- عضویت
- 2017/03/18
- ارسالی ها
- 1,624
- امتیاز واکنش
- 60,983
- امتیاز
- 1,039
- سن
- 22
بیهیچ مکثی به قدمهایش ادامه داد. از کنار نگهبان گذشت و وارد سلول شد. کورتی با شنیدن قدمهای او، تکانی خورد. دستهایش را مشت کرد و پرسید:
- واسه چی اومدی اینجا آرتمیس؟
آرتمیس با صدای سردی پاسخ داد:
- اومدم که برای آخرینبار بپرسم. اون بمب رو کجا کار میذارین؟
کورتی خندید. قهقهه زد و صدایش در فضای زندان اکو شد. بعد از مدتی خندیدن، گفت:
- خیلی ابلهی اگه فکر میکنی بهت میگم؛ یعنی بهنظرت، من فرصت فرمانروایی رو از خودم میگیرم و بعد مثل افرادی که متنبه شدن مسئولیت کارام رو متقبل میشم؟ در اشتباهی مرد جوان.
آرتمیس عصبی شد. دیو ابله چرا نمیفهمید؟ فریاد کشید:
- لعنتی فرمانرواییِ دنیایی که توش هیچ موجود زندهای نیست و نخواهد بود به چه دردت میخوره؟ میدونی اگه اون بمب منفجر بشه سطح کره زمین به کلی از هر موجود زندهای پاک میشه؟ اون بمب از بیو بمب هم وحشتناکه تره انزل.
کورتی نیشخندی زد:
- آبوت رو بیشتر ترجیح میدم. البته اگه کورتی هم صدام کنی مشکلی ندارم. درضمن تو فکر میکنی من ابلهم؟ اون ماده چطور میتونه دنیا رو نابود کنه؟ فلی خودش اون رو ساخته.
آرتمیس در جواب نیشخندش پوزخندی زد و گفت:
- درسته؛ اما فلی اون رو با توجه به محیط اینجا ساخته. اون ماده اینجا هیچ مشکلی به وجود نمیاره؛ اما اتمسفر زمین گازی داره که باعث ایجاد یه انفجار هستهای میشه، نه یه انفجار معمولی.
کورتی بهت زده گفت:
- دروغ میگی.
- نه.
- من میدونم. میخوای من رو خام کنی. البته موفقم نمیشی چون من نمیدونم بمب کجاست. آره آره! تو نمیتونی جلوی من رو بگیری.
بیشتر با خودش حرف میزد تا آرتمیس. آرتمیس گفت:
- نه دروغ نمیگم.
- داری همه چی رو کتمان میکنی. برای اینکه من رو شکست بدین این کار رو میکنین.
هالی از کوره در رفت و فریاد کشید:
- وقتی میگه دروغ نمیگه یعنی دروغ نمیگه. به نظرت ما باهات شوخی داریم دیو ابله؟
آبوت اما ناامید بود. تمام نقشههایش نابود شده بودند. اگر همه میمردند، چه کسی دنیای اجنه را فتح میکرد و او آزاد میشد؟ بر دنیای چه کسی فرمانروایی میکرد؟
آرتمیس با آرامش گفت:
- بهتره بهمون بگی یونیکس اون بمب رو کجا کار میذاره.
کورتی آشفته فریاد کشید:
- نمیدونم! نمیدونم! تو چندین شهر بزرگ. حدود بیست تا از بزرگترینا. از کجا باید اسم تکبهتکشون رو حفظ کنم؟
هالی بهت زده شد. هیچ سخنی از دهان او بیرون نیامد؛ اما آرتمیس سرش را با اندوه پایین انداخت:
- همهش دعا میکردم که چنین تصمیمی نگرفته باشی.
هالی از بهت بیرون آمد:
- دارویت. تو انزل چطور میتونی اینقدر پست باشی؟ خدای من… تو میخوای تمام کره زمین رو نابود کنی؟ حقا که همون دیو ابلهی هستی که بودی!
- واسه چی اومدی اینجا آرتمیس؟
آرتمیس با صدای سردی پاسخ داد:
- اومدم که برای آخرینبار بپرسم. اون بمب رو کجا کار میذارین؟
کورتی خندید. قهقهه زد و صدایش در فضای زندان اکو شد. بعد از مدتی خندیدن، گفت:
- خیلی ابلهی اگه فکر میکنی بهت میگم؛ یعنی بهنظرت، من فرصت فرمانروایی رو از خودم میگیرم و بعد مثل افرادی که متنبه شدن مسئولیت کارام رو متقبل میشم؟ در اشتباهی مرد جوان.
آرتمیس عصبی شد. دیو ابله چرا نمیفهمید؟ فریاد کشید:
- لعنتی فرمانرواییِ دنیایی که توش هیچ موجود زندهای نیست و نخواهد بود به چه دردت میخوره؟ میدونی اگه اون بمب منفجر بشه سطح کره زمین به کلی از هر موجود زندهای پاک میشه؟ اون بمب از بیو بمب هم وحشتناکه تره انزل.
کورتی نیشخندی زد:
- آبوت رو بیشتر ترجیح میدم. البته اگه کورتی هم صدام کنی مشکلی ندارم. درضمن تو فکر میکنی من ابلهم؟ اون ماده چطور میتونه دنیا رو نابود کنه؟ فلی خودش اون رو ساخته.
آرتمیس در جواب نیشخندش پوزخندی زد و گفت:
- درسته؛ اما فلی اون رو با توجه به محیط اینجا ساخته. اون ماده اینجا هیچ مشکلی به وجود نمیاره؛ اما اتمسفر زمین گازی داره که باعث ایجاد یه انفجار هستهای میشه، نه یه انفجار معمولی.
کورتی بهت زده گفت:
- دروغ میگی.
- نه.
- من میدونم. میخوای من رو خام کنی. البته موفقم نمیشی چون من نمیدونم بمب کجاست. آره آره! تو نمیتونی جلوی من رو بگیری.
بیشتر با خودش حرف میزد تا آرتمیس. آرتمیس گفت:
- نه دروغ نمیگم.
- داری همه چی رو کتمان میکنی. برای اینکه من رو شکست بدین این کار رو میکنین.
هالی از کوره در رفت و فریاد کشید:
- وقتی میگه دروغ نمیگه یعنی دروغ نمیگه. به نظرت ما باهات شوخی داریم دیو ابله؟
آبوت اما ناامید بود. تمام نقشههایش نابود شده بودند. اگر همه میمردند، چه کسی دنیای اجنه را فتح میکرد و او آزاد میشد؟ بر دنیای چه کسی فرمانروایی میکرد؟
آرتمیس با آرامش گفت:
- بهتره بهمون بگی یونیکس اون بمب رو کجا کار میذاره.
کورتی آشفته فریاد کشید:
- نمیدونم! نمیدونم! تو چندین شهر بزرگ. حدود بیست تا از بزرگترینا. از کجا باید اسم تکبهتکشون رو حفظ کنم؟
هالی بهت زده شد. هیچ سخنی از دهان او بیرون نیامد؛ اما آرتمیس سرش را با اندوه پایین انداخت:
- همهش دعا میکردم که چنین تصمیمی نگرفته باشی.
هالی از بهت بیرون آمد:
- دارویت. تو انزل چطور میتونی اینقدر پست باشی؟ خدای من… تو میخوای تمام کره زمین رو نابود کنی؟ حقا که همون دیو ابلهی هستی که بودی!
آخرین ویرایش توسط مدیر: