تاریخچه روانشناسی

ραяαѕтσσ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/06/23
ارسالی ها
1,952
امتیاز واکنش
20,924
امتیاز
749
سن
22
محل سکونت
تهران
روان‌شناسی علمی در ربع آخر قرن نوزدهم به وجود آمد. اما كاوش‌های روان‌شناختی همزمان با طلوع فلسفه آغاز گرديد. تفكر روان‌شناختی بيش از 24 قرن، يعنی از دوران فلسفه يونان باستان تا اواخر قرن نوزدهم، بخشی از فلسفه به شمار می‌رفت و در بطن آن رشد يافت. اصطلاح روان‌شناسی (سايكولوژی)، همچون بسياری از اطلاعات روان‌شناختی ريشه‌ای يونانی دارد و از دو كلمه "psyche" به معنی روح يا ذهن و "logos" به معنی شناخت يا مطالعه تشكيل شده است که معنی تحت‌اللفظی سایکولوژی، مطالعه نفس و شناخت يا علم نفس می‌باشد. ابداع اين واژه را به فيليپ ملانكتون(Philip Melanchthon) در سال‌های 1497 ـ 1560 نسبت می‌دهند. اسامی ديگری نيز در قرن هجدهم و نوزدهم به طور همزمان در مورد اين علم به كار می‌رفته است که برخی از آن‌ها عبارتنداز: فلسفه ذهنی، خودشناسی و روح‌شناسی.

فلسفه، طی تاريخ طولانی خود تلاش می‌كرده است كه فطرت آدمی و حيات ذهنی بشر را بشناسد. تمامی عقايد و راه‌حل‌هايی كه فلاسفه برای تشريح فطرت، ذهن، آگاهی، فرايند‌ها و فعاليت‌های ذهنی انسان همچون احساس، ادراك، يادگيری، شناخت، استدلال، اراده و عاطفه عرضه داشته‌اند، ساختار تفكر روان‌شناختی فلسفی را تشكيل می‌دهند. از آنجا كه اين تفكر با روش‌های فلسفی و نه تجربی، گسترش يافت آن را روان‌شناسی قبل از مرحله علمی می‌نامند. فيزيولوژی نيز سهم عمده‌ای در ساختن روان‌شناسی جديد داشت. تاثیر فيزيولوژی عمدتا به جدايی روان‌شناسی از فلسفه و ظهور آن به منزله علمی مستقل منتهی شد.

در واقع تاريخچه تفكر روان‌شناختی و دور‌نما‌های تاريخی درباره ماهيت روان و رفتار‌، به يكی از آثار فلاسفه قديم يونانی، يعنی ارسطو باز می‌گردد كه تحت عنوان "موضوع روان" نوشته شده است. متفكران ديگر يونان قديم نيز به رشد روان‌شناسی كمك كرده‌اند. مثلا دموكريت(Democrite) تقريبا 400 سال پيش از ميلاد، اعلام كرد كه ما می‌توانيم رفتار را بر اساس بدن و روان مطرح كنيم.

افلاطون(427 تا 347 پيش از ميلاد) توصيه معلم خود، سقراط را دوباره مطرح كرد: "خود را بشناس". سقراط، معتقد بود كه ما نمی‌توانيم به كمك حواس، شناخت معتبری از خود داشته باشيم. زيرا حواس، واقعيت را درست منعكس نمی‌كند. همچنين سقراط بر اهميت روان‌شناسی اجتماعی اشاره كرد. او معتقد بود كه، افراد مخلوق‌های اجتماعی هستند كه يكديگر را عميقا تحت تاثير قرار می‌دهند. اكثر تاريخ‌‌نويسان، تولد روان‌شناسی را به عنوان يك معلم به سال 1879 نسبت می‌دهند، سالی كه "ويلهم وونت" اولين آزمايشگاه روان‌شناسی را در شهر لايپزيك آلمان بنا نهاد.

روان‌شناسی در آلمان

روان‌شناسی تجربی در آلمان از سال 1879 يعنی زمانی كه ويلهم وونت اولين آزمايشگاه رسمی روان‌شناسی را در لايپزيك(Leipzig) گشود، آغاز شد. شهرت دایمی و انحصاری وونت در تاريخ روان‌شناسی نه به خاطر نظام فكری يا نظريه‌های او كه بيشتر به خاطر بينان‌گذاری روان‌شناسی علمی است. او از فلسفه و فيزيولوژی، اين علم جديد را كه "روان‌شناسی فيزيولوژيك" می‌نامند به وجود آورد. توجه وونت بيشتر معطوف به آزمايش در زمينه "آگاهی و هشياری" شد. نقش وونت به عنوان يك روان‌شناس تجربی غير قابل‌ انكار می‌باشد و در حقيقت او را می‌توان بانی روان‌شناسی جديد دانست.

تاريخچه دوران شکوفایی روان‌شناسی تجربی آلمان، بدون در نظر گرفتن مردانی همچون برنتانو، اشتوميف، ابينگ‌هاوس، كولپه و جی.ای.مولر تاريخچه كاملی نخواهد بود.


همزمان با افزايش علاقه به روان‌شناسی علوم فرهنگی در دهه 1920 علاقه به روان‌شناسی آزمايشگاهی كاهش يافت و از ميزان تاثير و حمايت علمی نسبت به علم روان‌شناسی در دانشگاه‌های آلمان نيز كاسته شد. در سال 1927 گروهی از روان‌شناسان آلمانی خواستار توجه بيشتر از سوی دانشگاه‌ها نسبت به روان‌شناسی شدند.ميگناirاما بعد از سال 1933، گرايش به ناديده انگاشتن و محكوم كردن روان‌شناسی قرن نوزدهم افزايش يافت. در سال 1933 ‌كارل اشتومیف، آخرين پيشگام روان‌شناسی آلمان درگذشت. روان‌شناسی علمی آلمان بدون رهبری ارشد و قوی به حال خود رها شد. در نتيجه با روی كار آمدن رژيم نازی، ديگر نتوانست سهمی در پيشبرد روان‌شناسی داشته باشد.
 
  • پیشنهادات
  • ραяαѕтσσ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/23
    ارسالی ها
    1,952
    امتیاز واکنش
    20,924
    امتیاز
    749
    سن
    22
    محل سکونت
    تهران
    روان‌شناسی در آمريكا

    نظريه تكامل، در اواخر قرن نوزدهم به سرعت جای خود را در آمريكا باز كرد و روان‌شناسی آمريكا بيش از وونت، از داروين و گالتون تاثير گرفت و توسط آنان هدايت شد. وونت، تمامی روا‌ن‌شناسان اولیه آمریکایی را به سبک روان‌شناسی خود تربیت کرده بود. با این وجود، در راه بازگشت این جوانان آمریکایی و گذر از آتلانتیک در پایان قرن چیز بسیار اندکی از نظام واقعی روان‌شناسی وونت انتقال یافت. هنگامی كه اين روان‌شناسان جديد به آمريكا بازگشتند، به تاسيس نوعی از روان‌شناسی پرداختند كه شباهت اندكی به آن چيزی كه وونت به آنان آموخته بود داشت.

    فرهنگ آمريكا در راستای عمل‌گرایی و سودگرایی جهت گرفته بود و مردم به چيزی ارزش می‌دادند كه فایده عملی داشته باشد. کشور از روان‌شناسی انتظار کاربرد داشت و با تلاش جیمز، هال، كتل و سایر پیشگامان روان‌شناسی آمریکا به آن نایل شد. آنان به مطالعه اين مساله پرداختند كه ذهن چگونه عمل می‌كند نه اين كه از چه چيزی تشكيل شده است. آنان روان‌شناسی را به دنيای واقعی آموزش و پرورش، صنعت، تبليغات، رشد كودك و درمانگاه‌ها بردند و از آن چيزی ساختند كه جنبه كاركردی داشته باشد.

    فعاليت روان‌شناسان آمريكايی تحت تاثير سه عامل قرار گرفت:
    1. تجربيات آزمايشگاهی وونت
    2. فرضيه تكامل داروين
    3. مفهوم منحنی طبيعی احتمالات گوس(Gauss)
    كه هر سه عامل در تجربيات آزمايشگاهی، مطالعات تكوينی(ژنتيكی) و روش آماری روان‌شناسی آمريكا منعكس شده‌اند.

    بنيان‌گذاران روان‌شناسی در آمريكا به استثنای تعدادی، مايل بودند مستقلا آزمايش‌های خود را پیگیری نمايند. مثلا استانلی هال در سال 1926 ـ 1844 و جيمز مك‌كين كتل در سال 1944 ـ 1860 هر دو در لايپزيك با وونت مطالعه نمودند. هال، نهضت مطالعه كودك را در آمريكا اشاعه داد و در سال 1892 به عنوان اولين ریيس انجمن روان‌شناسی آمريكا انتخاب گرديد. در مقابل، همكارش كتل تاثير بسزايی در نهضت آزمون‌های روانی و مطالعه روان‌شناسی تفاوت‌های فردی در آمريكا داشت. روان‌شناسی در آمريكا همراه با كشور ‌رشد كرد و به بالندگی رسيد. تحول پويا و پرطراوت روان‌شناسی آمريكا در سال‌های 1880 تا 1900 يك رويداد‌ تكامل‌دهنده در علم است.

    روان‌شناسی در انگلستان

    از روان‌شناسی آزمايشگاهی وونت، اثر چندانی در انگلستان مشاهده نمی‌گرديد. فرانسيس گالتون تحت تاثير فرضيه تكامل داروين، در سال 1869 دست به يك رشته مطالعات ابتكاری در زمينه تفاوت‌های فردی زد كه شامل تحقيقات تاريخی روش تكوينی می‌شدند. ضمنا مفهوم آزمون(Test) را برای سنجش يك خصلت خاص مطالعه نمود و روش همبستگی را به عنوان يك شیوه آماری برای تجزيه و تحليل ارقام و اعداد ابداع كرد. در تعقيب گالتون، كارل پيرسون در سال‌های 1936 ـ 1857 و اسپيرمن در سال‌های 1945 ـ 1863 در پيشرفت روش‌های آماری پيشقدم گرديد و در اين رشته انگلستان نقش رهبری را به دست گرفت.
     

    ραяαѕтσσ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/23
    ارسالی ها
    1,952
    امتیاز واکنش
    20,924
    امتیاز
    749
    سن
    22
    محل سکونت
    تهران
    روان‌شناسی در فرانسه

    روان‌شناسان فرانسوی از آغاز علاقه‌مند به مطالعه رفتار غيرعادی شدند. در سال 1792 پینل(pinel) بيماران روانی را در يكی از بيمارستان‌های پاريس از غل و زنجير رهايی داد و در سال 1801 رساله‌ای درباره بيگانگی روانی نگاشت و بيماری‌های روانی را مانند بيماری‌های جسمی قابل درمان دانست. شاركو، برنهايم، ريبو و ژانه از جمله دانشمندان برجسته روان‌شناسی بودند كه در تاريخ روان‌شناسی غيرعادی و روان‌پزشكی فرانسه مقامات شامخی دارا می‌باشند.
    دانشمندان فرانسوی همچنين مطالعه هيپنوتيزم(خواب مصنوعی) كه ابتدا به وسيله مسمر(Mesmer) در سال 1779 مغناطيس حيوانی خوانده شده بود، علاقه‌ فراوان نشان دادند.
    روان شناسی معاصر به گستره وسیعی از موضوعات علاقه مند است و به رفتار انسان و فرایند ذهنی از سطح عصبی تا سطح فرهنگی نگاه می کند.

    روان شناسان مسائل انسانی را که از پیش از تولد تا زمان مرگ ادامه دارند را مطالعه می کنند.

    با درک تاریخچه روانشناسی می توانید درک بهتری از چگونگی مطالعه این موضوعات و آن چه تا کنون آموخته ایم به دست آورید.

    از همان ابتدا، روانشناسی با سوالات زیادی رو به رو بوده است.

    اولین سوال از چگونگی تعریف روان شناسی به برقراری آن به عنوان یک علم جداگانه از روان شناسی و فلسفه کمک کرد.

    آغاز روانشناسی : فلسفه و فیزیولوژی
    unconscious-mind.jpg


    با وجود این که روانشناسی تا اواخر دهه ۱۸۰۰ به عنوان یک رشته مجزا پدیدار نشده بود.

    اولین تاریخچه آن را می توان در زمان یونان باستان دنبال کرد.

    در طول قرن هفدهم، Rene Descartes ایده دوگانگی را مطرح کرد.

    که بر طبق آن ذهن و بدن دو نهاد هستند که برای تشکیل تجربه انسانی با هم تعامل دارند.

    امروزه مسائل بسیار دیگری هنوز هم توسط روان شناسان مورد بحث قرار می گیرد.

    مسائلی همچون سهم نسبی طبیعت در مقابل تربیت در این نسبت های فلسفی اولیه ریشه دارند.

    پس چه چیزی باعث تفاوت روانشناسی و فلسفه می شود؟
    child-psychologist-erikson-576840280-59d3e63bc412440010edd644.jpg


    در حالی که فیلسوفان اولیه به روش هایی همچون مشاهده و منطق متکی بودند، امروزه روان شناسان از روش های علمی برای مطالعه و ترسیم نتایج در خصوص تفکر و رفتار انسان بهره می برند.

    بر اساس شواهد موجود در تاریخچه روانشناسی ، فیزیولوژی هم به ظهور ناگهانی به روان شناسی به عنوان یک رشته علمی کمک کرد.

    تحقیقات فیزیولوژیکی اولیه در مورد مغز و رفتار، تاثیر قابل توجهی بر روان شناسی داشت

    در نهایت به استفاده از روش های علمی برای مطالعه تفکر و رفتار انسان کمک کرد.

    ظهور روان شناسی به عنوان یک رشته مجزا
    %D8%B3%D9%86%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%85-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D9%85%D9%86.jpg


    بر مبنای تاریخچه روانشناسی در اواسط دهه ۱۸۰۰، یک روان شناس آلمانی به نام ویلهلم وونت از روش های تحقیق علمی برای بررسی زمان های واکنش استفاده کرد.

    کتاب او به نام “اصول روان شناسی فیزیولوژیکی” که در سال ۱۸۷۴ منتشر شد.

    بسیاری از ارتباطات اصلی میان علم فیزیولوژی و مطالعه تفکر و رفتار انسان را مشخص کرد.

    او بعدها اولین آزمایشگاه روان شناسی جهان را در سال ۱۸۷۹ در دانشگاه Leipzig افتتاح کرد.

    این رویداد در تاریخچه روانشناسی به طور کلی شروع رسمی روانشناسی به عنوان یک رشته علمی جداگانه و متمایز در نطر گرفته می شود.

    دیدگاه وونت در روان شناسی چگونه بود؟
    bipolar-manisch-depressiv.jpeg


    او این موضوع را به عنوان مطالعه آگاهی انسان درک کرد و به دنبال اعمال روش های تجربی برای مطالعه فرایندهای ذهنی درونی بود.

    درحالی که استفاده او از یک فرایند معروف به درون گرایی امروزه نامعتبر و غیرعلمی دیده می شود، کار اولیه روانشناسی به مرحله ای برای روش های تجربی آینده کمک کرد.

    حدود ۱۷۰۰۰ دانشجو در سخنرانی های روان شناسی وونت شرکت کردند و صدها مدرک در روان شناسی اتخاذ و در آزمایشگاه روان شناسی او تحصیل کردند.

    درحالی که با به بلوغ رسیدن این رشته تاثیر او رفته رفته کاهش یافت، اثرگذاری او بر تاریخچه روانشناسی غیر قابل انکار است.

    ساختارگرایی اولین مکتب فکری روان شناسی می شود
    %D8%AE%D9%88%D8%AF-%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C.jpg


    Edward B. Titchener، یکی از معروف ترین شاگردان وونت، اولین مکتب بزرگ فکری روان شناسی را یافت.

    به گفته ساختارگرایان، آگاهی انسان می تواند به بخش های کوچک تر تقسیم شود.

    با استفاده از فرایندی که به عنوان درون گرایی شناخته شده است، افراد آموزش دیده تلاش می کنند تا پاسخ ها و واکنش های خود را به پایه های اصلی احساسات و ادراکات تجزیه کنند.

    در حالی که ساختارگرایی به دلیل تاکید آن بر تحقیقات علمی جالب توجه است.

    روش های آن غیرقابل اعتماد، محدود، و ذهنی بودند.

    وقتی که Titchener در سال ۱۹۲۷ درگذشت، ساختارگرایی هم اساسا از بین رفت.
     

    ραяαѕтσσ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/23
    ارسالی ها
    1,952
    امتیاز واکنش
    20,924
    امتیاز
    749
    سن
    22
    محل سکونت
    تهران
    نقش عملکردگرایی ویلیام جیمز در تاریخچه روانشناسی
    %D9%81%D8%B1%D9%82-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B7%D9%87-%D8%AC%D9%86%D8%B3%DB%8C.jpg


    روانشناسی در آمریکا در اواسط تا اواخر دهه ۱۸۰۰ رشد کرد.

    ویلیام جیمز به عنوان یکی از روان شناسان اصلی آمریکا در طول این دوره ظهور کرد و کتاب کلاسیک خود به نام

    :اصول روان شناسی” را به چاپ رساند که او را به عنوان پدر روان شناسی شهره کرد.

    کتاب او به سرعت به متن استانداردی در روانشناسی تبدیل شد و ایده هایش درنهایت به عنوان مبنایی برای یک مکتب جدید فکری شناخته شده به نام عملکردگرایی به کار رفت.

    تمرکز عملکردگرایی در مورد چگونگی کارکرد رفتارها برای کمک به افراد در محیط زندگی آن ها بود. عملکردگرایان از روش هایی نظیر مشاهده مستقیم برای مطالعه رفتار و ذهن انسان استفاده می کنند

    هر دوی این مکاتب اولیه فکری بر آگاهی انسان تاکید داشتند، اما درک آن ها از این موضوع به طور قابل توجهی متفاوت بود.

    در حالی که ساختارگرایان تلاش می کردند تا فرایندهای ذهنی را به کوچک ترین بخش های خود تقسیم کنند.

    عملکردگرایان معتقد بودند که آگاهی به عنوان فرایندی پیوسته و درحال تغییر وجود دارد.

    هنگامی که عملکردگرایی به سرعت یک مکتب فکری مجزا را از بین برد، آنقدر ادامه یافت تا بعدها روان شناسان و نظریه های تفکر و رفتار انسان را تحت تاثیر قرار داد.

    ظهور روان کاوی در تاریخچه روانشناسی
    psychology-2.jpg

    مشاوره روانشناسی در منزل
    تا این مرحله، روانشناسی اولیه تجربه انسانی آگاهانه را مورد تاکید قرار داد.

    یک پزشک اتریشی به نام زیگموند فروید چهره روان شناسی را به شیوه ای شگرف تغییر داد و نظریه شخصیت را مطرح کرد، که بر اهمیت ذهن ناخودآگاه تاکید داشت.

    کار بالینی فروید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با بیماران مبتلا به هیستری و سایر بیماری ها، او را به سوی این باور هدایت کرد که تجربیات اوایل کودکی و تحـریـ*ک های ناخودآگاه به رشد شخصیت و رفتار بزرگسالان کمک می کند.

    ظهور رفتارگرایی در روانشناسی
    %D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82.jpg


    مطابق با تاریخچه روانشناسی این علم در اوایل قرن بیستم به طرز شگفتی تغییر کرد و مکتب فکری دیگری به نام رفتارگرایی بر این رشته تسلط یافت.

    رفتارگرایی تغییر بزرگی در دیدگاه های نظری قبلی و رد تاکیدی بر ذهن آگاه و ناخودآگاه بود.

    در عوض، رفتارگرایی تلاش کرد تا روان شناسی را با تمرکز صرف بر رفتار قابل مشاهده به رشته ای علمی تر تبدیل کند.


    رفتارگرایی در ابتدا با کار یک پزشک روسی به نام Ivan Pavlov آغاز شد.

    تحقیقات Pavlov در مورد سیستم های گوارش سگ ها منجر به کشف فرایند شرطی سازی کلاسیک توسط او شد.

    این فرایند پیشنهاد کرد که رفتارها می توانند از طریق اتحاد مشروط آموخته شوند.

    Pavlov نشان داد که این فرایند یادگیری می تواند برای ایجاد همکاری میان یک محرک محیطی و یک محرک طبیعی مورد استفاده قرار گیرد.

    نیروی سوم در روان شناسی
    marriage-counselors-chicago.jpg


    با وجود این که اولین نیمه قرن بیستم تحت تاثیر روان کاوی و رفتارگرایی قرار گرفت، مکتب جدیدی از تفکر به نامروان شناسی انسان گرایانه در نیمه دوم این قرن پدیدار شد.

    به این دیدگاه نظری که بر تجربیات آگاهانه تاکید دارد، غالبا به عنوان “نیروی سوم” اشاره می شود.

    کارل راجرز روان شناس آمریکایی، غالبا به عنوان یکی از بنیان گذاران این مکتب فکری در تاریخچه روانشناسی در نظر گرفته می شود.

    در حالی که روان کاوان به انگیزه های ناخودآگاه نگاه می کردند و رفتارگرایان به عوامل محیطی متمرکز بودند، راجرز به شدت به قدرت اراده و خودرایی اعتقاد داشت.

    Abraham Maslow روانشناس هم با سلسله مراتب معروف نیاز به نظریه انگیزش انسانی به روان شناسی انسان گرایانه کمک کرد.

    این نظریه بیان می کند که افراد با نیازهای پیچیده فزاینده ای انگیزه می گیرند.

    وقتی نیازهای اولیه برآورده شوند، افراد برای دنبال کردن نیازهای سطح بالاتر انگیزه می گیرند.

    جایگاه زنان در تاریخ روان شناسی کجاست؟
    blog_ai_whichcounselor.jpg


    همان طور که در تاریخچه روانشناسی می خوانید، ممکن است به طور ویژه از این واقعیت شگفت زده شوید که چنین متن هایی به طور کلی به نظریه ها و نقش مردان متمرکز هستند.

    این مسئله به این دلیل نیست که زنان در زمینه روانشناسی علاقه مندی ندارند.

    اما عمدتا به دلیل این واقعیت است که زنان در سال های اولیه این رشته از تحصیل و پیگیری آموزش محرم بوده اند.

    زنانی وجود دارند که نقش مهمی در تاریخ ابتدایی روان شناسی داشته اند، اگرچه کار آن ها گاهی نادیده گرفته می شود

    برای درک بیشتر تاریخچه روانشناسی و این که روانشناسی چگونه به علمی که امروز هست تبدیل شد مهم است که بیشتر درباره برخی از وقایع تاریخی که بر توسعه آن تاثیر داشته اند، بیاموزیم.

    با وجود این که برخی نظریه هایی که در سال های اولیه ظهور روان شناسی پدیدار شدند.

    ممکن است اکنون ساده، منسوخ، یا نادرست به نظر برسند، این تاثیرات مسیر این رشته را شکل داده و به ما کمک کردند تا درک بیشتری از ذهن و رفتار انسان ایجاد کنیم.
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    107
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    110
    پاسخ ها
    4
    بازدیدها
    133
    بالا