- عضویت
- 2015/10/08
- ارسالی ها
- 2,337
- امتیاز واکنش
- 19,020
- امتیاز
- 783
- سن
- 26
برگمن همراه مدیرعامل و همان مرد بیموی بامزه پشت شیشههای سراسری، شاهد ماجرا بودند. هر سه با چشمانی باز و نگاهی ترسان به قطرات خونین روی کفپوش خیره شده بودند. مدیرعامل دستپاچه با صورتی سرخ بهسرعت وارد اتاق شده و بهسمت سگ میدود و او را مجبور میکند تا دندانهای تیزش را از ساق پای کارلوس بیرون بکشد. دو دستش را دور گردن حیوانش گذاشته و کمی فشار میدهد و همین حین بلند میغرد:
- تو چت شده تد؟! ولش کن، ولش کن پسر! تو حالت خوبه مرد؟
کارلوس عرقریزان به مرد خوشچهرهی روبهرویش نگاه میکند و بهسختی لب میزند:
- اگه اون لعنتی رو از جلو چشمهام دور کنی بهترم میشم!
مردجوان دستی روی سر حیوان غرانش می کشد و خجالت زده تُن صدایش را پایین می آورد:
- من متأسفم! از این عادتها نداشت! اوه، خونریزی داری، باید به درمانگاه منتقل بشی. من واقعاً متأسفم!
برگمن خیره به پای خونین کارلوس جلوتر آمده و به او کمک میکند که از جایش بلند شود.
- این پسر گاهی اوقات یادش میره وقتی از خونه بیرون میاد باید سکهی شانس همراهش باشه! خوبی کارلوس؟
کارلوس ناتوان سری تکان میدهد. واقعیت این بود که درد گردنش بر درد خونریزی و شکافتهشدن گوشتش توسط آن سگِ پیر، چیره شده و نفس برایش نگذاشته بود. مدیر عامل سریع طرف دیگر کارلوس قرار میگیرد و محکم زیربغـ*ـلش را گرفته و بهسمت درب خروجی راه میافتد.
- خوبه که بیمارستان کناره ساختمون بیمه واقع شده وگرنه با این پا فکر نکنم تا اون سر شهر دووم میآوردید!
هنوز صدای پارس سگ به گوشش میرسید، عصبی فحشی زیرلب حوالهی آن چشمهای گرد و تیز میکند و کمی روی تخت جابهجا می شود.
- من واقعاً متاسفم آقای رینیز، تد تاحالا یه نفر رو هم گاز نگرفته، واقعاً باعثِ تعجب هست! اون... اون در حالت عادی یه سگ خوب و مهربونیه.
- این سگ از چه نژادی هست؟
- اوه، اون سگ خوب و قوی هست، اون از نژاد سنت برنارده، سگی که توی پیدا کردن اجساد حرف نداره.
- چی؟!
مدیرعامل شرمنده و کمی متعجب دستی میان موهای روشن و خوشحالتش فرو بـرده و سری تکان میدهد.
- بله، برای همین میگم اون تاحالا کسی رو گاز نگرفته، درواقع اون خیلی هم خوشرفتاره؛ اما.... آه نمیدونم!
کارلوس پریشان کمی از روی تخت بلند شده و با چشمهای سرخ و عصبیاش به او نگاه میکند.
- سگی که توی پیدا کردن اجساد کمک میکنه؟!
- بله.
کارلوس بیتوجه به صورت خجالتزدهی صاحب سگ دستی به پیشانی عرق کردهاش میکشد. پانسمان پایش دیگر به پایان رسیده و درد گردنش نیز کمی از خروش افتاده بود. بهآرامی روی تخت مینشیند و با نیمنگاهی به صورت ملتهب مرد جوان لبخندی بیحالتی روی لبهایش میراند.
- بیخیال مرد، یه اتفاقِ دیگه، جناب برگمن بیرون هستن؟
- ایشون با آقای بندیکت به بیمه رفتن؛ کمی مدارک بود که باید بررسی میکردن و من ترجیح دادم همراه شما باشم؛ اینطور خیالم راحتتره.
کارلوس کنجکاو به مرد جوان نگاه میکند، شاید همسنوسال خودش باشد و شاید هم...
- و شما؟!
- آه، باید زودتر خودم رو معرفی میکردم. من ادوین اوشاکان هستم، مدیر عامل بیمه رویال، فکر کنم یه مدت زیاد همدیگه رو ببینیم بازرس رینیز.
کارلوس بیحال سری تکان میدهد و دستی به گردنش میکشد و کمی قسمت سوزان را زیر انگشتانش فشار میدهد.
- به احتمال زیاد بله، رزا هیندالد یکی از کارمندهای شما بوده و حالا قربانیِ قتل فریز شده به حساب میاد.
گردی از ترس و غم صورت ادوین را در بر میگیرد و سپس زیرلب زمزمه میکند:
- و قطعاً این به نفع من نخواهد بود!
- تو چت شده تد؟! ولش کن، ولش کن پسر! تو حالت خوبه مرد؟
کارلوس عرقریزان به مرد خوشچهرهی روبهرویش نگاه میکند و بهسختی لب میزند:
- اگه اون لعنتی رو از جلو چشمهام دور کنی بهترم میشم!
مردجوان دستی روی سر حیوان غرانش می کشد و خجالت زده تُن صدایش را پایین می آورد:
- من متأسفم! از این عادتها نداشت! اوه، خونریزی داری، باید به درمانگاه منتقل بشی. من واقعاً متأسفم!
برگمن خیره به پای خونین کارلوس جلوتر آمده و به او کمک میکند که از جایش بلند شود.
- این پسر گاهی اوقات یادش میره وقتی از خونه بیرون میاد باید سکهی شانس همراهش باشه! خوبی کارلوس؟
کارلوس ناتوان سری تکان میدهد. واقعیت این بود که درد گردنش بر درد خونریزی و شکافتهشدن گوشتش توسط آن سگِ پیر، چیره شده و نفس برایش نگذاشته بود. مدیر عامل سریع طرف دیگر کارلوس قرار میگیرد و محکم زیربغـ*ـلش را گرفته و بهسمت درب خروجی راه میافتد.
- خوبه که بیمارستان کناره ساختمون بیمه واقع شده وگرنه با این پا فکر نکنم تا اون سر شهر دووم میآوردید!
هنوز صدای پارس سگ به گوشش میرسید، عصبی فحشی زیرلب حوالهی آن چشمهای گرد و تیز میکند و کمی روی تخت جابهجا می شود.
- من واقعاً متاسفم آقای رینیز، تد تاحالا یه نفر رو هم گاز نگرفته، واقعاً باعثِ تعجب هست! اون... اون در حالت عادی یه سگ خوب و مهربونیه.
- این سگ از چه نژادی هست؟
- اوه، اون سگ خوب و قوی هست، اون از نژاد سنت برنارده، سگی که توی پیدا کردن اجساد حرف نداره.
- چی؟!
مدیرعامل شرمنده و کمی متعجب دستی میان موهای روشن و خوشحالتش فرو بـرده و سری تکان میدهد.
- بله، برای همین میگم اون تاحالا کسی رو گاز نگرفته، درواقع اون خیلی هم خوشرفتاره؛ اما.... آه نمیدونم!
کارلوس پریشان کمی از روی تخت بلند شده و با چشمهای سرخ و عصبیاش به او نگاه میکند.
- سگی که توی پیدا کردن اجساد کمک میکنه؟!
- بله.
کارلوس بیتوجه به صورت خجالتزدهی صاحب سگ دستی به پیشانی عرق کردهاش میکشد. پانسمان پایش دیگر به پایان رسیده و درد گردنش نیز کمی از خروش افتاده بود. بهآرامی روی تخت مینشیند و با نیمنگاهی به صورت ملتهب مرد جوان لبخندی بیحالتی روی لبهایش میراند.
- بیخیال مرد، یه اتفاقِ دیگه، جناب برگمن بیرون هستن؟
- ایشون با آقای بندیکت به بیمه رفتن؛ کمی مدارک بود که باید بررسی میکردن و من ترجیح دادم همراه شما باشم؛ اینطور خیالم راحتتره.
کارلوس کنجکاو به مرد جوان نگاه میکند، شاید همسنوسال خودش باشد و شاید هم...
- و شما؟!
- آه، باید زودتر خودم رو معرفی میکردم. من ادوین اوشاکان هستم، مدیر عامل بیمه رویال، فکر کنم یه مدت زیاد همدیگه رو ببینیم بازرس رینیز.
کارلوس بیحال سری تکان میدهد و دستی به گردنش میکشد و کمی قسمت سوزان را زیر انگشتانش فشار میدهد.
- به احتمال زیاد بله، رزا هیندالد یکی از کارمندهای شما بوده و حالا قربانیِ قتل فریز شده به حساب میاد.
گردی از ترس و غم صورت ادوین را در بر میگیرد و سپس زیرلب زمزمه میکند:
- و قطعاً این به نفع من نخواهد بود!
آخرین ویرایش توسط مدیر: