آموزشی آموزش لغات زبان عربی | طـلایــه کاربرنگاه

وضعیت
موضوع بسته شده است.

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
‫او (زن) یک سگ دارد.‬
‫لديها كلب.‬



‫سگ بزرگ است.‬
‫الكلب كبير.‬



‫او (زن) یک سگ بزرگ دارد.‬
‫لديها كلب كبير.‬







‫او یک خانه دارد.‬
‫إنها تملك بيتاً.‬



‫خانه کوچک است.‬
‫البيت صغير.‬



‫او (زن) یک خانه ی کوچک دارد.‬
‫إنها تملك بيتاً صغيراً.‬







‫او (مرد) در یک هتل زندگی می کند.‬
‫إنه يسكن في فندق.‬



‫هتل ارزان است.‬
‫الفندق رخيص.‬



‫او در یک هتل ارزان زندگی می کند.‬
‫إنه يسكن في فندق رخيص.‬







‫او یک خودرو دارد.‬
‫إنه يملك سيارة.‬



‫خودرو گران است.‬
‫السيارة غالية.‬



‫او یک خودروی گران دارد.‬
‫إنه يملك سيارة غالية.‬







‫او (مرد) نگـاه دانلـود می خواند.‬
‫إنه يقرأ رواية.‬



رمان خسته کننده است.‬
‫الرواية مملة.‬



‫او (مرد) نگـاه دانلـود خسته کننده می خواند.‬
‫إنه يقرأ رواية مملة.‬







‫او (زن) یک فیلم تماشا می کند.‬
‫إنها تشاهد فيلماً.‬



‫فیلم مهیج است.‬
‫الفيلم مشوق.‬



‫او (زن) یک فیلم مهیج تماشا می کند.‬
‫إنها تشاهد فيلماً مشوقاً.‬
 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ‫نوشتن‬
    ‫كتب‬



    ‫او (مرد) یک نامه نوشت.‬
    ‫هو كتب رسالة.‬



    ‫و او (زن) یک کارت پستال نوشت.‬
    ‫وهي كتبت بطاقة.‬







    ‫خواندن‬
    ‫قرأ‬



    ‫او (مرد) یک مجله خواند.‬
    ‫هو قرأ مجلة.‬



    ‫و او (زن) یک کتاب خواند.‬
    ‫وهي قرأت كتاباً.‬







    ‫گرفتن‬
    ‫أخذ‬



    ‫او (مرد) یک سیگار برداشت.‬
    ‫هو أخذ سيجارة.‬



    ‫او (زن) یک تکه شکلات برداشت.‬
    ‫وهي أخذت قطعة شوكولا.‬







    ‫او (مرد) بی وفا بود، اما او (زن) با وفا بود.‬
    ‫هو كان غير مخلص، أما هي فكانت مخلصة.‬



    ‫او (مرد) تنبل بود، اما او (زن) کاری بود.‬
    ‫هو كان كسولاً، أما هي فكانت مجتهدة.‬



    ‫او (مرد) فقیر بود، اما او (زن) ثروتمند بود.‬
    ‫هو كان فقيراً، أما هي فكانت غنية.‬







    ‫او (مرد) پول نداشت، بلکه بدهکار بود.‬
    ‫لم يكن لديه مال، وإنما ديون.‬



    ‫او (مرد) شانس نداشت، بلکه بد شانس بود.‬
    ‫لم يكن محظوظاً، وإنما منحوساً.‬



    ‫او (مرد) موفقیتی نداشت، بلکه ناموفق بود.‬
    ‫لم يكن ناجحاً، وإنما فاشلاً.‬







    ‫او (مرد) راضی نبود، بلکه ناراضی بود.‬
    ‫لم يكن مسروراً، وإنما مستاءاً.‬



    ‫او (مرد) خوشبخت نبود، بلکه بدبخت بود.‬
    ‫لم يكن سعيداً، وإنما يائساً.‬



    ‫او (مرد) خوش برخورد نبود، بلکه بدبرخورد بود.‬
    ‫لم يكن ظريفاً، وإنما ثقيل الظل.‬
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ‫تو مجبور بودی یک آمبولانس صدا کنی؟‬
    ‫هل اضطررت إلى طلب سيارة إسعاف؟‬



    ‫تو مجبور بودی پزشک را خبر کنی؟‬
    ‫هل اضطررت إلى استدعاء الطبيب؟‬



    ‫تو مجبور بودی پلیس را خبر کنی؟‬
    ‫هل اضطررت إلى طلب الشرطة؟‬







    ‫ شما شماره تلفن را دارید؟ تا الان من شماره را داشتم.‬
    ‫أبحوزتك رقم الهاتف؟ كان لدي منذ قليل.‬



    ‫ شما آدرس را دارید؟ تا الان من آن را داشتم.‬
    ‫أبحوزتك العنوان؟ كان لدي منذ قليل.‬



    ‫ شما نقشه شهر را دارید؟ تا الان من آن را داشتم.‬
    ‫أبحوزتك مخطط المدينة؟ كان لدي منذ قليل.‬







    ‫او (مرد) سر وقت آمد؟ او (مرد) نتوانست سر وقت بیاید.‬
    ‫هل أتى في الموعد؟ لم يتمكن من القدوم في الوقت المناسب.‬



    ‫ او (مرد) راه را پیدا کرد؟ او (مرد) نتوانست راه را پیدا کند.‬
    ‫هل وجد الطريق؟ لم يتمكن من العثور عليه.‬



    ‫او (مرد) متوجه صحبت تو شد؟ او (مرد) نتوانست صحبت مرا بفهمد.‬
    ‫هل فهمك؟ لم يتمكن من فهمي.‬







    ‫چرا تو نتوانستی به موقع بیایی؟‬
    ‫لما لم تأتِ في الوقت المناسب؟‬



    ‫چرا تو نتوانستی راه را پیدا کنی؟‬
    ‫لما لم تتمكن من إيجاد الطريق؟‬



    ‫چرا تو نتوانستی صحبت هایش را بفهمی؟‬
    ‫لما لم تتمكن من فهمه؟‬







    ‫ من نتوانستم بموقع بیایم زیرا هیچ اتوبوسی حرکت نمی کرد.‬
    ‫لم أتمكن من القدوم، لأن الحافلات لا تسير.‬



    ‫من نتوانستم راه را پیدا کنم زیرا نقشه شهر را نداشتم.‬
    ‫لم أتمكن من إيجاد الطريق، إذ لم يكن لدي مخطط المدينة.‬



    ‫من حرفش را نفهمیدم زیرا صدای آهنگ بلند بود.‬
    ‫لم أتمكن من فهمه، لأن الموسيقى كانت صاخبة بشكل.‬







    ‫من مجبور بودم یک تاکسی سوار شوم.‬
    ‫اضطررت لأخذ سيارة أجرة.‬



    ‫من مجبور بودم یک نقشه شهر بخرم.‬
    ‫اضطررت لشراء مخطط للمدينة.‬



    ‫من مجبور بودم رادیو را خاموش کنم.‬
    ‫اضطررت لإطفاء المذياع.‬
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ‫تلفن زدن‬
    ‫هاتف‬



    ‫من تلفن زده ام.‬
    ‫لقد اتصلت هاتفياً.‬



    ‫من تمام مدت با تلفن صحبت می کرده ام.‬
    ‫اتصلت بالهاتف طيلة الوقت.‬







    ‫سؤال کردن‬
    ‫سأل، طلب‬



    ‫من سؤال کرده ام.‬
    ‫قد سألت.‬



    ‫من همیشه سوال می کرده ام.‬
    ‫كنت دائماً أسأل.‬







    ‫تعریف کردن‬
    ‫حكى، قصّ، روى‬



    ‫من تعریف کرده ام.‬
    ‫لقد رويت.‬



    ‫من تمام داستان را تعریف کرده ام.‬
    ‫لقد رويت القصة بكاملها.‬







    ‫یاد گرفتن‬
    ‫تعلّم، حفظ‬



    ‫من یاد گرفته ام.‬
    ‫لقد تعلمت / ذاكرت.‬



    ‫من تمام شب مشغول یادگیری بوده ام.‬
    ‫لقد ذاكرت طيلة المساء.‬







    ‫کار کردن‬
    ‫عمل، اشتغل‬



    ‫من کار کرده ام.‬
    ‫لقد اشتغلت.‬



    ‫من تمام روز را کار کرده ام.‬
    ‫لقد اشتغلت طيلة النهار.‬







    ‫غذا خوردن‬
    ‫أكل‬



    ‫من غذا خورده ام.‬
    ‫لقد أكلت.‬



    ‫من تمام غذا را خورده ام.‬
    ‫لقد أكلت كل الطعام.‬
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ‫خواندن‬
    ‫قرأ‬



    ‫من خوانده ام.‬
    ‫لقد قرأت.‬



    ‫من تمام رمان را خوانده ام.‬
    ‫لقد قرأت الرواية بكاملها.‬







    ‫فهمیدن‬
    ‫فهم، استوعب‬



    ‫من فهمیده ام.‬
    ‫لقد فهمت.‬



    ‫من تمام متن را فهمیده ام.‬
    ‫لقد فهمت النص بكامله.‬







    ‫پاسخ دادن‬
    ‫رد، أجاب‬



    ‫من پاسخ داده ام.‬
    ‫لقد أجبت.‬



    ‫من به تمامی سوالات پاسخ داده ام.‬
    ‫لقد أجبت على جميع الأسئلة.‬







    ‫من آن را می دانم – من آن را می دانستم.‬
    ‫أعلم ذلك ــــــ لقد علمت ذلك.‬



    ‫من آن را می نویسم – من آن را نوشته ام.‬
    ‫أكتب ذلك ـــــ لقد كتبت ذلك.‬



    ‫من آن را می شنوم – من آن را شنیده ام.‬
    ‫أسمع ذلك ـــــ لقد سمعت ذلك.‬







    ‫من آن را می گیرم – من آن را گرفته ام.‬
    ‫أُحضر ذلك ــــ لقد أحضرت ذلك.‬



    ‫من آن را می آورم – من آن را آورده ام.‬
    ‫أجلب ذلك ــــــ لقد جلبت ذلك.‬



    ‫من آن را می خرم – من آن را خریده ام.‬
    ‫أشترِي ذلك ــــــــ لقد اشتريت ذلك.‬







    ‫من منتظر آن هستم – من منتظر آن بوده ام.‬
    ‫أتوقع ذلك ـــــ لقد توقعت ذلك.‬



    ‫من آن را توضیح می دهم – من آن را توضیح داده ام.‬
    ‫أشرح ذلك ــــــ لقد شرحت ذلك.‬



    ‫من آن را می شناسم – من آن را می شناختم.‬
    ‫أعرف ذلك ــــــــ لقد عرفت ذلك.‬
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ‫شما چقدر نوشیده اید؟‬
    ‫كم شربت؟‬



    ‫شما چقدر کار کرده اید؟‬
    ‫كم أنجزت من العمل؟‬



    ‫شما چقدر نوشته اید؟‬
    ‫كم كتبت؟‬







    ‫شما چطور خوابیدید؟‬
    ‫كيف نمت؟‬



    ‫شما چگونه در امتحان قبول شده اید؟‬
    ‫كيف اجتزت الامتحان؟‬



    ‫شما چگونه راه را پیدا کرده اید؟‬
    ‫كيف عثرت على الطريق؟‬







    ‫ شما با چه کسی صحبت کرده اید؟‬
    ‫مع من تكلمت؟‬



    ‫ شما با چه کسی قرار ملاقات گذاشته اید؟‬
    ‫مع من تواعدت؟‬



    ‫ شما با کی جشن تولد گرفته اید؟‬
    ‫مع من احتفلت في عيد الميلاد؟‬







    ‫ شما کجا بوده اید؟‬
    ‫أين كنت؟‬



    ‫شما کجا زندگی می کردید؟‬
    ‫أبين كنت تعيش؟‬



    ‫ شما کجا کار می کردید؟‬
    ‫أين كنت تشتغل؟‬







    ‫ شما چه توصیه ای کرده اید؟‬
    ‫بما نصحت؟‬



    ‫ شما چی خورده اید؟‬
    ‫ماذا أكلت؟‬



    ‫ شما چه اطلاعاتی کسب کرده اید؟‬
    ‫ماذا تعلمت؟‬







    ‫ شما با چه سرعتی رانندگی می کردید؟‬
    ‫كم كانت سرعتك وأنت تقود؟‬



    ‫ شما چه مدت پرواز کرده اید؟‬
    ‫كم دام الطيران؟‬



    ‫ شما تا چه ارتفاعی پریده اید؟‬
    ‫إلى أي علوّ قفزت؟‬
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ‫ تو کدام کراوات را زده بودی؟‬
    ‫أية ربطة عنق ارتديت؟‬



    ‫تو کدام خودرو را خریده بودی؟‬
    ‫أية سيارة اشتريت؟‬



    ‫ تو اشتراک کدام روزنامه را گرفته بودی؟‬
    ‫ما الصحيفة التي اشتركت بها؟‬







    ‫ شما چه کسی را دیده اید؟‬
    ‫من رأيت؟‬



    ‫ شما با چه کسی ملاقات کرده اید؟‬
    ‫من قابلت؟‬



    ‫ شما چه کسی را شناخته اید؟‬
    ‫على من تعرفت؟‬







    ‫ شما چه موقع از خواب بلند شده اید؟‬
    ‫متى استيقظت؟‬



    ‫شما چه موقع شروع کرده اید؟‬
    ‫متى بدأت؟‬



    ‫شما چه موقع کار را متوقف کرده اید؟‬
    ‫متى توقفت؟‬







    ‫شما چرا بیدار شده اید؟‬
    ‫لما استيقظت؟‬



    ‫چرا شما معلم شده اید؟‬
    ‫لما أصبحت مدرساً؟‬



    ‫چرا شما سوار تاکسی شده اید؟‬
    ‫لماذا استقليت سيارة أجرة؟‬







    ‫شما از کجا آمده اید؟‬
    ‫من أين أتيت / قدمت؟‬



    ‫شما به کجا رفته اید؟‬
    ‫إلى أين تذهب؟‬



    ‫شما کجا بوده اید؟‬
    ‫أين كنت؟‬







    ‫تو به چه کسی کمک کرده ای؟‬
    ‫من ساعدت؟‬



    ‫ تو به چه کسی نامه نوشته ای؟‬
    ‫لمن كتبت؟‬



    ‫ تو به چه کسی جواب داده ای؟‬
    ‫من أجابت؟‬
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ‫ما باید به گلها آب می دادیم.‬
    ‫كان علينا سقي الأزهار.‬



    ‫ما باید آپارتمان را مرتب می کردیم.‬
    ‫كان علينا ترتيب الشقة.‬



    ‫ما باید ظروف غذا را می شستیم.‬
    ‫كان علينا غسل الأطباق.‬







    ‫آیا شما مجبور به پرداخت صورت حساب بودید؟‬
    ‫هل توجب عليكم دفع الحساب؟‬



    ‫آیا شما مجبور به پرداخت ورودی بودید؟‬
    ‫هل كان عليكم دفع رسم الدخول؟‬



    ‫آیا شما مجبور به پرداخت جریمه بودید؟‬
    ‫هل كان عليكم دفع غرامة؟‬







    ‫چه کسی باید خداحافظی می کرد؟‬
    ‫من اضطر أن يودع؟‬



    ‫چه کسی باید زود به خانه می رفت؟‬
    ‫من اضطر للذهاب إلى البيت مبكراً؟‬



    ‫چه کسی باید با قطار می رفت؟‬
    ‫من اضطر لأخذ القطار؟‬







    ‫ما نمی خواستیم مدت زیادی بمانیم.‬
    ‫لم نرغب في البقاء طويلاً.‬



    ‫ما نمی خواستیم چیزی بنوشیم.‬
    ‫لم نرد أن نشرب شيئاً.‬



    ‫ما نمی خواستیم مزاحم بشویم.‬
    ‫لم نرد أن نزعج أحداً.‬







    ‫من می خواستم الان تلفن کنم.‬
    ‫كنت أريد الاتصال بالهاتف.‬



    ‫من می خواستم تاکسی سفارش بدهم.‬
    ‫كنت أريد طلب سيارة أجرة.‬



    ‫چون می خواستم به خانه بروم.‬
    ‫كنت أريد الذهاب إلى البيت.‬







    ‫من فکر کردم تو می خواستی به همسرت تلفن کنی.‬
    ‫ظننت أنك ستتصل بزوجتك؟‬



    ‫من فکر کردم تو می خواستی به اطلاعات تلفن کنی.‬
    ‫ظننت أنك ستتصل بالاستعلامات.‬



    ‫من فکر کردم تو می خواستی یک پیتزا سفارش دهی.‬
    ‫ظننت أنك ستطلب بيتزا.‬
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ‫پسرم نمی خواست با عروسک بازی کند.‬
    ‫لم يرد ابني اللعب مع الدمية.‬



    ‫دخترم نمی خواست فوتبال بازی کند.‬
    ‫لم يرد ابني اللعب بكرة القدم.‬



    ‫همسرم نمی خواست با من شطرنج بازی کند.‬
    ‫لم ترد زوجتي أن تلعب الشطرنج معي.‬







    ‫فرزندانم نمی خواستند به پیاده روی بروند.‬
    ‫لم يرغب أولادي القيام بنزهة.‬



    ‫آنها نمی خواستند اتاق را مرتب کنند.‬
    ‫لم يريدوا ترتيب الغرفة.‬



    ‫آنها نمی خواستند به رختخواب بروند.‬
    ‫لم يريدوا الذهاب إلى الفراش.‬







    ‫او (مرد) اجازه نداشت بستنی بخورد.‬
    ‫لم يسمح له بتناول البوظة.‬



    ‫او (مرد) اجازه نداشت شکلات بخورد.‬
    ‫لم يسمح له بتناول الشوكولا.‬



    ‫او (مرد) اجازه نداشت آب نبات بخورد.‬
    ‫لم يسمح له بتناول الملبس.‬







    ‫من اجازه داشتم برای خودم آرزویی بکنم.‬
    ‫سمح لي أن أتمنى شيئاً.‬



    ‫من اجازه داشتم برای خودم لباس بخرم.‬
    ‫سمح لي بشراء ثوب.‬



    ‫من اجازه داشتم یک شکلات مغزدار بردارم.‬
    ‫سمح لي بتناول حبة شوكولا.‬







    ‫اجازه داشتی در هواپیما سیگار بکشی؟‬
    ‫هل سمح لك بالتدخين في الطائرة؟‬



    ‫اجازه داشتی در بیمارستان آبجو بنوشی؟‬
    ‫هل سمح لك بشرب البيرة في المشفى؟‬



    ‫اجازه داشتی سگ را با خودت به هتل ببری؟‬
    ‫هل سمح لك بإدخال الكلب إلى الفندق؟‬







    ‫بچه ها در تعطیلات اجازه داشتند مدت زیادی بیرون باشند.‬
    ‫خلال العطلة المدرسية سمح لأطفال البقاء في الخارج لفترة طويلة.‬



    ‫آنها اجازه داشتند مدت زیادی در حیاط بازی کنند.‬
    ‫وقد سمح لهم اللعب في صحن الدار.‬



    ‫آنها اجازه داشتند مدت زیادی (تا دیروقت) بیدار باشند.‬
    ‫كما سمح لهم السهر طويلاً.‬
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ‫تو خیلی تنبلی – اینقدر تنبل نباش!‬
    ‫أنت كسول بشكل ـــــــ لا تكن كسولاً للغاية!‬



    ‫تو خیلی می خوابی – اینقدر نخواب!‬
    ‫أنت تنام طويلاً ـــــ لا تنم طويلاً!‬



    ‫تو دیر می آیی – اینقدر دیر نیا!‬
    ‫إنك تأتي في وقت متأخر ـــــ لا تتأخر بهذا الشكل!‬







    ‫تو با صدای بلند می خندی – اینقدر بلند نخند!‬
    ‫إنك تضحك بصوت عالٍ ــــ لا تضحك كذلك!‬



    ‫تو آهسته حرف میزنی – اینقدر آهسته حرف نزن!‬
    ‫إنك تتكلم بصوت منخفض ــــــ لا تتكلم هكذا!‬



    ‫تو خیلی (نوشیدنی) می نوشی – اینقدر ننوش!‬
    ‫إنك تشرب كثيراً ــــ لا تشرب بهذا القدر!‬







    ‫تو خیلی سیگار می کشی – اینقدر سیگار نکش!‬
    ‫إنك تدخن كثيراً ــــــ لا تدخن كثيرا!‬



    ‫تو خیلی کار می کنی – اینقدر کار نکن!‬
    ‫إنك تعمل كثيراً ــــ لا تعمل كثيراً!‬



    ‫تو خیلی سریع رانندگی می کنی – اینقدر سریع نرو! ‬
    ‫إنك تسرع كثيراً ــــ خفف السرعة!‬







    ‫آقای مولر، بلند شوید!‬
    ‫إنهض، يا سيد مولر!‬



    ‫آقای مولر، بنشینید!‬
    ‫إجلس، يا سيد مولر!‬



    ‫آقای مولر، درجای خود بنشینید!‬
    ‫ابق في مقعدك، سيد مولر!‬







    ‫صبر داشته باشید!‬
    ‫كن صبوراً! / تحلى بالصبر!‬



    ‫آرام باشید (عجله نکنید)!‬
    ‫خذ وقتك! / لا تتسرع!‬



    ‫یک لحظه صبر کنید!‬
    ‫انتظر لحظة! / انتظر قليلاً!‬







    ‫مواظب باشید!‬
    ‫كن حذراً!‬



    ‫وقت شناس باشید!‬
    ‫كن دقيقاً في المواعيد!‬



    ‫احمق نباشید!‬
    ‫لا تكن غبياً!‬
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا