به نظر من كمتر رماني پيدا ميشه در رابـ ـطه با حقيقت باشه و همين باعث خيال پردازي و فكر كردن و انجام دادن كإرهاي غير منطقي پس به نظرم رمان ها تاثيرات منفي دارند و گاهي باعث افسردگي و دوري از اجتماع ميشه كه افسردگي براي من البته در مورد كوتاهي پيش اومد
اول اینکه باید گفت انسان از تمام عوال زندگیش تاثیر میگیره و رمان هم بی تاثیر نیست. اما جنبه های اثر گذاریش متفاوته.
مثلا تو رنج سنی ۱۳ تا ۱۷(شاید کمتر یا بیشتربر اساس شخصیت فرد) این اثر گذاری بیشتره و از بعد احساسی تاثیر میگذاره.واقعیت نمیدونم پسرا تا چه حد رمانهای عاشقاته میخونن(میدونم ترسناک زیاد میخونن) اما دخترا بعد از خوندنشون توقع عشق آتشین و شاهزاده ی سوار بر بنز سفید رو پیدا میکنن یه زندگی رویایی و لوکس میشه ملاک انتخاب ها و تصمیماتشون.چیزی که تاثیرش اونقدر زیاد بوده که به دخترایی که رمان نخوندن هم رسیده. توقع همسری با هیکل آرنولد و چهره برد پیت و ثروت ترامپ. جوری که حاضرن زندگی با یه پسر معقول و سالم رو ول کنن و با کسی که پول داره ازدواج کنن(دیدم که میگم).
بعد قبل رو میشه بعد منفی و بُعد بَعدی رو بُعد مثبت میشه تلقی کرد که تاثیراتش تو زندگی خودم هم بوده. مثلا محتاط عمل کردن تو جنبه های مختلف زندگی (ازدواج-شغل و...) برخورد بهتر با دیگران(مثال ادب از که آموختی از بی ادبان). من معتقدم ذهن بچه ها هنوز اونقدر خلاق نشده که تصویر سازی کاملی داشته باشن و اگه چیزی نوشته میشه، اسکلت بندیش دیده و یا شنیده ی واقعی شخص بوده که بال پر گرفته و تبدیل به رمان شده. پس میشه برداشت های کاربردی از تجربیات دیگران داشت.
و تاثیر گذاری های دیگه که شاید نامحسوس اما عملی روی زندگی هامون خواهد داشت. (مثل تاثیرات روانی یه رمان شاد یا غمگین. به طوری که مثلا دچار کابوس و وحشت و افکار مالیخولیایی بشه فرد)پس چه بهتر که چیزای خوب بنویسیم و چیزای خوب بخونیم.
بستگی داره. اگه پایان خوشه خب این ی پوئن مثبت برای من داره اگه بد باشه هم تاثیرات منفی مثلا من رمان پرنسس رو خوندم تا یکماه فقط ناراحت بودم بعدا تصمیم گرفتم رمان های خوب بخونم تا رو ذهنم تاثیر خوب بذاره
سر رمان میگل خیلی اعصابم خورد میشد سر رفتارای میگل مخصوصا تو جلد دومش رمان اشک عشقم اعصابمو خورد کرد و 20مهر باران میباریدم همینطور ولی بقیه رمانهایی ک خوندم نه بیشترچیزای خوبشو برداشت کردم