داستانک داستان های کوتاه (تو،تویی؟)

  • شروع کننده موضوع fairy tail
  • بازدیدها 1,571
  • پاسخ ها 59
  • تاریخ شروع

fairy tail

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/09/21
ارسالی ها
126
امتیاز واکنش
473
امتیاز
306
محل سکونت
سرزمین پریان
آیا تا به حال وقتی به پارک رفتی، توی زمین بازی به بچه هایی که سوار چرخ و فلک هستند نگاه کردی؟؟

یا زمانی که قطرات بارون به زمین برخورد می کنن به صدای اون گوش دادی...؟؟

آیا زیبایی بال های یک پروانه رو، زمانی که به هر طرف پرواز می کنه دیدی...؟؟

وقت غروب در آسمان نیمه ابری، آیا انعکاس رنگ خورشیدرو در ابرها نظاره گر بودی...؟

وقتی از دوستی می پرسی حالت چطوره...آیا صبر می کنی تا پاسخی دریافت کنی...؟

آیا تا به حال، به کودک خود گفتی《 فردا این کار رو خواهیم کرد》 و آنچنان شتابان بودی که نتونی غم اونو در چشمانش ببینی...؟

آن زمان که برای رسیدن به مکانی چنان شتابان می دوید، نیمی از راه را بر خود حرام می کنید.

آنگاه که روز خود را با نگرانی و عجله شروع می کنید، گویی هدیه ای را ناگشوده به کناری می نهید!

《زندگی یک مسابقه دو نیست! کمی آرام گیرید؛ به موسیقی زندگی گوش بسپارید، پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد...》

من باور دارم که همیشه باید کسانی را که صمیمانه دوستشان دارم، با کلمات و عبارات زیبا و دوستانه ترک گویم، زیرا ممکن است آخرین باری باشد که آنهارا میبینم...

از زندگی لـ*ـذت ببر؛ زندگی معرکه و سفری با شکوه است! (باب پراکتور)
 
  • پیشنهادات
  • fairy tail

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/21
    ارسالی ها
    126
    امتیاز واکنش
    473
    امتیاز
    306
    محل سکونت
    سرزمین پریان
    جواب جامع و کامل
    جواب یک دانشجوی دانشگاه واشینگتون یه یک سوال امتحان شیمی، آنچنان جامع و کامل بود که توسط استادش در شبکه اینترنت پخش شده و دست به دست میگردد و خواندنش بسیار جالب است...

    سوال: آیا جهنم، اگزوترم(دفع کننده گرما) است یا اندوترم(جذب کننده گرما)؟
    اکثر دانشجویان برای ارائه پاسخ خود به قانون 《بویل-ماریوت》متوسل شده بودند، که می گوید: در یک سیستم بسته، حجم و فشار گازها با هم رابـ ـطه مستقیم دارند.
    اما یکی از دانشجویان چنین نوشت:

    اول باید بفهمیم که حجم جهنم چگونه در اثر گذشت زمان تغییر می کند. برای این کار احتیاج به تعداد ارواحی داریم که به جهنم فرستاده می شوند. گمان می کنم همه قبول داشته باشیم که یک روح وقتی وارد جهنم شد، آن را دوباره ترک نمی کند. پس روشن است که تعداد ارواحی که جهنم را ترک می کنند برابر است با صفر.
    برای مشخص کردن تعداد ارواحی که به جهنم فرستاده می شوند، نگاهی به انواع و اقسام ادیان رایج در جهان می کنیم. بعضی از این ادیان می گویند اگر کسی از پیروان آنها نباشد، به جهنم می رود؛ از آنجایی که بیشتر از یک مذهب باور ندارد، می توان استنباط کرد که همه ارواح به جهنم فرستاده می شوند.
    با در نظر گرفتن آمار تولد نوزادان و مرگ و میر مردم در جهان، متوجه می شویم که تعداد ارواح در جهنم مرتب بیشتر می شود. حالا می توانیم تغییر حجم در جهنم را بررسی کنیم:
    طبق قانون 《بویل-ماریوت》 باید تحت فشار و دمای ثابت با ورود هر روح به جهنم، حجم آن افزایش بیابد. اینجا دو موقعیت ممکن وجود دارد:
    ۱- اگر جهنم آهسته تر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به تدریج بالا خواهند رفت تا جهنم منفجر شود.
    ۲- اگر جهنم سریع تر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به تدریج پایین خواهد آمد تا جهنم یخ بزند.
    اما راه حل نهایی را می توان در گفته همکلاسی ام 《ترزا》 یافت که می گوید:《مگه جهنم یخ بزنه که با تو ازدواج کنم!》 از آنجایی که تا امروز این افتخار نصیب من نشده( و احتمالا هم نخواهد شد)، پس نظریه دوم اشتباه است؛ یعنی جهنم هرگز یخ نخواهد زد و اگزوترم است.
    تنها جوابی که نمره کامل را دریافت کرد، همین جواب بود!

    انسان سرانجام فقط به هدفی می زند که به سمتش نشانه رفته است. هنری دیوید ثورو
     

    fairy tail

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/21
    ارسالی ها
    126
    امتیاز واکنش
    473
    امتیاز
    306
    محل سکونت
    سرزمین پریان
    سومین فرانک
    در بخشی از نامه معروف 《چارلی چاپلین》به دخترش چنین آمده:
    《..‌. نیمه شب، هنگامی که از سالن پر شکوه تئاتر بیرون می آیی، آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن ولی حال آن راننده تاکسی را بپرس که تو را به منزل می رساند. حال زنش را بپرس و اگر در آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت، مبلغی پنهانی در جیبش بگذار.
    دخترم، جرالدین، چکی سفید امضا برای تو فرستادم که هر چه دلت خواست در آن بنویسی و آن را خرج کنی، ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی، با خود بگو سومین فرانک از آن من نیست! بلکه متعلق به مرد فقیر و گمنامی است که امشب به یک فرانک احتیاج دارد. جستجو لازم نیست، این نیاز مندان گمنام را، اگر بخواهی ، همه جا می یابی.》

    با آنچه به دست می آوریم زندگی می کنیم و با آنچه می بخشیم زندگی می آفرینیم. وینستون چرچیل
     

    fairy tail

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/21
    ارسالی ها
    126
    امتیاز واکنش
    473
    امتیاز
    306
    محل سکونت
    سرزمین پریان
    نوع نگاه به زندگی
    در مدرسه ای، پسر باغبانی بود که به خاطر هوش، ذکاوت و احساسی که داشت، استادش به او توجه زیادی می کرد. بقیه شاگردان مدرسه که اکثرا از خانواده های مُرفه و ثروتمند بودند، از این وضعیت چندان راضی نبودند و در سخنان خود گاهی اوقات پسر باغبان را مورد تمسخر قرار می دادند.
    در کنار مدرسه یک دریاچه زیبا بود که در اطراف دریاچه، ساقه های خیزران و نی های بامبو تا ارتفاع چند متری قد کشیده بودند. روزی در مدرسه بار دیگر صحبت پسر باغبان، آرامش، وقار و متانت او مطرح شد و دوباره شاگردان از نظر مساعد استاد نسبت به او اظهار گله مندی کردند.استاد تبسمی کرد و خطاب به جمع گفت: تفاوت شما و این پسر در
    نوع نگاهی است که به زندگی دارید. برای اینکه این تفاوت را همین الان حس کنید، برایم بگویید که نی های بامبوی کنار دریاچه دهکده برای چه آفریده شده اند؟
    یکی از این شاگردان گفت: این نی ها بی فایده و به درد نخورند و باعث شده اند سطح زیبای دریاچه از نظر ها دور شود و پرنده ها و قورباغه ها در لابه لای آنها لانه کنند. من اگر می توانستم، تمام این نی ها را می سوزاندم و چشم انداز زیبای دریاچه را در مقابل چشمان اهالی دهکده، مسافران و رهگذران قرار می دادم. بدین ترتیب، زیبایی های طبیعی دهکده باعث جذب جهانگردان بیشتری به دهکده می شد و اینجا رونق اقتصادی بیشتری پیدا می کرد.
    شاگرد دیگری گفت: من می دانم این نی های کنار دریاچه برای چه آفریده شده اند. آنها خلق شده اند تا مردم دهکده از این نی ها برای ساختن سقف منزل، انبارها و نیز قایق های تفریحی استفاده کنند. از سوی دیگر، خُنکا و رطوبت دریاچه را به سوی دهکده می آورند و آب و هوای آن را معتدل می کنند. بنابراین از لحاظ اقتصادی چندان هم بی فایده نیستند.
    استاد تبسمی کرد و رو به پسر باغبان کرد و گفت: نظر تو چیست؟ پسر باغبان سرش را پایین انداخت و گفت: نی های بامبو در کنار دریاچه، شبانه روز ایستاده اند؛ آنها منتظرند تا نسیمی بیاید و از لابه لای آنها عبور کند و آنها به صدا در آیند...وقتی نسیمی از لابه لای یک نی بامبو عبور می کند و نی، به نوا می افتد، او به هدف خود از زندگی رسیده است. بعد از آن هر اتفاقی که برای بامبو بیفتد، دیگر برایش مهم نیست.
    استاد به سوی شاگردان بازگشت و خطاب به آنها گفت: همه شما، انسان را به عنوان مرکز دایره هستی در نظر گرفتید و بقیه موجودات عالم را در خدمت خود تصور کردید و از پنجره منفعت خود به عالم نگاه کردید، اما این پسر تنها کسی بود که از دید بامبو به این سوال نگاه کرد...اکنون به من بگویید کدام یک از شما به
    معرفت کائنات نزدیک تر است؟

    کسی که در هر لحظه دوباره متولد نمی شود، در حال احتضار است.
    باب دیلان
     

    fairy tail

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/21
    ارسالی ها
    126
    امتیاز واکنش
    473
    امتیاز
    306
    محل سکونت
    سرزمین پریان
    اشتباه یا آموزش؟!
    داستان معروفی از《تام واتسون》بنیانگذار شرکت بزرگ کامپیوتری《آی. بی. ام》نقل می کنند که یکی از کارکنانش اشتباه بزرگی مرتکب شد و مبلغ ده میلیون دلار به شرکت ضرر زد! این کارمند به دفتر واتسون احضار شد و پس از ورود گفت: تصور می کنم باید از شرکت استعفا دهم.
    تام واتسون گفت: شوخی می کنید؟!ما همین الان مبلغ ده میلیون دلار بابت
    آموزش شما پول داده ایم!

    شیفتگان پرواز را میل خزیدن نیست!
    هلن کلر
     

    fairy tail

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/21
    ارسالی ها
    126
    امتیاز واکنش
    473
    امتیاز
    306
    محل سکونت
    سرزمین پریان
    زندگی ما، حاصل افکار ماست
    در کارخانه ای هنگام ناهار، همه کارگران کنار هم می نشستند و باهم ناهار می خوردند. یکی از کارگر ها همیشه با نوعی یکنواختی خاص و تعجب آوری، بسته ناهار را باز می کرد و شروع به اعتراض می کرد:
    - امیدوارم که امروز دیگه ناهارم ساندویچ کالباس نباشه...اَه، لعنت بر شیطان! من از کالباس متنفرم.
    او هر روز عادت داشت بدون استثناء، از ساندویچ کالباس شکایت کند و این کار همواره و بدون هیچ تغییری، هرروز تکرار می شد!
    هفته ها گذشت... کم کم سایر کارگرها از رفتار او به ستوه آمده بودند و سرانجام یکی از کارگرها به زبان آمد و گفت:
    _ اگه تا این اندازه از کالباس متنفری، چرا به همسرت نمی گی یه ساندویچ دیگه برات درست کنه؟!
    و او پاسخ داد:
    _ منظور از《همسرت》 چیه؟! من که متاهل نیستم! من خودم ساندویچ هام رو درست می کنم!

    نتیجه:
    یادمان نرود که تمام شرایط حاصل بر زندگیمان، حاصل افکار، تصمیمات و اعمال خود ماست!

     

    fairy tail

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/21
    ارسالی ها
    126
    امتیاز واکنش
    473
    امتیاز
    306
    محل سکونت
    سرزمین پریان
    مردانگی و مروت
    او دزد ماهری بود و با چند نفر از دوستانش، گروه دزدی تشکیل داده بود.
    روزی باهم نشسته بودند و گپ می زدند...در حین صحبت هایشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدم های معمولی سروکار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون می آوریم؟! بیایید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم، که تا آخر عمر برایمان بس باشد.
    البته دسترسی به خزانه سلطان هم کار آسانی نبود. آنها تمامی راه ها و احتمالات ممکن را بررسی کردند... این کار، مدتی فکر و ذهن آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممکن را یافتند.
    آنها شبانه خود را به خزانه رساندند... خزانه مملو از پول، طلا، عتیقه و جواهرات بود. آنها تا میتوانستند از انواع و اقسام جواهرات و... در کوله های خود بار کردند. ناگهان چشم سر کرده گروه به شیء درخشنده و سفیدی افتاد. گمان کرد گوهر شب چراغ است، نزدیکش رفت و آن را برداشت. سپس برای امتحان به سر زبان خود زد، اما معلوم شد نمک است!
    او بسیار ناراحت و عصبانی شد و از شدت خشم، دستش را بر پیشانی زد؛ به طوری که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقی پیش آمده یا نگهبانان خزانه باخبر شدند. خیلی زود خودشان را به او رساندند و گفتند: چه شده؟ چه حادثه ای رخ داده است؟!
    او که آثار خشم و ناراحتی در چهره اش پیدا بود، گفت: افسوس که تمام زحمت های چند روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم. من ندانسته نمکش را چشیدم، دیگر نمی شود مال و دارایی پادشاه را برد.
    از مردانگی و مروّت به دور است که حرمت نمک را نگه نداریم.
    آنها در دل سکوت سهمگین شب، بدون آنکه کسی بو ببرد، دست خالی به خانه های خود بازگشتند... صبح که شد و چشم نگهبانان به درهای باز خزانه افتاد، تازه متوجه شدند که شب خبرهایی بوده است! سراسیمه خود را به جواهرات خزانه رساندند. خبری از طلا و جواهرات نبود، اما در آنجا کوله هایی یافتند که وقتی در کوله ها را باز کردند، دیدند که تمام طلاها و جواهرات در آنها جمع شده بودند و با بررسی دقیق پی بردند که چیزی از اموال خزانه کم نشده است!!
    بالاخره خبر به سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را دید. آنقدر این کار برایش عجیب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفت و با خود گفت: عجب! این چگونه دزدی بوده که برای دزدی آمده و با آنکه می توانست همه چیز را ببرد، ولی چیزی را نبرده است؟! آخر مگر می شود؟ چرا؟! باید تَه توی این قضیه را در آورم... در همان روز اعلام کرد: هر کس، شب گذشته به خزانه آمده در امان است. او میتواند نزد من بیاید؛ من مایلم او را بشناسم.
    این اعلامیه سلطان به گوش سردسته دزدها رسید.دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت: سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم او چه می گوید. آنها نزد سلطان رفتند و خود را معرفی کردند. سلطان در حالی که با تعجب به آنها نگاه می کرد، پرسید: سرکرده شما کیست؟ رئیس دزدان یک قدم جلو آمد و گفت: من هستم. سلطان پرسید: چرا آمدید دزدی و با آنکه می توانستید همه چیز را ببرید، ولی چیزی نبردید؟!؟!
    او گفت: سلطان! چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل برای سلطان تعریف کرد...
    سلطان به قدری عاشق و شیفته کرم و بزرگواری آن مرد شد که اورا خزانه دار خود کرد... آری، او
    یعقوب لیث بود و چند سالی حکمرانی کرد و سلسله صفاریان را تاسیس نمود.
     

    fairy tail

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/21
    ارسالی ها
    126
    امتیاز واکنش
    473
    امتیاز
    306
    محل سکونت
    سرزمین پریان
    سوال خاص
    《شُوپنهاور》فیلسوف آلمانی، در حالی که برای سوالات آزار دهنده اش دنبال پاسخی قانع کننده می گشت، در خیابان پرسه می زد. وقتی از کنار باغی گذشت، تصمیم گرفت روی چمن ها بنشیند و درختان و گل ها را تماشا کند. یکی از رهگذران وقتی رفتار عجیب او را دید، پلیس را خبر کرد. چند دقیقه بعد، افسری به شوپنهاور نزدیک شد و پرسید: 《تو ، کی هستی؟!》
    شوپنهاور به پلیس نگاهی عمیق کرد و گفت: اگر بتوانید به من کمک کنید که جواب این سوال را پیدا کنم، تا ابد سپاس گذار شما خواهم بود!

    دیوانه می گوید: ( من آبراهام لینکلن هستم)،
    فرد عصبی می گوید: ( کاش من آبراهام لینکلن بودم)
    و آدم سالم می گوید: ( من منم و تو تویی).
    فردریک پرلز
     

    fairy tail

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/21
    ارسالی ها
    126
    امتیاز واکنش
    473
    امتیاز
    306
    محل سکونت
    سرزمین پریان
    به سوی از خود گذشتگی
    روزی به دختر جوانی برخوردم که آرزو داشت عضو تیم شنای آمریکا برای مسابقات المپیک شود. واقعیت این بود که می بایست هرروز راس ساعت چهار صبح از خواب بر می خاست و به مدت سه ساعت پیش از رفتن به مدرسه، تمرین شنا می کرد. همچنین از رفتن به مهمانی با دوستانش در شب های شنبه، چشم می پوشید. باید به سختی درس می خواند و سطح نمراتش را بالا نگه می داشت، درست مانند بقیه افرادی که در تیم بودند.
    وقتی از او پرسیدم چه چیزی او را وادار به چنین فداکاری و بلند پروازی کرده است؟! پاسخ شنیدم:《 من این کار را به خاطر خودم و مردمی که دوستشان دارم، انجام می دهم. این عشق است که موانع را برایم صاف می کند و مرا به سوی از خود گذشتگی سوق می دهد.》

    زمانی که مردم را دوست دارید، خدمت به آنها یک (لـ*ـذت) است، نه یک (وظیفه).
    رابرت شولتز
     

    fairy tail

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/21
    ارسالی ها
    126
    امتیاز واکنش
    473
    امتیاز
    306
    محل سکونت
    سرزمین پریان
    تصویر ذهنی
    دکتر《ماکسول مالتز》، جراح پلاستیک، هر روز در مطب خود شاهد حضور انبوه کسانی بود که برای از بین بردن اشکالات و عیب های ظاهری خود به او مراجعه می کردند.
    در ابتدا، او می دید عمل جراحی پلاستیک، منجر به تغییرات شگرف و عمیق شخصیتی در مراجعه کنندگان می شود؛ به نحوی که آنها با روحیه و اعتماد به نفس بیشتری، زندگی خود را پی می گیرند.
    اما دکتر مالتز در دراز مدت متوجه شده بود که عمل جراحی زیبایی، همیشه موجب تغییر روحی و روانی افراد نمی شود. برخی علی رغم اینکه تغییر قابل ملاحظه ای در زیبایی ظاهریشان رخ می داد، اما هنوز دچار کم رویی و انزواطلبی بودند. این مسئله، دکتر مالتز را به تامل و تحقیق بیشتری در این زمینه واداشت؛ تا بالاخره بعد از مدت ها تفکر و تحقیق، موفق به کشف و ارائه نظریه ای بسیار مهم و معروف با عنوان
    《تصویر ذهنی》شد.
    براساس این نظریه، در ذهنیت هر فرد، تصویر و باوری از
    《خود》او شکل گرفته است! تصویر ذهنی هر فرد است که به او می گوید 《چه کسی هست و قادر به انجام چه کارهایی است. سزاوار داشتن چه نوع زندگی و با چه کیفیتی می باشد و امور و اتفاقات اطرافش را تا چه اندازه می تواند کنترل کند.》
    دکتر مالتز پی برد
    هر چند بعضی از افراد دارای ظاهری زیبا و مناسب هستند، اما به خاطر مغشوش بودن سیمای درونی و ذهنی شان، احساس خوبی نسبت به خود ندارند و با دست کم گرفتن خود، زندگی شان را محدود می کنند. در حقیقت آنچه باید انجام گیرد، عمل جراحی بر روی تصویر درونی افراد است.
    او پس از از ارائه این نظریه مهم، تا پایان عمر، وقت خود را صرف کمک به مردم برای از بین بردن چین و چروک های صورت روانی آنها کرد!


    تنها کاری که در هر لحظه باید بکنید این است که احساس خوبی داشته باشید.
    روندا برن
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    354
    بالا