باعمه به آشپزخونه رفتم و غذا خوردیم بعداز غذا من به اتاقم رفتم چون خسته ام بود خوابیدم
یک هفته بعد دایی به دنبالم اومد که باهاش برم دل کندن از عمه و روستا برام سخت بود
باگریه وزاری از عمه خداحافظی کردم به همراه دایی رفتم
آرش
-نزدیک به دوماه هست که رویا رو ندیدم و از حالش بی خبر بالاخره آقا محمد باهزار تا بدبختی مادر زن گرامم رو راضی کرد تا رویا برگرده تو این مدت خیلی کلافه بود
آرش ؟آرش ؟
-بله
بیا کارت دارم
بلند شدم رفتم کنارش که گفت
آرش یه چی نشونت میدم قول بده که موافقت میکنی
-تو نشون بده اول ببینم چیه؟
اول باید قول بدی
-از کارش خندم گرفت ،صورتشو به حالت بچه گونه کرد گفت
آرررش قول بده دیه
-باشه خانمی قول میدم ،باخوشحالی صورتمو بوسید و گوشیشو جلوم گرفت
بیا به این عکس نگاه کن
- به عکس نگاه کردم یه سرویس طلای سفید بود خیلی قشنگ وناز بود،بهش گفتم
خب خانمی بگو ببینم باید باچی موافقت کنم ؟
اا آرش یعنی نمیدونی
- با اینکه میدونستم قضیه از چه قرار است ولی خودمو به ندونستن زدم و گفتم ،نه عزیزم نمیدونم
آرش اعصابمو خوردنکن دیگه خو منظورم اینه که برام بخریش
- باخنده گفتم باااااااشه
یک هفته بعد دایی به دنبالم اومد که باهاش برم دل کندن از عمه و روستا برام سخت بود
باگریه وزاری از عمه خداحافظی کردم به همراه دایی رفتم
آرش
-نزدیک به دوماه هست که رویا رو ندیدم و از حالش بی خبر بالاخره آقا محمد باهزار تا بدبختی مادر زن گرامم رو راضی کرد تا رویا برگرده تو این مدت خیلی کلافه بود
آرش ؟آرش ؟
-بله
بیا کارت دارم
بلند شدم رفتم کنارش که گفت
آرش یه چی نشونت میدم قول بده که موافقت میکنی
-تو نشون بده اول ببینم چیه؟
اول باید قول بدی
-از کارش خندم گرفت ،صورتشو به حالت بچه گونه کرد گفت
آرررش قول بده دیه
-باشه خانمی قول میدم ،باخوشحالی صورتمو بوسید و گوشیشو جلوم گرفت
بیا به این عکس نگاه کن
- به عکس نگاه کردم یه سرویس طلای سفید بود خیلی قشنگ وناز بود،بهش گفتم
خب خانمی بگو ببینم باید باچی موافقت کنم ؟
اا آرش یعنی نمیدونی
- با اینکه میدونستم قضیه از چه قرار است ولی خودمو به ندونستن زدم و گفتم ،نه عزیزم نمیدونم
آرش اعصابمو خوردنکن دیگه خو منظورم اینه که برام بخریش
- باخنده گفتم باااااااشه