مصاحبه با fatima Eqb نویسنده عزیز انجمن نگاه دانلود

FATEMEH_R

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
عضویت
2015/09/05
ارسالی ها
9,323
امتیاز واکنش
41,933
امتیاز
1,139
به نام خدا

سلام دوستان
مصاحبه ای رو بانویسنده تاریخ دوست وطنزپرداز انجمن خانم fatima Eqb انجام دادم امیدوارم خوشتون بیاد

آثارشون: دختر گمشده تاریخ،فرزند خورشید،شاهزاده پارت،ظهوروسقوط
خودتونو به طور کامل معرفی کنید .
بنام خدا من فاطمه .الف هستم ، متولد 24 مرداد 1359 اهل کرمان و ساکن بندرعباس .
هدفتون از نوشتن چیه؟
من عاشق نوشتن هستم ، البته کار اصلی من نوشتن طنزنامه است و سالها قبل در دوران دانشجویی یه نشریه طنز داشتم بنام سید خندان ، که پرمخاطب ترین نشریه دانشگاه بود . اعتقاد دارم با زبان طنز می توان مشکلات را بازگو کرد و الحق که خیلی خوب جواب می داد .
در زمینه ی تاریخ هم سر رشته ای دارید؟
بنده لیسانس تاریخ ، فوق لیسانس تاریخ تشیع و دکترای تاریخ ایران قبل از اسلام دارم و در دانشگاه تاریخ تدریس می کنم .
اولین رمانی که نوشتین اسمش چی بود ودر چه سنی نوشتین؟
اولین بار زمانی که 9 ساله بودم بر روی یک ورق دفتر پشت و رو یک داستان کوتاه نوشتم بنام ستاره آرزو و یادمه درباره یه دختری بود که نامادری داشت . متأسفانه همین یک ورق داستان گم شد اما بطور رسمی در سن 12 سالگی در مسابقات داستان نویسی استان شرکت کردم و داستانی تحت عنوان صوفیا و فرشته شب نوشتم و مقام سوم را در استان کسب کردم . این داستان را هنوز نگه داشتم و جزو نوستالوژی منه .
مهم ترین درسی که از نویسندگی گرفتین چی بود؟
این بود که هیچوقت از تلاش دست برندارم . حتی اگه روزی برسه که داستانهایم خواننده ای نداشته باشند بازم تلاش خودمو بکنم . نویسندگی عالم خودش را داره . نویسندگی درس گذشت و صبر به آدم میده . ما می بینیم که بزرگترین نویسندگان ما همه انسانهای صبور و باگذشتی بودند و هستند . با نوشتن می توان به سرزمین های دور سفر کرد .
به نظرتون مهم ترین رسالت یک نویسنده چیه؟
به نظر من کسی که نویسنده میشه به نوعی غیر مستقیم به خواننده ها درس اخلاقی میده ، یک نویسنده نباید در جهت انحراف خواننده قلم بدست بگیره ، منِ نوعی که درباره موضوعی داستان می نویسم در بطن داستانم نکات آموزنده باید به خواننده منتقل کنم . رمانها بازتاب روشنی برای خواننده دارند و یک نویسنده باید جوری بنویسه که بازتاب منفی نداشته باشه . بارها و بارها دیدم رمانهایی منتشر شده که نه تنها بار علمی و اخلاقی نداشتند بلکه باعث انحراف و بعضاً خودکشی خواننده شده اند . نویسنده وقتی دست به قلم میشه باید در راه درست حرکت کنه نه راه انحرافی .
نقطه ی اوج یک نویسنده کجاست؟چقدر باهاش فاصله دارید؟
نقطه اوج زمانی است که نویسنده حتی با مرگش هم حرفی برای گفتن داشته باشه . خودش نباشه اما قلمش پابرجا باشه . من سالها زمان لازم دارم تا به نقطه اوج برسم ، هنوز در اول راه نویسندگی هستم و باید تلاش کنم .
چه کسی بیشتر از همه ازتون حمایت می کنه؟
اول مادرم . تا اینجا تمام داستانهایم را خوانده و همیشه تشویقم می کنه . و دیگری کسی است که خودش یکی از نویسنده های خوب و با استعداد سایت هست بنام آقای سروش (Soroosh-007) مدت زیادی است که یکی از مشوقهایم هست و همینطور یکی از کسانی است که واقعاً نقد بجا می کنند و خیلی وقتها اگر اشتباهی داشته باشم به من یادآوری می کنند . همینجا از هر دوی این عزیزان تشکر و قدر دانی می کنم .
چه چیزی باعث می شه از نویسندگی دلسرد بشید؟
دروغ چرا ؛ بی عاطفگی برخی کاربران که قضاوت نادرست می کنند خیلی اذیتم می کنه . من قبلاً عضو سایت نود و هشتیا بودم و قسمت اول رمانم برای اولین بار اونجا منتشر شد ، یادمه یکی از کاربران کامنت گذاشته بود و نوشته بود : داستانش مزخرف بود ، نویسنده باید بره تاریخ بخونه چون اطلاعات تاریخیش صفره . دلم می خواست بهش بگم عزیز من ، شما تاریخ نخوندی که فکر می کنی اطلاعات من صفره چون اگر خونده بودی متوجه می شدی واقعیات تاریخ ایران را نوشتم . به نظرم اگر کاربری از رمانی خوشش نمی یاد ، حداقل باعث دلسردی نویسنده هم نشه . این قبیل افراد نمی فهمند یک نویسنده چقدر سختی رو باید تحمل کنه تا بتونه بنویسه . درسته وسیله ما فقط یک قلم و یک دفتره اما در واقع بیشترین وسیله نوشتن ما ، ذهن ماست . شاید باور نکنید اکثر نویسنده ها بعد از مدتی دچار سردرد و گاهی چشم درد می شوند و منم جزو این دسته از نویسنده ها هستم . کار ما جواب دادن به توهین ها نیست ، ولی دوست نداریم ما را محکوم به بی سوادی یا کم سوادی کنند . گاهی اوقات بعضی از کاربران برام پیام می فرستادند و به شخصیتهای رمانم توهین می کردند خیلی ناراحت می شدم ، هر چی باشه شخصیت های هر داستان برای یک نویسنده حکم خانواده اونو داره و طبیعیه که ناراحت بشه .
ایده رمان آینه زمان چطور به ذهنتون رسید؟
سالها بود که داستانی تو ذهن داشتم که دائم به صورت فیلم سینمایی جلوی چشمانم بود . شبها قبل از خواب به این داستان فکر می کردم تا اینکه سال 91 تصمیم گرفتم این داستان را بر روی کاغذ منتقل کنم . چون دوره لیسانس را در شیراز گذرانده بودم و بخوبی با این شهر زیبا آشنا هستم ، ترجیح دادم ماجرا در یک خانواده شیرازی اتفاق بیفتد . اما درباره ایده آینه ، تو خونه مادر بزرگ خدابیامرزم اتاقی بود که وسایل قدیمی اش را آنجا گذاشته بود . در بین وسایلش آینه ای داشت که خیلی خیلی قدیمی بود و همیشه یه پارچه حریر روش آویزون بود ، خدابیامرز هیچوقت اجازه نداد هیچکدوم از ما نوه ها به اون آینه نزدیک بشیم و همش می گفت کسی به آینه دست نزنه وگرنه از توش دیو بیرون میاد . ما که بچه بودیم فکر می کردیم واقعاً دیو بیرون میاد . خلاصه سالهای سال اون بنده خدا نذاشت ما به آینه مرموزش دست بزنیم تا اینکه چند روز بعد از زلزله بم ، زلزله ای هم در کرمان اتفاق افتاد و شدتش جوری بود که اون آینه از بالای طاقچه افتاد و ریز ریز شد و چند ماه بعدش هم مادر بزرگم به رحمت خدا رفت و اینجوری شد که آخرش راز آینه رو نفهمیدیم . منم بر مبنای اون آینه این رمان را نوشتم چون بالاخره سفر به تاریخ نیاز به یه دروازه داشت و چه بهتر که یک آینه دروازه تاریخ باشه .
چرا این رمانو در چهار جلد نوشتین؟
اصلاً قصد نداشتم رمان را ادامه بدم اما یکی از کاربران پیامی برام فرستاد و گفت تاریخ ایران باستان را خیلی خوب یاد گرفته و ازم خواست که یک قسمت دوم ازش بنویسم . ایده خوبی بود چون بعد از اتمام داستان دلم واقعاً برای مجید و خانواده اش تنگ شده بود حتی یه بار از دلتنگی گریه ام گرفته بود . ایده درستی نداشتم و نمی دونستم باید درباره کی بنویسم تا اینکه به فکرم رسید رمان را تقسیم بندی کنم و بچه ها را به تمام سلسله های باستانی بفرستم . اینجوری شد که بعد از نانارسین درباره زندگی کوروش کبیر و چگونگی نابودی سلسله هخامنشیان نوشتم و همینطور سعی داشتم خوانندگان را با شهرهای تاریخی و جاذبه های گردشگری بعضی از استانهای کشور هم آشنا کنم . قسمت سوم هم درباره اشکانیان نوشتم و در بین شاهان و شاهزادگان اشکانی بهترین گزینه من برای بررسی دوره شاهزاده ونون اول بود و خدا رو شکر کار خوبی از آب در اومد . نوشتن قسمت سوم خیلی سخت تر از بقیه بود چون ما منابع تاریخی غنی درباره اشکانیان به اون صورت نداریم . من بیشتر از منابع خارجی کمک گرفتم و همینطور از کتابهای هرودوت و دیاکنف . بهترین سلسله ، سلسله ساسانیان هست که هم خدا رو شکر منابع غنی در این باره زیاد داریم و هم آثار بیشماری از این سلسله موجوده که براحتی میشه یه داستان خوب نوشت . به هر حال باید دید خوانندگان عزیز چه نظری درباره قسمت چهارم دارند . اینم بگم که خیلی دلم می خواد یه جوری کلک پریدخت را بکنم چون زیادی رو اعصابه
بعد از جلد چهارم این رمان که آخرین قسمتشه رمان دیگه ای رو شروع می کنید؟
بله سه تا رمان دیگه در نظر دارم بنویسم گرچه از هر کدام کمی نوشتم تا ایده اش از ذهنم نپره .
کدوم جلد رمانتون رو بیشتر دوست دارید؟چرا؟
من شاهزاده پارت را از بقیه بیشتر دوست دارم . شاید باورتان نشود خودم چند بار خوندمش و خندیدم . چون روال داستان با دوتای قبلی خیلی فرق داره ، تو قسمتهای قبلی وقتی مهمانان تاریخی می آمدند افراد خوب و نجیبی بودند و وقتی به دوران تاریخی می رفتند بازم اتفاق خاصی نمی افتاد اما در قسمت سوم می بینید که همه چیز برعکس بود ، شاهزاده مجید و آرش را کتک زد . هیچکس مجال فکر کردن نداشت و شاهزاده واقعاً همه را غافلگیر کرده بود و جالبتر اینکه کل خانواده مجید به همراه عمه شان به دوره اشکانی سفر کردند و بماند که چقدر اون دوره را ترکاندند . از لحظه به لحظه داستان لـ*ـذت بردم چون هیجان زیادی داشت . یادمه کاربران زیادی برام پیام می فرستادند و می گفتند با این قسمت سوم رمان حسابی غافلگیر شدیم .
خوانندگان رمانتون چطور می تونن ازتون حمایت کنن؟
خواننده های این سایت واقعاً تا اینجا منو شرمنده محبتهاشون کردند . هم تشکر می زنند و هم برام پیام می فرستند . حتی یکیشون که اهل مشهد هست برام پیام فرستاد و گفت کل بچه های کلاسشون مشغول خوندن شاهزاده پارت هستند و از روی اطلاعات آن سر کلاس درس تاریخ به سئوالات معلمشان جواب می دهند . همین موارد باعث میشه بفهمم که چقدر رمانهایم تونسته اثر گزار باشند و تا چه میزان اطلاعات تاریخی را منتقل کرده اند .
استقبال از رمانتون در حد انتظارتون بود؟
به هیچ عنوان فکر نمی کردم استقبال بشه . یادمه اولین بار که در سایت نود و هشتیا کارم را شروع کردم ، زمانی که اولین پستهای آینه زمان را گذاشتم ، دست و دلم می لرزید . چون بعد از 20 سال دوباره کار طنز را شروع کرده بودم و نگران این بودم که با انتقادات تندی مواجه بشم اما وقتی اولین نظر را دیدم تمام ترسم ریخت . خانمی بنام آیدا برام پیام فرستاده بود و ازم بابت نوشتن این رمان تشکر کرده بود . بعد از اون دیگر کاربران پیام فرستادند و ابراز خوشحالی کرده بودند از اینکه یه داستان متفاوت خواندند . یادمه اون روزها بقدری امیدوار شده بودم که قسمت دوم را با خیال راحت و بدون ترس نوشتم .
به جز آینه زمان رمان دیگه هم نوشتین؟
بله . همانطور که گفتم سه تا رمان دیگه هم قراره بنویسم و فعلاٌ چند صفحه ازشون نوشتم . بعد از مجموعه آینه زمان ، داستانی قراره بنویسم که فعلاً عنوانش خاطرات یک پسر هیولاست که دفتر خاطرات مجید را همه با هم می خونیم ، داستان بعدی اسمش هست آخرین آرزوی مادر که نگـاه دانلـود طنز عاشقانه است و داستان بعدی بنام محفل شیطان هست که خیلی کار می بره و فکر نکنم تا سال آینده هم اولین پستش را بذارم ، داستان درباره معضل شیطانپرستی است و در ژانر جنایی است و به نظرم باید یه همچین رمانی نوشته بشه تا نوجوانان و جوانان این فرقه مخوف را بخوبی بشناسند حالا یا به وسیله من یا به وسیله نویسندگان دیگر .
از بین دانشجویان وهمکاراتون کسی شما رو به عنوان نویسنده این رمان می شناسه؟
دانشجویان که اصلاً خبر ندارند اما یکی از همکارانم خبر دارد و تا اینجا رمانم را دنبال کرده است .
در دنیای واقعی رمانتون چه بازخوردی داشته؟
خدا رو شکر بازخورد خوبی داشته . خواهرم سه قسمت قبلی رمانها رو به دوستاش داد و اونا هم بعد از خوندن دائم تماس می گرفتند و می خواستند با من صحبت کنند. حتی بعضی از دوستان خودمم خیلی خوششون اومده بود . از همه بیشتر مادرم که از طرفدارانم هست .
قصد چاپ کردن رماناتون رو دارید؟
بله قصدش را دارم و فعلاً یک نسخه از جلد اول را آماده کردم تا ببینم اداره ارشاد اسلامی چه نظری داره.
نوشتن رمان تداخلی در فعالیت روزمرتون ایجاد نکرده؟
به هیچ عنوان . من یک آدم دقیق و با برنامه هستم و برای تک تک کارهام برنامه ریزی و زمانبندی می کنم . تمام قسمتهای رمان آینه زمان را در اداره نوشتم . روزها از ساعت 9 تا 11 اگر کار آنچنانی نباشه کمی می نویسم و ظهرها از ساعت 14:00 تا 15:30 که وقتم تو اداره آزادتره می نویسم . در منزل فقط به روند داستان فکر می کنم و کتاب می خونم و تمام منابع تاریخی را بررسی می کنم که فردا با دست پر داستان را ادامه بدم . تو خیابان هم به مردم دقت می کنم تا ازشون ایده بگیرم .
روزانه چقدر از وقتتون رو به نوشتن اختصاص می دین؟
جمعاً نزدیک چهار ساعت . بیشتر وقتم را با مطالعه سپری می کنم چون بررسی منابع تاریخی خیلی مهم و حساس هستند . حتی زمانهایی بوده که از طریق اینترنت وارد کتابخانه ملی شدم و چند تا از منابع موجود در آنجا را خوندم . کلاً اینقدر که به خاطر رمان آینه زمان تاریخ خوندم ، برای آزمون دکترا اینقدر نخونده بودم
به جز رمان در کدوم زمینه های ادبیات فعالیت دارید؟
من شاهنامه خوانی می کنم . شاهنامه خوانی کمی به نقالی شباهت داره . متأسفانه این قسمت از ادبیات ما رو به فراموشی است و بالاخره باید یکی پیدا بشه و دوباره اونو احیا کنه . البته در بعضی از شهرها دیدم هنوز کسانی به عنوان نقال هستند و بیشتر داستان سیاوش و رستم و سهراب را تعریف می کنند اما من کل داستانهای شاهنامه را تعریف می کنم . شاهنامه بزرگترین شناسنامه و هویت کشور ماست که جناب فردوسی بزرگ ، آن را در قرن سوم برای بستن دهان اعراب نوشت . زمانیکه اعراب ما را مجوس خطاب می کردند این شاعر بزرگوار 30 سال از زندگیشو صرف نوشتن شاهنامه کرد و همین کتاب مشت محکمی شد بر دهان اعراب . پس چه بهتر که ما هم شاهنامه را اینقدر بخوانیم تا اعراب امروزی یادشون بیفته که ما کی بودیم و کی هستیم .
بهترین رمان چاپی ومجازی که خوندین؟
بهترین رمان های چاپی : ربه کا اثر دافنه دوموریه – عروس زندان اثر ژرژ ماری – شب هفتمین بدر اثر ویکتوریا هالت ، مجموعه هشت جلدی قبل از طوفان اثر الکساندر دوما که شاهکار زیبایی است - اینگینگ اثر یوان سِن – سینوهه – آخرین ملکه چین و همینطور همخونه اثر خانم مریم ریاحی – اصولاً عاشق خوندن کتابهای مجموعه پریان هم هستم چون تخیل را خیلی دوست دارم
بهترین رمانهای مجازی : قتل کیارش که واقعاً نویسنده اش براش کار کرده بود – شب مهمانی اثر دوست عزیز آقای سروش 007 که ایشان نشون دادند چقدر در نوشتن داستانهای ژانر وحشت تبحر دارند – تنها در باغ و سوگلی سالهای پیری

چطور با انجمن نگاه آشناشدین ؟چی باعث شد رمانتون رو اینجا تایپ کنید؟
زمانی که هنوز عضو سایت نود و هشتیا بودم ، برای قسمت اول رمانم کسی پیام فرستاد و اجازه خواست که تو این سایت رمانم را منتشر کند . بعد از اینکه نود و هشتیا تعطیل شد به سایت نگاه دانلود آمدم و ثبت نام کردم اما وقتی جو دوستانه اینجا را دیدم و همینطور ادب و احترام مدیر سایت ، بهتر دیدم که در اینجا به فعالیتم ادامه بدم . یک سایت خوب نیازمند یک کار خوب هم هست برای همین سه تا رمانم را مجدداً ویرایش کردم و بطور کامل اصلاحش کردم و در سایت گذاشتم . شکر خدا تا اینجا از این سایت خیلی راضیم و قبل از هر چیز ادب و احترام مدیران سایت برام مهمه . کاربران هم خدا رو شکر افرادی خوب و مؤدب هستند و هیچ بی احترامی به کسی نمی کنند . امیدوارم شاهد شکوفایی و پیشرفت بیشتر این سایت باشیم .
یه پیشنهاد به تیم مدیریت انجمن؟
پیشنهاد خاصی ندارم چون خودشان تا اینجا که می بینم خیلی خوب پیش رفتند . می دونم که چند بار با مشکل فیلترینگ مواجه شدند و چقدر تلاش کردند تا این مشکل حل بشه . فقط براشون آرزو می کنم که دیگه از این دست مشکلات پیش نیاد و سایت بتونه براحتی به کار خودش ادامه بده .
کوبنده ترین نقدی که بهتون شده چی بوده؟
همونی که تعریف کردم . همان کاربری که گفته بود اطلاعات تاریخی نویسنده صفره . به نظرم سخت ترین و کوبنده ترین نقد بود و به نوعی قصد کوبیدن خودم را داشت تا داستانم . اینجور نقدها نه تنها کمکی به نویسنده ها نمی کنند بلکه باعث دلسردی و ناامیدی نویسنده می شوند . لطفاً اگر نقدی هست ، دوستانه و علمی باشه نه از روی احساسات . به نظرم کسی که رمانی را نقد می کنه خودش باید دایره مطالعاتش بالا باشه تا بتونه یه نقد ایده آل کنه . نظرم اینه نباید به نقدهای احساسی توجه کرد .
بزرگترین آرزوی نویسندگیتون چیه؟
اینکه هیچ نویسنده ای دلسرد نشه . نویسنده ها برای نوشتن کتابهایشان خیلی زحمت می کشند ، خدا کنه هیچ نویسنده ای کتابش مشمول ممیزی وزارت ارشاد نشه چون اینروزها وزارت ارشاد زیاد به محتوای کتابها توجه نمی کنه بلکه به کتابی بها میده که در جهت اهداف خودش باشه . همچنین امیدوارم روزی برسه که به نقطه اوج نویسندگی برسم حتی اگر روزی نباشم .
حرف آخر....
برای تمام نویسندگان آرزوی موفقیت دارم . از شما بابت این مصاحبه تشکر می کنم و همینطور از تمام عزیزانی که وقت گذاشتند و مجموعه رمان منو خوندند نیز متشکرم . در آخر یادآور میشم که : تاریخ هویت ماست ، اگر آن را فراموش کنیم ، آبا و اجدادمان را هم فراموش خواهیم کرد . پس برای حفظ این هویت ملی کوشا باشیم .

ممنون بابت وقتی که گذاشتین

اینم لینک پروفایلشون

Please, ورود or عضویت to view URLs content!

 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • !!!!F!!!!

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/01
    ارسالی ها
    6,626
    امتیاز واکنش
    24,157
    امتیاز
    891
    امیدوارم هرچه زودتر با چاپ کتاب تان موافقت شود خیلی دوست دارم این مجموعه به صورت چاپی در اختیارم باشد تا بدون این که چشمم خسته شود مرورش کنم :aiwan_lggight_blum: به امید چاپ همه کتاب های تان:aiwan_lggight_blum:
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    فاطمه خانم شما قبل از یک نویسنده عالی بودنتون، یه انسان عالی هستین. من این رو از تمام بندهای مصاحبه تون دریافت کردم.
    امیدوارم بتونم نظم و برنامه ریزی و پشتکار شما رو سرلوحه زندگیم قرار بدم و اینکه کتاب هاتونو توی قفسه های کتابفروشی ها ببینم.
    هیچ کدوم از نوشته هاتون رو نخوندم و اصولا اونقدری روی تاریخ ایران متعصب هستم که به نویسندگان کتاب تاریخی اطمینان نمی کنم، اما از سابقه شما
    مشخصِ که دلسوزانه درباره تاریخ ایران تحقیق کردین و مادرانه اون اطلاعات رو به فرزندان کشورمون دادین.
    شدیدا تحت تاثیر حرفاتون قرار گرفتم و از مدیر عزیزمون برای ترتیب دادن این مصاحبه سپاس گزارم.
    براتون آرزو می کنم همیشه موفق، سربلند و پیروز باشید.
    در پناه خدا
     

    سیما م

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/10
    ارسالی ها
    170
    امتیاز واکنش
    4,204
    امتیاز
    457
    محل سکونت
    اردبیل
    موفق باشی
     

    Fαяηαz.ც

    نقاش انجمن
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/06/26
    ارسالی ها
    310
    امتیاز واکنش
    2,647
    امتیاز
    551
    سن
    22
    محل سکونت
    شیراز
    0
     

    mah.s.a

    ۰•● ملکه الیزابت ●•۰
    مترجم انجمن
    عضویت
    2019/08/24
    ارسالی ها
    4,490
    امتیاز واکنش
    10,641
    امتیاز
    921
    0
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا