- عضویت
- 2016/09/25
- ارسالی ها
- 239
- امتیاز واکنش
- 5,038
- امتیاز
- 416
- غصه هایت را بریز در خورجین دلتنگی ها میخواهم کاری کنم اسب روزگار به تاخت آنها را باخود ببرد.
لیدی- اسب روزگار ما خیلی وقت است که فلج شده جانا! بارش را هم کم کرده ایم تا اذیت نشود؛ غافل از اینکه این بار برای شانه های خمیده ی ما زیادی سنگین است!
- جانا به رفیق کناریت بده کمی از بارت را جای خالی برای بار یک دوست دارد.
لیدی- شاید یک دوست چند قدمی بتواند سنگینی این بار را با من تحمل کند؛ اما در این روزگار، هیچ کس وفا ندارد. آخرش رفیق نیمه راه می شود و بارت را سنگین تر از قبل می کند و می رود... سر انجام کار ما تا کنون جز این نبوده است؛ نازنینم!
- جانا، کسانی هم هستند می آیند بی منت راه نیمه را برایت آسفالت می کنند، بارهایت را می گیرند ترک موتورشان می گذارند و می گویند: بپر بالا من مقصدم نامعلومه تاهرجا بخوای می رسونمت.
لیدی- در روزگاران ما که یا چنین افرادی نبوده اند، یا بوده اند و نمانده اند، یا اعمالشان چیزی جز تظاهر و دورویی نبوده است... همین است که تنهایی را خوب به من آموخته. مشکل از دوست نیست! شانه های ما خیلی بی جان شده اند...
- یا شانه ها بیجان شده اند یا دیگر ترک موتورها جایی برای ما ندارد!
لیدی- شاید! البته این را هم باید در نظر گرفت که این روز ها بار هر کسی به نوبه ی خودش سنگین است... پس انتظار بیهوده از دوست، نمی توان داشت... *
مکالمه من و جانانم لیدی, @الحان
لیدی- اسب روزگار ما خیلی وقت است که فلج شده جانا! بارش را هم کم کرده ایم تا اذیت نشود؛ غافل از اینکه این بار برای شانه های خمیده ی ما زیادی سنگین است!
- جانا به رفیق کناریت بده کمی از بارت را جای خالی برای بار یک دوست دارد.
لیدی- شاید یک دوست چند قدمی بتواند سنگینی این بار را با من تحمل کند؛ اما در این روزگار، هیچ کس وفا ندارد. آخرش رفیق نیمه راه می شود و بارت را سنگین تر از قبل می کند و می رود... سر انجام کار ما تا کنون جز این نبوده است؛ نازنینم!
- جانا، کسانی هم هستند می آیند بی منت راه نیمه را برایت آسفالت می کنند، بارهایت را می گیرند ترک موتورشان می گذارند و می گویند: بپر بالا من مقصدم نامعلومه تاهرجا بخوای می رسونمت.
لیدی- در روزگاران ما که یا چنین افرادی نبوده اند، یا بوده اند و نمانده اند، یا اعمالشان چیزی جز تظاهر و دورویی نبوده است... همین است که تنهایی را خوب به من آموخته. مشکل از دوست نیست! شانه های ما خیلی بی جان شده اند...
- یا شانه ها بیجان شده اند یا دیگر ترک موتورها جایی برای ما ندارد!
لیدی- شاید! البته این را هم باید در نظر گرفت که این روز ها بار هر کسی به نوبه ی خودش سنگین است... پس انتظار بیهوده از دوست، نمی توان داشت... *
مکالمه من و جانانم لیدی, @الحان