رمانی که تک تک کلماتش و با اشک خوندم و بعد از هر فصلش زار زدم:
شهر بازی
اگه نخونیش نصف عمرت بر فنا رفته. رمان یک شب لعنتی هم چن جاییش خیلی ناراحت شدم. رمان نفوذ ناپذیر هم اون تیکه ای که پسره رو گروگان می گیرن خیلی گریه کردم. رمان سیندرلا هم گریه کردم.
البته رمان خودم هم وسطاش خیلی رو مخه و خودم گریه کردم.