وقتي از ته دل بخندی ، وقتی هر چیزی را به خودت نگیری ، وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی ، وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه نداشته باشی؛ آن زمان است که واقعا زندگی میکنی !
بازی زندگی، بازی بومرنگهاست! اندیشهها، کردارها و سخنان ما، دیر یا زود با دقت شگفتآوری به سوی ما بازمیگردند.
زمانی که آدمی بتواند بی هیچ دلهرهای آرزو کند، هر آرزویی بی درنگ برآورده خواهد شد ...
آدم میخواهد دوستش داشته باشند، اگر نشد، مورد ستایش قرار بگیرد، اگر نشد، از او بترسند، اگر نشد، از او متنفر باشند و او را تحقیر کنند !
روح از خالی بودن گریزان است و میخواهد به هر قیمت که شده، با دیگران ارتباط برقرار کند !
تمام شد !
چطور بیرون رفتن از زندگی یک آدم این قدر آسان بود ؟ شاید به همان آسانی که وارد زندگیاش شدی ! یک دیدار اتفاقی، رد و بدل کردن چند کلمه و آغاز یک رابـ ـطه ! یک اختلاف اتفاقی، رد و بدل کردن چند کلمه و پایان رابـ ـطه !
تنها زمانی یک نفر در دلمان می میرد که تمامیتِ او را از ذهنمان خارج کنیم.
وقتی کسی را از ذهنمان بیرون می کنیم، دیگر نباید کارها و اشتباهاتش را تشریح کنیم.
ناتوانی از همان جا آغاز می شود که به دنبال چراهای اشتباهات او می گردیم ...
این کار ذهن را درگیر می کند و خودش اثبات این مسئله است که:
هنوز او را از ذهن خود بیرون نکرده ایم!
بدگمانی و بدبینی پردهایست که میان ما و دیگران کشیده میشود و هیچوقت نمیگذارد رشته دوستی خود را با آنها محکم ساخته و از نعمت وفا و محبت بهرهمند شویم !
هرکسی فکر میکند
که میداند دیگران چگونه باید زندگی کنند ،
اما هیچکس
برای زندگی خود ایدهای ندارد ...!
***
تا زمانی که مردم برای بهبودِ
حال یکدیگر احساس مسئولیت نکنند ،
عدالت اجتماعی تحقق نمییابد !