- عضویت
- 2021/10/19
- ارسالی ها
- 19
- امتیاز واکنش
- 30
- امتیاز
- 61
پارت هشتم.
باعجله به طرف اتاقم رفتم،روتخت ولوشدم،گوشیم روکه کاملا شارژ شده بود برداشتم.
نت روکه روشن کردم بالای صفحه اومد پیام از چت دیوار پیام روبازکردم.
بازهم همون کسی که عکاس میخواست!
ای بابا بذاربهش یاد آوری کنم آگهیم رو!
سلام وقتتون بخیر!ببخشید ولی آگهی من ربطی به پیشنهاد شمانداره فکرمیکنم اشتباه میفرستین پیامتون رو.
بعداز سندشدن پیام صفحه رو قفل کردم وگذاشتم کنارم،بیخیال بذار بخوابم کار دیگه ای که ندارم.
حالاکی حال داره بلندشه چراغ روخاموش کنه.
هرچی دم دستم بود پرت کردم سمت کلید چراغ شاید خاموش بشه ولی نه نشونه گیریم هم ضعیف بود.
بیخیال چراغ همینجوری میخوابم روشن باشه بهتره پتو رو کشیدم روصورتم تانور اذیتم نکنه!
یکی دو دقیقه گذشت.ای بابا چقدر گرمه بلندشدم نشستم نه اینجوری نمیشه!
دوباره نگاه ناامیدی به کلیدانداختم با چشام التماسش میکردم خودش دست به کار بشه!دیوونه شدم رفت!
بلندشدم بلاخره خاموشش کردم اخیش!
باصدای بوق ماشین به خودم اومدم!
سردرگم نگاهی به دور وبرم انداختم من وسط خیابون چیکارمیکنم؟
چراهیچی یادم نمیاد؟اخرین چیزی که یادمه چراغ روخاموش کردم ورفتم که بخابم!
دوروبرم نگاه کردم اماالان وسط خیابونم به روزنامه ای که دستم بود نگاه کردم.
دور یه آگهی خط قرمز کشیده شده بود!یعنی من کشیدم؟
دوباره با صدای بوق ماشین به خودماومدم وسریع از سرراهش کناررفتم.
روی جدول نشستم،سرم رو با دستم گرفتم چراهیچی یادم نمیاد؟چرااخه؟
گوشیم روازکیفم بیرون آوردم تا به مامان زنگبزنم.
اسم مامان رولمس کردم منتظر موندم تماس برقرار بشه.
من:الو مامان خوبی؟سردردت بهتره؟
مامان:الو خوبی دخترم؟منم خوبم سردردمم بهتره چندبار میپرسی گل دختر نصفه شب یه بار اومدی پرسیدی صبح یه باراومدی پرسیدی!چیشد کارت درست شد؟
من:چی؟من پرسیدم؟خب اخه نگرانت میشم!کدوم کارم مامان؟
مامان:جای نگرانی نیست یه سردرد ساده بود.یعنی چی کدوم کار؟مگه یه اگهی توروزنامه ندیدی صبح زنگزدی گفتن بیا واسه مصاحبه!
من:اهان هنوز نرفتم الان میرم.
مامان:باشه برومنم سرکارم مشتری اومد باید برم مواظب خودت باش میبوسمت.
من:دوستتدارم مامان..
باعجله به طرف اتاقم رفتم،روتخت ولوشدم،گوشیم روکه کاملا شارژ شده بود برداشتم.
نت روکه روشن کردم بالای صفحه اومد پیام از چت دیوار پیام روبازکردم.
بازهم همون کسی که عکاس میخواست!
ای بابا بذاربهش یاد آوری کنم آگهیم رو!
سلام وقتتون بخیر!ببخشید ولی آگهی من ربطی به پیشنهاد شمانداره فکرمیکنم اشتباه میفرستین پیامتون رو.
بعداز سندشدن پیام صفحه رو قفل کردم وگذاشتم کنارم،بیخیال بذار بخوابم کار دیگه ای که ندارم.
حالاکی حال داره بلندشه چراغ روخاموش کنه.
هرچی دم دستم بود پرت کردم سمت کلید چراغ شاید خاموش بشه ولی نه نشونه گیریم هم ضعیف بود.
بیخیال چراغ همینجوری میخوابم روشن باشه بهتره پتو رو کشیدم روصورتم تانور اذیتم نکنه!
یکی دو دقیقه گذشت.ای بابا چقدر گرمه بلندشدم نشستم نه اینجوری نمیشه!
دوباره نگاه ناامیدی به کلیدانداختم با چشام التماسش میکردم خودش دست به کار بشه!دیوونه شدم رفت!
بلندشدم بلاخره خاموشش کردم اخیش!
باصدای بوق ماشین به خودم اومدم!
سردرگم نگاهی به دور وبرم انداختم من وسط خیابون چیکارمیکنم؟
چراهیچی یادم نمیاد؟اخرین چیزی که یادمه چراغ روخاموش کردم ورفتم که بخابم!
دوروبرم نگاه کردم اماالان وسط خیابونم به روزنامه ای که دستم بود نگاه کردم.
دور یه آگهی خط قرمز کشیده شده بود!یعنی من کشیدم؟
دوباره با صدای بوق ماشین به خودماومدم وسریع از سرراهش کناررفتم.
روی جدول نشستم،سرم رو با دستم گرفتم چراهیچی یادم نمیاد؟چرااخه؟
گوشیم روازکیفم بیرون آوردم تا به مامان زنگبزنم.
اسم مامان رولمس کردم منتظر موندم تماس برقرار بشه.
من:الو مامان خوبی؟سردردت بهتره؟
مامان:الو خوبی دخترم؟منم خوبم سردردمم بهتره چندبار میپرسی گل دختر نصفه شب یه بار اومدی پرسیدی صبح یه باراومدی پرسیدی!چیشد کارت درست شد؟
من:چی؟من پرسیدم؟خب اخه نگرانت میشم!کدوم کارم مامان؟
مامان:جای نگرانی نیست یه سردرد ساده بود.یعنی چی کدوم کار؟مگه یه اگهی توروزنامه ندیدی صبح زنگزدی گفتن بیا واسه مصاحبه!
من:اهان هنوز نرفتم الان میرم.
مامان:باشه برومنم سرکارم مشتری اومد باید برم مواظب خودت باش میبوسمت.
من:دوستتدارم مامان..