نقد رمان معرفی و نقد رمان رازِ تلخون|Ava Banoo کاربر نگاه دانلود

نیلوفر.ر

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/17
ارسالی ها
992
امتیاز واکنش
16,031
امتیاز
694
اوا بانوى عزيز :
تا نيمه مطالعه كردم ونكاتى كه به نظر خودم مهمه قيد مى كنم.
١-دخترى كه از لحاظ جسمى ان اندازه اسيب ديده است نه تا وقتى انگونه اش ولاش است معامله مى شود"حتى بـرده ى ج ن سى "هم بايد جسم سالمى داشته باشد،ونه مى تواند انگونه فرار كند وبازهم كسى متوجه زخم نشود.
خونريزى از ده لايه لباس هم راه به بيرون باز مى كند(ديدم كه مى گويم)
٢-چند پست اوليه به شدت تكرارى وكپى بود(شايد شما كپى نكرده باشيد امابرخى قسمتها عينا در رمانهاى ديگر امده)
٣-صميمى شدن دختر اصلى با پسران وبانوى خانم وحتى پريچهرغيرواقعى است،نمى توان به اين سرعت يك دختر اسيب ديده به ديگران اعتماد كند و درشوخيهاى كلامى همراهيشان كند.
٤-شخصيتها بايد ارام ارام خودرا نشان دهند،مثلا درهمان روز شاهدشيطنتهاى نويد هستيم.
٥-قلم خوب و زيبايى دارى .
٦-انگشت شمار غلط املايى بود و اين زيبايى نوشته ات رابه رخ مى كشاند.
٧-معماى خريد وبردن دختر داستان به ان قصر ،داستان را جذاب مى كند و خواننده را به دنبال خود مى كشاند.
موفق باشيد.
 
  • پیشنهادات
  • Ava Banoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/26
    ارسالی ها
    724
    امتیاز واکنش
    61,759
    امتیاز
    978
    سن
    25
    محل سکونت
    شیراز
    سلام دوست عزیز ممنون از وقتی که برای خوندن رمانم دادید .
    چند تا نکته در خصوص رمان هست که دوست داشتم بهتون بگم .
    1 مسلما کسی که در باند قاچاق فعالیت داره هیچ بویی از انسانیت نبرده و پول و منفعت خودش از هر چیزی براش مهم تره . اگر دقت کرده باشین گفتم لباسی که دلیار به تن کرده بود کاملا بدنش رو پوشونده بود تا هیچ اثری از جراحت ها معلوم نباشه و ظاهر و چهره سالم دلیار فریبنده باشه .
    2 ضربه های شلاق اون قدری عمیق نیست که بخواد شریانات رو به طور کامل ببره و باعث خونریزی زیاد بشه . این نوع زخم ها جراحت های سطحی محسوب میشن و من نوشته بودم که مژگان دلیار رو محکم به دیوار میزنه و این باعث باز شدن زخم ها میشه .
    3 وقتی صحبت از پاکی و حفظ نجابت باشه ، هر کس تا اونجایی که توان داره سعی خودش رو می کنه که از این مقوله با تمام وجودش حفاظت کنه .پس از نظر من طبیعیه که با وجود زخمی بودن برای نجات خودش درد رو فراموش کنه و بدوه .
    4 تو بخشی از رمان نوشته شده بودم که دلیار از اومدن با اونها خودداری می کرده ولی وقتی شخص خاصی رو می بینه مجبور به اعتماد کردن به اونا میشه و در ادامه رمان هم می بینید که با وجود این اعتماد هم چنان محتاط عمل می کنه .
    5 در مورد نوید شخصیت این پسر ، یه انسان شوخ طبع و بذله گو و زود جوش نمایش داده شده که طبیعتا یه همچین ادمایی با این چنین شخصیت هایی می تونند روی بقیه تاثیر بذارن و خیلی راحت با بقیه ارتباط برقرار کنند .


    دوست عزیزم ،این رمان یه سری مسائل گنگ و مبهم داره که بردگی دلیار هم جزء همون مسائل محسوب میشه . در ادامه رمان تمامی مسائل روشن میشه .
    ممنون از نقدتون
    موفق باشید .
     

    نیلوفر.ر

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/17
    ارسالی ها
    992
    امتیاز واکنش
    16,031
    امتیاز
    694
    نقد تنها براى براى برطرف كردن ايرادهاست و جنبه ى سازنده دارد نه تخريب.
    وقتى پزشكى حال وخيم مجروح را حتى نزديك كما مى داند زخم سطحى است؟
    البته من باب نمونه عرض شد.
    موفق وپيروز باشيد
     

    *.*حیات*.*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    645
    امتیاز واکنش
    14,751
    امتیاز
    743
    سن
    25
    محل سکونت
    نگاه دانلود
    سلام نویسنده ی عزیز
    خسته نباشی :)


    نام رمان:از اسم رمان این مطلب دریافت می شود که محتوای آن عاشقانه و کمی غمگین است و شخصیت رمان اسیر عشق می شود.با محتوای رمان همخوانی دارد.

    جلد رمان:دختری با چشم های آبی که دستی دهنش را گرفته و یک جورایی اسیر تلقی می شود.عکس گوشه ی جلد نشان دهنده ی یه عمارت بزرگه که از نظر من با عکس اصلی ارتباطی ندارد اما با متن رمان ارتباط دارد .
    " دلیار خود را در برابر قصری با شکوه دید. آری قصر!"
    و طراح عزیز کار بسیار خوبی کرده که کسره را زیر اسارت ِ عشق قرار داده و این باعث سهولت در خواندن نام ِ رمان می شود.

    خلاصه ی رمان:خلاصه ی رمانی که نویسنده ی عزیز نوشته با محتوا و ژانرهایی که ذکر کرده مطابقت دارد اما گنگ و مبهم است.نویسنده به ماجرایی از رمان اشاره نکرده و فقط در مورد کینه و انتقام و عشق سخن گفته است.می توانید خلاصه ای بهتر جایگزین کنید!

    مقدمه ی رمان:قسمت اول مقدمه از کلمه های "پاییزی" التماس" حسرت" خزان زده و زرد"
    که نشان دهنده ی غم و ناراحتی استفاده شده ولی در خط های پایانی از عشق حرف زده و خط آخر اسم رمان آورده شده است.مقدمه با خلاصه ارتباط دارد و موضوع و مفهوم رمان را برای خواننده به تصویر می کشد.
    مانند برگ های دیگر....
    که افتادند بر زمین نیستی ...
    می افتم به زیر پای عابران جدید زمانه !
    بهتره "برای زمین نیستی" کسره گذاشته شود.
    پاراگراف اول ذهن خواننده را برای فضایی غمگین آماده میکند که ویژگی مثبت رمان است.

    شروع رمان:شروع رمان کسل کننده و کلیشه ای نیست.پست اول رمان جذاب و معمایی است.خواننده را ترغیب می کند که حتما رمان را ادامه بدهد.رمان خیلی خوب شروع شده است.به نویسنده ی عزیز تبریک میگم.

    شخصیت پردازی:نویسنده اسم های معمولی به کار بـرده و این یک امتیاز مثبتی ست.شخصیت ها به خوبی به تصویر کشیده شده اند.دلیار دختری دلسوز و مهربان,لجباز,شجاع و کمی مغرور است.رفتارهای بچگانه نداشت و مشکلی ندیدم.از رفتارهای شاهرخ غرور می بارد ولی در کنار این غرور مهربان نیز هست.در رمان هر شخصیتی رفتار متفاوتی دارد و اینگونه نیست که همه ی پسرهای داخل رمان مغرور و یا دخترها حسود و آویزان ِ پسر باشند.از نظر من شخصیت پردازی شخصیت ها مشکلی ندارد فقط از نظر من دلیار خیلی زود همه چیز را پذیرفت و زود باور است.نباید به راحتی با خانواده ی نوشین گرم می گرفت و اینکه شاهرخ اگر کمی غرورش کمتر بود رمان قشنگتر می شد.دختر لجباز و پسر مغرور سوژه ی خیلی از رمان هاست.با این حال رمان شما زیبایی خود را از دست نداده است.
    نوشین شخصیتی آرام و مهربان و حمایتگر,
    پریچهر شخصیتی شوخ و مهربان و دلسوز,نوید و سروش هم شخصیتی شوخ و مهربان,کاوه هم شخصیتی مهربان و حمایتگر و منطقی دارد.سپهر هم آرام و کم حرف است.شخصیت ها رفتاری منطقی دارند.خبری از بچه بازی نیست و همین امر رمان را زیباتر کرده است.

    سیر داستان:در تمام پست ها اتفاقاتی رخ می دهد که خواننده دل از خواندن رمان نمی کند.خواننده هر چه بیشتر جلو می رود سوال های بیشتری در ذهنش به وجود می آید.رمان پر از معماهایی ست که هنوز نویسنده آن ها حل نکرده است.معمایی بودن رمان و حدس نزدن پایان آن است که باعث جذب خواننده می شود.داستان سیر معقولی دارد.اتفاقات با برنامه ریزی به رمان وارد شده و حوصله ی خواننده را سر نمی برد.

    نقاط قوت:عاجز بودن از حدس پایان رمان یکی از جذابیت های آن است.رمان معمایی ست و هر لحظه ممکن است با اتفاقی جدید خواننده را شوکه کند.موضوع رمان هم جدید و جذاب هست.

    ژانر رمان:ژانرهای انتخابی نویسنده عاشقانه،معمایی ، جنایی و گاهی طنز است.ژانرها به درستی انتخاب شدند.ژانر طنز و معمایی در رمان استفاده و عاشقانه و جنایی به تازگی وارد رمان شده است.

    کشمکش:یکی از عناصر مهم در داستان کشمکش است." و کشمکش حاصل درگیری ها و مقابله شخصیت ها با هم یا با عوامل بیرونی یا عوامل درونی است و این مقابله ودرگیری ها پایه و اساس حوادث را بنا می نماید و حوادث به وجود می آیند" در رمان کشمکش عاطفی و جسمانی به چشم می خورد.کشمکش عاطفی بین شاهرخ و دلیار وجود دارد.البته فعلا دیده نمی شود و در پست های بعدی نگارش می شود.کشمکش جسمانی بین مژگان و دلیار را در پستی از رمان مشاهده کردم.کشمکش یا جدال را نیز بین دو نیروی مخالف می توان در نظر گرفت.کشکمش دلیار با کارن,قصان با مرد,شاهرخ با فرد ناشناس.
    کشمکش عاطفی :وقتی که عصیان وشورشی درمیان باشد ودرون شخصیت داستان را متلاطم کند مثلا کسی ساکت نشسته اما در وجودش غوغا وجوششی باشد که ناگهان سرریز کند وموجب دگرگونی وهیاهویی شود مثل سودای عشق
    برای آشنایی با انواع کشمکش مطلب زیر را مطالعه کنید.
    4-کشمکش اخلاقی :وقتی که شخصیت داستان با یکی از اصول اخلاقی واجتماعی سر مخالف داشته باشد

    5-کشمکش آدم با طبیعت :داستان کوتاه –زورق بی حفاظ نوشته استیفن کرین

    6-کشمکش جامعه با جامعه :دو گروه دو ملت به کشمکش می پردازند داستان کوتاه (تجهیز ملت /نوشته جلال ال احمد )


    نثر:نثر رمان ادبی است و مطمئنا نویسنده برای نوشتن آن تلاش و دقت زیادی کرده است.در بعضی جمله ها از فعل های ماضی و در بعضی جاهای دیگر از فعل ها مضارع استفاده شده. یا از فعل های گذشته یا از فعل های مضارع برای بهتر شدن نوشته استفاده کنید.

    زاویه ی دید:زاویه ی دید دانای کل و از فعل های سوم شخص استفاده شده.در بعضی موارد نویسنده بنابر تشخیص خود از زاویه ی دید اول شخص بهره بـرده که هیچ اشکالی ندارد.اما بهتر است که تا انتهای داستان از یک زاویه ی دید استفاده شود.

    توصیفات:در نوشتن صحنه های احساسی یا غمگین خود نویسنده هنگام نگارش باید تحت تاثیر قرار بگیرد,در آن صورت است که می تواند خواننده را تحت تاثیر قرار بدهد.نویسنده ی این رمان در توصیف احساسات موفق بوده است اما با تکرار و تمرین جای پیشرفت بیشتری دارد.توصیفات مکان در مورد عمارت بزرگ خوب بود.توصیفات پست اول را در مورد بار زیادتر کنید. توصیف چهره ی شاهرخ کمی اغراق آمیز بود!چشم های سرمه!حداقل می نوشتید چشم های طوسی دارد. چهره ی کاوه و نوید و سروش و نوشین توصیف نشده شاید از نظر نویسنده نیاز نبوده ولی چهره های شخصیت های رمان باید در ذهن خواننده شکل بگیرد تا بتواند با رمان ارتباط برقرار کند.به مثال های زیر توجه کنید:
    "قلبم با خواندن جملات ِ عاشقانه اش به تپش در آمد و محکم به قفسه ی سـ*ـینه ام ضربه می زد.چشمانم از شوق پر و خالی شد.لبخند پهنی روی لبانم نقش بست.جمله را زیر لب زمزمه کردم:کاری میکنم که همه به من و تو حسودیشون بشه."توصیف احساساتی-عاشقانه
    توصیف احساساتی بستگی به ژانر و محتوای رمان دارد.
    "چشم های ِ درشت ِ مشکی اش زیباترین عضو صورتش محسوب می شد.لب های کوچک و سرخش را باز کرد و کلمات زیبا پشت سر هم ردیف شدند:آقا پیمان خوب هستید؟
    بینی قلمی اش از سرما قرمز شده بود.موهای خرمایی اش از زیر شال ِ کرم رنگش بیرون زده بود"توصیف چهره
    "در سفید رنگ را باز کردم و وارد حیاط شدم.گوشه ی اتاق گل های رز کاشته شده بود.ماهی ها وسط حوض از این طرف به آن طرف می رفتند.زیر سایه ی درخت ِ توت تختِ سنتی گذاشته بودند.آشپزخانه سمت راست و در ورودی خانه کنارش قرار داشت.
    در فلزی با شیشه های رنگی را باز کرد و وارد شد."توصیف مکان
    این توصیفات برای آشنایی عزیزانی که چیز زیادی از توصیف نمی دانند.


    دیالوگ و مونولوگ:همانطور که در دنیای واقعی با صحبت با یک نفر به شخصیتش پی می بریم,رمان هم همینطور است.شخصیت خودش را با دیالوگ به خواننده می شناسد.نویسنده ها باید دیالوگ های غیر ضروری را حذف کنند تا خواننده رمان را رها نکند.
    دیالوگ ها متناسب با سن و رفتار شخصیت ها نوشته بود.دیالوگ ها مشکلی نداشتند.
    مونولوگ ها قسمت اصلی رمان هستند.احساسات یا حوادث را نشان می دهد.خواننده با خواندن رمان و دیالوگ ها به رفتار شخصیت مورد نظر پی می برد.دیالوگ های اضافی کم مشاهده کردم.
    مونولوگ ها مشکلی نداشتند و خوب نوشته شده بودند و احساسات را به خوبی به خواننده منتقل می کند.


    بافت رمان:نگارش رمان خوب است اما ایراداتی به چشمم خورد که برای نویسنده ی عزیز نوشتم.
    از بیرون صدای مجری زن می آمد که به عربی داشت دیگران را برای شروع برنامه مشتاق تر میکرد .
    *از بیرون صدای مجری زن می آمد که با زبان عربی قصد داشت دیگران را برای شروع برنامه مشتاق تر کند.

    *حقاً که دل و روحش هم مانند چشمانش غیرگون و سیاه بود
    حقا کلمه عربی ساپت و بهتر است در جمله ها به کار نبریم. نیازی به نوشتن حقا نیست.
    *به راستی که دل و روحش هم مانند چشمانش غیرگون و سیاه بود.

    اگر می توانست هم این زن هم این شیطان صفتان هم خود و هم اینجا را در آتش خشمش می سوزاند و خاکستر می کرد.
    *اگر می توانست هم این زن,هم شیطان صفتان این جمع و هم خود را در آتش خشمش می سوزاند و خاکستر می کرد.

    او دیگر مثل قبل نبود.!
    *هم نقطه و هم علامت تعجب را با هم نمیتوان به کار برد.این مورد را هم ویرایش کنید.

    با حرص شانه هایش را تکانی داد تا حتی برای ثانیه ای دیگر دستان کثیف این زن با او برخوردی نداشته باشد . منزجر می شد .
    *"منزجر می شد" فکر نکنم نیازی به وجود این جمله باشه. :)

    مژگان به این حرکت او پوزخندی عصبی زد و گفت :
    *برای زیبایی و بهتر شدن جمله می توانید کلمه ی "این" را حذف کنید.

    نمی توانست این کار را کند
    *نمی توانست این کار را انجام دهد.


    البته فکر کنم مردای عرب هر چی سرکش تر باشی بیشتر می پسندن .
    *البته فکر کنم مردای عرب هر چی سرکش تر باشی بیشتر بپسندنت.

    دندان هایش را شدت حرص روی هم فشار می داد.
    *دندان هایش را از شدت حرص روی هم فشار می داد.

    هنوز هم زجه و شیون الهام و میترا و ... در گوشش زنگ می زد
    *"ضجه"

    از دست خودشعصبانی شد
    *خودش و عصبانی را از هم جدا کنید.

    با خنده زشت اضافه کرد
    *با خنده ی زشتی اضافه کرد

    آتش جهنم برایش بهتر از سوختن در این جهنم زندگی بود
    *بهتر است کلمه ی زندگی از جمله حذف شود.

    بالاخره آن پرده های منحوص کنار رفت
    *اگه منظور نویسنده بدشگونه به کار بردن کلمه ی منحوص درسته اما اگه منظور نحسه باید از کلمه ی منحوس استفاده کرد

    دلیار با گام هایی لرزان به روی صحنه می رفت
    *دلیار پاهای لرزانش را روی سن گذاشت و روی صحنه رفت

    یه زن صدای انکر الاصواتش رو به گوش بقیه می رساند
    *یه زن صدای انکر الاصواتش را به گوش بقیه می رساند.

    اهههههه خسته شده بودم
    *کشیدن کلمات جالب نیست.می توان به جای اههههههه نوشت:اه!خسته شده بودم.

    مرجان اورا تکانی داد و گفت :
    * حفظ فاصله ی میان واژه ای نشانه ی استقلال واژه هاست و باید حریم واژه را رعایت کرد.

    لبخند مزخرف کارن نشون می داد که از این مزایده راضیه ! چرا راضی نباشد ؟
    *نثر نوشته ی شما ادبی ست.پس باید نوشت.لبخند مضخرف کارن نشان می داد که از این مزایده راضی است.چرا راضی نباشد؟

    کاغذ نامه را در دستش مچاله کرد و به گوشه اتاق انداخت
    *یا از کلمه ی کاغذ استفاده کنید یا از کلمه ی نامه!

    غلط املایی:احساس غذاب وجدان سراسر وجودش را گرفته بود
    *عذاب وجدان

    سپهر : الو ؟ سلام آقا آرش احوال شما ؟
    - ............................................
    سپهر : به لطف شما ، راستش یه درخواست ازت داشتم .
    - .................................................
    سپهر : خودت می دونی که همیشه یادت می کنم . حالا اینا رو بی خیال . می خوام اطلاعات وضیعت ترافیکی خیابان ......... رو برام دربیاری .
    - ................................................
    سپهر : قربونت داداش ، فقط سریع تر .

    *و اینکه فکر میکنم به جای این همه نقطه سه یا چهار تا نقطه بذارید بهتر باشه.

    امیدوارم از هدیه ام من نهایت لـ*ـذت رو بـرده باشید
    "هدیه ی من" یا "هدیه ام"

    اما دلیار فارق از این همه هیاهویی که داخل هواپیما برپا شد ، از پنجره بیرون را نگاه می کرد.
    *فارغ


    نقاط ضعف:ابتدای داستان نویسنده از زاویه ی دید دانای کل و نثر ادبی بهره بـرده اما قسمت هایی که از زبان دلیار و شاهرخ نوشته شده از نثر محاوره ای استفاده شده و این خواننده را گیج می کند.با این حال رمان شما جذابیت خودش را دارد.
    از علامت تعجب بیش از حد استفاده شده!قسمتی که دلیار خون ریزی کرده بهتر است ویرایش شود.مثلا می توانید به جای اینکه دلیار در اتاق از هوش برود.در ماشین از هوش برود تا عادی تر جلوه کند.

    موفق باشید. :)

    عضو اموزشی شورای نقد نگاه دانلود
     
    آخرین ویرایش:

    Ava Banoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/26
    ارسالی ها
    724
    امتیاز واکنش
    61,759
    امتیاز
    978
    سن
    25
    محل سکونت
    شیراز

    سلام منتقد عزیز ، ممنون از اینکه وقتتون رو در اختیار رمان من قرار دادید و اون رو مطالعه کردید . تمامی نکات قوت و ضعف به زیبایی و دقت بیان شدند . در مورد نقاط ضعف هم من تمام تلاشم رو می کنم تا اون ها رو برطرف کنم . سپاس از لطفتون .
     

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    نقد رمان اسارت عشق
    * نام رمان
    در اولین نگاه به نام و در واقع در نگاه سرسریِ اولیه چیز خاص یا حس خاص توسط مخاطب دریافت نمی شه و به نظر نامی معمولی و ساده شبیه سایر رمان های ژانر عاشقانه است البته نام این ذهنیت رو به مخاطب میده که ژانر اصلی قصه احتمالا ژانر عاشقانه است که چندان کنجکاوی رو بر نمی انگیزه اما وقتی مخاطب نام رو دقیق تر و با نگاه تحلیلی تر ببینه خب کمی نظرش عوض میشه اما باز هم با توجه به ژانر هایی که انتخاب کردین نام به اندازه کافی کشش و جذبه ایجاد نمی کنه.
    نگاه دقیق و تحلیلی به ما میگه که نام انتخابی شما ترکیبی از دو واژه اسارت و عشق هست خود کلمه عشق که معنای محبت و علاقه شدید قلبی به معشوق هست در معنا و مفهوم عمیقش یه حس اسارت رو داره اسیر و زندانی شدن احساس و قلب عاشق در دستان معشوق، توسط معشوق حالا خواسته یا ناخواسته...و کاربرد کلمه اسارت در کنار عشق انگار تشدید کننده اون مفهوم زندانی و اسیر بودن هست. همچنین خود کلمه اسارت یعنی اسیر و زندانی بودن در معنای عام و عمومیش یعنی از ازادی محروم شدن در کنارش محدود شدن دسترسی های فرد زندانی هست. و به خاطر همین معنادو چیز رو به ذهن میاره اول دید مثبت به نام هست که بیان کننده حس عشق و علاقه بسیار شدید که برای عاشق یا معشوق از لحاظ احساسی موجب این فکر میشه که شخصی گرفتار عشق شده ،عاشق خودش رو اسیر معشوق حس میکنه و برخلاف خود اسارت که همراه با ناراحتی و تلخی هست برای عاشق بسیار شیرین و لـ*ـذت بخشه در عین سختی هاش ، معنای دوم بیانگر عشقیه که اسیر و زندانیه، اجازه بروز و عشق ورزی نداره، محدود شده، مجاز به فعالیت نیست، عشق و عاشقی یا فرد عاشق و معشوقی که در شرایطی قرار می گیرند که امکان و اجازه بروز و ظهور حس عاشقیشون رو ندارند، محدودشون کردند. با وجود برداشت هایی که از نام میشه طبق اون چیزی که در بالا گفتم باز هم با توجه به ژانر هایی که انتخاب کردین نام به اندازه کافی کشش و جذبه ایجاد نمی کنه.

    * جلد
    خب جلدتون جالب طراحی شده...دختری که جلو دهانش گرفته شده ... از تصویر حس اسارت، فشار، اجبار، خفقان و سکوت برداشت میشه، البته بیشتر احساس به گروگان گرفته شدن رو به ذهن میاره به خصوص به خاطر اون دستها که دختر اسیرشونه که از این نظر با نام و قصه رمان هماهنگه و ژانر معمایی و ژانر جنایی رو به صورتی لیطف و کم رنگ و در لفافه نشون میده ، تصویر دختر هم که بیانگر این میتونه باشه که شخصیت اصلی قصه یه دختره دختری که تو سختی و فشار و گرفتاریه، اسیر زندگیه...جلد جالب طراحی شده و میتونه نظر مخاطب رو جلب کنه.

    * خلاصه
    خلاصه ی شما به شکل متن ادبی نوشته شده بود و البته با وجودی که خیلی خوب و زیبا نوشته شده بود کمی متفاوت از خلاصه بود .خلاصه تون با وجودی که متن ادبی زیبا نوشتید و نظر مخاطب رو به همین دلیل جذب کرده اما خلاصه شما تعدادی از ملاک های یه خلاصه خوب رو نداره، خلاصه تون باید شبیه خلاصه باشه باید دیدی کلی از قصه به مخاطب بده در عین مختصر و مفید بودن بدون لو دادن قصه یک یا چند بخش اصلی قصه ( گره) رو که حالا حالاها باز نشه رو بدون لو دادن به مخاطب بگه و مخاطب رو نسبت به قصه کنجکاو کنه کنجکاوی که به اندازه کافی برای مصمم کردن مخاطب به مطالعه کشش و قدرت داشته باشه ...متنی که شما برای خلاصه نوشتید زیادی لطیف و ادبی نوشته شده و بیشتر شبیه متن تیزر تبلیغاتی فیلم های سینماییه تا خلاصه رمان و همونطور که گفتم متن شما بسیار زیبا و لطیف هست و من دلم نمیاد بگم خیلی تغییرش بدید برای همین توصیه میکنم با حفظ مواردی که نوشتید و اضافه کردن مواردی که یه خلاصه لازم داره اون رو بیشتر به خلاصه تبدیل کنید البته به نظرم برای مقدمه بسیار مناسب تر بود اما چون زیبا نوشته شده بود همون مواردی که گفتم رو اصلاح کنید و بگذارید همونجا بمونه.

    * مقدمه
    خب مقدمه ای که نوشته بودید اول اینکه برای مقدمه زیادی طولانی بود و اینکه مخاطب با خوندنش چندان نمی تونه باهاش ارتباط برقرار کنه بخصوص منظورم بخش های ابتدایی مقدمه است اون هم به این دلیل که نامرتبط با قصه حس میشه البته میدونم که شما تلاشتون نوشتن متن مرتبط با قصه بوده اما مخاطب زیاد باهاش ارتباط نمی گیره و درگیری احساسی درش ایجاد نمیشه.اما مخاطب با بخش پایانی ( از اینجا " در کشاکش هجوم این عدالت های بی عدالتی دستان گرم توست که وجود شکسته ام را جانی دوباره می بخشد........................ باید بروم ! تا زندگیت مانند زندگی ام خزان نشودولی حصار بازوان تو به بندم می کشدو این چنین دادگاه عشق مرا محکوم می کند ....به حبس ابد !و چه شیرین است ،اسارت عشق تو !") ارتباط بهتری برقرار می کنه چون مرتبط تر به نظر میرسه.
    اما خب من در رابـ ـطه با مقدمه لازمه این نکات رو یاداوری کنم که خلاصه معمولا به صورت شعر یا متن ادبی مرتبط با قصه و یا بخشی از قصه نوشته میشه و در واقع مقدمه مکمل خلاصه است و به مخاطب در دادن امادگی و پیش آگاهی حسی و جوی از قصه نقش داره و میتونه به مخاطب در برقرار کردن رابـ ـطه با قصه کمک کنه.

    * شروع
    خب شما پست اغازین قصه رو با توصیف انتظار شخصیت قصه برای رفتن روی سن یه مجلس شو ( نمایش چیزی شبیه نمایش مد و یا نمایش های شبیه به اون ، البته منظورم چیزه دیگه ایه که خوب ادب اجازه گفتنش رو نمی ده و امیدوارم منظورم رو متوجه شده باشید)show و اضطرابش و درگیری درونی و ذهنیش آغاز کردید،
    خب شما توصیف احساس و حالت شخصیت ها و همچنین کمی هم توصیف چهره و معرفی شخصیت ها و دیالوگ ها رو هم آغاز کرده بودید.با وجودی که این آغاز سوال های زیادی رو در ذهن مخاطب می سازه اینکه این دختر ایرانی تو اون مجلس به نظر شو که دنبال مشتری می گردند که صاحبان مجلس عرب هستند و به زبان عربی حرف میزنند چیکار می کنه؟ چجوری وارد اونجا شده ؟ سوالات زیادی که مخاطب رو کنجکاو می کنه اما خب با توجه به ژانر هاتون چون ژانر جنایی و معمایی رو هم مطرح کرده بودید خب من کمی انتظار تفاوت بیشتری داشتم اما با این حال باز هم شروعتون خوب و قابل قبول بود.

    * نثر
    خب شما از نثر ادبی برای بیان قصه استفاده کردید و با وجودی که از کلمات سنگین استفاده نکردید اما مخاطب در مطالعه رمان احساس سختی و سنگینی خاصی می کنه چندان روان و راحت نیست و مخاطب کمی در ارتباط برقرار کردن با قصه با مشکل مواجه میشه( البته فقط در پست اول)و به بعد این مورد برطرف شده.
    نثر ادبی معمولا کمتر از نثر محاوره استفاده میشه اما نثر ادبی در کنار زاویه دید دانای کل ترکیب جالب و کاربردیه که به دلیل اینکه ممکنه کمی سخت باشه اما استفاده از این دو در کنار هم نشان دهنده پختگی قلمتون هست و هم موجب پیشرفت قلمتون میشه . و مکالمات رو محاوره نوشتید که خب کاربرد این دو نوع نثر به این شکل( دیالوگ ها نثر محاوره و مونولوگ ها و سایر بخش ها نثر ادبی) مشکلی نداره اما گاهی در حین ادبی نوشتن یک یا دو کلمه به اشتباه محاوره نوشته شده بود ( مثل" تصمیم گرفت صبر کند تاببیند چی پیش می آید ." که در ش نوشته بودید " چی" که محاوره است و ادبیش میشه" چه" و موارد مشابه مثل این رو اگر اصلاح کنید موجب یکدست شدن نثر تون در قسمت های ادبیش میشه. اما مسئله اینه که شما بعضی پست هارو محاوره نوشتید و بعضی پست ها رو ادبی خب تو صیه می کنم این مورد ها رو اصلاح کنید چون به یک دستی و انسجام نثر رمانتون لطمه میزنه.
    یا در صفحه سوم در جاییش در حین ادبی گفتن محاوره میشه" این وسط من بودم که دلم می خواست بعد از چقدر وقت قهقهه بزنم . قیافه در معرض انفجار پری واقعاً سوژه بود .جوری به سپهر نگاه میکرد انگار اگه می تونست همون جا حلق آویزش می کرد . فهمیدم ازاین جمله سپهر که گفت خانومش رو جاننداز عصبی شده " یا توی صفحه هشت پست ۷۲ گفته بودید "تا خودعمارت برسر همین بحث کوچولو تو سر و کله هم زدیم وکاوه هم که انگار سینما مجانی گیرش اومده باشه فقط می خندید ." تواین بخش ها و بخش های مشابهی تو کل پست ها چنین مواردی هست که بین محاوره ادبی و بین ادبی محاوره به کار رفته که توصیه می کنم برای یک دست شدن و حفظ انسجام نثرتون این موارد رو اصلاح کنید
    از جملات و کلمات و ترکیبات روان و جالبی استفاده کردید مثل کلمه "خانمانه" در جمله " خنده هایش با وقار و خانمانه بود و زیبایی چهره اش را سخاوتمندانه به نمایش می گذاشت" که اصطلاح جالبی بود.

    * زاویه دید
    شما از ابتدای قصه رمان رو با زاویه دید سوم شخص (دانای کل) آغاز کردید این زاویه دید این مزیت رو داره که شما میتونید با دیدی وسیعتر و دستی باز تر قصه رو روایت کنید و در رابـ ـطه با شخصیت هاتون راحت مسائل و احساساتشون و چیزهای دیگه ای رو مطرح کنید اما از صفحه دو به بعد بین دانای کل و اول شخص در نوسانه ، بعضی پست هارو از زاویه دید دانای کل(سوم شخص) نوشتید و بعضی دیگه رو با اول شخص زاویه دید اول شخص اما محدودیت هایی داره و شما نمی تونید احساسات شخصیت ها و یه سری مسائل مربوط به قصه رو از زبان شخصیت ها مطرح کنید و محدودیت هایی داره اما همونطور که گفتم زاویه دید قصه شما بین دانای کل و اول شخص در نوسانه نمی شه هم زمان از دو زاویه دید استفاده کرد و این نقص محسوب میشه و به یکدستی روایتتون لطمه زده این مورد رو اصلاح کنید تا روایت قصه تون روان و یکدست بشه

    * سیر
    خب در صفحات اول تا اول صفحه چهار داستان پر از معما و هیجان و پرسش بود و ذهن مخاطب کاملا درگیر ماجرا میشد به خوبی تنش ها و کشمکش ها رو با مخاطب به اشتراک گذاشتین مخاطب هم راحت باهاشون ارتباط برقرار می کرد اما از اواسط و اواخر صفحه چهار جو داستان بسیار معمولی و کسل کننده شده و حوصله مخاطب رو سر می بره اما در پست اخر صفحه چهار دوباره هیجان و معما به قصه بر می گرده... در کل فراز و فرود و اوج و سقوط ها رو به خوبی تو قصه کنجوندید با اتفاقات و تنش ها و مخاطب هم به خوبی باهاشون ارتباط میگیره و البته مخاطب رو با وقایع قصه خوب غافلگیر می کنید .چنان مخاطب رو درگیر فراز و فرود های قصه می کنید که غرق قصه میشه

    *ژانر
    خب قصه شما از ابتدا تا صفحه دو و سه جوی برش حاکم بود که مخاطب گمان میکنه قراره با یه قصه تراژدی با محیطی تلخ و غم انگیز مواجه بشه اما بعد از نجات دلیار از اون محیط نامناسب و ورودش به خانه نوشین خانم جو قصه به کل عوض میشه و ژانر طنز درش کاملا مشهود و قابل مشاهده است و باید بگم که خب با توجه به ژانر هایی که خودتون مطرح کردید............. نشانه های ژانر طنز و عاشقانه به وفور از حزکات و جملات و گفتگو ها و مونولوگ ها قابل دریافت هست در رابـ ـطه با ژانر معمایی و جنایی با وجودی که یه سری موارد رو گفتید و بهشون پرداختید اما خب تا صفحه هشت زیاد بررسی و بازشون نکرده بودید و در قصه غلبه ژانر ها بیشتر با عاشقانه و طنز بود البته معماهای مطرح شده در قصه هم نقش اساسی و مهمی در شروع و ادامه قصه داره اما هنوز جای زیاادی برای بروز و ظهورش وجود داره ...
    اما از اواخر صفحه هشت معماهای جدیدی به معماهای قبلی افزوده شده و مطرح میشه و ژانر معمایی قصه با وجودی که در صفحات قبل هم وجود داشت اما از صفحه هشت به بعد بیشتر بروز پیدا می کنه .
    در رابـ ـطه با ژانر جنایی هم که مطرح شده بود هنوز زیاد بهش پرداخته نشده البته با تعدادی از معماهایی که در سه چهار صفحه قبل از صفحه سیزده گفته شده پیش زمینه هاش و قدم های اولیه اش بروز کرده اما خب اون هم هنوز زیاد بهش نپرداختین و مخاطبانتون رو چشم انتظار و منتظر نگه داشتین.

    * دیالوگ ها و مونولوگ ها
    مونولوگ ها بیشتر از دیالوگ ها هستند اما این نقص محسوب نمیشه هر کدوم جایگاه خودشونو دارن، در دیالوگ ها و مکالمات تفاوت های سنی و جنسیتی و شخصیتی شخصیت ها رو لحاظ کرده بودید اما در بعضی جاها نه، مثلا در مکالمات بین نوشین خانم و ترگل خانم با بچه ها تفاوت ها بخوبی لحاظ شده یا در مکالمات پسر ها اما وقتی دلیار با پریچهر شوخی می کنه این تفاوت ها یه کم کم رنگ میشه و صحبت هاشون کمی شبیه هم میشه اگر تفاوت ها رو کمی پررنگ تر کنید بهتره. جملات گفته شده در دیالوگ ها هم خیلی روشنگر هستند هم به پیشبرد قصه کمک میکنند هم بیانگر روابط افراد هستند هم سائل و موارد مربوط به شخصیت ها رو بیان می کنند و هم احساسات شخصیت ها در هر گفتگو رو برای مخاطبان روشن می کنند. در مونولوگ ها هم به خوبی به افکار و درونیات شخصیت های قصه پرداخته شده و کاملا اونها رو قابل باور و قابل درک کرده.
    خب شما در مونولوگ ها) گفتگوی درونی شخصیت ها هم از علامت - استفاده کرده بودید که خب این کار اشتباهه چون مخاطب به گمان دیالوگ دچار اشتباه میشه این علامت فقط در دیالوگ ها استفاده باید بشه)( مثلا در پست اول صفحه دوم اینکارو کردید " با خودش گفت :
    -بابا ثروتمند ! بابا پولدار ! یعنی تااین حد خانم توی پول غرقه که هواپیمای شخصی داره ؟ آره خب وقتی 400 میلیون پول بی زبون رو مثل آب هدر میده معلومه که اوضاعش چند چنده ؟")


    * شخصیت پردازی
    دلیار، مژگان، فرزام، مرجان، کیومرث خان، یلدا، کارن، کوروش، الهام، رامش، کاوه، سروش، محمد ، سپهر،نوید،خاله ترگل، نوشین بانو، پریچهر، شمیم، دکتر وحدانی،کیمیا وحدانی، اردلان کیا راد ، شاهرخ و ...فعلا شخصیت های قصه هستند .خب قصه پر شخصیتی هم هست.
    در مورد نام شخصیت ها نام افراد بخصوص کسانی که تو خانواده نوشین خانم زندگی می کنند طبیعی و قابل باوره نام دلیار و دلناز هم همینطور اما دانین و ...که خواهر برادرای دلیار هستند با توجه به اینکه دلیار خودش میگه خانواده فقیر و ساده داشته خانواده های این چنینی با توجه به سطح مالی و فرهنگی و اجتماعیشون از اسامی مثل دانین استفاده نمی کنن فوق فوقش هم که بخوان اسم امروزی و جدید بزارن اسمهایی مثل امیر سام یا امیر حسین یا کیان استفاده کنند ولی دانین خیلی مناسب نیست.البته باز تو صفحه سیزده گفتید که" من تو یه خانواده معمولی بزرگ شدم . " خب من الان یکم گیج شدم بالاخره فقیر بودند یا معمولی.
    دلیار دختری که به گفته شما ۱۷ سالشه اما رفتار و کردار و وجنات و سکناتش و حرف زدن هاش در مواقعی که جدی و منطقیه حداقل به بیست ساله ها می خوره تا یه دختر ۱۷ ساله، اما شیطونی هاش و تخس بازی هاش دقیقا مثل نوجونای ۱۶ تا ۱۸ ساله بود. ابهامات زیادی در ابتدا در مورد دلیار تو ذهن مخاطب ساخته میشه و اینکه دلیار احساساتیه .خب با وجود ابهاماتی که در موردش وجود داره به خوبی تونستید مذهبی و معتقد بودنش رو و اینکه حرفش یکیه و استقامت و استواریش رو به خوبی برای مخاطب تصویر سازی کردین.
    در مورد شاهرخ گفتین ۲۵ سالشه و و در پست ۶۱ از زبان پری گفتید دکترای معماری داره اما خب این نمیشه چون اول اینکه حداقل در سن ۲۲ سالکی کارشناسی(لیسانس) و در ۲۵ سالگی ارشد رو گرفته و برای دکترا هم چند سالی وقت بگذاره پس امکانش نیست که در ۲۵ سالگی دکترا داشته باشه و اگر بخوای جهشی درس خوندن رو و یا نابغه بودن رو مطرح کنید خب این دلیل خیلی استفاده شده و کلیشه است و تعداد افرادی که تو جامعه واقعا نابغه اند کمه و در واقع جزو استثناعاته و موارد کم یابه و زیاد هم طبیعی و جا افتاده نیست تا مخاطب راحت باهاش ارتباط برقرار نمی تونه بکنه .
    در مورد پریچهر باید بگم که با اون رفتار های سنگین و با وقارش در ابتدا اینکه اینقدر شوخ و شیطونه و گاهی لودگی می کنه خب یکم باورش سخته اون اینکه خودتون گفتید حدودا ۲۳ یا ۲۴ سالشه و در ابتدا بسیار سنگین رنگین و با ملاظه و خوددار بود اما با شوخی هاش و شیطونی هاش انگار یه دختر نوجونه ۱۵ یا ۱۶تصور میشه و مخاطب گاهی یادش میره سنی که شما براش گفتید بیشتر و بزرگتره.
    در مورد هر کدوم از شخصیت ها سوالات زیادی تو ذهن مخاطب شکل میگیره و شما به خوبی و تدریجی بهشون پرداختید و هرکدومشون رو به خوبی ویژگیهاشون رو مطرح کردید طوری که مخاطب به راحتی هر کدوم از اون ها رو با تفاوت ها و اخلاقیات متفاوتشون به خوبی تصورشون کنه. البته در موردشون ابهاماتی وجود داره و تعدادی از ابهامات روکم کم ابهامات بر طرف می کنید اما باز هم ابهاماتی هنوز در مورد خانواده دلیار و شاهرخ و پدرش و سپر و بقیه وجود داره که هنوز پاسخ داده نشده.
    سن و تحصیلات تعدادی از شخصیت ها مطرح نشده البته مخاطب میتونه در موردشون حدس هایی بزنه اینه با بقیه جوون های قصه تقریبا توی یه سطح سنی هستند اما خب!
    در مورد شغل بعضی از شخصیت ها چیزی گفته نشده و در مورد بعضی از شخصیت هایی هم که گفتید تصور مخاطبان به خاطر معماها متزلزل شده که البته این مورد جزء ی از طرح قصه است و قابل درکه.

    *توصیفات(مکان، احساس، حالت، چهره)
    توصیف مکان در صفحه اول یا اصلا وجود نداره یا اگر هم هست که البته من ندیدم انقدر کم بود که به چشم نمیومد و شما محیط اطراف شخصیت رو و ظاهر ساختمان و دکور داخلی رو برای مخاطب اصلا توصیف نکردید تا مخاطب به درک درست از محیط اطراف برسه و بتونه تصورشون کنه. اما از پست سیزده شما توصیف مکان رو آغاز کردید و خیلی با جزئیات شروع کردین به توصیف باغ و عمارت نوشین خانم قصه اما خب یه نکته رو هم بگم به نظر نمای ساختمان عمارت رو دیگه خیلی زیادی شلوغ و پر از نقش و نگار و طرح مطرح کردین کمی از حالت طبیعی خارجش می کنه ...معمولا عمارت ها هر چقدر هم که شاهانه باشند نمای بیرونیشون اینقدر ها هم ظریف کاری نداره اگر هم قرار بر ظریف کاری باشه بیشتر در نمای داخلی استفاده میشه. بعضی از جاها هم انقدر دکور ها رو با جژئیات دقیق بیان کردید با وجودی که خوبه و به مخاطب تصور دقیق و درست میده اما کمی هم برای مخاطب کسل کننده میشه.
    توصیف احساس و حال بدن و حالت چهره شخصیت ها رو خیلی خوب انجام داده بودید مخاطب راحت از حس و حال درونی شخصب ها مطلع می شد و راحت باهاش ارتباط برقرار می کرد بخصوص که خیلی خوب بهش پرداخته شده بود کاملا قابل درک و قابل باور.
    توصیف چهره بعضی از شخصی ها مثل مژگان رو فقط تدریجی مطرح کردید و بدون اینکه چهره پسر های قصه که تقریبا هم جزو نقش های اصلی قصه هستند رو توصیف نکردید اما چهره خاله ترگل و دلیار و شاهرخ رو یکجا و یهو برای مخاطب توصیف کردین. چهره دلیار رو هم همه خصوصات چهره اش رو یکجا توصیف کردین( مثل چشمان یک آهو ! نــــه حتی زیبا تر آن ! پوستی به رنگ برف ، بینی تراشیده و کوچک ، لب های خوش فرم سرخ رنگی که با سفیدی پوستش تضاد جالبی داشت . ابرو های کمانی شکل وبلند که از او مجسمه ای زیبا و دلربا ساخته بود . تنها یک چیز فرق می کرد و آن رنگ طلایی موهای دختر بود ) اگر تدریجی اینکار رو می کردین جالب تر بود چون کنجکاوی مخاطب رو برای فهمیدن شکل کامل تصویرش کنجکاو نگه می داشتید

    * علائم نگارشی و غلط های املایی
    در جاهای مختلف از علامت های . ! ؟ استفاده کرده بودید که خوب بود اما بعضی جاها لازم بود تا از ، و ؛ استفاده می کردید که البته اینکار رو نکرده بودید.
    با این که سعی کرده بودید با دقت تایپ کنید اما باز هم تعداد زیادی غلط های املایی و تایپی دیده میشد مثلا در اواسط صفحه دوم گفته بودید" دلیار این را که کشید عصبانی شد ." که فکر کنم منظورتون " شنید" بودو همچنین به هم چسبیدگی حروف وجود داره و موارد مشابه دیگه ای که با مرور دوباره و اصلاح حل میشه.
    همچنین کمی بعتر از اون گفتید" کاوه که متوجه شد حرف هایش کمی روی آن تاثیر گذاشته با دست اشاره کرد و گفت :" که باید بگم در مورد افراد از ضمیر او استفاده می شود و "آن "که گفته بودید در مورد اشیاء کاربرد دارد چند مورد دیگر هم به این شکل نوشته بودید که اگر اصلاح شود حل میشود. و همینطور چسبیدگی حروف در پست ۱۳ که گفته بودید" خودشعصبانی "
    تو پست های اخر صفحه ۴ در جاییش گفته بودید "صانحه" که درستش " سانحه" هست و همینطور موارد مشابه دیگه.
    توی پست ۱۰۴ هم گفتید"شاید اون وقت بشه پرونده ی مخدومه رو دوباره درجریان قرار بدیم ." که درستر اون کلمه مختومه است.

    * ایده
    خب داستانتون واقعا ایده جالبی داره با بحث یه باند شروع میشه دختری که توی اون باند گرفتاره...توسط افرادی نجات داده میشه و به ایران برمی گرده اما تو زندگیش یه راز داره که از گفتنش واهمه داره رازی که مربوط به خانواده اشه و برای کمک به عزیزانش ...با ادم های جدید اشنا میشه و زندگیش هم رنگ جدیدی میگیره، البته یه مقدار برای بیان دقیق منظورم برای بخش اول نظرم در مورد ایده تون محدودیت دارم در مورد اون باند، اما در کل ایده جالب و جذابی رو انتخاب کردید بخصوص که با ژانر های جنایی و معمایی هماهنگی زیادی داره البته این ها هم تاثیر بیشتری در قصه دارند چون محور اصلی قصه شما بر دوش ژانر معمایی و جناییه و ژانر عاشقانه و طنز قصه تون در بستر اون ژانر ها رشد میکنه...


    * متفرقه
    در پست سیزده گفتید"درخت های سر به فلک کشیده سرو و نارون ، درخت میوه هایی چون پرتغال ، سیب ، آلبالو ، انار و توت سیاه آنجا را مثل یک بهشت کرده بود . " خوب من کمی گیج شدم شما در هواپیما از سردی هوا توسط سروش حرف زدید که گفتید ممکنه دلیار به خاطر سرما این همه لباس پوشیده باشه اما در ایران تابستانه و در قصر خانم درخت میوه سبز و پر میوه است الان من گیج شدم شما در فکر سروش یعنی بیان کردید که امارات هواش سرده ایا، در حالی که امارات هم جزو نیمکره شمالیه و اونجا هم همانند ایران هوا گرم و افتابیه و مخاطب هم دچار همین سردرگمی میشه.
    به کار بردن لقب بانوی بزرگ و بانوی جوان اون هم با ااون لحنی که تو قصه وجود داره ادم رو یاد قصه های اربـاب رعیتی قدیمی و یا قصه های شاه و گدا ها میندازه کمی غیر طبیعی به نظر میرسه بخصوص خودتون هم در پست ۱۶ یا ۱۷ همین جمله ها رو میگید"انگار اینجادارن افسانه جومونگی یانگومی چیزی بازی می کنند که بانوی جوان بانوی بزرگ راه انداختن . والا !!!" البته این القاب فقط تو اوایل قصه است و کمی که میگذره زیاد استفاده نمیشه.
    توی پست های اخر صفحه دوم در داخل پرانتز( اپی درم و درم به ترتیب اولین و دومین لایه پوست هستند و هیپودرم سومین لایه پوست هست )گفته بودید که اطلاعات مفیدی به مخاطب میده اما این مورد و موارد این چنینی رو در پی نوشت یا پا نویس جا بدید .
    اینکه توی قصه مسائل مذهبی و عقیدتی و مسئله محرم نا محرمی و این گونه مسائل رو رعایت کرده و مراعات کردید واقعا جای تقدیر داره.
    توی پست ۲۷ گفته بودید"همانگونه که دلیار هیچ شناختی از آنها نداشت آنها هم چیزی از زندگی دلیار نمی دانستند " که باید بگم "همانگونه" بیش از اندازه رسمیه و اگر به جاش از "همانطور "استفاده کنید به معنا و ادبی بودن جمله لطمه ای وارد نمیشه
    در انتهای پست ۲۷ هم گفته بودید" به راستی چه رازی در این عمارت نهفته بود ؟ چیزی که شاید زندگی دلیار را دگرگون می کرد . !" و همچنین در پست ابتدایی صفحه ۴ گفتید " آیا واقعا دلیار کلید نجات این خانواده بود ؟ چه چیزی در دلیار بود که اینگونه سبب میشد همه افراد این خاندان به او به این چشم نگاه کنند ؟ چیزی که شاید هیچ وقت در باور هیچ کس نمی گنجید حتی خود دلیار !" این موارد و موارد مشابه رو حذف کنید همین سوال تو ذهن مخاطب شکل گرفته و نیازی نیست تا شما هم مجدد اون رو برای مخاطب بازگو کنید.به مخاطبنتون فرصت فکر کردن بدید.
    توی پست آخر یا بیست و نه که کاوه میره به اتاق دلیار تا باهاش صحبت کنه خب با اون اخلاقایی که مخاطب از دلیار میبینه اینکه اون طور با کاوه صمیمی صحبت می کنه غیر طبیعی و غیر منطقیه و اینکه اون رفتار کاوه( گرفتن نوک دماغ دلیار) توسط کاوه خب با توجه به اینکه تا الان( البته به جز اون گرفتن مچ دست دلیار در حین فرارش از امارات ) به نظر نمیاد اینقدر بی قید رفتار کنه و حدود رو رعایت نکنه.
    در پست اول صفحه چهارم گفته بودید"خودم چشماتو در میارم بی شعور!" بهتر توی رمانتون از این کلمات استفاده نکنید اینطوری روان مخاطبانتون هم راحت تره مطمئن باشید با لحن درست و مودبانه از طنز کلامتون کم نمی شه.
    توی پست ۳۳ گفتید" کاوه وقتی دید جواب نمی دم فشار دستاش رو که دورم تنیده شده بود بیشتر کرد و سرش و آورد پایین و گفت :" این قسمت بسیار شبیه به فیلم های عاشقانه کره ایه...
    تو پست ۴۵ بعد از بیان افکار دلیار گفتید "دیدی جوون مرگ شدی دلیار ؟؟؟ بمیرم برای خودم که مثل گلی تو دستای این غول تشن پرپر شدم !!!!!" یا در ادامه اش گفتید " ؟؟؟الهی دور خودم برگردم که تو دعوا هم ادب رو رعایت می کنم . ادبم تو حلق همین بچه پرو بی تربیتی که جلوم وایساده !!!!" که برای این موارد و بخش های مشابه باید بگم معمولا در چنین شرایطی ادم ذهنش اینقدر درگیره مسئله است که چنین افکار و خوشمزگی هایی به ذهنش نمیاد و به همین دلیل غیر منطقی و غیر طبیعیه.
    توی پست چهل و شش اون صحنه درگیری بین شاهرخ و دلیار اینقدر دلیار تو فکرش خوشمزگی می کنه که مخاطب از جو پر از تنش و عصبانیت حاکم بر احساسات شاهرخ و جو سنگین درگیری لفظیشون درک درستی اصلا پیدا نمی کنه.
    توی پست ۵۷ یه شعر گذاشته بودید که کمی طولانی بود توصیه می کنم اگر مایلید شعر توی رمانتون بزارید در حد چند بیت باشه فقط چون مخاطبان فقط بیت های ابتدایی رو می خونند و از بقیه بیت های شعر بدون خوندن رد می شوند
    در پست ۸۳ در اواسطش در اواسط پست دوباره مطالب همون پست رو از اول نوشته هاتون اوردید نوشتید.
    توی پست ....صفحه ده گفتید"حتی بدون آرایش هم خیلی خوشکل و لونـ*ـد بود" کلمه لونـ*ـد معنایی متفاوت از اون چیزی داره که شما مد نظرتون بوده ...مگر اینکه منظورتون بلوند بوده باشه که به خاطر جا افتادن حروف مخاطب اون رو اشتباه متوجه میشه.
    اینکه حرفای مستقیمتون با مخاطبان رو در ابتدای پست و با رنگ متفاوت نوشتید جای تشکر داره و ما معمولا به نویسنده ها پیشنهاد میدیم که حرف های مستقیم با مخاطبانشون رو که در پست های رمان ها نوشته اند رو در ابتدا یا انتهای پست ها و با رنگ متفاوت قرار بدهند تا مجزا و قابل تشخیص باشه.
    یه مسئله ای هم هست این که خانم ها در تشخیص معانی و دلایل حرکات بدن و زبان بدن استعداد خدادادی دارند اما مردها اینطور نیستند مگر اینکه اموزش دیده باشند یا مطالبی در مورد زبان بدن بدونند اینکه شاهرخ این همه در مورد حرکات و رفتار و زبان بدن دلیار چیز می دونه و افکار دلیار رو از حرکاتش میفهمه خب یکمی غریبه.
    توی پست اخر صفحه ده گفتید که "جالبیش به این بود که وقتی پری محکم به سپهر خورد ؛ سپهر که می خواست تعادل خودش و پری رو حفظ کنه دستاش رو دور کمر پری قفل کرد تا پری زمین نخوره و با صدای نسبتاً بلندی گفت (( یـــا ابوالفضل !! ))" خب اینجا رو کمی تغییر بدید چون فکر مخاطب رو ممکنه به جاهای دیگه ای ببره بخصوص که مخاطب اصلی قصه تون نوجوان هستند.

    قلم قوی و خوبی دارید به نوشتن ادامه بدید و براتون ارزوی موفقیت دارم

    شورای نقد انجمن نگاه دانلود
     
    آخرین ویرایش:

    Ava Banoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/26
    ارسالی ها
    724
    امتیاز واکنش
    61,759
    امتیاز
    978
    سن
    25
    محل سکونت
    شیراز
    سلام ممنون از اینکه وقتتون رو در اختیار رمان من قرار دادید و اون رو مطالعه کردید . بیشتر نکاتی که بهش اشاره کردید ، کاملا درست و به جا بود و من بابت این نکته سنجی و دقت به شما تبریک میگم و تمام تلاشم رو می کنم تا اونجایی که در توانم باشه این اشتباهات رو برطرف کنم . بعضی دیگر از نکات هم من خودم اطمینان داشتم که بهش اشاره میشه ،مثل اسم رمان ؛اما در ادامه رمان تلاشم رو کردم که تمامی اون نکات برطرف بشه و جای ابهامی باقی نگذاره .
    باز هم از شما و تمامی کادر تالار نقد سپاس گزارم . با آرزوی موفیقت برای تک تک شما
     

    ARTAN._SH

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/01
    ارسالی ها
    108
    امتیاز واکنش
    5,241
    امتیاز
    506
    سلام نویسنده ی عزیز:)خسته نباشید

    *نام

    خب اسم رمانتون،اسم جالبیه و مخاطب با خوندن نام رمانتون می تونه چیزهای زیادی توی ذهنش ازش بسازه.مثلا اسارت به معنی اسیر بودنه و اسارت عاشق می تونه نشون دهنده ی این باشه که کسی اسیر عشق شده و راهیم نداره.یا اینکه می تونه نشون دهنده ی عشق اجباری باشه که به کسی تحمیل شده و اون هم اسیر این عشق شده.در کل سوالای زیادی ذهن مخاطب رو در بر میگیره و با خوندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دلیل انتخاب این نام برای میخاطب واضح تر خواهد شد.اسم جالب و زیبائیه.

    *جلد
    خب جلد شما طراحی بسیار زیبایی داره و به اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میخوره.دختری که صورتش بین دوتا دست اسیر شده و این معنی اسارت رو میرسونه.درواقع دستی که جلوی دهان دختر قرار داره میتونه نشون دهنده ی این باشه که اون دختر حق حرف یا اعتراض کردن نداره.چهره ی دختر هم با اون چیزی که تو
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    توصیف کرده بودید مطابقت داشت.و اما عکس گوشه که فضای یه عمارت یا قصرو نشون میده که بازهم این مورد توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ذکر شده بود.در کل جلد بسیار زیبا و قشنگیه!
    *ژانر
    خب ژانر های انتخابی شما معمایی،طنز،عاشقانه و جنایی بود.
    معمایی:خب در واقع این ژانر به وضوح توی رمانتون دیده میشه و تقریبا گذشته ی دلیار در پست های اول خودش یه معما بود در در پست های بعدی هم معماهایی وجود داشت که خب مسلما در انتهای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    همه ی این معماها حل میشن.
    طنز:خب در پست هایی که از طرف دلیار روایت میشد،متن ها و جملات طنز دیده میشد و این ژانر هم در رمانتون دیده میشه.
    عاشقانه:این ژانر در پست های اول دیده نمی شد ولی در پیشروی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رفتارها و حرکات عاطفی و عاشقانه درش دیده میشد و با جلو رفتن رمانتون،این ژانر کم کم واضح تر شد.
    جنایی:خب این ژانر در پست های اول دیده نمی شد اما از یه پستی به بعد حرکات جنایی شروع شد و این ژانر هم در رمانتون دیده شد.
    به طور کلی ژانر های شما به درستی انتخاب شدن و دقیقا مطابق محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هستن.
    *خلاصه
    خب خلاصه ای که شما نوشتید نه کم بود و نه زیاد بلکه متوسط و کامل بود.اما فقط باید یه نکته ای رو خدمتتون عرض کنم.ببینید خلاصه ای که نویسنده مینویسه بهتره به نثر روون نوشته بشه تا مخاطب راحت تر اونو درک کنه و محتوا رو دریافت کنه.خلاصه ای که شما نوشتید زیبا بود و اصطلاحات زیبایی دراون به کار رفته بود اما زیادی ادبی بود و بهتر میشد که به نثر روون نوشته بشه.اما در کل خلاصتون کامل بود و مفهوم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو به مخاطب می رسوند.
    *مقدمه
    مقدمه می تونه بخشی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،یه بیت شعر یا یه متن ادبی باشه.مقدمه ی شما مناسب رمانتون بود و کاملا بهش ربط داشت.متن شما معنی اسیر بودن در عاشقی رو می رسوند.در کل مقدمه ی زیبایی برای یک
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود و ذهن مخاطب رو برای هیجانات و اتفاقات پیش رو به چالش می کشید.
    *زاویه دید
    به گفته ی خودتون از دو زاویه دید اول شخص و سوم شخص(دانای کل)استفاده کردید.از هر دو زاویه دید به نحو احسن استفاده کردید و به خوبی از طرف اشخاص بیانشون کردید.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های زیادی با دو زاویه دید وجود دارن؛اما ما اکثر به نویسنده ها پیشنهاد میکنیم که دانای کل رو برای تایپ رمانشون انتخاب کنن چون دست نویسنده در بیان و توصیفات باز تره.اما شما در زاویه دید اول شخص(از طرف دلیار)
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو به صورت طنز نوشتید و در زاویه دید سوم شخص به صورت ادبی نوشتید.چون هر دو زاویه دیدرو خوب بیان کردید،نمی تونم بگم که از دانای کل استفاده کنید یا از اول شخص که محبوبیت زیادی داره استفاده نکنید؛چون انتخاب به عهده ی شماست.اما بازهم پیشنهادی که بهتون میکنیم استفاده از دانای کل هستش.
    *نثر
    خب شما بازهم از دو نثر محاوره ای و ادبی در تایپ رمانتون استفاده کردید. دانای کل رو به صورت ادبی و اول شخص رو به صورت محاوره ای نوشتید.اما در دانای کل از اصطلاحات محاوره ای مثل"یه دفعه نوید زد زیر خنده حالا نخند کی بخند".خب نثر محاوره ای که طرفدار بیشتری داره و بیشتر از نثر ادبی مورد استفاده قرار می گیره.در نوشته های طنز هم اکثر از نثر محاوره ای استفاده میشه تا ادبی.نثر ادبی هم که زیبایی خودش رو داره و کلمات و اصطلاحاتش نسبت به نثر محاوره ای قشنگ تره.البته این هم باید در نظر گرفت که در زاویه دید دانای کل،متن بیشتر به صورت ادبی یا کتابی نوشته میشه.
    *شروع
    نحوه ی شروع در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بسیار مهمه و باید طوری باشه که مخاطب مشتاق به خوندن ادامه ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بشه.در پست های اول باید شخصیت های اصلی رو کم کم به خواننده معرفی کنید.شروع رمانتون بسیار رمز آلود و معمایی بود و مخاطب یه ذره سخت می تونه شرایط رو درک کنه اما کم کم بهش عادت میکنه و با اشتیاق کامل و کنجکاوی ادامه ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو می خونه.در پست های اول شما ابهامات زیادی وجود داشت که بعدها این ابهامات حل شد.در کل شروع هیجان انگیز و رمزآلودی برای یک
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود.
    *سیر
    درواقع با خوندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    حتی از پست اول هم هیجانات و سوال های زیادی ذهن مخاطب رو مشغول میکنه.رمانتون سیر خوبی داشت و پر از هیجان و معماهایی بود که مخاطب رو برای خوندن ادامه ی رمانتون ترغیب میکنه.سیر رمانتون جوری هست که خواننده کسل نمیشه و برعکس اشتیاق خاصی اونو فرا می گیره.
    *ایده
    خب
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما درباره ی یه دختر رنج دیده به نام دلیار هستش که زندگیش بخاطر افراد پستی مثل کیومرث،کارن یا...نابود شده و خانوادشو از دست داده.از این رو اون به دنبال انتقام از مقصر این اتفاقات شومی هستش که براش اتفاق افتاده.در قسمتی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به طور ناگهانی انگار فرشته ی نجاتی به زمین نازل شد تا دلیار رو از اون مخمسه نجات بده.طی اتفاقاتی اون پاش رو به عمارت بزرگی میزاره که در اون افراد مهربون و دلسوزی وجود دارن.و شاید با ورود این دختر به اون عمارت سرنوشت جدیدی براش رقم بخوره.شاید بتونه از اون ها انتقام بگیره شاید هم نتونه.همه چیز به ادامه ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بستگی داره.خب ایده ی جالب و تازه ای برای نوشتن یه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هستش و به ندرت پیش میاد تا یه همچین چیزی در واقعیت پیش بیاد!اما ایده ی هیجان انگیز و جالبی برای تایپ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هستش.
    *شخصیت پردازی
    دلیار،شاهرخ،کاوه،نوید،سپهر،سروش،نوشین،پریچهر،اردلان،مرجان،یلدا،مهتاب،مژگان،فرزام،کارن،کوروش،محمد،مرضیه،راضیه،عسل،دکتر وحدانی،خاله ترگل،سرگرد مهراد و...شخصیت های تا به اینجای رمانتون هستند و میشه گفت که تعداد شخصیت هاتون زیاده.
    دلیار:شخصیت اصلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و همون طور که قبلا عرض کردم یه دختر رنج دیده که به دنبال انتقامه.خب دلیار یکم لوس هستش و همش اشک میریزه که این هم تو
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ذکر شده بود.دلیار گذشته ی نا معلومی داشت تا اینکه در پیشروی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    گذشتش رو بیان کرد.خب این شخصیت و گذشتش به طور واضح در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    گفته شده و چیزی از قلم نیفتاده.
    نوید:پسر شوخ طبع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که واقعا با وجود نوید طنز بودن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خیلی واضح به چشم میخوره!اما کمی شخصیتش گنگه و در چند پست طولانی حضور نداشت و یه دفعه(وقتی برای خوردن کیک به حیاط رفته بود)یهو سر و کلش پیدا شد.اگه این وجود این شخصیت در رمانتون کمی پررنگ تر شه بهتر میشه.
    شاهرخ:یکی از شخصیت های متکبر و مغرور رمانه اما گهگاهی هم شوخ طبعه.اتفاقاتی که در گذشته براش افتاده،بیان شده اما بازهم شخصیتش کمی گنگه.میشه از رفتاراش متوجه علاقه اش به دلیار شد اما چون این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در حال تایپه نمیشه قضاوت قطعی کرد.
    پریچهر:این شخصیت هم یکی از شخصیت های شوخ طبعه رمانه و میشه گفت بهترین دوست دلیار.حضور پررنگی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    داره و تقریبا در همه پست ها حضور داشت.
    رفتار های تمامی افراد در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    عادیه و مثل همه ی آدم های معمولیه.گرچه بعضی از شخصیت ها هنوزم که هنوزه شخصیت و گذشته ی مشخص و واضحی نداره و کمی گنگه،اما این چیزی از زیبایی رمانتون کم نمیکنه.
    *توصیفات
    توصیف مکان:خب توصیف مکانتون در حد معمولی بود و مخاطب میتونه اون مکان رو توی ذهنش تصور کنه.اما کامل ترین توضیح مربوط به عمارت میشه و از همه ی مکان های دیگه بهتر توصیف شده.
    توصیف احساسات:احساسات شخصیت هارو به خصوص در زاویه دید دانای کل به خوبی بیان کردید و مخاطب میتونه با شخصیت ها همذات پنداری و اون هارو درک کنه.
    توصیف چهره:خب توصیف چهرتون خوب بود اما بهتر میشد اگر این کار به طور تدریجی انجام می شد.این طوری زیبایی خاصی به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    داده می شد.چون اگر بخوایم یهویی همه ی اجزای صورت رو توصیف کنیم،حداقل تو سه تا چهار خط توصیف میشه!اما اگه این توصیفات(توصیف مکان،چهره و ظاهر یا لباس)به طور تدریجی انجام بشه،مخاطب از توصیفات زده نمی شه.
    *علائم نگارشی و غلط املایی
    با وجود قلم خوب و قویتون،چند غلط املایی که نه اما غلط تایپی در متن رمانتون دیده میشد.مثلا در بعضی کلمه ها فاصله نذاشتید یا حروفی رو جا گذاشتید یا اضافه گذاشتید که البته تمامی اینها با یه مرور ساده پیدا میشن و میتونید اصلاحشون کنید.
    از علائم نگارشی(. ، ! ؟ و...)به خوبی و بجا در متن رمانتون استفاده کردید اما چند نکترو باید خدمتتون عرض کنم.لطفا به این جمله ها توجه کنید:
    - کجا می خوای بری ؟؟؟
    - انباری گوشه باغ !!!!
    نمی دونستم کارم درسته یا نه !!!! آخه تلافی کردن به چه قیمتی ؟؟؟ به قیمت آوارگی خودم ؟؟

    خب ببینید.من این چند جملرو از متن رمانتون بر داشتم و به عنوان مثال قرار دادم.حالا به این جمله ها توجه کنید لطفا:
    -کجا میخوای بری؟
    -انباری گوشه باغ!
    نمی دونستم کارم درسته یا نه!آخه تلافی کردن به چه قیمتی؟به قیمت آوارگی خودم؟

    خب.الان من یه سوال ازتون دارم.آیا طرز خوندن این جملات با هم فرق داشت؟ببینید تنها با استفاده از یک علامت تعجب یا سوال مطمئن باشید که مخاطب متوجه آرایه جملتون میشه!من خیلی از این نوع جمله هارو توی متن رمانتون مشاهده کردم.نیازی به استفاده از این همه علامت پشت سرهم نیست!با یک علامت هم آرایه جمله مشخص میشه.
    *دیالوگ ها
    نظم خوبی در دیالوگ هاتون وجود داشت.در گفت گوی های بیشتر از دونفر بهتره اسم گوینده برای جلوگیری از گمراهی مخاطب بشه.در گفت و گوهای دو نفرتون هم از(-)استفاده کردید که این خیلی خوبه.
    *مونولوگ ها
    خب توصیفاتتون در مونولوگ ها خوب انجام شده بود و احساسات هم به خوبی بیان کرده بودید.تنها ایرادی که عرض کردم همون مورد علامت های نگارشی بود که انشاءالله در ادامه ی رمانتون این موضوع رو رعایت کنید.فقط یه چیز دیگم ذکر کنم.توی یکی از جملاتتون نوشته بودید:
    اونقدر ازدیدن این صحنه تعجب کردم که پاهام سر خورد و داخل استخر افتادم....................
    خب خودتون ویراستار هستید و با توجه به قوانینش می دونید که استفاده از سه نقطه فقط در دیالوگ ها مجاز هست.اما در هر صورت به نظرم بهتره به جای این همه نقطه فقط از سه نقطه استفاده کنید تا متنتون زیبا تر بشه.
    *متفرقه
    شما قلم خوب و قوی دارید و واقعا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    زیبایی نوشتید.قصد ماهم از نقد کردن کمک به نویسنده برای پیشرفت قلمش هست نه ضد حال زدن به نویسنده.اگر ما ایرادا رو به نویسنده میگیم،تنها قصدمون کمک کردن بهش هست نه اینکه بگیم رمانت فلانه و فقط ایراد میشه ازش گرفت.بنابراین امیدوارم که روز به روز پیشرفت کنید و قلمتون بهتر از اینی که هست بشه.


    موفق و مؤید باشید
    «عضو آزمایشی شورای نقد نگاه»
     

    Ava Banoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/26
    ارسالی ها
    724
    امتیاز واکنش
    61,759
    امتیاز
    978
    سن
    25
    محل سکونت
    شیراز

    سلام ممنون از اینکه رمانم رو خوندید و اون رو نقد کردید . تلاشم رو می کنم تا نکات ضعف رو برطرف کنم . سپاس از لطفتون .
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا