- عضویت
- 2015/09/05
- ارسالی ها
- 9,323
- امتیاز واکنش
- 41,933
- امتیاز
- 1,139
به نام خدا
سلام دوستان
مصاحبه ای رو با نویسنده شوخ و خوش ذوق انجمن، آقای سروش شایگان انجام دادم و امیدوارم مورد پسندتون باشه.
آثارشون: سرابی در مه جلد یک و دو _ معادله ی احساس(گروهی با خانم سیما ۹۴)
خودتونو به طور کامل معرفی کنید.
علیرضا خواستار...متولد ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۳ و متولد شهر مقدس قم هستم
خب شاید برای مخاطب جای سوال باشه که چرا با نام مستعار سروش شایگان می نویسم یا می نوشتم؟ سروش یعنی پیام آور و شایگان یعنی شایسته...دوست داشتم اسم نویسندگیم با معنا باشه.البته الان همون سروش 73 کافیه.
چطور شد که دست به قلم شدین؟
واقعیت اینه که من از کودکی نمی نوشتم. دوران کودکی من بیشتر با فوتبال گذشت! حتی تو سنین نوجوانی هم نمی نوشتم...نوجوانی من پر بود از سوال و ابهام و گاهی هم هیجان و وحشت. و در پایان باز هم فوتبال!
من اصلا از ادبیات خوشم نمی اومد حتی رشته دبیرستانم ریاضی بود و رشته دانشگاهیم مهندسی...فقط یه حادثه باعث شد با ادبیات آشنا بشم. البته ابتدا با شهریار و غزل های عاشقانه اش آشنا شدم و این درست وقتی بود که به این نتیجه رسیدم: خواستن همیشه توانستن نیست
گاهی داغ بزرگی است که تا ابد بر دل آدم باقی می ماند. بعد از اون حادثه بود که ضرورت نوشتن رو در خودم حس کردم البته اولش رو آوردم به شعر و غزل تا آروم شدم و بعدش حس کردم دیگه شعر گفتن روحمو ارضـ*ـا نمیکنه. اون وقت بود که با دنیای پر رمز و راز ادبیات بیشتر آشنا شدم!
ایده و استارت رمان سرابی در مه چگونه زده شد؟
من قبل از سرابی در مه چندین و چند تلاش ناکام تو سایت نودهشتیا داشتم مثل تردید عشق...آقا و خانم فیلسوف ولی هیچ کدومشون رو کامل نکردم چون با استقبال مخاطب مواجه نشد.
در واقع ایده سراب وقتی به ذهنم اومد که من تو حرم کنار ضریح ایستاده بودم من نیت کردم که قداست قلم رو حفظ کنم و وقتی از حرم اومدم بیرون و کتاب فروشی های اطراف رو دور می زدم چشمم روی یک کتاب خیره موند: تاریخ تحلیلی آندلس نوشته ی دکتر محمدرضا شهیدی پاک
نمی دونم چرا ولی حس کردم این یه نشونه هست برای شروع!
چرا خانم رستا95 در جلد دوم شما رو همراهی نکردن؟
ایشون یک خانم متاهل خانه دار هستند و وقت کافی رو برای همراهی نداشتن؛ فقط تو شخصیت پردازی مدثره به من کمک کردند که از همین جا از ایشون به خاطر زحمات شون تشکر میکنم.
کدوم رمانتون ذهتنون رو بیشتر درگیر کرده؟ چرا؟
معادله احساس...چون من سراب رو بر اساس تاریخ نوشتم؛ یک عاشقانه ی تاریخی که بیشتر حوادثش مشخص و معین بود. اما معادله احساس یک داستان کاملا زاییده ذهن خودمه. باید تک تک حوادثش رو برنامه ریزی کنم و با فکر بنویسم.
و این مسئله ذهن رو بیشتر درگیر میکنه! یادمه چیزی حدود یک ماه طول کشید تا من معادله رو طراحی کنم. و در طول این مدت من بیشتر با خودم حرف می زدم در واقع کم می حرف می زدم و کممی خوردم و کم می خوابیدم.
خوابم که می دیدم فقط و فقط راجع به معادله بود! این اواخر همه ی اطرافیام بهم اعتراض می کردن.
سیما که می گفت: به خدا تو دیوونه شدی سروش! باید بری روانپزشک
از سختی های نوشتن یه رمان تاریخی بگید.
درست زمستون سال۹۴ بود که من مطالعه ی تاریخ آندلس رو شروع کردم و هرچقدر بیشتر می خوندم بیشتر پی می بردم که این قسمت از تاریخ اسلام تا چه حد به شرایط جامعه ی ما نزدیکه. هرچی جلوتر می رفتم برای نوشتنش مصمم تر می شدم چون دیگه مطمئن بودم پیدا کردن این موضوع پشت ویترین اون مغازه کنار حرم اتفاقی نبوده و یه نشونه بوده. درمورد سختی هم همین قدر بگم که چیزی حدود ۵ ماه تحقیق کردم. از سایت های اینترنتی گرفته تا کتاب های تاریخی...
برنامه ای برای چاپ رماناتون دارید؟ چقدر به نظرتون امکانش هست؟
در رابـ ـطه با امکان چاپ سراب باید بگممن روزی که این رمانو گذاشتم روی سایت به فکر چاپش نبودم اما وقتی جلد یک رفت روی صفحه ی اصلی و سایت های دیگه شروع کردن به کپی کم کم به فکر افتادم ولی بازم جدی نگرفتم. تا اینکه جلد دوم رو استارت زدم...اون موقع بود که هر روز پیام خصوصی میدادن که رمان رو ببر برای چاپ...حیفه تو فضای مجازی از بین میره.
با چندتا انتشارات تماس گرفتم اما واقعیت اینه که نمی دونم چقدر امکان چاپش هست چون موضوع سراب خیلی انتقادی هست و امکان اینکه ممیزی وزارت ارشاد بشه بالاست. با این حال امیدم به خداست... در رابـ ـطه با رمان معادله احساس فعلا فکری برای چاپ ندارم!
در رابـ ـطه با نوشتن رمان سرابی در مه چقدر واسه مطالعه مباحث تاریخی وقت گذاشتین و پیگیر بودین؟
تحقیقات اولیه چیزی حدود۵ ماه طول کشید اما وقتی شروع به نوشتن کردم تا روز آخر تحقیقات جانبی ادامه داشت.
نوشتن رمان گروهی بهتر و راحت تره یا انفرادی؟
ببینید نوشتن رمان انفردی راحت تره اما اگه رمان گروهی رو طوری بنویسید که طراح پارت ها یا به اصطلاح کارگردان یک نفر باشه بهتره چون علاوه بر اینکه دو نویسنده از فکر و ذهن هم استفاده می کنند فرصتی هم پیدا میشه که طراح داستان بیشتر فکر کنه و نویسنده کمکی بیشتر تجربه کنه و قلم بزنه.
بزرگترین اشتباهتون در روند نویسندگیتون چی بود؟
اینکه فکر می کردم هر رمانی که مخاطب بیشتری داره در نتیجه موفق تره و امکان چاپش بیشتره! اما این روزا اینم می دونم که حتی اگه یه رمانی چاپ بشه دلیل بر موفقیت اون نیست و بالعکس. شاید رمان موفقی باشه که به هزار و یک دلیل اجازه ی انتشار پیدا نکنه!
منظور از قداست قلم چیه؟
اینکه تجاری ننویسیم! تجاری نوشتن یعنی فکر کنیم رمان رو باید طوری بنویسیم که توریست جذب کنه.نمی دونم منظورمو رسوندم یا نه!
الگو و اسطوره ی شما در نویسندگی چه کسیه؟
مطمئنا یک نفر نیست! در واقع به جز انبیا و اولیا کسی شایسته ی اسطوره شدن نیست اما اگه بخوایم اینجوری بگیم که نویسنده ی مورد علاقه ی من کیه؟دو نفر...ایرانی نویس:رضا امیرخانی خارجی نویس: ولادمیرناباکوف روس
بزرگترین ریسک زندگیتون چی بود؟ از نتیجش راضی بودین؟
بزرگترین ریسک زندگیم رها کردن فوتبال و رو آوردن به ادبیات بود. همه میگن اشتباه کردم اما خودم نمی دونم! باید یه چند سالی صبر کنم. فقط اینو یادمه روزی که فوتبال رو گذاشتمکنار، مربیم خیلی بهم زنگ زد اما من جواب ندادم. یه دوش آب سرد گرفتم و خاموش شدم. در واقع از هیجان بیرون به هیجان درون پناه آوردم. می دونم شاید شما هم بگید اشتباه کردم ولی بعد از اون حادثه ی احساسی من واقعا ضربه خوردم. دیگه خیلی وقت بود که از گل زدن لـ*ـذت نمی بردم. در واقع اگر نمی نوشتم و تخلیه نمی شدم مطمئنا معتاد می شدم!
اگه قرار باشه بین نوشتن رمان نوشتن یه آهنگ گوش بدین، کدوم آهنگو ترجیح می دین؟
به نظر من این کار غیر حرفیه لااقل من تو خاطرات هیچ نویسنده ی بزرگی این مورد رو ندیدم و خودمم این کار رو نمی کنم اما قبل و بعد نوشتن ترجیح میدم موزیک های خانم عجرم رو گوش بدم.
فیلم های هندی چه تاثیری بر نویسندگی شما داشتن؟
بهتره بگید دیدن فیلم های رانی موکرجی چه تاثیری داشته؟ خب می تونم بهتون بگم فوق العاده به قدرت خیال پردازی من کمک کرده
به نظرتون لطافت روحیه ی یک نویسنده چطور می تونه با اخلاق یه شخص نظامی تناقض ایجاد نکنه؟ تاثیر و سهم کدوم یکی در شما بیشتره؟
میشه به این سوال اینطور پاسخ داد که پشت سر هر پلیس موفق یک ناکامی بزرگه! من که پلیس نیستم ولی در دوران خدمت با هر پلیس موفقی که سر و کار داشتم و زندگی شون رو مرور کردم به یک نتیجه رسیدم: ناکامی زندگی شخصی شون به صورت جدیت و خشم و عصبانیت با مجرم بروز پیدا کرده و همین امر باعث موفقیتشون میشه؛ اما اگه سوالتون راجع به شخص منه...من سعی میکنم اون خشم و هیاهوی زندگیم رو توی نظامی گری خرج کنم تا موفق بشم. به نظرم تاثیر نویسندگی و سهم اون بیشتره چون آخرش سعی میکنم با مجرم و متهم کنار بیام
تا به حال فکر نوشتن یه رمان جنایی به سراغتون نیومده؟
چون پدرم یک پلیس بازنشسته هست و معمولا به هرچیزی حتی بوی غذای دست پخت مادرم هم مشکوک بوده پس بیشتر سعی در فرار از این محیط داشتم اما فکر کنم اطلاعات خوبی راجع به این موضوع داشته باشم؛ ولی به نظرم بذارید همین هایی رو که به دنیا آوردم بزرگ کنم تا ببینیم مخاطب استقبال میکنه یا نه؟ اونوقت بریم سراغ ژانر های جنایی پلیسی...مطمئنا اگه یه سوژه متفاوت پیدا کنم شروع میکنم اما به شرطی که تکراری نباشه.
دوست دارید آثارتون رو به چه کسی یا کسانی تقدیم کنید؟
سراب رو تقدیم میکنم به پدر و مادرم هرچند زیاد در جریان روحیات من نیستن! و معادله رو تقدیم میکنم به احساسم.
یه خاطره خنده دار در طول دوران نویسندگیتون تعریف کنید.
خب من ابتدا با نام کاربری سروش شایگان می نوشتم ولی بعد از یه مدت بنا به دلایلی نام کاربریمو تغییر دادم گذاشتم سروش73! یادمه یه بار در حال پرسه زدن تو فضای انجمن بودم که یکی از کاربر ها با نام جدید من برخورد کرد و گفت:چرا انجمن به همه ی سروش ها رنگ و رنک میده؟ چه وضعشه؟بعد که فهمید من همون سروش شایگانم بنده خدا خیلی خجالت کشید
طرفداراتون چطور می تونن ازتون حمایت کنن؟
بدون هیچ اغراقی باید اعتراف کنم واقعا در اون حدی نیستم که بخوام طرفدار داشته باشم اما دوستانی که نوشته های منو می خونن خیلی خوب میشه که احساسشون رو در قالب نظر برام ارسال کنند.
یه توصیه به نویسندگان تازه کار؟
اولا که خودم جزئی از تازه کار هام...ثانیا اینکه بیایید با مطالعه دست به قلم بشیم.ثالثا اینکه بدونیم نویسنده شدن کار یه شب و یه روز نیست. باید صبر داشته باشیم. آروم آروم...انقدر بنویسیم و پاک کنیم. انقدر بنویسیم و زمین بخوریم تا روی پا خودمون بایستیم.
چطور شد که در انجمن نگاه دانلود عضو شدین؟
یکی از مدیران قبلی سایت وقتی کارهای منو تو نوهشتیا دید از من دعوت کرد...البته اواخر سایت نودهشتیا بود که خورده بود به دوران فیلترینگ
اگر پیشنهاد یا انتقاد به تیم مدیریت دارید بفرمایید.
پیشنهادم به خود شماست: اگه یه فضایی بتونی به وجود بیارید که مصاحبه ها آنلاین باشه مثل حضور در چت روم...خیلی هیجان انگیز تر میشه و دیگه اینکه لطفا یه مصاحبه ای با خودتون ترتیب بدید که من مصاحبه گرش باشم.
انتقاد: فقط خواهشم اینه که مدیران روی محتوای مطالب دقت بیشتری کنند تا مثل این روزا فیـلتـ*ـر نباشیم. باور کنید سایت نگاه خیلی جوون و آینده دار هست و می تونه قطب تربیت نویسندگان تازه کار باشه.امیدوارم هرچی سریعتر از برزخ به وجود اومده رها بشیم. این روزا سایت مثل بیماری می مونه که به کما رفته و همگی باید برای خوب شدن حالش دعا کنیم.
بزرگترین آرزوتون؟
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی یابن الحسن...
حرف آخر...
انگشتام درد میکنه و چشمام می سوزه. بذارید برم بخوابم خارج از شوخی به امید روزی که نویسندگی جولانگاه احساس در زیر سایه ی حکمت باشد.همه ی نگاهی ها رو دوست دارم.وقت تون بخیر روزگارتون شاد و ایام به کام.
ممنون بابت وقتی که گذاشتین.
سایت دانلود رمان نگاه دانلود
انجمن کتاب و رمان نویسی نگاه دانلود
آخرین ویرایش: