1. پسره استاد دانشگاه و رییس شرکت و دکتر و ... (هزارتا کوفت دیگه!) هستو بازم هفت قلم my friend داره :icon_9:
2. دختره انقد پاکههههه که نوک انگشت پسره میخوره به نوک انگشتش یه حالی میشه ( مدیونید فک کنید سرخ و سفید میشه! ) :icon_47:
3. تو چشماش که انگار دوتا کوزه عسل بود زل زدم ... ( تو چشای عمت زل بزن :icon_10:)
4. دختره با اون لباسش همه محوش میشن و پسره رگ گردنش میزنه بالا و ســــــــــرخ میشه... :icon_45:
5. دعواشون میشه و پسره یه لقب بدیو... به دختره نسبت میده که دختره هم شب تا صب گریه میکنه بعدم سرسنگین میشه... :icon_16:
6. پسره همیشه یه خواهر داره که کلی با دختره صمیمی میشه :icon_21:
7. تو نگاهش یه چیزی بود که نمیتونستم درکش کنم ( ارواح عممممممت ) :icon_eek:
8. ویلای شمال... گیتار... دریا ... ( خودتون میدونید دیگه! ) :icon_14:
9. به دریا خیره شده بودم که صدایی از پشت سرم گفت... ( یه وقت فک نکنید اون صدائه دستاش تو جیبش بوده و به دریا خیره شده بوده هااا! ) :icon_21:
10. منم با اینکه قد بلند حساب میشدم ولی بزور تا سینش میرسیدم... ( یه چیزی فراتر از نردبون! ) :icon_42:
11. جلوی چشام سیاه شد و دیگه هیچی نفهمیدم... ( تو 99.99% رمانا این صحنه هست! :| :icon_31:
در کل :
پسره :
خلاصه : اینایی که ما تو خیابون میبینیم توریستن و به زودی از ایران میرن! :icon_29:
اخرشم که : پایان خوش! :icon_26: = :icon_59:
اینم منم : :icon_nurs(7): :icon_9:
2. دختره انقد پاکههههه که نوک انگشت پسره میخوره به نوک انگشتش یه حالی میشه ( مدیونید فک کنید سرخ و سفید میشه! ) :icon_47:
3. تو چشماش که انگار دوتا کوزه عسل بود زل زدم ... ( تو چشای عمت زل بزن :icon_10:)
4. دختره با اون لباسش همه محوش میشن و پسره رگ گردنش میزنه بالا و ســــــــــرخ میشه... :icon_45:
5. دعواشون میشه و پسره یه لقب بدیو... به دختره نسبت میده که دختره هم شب تا صب گریه میکنه بعدم سرسنگین میشه... :icon_16:
6. پسره همیشه یه خواهر داره که کلی با دختره صمیمی میشه :icon_21:
7. تو نگاهش یه چیزی بود که نمیتونستم درکش کنم ( ارواح عممممممت ) :icon_eek:
8. ویلای شمال... گیتار... دریا ... ( خودتون میدونید دیگه! ) :icon_14:
9. به دریا خیره شده بودم که صدایی از پشت سرم گفت... ( یه وقت فک نکنید اون صدائه دستاش تو جیبش بوده و به دریا خیره شده بوده هااا! ) :icon_21:
10. منم با اینکه قد بلند حساب میشدم ولی بزور تا سینش میرسیدم... ( یه چیزی فراتر از نردبون! ) :icon_42:
11. جلوی چشام سیاه شد و دیگه هیچی نفهمیدم... ( تو 99.99% رمانا این صحنه هست! :| :icon_31:
در کل :
پسره :
خیییییلی خشک ...سرد ...مغرور...کسل کننده ... برد پیت ... نردبون ... ماشینم که بوگاتی/ فراری/ پورشه ...
دختره : لجباز ... مغرور ولی مهربون ... یکککم زبون دراز ( ینی مدیونی فک کنی 10 متر زبون داره! ) ... هیکل باربی و قد بلند ( همیشه هم دوستاش بهش میگن باید مدل میشدی! )
خلاصه : اینایی که ما تو خیابون میبینیم توریستن و به زودی از ایران میرن! :icon_29:
اخرشم که : پایان خوش! :icon_26: = :icon_59:
اینم منم : :icon_nurs(7): :icon_9:
آخرین ویرایش توسط مدیر: