♥■□●○• ماندگارهای رمان های نگاه دانلود •○●□■♥

  • شروع کننده موضوع _sheida_
  • بازدیدها 3,571
  • پاسخ ها 48
  • تاریخ شروع

_sheida_

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/09/13
ارسالی ها
1,245
امتیاز واکنش
4,606
امتیاز
516
♥■□●○• هر چیز به یاد موندنی و بی نظیر از رمان های نگاه دانلود •○●□■♥

♥■□●○• در حد یک پاراگراف و کمتر •○●□■♥

♥■□●○• با ذکر اسم رمان و نویسنده •○●□■♥

♥■□●○• قوانین تاپیک رو با دقت بخونین •○●□■♥


♥■□●○• میخوام یه تاپیک باحال شه •○●□♥

♥■□●○• و فقط و فقط رمانای اعضای انجمن باشه •○●□■♥


اولیش با خودم ‌⇩


نیما : دق میدی تو منو !!! جانم ؟؟؟
فکر می کرد الان چه بگویم !!!
هرچه نفرت داشتم در چشمانم جمع کردم و گفتم : خیلی پستی !!!
و دیدم شکست !!
دیدم ریخت !!
دیدم !!
دیدم قلبش شکست !!
دیدم دلم خنک شد !!
با چشمان محزون از تخت پایین رفت و زمزمه کرد : بیا پایین صبحونتو بخور !

( رمان مرگ مزمن | Judy )
 
  • پیشنهادات
  • _sheida_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/09/13
    ارسالی ها
    1,245
    امتیاز واکنش
    4,606
    امتیاز
    516
    ۲ ...

    نیما : ببخش منو ... ببخش اطلس ... تو یکی ببخشم ...
    و بغض گلوی چرکیده و خشکم را چنگ می زند ...
    آدم های بد هم حلالیت می طلبند ؟؟؟
    سرد است !!
    نه ؟؟؟
    این جا را نمی گویم ...
    " دنیا " را می گویم ...
    دنیا ...
    " دلم ویرونه دست های تو دنیا ...
    توی بازی زمونه شدم تنها ...
    نفرین به تو دنیای بی وفا ... "


    ( رمان مرگ مزمن | Judy )
     

    _sheida_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/09/13
    ارسالی ها
    1,245
    امتیاز واکنش
    4,606
    امتیاز
    516
    ۳ ....

    با ندامت میگوید : ببخش ... منو ببخش ... بد زدم ... ببخش !!!
    و اشک ، بغض کهنه ام را می رهاند و خودش هم می داند " بد زده " !


    ( رمان مرگ مزمن | Judy )
     

    _sheida_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/09/13
    ارسالی ها
    1,245
    امتیاز واکنش
    4,606
    امتیاز
    516
    پگاه : اه اه ... برو اونور ... پفک !
    خندیدم و موبایل را مقابل صورتمان گرفتم .
    _ : خب ! آماده ؟ میخوایم سلفی بگیریم ...
    پگاه : سلفی چیه منافق ؟؟ بگو خویش انداز ! فارسی را پاس بدار شومبل !


    ( رمان مرگ مزمن | Judy )

    شماهام یه چی بگین خب :/
     

    _sheida_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/09/13
    ارسالی ها
    1,245
    امتیاز واکنش
    4,606
    امتیاز
    516
    - : اطلس ... اطلسم ...
    مارال : واه ! چه اسم عجیب غریبی ... اطلس !
    لبخند تلخی زدم .
    با لحن غریبی اسمم را صدا زد : اطلس ...
    و خودش پشت بندش خندید : وای چقد ضایه گفتم ! شبیه این خارجیایی که تازه میان ایران ؟
    و بعد با همان لحن غریب قبل ادامه داد : من کیلی کیلی ایران دوست ! ایران کوب است !
    و لبخندم تلخ تر شد ...
    همان " هوی " بهتر بود ...


    ( رمان مرگ مزمن | Judy )
     

    Miss Farnoosh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/06/15
    ارسالی ها
    550
    امتیاز واکنش
    3,602
    امتیاز
    471
    محل سکونت
    دنیای خیال بافی ها ♡
    سام- یه بار ازم پرسیدی تا کی میخوای بی من بودنو تحمل کنی...بهت گفتم بی تو بودنو فقط وقتی تجربه میکنم که یه تیکه پارچه سفید بشه لباسم..یادته؟
    بهت گفتم هرجوری شده برمیگردم و پیشت میمونم..یادته جوابم رو چجوری دادی؟ گفتی منتظرم میمونی
    -....
    سام- دیر شد...ولی بالاخره برگشتم گیسو..پنج سال زمان کمی نیست..اما دیدی که اینجا روبروت وایسادم و به قولم عمل کردم... این دفعه تمومش میکنم اون همه سختی رو..حتی اگه نخوای!
    پایین تخت زانو زد... روی صورتم خم شد و پلکم رو بوسید:
    سام- باز کن چشماتو ارامشم..باز کن تا ارزوی دیدن نگاهت به دلم نمونه...به خاطر تو این پنج سال و تحمل کردم ..فقط به خاطر اینکه امروز اینجا بیام کنار تو؛ اون همه سختی رو به جون خریدم. باز کن گیسو..
    صداش لرزید:
    سام- باز کن چشماتو بذار تمومش کنیم و باهم بسازیم همه چی رو گیسو...تو مهمون یکی دو روزه دلم نبودی...
    نگام کن تا دعای چشمات روی این همه سختی و خستگی اثر کنه..منو ببین گیسو...ببین دلم به خاطر تو پنج سال دم نزد تا فقط امروز اینجا بیام کنارت.
    صدای لرزونش اتیش به دلم میکشید... نتونستم..نتونستم..نتونستم..حتی اگر بازنده بودم...حتی اگر قربانی بودم..بازهم سام حسابش سوا بود..سام سام بود...نتونستم..چشمامو باز کردم..نگاهم تو چشمای خیس از اشکش گره خورد...

    شعله شب | miss farnoosh​
     

    _sheida_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/09/13
    ارسالی ها
    1,245
    امتیاز واکنش
    4,606
    امتیاز
    516
    من ؟
    آریان ؟
    این حرف ها ؟
    هه ...
    اگر عرضه این کار ها را داشتم که اکنون این جانبودم !
    اکنون این جا مثل کودکان دبستانی نقشه های الکی نمی کشیدم .
    من اگر شجاعت داشتم نمی گذاشتم پگاهم آنگونه جلوی چشمانم جان بدهد .
    من اگر مرد بودم نمی گذاشتم پگاهم آن گونه غریب بمیرد .
    من اگر کمی ...
    فقط کمی ...
    غیرت در وجود بی وجودم بود نمی گذاشتم نیما همین طور ول بچرخد و داغ بگذارد ...
    جوان بگیرد ...
    بد بخت کند ...
    سیاه بخت کند ...
    عوضی داغ هایش داغ نبود که ...
    آتش بود ...
    می سوزاند ...
    ذوب می کرد ...
    نابود می کرد ...
    می کشت ...
    محو می کرد ...
    فدا می کرد ...
    جز سیاهی و تیرگی چیزی در دلش نبود .
    با آن پدر بی پدرش ...
    همه آن آتش ها از همان او بود ...
    پدرش ...
    چیزی در وجودم فریاد می زد که آریان ...
    بی خیال شو ...
    گذشت ...
    همه چیز تمام شد ...
    و دیگری چیز دیگری می گفت و بد سیلی می زد در گوش وجدان قبل ...
    می گفت خجالت بکش مرد !
    حال دخترت را ببین ....
    خوشا به غیرتت !
    و بد زخم می زد بر روح تکه پاره ام ، این وجدان لعنتی !
    اولین پک را به سیگار زدم .
    برایم لـ*ـذت بخش بود !
    اما هنوز آتشین بودم .
    دلم می خواست دنیا را به آتش بزنم و سیگار ، بد جور آتشین تر می کرد وجود خون خواهم را ...
    دومین پک ...

    ( رمان مرگ مزمن | Judy )
     

    Miss Farnoosh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/06/15
    ارسالی ها
    550
    امتیاز واکنش
    3,602
    امتیاز
    471
    محل سکونت
    دنیای خیال بافی ها ♡
    -جواب سلام واجبه ها خانوم​
    خیره به زانوی شلوار کرم رنگش سرم رو تکون دادم، صورتش رو بیشتر به سمتم اورد:​
    -تو شهر شما جواب سلامو با سر میدن؟​
    با زحمت نگاهمو از اسفالت گرفتم..بالاتر رفتم..شلوار کرم رنگ...بالاتر رفتم..کت کرم هم رنگش..باز هم بالاتر و در نهایت صورت اصلاح شده و خندونش​
    این مرد سام نبود..قسم میخورم سام نبود..سام هیچ وقت اینجوری بیخیال و خندون تو یه همچین شرایطی به دیدن من نمیومد..هیچ وقت با بهترین سر و وضع تو این شرایط نمیتونست کنارم باشه.​

    miss farnoosh| شعله شب
     

    Miss Farnoosh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/06/15
    ارسالی ها
    550
    امتیاز واکنش
    3,602
    امتیاز
    471
    محل سکونت
    دنیای خیال بافی ها ♡

    شاید بگین با خودت چند چندی گیسو؟! اره..حق دارین..حق میدم..شاهیار و سام دو نقطه موازی بودند.. دو نقطه موازی هیچ وقت بهم نمیرسن.. و من درست خط مورب این نقطه قرار داشتم

    برای رسیدن به دلم باید میشکستم..حالا به هر قیمتی که شده...باید میشکستم تا قانون موازات رو از بین ببرم. باید از خصیصه مورب بودنم نهایت استفاده رو میکردم.
    شاهیار رو دوست داشتم. خیلی زیاد..اونقدری که نمیتونستم بین شاهیار و گلرخ تفاوتی قائل بشم
    ولی سام نه...
    سام برای من حکم زندگی رو داشت.. از وقتی که به عشق من اعتراف کرد چیزی تو وجودم تکون خورد..اون مزه ته نشین شده ته دلم خودشو به رخ کشید واحساس مرده ام رو زنده کرد.
    حاضر بودم برای زندگی سام هرکاری کنم.برای خوشبختیش حاضر بودم هرکاری که خوشحالیش رو دوبرابر میکنه انجام بدم. این بود تفاوتی که بین این دو جسم وجود داشت...شاهیار رو دوست داشتم..ولی حسم به سام یه چیزی فراتر از دوست داشتن بود!


    شعله شب|​
     

    Miss Farnoosh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/06/15
    ارسالی ها
    550
    امتیاز واکنش
    3,602
    امتیاز
    471
    محل سکونت
    دنیای خیال بافی ها ♡
    شاهیار- میشه بغلت کنم؟ موهای بلندم رو که پخش بالشت شده بود کنار زد و منتظر جوابم شد​
    به لحنش خندیدم که درست مثل پسر بچه های تخس پنج ساله حرفش رو بیان کرده بود و اون این خنده رو مبنای رضایتم گذاشت.​
    جلو اومد و با به اغوش کشیدنم سرم درست روی سـ*ـینه اش قرار گرفت. روی موهام بـ..وسـ..ـه نرمی نشوند و به ارومی نجوا کرد:​
    شاهیار- اینجوری بهتر خوابم میبره..​
    فرصت اعتراض نداشتم.. چه دل نشین بود این احساس.نه من هیاهو داشتم نه اون..یه ارامش خالص...یه دوست داشتن قدیس..یه چیزی به دور از هر عشق و عاشقی ای که عشاق امروزی تلقی میکنن...​
    این عشق نبود... مطمئنم عشق نبود...دوست داشتن هم.... بودو نبود، از طرف شاهیار چرا..ولی از طرف من...!​
    ولی درک نمیکردم این دوست داشتن رو... جاذبه ای نداشت..کشش ایجاد نمیکرد.. یه حس خاص بود.. صرفا دوست داشتن..چیزی مثل دوست داشتن از ته دل منو گلرخ...! اره..درست شبیه به اون.فارغ از هر حس و میل عاشقونه..!​
    شعله شب|​
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا