نظرسنجی ❄❆❄نظرسنجی مسابقه ی داستان نویسی شب یلــــ❤ـــــدا ❄❆❄

  • شروع کننده موضوع MASUME_Z
  • بازدیدها 2,423
  • پاسخ ها 37
  • تاریخ شروع

شما کدام داستان ( ها ) را می پسندید؟

  • داستان 1

    رای: 12 17.6%
  • داستان 2

    رای: 27 39.7%
  • داستان 3

    رای: 16 23.5%
  • داستان 4

    رای: 14 20.6%
  • داستان 5

    رای: 24 35.3%
  • داستان 6

    رای: 24 35.3%
  • داستان 7

    رای: 16 23.5%
  • داستان 8

    رای: 24 35.3%
  • داستان 9

    رای: 26 38.2%
  • داستان 10

    رای: 17 25.0%

  • مجموع رای دهندگان
    68
  • نظرسنجی بسته .
وضعیت
موضوع بسته شده است.

MASUME_Z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/18
ارسالی ها
4,852
امتیاز واکنش
29,849
امتیاز
1,120
داستان شماره ده


یلدا سردرگم در خیابان قدم میزد وبه خاطراتش فکر میکرد.. آرام دستش را در جیب پالتوی چرمش فرو برد وگوشی اش را بیرون آورد..یکبار دیگرsms آراد را خواند: "ببین یلدا منو تو بدرد هم نمیخوریم..من از اولشم به تو علاقه ای نداشتم..تو فقط بازیچه من بودی برای سرگرمیم..دیگه چیزی بین ما نیست..این4سال رفاقت روهم فراموش کن..برو دنبال درس و زندگیت" بغضش تبدیل به اشک شدواز گوشه چشمش چکید.. دیشب وقتی این پیام را برای اولین بار خواند احساس کرد که دیگر جانی در بدنش نیست..از دیشب تا این موقع فقط کارش اشک ریختن بود و بغض..نگاهی به ساعتش کرد..عقربه ها ساعت9شب را نشان میدادند..آرام آرام روی برف ها قدم میزد..برایش مهم نبود که دیر به خانه برسد..دیگر بحث ها ودعواهای پدرومادرش برایش مهم نبود..نه درس برایش مهم بود ونه زندگی..از 14 سالگی به پسرعمویش اراد علاقه داشت..آراد هم یلدا را دوست داشت..اما اورا پس زد وبه او گفت که دیگر دوستش ندارد..ارام کلید را روی در حیاط انداخت..نگاهی به حیاطشان که پوشیده از برف بود انداخت..از پله های ایوان بالا رفت..یک لحظه سرش گیج رفت..دستش را به نرده ها گرفت و نفس عمیقی کشید..اشکانش را پاک کرد..دوست نداشت مادرش اشک هایش را ببیند..نگاهی به ایوان انداخت..چند جفت کفش دید..نگاهش روی یکی از کفش ها ثابت ماند..کفش های کالج آراد بود..آره خودش بود..خودش بود..کفش های آرادش بود..با عجله وارد خانه شد..نگاهی به مهمان ها کرد..عمویش و زن عمویش وپسرشون آراد..نگاهش روی اراد بود..آراد هم نگاهش میکرد..سرفه عمویش یلدا را به خود آورد..به همه سلام کرد و با زن عمویش روبوسی کرد..با عجله به اتاق رفت..در اتاق را بست..نفس حبس شده اش را ازاد کرد..حس خوبی بهش دست داده بود که اراد رو دیده بود..درست بود که اراد اورا پس زد ولی با تمام جان عاشق اراد بود..لباسهایش را عوض کرد..وارد پذیرایی شدوکنار زن عمویش نشست و لبخندی تحویلش داد..چند ساعتی گذشت..مهمانی گرم شده بود..یلدا زیر نگاه های آراد عذاب میکشید..با خودش میگفت آراد که گفت به من علاقه ای نداره..پس چرا زل زده وبهم نگاه میکنه؟ عمو دهن باز کردوگفت:خب..میخام دلیل مهمانی امشب را بگویم..پدر یلدا با تعجب گفت:دلیل؟مگردلیل دارد که برادرم به خانه من امده ؟عمو خنده ای کرد و گفت: امشب شب یلداست..همچنین تولد یلدا..ونگاهی به یلدا کرد..ادامه داد: اومدم تا یلدا رو برای اراد ازبرادرم خاستگاری کنم.. یلدا با تعجب نگاهی به اراد کرد..اراد لبخند گرمی تحویلش داد..از ان لبخندهایی که یلدا عاشقش بود..یلدا نگاهی به صحفه گوشی اش انداخت..اس ام اس را باز کرد."سرکارت گذاشتم :)"نگاهی به اراد کرد..اراد هم با عشق به چشمان یلدا نگاه کرد..صدای عمونگاه یلدا و اراد را از هم جدا کرد..-ببین چطور عاشقونه بهم نگاه میکنن.. یلدا از خجالت قرمز شد..صدای خنده هایشان در پذیرایی پیچید..پدر یلدا جمع را به سکوت آورد.- من داداشم رو رد نمیکنم..فقط میمونه نظر یلدا..یلدا باز هم سکوت کرد..انگار دیگربغضی در گلویش نبود.
 
  • پیشنهادات
  • ثـمین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/14
    ارسالی ها
    399
    امتیاز واکنش
    6,045
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    شیراز
    چقدر سخت بود انتخاب :|
    خودمو کشتم تا بالاخره رایمو انداختم تو صندوق خخخ
     
    آخرین ویرایش:

    فاطی گلی1380

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/02
    ارسالی ها
    86
    امتیاز واکنش
    2,621
    امتیاز
    396
    محل سکونت
    تو قلب یه فرشته
    :campeon4542::campeon4542::campeon4542::campeon4542::campeon4542::campeon4542::campeon4542::campeon4542::campeon4542::campeon4542::campeon4542:همه زیبا بودن
    من فقط دارم میپرم بالا که داستانم رو دیدم...
    ای جووووووووووووووونم
    کاش رای بیارم
    خداجونم کمک کنننننننننننننننننن
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    4
    بازدیدها
    1,036
    پاسخ ها
    10
    بازدیدها
    839
    پاسخ ها
    41
    بازدیدها
    1,650
    پاسخ ها
    63
    بازدیدها
    2,763
    پاسخ ها
    74
    بازدیدها
    4,946
    پاسخ ها
    67
    بازدیدها
    3,374
    پاسخ ها
    97
    بازدیدها
    4,415
    پاسخ ها
    45
    بازدیدها
    2,199
    پاسخ ها
    134
    بازدیدها
    6,053
    پاسخ ها
    57
    بازدیدها
    3,177
    پاسخ ها
    94
    بازدیدها
    7,062
    پاسخ ها
    67
    بازدیدها
    2,877
    پاسخ ها
    97
    بازدیدها
    7,474
    Z
    • قفل شده
    • نظرسنجی
    پاسخ ها
    86
    بازدیدها
    6,487
    Z
    پاسخ ها
    38
    بازدیدها
    2,323
    Z
    پاسخ ها
    7
    بازدیدها
    583
    پاسخ ها
    28
    بازدیدها
    2,047
    پاسخ ها
    46
    بازدیدها
    2,078
    بالا