وضعیت
موضوع بسته شده است.

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
حرف کلمه اى است که معنى جداگانه اى ندارد، بلکه مفهومى را در پیوند با کلمات دیگر پدید مى آورد.



انواع حرف از نظر کارکرد





حرف ربط


میان کلمات یا گروه کلمات پیوند ایجاد مى کند.
علی و محمد را در مدرسه دیدم.( علی – محمد: مفعول، و حرف ربط)



ساده


از یک تکواژ ساخته شده اند و قابل تجزیه نیستند.
و، اگر، تا، پس، زیرا، که، مگر، نیز، ولى، یا، چون، نه، هم.



مرکّب


مجموعه ای از دو یا چند واژ هستند.
آن گاه، ازاین رو، اگرچه، بااین که، بلکه، بنابراین، تاجایى که، هرچند،همان که، چنانچه.



حرف اضافه



میان کلمات یا گروه کلمات وابستگى برقرار مى سازد.این حروف معمولا کلمه یا گروهی از کلمات را به فعل نسبت می دهد.
با اتوبوس از خانه به مدرسه رفتم.



ساده


از یک تکواژ ساخته شده است.
از، با، بر، براى، به، بى، تا، جز، در، چون.



مرکّب


مجموعه از دو یا چند واژ است.
از براىِ، غیر از، علاوه بر، راجع به، درباره، از روى، همانندِ.



حرف نشانه


نشان مى دهد که کلمه داراى چه نقشى در جمله است.

مثل:الف در خدایا (نقش منادا )
علی را دیدم. را نشانه مفعول
برخى از حروف گاه حرف ربطند و گاه حرف اضافه.
به این مثالها توجه کنید:

ـ تا: این حرف اگر نشان دهنده دلیل چیزى یا کارى باشد، حرف ربط است.
مثال: «پیامبر مشتاق و بیتاب به خانه آمد تا اوّلین فرزند فاطمه را ببیند.»

و اگر پایان چیزى یا کارى را نشان دهد، حرف اضافه است.

ـ چون: این حرف اگر دلیل یا شرط را نشان دهد، حرف ربط است: «غروب من چون درست بنگرى، طلوع من است»

و اگر براى مثال آورى باشد، حرف اضافه است: «انسان هایى چون على هرگز تکرار نمى شوند.»
 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    صفت
    صفت کلمه یا گروهی از کلمات است که قبل یا بعد از اسم مى آید ،و آن را با ویژگى یا مفهومى همراه مى کند و درباره آن توضیح می دهد.

    صفت هاى پیشین، پیش از اسم مى آیند و صفت هاى پسین، پس از اسم. هر گاه صفت به جاى اسم بنشیند، کارکرد اسم را پیدا



    مى کند:

    مثال:«آیا هنوز ریزش باران بر گونه هایت، تو را شاداب مى کند؟»

    اسمى که پیش یا پس از صفت قرار مى گیرد و صفت، ویژگى آن را بیان مى کند، موصوف نام دارد.




    انواع صفت از نظر مفهوم


    صفت بیانى
    صفت بیانى ویژگى اسم را از نظر چگونگی و خصوصیات نشان مى دهد و انواع آن عبارتند از: ساده، فاعلى، مفعولى، نسبى، لیاقت



    صفت بیانی ساده


    صفت بیانى ساده تنها بر چگونگى موصوف دلالت مى کند:
    هوای خوب/ اتاق گرم



    صفت فاعلی


    صفت فاعلى نشان مى دهد که موصوف کننده کارى است; و ساخت هایى دارد از این قبیل:

    ـ بن مضارع + ـَ نده: گوینده/گیرنده

    ـ بن مضارع + آن: دعاگویان / گریان. این ساخت را صفت حالیّه نیز مى نامند، زیرا بر گذرا بودنِ وصف دلالت مى کند.

    ـ بن مضارع + آ: شنوا / دانا. این ساخت برابر است با صفت مشبّهه در عربى و معمولا پایدارىِ وصف را مى رساند.

    ـ بن ماضى + آر: خواستار/ خریدار.

    ـ بن ماضى یا بن مضارع یا اسم + گار: آفریدگار/ پرهیزگار/ یادگار.

    ـ بن ماضى یا بن مضارع یا اسم + گر: رُفتگر/ توانگر.

    -اسم یا بن فعل یا ساخت امر+کار:ستمکار / طلبکار
    صفت مفعولی
    صفت مفعولى نشان مى دهد که موصوفْ مفعول است. ساخت این صفت چنین است:
    بن ماضى + هاى غیر ملفوظ + شده :گرفته شده/نوشته شده.



    صفت نسبی


    صفت نسبى موصوف خود را به عناصرى مثل مکان نسبت مى دهد. تابعیّت ها و بسیارى از نام هاى خانوادگى به همین گونه بیان مى شوند: رضایى، ایرانى.

    ساخت صفت نسبى معمولا چنین است:
    - اسم + ى یا ین یا ینه یا هاى غیر ملفوظ یا آنه: زرهى، سیمین، زرینه، بهاره، مردانه.
    - اسم عربى + آنى: روحانى، ربّانى.

    توجه:در تشخیص اقسام صفت، نباید تنها به ساخت نظر داشت، بلکه معنى را نیز باید در نظر گرفت; زیرا برخى از ساخت ها مشترکند. مثلا گرفتار با آن که ساخت صفت فاعلى دارد، از لحاظ معنا صفت مفعولى است.



    صفت لیاقت


    صفتی است که شایستگی و قابلیت موصوف را می رساند.
    -مصدر +ی: خوردنی/ پوشیدنی.
    درجه هاى صفت بیانى:
    1- صفت مطلق : بدون سنجش با دیگری ، حالت و چگونگی موصوف را بیان می کند.مثل:خوب / بزرگ.
    2- صفت برتر (= تفضیلى):این صفت نشان مى دهد که موصوف در داشتن یک ویژگى، از موصوف یا موصوف هاى مورد سنجش ـ و نه همه موصوف هاى دایره بحث ـ برتر است. نشانه این صفت، تر است که پس از صفت می آید.مثل:خوبتر / بزرگتر.
    3- صفت برترین (= عالى): این صفت نشان مى دهد که موصوف در داشتن یک ویژگى، از همه موصوف هاى دایره بحث برتر است. نشانه این صفت ترین است که بعد از صفت مى آید.مثل: خوبترین /بزرگترین.



    صفت شمارشى
    صفت شمارشى صفتى است که شماره و تعداد موصوف را نشان می دهد. این صفت دوگونه دارد: ساده، ترتیبى



    صفت شمارشى ساده


    تنها تعداد موصوف را بیان مى کند: یک/.....بیست....


    صفت شمارشى ترتیبى


    : ترتیب و جایگاه قرار گرفتن موصوف را نشان مى دهد و ساخت آن چنین است:
    صفت ساده + ـُ م یا ـُ مین: اولین / ششمین
    این صفت معمولا پیش از موصوف و گاه پس از آن مى آید



    صفت اشاره
    صفت اشاره صفتى است که موصوف را مورد اشاره قرار مى دهد: این، آن، همین، همان، چنین، چنان، این قدر، این گونه.
    این صفت نیز باید همانند دیگر صفات همراه با موصوف بیاید تا صفت نام گیرد. در این مورد، اگر کلمات مزبور با موصوف همراه نشوند، ضمیر اشاره اند. این صفت معمولا پیش از موصوف قرار مى گیرد.
    "این گل را از آن باغ چیدم."



    صفت پرسشى


    صفت پرسشى صفتى است که سؤالى را درباره موصوف خود مطرح می کند
    چه، کدام، چگونه، چند، چندمین.
    این صفت معمولا پیش از موصوف مى آید.
    اهواز چگونه شهری است؟



    صفت مبهم


    صفت مبهم صفتى است که یک ویژگى موصوف را به طور نامعیّن نشان مى دهد: چند، بعضى، فلانى، هر، همه، دیگر، هیچ ،هر همه ، دیگر.
    این صفت معمولا پیش از موصوف قرار مى گیرد.
    "حمید امروز چندین کتاب خرید."



    صفت تعجّبى


    صفت تعجّبى صفتى است که نشانگر شگفتى گوینده درباره موصوف است: چه، چگونه، چقدر. این صفت پیش از موصوف


    مى آید.
    "چه گل زیبایی!"



    انواع صفت از نظر ساخت


    ساده


    صفتى که قابل تقسیم به «جزءهاى معنى دار» یا «جزءهاى معنى دار و معنى ساز» نباشد.
    بزرگ / کوچک / خوب.




    مرکّب


    صفتى که از چند جزء معنى دار یا چند جزء معنى دار و معنى ساز ترکیب شده باشد.
    مثل: سنگدل، ششم، (شش + ـُ م) / بخرد (بـ + خرد)/ خوبروی"(خوب+روی)

    برخى از پسوندهاى سازنده صفت مرکّب از این قرارند: سان، آسا، گونه، گون، فام، دیس، وَش، سار، مان، سیر، بار، وار.

    گروه وصفى



    صفتى که از یک هسته و یک یا چند وابسته ساخته شده باشد.
    مثل: نان به نرخ روزخور/ خوش آب و رنگ/ از جان گذشته.

    نکته هایى در باره کاربرد صفت:

    1-معمولا میان موصوف و صفت کسره مى آید. امّا گاه این کسره حذف مى شود: پدرْبزرگ، آدمْ آهنى.

    2- صفت پسین گاه پیش از موصوف مى آید: پیرْمرد، زیبا گل.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    همان طور که گفته شد ضمیر واژه ‌اى است که به ‌جاى اسم مى ‌نشیند و نقش ‌های مختلف آن ‌را می ‌پذیرد. مرجع ضمیر همان اسمى است که ضمیر جانشینِ آن شده است. البتّه گاه ضمیر مرجع ندارد، یعنى خود به حالت اسم بروز مى ‌کند. مرجع معمولاً قبل از ضمیر، و گاه پس از آن مى ‌آید.


    1557894183781551186356558217431247217.jpg



    ضمیر داراى هشت گونه است:

    شخصى، مشترک، اشاره، پرسشى، مبهم، تعجّبى، شمارشی، ملکی (اختصاصی)

    ضمیر اشاره:

    ضمیری است که مرجع آن به اشاره معلوم شود: آن/ این و ترکیباتش مثل اینان/ آن‌ ها


    - (کتاب را بگیر و آن ‌را بخوان.)


    ضمیر پرسشى:

    واژه ‌های پرسشی اگر به تنهایی در جمله بیایند. (بدون همراهی اسم): که/ چه/ کدام/ کی/ کجا/ چگونه/ چند/ چقدر


    - (تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.)


    ضمیر مبهم:

    واژه ‌هایی که بر شخص یا مقدار مبهمی دلالت می ‌کنند. چند/ همه/ هیچ/ یکی/ هرکه/ کمی/ دیگری


    - ( چند مى ‌گردى به دور خویشتن؟)


    ضمیر تعجّبى:

    واژه ‌هایی که مفهوم تعجب و شگفتی را برساند: به/ چقدر/ وه...


    - (وه که چگونه مى ‌رزمند شیرمردان مبارز!)


    ضمیرشمارشی:

    صفت شمارشی که بدون همراهی اسم بیاید.


    - (حمید به کلاس چهارم می ‌رود.)


    ضمیر ملکی:

    واژه مرکب "ازآن" است که معنی "مال" / "متعلق‌به" را می ‌دهد.


    - (من زان خودم هرآنچه هستم، هستم.)


    نکته: ضمیر نیز همانند اسم در جمله داراى نقش است.


    برخى از ضمیرها همه نقش‌هاى اسم و برخى دیگر بعضى از نقش‌هاى اسم را مى‌پذیرند.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    اضافه آن است که اسمی را با کسره اضافه به اسم دیگری نسبت بدهیم. در این بخش قصد داریم شما را با انواع اضافه آشنا کنیم.


    481630242506683113159141891882246723112.jpg



    1- اصل این است که مضاف‌الیه بعد از مضاف بیاید و بین آن دو کسره اضافه باشد. اما گاهی مضاف‌الیه اول می ‌آید و کسره اضافه حذف می ‌شود. به آن اضافه مقلوب می ‌گویند و اسم مرکب می‌ سازد. کارخانه (خانه کار) گلاب (آب گل)


    2- گاهی فقط کسره اضافه حذف می ‌شود و به آن فک اضافه می ‌گویند. (پدرزن (پدر زن))


    3- آوردن چند اضافه را پشت سر هم تتابع اضافات می‌ گویند. (جلد کتاب گلستان سعدی)


    4- اگر مضاف به آ یا او ختم شده باشد در آخر آن به جای کسره اضافه یای مکسور می ‌افزایند. (دریای خزر، بازوی رستم)


    اگر مضاف به ه بیان حرکت مختوم باشد به جای کسره اضافه، ء می ‌گذاریم. (کارخانه ایرج) و می توانیم ی بگذاریم، کارخانه ‌ی ایرج


    اقسام اضافه:

    1-اضافه تخصیصی: درِ اطاق (در اختصاص به اطاق دارد)


    2- اضافه ملکی: بین آن دو رابـ ـطه مالکیت وجود دارد. (خانه احمد (خانه‌ای که مال احمد است)


    تفاوت این دو: در اضافه ملکی معمولاً مضاف‌الیه، انسان است و می‌تواند مالک باشد، ولی در اضافه تخصیصی این چنین نیست.


    3- اضافه تشبیهی: بین آن دو رابـ ـطه شباهت است. (لب ِ لعل (لب ِ مانند لعل)، داﯾﮥ ابر (ابری که مانند دایه است))


    4- اضافه استعاری: آن است که مضاف در معنی غیر حقیقی خود استعمال شده باشد. (چنگال ِ مرگ ( مرگ مانند حیوانی با چنگال خویش آدمیان را می ‌رباید)


    5- اضافه توضیحی: مضاف اسم عام است و مضاف‌الیه نام مضاف را بیان می ‌کند. (روز جمعه، شهر قوچان)


    6- اضافه بیانی: مضاف‌الیه جنس مضاف را بیان می ‌کند. (ظرف مس)


    اگر به مضاف‌الیه ی نسبت اضافه شود به صفت نسبی تبدیل می ‌شود. (ظرف مسی)


    7-اضافه اقترانی: بین آن دو مقارنت و همراهی وجود دارد. (پای ارادت (پایی که با ارادت همراه بود))


    8- اضافه بنوت (فرزندی): مضاف‌الیه نام پدر مضاف است. (رستم زال(رستم پسر زال))


    تذکر: نوع اضافه گاهی مربوط به مفهوم واژگان و قصد گوینده است. پس گاهی یک اضافه چند حالت دارد.


    مثال: چشم نرگس


    1- چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد. (استعاری)


    2- دختری زیباست، چشم نرگس او را کسی ندارد.(تشبیهی)


    3- چشم نرگس درد می ‌کند. (تخصیصی)
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    گاهی اوقات می توانیم بعضی از اجزای جمله را حذف کنیم به طوری که در معنای جمله تغییری به وجود نیاید.


    در زیر مثال هایی جهت حذف در اجزای جمله آمده است.


    حذف فعل:


    که بود آمد؟ علی (علی بود) . او نه چیزی زیاد دارد و نه چیزی کم.


    حذف نهاد:


    برو (تو برو) - کتاب ها را باز کنید. (شما دانش آموزان کتاب ها را باز کنید.)


    حذف مسند:


    احسان غایب است نه علی. (احسان غایب است نه علی غایب است.)


    حذف مفعول:


    از احمد کتابی گرفتم و خواندم. (از احمد کتابی گرفتم و کتاب را خواندم.)


    حذف متمم:


    به مسابقه رفتم، ولی دیر رسیدم.( به مسابقه رفتم ولی دیر به مسابقه رسیدم.)


    حذف قید:


    دیروز به باغ رفتم و دو ساعت در آنجا گردش کردم. (دیروز به باغ رفتم. دیروز دو ساعت در آنجا گردش کردم.)


    حذف حرف اضافه:


    عصر می رویم گردش. (در عصر به گردش می رویم.)


    حذف حرف ربط:


    بیا بریم کتابخانه. (بیا تا به کتابخانه برویم.)


    حذف همه اجزای جمله:


    حمزه امروز به دبیرستان نیامده است؟ نه. (نه. حمزه امروز به دبیرستان نیامده است.)


    در جمله های پاسخی:


    معمولاً کلمه ای که مورد پرسش است ذکر و بقیه حذف می گردد: که کتاب مرا از اینجا برداشت؟ من (من کتاب ترا از اینجا برداشتم.)
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    قید: واژه ای است که به مفهوم “فعل” چیزی اضافه می کند و توضیحی در بارۀ آن می دهد. به عبارتی فعل را به مفهوم جدیدی وابسته و مقید می کند:


    رضا تند رفت.


    به علاوه کلمه ای که به مفهوم صفت، مسند، قید و یا مصدر چیزی می افزاید و توضیحی در باره آن می دهد نیز قید نامیده می شود:


    شاگرد بسیار کوشا


    او بسیار کوشاست.


    او خیلی خوب می نویسد.


    قید مختص:

    بجز نقش قیدی نقش دیگری در جمله نمی گیرند:


    هرگز، هنوز، البته، احیاناً، اتفاقاً، حتی المقدور، فی الفور


    من هرگز اورا ندیده ام.


    قید مشترک:

    بعضی از اسم ها و صفت ها و کلمات دیگر گاهی نقش قیدی می گیرند:


    احمد شب به خانه برگشت.


    احمد خوب می نویسد.


    اقسام قید از جهت معنی

    قید زمان: شب باران آمد - بعضی وقت ها باران می بارد.


    قید مکان: حسین اینجا نشسته بود و احمد آنجا.


    قید کیفیت: احمد خوب کار می کند. - احمد به آرامی کار می کند.


    قید حالت: حالت فاعل یا مفعول را بیان می کنند:


    مرد مجروح افتان و خیزان خود را به پشت درخت رسانید.


    قید تاسف: افسوس که دوستان خیلی زود رفتند - متاسفانه نتوانستم شما را ببینم.


    قید تعجب: عجبا! عمر آدمی چه زود به پایان می رسد.


    قید تصدیق و تاکید: حتماً به دیدار شما خواهم آمد.


    قید پرسش: چگونه این کار را انجام خواهید داد؟


    قید شک و تردید: شاید فردا به کتابخانه بروم.


    منبع: دستور زبان فارسی تالیف گیوی و انوری
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    بعضی از کلمه ها معنی مستقلی ندارند و در سخن برای پیوند دادن کلمه ها یا جمله ها به یکدیگر یا نسبت دادن کلمه ای به کلمه ای یا جمله ای و یا نشان دادن نقش کلمه ای در جمله به کار می روند. این کلمه ها را حرف می گویند.


    2461682231984211414536192028810113815022.gif


    انواع حرف:

    1- حرف ربط


    2- حرف اضافه


    3- حرف نشانه


    حرف ربط:

    حرف های ربط ساده: حرف های ربط ساده از یک واژک ساخته شده اند و عبارتند از:


    اگر، اما، پس، تا، چون، چه، خواه، زیرا، که، لیکن، نه، نیز، و، ولی، هم، یا.


    حرف های ربط مرکب: مجموعه ای از دو یا چند کلمه که معمولاً یکی از آن ها حرف ربط یا حرف اضافه ساده است:


    همین که خورشید طلوع کرد حرکت کردیم.


    پاره ای از حروف ربط مرکب عبارتند از:


    آنجا که، از این روی، از بس، اکنون که، ...


    حرف اضافه:

    حرف های اضافه، کلمه هایی هستند که کلمه یا گروهی را به فعل، صفت یا به اسم و نظایر آن ها نسبت می دند.


    حرف های اضافه از جهت ساختمان بر دو قسمند:


    الف) حرف های اضافه ساده: از یک واژک ساخته می شوند مانند:


    از، اِلا، با، بر، برای، بی، حز، در، مگر، مثل، -ِ (کسره اضافه)


    ب) از یک حرف اضافه ساده با کلمه های دیگر مانند اسم صفت و حرف ساخته می شوند. مانند:


    از برای، به مجرد


    حرف نشانه:

    حرف های نشانه، حرف هایی هستند که برای تعیین نقش کلمه در جمله می آیند.


    حرف های نشانه سه دسته اند:


    نشانه ندا: خدایا، پروردگارا، دلا – ای خدا، ای برادر، ای آقا


    یا رب، یا علی، یا حسین


    نشانه مفعولی: کتاب را برداشتم، قلم شما را آوردم.


    نشانه موصوف و صفت: کسره که در آخر موصوف می آید:


    مدادِ خوب، کارِ بزرگ
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    صفت:

    واژه یا گروهی از واژه‌هاست كه درباره اسم توضیح داده و یكی از خصوصیات اسم را از قبیل حالت، مقدار، شماره و مانند آن بیان می‌كند.


    صفت از حیث مفهوم به انواع زیر تقسیم می‌شود:


    1- بیانی


    2- اشاره‌ای


    3- شمارشی


    4- پرسشی


    5- تعجبی


    6- مبهم


    صفت بیانی:

    چگونگی و خصوصیات اسم را مانند رنگ، جنس، شكل، وضع، حجم، مقدار، ارزش و جز آن را می ‌رساند:


    زیبایی


    كاغذی بزرگ


    محمد گل+ -ِ + خوشبویی از بازار+ -ِ + قدیمی خرید.


    كوچكی فلزی


    صورتی


    صفت بیانی شامل پنج گونه است:


    1- صفت ساده


    2- صفت فاعلی


    3- صفت مفعولی


    4- صفت نسبی


    5- صفت لیاقت


    صفت اشاره:

    در اصل دو لفظ "این" و "آن" هستند كه همراه اسم می‌ آیند. گاهی این صفت ‌ها با كلمات دیگری تركیب‌ شده و صفت‌ های اشاره مركب می ‌سازند.


    باید توجه نمود كه اگر این كلمات با اسم همراه نشوند، جزء ضمایر اشاره ‌اند.


    این صفت ‌ها جزء صفت ‌های پیشین دسته ‌بندی می ‌شوند:


    همین، همان، چنین، چنان، این ‌گونه، این ‌سان، این ‌طور، این‌ چنین، این ‌اندازه، این ‌قدر، این ‌همه، همین ‌قدر، همین ‌اندازه.


    این‌گونه دلاوری ‌ها در خور اوست.


    این‌ مطلب اشتباه است.


    این ‌قدر پول از كجا آورده‌ای؟


    صفت‌ های اشاره بدون كسره به اسم بعد از خود متصل می‌ شوند.


    صفت شمارشی(عددی)

    بیانگر شماره و تعداد چیزی است. صفت‌ های شمارشی به چهارگونه ‌اند:


    صفت شمارشی اصلی:


    اعدادی كه بدون افزودن پیشوند یا پسوندی، شماره معدود خود را بیان می ‌كنند. عموماً به صورت پیشین به كار می ‌رود.


    چهار كتاب فوق، اثر جامی است.


    هفتصد سال از مرگ مولانا می ‌گذرد.


    چهارده + -ِ + فروردین تاریخ آغاز به ‌كار دانشگاه است.


    صفت شمارشی ترتیبی:


    بیانگر ترتیب قرار گرفتن موصوف را می‌رساند.


    این صفت از افزودن "-ُ م" و یا "-ُ مین" به صفت شمارشی اصلی بدست می ‌آید.


    در روز ششم، انسان خلق شد.


    در سوم + -ِ + ماه گذشته، كجا بودی؟


    در سومین روز از بازی‌ های ....


    صفت شمارشی كسری:


    صفتی كه یك یا چند جزء از یك یا چند واحد را می ‌رساند. در این صفت ‌ها ابتدا جزء و سپس واحد ذكر می ‌شود.


    دو سوم + -ِ + بیماران قلبی، مشكل نارسایی دریچه دارند.


    پنج صدم + -ِ + تصادفات ناشی از، خواب آلودگی راننده است.


    پنج درصد + -ِ + حیوانات، در حال انقراض هستند.


    صفت شمارشی توزیعی:


    موصوف را به بخش ‌های برابر تقسیم می ‌كند.


    یكایك آن ها، از او تشكر كردند.


    دوبدو، نزد حاكم رفتند. در این جمله دوبدو در نقش قیدی است.


    صفت پرسشی:

    با آن نوع، چگونگی یا مقدار موصوف پرسش می‌شود. معمولاٌ از نوع صفت ‌های پیشین هستند. باید توجه نمود كه اگر این كلمات با اسم همراه نشوند، جزء ضمایر پرسشی ‌اند.


    چه، كدام، كدامین، چگونه، چطور، چه‌ جور، چه ‌سان، چندم، چندمین، چند، چه ‌قدر، چه ‌اندازه


    كدام ورزش را بیشتر دوست دارید؟


    نفر چندم هستی؟


    هیچ كسی بهتر از او می‌شناسی؟


    صفت تعجّبی

    صفتی كه همراه اسم آمده و تعجب گوینده از چگونگی یا مقدار موصوف را می ‌رساند. این نوع صفت با تغییر آهنگ گفتار بیان شده و از نوع پیشین است.


    چه معركه‌ای!


    عجب هوایی!


    منبع: دستور زبان فارسی تالیف گیوی و انوری
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    تعریف فعل

    معمولا در انتهای جمله می آید و بر خلاف کلمه های دیگر صرف می شود. به تنهایی و یا به کمک وابسته هایی بر چهار مفهوم دلالت می کند:


    1- یکی از مفهوم های زیر به شکل مثبت یا منفی.


    الف) انجام دادن یا انجام گرفتن کاری


    ب) واقع شدن کاری بر کسی یا چیزی


    پ) پذیرفتن حالتی یا صفتی


    ت) نسبت دادن صفتی به کسی یا چیزی


    2- در فعل مفهوم شخص وجود دارد یعنی گوینده فعل را به خود نسبت دهد یا به شخص دیگری.


    الف) اول شخص یا متکلم


    ب) دوم شخص یا شنونده یا مخاطب


    پ) سوم شخص یا غایب یا دیگر کس


    3- در فعل مفهوم مفرد یا جمع بودن وجود دارد.


    4- فعل زمان را نیز نشان می دهد.


    الف) زمان حال


    ب) زمان گذشته


    پ) زمان آینده
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    بن فعل

    بن مضارع: ساخت های زمان حال (مضارع) و امر از آن ساخته می شود.


    ساخت های زمان حال و امر


    اجزایی که پیش از بن می آید


    بن مضارع


    اجزایی که پس از بن می آید.


    می


    خور


    م


    می


    خور


    ی


    می


    خور


    د


    ب


    خور


    ید


    ب


    خور


    ند

     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    62
    بازدیدها
    4,086
    بالا