- عضویت
- 2016/10/29
- ارسالی ها
- 409
- امتیاز واکنش
- 23,954
- امتیاز
- 631
- سن
- 20
°•●•°[به نام خالق هستی]°•○•°
اینم از تاپیک نقد جلد دوم شاهزاده جنون.
منتظر نقد ها و انتقادات شما از رمان هستم و یادتون نره که نقد شما باعث پیشرفت روند داستان و بهتر شدن اون میشه.
نام: لبخند شیطان
(جلد دوم مجموعه شاهزاده جنون)
به قلم: M.R.K کاربر انجمن نگاه دانلود
تایید کننده: NAZ-BANOW
ژانر: فانتزی، ﻣﺎﺟﺮﺍﺟﻮﯾﺎﻧﻪ، حماسی و طنز
خلاصه:
اینم از تاپیک نقد جلد دوم شاهزاده جنون.
منتظر نقد ها و انتقادات شما از رمان هستم و یادتون نره که نقد شما باعث پیشرفت روند داستان و بهتر شدن اون میشه.
نام: لبخند شیطان
(جلد دوم مجموعه شاهزاده جنون)
به قلم: M.R.K کاربر انجمن نگاه دانلود
تایید کننده: NAZ-BANOW
ژانر: فانتزی، ﻣﺎﺟﺮﺍﺟﻮﯾﺎﻧﻪ، حماسی و طنز
خلاصه:
راویانیس که توی همون مدت زمان تقریبا کم وابسته میکا شده بود با خواب عجیبی که میبینه و گم شدن غیر منتظره ی میکائیل تمام سعیش رو میکنه تا هرچه زودتر یا اون رو پیدا کنه و یا یه جوری از خوب بودن حالش مطلع بشه و با پیدا کردن سرنخ هایی، خوب پیش میره تا اینکه جواب همه سوال هاش رو پیدا میکنه.
علاوه بر جواب سوال هاش با یکی دو تا کمک از این ور و اونور، اشتباهی و ناخواسته دروازه ای که مرز دنیای پنجم محسوب می شه رو هم پیدا میکنه، و دردسر تازه از اونجا شروع می شه که راو با چهار نفره دیگه برای پیدا کردن میکا راهی دنیایی میشه که قرن هاست از یاد رفته و گمشده...!
گروهی پنج نفره متشکل از دزد قدرتی مجنون و دیوانه، خون آشامی زورگو و قلدر، الهه رعد و طوفانی دوستدار جنگ و خشونت، گرگینه ای افسار گسیخته و کله شق و الهه خاک و زمینی پرو و گستاخ.
علاوه بر جواب سوال هاش با یکی دو تا کمک از این ور و اونور، اشتباهی و ناخواسته دروازه ای که مرز دنیای پنجم محسوب می شه رو هم پیدا میکنه، و دردسر تازه از اونجا شروع می شه که راو با چهار نفره دیگه برای پیدا کردن میکا راهی دنیایی میشه که قرن هاست از یاد رفته و گمشده...!
گروهی پنج نفره متشکل از دزد قدرتی مجنون و دیوانه، خون آشامی زورگو و قلدر، الهه رعد و طوفانی دوستدار جنگ و خشونت، گرگینه ای افسار گسیخته و کله شق و الهه خاک و زمینی پرو و گستاخ.
قسمتی از رمان:ماشین با تمام سرعتش توی جنگل پیش می رفت؛ شاخه های سر راهش رو با بی رحمی می شکست و طبیعت سبز رو زیر چرخ هاش له می کرد؛ و تعقیب کنندهامون و هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می شدند...
نگاهم رو از عقب گرفتم و به سمت صندلی راننده برگشتم و پر استرس با صدای جیغ مانندی شروع کردم به غر زدن:
- ماشینه شعله افکن نداره؟ لیزر چطور، بگو که حداقل تیغه های ضربه گیر هفاستوسی داره! آخه این دیگه چه ابوقراضه به دردنخوریه!
جک از آینه وسط نیم نگاهی به من انداخت و سرعت ماشین رو زیاد تر کرد... که البته تغییر چندانی هم ایجاد نکرد چون ماشین بیچاره تمام مدت با آخرین سرعتی که می تونست پیش می رفت.
جک- ببینم اون نوع وسیله نقلیه ای که باهاش تو خیابون های کوه
المپ پشت به پشت رانندگی می کنید رو ترجیح میدی؟
با غرور جواب دادم:
- ما توی المپ موانع ترافیکی نداریم. اینو بهت قول میدم! البته من تا حالا به شخصه المپ نرفته ام ولی مامان که رفته بود...
هنوز جمله ام تمام نشده بود که متوجه شدم ماشین داره سقوط میکنه! بعله در واقعا سطح صافِ زمین زیر چرخ ها تموم شد بود و ماشین داشت از لبه ی پرتگاه بلندی توی آب میافتد.
وحشت زده خودم رو به پشتیِ صندلی کوبیدم و جیغ من و هرا و استورمی با هم و داد جک و رابین با هم به هوا رفت. سر و صدامون تو ماشینِ معلق توی هوا که با سرعت هر چه تمام تر پایین می رفت به قدری زیاد بود که با خودم گفتم الانه که زئوس با موها و سر و وضع ژولیده از یین ابرها یه صاعقه نصیبمون کنه چون باعث شدیم شاه اساطیر از خواب شبانه اش بپره!
داد زدم:
- الان میمیریم!
و بعد... شَههق! صدای برخورد اتوموبیل جگوار قدیمی با سطح شیشه مانند آب دریاچه سکوت جنگلِ غرق در خواب رو شکست و تمام فضای اطراف رو پر کرد...
*لینک رمان:
لینک جلد اول (کامل شده):
آخرین ویرایش: