نجوایم سه حرف گفت.
    سه حرفی که عزیزترین داراییِ تمامِ روزم شد:
    «پس تا فردا»

    ریش تراشیدم دوبار
    کفش‌هایم را برق انداختم دوبار.
    لباس های رفیقم را قرض گرفتم
    با دو لیره
    که برایش کیکی بخرم .
    قهوه‌ای خامه‌دار.

    حالا تنها بر نیمکتم
    و گرداگردم عشاق، لبخند زنانند
    و برآنم که
    ما را نیز لبخندی خواهد بود.
    شاید در راه است
    شاید لحظه‌ای یادش رفته
    شاید… شاید..

    #محمود_درویش
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    .|پیشانی‌ات وطن من است|.

    پیشانی‌ات وطن من است
    به من گوش کن
    و چون علفی هرز پشت این نرده‌ها رهایم نکن
    همچون کبوتری در کوچ
    مرا وا نگذار
    همچون ماه تیره روز
    و بسان ستاره‌ای دریوزه
    در میان شاخسار
    مرا با اندوهم رها نکن،
    زندانی‌ام کن با دستی که آفتاب می‌ریزد

    بر دریچه‌ی زندانم
    بازگرد تا بسوزانی‌ام،اگر مشتاق منی،
    مشتاق من با سنگ‌هایم، با درخت‌های زیتونم،
    با پنجره‌هایم… با گِلم
    وطنم پیشانی توست
    صدایم را بشنو و تنها رهایم نکن


    #محمود_درویش
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا