- عضویت
- 2021/11/08
- ارسالی ها
- 120
- امتیاز واکنش
- 200
- امتیاز
- 186
یا لطیف
پارت شصت و هشتم
_قول نمی دم بهت ،اما تلاشم رو می کنم.
فقط گلی هنوز تو شک هستم،نعیم شما چه ربطی به این عوضی داره .چرا بهم نگفته بودی؟
_راستش بعد از اون مسأله ی جلو در دانشگاه که عقده به دل گرفته بود،می خواستم برات جریان رو تعریف کنم اما دو سه روز بعدش تو غیبت زد و بعدترش هم که آش و لاش اومدی دانشگاه اونقدر حالت ناجور بود که همه چیز فراموشم شد. گفتی که من گرای زندگی تو رو دادم به اون پسره! تازه تهدیدمم کردی یادت رفته؟ گفتی یه روز به عمرت مونده باشه از خجالتیم در میای !منم گذاشتم پای حال و احوال اون روزات و خفه خون گرفتم.
_باشه حالا از آب گل آلود ماهی نگیر.من که بعدش معذرت خواهی کردم و از دلت در آوردم!
سو تفاهم شده بود برام. بیا دیگه روزای ناراحتی رو فراموش کنیم روزای خوب خوب در راه! منتظر باش!
_فعلا که آبروم جلوی بچه های گروه هنر و آقای سیف رفت.
_این که چیزی نیست خودت رو ناراحت نکن ،انرژیت رو بزار برای اتفاقای خوب و بزرگ زندگیت!
_آه لیلا برم دیگه الان باز صدای مامانم بلند میشه.پس از تو خبر .منتظرم!
عطر دل انگیز کتلت مادرم بازیگوشانه از راه پله ها به سمت فوقانی ساختمان سرک می کشید.
اما غم و ته مانده ی دلهره ی امروز بعد از ظهر کامم را به تلخی کشانده بود. صدای ضعیف و شیرین مهبد که از لای در سرک می کشید خوش ترین پادتن، زهر ساعات پایانی ام شد.
از دستگیره ی در آویزان بود و به شکل خنده داری شلوارش سر خورده بود،با احتیاط صدایم کرد.
_عمه جونی اجابه دارم بیام تو؟
_آره دورت بگردم .بدو تو بغلم .دلم یه کم بـ*ـوس و فشار خواسته،لپوی عمه.
_حوصله دالی؟
_برای جوجو طلایی همیشه حوصله دارم.
_آخه مامانم می گـه عمه کال زشت کلده! بابا نعیم هم دواش کلده!
در دلم دو صد لعنت به بد ذاتی مار خانه پرور دادم.
_مامانت جک گفته تو بخندی کپل من. نه من کار بد کردم، نه بابا نعیم دعوام کرده.حالا بپر بغلم بـ*ـوس بده.
در حالی که مهبد را در آغـ*ـوش می فشردم صدای پیامک تلفن همراه بلند شد.
پارت شصت و هشتم
_قول نمی دم بهت ،اما تلاشم رو می کنم.
فقط گلی هنوز تو شک هستم،نعیم شما چه ربطی به این عوضی داره .چرا بهم نگفته بودی؟
_راستش بعد از اون مسأله ی جلو در دانشگاه که عقده به دل گرفته بود،می خواستم برات جریان رو تعریف کنم اما دو سه روز بعدش تو غیبت زد و بعدترش هم که آش و لاش اومدی دانشگاه اونقدر حالت ناجور بود که همه چیز فراموشم شد. گفتی که من گرای زندگی تو رو دادم به اون پسره! تازه تهدیدمم کردی یادت رفته؟ گفتی یه روز به عمرت مونده باشه از خجالتیم در میای !منم گذاشتم پای حال و احوال اون روزات و خفه خون گرفتم.
_باشه حالا از آب گل آلود ماهی نگیر.من که بعدش معذرت خواهی کردم و از دلت در آوردم!
سو تفاهم شده بود برام. بیا دیگه روزای ناراحتی رو فراموش کنیم روزای خوب خوب در راه! منتظر باش!
_فعلا که آبروم جلوی بچه های گروه هنر و آقای سیف رفت.
_این که چیزی نیست خودت رو ناراحت نکن ،انرژیت رو بزار برای اتفاقای خوب و بزرگ زندگیت!
_آه لیلا برم دیگه الان باز صدای مامانم بلند میشه.پس از تو خبر .منتظرم!
عطر دل انگیز کتلت مادرم بازیگوشانه از راه پله ها به سمت فوقانی ساختمان سرک می کشید.
اما غم و ته مانده ی دلهره ی امروز بعد از ظهر کامم را به تلخی کشانده بود. صدای ضعیف و شیرین مهبد که از لای در سرک می کشید خوش ترین پادتن، زهر ساعات پایانی ام شد.
از دستگیره ی در آویزان بود و به شکل خنده داری شلوارش سر خورده بود،با احتیاط صدایم کرد.
_عمه جونی اجابه دارم بیام تو؟
_آره دورت بگردم .بدو تو بغلم .دلم یه کم بـ*ـوس و فشار خواسته،لپوی عمه.
_حوصله دالی؟
_برای جوجو طلایی همیشه حوصله دارم.
_آخه مامانم می گـه عمه کال زشت کلده! بابا نعیم هم دواش کلده!
در دلم دو صد لعنت به بد ذاتی مار خانه پرور دادم.
_مامانت جک گفته تو بخندی کپل من. نه من کار بد کردم، نه بابا نعیم دعوام کرده.حالا بپر بغلم بـ*ـوس بده.
در حالی که مهبد را در آغـ*ـوش می فشردم صدای پیامک تلفن همراه بلند شد.
آخرین ویرایش: