وضعیت
موضوع بسته شده است.

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
سبک‌ محاوره‌ای


ویژگی‌های رسمی ‌این سبک نسبت به سبک نیمه‌رسمی‌ کم‌تر است، از جمله این که در سبک نیمه‌رسمی‌ کاربرد صیغه‌های فعلی دوم شخص جمع به‌جای دوم شخص مفرد برای بیان مفهوم احترام بیش‌تر دیده می‌شود تا در سبک محاوره‌ای. واژه‌ها بیش از حد تخصصی ‌یا ادبی ‌یا فنی و به‌طور کلی واژه‌هایی که خاص سبک رسمی‌اند عمومن در این سبک کاربرد ندارند. مثلن به‌طور معمول واژه‌های «درمی‌نوردم», «بدرود»، «چه‌گونه»، «پرداختن»، «تعلل» و «تناول» در سبک محاوره‌ای به کار نمی‌روند. ‌یکی دیگر از ویژگی‌های این سبک کاربرد ساخت‌های دوگان‌سازی‌شده مانند «چیزمیز», «کاغذماغذ», «قاطی‌پاتی» و «صاف‌وصوف» است. همچنین در این سبک اصطلاح‌های محاوره‌ای کاربرد زیادی دارد. سبک محاوره‌ای همان سبک زبانی‌ است که بین مردم در کوچه و خیابان که دارای سطوح متفاوت و متنوع تحصیلاتی, سنی و طبقاتی‌اند به کار می‌رود. در مثال‌های زیر سبک محاوره‌ای به کار رفته است:


- پدرم از دستم می‌ره. خداجان چه کار کنم؟


- چیزی نیست مامانم، خوب می‌شه.


- مرد این خونه تو هستی دیگه. (شاملو ۸۰)


سبک‌های رسمی ‌و محاوره‌ای از نظر وسعت دامنه‌ی کاربرد, بارزتر از سبک‌های دیگرند و در واژگان زبان زوج‌های زیادی را می‌توان ‌یافت که تفاوت آن‌ها سبکی است و هر‌یک از اعضای هر زوج متعلق به ‌یکی از این دو سبک ‌اند, مثل {در، توی}, {عدد,‌ تا}، {پنهان شد, قایم شد}, {نام, اسم}, {منزل, خانه} و {دشوار, سخت}.


سبک عامیانه (خودمانی)


این سبک برای ارتباط زبانی میان کسانی به کار می‌رود که مردم عامی‌ کوچه و بازارند. این سبک بین کسانی که ارتباط خیلی صمیمانه دارند نیز کاربرد دارد، مانند دوستان بسیار صمیمی, هم‌کلاسی‌های مدرسه, رفقای هم‌محله, زن و شوهر, پدر و فرزند‌ یا مادر و فرزند. این سبک با سبک محاوره‌ای تا حدی همپوشی دارد، ولی ‌یکی از ویژگی‌های بارز این سبک، کاربرد زیاد اصطلاح‌های عامیانه است.


به دلیل این که ‌یکی از موارد کاربرد این سبک، در گفتار کسانی است که از طبقات پایین جامعه و عمدتن بی‌سواد ‌یا کم‌سوادند و از نظر اقتصادی و اجتماعی در پایین‌ترین سطوح جامعه قرار دارند، در این سبک اصطلاح‌های عامیانه و واژه‌های زیادی به کار می‌رود که بخش عمده‌ی آن‌ها عمومن در سبک‌های دیگر به کار نمی‌رود. واژه‌ها و عبارت‌هایی که در سبک‌های دیگر به کار نمی‌روند, مانند فحش‌ها و متلک‌های عامیانه, در این سبک رواج دارند. در «کتاب کوچه» از احمد شاملو اصطلاح‌های بسیاری از این سبک را می‌توان ‌یافت. در مثال‌های زیر نمودی از سبک خودمانی مشاهده می‌شود:


- اگه ‌یه بار دیگه ببینه گردو‌بازی می‌کنی پوستتو قلفتی می‌کنه (شاملو ۱۶۰)


- حالا همه‌مون‌ یکی ‌یه شیکم سیر حلوا می‌خوریم (همان ۱۶۳)


- هیچ وقت بچه‌ها مثل حالا نیومده بودن دور هم بشینن بگن حسنی رییس ماس تا منهم عصای رییسی رو بدم به‌اش. (همان ۱۶۶)


از سوی دیگر به دلیل صمیمی‌بودن دو طرفی که از این سبک استفاده می‌کنند ممکن است واژه‌ها ‌یا اصطلاح‌هایی توسط آن‌ها به کار برود که برای طرفین ارتباط زبانی شناخته و رایج ولی برای سایرین نامأنوس و گاه غیرقابل درک است. حتا گاه واژه‌هایی ممکن است در این محدوده ساخته شود و به کار رود که در واژگان سایر زبانوران وجود ندارد و ساخت‌هایی به کار گرفته شود که بر اساس قاعده‌های زبان معیار خوش‌ساخت نیست، ولی در موقعیت‌های صمیمی ‌مورد نظر به‌طور نسبی رایج است. مثلن پدر ‌یا مادر در خطاب به فرزند خود ممکن است از واژه‌هایی مانند «فینگیل», «شَپَلَ» , «موشمولک», «جینگول واویلا» و مانند آن‌ها استفاده کنند ‌یا مثلن صورت‌های بدساختی را که کودک در دوره زبان‌آموزی به اشتباه به کار می‌برد، به عنوان شوخی در مقطعی زمانی مانند عبارت‌های خوش‌ساخت به کار ببرند مثلن به‌جای «مُرد» از «مُرده شد»‌ یا به‌جای «سوخت» از «سوزید» استفاده کنند. ضمنن در این سبک فرایندهای آوایی بسیار فعال‌اند و باعث تفاوت بسیار روساخت از زیرساخت می‌شوند. مثلن عبارت «دست‌هایت را» به صورت «دساتو» و عبارت «ما است» به صورت «ماس» و کلمه‌های «شکم» و «جگر» به صورت «شیکم» و «جیـ*ـگر» تلفظ می‌شوند.


توصیف سبک‌های زبانی و تمایز‌هایشان چارچوبی برای عملکرد درست در گرد‌آوری و توصیف داده‌های پژوهشی به دست می‌دهد که می‌توان آن را مبنایی برای ویرایش متن‌های گوناگون و نقد آثار ادبی دانست.




برگرفته از: مجله‌ی پژوهش زبان‌های خارجی، نشریه‌ی دانشکده‌ی زبان‌ها و ادبیات خارجی دانشگاه تهران (علمی-پژوهشی)
 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    دکتر محمد معبن


    فرهنگ‌های فارسی٭




    نخستین فرهنگ فارسی (پس از اسلام) كه نام آن به ما رسیده «رساله ابو حفص سغدی» یا «فرهنگ ابو حفص سغدی» است كه تا اوایل قرن یازدهم هجری وجود داشته و مؤلفان فرهنگ‌های جهانگیری و رشیدی از آن نقل كرده‌اند. بعضی این رساله را تألیف ابو حفص حكیم بن احوص سغدی می‌دانند كه نوعی رود – به نام شهرود ـ را اختراع كرده و در حدود سال ٣٠٠ هـ . ق. می‌زیسته است و برخی مؤلف را شخصی دیگر گمان بـرده‌اند كه در اواسط قرن پنجم هجری می‌زیسته. [١] از این فرهنگ اكنون اثری نیست.


    دومین فرهنگ كه نامش به ما رسیده «تفاسیر فی لغه‌الفرس» تألیف قطران شاعر معروف است. این مطلب از لغت فرس اسدی و كشف‌الظنون حاج خلیفه تأیید می‌شود. از این فرهنگ هم اثری در دست نیست ولی نسخی خطی به نام فرهنگ قطران در كتاب‌خانه‌ها موجود است كه تلخیصی است از «فرهنگ اسدی».


    اولین فرهنگ فارسی موجود «لغت‌نامه» یا «لغت ‌فرس» تألیف ابو منصور علی بن احمد اسدی توسی شاعر معروف قرن نهم [٢] هجری است.


    در این كتاب بسیار تصرف شده و مطالبی بر آن افزوده‌اند، به‌طوری كه نسخ خطی آن با هم اختلاف بسیار دارد و حتا بین دو چاپ هرن و چاپ اقبال اختلافی فاحش موجود است. بنیاد باب‌های این كتاب بر حرف آخر است.


    دومین فرهنگ فارسی موجود «صحاح‌الفرس» تألیف شمس‌الدین محمد بن فخرالدین هند‌و‌شاه نخجوانی مشهور به شمس منشی نویسنده‌ی قرن هشتم است (تالیف ۷٢٨ هـ .ق.) و آن شامل ٢۵ باب است كه دارای حدود ۴٣٠ فصل و ٢٣٠٠ لغت است. بنیاد باب‌های این كتاب نیز بر حرف آخر است. سپس در همان قرن شمس فخری اصفهانی در معیار جمالی و مفتاح ابو اسحاقی یك فصل (چهارم) را به لغت فرس تخصیص داد و این بخش، سومین فرهنگ موجود فارسی به‌شمار می‌رود.


    در همین قرن هشتم چون گروهی از سلسله‌های پادشاهان مسلمان و فارسی‌زبان در هند حكومت داشتند و مردم هند که احتیاج به فراگرفتن زبان فارسی را – كه زبان دربارها بود – بیش از پیش احساس می‌كردند، به تألیف فرهنگ فارسی دست زدند.


    نخستین فرهنگی كه در هند نوشته شد، تألیف مبارك‌شاه غزنوی مشهور به فخر قواس (متوفی ۷١۶ هـ .ق. ) است به نام «فرهنگ قواس». (٢)


    سپس محمد بن قوام بن رستم بن محمود بدر خزانه بلخی معروف به كری كتاب «بحرالفضائل فی منافع‌الافاضل» را تألیف كرد (اواخر قرن هشتم) (٣).


    پس از قاضی‌خان بدر محمد دهلوی معروف به دهاردال در ٨٢٢ هـ .ق. «اداه الفضلاء» را به رشته‌ی نگارش در آورد.


    در اوایل قرن نهم ابراهیم قوام فاروقی در ولایت بهار هند «شرف‌نامه» را به نام مرشد خود شرف‌الدین احمد منیری تألیف كرد. (۴) محمد بن داود بن محمود به سال ٨۷٣ هـ.. ق. «مفتاح‌الفضلاء» را تدوین كرد.۵)


    محمود بن شیخ ضیاء در زمان اسكندر بن بهلول شاه، كتاب «تحفه‌السعاده» را به سال ٩١۶ هـ . ق به رشته‌ی نگارش در آورد (۶).


    در اوایل قرن دهم «كتاب مؤیدالفضلاء» را محمد لاد تألیف كرد و نیز در اوایل همان قرن «كشف‌اللغات» توسط عبدالرحیم بن احمد سور تألیف شد و همچنین در همان اوان حسین وفایی «فرهنگ وفایی» را به سال ۵٣٣ هـ. ق. تالیف كرد.


    در اواسط قرن مذكور «فرهنگ شیرخانی » یا «فوایدالصنایع» تألیف شد و خلاصه‌ی آن به نام «زبده الفواید» به سال ٩۵۵ تنظیم گردید (۷). همچنین در همان قرن «فتح‌الكتاب» به قلم ابوالخیر بن سعد انصاری به نام فتح خان الهنی به سال ٩٩١ هـ . ق. به رشته‌ی تحریر در آمد (٨). در پایان قرن مذكور «مجمع اللغات» توسط ابو‌الفضل وزیر جلال‌الدین اكبر شاه تألیف شد (به سال ٩٩۴ هـ . ق.) (٩). اما در ایران در زمان شاه‌طهماسب صفوی (٩٣٠- ٩٨۴) میرزا ابراهیم شاه حسین اصفهانی فرهنگی تألیف كرد كه به نام «فرهنگ میرزا ابراهیم» معروف است (١٠).


    در اوایل قرن یازدهم محمد قاسم متخلص به سروری كاشانی ابن حاج محمد «مجمع الفرس» را به سال ١٠٠٨ هـ . ق. تألیف كرد. چون این فرهنگ به هند رسید، مؤلف جهانگیری از آن استفاده كرد و سپس «فرهنگ جهانگیری» به ایران وارد شد و سروری در تجدیدنظر فرهنگ خود آن را مورد استفاده قرار داد (١١).


    همچنین در اوایل قرن یازدهم در هند «مدارالافاضل» به قلم «الله داد فیضی بن اسدالعلماء علی‌شیر سرهندی» به رشته‌ی نگارش در آمد (سال ١٠٠١ هـ .ق) (١٢).


    جمال‌الدین حسین فخرالدین حسن انجوی شیرازی در سال ١٠٠۵ هـ . ق. «فرهنگ» خود را به نام اكبر پادشاه هندوستان شروع و در ١٠١۷ به پایان رسانیده و سپس در آن تجدیدنظر كرده و در سال ١٠٣٢ نسخه مجددی از آن به پادشاه هند جهانگیر بن اكبر شاه عرضه داشت. (١٣)


    در همان قرن «چهار عنصر دانش» در زمان سلطنت جهانگیر (١٠١۴-١٠٣۷) توسط امان‌الله ملقب به خانه‌زاد خان فیروز جنگ به‌ رشته‌ی تألیف در آمد (١۵) عبداللطیف بن عبدالله كبیر گجرایی (متوفی ١٠۴٨) «لطایف‌اللغات» را تدوین كرد (١۶) . محمد حسین بن خلف تبریزی متخلص به برهان در سال ١٠۶٢ «برهان قاطع» را تألیف كرد (١۷).


    دو سال پس از تألیف برهان یعنی در ١٠٦۴ هـ . ق. عبدالرشید عبدالغفور حسینی مدنی از مردم تته (سند) «فرهنگ رشیدی» را به رشته‌ی تحریر در آورد (١٨)


    در قرن دوازدهم «سراج‌اللغات و چراغ هدایت» به قلم سراج‌الدین علی خان اكبر آبادی متخلص به آرزو در هند تألیف و منتشر شد (١٩). محمود بن شیخ عبدالواحد بن قاضی شمس‌الدین ساكن بریلی، «محموداللغات» را در سال ١١۵٠ هـ . ق. تدوین كرد (٢٠) .


    پیك‌چند متخلص به بهار، فرهنگ «بهار عجم» را به سال ١١۵٢ هـ . ق. به اتمام رسانید (٢١) . در قرن سیزدهم در ایران «برهان جامع» توسط محمد كریم تبریزی تألیف و در ١٢٦٠ هـ .ق . در تبریز چاپ شد و آن خلاصه‌ی برهان قاطع است و در حاشیه‌ی بعضی شواهد لغاتی افزوده شده.


    «انجمن آراء» به قلم رضاقلی‌خان هدایت ‌الله‌باشی در همین قرن منتشر شد. (خاتمه‌ی تألیف ١٢٨٨ هـ . ق.) در این قرن در هند نیز كتاب‌های ذیل تألیف شد:


    «قسطاس‌اللغه» شیخ نورالدین محمد معروف به محمد یوسف متخلص به حكیم (آغاز تألیف ١٢١۴ هـ . ق) (٢٢) .


    در سال ١٢٢٠ هـ .ق . «شمس‌اللغات» تألیف و انتشار یافت (٢٣) و «اصطلاحات شعرا» تألیف «ترحیم‌‎الدین بن كریم‌الدین» در همین قرن منتشر شد. (٢۴)


    «هفت قلزم» در زمان غازی‌الدین حیدر پادشاه اود (جلوس ١٢٢٩ هـ . ق) توسط قبول محمد تدوین و تنظیم شد (٢۵) . «غیاث‌اللغات» تألیف محمد غیاث‌الدین بن جلال‌الدین رامپوری در ١٢۴٢ هـ .ق پایان یافت (٢٦). «تسسهیل‌الغات» تألیف شیخ احمد متخلص به حسرت بن محمد علی بن عبدالصانع به سال ١٢۵٩ هـ .ق به اتمام رسید (٢۷).


    «بحر عجم» تألیف محمد حسین متخلص به راقم و ملقب به افضل‌الشعرا شیرین‌سخن‌خان در همین در همین قرن منتشر شده (آغاز تألیف ١٢٦٨ هـ .ق) (٢٨).


    «ارمغان آصفی» توسط محمد عبدالغنی‌خان متخلص به غنی به نام میرمحبوب علی‌شاه آصف ششم پادشاه دكن به سال ١٢٩٠ هـ .ق . تألیف گردید (٢٩).


    در قرن چهاردهم ،فرهنگ‌های ذیل در هند تألیف شد: در آغاز قرن مزبور «فرهنگ آنندراج» توسط محمد پادشاه متخلص به شادبن غلام محیی‌الدین منشی مهاراجه «آنندراج» راجه‌ی ولایت و‌یجینگر تألیف و منتشر شد (پایان تألیف ١٣٠٦ هـ . ق.) (٣٠).


    «آصف‌اللغات» تألیف نواب عزیز جنگ بهادر (متوفی ١٣۴٣ هـ .ق.) در ١۷ جلد تا حرف جیم منتشر شده و مؤلف موفق به اتمام آن نگردیده. (٣١)


    «نقش بدیع» تألیف وجاهت حسین عندلیب شادانی رامپوری در سال ١٣۴٢ هـ .ق. در لاهور به چاپ رسید.


    «فرهنگ نظام» تألیف سید محمد علی داعی‌الاسلام ایرانی به نام نظام دكن در پنج جلد تألیف و در حیدر آباد دكن (١٣۴٦ – ١٣۵٨ هـ .ق.) به طبع رسید.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    در ایران ،فرهنگ‌های ذیل تألیف شده است:


    «فرهنگ ناظم‌الاطبا» یا «فرنودسار» تألیف دكتر میرزا علی اكبر خان نفیسی ناظم‌الاطباء (متوفی ١٣۴۴ هـ .ق.) در پنج جلد (٣٢) كه دو بار طبع شد.


    فرهنگ «نو بهار» به اهتمام محمد علی تبریزی خیابانی كه در دو مجلد در تبریز به سال ١٣٠٨ هـ .ق. به چاپ رسیده و آن [۴] تلخیصی است از انجمن‌آرای ناصری.


    در سی سال اخیر اهتمام بیش‌تری درباره‌ی تألیف و انتشار فرهنگ‌های فارسی به عمل آمده كه از جمله‌ی آن‌ها از سلسله فرهنگ‌های عمید، فرهنگ آموزگار، فرهنگ فارسی دكتر مكری، فرهنگ امیر كبیر، فرهنگ اورنگ، فرهنگ گیلانی، فرهنگ طباطبایی، فرهنگ كاوه و فرهنگ معین باید نام برد.


    دایره المعارف ـ به معنایی كه نزد غربیان معهود است،‌ در ایران متداول نبود، اما چند دایره‌العلوم (مجموعه‌ا‌ی شامل علوم مختلف) تألیف شده است. در عصر ما دو دایره‎المعارف برای زبان فارسی تدوین گردیده و تحت طبع می‌باشد.


    ١ـ لغت‌نامه‌ی دهخدا تألیف علی اكبر دهخدا كه به‌منزله‌ی فرهنگ دایره‌المعارفی است. در سال ١٣٢۵ هـ .ش. از طرف مجلس شورای ملی ایران به طبع آن آغاز گردید و سپس ادامه‌ی طبع آن به عهده دانشگاه تهران (دانشكده ادبیات) محول شد و تاكنون ١٢٠ مجلد آن طبع شده و آن مشروح‌ترین فرهنگ و دایره‌المعارف فارسی است.


    ٢ـ دایره‌المعارف دیگر ترجمه و تلخیص‌گونه‌ایست از Columbia University Desk- Encycleopedia كه نخست توسط مؤسسه‌ی فرانكلین ایران به ترجمه‌ی آن اقدام شده و اكنون تحت نظر بنیاد فرهنگ ایران به كار خود ادامه می‌دهد و به‌زودی جلد اول آن منتشر خواهد شد.





    نقایص فرهنگ‌ها:


    فرهنگ‌های فارسی كه از قرن پنجم تا این اواخر تألیف شده‌اند، به‌طور كلی دارای نقایصی هستند كه مهم‌ترین آن‌ها از این قرار است:


    ١- بیش‌تر توجه مؤلفان به لغات مشكل دور از ذهن مخصوصن لغاتی كه در شعر به‌ كار می‌رود معطوف بوده و در نتیجه بسیاری از لغات معمول و متداول عصر خود و عصرهای پیش را یاد نكرده‌اند.


    ٢- كم‌تر به تعریفات لغات پرداخته‌اند و در عوض آن‌ها را با یك یا چند مترادف شناسانده‌اند و چون به آن مترادف یا مترادفات مراجعه كنید، می‌بینید كه آن‌هم به لغت اولی ارجاع شده و بدین ترتیب دور پدید می‌آید و مخصوصن در تعریف لغات مربوط به گیاهان و جانوران كاملن مسامحه شده و بسیاری از لغات را كه مؤلف می‌شناخته به‌جای تعریف و تحلیل فقط به جمله‌ی «معروف است» اكتفا گردیده.


    ٣- بسیاری از لغات را مصحف و محّرف ثبت كرده‌اند و این امر غالبن به سبب خط عربی، فارسی پیش آمده كه در آن امتیاز حروف از یكدیگر وابسته به نقطه‌هاست و همین نقطه‌گذاری خود موجب تصحیف و تحریف بسیار شده. كاتبان متون نظم و نثر و لغت‌نامه‌ها هم به‌سبب عدم‌اطلاع هرج‌ومرجی ایجاد كرده‌اند و در نتیجه یك لغت به صورت‌های مختلف (گاه تا ده و پانزده صورت) نقل شده.


    ۴- تلفظ كلمه را به دو صورت یاد كرده‌اند:

    الف ـ ذكر حركات و سكنات كه هم مایه‌ی اطناب و تفصیل، و فهم آن برای بسیاری از مراجعان مشكل شده و هم فاقد دقت از لحاظ تلفظ بعض كلمات است.

    ب ـ ذكر هم‌وزن در بسیاری از موارد كه خواننده تلفظ هم وزن را نمی‌داند، دچار اشكال می‌شود.


    ۵- وجه اشتقاق و ریشه‌ی لغات را نشان نداده‌اند و در مواردی هم كه اظهارنظر كرده‌اند فقه‌اللغه عامیانه را به‌كار بـرده‌اند.


    ٦- هویت دستوری (گرامری) را نشان نداده‌اند.


    ۷- لغات متشابه كه از زبان‌های مختلف (مثلن زبان‌های سامی ‌و زبان‌های هند و اروپایی) یا از زبان‌های ایرانی ناشی شده‌اند ولی از ریشه‌های مختلف هستند همه را ذیل یك ماده آورده با هم خلط كرده‌اند.


    ٨- مواد را به ترتیب منطقی الفبایی ضبط نكرده‌اند. مثلن عده‌ای حرف آخر را ملاك قرار داده‌اند و گروهی حرف دوم را و آن‌ها هم كه حرف اول را مستند دانسته‌اند، همه‌ی حروف كلمه را مراعات نكرده‌اند.


    ٩- بعضی از فرهنگ‌ها تقریبن كلیه لغات عربی را كه بسیاری از آن‌ها در فارسی به هیچ‌وجه مورد استعمال ندارد در فرهنگ خود آورده‌اند.


    این نقایص موجب گردید كه در عهد حاضر فاضلان ایرانی كمر همت بربندند و به رفع آن‌ها بكوشند.


    فرهنگستان ایران هم پس از تأسیس، اولین وظایف خود را «ترتیب فرهنگ به قصد رد و قبول لغات و اصطلاحات پیشه‌وران و صنعتگران، جمع‌آوری الفاظ و اصطلاحات در زبان فارسی، اختیار الفاظ و اصطلاحات در هر رشته از رشته‌های زندگانی با سعی در این كه حتی الامكان فارسی باشد، جمع آوری الفاظ و اصطلاحات از كتب قدیم، جمع آوری لغات و اصطلاحات ولایتی … » قرار داده است.


    بعضی فرهنگ‌ها توسط مؤلفان به‌طور انفرادی و برخی به‌طور دسته جمعی و همچنین برخی مؤسسات دولتی یا وابسته به دولت به تألیف فرهنگ‌های مختلف مشغولند و تاكنون پیشرفت‌هایی در رفع معایب و نقایص مذكور به عمل آمده و امیدواری حاصل است كه در ظرف چند سال فرهنگ مستدل و مستند Standard فارسی تألیف و منتشر شود. [۵]





    ٭ در مقاله حاضر ما به فرهنگ‌های اختصاصی و موضوعی و فرهنگ‌های لهجه‌های ایرانی یا فرهنگ‌های دو و سه زبانه توجهی نداریم و فقط از فرهنگ‌های فارسی به فارسی بحث می‌كنیم.



    پی‌نوشت‌ها:


    ١ – سعید نفیسی مقدمه برهان قاطع مصحح م – معین ج ١ ص شصت و هشت.


    ٢– رك: فرهنگ نظام ج (۵) مقدمه ص ۴ د (حاشیه) و ص ط ایضن ص ١٠٩ ط ی.


    ٣- ایضن ص ١٠ ی.


    ۴ـ ایضن ص ١١ یاء.


    ۵- ایضن ص ١٢ یب.


    ٦ـ ایضن ص ١٣ یج – ١۴ بد


    ۷ـ ایضن ص ١۵ بد.


    ٨- ایضن ص ١۵ یه ـ ١٦ یه.


    ٩ـ ایضاَ ج ۵ مقدمه ص ١۵ یه .


    ١٠- رك – مقدمه‌ی برهان قاطع مصحح نگارنده دیباچه ص هشتاد و یك ـ هشتاد و پنج.


    ١١- فرهنگ نظام ج ۵ ص ١۷ یز ـ ١٩ بط.


    ١٢- فرهنگ نظام ص ١٦ یو ـ ١۷ یزد.


    ١٣ـ رك برهان قاطع . مصحح نگارنده ج ١ مقدمه ص هشتاد و یك و هشتاد و پنج (به قلم اصغر حكمت) مقدمه‌ی لغت‌نامه ص ١٩٦ – ١٩۷ (تكرار مقاله . برهان) فرهنگ نظام ج ۵ مقدمه ص ١٩ بط ببعد.


    ١۴- فرهنگ نظام ج ۵ ص ٢۴ – كد.


    ١۵- ایضن ص ٢۵ كد.


    ١٦- ایضن ص ٢۵ كه ـ ٢٦ كو.


    ١۷ـ رك مقدمه برهان. مصحح نگارنده.


    ١٨- ایضن ص ٢۷ كز به بعد


    ١٩- ایضن ص ٣١ لا – ٣٢ لب.


    ٢٠- ایضن ص ۴٢ مب .


    ٢١- ایضن ص ۴٣ مج.


    ٢٢- ایضن ص ۴۵ مه.


    ٢٣- نام مولف ذكر نشده ولی به سرپرستی مستر جوزف بر تیو جونیر صاحب انجام یافته (فرهنگ نظام ایضن ص ۴۵ مه) .


    ٢۴- ایضن ۴٦ مو.


    ٢۵- فرهنگ نظام ص ۴٦ مو و رك. برهان مصحح نگارنده ج ۵ ص ١۷ .


    ٢٦-فرهنگ نظام ایضن ص ۴۶ مو – ۴۷ مز مقدمه غیاث‌الغات طبع دبیر سیاقی.


    ٢۷- فرهنگ نظام ایضن ص ۴۷ مز.


    ٢٨- ایضن ۴۷ مز


    ٢٩- ایضن ۴٩ مط.


    ٣٠ – ایضن ص ۴٩ مط.


    ٣١- ایضن ص ۴٩ مط – ص ۵٠ ن.


    ٣٢ – رك . مقدمه‌ی فرهنگ مذكور به قلم سعید نفیسی.

     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    جواد جزینی


    ریخت‌شناسی داستان‌های مینی‌مالیستی (۲)





    در نيم سده‌ی گذشته، جهان داستان کوتاه آبستن شکل‏های نوينی از روايت داستانی بوده است. گونه‏ای که هر روز کوتاه و کوتاه‌تر می‏شود. اين خوش‏اقبال‏ترين نوع ادبی مدرن، در طول اين سال‏ها دستخوش تغييرهای مهمی بوده است. در مغرب زمين که زادگاه اصلی اين گونه‌ی ادبی‏ست، شکل‏های تعريف‌شده‏ای از آن ثبت شده است. گونه‏های داستانی، انکدُت، طرح‏واره، يارن، مرشن و...


    جنبش فرماليسم که در دهه‌ی ١٩٢٠ شکوفا شد، به نوعی آفریننده‌ی اصلی نظريه‌های تئوريک درباره‌ی داستان کوتاه بود. نظريه‌پردازانی چون بوريس آيخنباوم و ويکتور اشکلوفسکی و حتا روايت‏شناسانی چون تسوتان تودورف و کلود بره‏مون و... در بسط و گسترش آن تأثير داشتند.
    مينی‏ماليست‏ها را می‏بايد فرزند خلف جنبش فرماليست‏ها به‌شمار آورد. گرچه در پديد‌آمدن آن خيزش‏های فلسفی و سياسی سال‏های پس از جنگ جهانی دوم بی‏تأثير نبود.
    فرماليسم تجلی روح صورت در ساخت اثر هنری بود که در حوزه‏های گوناگون هنر از جمله موسيقی، نقاشی، شعر، داستان و ... نفوذ کرد.


    مينی‏ماليسم تجلی و بروز تلاش فرماليست‏ها در ايجاد شکل‌های جديد بود. تلاشی در جهت تجربه‏های نو در پديد‌آوردن شيوه‏های تازه که شعار اصلی فرماليست‏ها بود. در فرهنگ بريتانيکا ذيل واژه‌ی مينی‏ماليسم آمده است:
    جنبشی که در اواخر دهه‌ی ١٩٦٠ در عرصه‌ی هنرها، به‌ويژه نقاشی و موسيقی در امريکا پا گرفت و بارزترين مشخصه‌ی آن تأکيد بر سادگی بيش از حد (صورت) و توجه به نگاه عينی و خشک بود. آثار اين هنرمندان گاهی کاملن از روی تصادف پديد می‏آمد و گاه زاده‌ی شکل‏های هندسی ساده و مکرر بود. مينی‏ماليسم در ادبيات سبک يا اصلی ادبی‏ست که بر پايه‌ی فشردگی افراطی و ايجاز بيش از حدِ محتوای اثر بنا شده است. آن‌ها در فشردگی و ايجاز تا آن‌جا پيش می‏روند که فقط عناصر ضروری اثر، آن هم در کم‌ترين و کوتاه‌ترين شکل باقی بماند. به همين دليل برهنگی واژگانی و کم‌حرفی از اصلی‌ترين ويژگی‏های اين آثار به‌شمار می‏رود.


    نخستین جُستار تئوريک درباره‌ی داستان کوتاه که به قلم ادگارالن‏پو نوشته شده، مبنای مهمی در تکوين ساختار داستان‏های مينی‏ماليستی به‌شمار می‏آيد. او در مقدمه‌ی کوتاه خود بر مجموعه‌داستان قصه‏های بازگفته ناتانيل‌ هاثورن اصول سه‏گانه‌ی خود را در توضیح ساختار داستان کوتاه تشريح کرد.
    الن پو بحث وحدت تأثير را در ساختار داستان کوتاه پيش می‏کشد و راه رسيدن به وحدت را تنها در سايه‌ی ايجاز مناسب مسير می‏داند. همچنين او محدوديت مکان را نيز شرط ايجاز می‏شمارد و تأکيد می‏کند تمام جزیيات روايت بايد دقيقن تابع کل داستان باشد.
    گروهی از منتقدان ادبيات داستانی اين مقاله‌ی ادگارالن‏پو را نخستین بيانيه‌ی غيررسمی مينی‏ماليست‏ها به‌شمار آورده‌اند. بی‏آن‌که تأثير آثار کسانی چون روبرت والزر، فرانتس کافکا، برتولت برشت و ساموئل بکت و ... در پديد‌آمدن اين جريان ناديده گرفته شود.

    در تکوين ساختار داستان‏های مينی‏ماليستی آثار دو نويسنده‌ی ديگر شايد بيش‌ترين تأثير را داشته است. آنتوان چخوف با ابداع صورتی از داستان کوتاه که در آن برشی کوتاه از زندگی روايت می‏شد و ارنست همينگوی با داستان‏های کوتاهش) به‌ویژه داستان‏هايی که در دو دهه‌ی بيست و سی نوشت (که در حداقل توصيف و گفت‏وگو سامان پذيرفته بود و انتخاب ساده‏ترين زبان برای بيانِ طرحی بدون پيچيدگی را سبک خود کرده بود، و بعدها آثار نويسندگانی چون فردريک بارتلمی، دونالد بارتلمی، آن بيتی، جان چيور، ريموند کارور، بابی آن ميسون، توبياس وولف، ماکس فريش، توماس برنهارد، پيتربيکسل و پتر ‌هانتکه و... آثار اين نويسندگان با وجود تفاوت‏های عمده، وجوه اشتراکی داشتند که اغلب از آن‌ها به عنوان ويژگی‏های اين نوع داستان‏ها نام بـرده می‏شود. اين گونه‌ی هنری، در آغاز تکوين اقبال چشمگيری پيدا کرد و دامنه‌ی نفوذ آن در شعر، نقاشی، معماری، موسيقی و فيلم هم کشيده شد. باوجوداين بارها منتقدان هنری و ادبی اين نوع گرايش‏ها را به باد انتقاد گرفتند و در نقد آثار پيروان مينی‏ماليست، از آن‌ها با القابی چون «نوهمينگوييسم بدوی»، «رئاليسم کثيف»، «مينی‏ماليست پپسی‏کولايی»، «ادبيات سوپرمارکتی» و ... ياد کردند.

    فردريک بارتلمی (که از نويسندگان مينی‏ماليست به‌شمار می‌آید) اتهام‏هايی را که به مينی‏ماليست‏ها می‏زنند
    اين چنين برمی‏شمارد:
    ١- حذف ايده‏های فلسفی بزرگ
    ٢- مطرح‌نکردن مفاهيم تاريخی
    ٣- عدم‌موضع‏گيری سياسی
    ۴- عميق‌نبودن شخصيت‏ها به اندازه‌ی کافی
    ۵- توصيف ساده و پيش‌پاافتاده
    ٦- يکنواخت‌بودن سبک
    ۷- بی‏توجهی به جنبه‏های اخلاقی
    و سپس می‌افزاید که خيلی عجيب است اگر داستانی همه‌ی اين چيزها را نداشته باشد و به اين خوبی باشد که اين‌ها می‏گويند، پس اين دادوفريادها برای چيست؟ .

    جان بارت در بررسی و توضیح ساختار داستان‏های مينی‏ماليستی، لـ*ـذت مطالعه‌ی اثر داستانی اميلی ديکنسون، صفر بيخ‌وبن به عنوان يک مينی‏ماليست را در کنار روده‏درازی‏های گابريل گارسيا مارکز در صد سال تنهايی می‏گذارد و می‏گويد: «مطمئنن بيش‌تر از يک راه ورود به بهشت وجود دارد. هر چند من ميان مينی‏ماليست‏ها و «ماکسی‏ماليست‏ها» از خواننده‏ای يا شنونده‏ای گله دارم که آن‌چنان به يکی می‏پردازد که از مزه‌کردن ديگری باز می‏ماند.» او تلاش می‏کند بدون تعصب ميان مينی‏ماليست‏ها و ماکسی‏ماليست‏ها آشتی ايجاد کند.
    يان ريد اما از اين گونه‌ی داستانی با عنوان «قطعه‏ای که با خست تلخيص شده» نام می‏برد و می‏گويد:
    «دشوار می‏توان تصور کرد که چه‌گونه چيزی کم‌تر از يک يا دو صفحه می‏تواند چيزی بيش از يک طرح کلی خشک و خالی از وقايع به دست بدهد. »

    در مقابل آن‌ها، گروهی از منتقدان از داستان مينی‏ماليستی با عنوان «اتم شکافته‌شده‌ی داستان کوتاه» نام بـرده‏اند.
    آثار پديد آمده‌ی مينی‏ماليستی در جهان آن‌قدر با هم متفاوت است که کم‌تر می‏توان اصل‏های متباينی در آن‌ها يافت. به همين دليل اين داستان‏ها اغلب کم‌تر شبيه به هم درمی‏آيند. اما می‏توان در ميان «صورت»های متفاوت، يک مخرج مشترک ساختاری پيدا کرد.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    نخستین و ظاهرن آشکارترين ويژگی داستان مينی‏مال، حجم آن است. داستان مينی‏ماليستی، همان‌گونه که از نامش برمی‏آيد، داستانِ کوتاه کوتاه است.
    اگرچه گفته‏اند: «داستان مينی‏ماليستی کوتاه‌تر از بلندی يک تار مو است و آن را نوشتاری کوتوله خوانده‏اند و حدود آن را بين دو و دست‏بالا سه صفحه تعیين کرده‏اند.» اما حد و مرزش با داستان کوتاه روشن نشده است. به‌ویژه با داستان‏های کوتاهی که از سر اتفاق کوتاه شده‏اند.
    در جُستارهای تئوريک داستان هم اصل «کوتاهی» تلقی چندان روشنی نيافته است.
    در اصطلاح امروزی، داستان کوتاه معمولن به هرگونه روايت منثور گفته می‏شود که از رمان کوتاه‌تر باشد. گروهی از منتقدان شمارش کلمه‌های به کار رفته در اثر را معيار بازشناسی آن قرار داده‏اند. ادگار الن‏پو در توضیح ساختار داستان کوتاه گفته بود «داستان کوتاه، داستانی است که می‏توان آن را در يک نشست خواند.» اما انتقادی که به اين نظريه وارد است، همان تلقی «ويليام سارويان» است که گفته بود «زمانی که هر فرد می‏تواند يک جا بنشيند، با هم متفاوت است.»

    يان ريد در کتاب داستان کوتاه ايراد گرفته است که يک نوع ادبی را نمی‏توان با توسل به علم حساب تعريف کرد و بعد اشاره می‏کند که ارستو هم معتقد بود طرح‌تراژدی بايد حجم معينی داشته باشد، اما هرگز کوشش نکرد اين حجم را با دقت رياضی اندازه‏گيری کند و سپس می‏گويد: «يک داستان کوتاه بايد از اختصار معينی برخوردار باشد. محبوس‌کردن آن در ابعادی مشخص، کاری عبث است.»
    گفته‏اند رابرت براونينگ برای نخستین بار اصطلاح (کم هم زياد است) را به کار برد و بعدها بزرگانی چون والتر گروپيوس، آلبرتو جياکومنی، هنری گوديه برژسکا، کنستانتين برانکوزی و ... بارها و بارها آن را به عنوان شعار اساسی مينی‏ماليست‏ها به کار بردند. شعاری که به جهت کوتاهی نمودی از تمايلات زيباشناسانه‌ی آنان در توصيف صرفه‌جويانه و سرسختانه در بيان داستان بود.

    جان بارت در تعريف هنر مينی‏ماليست‏ها می‏گويد: «عقيده‏ای در هنر که به‌طور خلاصه می‏گويد کم هم زياد است.«
    البته اين بدعت و انديشه‌ی تازه‏ای در عرصه‌ی تئوری داستان نبود چرا که پيش از آنان مارک تواين در روزگار نفوذ تام‌وتمام کلاسيسم اين شعار را «از حذف و زوايد پرهيز کنيد» سر داده بود.
    هنری جيمز در مقدمه‌ی رمانش گفته بود: «نشان دهيد. حرف نزنيد و يک کلمه بيش‌تر از آن چه به‌شدت ضروری‏ست نگوييد.» ارنست همينگوی هم گفته بود: «اگر از عمل حذفی که انجام می‏دهيد مطمئن هستيد، می‏توانيد همه چيز را حذف کنيد. به يکباره قسمت حذف‌شده قدرت بيش‌تری به داستان می‏دهد و خوانندگان آن چه را نمی‏فهمند، احساس خواهند کرد.»

    تفاوت داستان کوتاه با داستان مينی‌مال را نبايد تنها در اندازه‌ی حجم آن جست‌وجو کرد. چرا که ويژگی‏های ديگری جز کوتاهی حجم در اين آثار به چشم می‏خورد. تفاوت عمده‌ی اين دو بيش از آن که کمی باشد کيفی است.
    از ویژگی‏های مهم اغلب داستان‏های مينی‏ماليستی داشتن طرح ساده و سرراست است. در اين نوع داستان‏ها طرح چندان پيچيده و تودرتو نيست. تمرکز روی يک حادثه‌ی اصلی است که عمدتن رويداد شگرفی هم به‌شمار نمی‏آيد. در برخی داستان‏ها طرح چنان ساده می‏شود که به نظر می‏رسد اصلن حادثه‏ای رخ نمی‏دهد، که البته پيچيده‌نبودن طرح را نبايد به بی‏طرحی تعبير کرد.

    از ویژگی‏های ديگر داستان‏های مينی‏ماليستی محدوديت زمان و مکان است. به دليل کوتاهی حجم روايت داستان، زمان رويداد و حوادث بسيار کوتاه است. اغلب داستان‏های مينی‏ماليستی در زمانی کم‌تر از يک روز، چند ساعت و گاهی چند لحظه، اتفاق می‏افتد، چون زمينه‌ی داستان‏ها ثابت است و گذشت زمان بسيار کم است. تغييرهای مکانی هم بسيار ناچيز و به‌ندرت رخ می‏دهد. به همين دليل اغلب يک موقعيت کوتاه و برشی از زندگی برای روايت داستانی انتخاب می‏شود. اين اصل مساله‌ی انتخاب «طرح» و «روايت» را در اين گونه داستانی پراهميت می‏کند.

    کانون طرح در داستان‏های مينی‏ماليستی يک شخصيت واحد يا يک رویداد خاص است و نويسنده به‌جای دنبال‌کردن سير تحول شخصيت، يک لحظه‌ی خاص از زندگی او را به نمايش می‏گذارد و اين همان زمان مناسب برای تغيير و تحول است.

    ايان روايت به زمان حال از ديگر گرايش‏های عمده‌ی داستان‏نويسان مينی‏ماليست است. جان برين معتقد است در اين نوع داستان‏ها زبان برای لفاظی نيست، بلکه وسيله‏ای است برای تصويرسازی، تا خواننده حوادث را در پيش رو ببيند. نوشتن يعنی ديدن و کار داستان‏پرداز، مجسم‌کردن اين حوادث است.
    در اغلب داستان‏های مينی‏ماليستی هدف نويسنده نشان‌دادن يک واقعه‌ی بيرونی است. چنان‌که خواننده احساس کند حوادث پيش رويش رخ می‏دهد. به همين دليل واسطه‏ای ميان ما و حوادث وجود ندارد.
    آن‌چه در طرح اين گونه داستان‏ها مهم است انتخاب لحظه‌ی وقوع حادثه است. چون هر برشی از زندگی نمی‏تواند تمامی اطلاعات طرح را منتقل کند.

    بيان داستان به زمان حال نيز در تصويری‌کردن موقعيت بسيار مؤثر بوده است. زبان داستان مينی‏ماليستی زبانی ساده و بی‏آلايش است و در آن هر لفظی تنها بر معنای حقيقی خودش دلالت می‏کند. به همين دليل در روايت اين‌گونه داستان‏ها هر قيد يا صفتی که دلالت بيرونی ندارد زايد و اضافی است.
    درونمايه‌ی داستان‏های مينی‏ماليستی اغلب دغدغه‏های کلی انسان است: مرگ، عشق، تنهايی و... و کم‌تر به روايت رويدادهای اقليمی می‏پردازد.
    انديشه‏های سياسی و فلسفی و اعتقادی راهی به دنيای اين داستان‏ها ندارد. چرا که کوتاهی حجم داستان اجازه‌ی پرداختن به اين انديشه‏ها را به نويسنده نمی‏دهد.

    قصه در داستان‏های مينی‏ماليستی مانند ماده‌ی منفجره است. هرچند مقدار اين مواد کم است اما چون در محفظه‌ی بسته و کوچکی قرار می‏گيرد، انفجار بزرگی را ايجاد می‏کند.
    شباهت ظاهری داستان‏های مينی‏ماليستی با دو گونه‌ی داستانیِ «لطيفه» و «طرح» گاهی کار تشخيص اين انواع را دشوار می‏کند. اين سه قالب به لحاظ کوتاهی حجم و روايت فشرده‌ی حوادث شباهت زيادی به هم دارند. اما چندگانگی و تفاوت‏های ساختاری آن‌ها کاملن آشکار و روشن است. اصلی‏ترين ويژگی لطيفه، رويکرد خنده‏آور و سرگرم‏کنندگی آن است. در حالی که اين، ویژگی هميشگیِ دو نوع ادبی ديگر نيست. درونمايه‌ی داستان‏های مينی‏مال و طرح هم می‏تواند خنده‏آور و طنزآميز باشد. اما قالب لطيفه با نداشتن اين ويژگی از فرم می‏افتد، چرا که هدف لطيفه ايجاد سرگرمی و تفريح است.

    «پايان غافلگيرکننده» الگوی حتمی ساختار لطيفه به‌شمار می‏آيد. در اين‌گونه داستان‏ها واژه يا عبارتی پايان داستان را اعلام می‏کند که بدون آن «طرح» کامل نمی‏شود و داستان پايانی لـ*ـذت‏بخش نخواهد يافت.
    اما «پايان غافلگيرکننده» در داستان‏های مينی‏مال عنصر حتمی ساختاری به‌شمار نمی‏آيد. در اين گونه داستان‏ها به دليل کوتاهی و فشردگی روايت، امکان ايجاد تعليق وجود ندارد، به همين دليل چرخش غيره‏منتظره‌ی طرح خيلی زود فرا می‏رسد. برای اين است که هر نوع پايانی در اين داستان‏ها عمدتن قابل‌پيش‏بينی نخواهد بود. اما اين نامنتظره‌بودن به معنای عنصر غافلگيرکنندگی در ساخت لطيفه نيست.
    لطيفه هر چند ماهرانه نوشته شده باشد، اغلب بيش از يک بار خواندنش لطفی ندارد. الگوی ساختاری لطيفه بر منطق واقع‏نمايی استوار نيست و همواره وقايعی نامحتمل و تصادفی الگوی حوادث را سامان می‏دهد. اين گونه داستان باوجود لـ*ـذت شنيداری، معمولن معنا و مفهوم عميقی ندارد.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    لطيفه سرگرمی خوبی است و طبعن نبايد از اين جنبه‌ی آن غافل شد. اما وجود دو عنصر در آن مانع از اين می‏شود تا در ميان ادبيات جهانی از مرتبه والايی برخوردار شود. نخست اين که حتا اگر به به‌ترين شيوه هم بازگو شده باشد، نمی‏توان آن را با لذتی مدام و فزاينده دوباره‏خوانی کرد. زيرا زمانی که حادثه را می‏دانيم، نمی‏توانيم بار ديگر آن را تحمل کنيم. دوم حتا لطيفه‏های برجسته هم غالبن باورکردنی نيستند در فرهنگ ادبی، «طرح» را روايت کوتاهی به نثر تعريف کرده‏اند که جزیيات و شگردهای داستانی آن معمولن توصيفی است، به گونه‌ای که به نظر می‏رسد بعدن گسترش پيدا می‏کند.

    اسکچ را «طرحواره» نيز ‌ترجمه کرده‏اند. اين گونه‌ی ادبی به دليل کوتاهی و فشردگی روايت، اغلب با داستان‏های مينی‏ماليستی اشتباه گرفته می‏شود. تفاوت عمده‌ی طرح و داستان‏های مينی‏مال در اين است که طرح داستانی خام است، تحولی در آن صورت نمی‏پذيرد و تنها روايت يک موقعيت بدون تغيير است. طرح به معنای واقعی کلمه کاملن ايستا است و تنها توصيف برش کوتاهی از زندگی است، که ممکن است طرح شخصيت و يا حتا تصويری از حالت ذهنی کسی باشد.

    براندر ماتيوز، نويسنده امريکايی، در کتاب " فلسفه‌ی داستان کوتاه" در تفاوت طرح و داستان کوتاه می‏گويد: «طرح مثل نقاشی اشياء بی‌جان است، اما داستان همواره حادثه‏ای در آن اتفاق می‏افتد.»
    افزون بر اين ويژگی‏های ساختاری، نويسندگان داستان‏های مينی‏ماليست اغلب شخصيت‏های داستان‏هايشان را از ميان مردم عادی برمی‏گزينند و حتا در برخی موارد انسان‏هايی تنها، زخم‏خورده و مأيوس در جهان آثار آنان حضوری هميشگی می‏يابند .
    از آغاز پيدايش اين گرايش ادبی تاکنون، تمايلات مينی‏ماليستی نفوذش را در ادبيات جهان گسترش داده است. چنان‌که امروزه حوزه‏های گوناگون هنری مانند نقاشی، معماری، موسيقی، سينما و تئاتر نيز منطقه‌ی نفوذ مينی‏ماليست‏ها به‌شمار می‏آيد.

    در ادبيات کهن فارسی حکايت‏ها و قصه‏هايی وجود دارد که گاه در برخی موارد به لحاظ ساختاری با الگوهای امروز داستان کوتاه برابری می‏کند. در ميان اين نمونه‏ها حکايت‏هايی هست که به لحاظ فنی با ساختار داستان‏های مينی‏ماليستی نزديکی‏های غيرقابل‌انکاری دارد.
    در تاريخ نوين داستان‏نويسی ايران شايد کتاب "در خانه اگر کس است..." نخستین اثری به‌شمار آید که می‏توان تمايلات مينی‏ماليستی را به‌روشنی در آن يافت.
    اين کتاب بسيار کم حجم ٢٦ صفحه‏ای، دارای ده داستان کوتاه کوتاه از فريدون هدايت‏پور و عبدالحسين نيری است. در
    مقدمه‌ی بسيار کوتاه کتاب آمده است:
    شما تا به حال داستان‏هايی به اين کوتاهی نخوانده‏ايد، ولی از اين پس زياد خواهيد خواند. .. اين ماييم که برای نخستين بار اين سبک را به وجود آورديم.
    تاريخ چاپ کتاب، ١٣٣٩، حدودن برابر است با زمانی که جان آپدايک نخستین مجموعه‌ی داستان خود را منتشر کرد و پيتر بيکسل به دلیل نوشتن مجموعه‌ی کوتاه‌ترين داستان جايزه گرفت. اين کتاب هم‌زمان با عصر طلايی داستان‏نويسی مينی‏ماليستی در جهان، در ايران منتشر شده است. مقدمه‌ی کتاب از نوآوری کاملن آگاهانه‌ی نويسندگانش حکايت می‏کند.

    اغلب داستان‏های اين مجموعه تقريبن بسياری از ويژگی‏های داستان‏های مينی‏ماليستی را در خود دارد.


    سر ظهر، دکان نانوايی شلوغ بود و حسن، پسر آقا رضا، مستخدم پير فرهنگ که يک راست از مدرسه به آن‌جا آمده بود، کتاب‏هايش را زير بغـ*ـل جابه‌جا کرد و بعد از مدت‏ها معطلی، شش تا نان داغ و پرسنگ از نان‏گير گرفت و درحالی‌که دستش می‏سوخت، با نگرانی چوب‌خطش را از جيب بغلش درآورد و به نانوا داد. نانوا چوب‌خط را با غيظ به آن طرف دکان پرت کرد و نان‏ها را هم از دست حسن گرفت. آخر چوب‌خط ديگر جايی برای خط‌زدن نداشت.


    البته تمايلات برای کوتاه‏نويسی در آثار صادق چوبک به‌ویژه داستان‏های "يک چيز خاکستری"، "چشم شيشه‏ای" و "عدل"، و در "نقش پرنده" به‏آذين، "کشاورزان" از سعيده پاک‏نژاد، "غم‏های کوچک" امين فقيری، "بازی هر روز" پرويز مسجدی، آثار کسانی چون جعفر شريعتمداری و احسان طبری و... همچنين رضا براهنی با "کوتاه‌ترين قصه‌ی عالم" و اغلب آثار زويا پيرزاد و... ديده می‏شود.

    در طول سال‏های گذشته آثار ارزشمندی از جريان داستان‏نويسی مينی‏ماليستی در ايران ‌ترجمه شده است. از آن ميان داستان "شمعدانی‏های غمگين" نوشته‌ی ولفگاتگ بورشرت يک نمونه‌ی عالی برای معرفی اين شيوه‌ی داستان‏نويسی نوين است.


    زمان آشنايی آن دو، هوا تاريک بود. زن او را به آپارتمان دعوت کرد. مرد پذيرفت. زن، آپارتمان، روميزی‏ها، ملافه‏ها، حتا بشقاب‏ها و چنگال‏ها را به او نشان داد. اما همين‌که در روشنايی روبه‏روی هم نشستند، چشم مرد به بينی زن افتاد.
    با خود انديشيد: انگار بينی را چسبانده‏اند. اصلن شبيه بقيه‌ی بينی‏ها نيست. بيش‌تر شبيه نوعی ميوه است. عجب! سوراخ‏های بينی‏اش اصلن با هم تناسب ندارند. يکی خيلی تنگ و بيضی‌شکل است، يکی مثل حفره‌ی چاهی دهان باز کرده است. تيره و گرد و بی‏انتها.
    با دستمال عرق پيشانی‏اش را خشک کرد.
    زن گفت: «خيلی گرم است، اين‌طور نيست؟»
    مرد نظری به بينی او انداخت و گفت: «آه، بله.» و دوباره به فکر فرو رفت: بايد آن را چسبانده باشند. وصله‌ی ناجوری است. رنگش هم با اين پوست فرق می‏کند. تيره‏تر است. راستی، سوراخ‏های بينی هم ناهماهنگند؟ يا شايد مدل جديد است؟ ياد کارهای پيکاسو افتاده بود.


    مرد گفت: «شما کارهای پيکاسو را می‏پسنديد؟»
    زن گفت: «گفتيد کی؟ پی ... کا...»
    مرد بی‏مقدمه گفت: «تصادف کرده‏ايد؟»
    زن گفت: «چه‌طور مگر؟»
    مرد گفت: «خب...»
    زن گفت: «آهان، به خاطر بينی‏ام می‏پرسيد؟»
    مرد گفت: «بله...»
    زن گفت: «از اول همين‌جور بود. همين‌جور.»
    مرد می‏خواست بگويد: «عجب!» اما گفت: «پس اين‌طور!»
    زن گفت: «من به تناسب خيلی اهميت می‏دهم. آن دو شمعدانی کنار پنجره را ببينيد! يکی سمت چپ و ديگر سمت راست است. متناسب نيستند؟ باور کنيد باطن من خيلی با ظاهرم فرق می‏کند، خيلی.»


    و دستش را روی زانوی مرد گذاشت. مرد در عمق چشمان زن آتشی را روشن ديد.
    زن آرام و اندکی شرم‏زده گفت: «و مخالفتی هم با ازدواج و زندگی مشترک ندارم.»
    از دهان مرد پريد: «به خاطر تناسب؟»
    زن اشتباه او را با مهربانی تصحيح کرد: «هماهنگی... به خاطر هماهنگی.»
    مرد گفت: «بله، به خاطر هماهنگی.» و بلند شد.
    زن گفت: «داريد می‏رويد؟»
    مرد گفت: «بله، می‏روم.»
    زن او را تا دم در بدرقه کرد. گفت: «باطن آدم‏ها مهم است نه ظاهرشان.»
    مرد فکر کرد: «تو هم با اين دماغت» و گفت: «يعنی در باطن مثل قرارگرفتن شمعدانی‏ها متناسبيد؟» و از پله‏ها پايين رفت.
    زن کنار پنجره با نگاه او را دنبال کرد.
    ديد که مرد آن پايين ايستاد و با دستمال عرق‏های پيشانی‏اش را پاک کرد. يک بار، دو بار و باری ديگر. اما نيشخند فارغ‏بال او را نديد، نديد چون اشک چشم‏هايش را پوشانده بود. شمعدانی‏ها بوی غم می‏دادند.



    #کانون ادیبان ایران
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    نجف دریابندری


    راهنمای رمان‌نویسی


    گام نخست برای رمان‌نویس
    نویسنده کسی است که می‌‌نویسد. شما وقتی به فکر نوشتن می‌افتید که طرحی در سر داشته باشید. نوشتن فکر کردن است، چون چیدن و آرایش کلام است و کلام تنها رسانه‌ی فکر است. هر رمان با طرح موضوعی آغاز می‌‌شود، در واقع طرح نخستین گامی ‌‌است که برای نوشتن داستان برداشته می‌شود‌‌ . هر کس ممکن است طرحی برای نوشتن رمان داشته باشد، اما برای آفریدن رمان باید عنصرهای سازنده‌ی آن را شناخت. بدون این شناخت، طرح فقط ماده‌ای خام است و اگر روی کاغذ بیاید، از ارزشی برخوردار نیست. از این رو با ارایه‌ی طرح، داستانی پدید نمی‌‌آید. طرح در حکم جرقه‌ای است که موجب زایش داستان می‌شود‌‌ ، وگرنه به‌خودی‌خود نشانه‌ای از داستان ندارد. ممکن است دیگران هم چنین طرحی در ذهن داشته باشند. آن‌چه به ‌این طرح شناس‌نامه می‌‌دهد و از طرح‌های دیگر متمایز می‌کند، بهره‌گیری نویسنده از عنصرهای داستان طبق ذوق و سلیقه‌ی خود و بینش و مهارت او در ارایه‌ی آن است.

    به عنوان مثال ماجرایی در تنگستان جنوب روی می‌‌دهد که عنوان درشت روزنامه‌ها را به خود اختصاص می‌دهد و در اذهان مردم محل می‌ماند. مردی که به او ستم شده و چند نفر مالش را خورده‌اند، درصدد انتقام‌گرفتن از آن‌ها برمی‌آید. همین ماجرا در ذهن دو نویسنده طرح داستانی را جرقه می‌زند؛ ‌یکی بر اساس آن، داستان کوتاه «شیرمحمد» را می‌نویسد و دیگری این طرح را در قالب رمان «تنگسیر» ارایه می‌دهد.


    شیوه‌ی برخورد نویسنده‌ی اول، رسول پرویزی، با شیوه‌ی برداشت نویسنده‌ی دوم، صادق چوبک، از طرح متفاوت است، گرچه گرته‌برداری از طرح ‌یگانه و واحدی است؛ اولی فقط به نقل ماجرا در داستان کوتاهی بسنده می‌کند و دومی‌‌می‌کوشد از آن حماسه‌ای در قالب رمان بیافریند. بهره‌گیری دو نویسنده از عنصرهای داستان و جهان‌بینی و گرانیگاه دو نویسنده موجب تمایز داستان‌ها می‌شود.

    از نمونه‌های غربی آن می‌توان از داستان «یک گل سرخ برای امیلی» اثر ویلیام فالکنر و «روح» نوشته‌ی رابرت بلوک که بر اساس آن هیچکاک فیلمی ‌‌ساخت، نام برد. در اولی زنی در کنار جنازه‌ی شوهر خود ٤٠ سال خوابیده و در دومی ‌‌پسری با جنازه‌ی مادرش طی ١٠ سال دمخور است. طرح ماجرای آن‌ها عنوان روزنامه‌ها را به خود اختصاص داده بود، ولی دو نویسنده از ‌یک طرحِ تقریبن مشابه به شکلی بهره گرفته بودند که داستان‌های آن‌ها را به کلی از هم متمایز می‌‌کرد. از این رو از‌ یک طرح واحد می‌‌توان داستان‌های بسیاری بیرون کشید که هر کدام انگ و نشانه‌ی نویسنده خود را داشته باشد و از داستان‌های دیگر متمایز باشد.


    برای آفریدن داستان ارایه‌ی طرح لازم است، اما کافی نیست. «ایلیاد» اثر هومر تنها ارایه‌ی طرح حماسی داستان نیست، بلکه چه‌گونگی گسترش موضوع و شکل تحول شخصیت‌ها و نیز تحقق و کارکرد عنصرهای دیگر داستان است که‌این اثر را پدید آورده، ساختار هنری به آن داده و آن را ماندگار کرده است.
    امروز برخلاف آثار خلاقه‌ی ‌یونان و روم باستان و قصه‌های کوتاه و بلند سنتی، طرح باید بر قواره و قالب زندگی واقعی


    شخصیت‌های امروزی ریخته شود و با ویژگی‌های روحی و زیستی و بینشی آن‌ها هم‌خوانی داشته باشد. اعمال و رفتار و گفت‌وگوهای آن‌ها را به نمایش بگذارد و جهانِ درون و بیرون آن‌ها را بازتاب دهد، درگیری شخصیت‌ها با هم و تقابل و برخوردشان را با محیط و اجتماع‌شان و در نتیجه تحول و دگرگونی آن‌ها را بر اثر این تقابل و چالش نشان دهد. در آثار خلاقه‌ی ‌یونان و روم باستان و قصه‌های کوتاه و بلند سنتی، شخصیت‌ها نیمه‌خدایی و آرمانی بودند. امروز زخم برمی‌‌داشتند و فردا زخم‌شان التیام می‌‌یافت. اعمال و رفتار آن‌ها مافوق انسانی بود و کارهایی از آن‌ها سرمی‌‌زد که از انسان معمولی و عادی برنمی‌‌آمد.

    اما خواننده‌های امروزی می‌‌خواهند دلیل هر رویدادی را که می‌‌افتد، بدانند و تحقق آن را باور کنند. از این رو هر فصلی از رمان باید با فصل دیگر ارتباط منطقی داشته باشد و در تمامیت و تحول داستان رمان دخالت داشته باشد و سرنوشت‌ یک‌یک شخصیت‌ها در پایان داستان برای خواننده آشکار شود.


    هومر پس از آفرینش حماسه‌ی «ایلیاد»، «ادیسه» را نوشت و سرنوشت شخصیت‌های ایلیاد را رها نکرد و از آن‌ها برای آفریدن حماسه‌ی دیگری بهره گرفت. ویلیام فالکنر ایالتی خیالی و مجازی برای داستان‌هایش قایل شد و شخصیت‌هایش را از داستانی به داستان دیگر برد و سرنوشت زندگی آن‌ها را بازنمایی کرد. ارنست همینگوی نیز چنین توجه و رویکردی به شخصیت‌های داستانش داشت و در برخی از داستان‌هایش شخصیت‌هایش تکرار می‌‌شدند. چنین توجهی به نویسنده کمک می‌کند که همیشه طرحی برای نوشتن داشته باشد. رمان سه گانه‌ی «همسایه‌ها»، «داستان ‌یک شهر» و «بازگشت» وقایع زندگی شخصیتی به نام خاله را از دوران کودکی تا رشد و کمال و مرگ او در رویداهای جنگ ایران و عراق در رمان «زمین سوخته » تصویر می‌کند.


    نمونه‌ی طرح
    طرحی را به عنوان نمونه می‌‌آورم؛ کسی خود را به‌جای کس دیگری جا می‌‌زند‌ یا کسی را به‌اشتباه به‌جای کس دیگری می‌‌گیرد. در قصه‌های سنتی از این طرح بسیار بهره گرفته شده است. در داستان‌نویسی مدرن شاید نخستین بار گوگول از این طرح در نمایش‌نامه‌ای به نام «بازرس کل» استفاده کرده است. طرح آن این است: مردی به شهری وارد می‌شود‌‌ و او را به‌جای بازرسی که قرار بود به آن شهر بیاید، می‌گیرند. از این طرح داستان‌ها، نمایش‌نامه‌ها و فیلم‌نامه‌های بسیاری پدید آمده و هر کدام نیز تازگی و طراوت و ویژگی خود را داشته است. من در رمان «دندان گرگ» از چنین طرحی بهره گرفته‌ام؛ معلمی ‌‌را به اشتباه به‌جای چریکی هم‌اسم او می‌گیرند و با وضعیت و موقعیت‌هایی که پس از این دستگیری پیش می‌‌آید، ماجراهای رمان آفریده می‌شود‌‌ .

    «وضعیت و موقعیت» محلِ پیوند رویدادها در لحظه‌ی خاصی از داستان، نمایش‌نامه و فیلم‌نامه است که کشمکش را پدید می‌آورد، به عبارت دیگر وضعیت ‌یا موقعیت، نمایشگر دسته‌ای از رویدادهای ضمنی است که در آن‌ها شخصیت ‌یا شخصیت‌ها در وضعیتی قرار می‌گیرند که نسبت به خود آگاهی بیش‌تری می‌‌یابند و بر اثر آن خصوصیت‌هایی را در خود کشف می‌‌کنند. همچنین وضعیت و موقعیت، بیانگر حال و هواها و حالاتی است که تحت تاثیر آن، عمل داستانی در اثر آغاز می‌شود‌‌ ، به همین دلیل برخی از داستان‌شناسان و ادیبان، وضعیت و موقعیت را جزیی از ساختار پی‌رنگ به‌شمار می‌‌آورند.


    داستان کوتاه ممکن است تنها بر رویدادی ضمنی بنا شود، اما در رمان، رویداد‌های ضمنی بسیاری وجود دارد که هر کدام اجزای ترکیب‌کننده‌ی پی‌رنگ را تدارک می‌بیند. اغلب داستان‌های گی دو موپاسان نویسنده‌ی فرانسوی (١٨٩٣- ١٨۵٠) و اُ هنری نویسنده‌ی امریکایی (١٩١٠- ١٨٦٢) بر رویدادی ضمنی بنا شده است، مثل داستان کوتاه «گردنبند» از موپاسان و «هدیه‌ی مغان» از اُ هنری.

    در طرح رمان «دندان گرگ» شخصیتی انتخاب شده است و این شخصیت در وضعیت و موقعیتی از اجتماع قرار می‌‌گیرد. بعد در نتیجه‌ی درگیری شخصیت‌ها با هم و بر اثر اصطکاک و برخوردشان با هم در محیطِ این اجتماع و بازتاب آن بر هر کدام از آن‌ها، رویداد‌های رمان بازآفرینی می‌شود‌‌. در واقع در طرح رمانِ «دندان گرگ» گرفتاری شخصیت اصلی و بازتابش در میان کسانی که او را می‌‌شناسند ‌یا با او مرتبط‌اند، رویداد‌های ضمنی بسیاری را می‌‌آفریند که‌این رویداد ضمنی پس از آزادی او، انقلاب روحی و معنوی عمیقی در او پدید می‌آورد و تحول بینشی و شخصیتی دیگری را در او سبب می‌شود‌‌ ...
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376



    دکتر ضیاء قاسمی


    سبک‌های زبانی در فارسی امروز


    در پیدایش سبک‌های ‌یک زبان معین، ویژگی‌های زبانی گوناگونی از نظر واژگانی، دستوری و آوایی تأثیر دارند. در هر زبان، امکان‌های گوناگونی برای بیان ‌یک مطلب موجود است که هر فرد بر مبنای تسلط خود بر سبک‌های گوناگون، در موقعیت‌های گوناگون از آن‌ها بهره می‌گیرد. هر کس با ارزیابی موقعیت اجتماعی، موضوع ارتباط و نوع رابـ ـطه‌ی خود با شنونده، از میان سبک‌های موجود سبک مناسبی را برمی‌گزیند. به‌طور کلی در موقعیت‌هایی مانند سخن‌رانی‌ها‌ یا در نوشتار که نسبت به گفتار توجه بیش‌تری به زبان می‌شود، کاربرد ویژگی‌های زبانی نزدیک‌تر به زبان معیار (standard language) است و در موقعیت‌هایی مانند گفت‌وگوهای دوستانه و صمیمانه که به رفتار زبانی توجه کم‌تری می‌شود ویژگی‌های دورتر از زبان معیار دیده می‌شوند. برای مثال، در سطح واژگان، مفهوم معین «گفتن» را می‌توان با صورت‌هایی مانند «گفتن»، «عرض کردن»، «فرمودن»، «به استحضار رساندن» و مانند آن بیان کرد.‌ یا صورت‌های «آمدن»، «خدمت رسیدن»، «تشریف آوردن» و «شرفیاب شدن» بر مفهوم واحدی دلالت دارند و تفاوت میان آن‌ها صرفن سبکی است و بسته به نوع رابـ ـطه میان گوینده و شنونده،‌ یکی از آن‌ها در ارتباط زبانی استفاده می‌شود. برخی از فعل‌های پرکاربرد فارسی دارای ستاک‌های رسمی ‌و غیر رسمی‌ گوناگونی‌اند که در گونه‌های سبکی مناسب به کار گرفته می‌شوند. مثلن فعل «رفتن» در صورت‌های صرفی گوناگون مانند «می‌روم» دارای دو ستاک رسمی‌/-rav-/ و غیررسمی‌/-r-/ است که به ترتیب در صورت‌های رسمی‌ »می‌روم» /miravam/ و غیررسمی‌ «می‌رم» [miram] ظاهر می‌شوند. ستاک غیررسمی ‌به‌طور معمول از ستاک‌ رسمی‌ کوتاه‌تر است (هاج ۳۶۶).


    هر‌ یک از سبک‌های زبانی ویژگی‌های آوایی, دستوری و واژگانی معینی دارند که همگان از این ویژگی‌ها آگاه‌اند. برای مثال،‌یکی از گرایش‌ها در سبک‌های غیر‌رسمی‌تر گرایش به حذف همخوان پایانی در خوشه‌های دوهمخوانی پایانی واژه‌های فارسی است، ‌یعنی در واژه‌هایی مانند «دوست» و «دست» همخوان آخر حذف و صورت‌های «دوس» و «دس» حاصل می‌شود که نمود این تغییر را در نوشتار مثلن در عبارت‌های «دوس دارم» و «دس بزن» می‌توان مشاهده کرد. این گرایش در گروه سنی ۱۰ تا ۱۹ ساله ۲۰ درصد بیش‌تر از میزان آن در گروه سنی بالاتر از ۵۰ سال است (مدرسی ۱۸۰).


    در زبان انگلیسی پنج نوع سبک زبانی را باز شناخته‌اند (جوس ۱۹۶۱).‌یک نوع از این سبک‌ها سبک کلیشه‌ای (frozen style) است که در موقعیت‌های بسیار رسمی‌ مانند دادگاه‌ها و مراسم ازدواج در کلیساها کاربرد دارد و ویژگی آن بسامد زیاد اصطلاح‌ها و عبارت‌های کلیشه‌ای است. نوع بعدی، سبک رسمی ‌(formal style) است که در موقعیت‌های رسمی‌ مانند سخن‌رانی‌ها، گردهم‌آیی‌ها و دیدارهای رسمی‌استفاده می‌شود. سبک دوستانه (casual style) توسط هم‌کاران و هم‌کلاسان و در ‌جاهایی مانند مدرسه و محل کار به کار می‌رود. سبک محاوره‌ای (colloquial style) توسط مردم کوچه و بازار استفاده می‌شود و سبک خودمانی (intimate style) توسط دوستان بسیار نزدیک و بسیاری از زن و شوهرها که رابـ ـطه‌ای بسیار صمیمانه دارند، به کار می‌رود.


    در زمینه‌ی سبک‌های زبانی فارسی نیز بررسی‌هایی انجام شده و انواعی از این سبک‌ها را مشخص نموده‌اند، از جمله سبک غیر رسمی, سبک رسمی‌محتاطانه و سبک رسمی‌ (هاج ۱۹۵۷). مثلن صورت‌های رفتی rafti ‌, رفتین raftin و رفتید raftid به ترتیب در سبک‌های مذکور برای دوم شخص مفرد به کار می‌رود و البته صورت دوم و سوم، شکل محترمانه‌ی فعل‌اند که در آن به منظور نشان‌دادن احترام, صیغه‌ی دوم شخص جمع برای دوم شخص مفرد به کار می‌رود.


    در ادامه‌ی گفتار سبک‌های گوناگون زبانی در فارسی, ویژگی‌های مربوط به هر سبک و ویژگی‌های مربوط به نمود ادبی این سبک‌های زبانی ذکر می‌شود. ولی پیش از آن، توضیح‌ یک نکته ضروری است و آن دو رویکرد عمده در نگارش گفت‌وگوها در آثار ادبی است. در رویکرد اول، بازنمایی گفت‌وگوی افراد مطابق با صورت واقعی آن‌ها‌ی انجام نمی‌شود و همه‌ی گفت‌وگوها به سبک زبانی رسمی ‌(زبان معیار) باز‌نموده می‌شوند. در این رویکرد همه‌ی جمله‌ها اعم از جمله‌های اداشده در سبک‌های رسمی‌ و غیر رسمی ‌به‌ یک روش نوشته می‌شوند مثال:


    - با پدرتان آهسته صحبت کنید آقا. در این دو ماه خیلی شکسته شده است.


    - پنج ماه بود دایه آقا. بله, می‌دانم که چه پیش آمده است.


    زن پیر سرش را تکان می‌دهد و شورابه‌های چشمش را با چادر سیاه پاک می‌کند.


    - نه آقا … شما کجا بودید که بدانید؟


    - خواب می‌دیدم. تمام این شب‌ها خواب این خانه را و این باغ را می‌دیدم و می‌دانستم که چه سخت می‌گذرد. (ابراهیمی‌۸۱)


    در این رویکرد، نمود سبک زبانی گفت‌وگوهای میان شخصیت‌ها تقریبن همانند نمود سبک زبانی به‎کار‌رفته در بخش‌های دیگر اثر است،‌ یعنی کل جمله‌های اثر مورد نظر،‌ یکدست و همگن هستند. در این رویکرد، اگر تفاوتی از نظر سبک زبانی میان گفتار شخصیت‌های داستان و متن داستان وجود داشته باشد این تفاوت جزیی خواهد بود، برای مثال ممکن است در به‌کارگیری برخی از واژه‌ها و اصطلاح‌ها، ‌یا در موارد اندکی در حذف حرف اضافه از گروه‌های حرف اضافه‌ای خود را نشان دهد. مثال:


    صدای ‌یوسف آمد که: چرا دهنه را از سر حیوان برنداشته‌ای؟ چرا حیوان را به ایوان بـرده‌ای؟ باباجان, حیوان خسته است. ببرش طویله. معالجاتت را بگذار برای صبح.


    خسرو پا شد و گفت: پدر اجازه بده, حالا دیگر روغن فندق حاضر است. می‌مالم سر زانویش و می‌برمش طویله. این که آوردمش ایوان، شیطانی می‌کرد و می‌گذاشت دنبال بچه آهو. (دانشور ۵۶)


    در متن بالا حرف اضافه «به» قبل از «طویله» و «ایوان» حذف شده است و اصطلاح «شیطانی کرده» که مربوط به سبک زبانی محاوره‌ای است در این متن که همه‌ی جمله‌هایش به سبک رسمی‌نوشته شده‌اند، به کار رفته است.


    در رویکرد دوم، سبک‌های زبانی به همان صورت عینی با ویژگی‌های مربوط به خود بازنموده می‌شوند، ‌یعنی سبک زبانی جمله‌ها عینن در نوشتار نمود می‌یابد. این‌گونه است که جمله‌های گوناگون متن داستان از نظر سبکی از هم متمایز می‌شوند، ‌یعنی جمله‌های مربوط به گفت‌وگوی شخصیت‌ها به سبک محاوره‌ای و جمله‌های مربوط به متن داستان به سبک رسمی ‌نوشته می‌شوند. مثال:


    سقلمه‌ای به فروغ زدم. گفتم: «مگه نمیگی نادر مرده؟ کو پس، دروغ‌گو؟»


    گفت: «مرده‌شور اون دست سنگینتو ببره!»


    و برای این که پیش من پز بدهد، چادر نمازش را جلو صورتش گرفت و مثل زن‌های دیگر شروع کرد برای مرده گریه‌کردن. (شاملو ۸۶)




    انواع سبک‌های زبانی در فارسی


    سبک‌های زبانی در فارسی را می‌توان به صورت بخش‌هایی روی‌ یک پیوستار در نظر گرفت که میزان رسمی‌بودن در آن، بسته به جایگاه اجتماعی و میزان صمیمیت گوینده و شنونده به‌تدریج کاهش می‌یابد. البته میان این سبک‌ها مرز کاملن روشن و دقیقی وجود ندارد و تا حدی ممکن است همپوشی داشته نیز باشند.

    - محترمانه: به آن دو نفر بفرمایید برای صرف غذا به تالار تشریف ببرند.


    - رسمی: به آن دو نفر بگویید برای خوردن غذا به تالار بروند.


    - نیمه‌رسمی: به اون دو نفر بگین برای خوردن غذا به تالار برن.


    - محاوره‌ای: به اون دو نفر بگو برای خوردن غذا برن تالار.


    - عامیانه: به اون دو نفر بگو واسه لمبوندن برن تالار.


    سبک محترمانه


    سبک محترمانه سبکی بسیار رسمی ‌است و در موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که جایگاه اجتماعی دو طرف گفت‌وگو بسیار بالاست، مثلن میان دو سفیر ‌یا دو مقام بلندپایه‌ی دولتی ‌یا علمی‌ یا در موقعیت‌هایی که فاصله‌ی گوینده و شنونده از نظر مرتبه‌ی اجتماعی ‌یا صمیمت، بسیار زیاد است. از ویژگی‌های این سبک کاربرد فعل‌های بسیار محترمانه مانند «فرمودند» (معادل گفت), «ملاحظه کردند» (معادل دید), «تشریف بردند» (معادل رفت) و مانند آن‌هاست. همچنین در این سبک حذف حروف اضافه و کاربرد اصطلاح‌های متعلق به سبک‌های محاوره‌ای و خودمانی دیده نمی‌شود. بسیاری از اصطلاح‌ها و عبارت‌های این سبک نیز کلیشه‌ای‌اند, مثلن در مراسم عزا عبارت «بقای عمر شما باشد» رواج دارد. ‌یکی دیگر از ویژگی‌های این سبک این است که ضمایر و صیغه‌های فعلی مربوط به دوم شخص جمع به جای دوم شخص مفرد به کار می‌رود و دلیل آن هم رساندن مفهوم «احترام» است، مثلن به جای «تو به مدرسه نرفتی» گفته می‌شود «شما به مدرسه نرفتید».


    در آثار ادبی اگر موقعیت ایجاد شده در گفت‌وگو، موقعیتی با همین مشخصات باشد، گفتار گوینده به همین سبک نمود می‌یابد. مثال:


    «ولی این سکوت, در پاره‌یی مسایل که رنگ شوخی ندارد ممکن است اشتباهاتی را باعث شود و ضایعاتی به بار آورد که من این‌جا برای جلوگیری از اطاله‌ی کلام با کمال تأسف از ذکر امثله بی‌شماری که در مورد آن به‌یاد دارم، خودداری می‌کنم … در هر حال من برای استماع توضیحات کافی آقایان آماده‌ام و همان‌طور که همیشه رویه‌ی اینجانب بوده، برای ایضاح هرچه بیش‌تر مسایل … از صرف اوقات گران‌بهای خود … به هیچ‌وجه مضایقه ندارم» (شاملو ۱۴۷).


    سبک رسمی


    اساس این سبک را زبان معیار تشکیل می‌دهد. زبان معیار ‌یا سبک رسمی‌ به‌طور رایج در مراکز اداری و آموزشی کشور و در نگارش آثار ادبی و علمی ‌استفاده می‌شود. این سبک در نگارش بخش بزرگ‌تر متن‌های ادبی، علمی ‌و فنی، سخن‌رانی‌ها و نشست‌ها و موقعیت‌های رسمی ‌مانند سمینارهای دانشگاهی و جلسات دادگاه‌ها, اخبار رادیو و تلویزیون و مانند آن‌ها به کار می‌رود.


    در سبک رسمی, صیغه‌های فعل‌ها به همان صورت که در زیرساخت‌ یعنی در نظام زبانی فارسی‌زبانان وجود دارد به کار می‌روند و تغییر نمی‌کنند. حذف حروف اضافه نیز در این سبک وجود ندارد. همچنین بخش زیادی از اصطلاح‌های مربوط به سبک‌های محاوره‌ای و خودمانی در این سبک کاربرد ندارند. در مثال زیر گفت‌وگوی دو فرد اشراف‌زاده که در صحبت با‌ یکدیگر سبک رسمی‌ را به کار می‌گیرند دیده می‌شود:


    گفتم: فخرالنساء, صبح به این زودی سرما می‌خوری, آن هم با این پیراهن تور.


    گفت: دیر‌یازود, چه فرق می‌کند؟ دیشب چه قدر باختی, شازده؟


    گفتم: تعریفی نداشت.


    گفت: تو سرما نخوری.


    گفتم: نترس. (گلشیری ۱۱۱)


    سبک نیمه‌رسمی


    سبک نیمه‌رسمی، هم دارای برخی از ویژگی‌های سبک رسمی ‌است و هم دارای برخی از ویژگی‌های سبک محاوره‌ای. سبک نیمه‌رسمی ‌در موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که رسمی‌بودن رابـ ـطه‌ی دو طرف کم‌تر است و گفتار طرفین گفت‌وگو به سبک محاوره‌ای نزدیک شده است. مثلن دانش‌آموزان در کلاس درس هنگام صحبت با آموزگارشان و کارمندان در محل کار هنگام صحبت با رییس اداره از این سبک استفاده می‌کنند. در این سبک, صیغه‌های فعل‌ها دارای صورت آوایی و نوشتاری متمایز از صورت فعل‌های در سبک رسمی‌اند. مثلن «بگویید» به‌صورت «بگین», «بروند» به‌صورت «برن» و «بیایید» به صورت «بیایین» تلفظ و بر همین اساس نوشته می‌شوند. در مثال‌های زیر سبک نیمه‌رسمی ‌به کار رفته است:


    - ناراحت نشین مامانم.‌ یک گوسفند نذر ابوالفضل کنین. (شاملو ۸۰)


    - برای جواز دفن فردا صبح هم می‌تونستین بفرستین پی من. (همان ۸۱)


    در بعضی از مواقع حرف‌های اضافه حذف می‌شود. مثلن در متن زیر حرف اضافه «به» قبل از «هندوستان» و «جلفا» حذف شده است:


    «شوهر که کرد رفت هندوستان و چند سال بعد با پسرش برگشت جلفا.» (پیرزاد ۲۷)


    همچنین اصطلاح‌های محاوره‌ای و عامیانه (که در سبک‌های محترمانه و رسمی ‌به‌ندرت به کار می‌روند ‌یا اصلن به کار نمی‌روند و در سبک‌های محاوره‌ای و خودمانی به میزان بسیار زیاد به کار می‌روند) در موارد اندکی، در سبک نیمه‌رسمی ‌دیده می‌شوند. مثلن برخی از این اصطلاح‌ها را در عبارت‌های زیر می‌توان دید:


    «… و باز ارمنی‌های جلفا ساز کوک کردند …», «توی جلفا چو افتاد پسرش مرض لاعلاجی گرفته…»، و «و تبریزی از دماغ فیل افتاده؟» (همان ۲۷)


    برای این که تغییرات مربوط به صیغه‌های فعل در این سبک به‌طور روشن‌تری مشاهده شوند، صیغه‌های فعل مضارع از «رفتن» در دو سبک رسمی ‌و نیمه‌رسمی‌ در زیر ذکر می‌شود. صیغه‌های رسمی‌ عبارتند از: «می‌روم, می‌روی, می‌رود, می‌رویم, می‌روید, می‌روند». صیغه‌های نیمه‌رسمی ‌عبارتند از: «می‌رم, می‌ری, می‌ره, می‌ریم, می‌رین, می‌رن».


    سبک‌ محاوره‌ای


    ویژگی‌های رسمی ‌این سبک نسبت به سبک نیمه‌رسمی‌ کم‌تر است، از جمله این که در سبک نیمه‌رسمی‌ کاربرد صیغه‌های فعلی دوم شخص جمع به‌جای دوم شخص مفرد برای بیان مفهوم احترام بیش‌تر دیده می‌شود تا در سبک محاوره‌ای. واژه‌ها بیش از حد تخصصی ‌یا ادبی ‌یا فنی و به‌طور کلی واژه‌هایی که خاص سبک رسمی‌اند عمومن در این سبک کاربرد ندارند. مثلن به‌طور معمول واژه‌های «درمی‌نوردم», «بدرود»، «چه‌گونه»، «پرداختن»، «تعلل» و «تناول» در سبک محاوره‌ای به کار نمی‌روند. ‌یکی دیگر از ویژگی‌های این سبک کاربرد ساخت‌های دوگان‌سازی‌شده مانند «چیزمیز», «کاغذماغذ», «قاطی‌پاتی» و «صاف‌وصوف» است. همچنین در این سبک اصطلاح‌های محاوره‌ای کاربرد زیادی دارد. سبک محاوره‌ای همان سبک زبانی‌ است که بین مردم در کوچه و خیابان که دارای سطوح متفاوت و متنوع تحصیلاتی, سنی و طبقاتی‌اند به کار می‌رود. در مثال‌های زیر سبک محاوره‌ای به کار رفته است:


    - پدرم از دستم می‌ره. خداجان چه کار کنم؟


    - چیزی نیست مامانم، خوب می‌شه.


    - مرد این خونه تو هستی دیگه. (شاملو ۸۰)


    سبک‌های رسمی ‌و محاوره‌ای از نظر وسعت دامنه‌ی کاربرد, بارزتر از سبک‌های دیگرند و در واژگان زبان زوج‌های زیادی را می‌توان ‌یافت که تفاوت آن‌ها سبکی است و هر‌یک از اعضای هر زوج متعلق به ‌یکی از این دو سبک ‌اند, مثل {در، توی}, {عدد,‌ تا}، {پنهان شد, قایم شد}, {نام, اسم}, {منزل, خانه} و {دشوار, سخت}.


    سبک عامیانه (خودمانی)


    این سبک برای ارتباط زبانی میان کسانی به کار می‌رود که مردم عامی‌ کوچه و بازارند. این سبک بین کسانی که ارتباط خیلی صمیمانه دارند نیز کاربرد دارد، مانند دوستان بسیار صمیمی, هم‌کلاسی‌های مدرسه, رفقای هم‌محله, زن و شوهر, پدر و فرزند‌ یا مادر و فرزند. این سبک با سبک محاوره‌ای تا حدی همپوشی دارد، ولی ‌یکی از ویژگی‌های بارز این سبک، کاربرد زیاد اصطلاح‌های عامیانه است.


    به دلیل این که ‌یکی از موارد کاربرد این سبک، در گفتار کسانی است که از طبقات پایین جامعه و عمدتن بی‌سواد ‌یا کم‌سوادند و از نظر اقتصادی و اجتماعی در پایین‌ترین سطوح جامعه قرار دارند، در این سبک اصطلاح‌های عامیانه و واژه‌های زیادی به کار می‌رود که بخش عمده‌ی آن‌ها عمومن در سبک‌های دیگر به کار نمی‌رود. واژه‌ها و عبارت‌هایی که در سبک‌های دیگر به کار نمی‌روند, مانند فحش‌ها و متلک‌های عامیانه, در این سبک رواج دارند. در «کتاب کوچه» از احمد شاملو اصطلاح‌های بسیاری از این سبک را می‌توان ‌یافت. در مثال‌های زیر نمودی از سبک خودمانی مشاهده می‌شود:


    - اگه ‌یه بار دیگه ببینه گردو‌بازی می‌کنی پوستتو قلفتی می‌کنه (شاملو ۱۶۰)


    - حالا همه‌مون‌ یکی ‌یه شیکم سیر حلوا می‌خوریم (همان ۱۶۳)


    - هیچ وقت بچه‌ها مثل حالا نیومده بودن دور هم بشینن بگن حسنی رییس ماس تا منهم عصای رییسی رو بدم به‌اش. (همان ۱۶۶)


    از سوی دیگر به دلیل صمیمی‌بودن دو طرفی که از این سبک استفاده می‌کنند ممکن است واژه‌ها ‌یا اصطلاح‌هایی توسط آن‌ها به کار برود که برای طرفین ارتباط زبانی شناخته و رایج ولی برای سایرین نامأنوس و گاه غیرقابل درک است. حتا گاه واژه‌هایی ممکن است در این محدوده ساخته شود و به کار رود که در واژگان سایر زبانوران وجود ندارد و ساخت‌هایی به کار گرفته شود که بر اساس قاعده‌های زبان معیار خوش‌ساخت نیست، ولی در موقعیت‌های صمیمی ‌مورد نظر به‌طور نسبی رایج است. مثلن پدر ‌یا مادر در خطاب به فرزند خود ممکن است از واژه‌هایی مانند «فینگیل», «شَپَلَ» , «موشمولک», «جینگول واویلا» و مانند آن‌ها استفاده کنند ‌یا مثلن صورت‌های بدساختی را که کودک در دوره زبان‌آموزی به اشتباه به کار می‌برد، به عنوان شوخی در مقطعی زمانی مانند عبارت‌های خوش‌ساخت به کار ببرند مثلن به‌جای «مُرد» از «مُرده شد»‌ یا به‌جای «سوخت» از «سوزید» استفاده کنند. ضمنن در این سبک فرایندهای آوایی بسیار فعال‌اند و باعث تفاوت بسیار روساخت از زیرساخت می‌شوند. مثلن عبارت «دست‌هایت را» به صورت «دساتو» و عبارت «ما است» به صورت «ماس» و کلمه‌های «شکم» و «جگر» به صورت «شیکم» و «جیـ*ـگر» تلفظ می‌شوند.


    توصیف سبک‌های زبانی و تمایز‌هایشان چارچوبی برای عملکرد درست در گرد‌آوری و توصیف داده‌های پژوهشی به دست می‌دهد که می‌توان آن را مبنایی برای ویرایش متن‌های گوناگون و نقد آثار ادبی دانست.




    کتاب‌نامه:


    - Calve, J. (1379/2000). Daramadi Bar Zabanshenasi Ejtemayi (An Introduction to Sociolinguistics). Translated by Mohammad-Jafar Puyandeh. Tehran: Naghsh Jahan Publication.


    - Caldwell, E. (1372/1993). Ghessehaye Babam (My Father’s Stories). Translated by Ahmad Shamlu. Tehran: Zamaneh Publications.


    - Daneshvar, S. (1348/1969). Suvashun (Mourning on Siyavash). Tehran: Khwarizmi Publications.


    - Ebrahimi, N. (1380/2001). Bare Digar Shahri Ke Dust Midashtam (Once More the City I Loved). Tehran Ruzbahan Publications.


    - Golshiri, H. (1384/2005). Shazdeh Ehtejaab (Prince Ehtejab). Tehran: Nilufar Publications.


    - Green, S. J. (1992). “A basis for a formalization of linguistic style”. Proceedings of the 30th annual meeting on Association for Computational Linguistics


    - Hodge , C. (1957), “Some Aspects of Persian Style”. Language (33),pp. 355-69


    - Hudson, R. A. (1980).Sociolinguistics.Cambridge:Cambridge University Press


    Joos, M. (1961) The five clocks. New York: Harcourt Brace.-


    - Koch, W.A.(1963).”On the principles of stylistics”. Lingua, Volume 12, Issue 4, 1963, Pages 411-422


    - Modarresi, Y. (1368/1989). Daramadi Bar Jameeshenasi Zaban (An Introduction to the Sociolinguistics). Tehran: Pajuheshgah Publications.


    - Mukherjee, J. (2005): “Stylistics”, Encyclopedia of Linguistics, ed. Philipp Strazny. New York: Fitzroy Dearborn. 1043-1045


    - Pirzad, Z. (1385/2007). Cheraghha Ra Man Khamush Mikonam (I will turn off the lights). Tehran: Markaz Publications.


    - Shamisa, Sirus. (1386/2007). Kolliate Sabkshenasi (Stylistics General Issues). Tehran: Mitra Publications.


    - Shamlu, A. (1373/1994). Darha va Divare Bozorge Chin (The Doors and the Great Wall of China). Tehran: Movarid Publications.




    برگرفته از: مجله‌ی پژوهش زبان‌های خارجی، نشریه‌ی دانشکده‌ی زبان‌ها و ادبیات خارجی دانشگاه تهران (علمی-پژوهشی)




    از: زبان فارسی




    + نوشته شده در ساعت توسط آریا ادیب | آرشیو نظرات


    فرهنگ‌های فارسی

    شماره‌ی نوشته: ١۴/ ١۴


    دکتر محمد معبن


    فرهنگ‌های فارسی٭




    نخستین فرهنگ فارسی (پس از اسلام) كه نام آن به ما رسیده «رساله ابو حفص سغدی» یا «فرهنگ ابو حفص سغدی» است كه تا اوایل قرن یازدهم هجری وجود داشته و مؤلفان فرهنگ‌های جهانگیری و رشیدی از آن نقل كرده‌اند. بعضی این رساله را تألیف ابو حفص حكیم بن احوص سغدی می‌دانند كه نوعی رود – به نام شهرود ـ را اختراع كرده و در حدود سال ٣٠٠ هـ . ق. می‌زیسته است و برخی مؤلف را شخصی دیگر گمان بـرده‌اند كه در اواسط قرن پنجم هجری می‌زیسته. [١] از این فرهنگ اكنون اثری نیست.


    دومین فرهنگ كه نامش به ما رسیده «تفاسیر فی لغه‌الفرس» تألیف قطران شاعر معروف است. این مطلب از لغت فرس اسدی و كشف‌الظنون حاج خلیفه تأیید می‌شود. از این فرهنگ هم اثری در دست نیست ولی نسخی خطی به نام فرهنگ قطران در كتاب‌خانه‌ها موجود است كه تلخیصی است از «فرهنگ اسدی».


    اولین فرهنگ فارسی موجود «لغت‌نامه» یا «لغت ‌فرس» تألیف ابو منصور علی بن احمد اسدی توسی شاعر معروف قرن نهم [٢] هجری است.


    در این كتاب بسیار تصرف شده و مطالبی بر آن افزوده‌اند، به‌طوری كه نسخ خطی آن با هم اختلاف بسیار دارد و حتا بین دو چاپ هرن و چاپ اقبال اختلافی فاحش موجود است. بنیاد باب‌های این كتاب بر حرف آخر است.


    دومین فرهنگ فارسی موجود «صحاح‌الفرس» تألیف شمس‌الدین محمد بن فخرالدین هند‌و‌شاه نخجوانی مشهور به شمس منشی نویسنده‌ی قرن هشتم است (تالیف ۷٢٨ هـ .ق.) و آن شامل ٢۵ باب است كه دارای حدود ۴٣٠ فصل و ٢٣٠٠ لغت است. بنیاد باب‌های این كتاب نیز بر حرف آخر است. سپس در همان قرن شمس فخری اصفهانی در معیار جمالی و مفتاح ابو اسحاقی یك فصل (چهارم) را به لغت فرس تخصیص داد و این بخش، سومین فرهنگ موجود فارسی به‌شمار می‌رود.


    در همین قرن هشتم چون گروهی از سلسله‌های پادشاهان مسلمان و فارسی‌زبان در هند حكومت داشتند و مردم هند که احتیاج به فراگرفتن زبان فارسی را – كه زبان دربارها بود – بیش از پیش احساس می‌كردند، به تألیف فرهنگ فارسی دست زدند.


    نخستین فرهنگی كه در هند نوشته شد، تألیف مبارك‌شاه غزنوی مشهور به فخر قواس (متوفی ۷١۶ هـ .ق. ) است به نام «فرهنگ قواس». (٢)


    سپس محمد بن قوام بن رستم بن محمود بدر خزانه بلخی معروف به كری كتاب «بحرالفضائل فی منافع‌الافاضل» را تألیف كرد (اواخر قرن هشتم) (٣).


    پس از قاضی‌خان بدر محمد دهلوی معروف به دهاردال در ٨٢٢ هـ .ق. «اداه الفضلاء» را به رشته‌ی نگارش در آورد.


    در اوایل قرن نهم ابراهیم قوام فاروقی در ولایت بهار هند «شرف‌نامه» را به نام مرشد خود شرف‌الدین احمد منیری تألیف كرد. (۴) محمد بن داود بن محمود به سال ٨۷٣ هـ.. ق. «مفتاح‌الفضلاء» را تدوین كرد.۵)


    محمود بن شیخ ضیاء در زمان اسكندر بن بهلول شاه، كتاب «تحفه‌السعاده» را به سال ٩١۶ هـ . ق به رشته‌ی نگارش در آورد (۶).


    در اوایل قرن دهم «كتاب مؤیدالفضلاء» را محمد لاد تألیف كرد و نیز در اوایل همان قرن «كشف‌اللغات» توسط عبدالرحیم بن احمد سور تألیف شد و همچنین در همان اوان حسین وفایی «فرهنگ وفایی» را به سال ۵٣٣ هـ. ق. تالیف كرد.


    در اواسط قرن مذكور «فرهنگ شیرخانی » یا «فوایدالصنایع» تألیف شد و خلاصه‌ی آن به نام «زبده الفواید» به سال ٩۵۵ تنظیم گردید (۷). همچنین در همان قرن «فتح‌الكتاب» به قلم ابوالخیر بن سعد انصاری به نام فتح خان الهنی به سال ٩٩١ هـ . ق. به رشته‌ی تحریر در آمد (٨). در پایان قرن مذكور «مجمع اللغات» توسط ابو‌الفضل وزیر جلال‌الدین اكبر شاه تألیف شد (به سال ٩٩۴ هـ . ق.) (٩). اما در ایران در زمان شاه‌طهماسب صفوی (٩٣٠- ٩٨۴) میرزا ابراهیم شاه حسین اصفهانی فرهنگی تألیف كرد كه به نام «فرهنگ میرزا ابراهیم» معروف است (١٠).


    در اوایل قرن یازدهم محمد قاسم متخلص به سروری كاشانی ابن حاج محمد «مجمع الفرس» را به سال ١٠٠٨ هـ . ق. تألیف كرد. چون این فرهنگ به هند رسید، مؤلف جهانگیری از آن استفاده كرد و سپس «فرهنگ جهانگیری» به ایران وارد شد و سروری در تجدیدنظر فرهنگ خود آن را مورد استفاده قرار داد (١١).


    همچنین در اوایل قرن یازدهم در هند «مدارالافاضل» به قلم «الله داد فیضی بن اسدالعلماء علی‌شیر سرهندی» به رشته‌ی نگارش در آمد (سال ١٠٠١ هـ .ق) (١٢).


    جمال‌الدین حسین فخرالدین حسن انجوی شیرازی در سال ١٠٠۵ هـ . ق. «فرهنگ» خود را به نام اكبر پادشاه هندوستان شروع و در ١٠١۷ به پایان رسانیده و سپس در آن تجدیدنظر كرده و در سال ١٠٣٢ نسخه مجددی از آن به پادشاه هند جهانگیر بن اكبر شاه عرضه داشت. (١٣)


    در همان قرن «چهار عنصر دانش» در زمان سلطنت جهانگیر (١٠١۴-١٠٣۷) توسط امان‌الله ملقب به خانه‌زاد خان فیروز جنگ به‌ رشته‌ی تألیف در آمد (١۵) عبداللطیف بن عبدالله كبیر گجرایی (متوفی ١٠۴٨) «لطایف‌اللغات» را تدوین كرد (١۶) . محمد حسین بن خلف تبریزی متخلص به برهان در سال ١٠۶٢ «برهان قاطع» را تألیف كرد (١۷).


    دو سال پس از تألیف برهان یعنی در ١٠٦۴ هـ . ق. عبدالرشید عبدالغفور حسینی مدنی از مردم تته (سند) «فرهنگ رشیدی» را به رشته‌ی تحریر در آورد (١٨)


    در قرن دوازدهم «سراج‌اللغات و چراغ هدایت» به قلم سراج‌الدین علی خان اكبر آبادی متخلص به آرزو در هند تألیف و منتشر شد (١٩). محمود بن شیخ عبدالواحد بن قاضی شمس‌الدین ساكن بریلی، «محموداللغات» را در سال ١١۵٠ هـ . ق. تدوین كرد (٢٠) .


    پیك‌چند متخلص به بهار، فرهنگ «بهار عجم» را به سال ١١۵٢ هـ . ق. به اتمام رسانید (٢١) . در قرن سیزدهم در ایران «برهان جامع» توسط محمد كریم تبریزی تألیف و در ١٢٦٠ هـ .ق . در تبریز چاپ شد و آن خلاصه‌ی برهان قاطع است و در حاشیه‌ی بعضی شواهد لغاتی افزوده شده.


    «انجمن آراء» به قلم رضاقلی‌خان هدایت ‌الله‌باشی در همین قرن منتشر شد. (خاتمه‌ی تألیف ١٢٨٨ هـ . ق.) در این قرن در هند نیز كتاب‌های ذیل تألیف شد:


    «قسطاس‌اللغه» شیخ نورالدین محمد معروف به محمد یوسف متخلص به حكیم (آغاز تألیف ١٢١۴ هـ . ق) (٢٢) .


    در سال ١٢٢٠ هـ .ق . «شمس‌اللغات» تألیف و انتشار یافت (٢٣) و «اصطلاحات شعرا» تألیف «ترحیم‌‎الدین بن كریم‌الدین» در همین قرن منتشر شد. (٢۴)


    «هفت قلزم» در زمان غازی‌الدین حیدر پادشاه اود (جلوس ١٢٢٩ هـ . ق) توسط قبول محمد تدوین و تنظیم شد (٢۵) . «غیاث‌اللغات» تألیف محمد غیاث‌الدین بن جلال‌الدین رامپوری در ١٢۴٢ هـ .ق پایان یافت (٢٦). «تسسهیل‌الغات» تألیف شیخ احمد متخلص به حسرت بن محمد علی بن عبدالصانع به سال ١٢۵٩ هـ .ق به اتمام رسید (٢۷).


    «بحر عجم» تألیف محمد حسین متخلص به راقم و ملقب به افضل‌الشعرا شیرین‌سخن‌خان در همین در همین قرن منتشر شده (آغاز تألیف ١٢٦٨ هـ .ق) (٢٨).


    «ارمغان آصفی» توسط محمد عبدالغنی‌خان متخلص به غنی به نام میرمحبوب علی‌شاه آصف ششم پادشاه دكن به سال ١٢٩٠ هـ .ق . تألیف گردید (٢٩).


    در قرن چهاردهم ،فرهنگ‌های ذیل در هند تألیف شد: در آغاز قرن مزبور «فرهنگ آنندراج» توسط محمد پادشاه متخلص به شادبن غلام محیی‌الدین منشی مهاراجه «آنندراج» راجه‌ی ولایت و‌یجینگر تألیف و منتشر شد (پایان تألیف ١٣٠٦ هـ . ق.) (٣٠).


    «آصف‌اللغات» تألیف نواب عزیز جنگ بهادر (متوفی ١٣۴٣ هـ .ق.) در ١۷ جلد تا حرف جیم منتشر شده و مؤلف موفق به اتمام آن نگردیده. (٣١)


    «نقش بدیع» تألیف وجاهت حسین عندلیب شادانی رامپوری در سال ١٣۴٢ هـ .ق. در لاهور به چاپ رسید.


    «فرهنگ نظام» تألیف سید محمد علی داعی‌الاسلام ایرانی به نام نظام دكن در پنج جلد تألیف و در حیدر آباد دكن (١٣۴٦ – ١٣۵٨ هـ .ق.) به طبع رسید.


    در ایران ،فرهنگ‌های ذیل تألیف شده است:


    «فرهنگ ناظم‌الاطبا» یا «فرنودسار» تألیف دكتر میرزا علی اكبر خان نفیسی ناظم‌الاطباء (متوفی ١٣۴۴ هـ .ق.) در پنج جلد (٣٢) كه دو بار طبع شد.


    فرهنگ «نو بهار» به اهتمام محمد علی تبریزی خیابانی كه در دو مجلد در تبریز به سال ١٣٠٨ هـ .ق. به چاپ رسیده و آن [۴] تلخیصی است از انجمن‌آرای ناصری.


    در سی سال اخیر اهتمام بیش‌تری درباره‌ی تألیف و انتشار فرهنگ‌های فارسی به عمل آمده كه از جمله‌ی آن‌ها از سلسله فرهنگ‌های عمید، فرهنگ آموزگار، فرهنگ فارسی دكتر مكری، فرهنگ امیر كبیر، فرهنگ اورنگ، فرهنگ گیلانی، فرهنگ طباطبایی، فرهنگ كاوه و فرهنگ معین باید نام برد.


    دایره المعارف ـ به معنایی كه نزد غربیان معهود است،‌ در ایران متداول نبود، اما چند دایره‌العلوم (مجموعه‌ا‌ی شامل علوم مختلف) تألیف شده است. در عصر ما دو دایره‎المعارف برای زبان فارسی تدوین گردیده و تحت طبع می‌باشد.


    ١ـ لغت‌نامه‌ی دهخدا تألیف علی اكبر دهخدا كه به‌منزله‌ی فرهنگ دایره‌المعارفی است. در سال ١٣٢۵ هـ .ش. از طرف مجلس شورای ملی ایران به طبع آن آغاز گردید و سپس ادامه‌ی طبع آن به عهده دانشگاه تهران (دانشكده ادبیات) محول شد و تاكنون ١٢٠ مجلد آن طبع شده و آن مشروح‌ترین فرهنگ و دایره‌المعارف فارسی است.


    ٢ـ دایره‌المعارف دیگر ترجمه و تلخیص‌گونه‌ایست از Columbia University Desk- Encycleopedia كه نخست توسط مؤسسه‌ی فرانكلین ایران به ترجمه‌ی آن اقدام شده و اكنون تحت نظر بنیاد فرهنگ ایران به كار خود ادامه می‌دهد و به‌زودی جلد اول آن منتشر خواهد شد.





    نقایص فرهنگ‌ها:


    فرهنگ‌های فارسی كه از قرن پنجم تا این اواخر تألیف شده‌اند، به‌طور كلی دارای نقایصی هستند كه مهم‌ترین آن‌ها از این قرار است:


    ١- بیش‌تر توجه مؤلفان به لغات مشكل دور از ذهن مخصوصن لغاتی كه در شعر به‌ كار می‌رود معطوف بوده و در نتیجه بسیاری از لغات معمول و متداول عصر خود و عصرهای پیش را یاد نكرده‌اند.


    ٢- كم‌تر به تعریفات لغات پرداخته‌اند و در عوض آن‌ها را با یك یا چند مترادف شناسانده‌اند و چون به آن مترادف یا مترادفات مراجعه كنید، می‌بینید كه آن‌هم به لغت اولی ارجاع شده و بدین ترتیب دور پدید می‌آید و مخصوصن در تعریف لغات مربوط به گیاهان و جانوران كاملن مسامحه شده و بسیاری از لغات را كه مؤلف می‌شناخته به‌جای تعریف و تحلیل فقط به جمله‌ی «معروف است» اكتفا گردیده.


    ٣- بسیاری از لغات را مصحف و محّرف ثبت كرده‌اند و این امر غالبن به سبب خط عربی، فارسی پیش آمده كه در آن امتیاز حروف از یكدیگر وابسته به نقطه‌هاست و همین نقطه‌گذاری خود موجب تصحیف و تحریف بسیار شده. كاتبان متون نظم و نثر و لغت‌نامه‌ها هم به‌سبب عدم‌اطلاع هرج‌ومرجی ایجاد كرده‌اند و در نتیجه یك لغت به صورت‌های مختلف (گاه تا ده و پانزده صورت) نقل شده.


    ۴- تلفظ كلمه را به دو صورت یاد كرده‌اند:

    الف ـ ذكر حركات و سكنات كه هم مایه‌ی اطناب و تفصیل، و فهم آن برای بسیاری از مراجعان مشكل شده و هم فاقد دقت از لحاظ تلفظ بعض كلمات است.

    ب ـ ذكر هم‌وزن در بسیاری از موارد كه خواننده تلفظ هم وزن را نمی‌داند، دچار اشكال می‌شود.


    ۵- وجه اشتقاق و ریشه‌ی لغات را نشان نداده‌اند و در مواردی هم كه اظهارنظر كرده‌اند فقه‌اللغه عامیانه را به‌كار بـرده‌اند.


    ٦- هویت دستوری (گرامری) را نشان نداده‌اند.


    ۷- لغات متشابه كه از زبان‌های مختلف (مثلن زبان‌های سامی ‌و زبان‌های هند و اروپایی) یا از زبان‌های ایرانی ناشی شده‌اند ولی از ریشه‌های مختلف هستند همه را ذیل یك ماده آورده با هم خلط كرده‌اند.


    ٨- مواد را به ترتیب منطقی الفبایی ضبط نكرده‌اند. مثلن عده‌ای حرف آخر را ملاك قرار داده‌اند و گروهی حرف دوم را و آن‌ها هم كه حرف اول را مستند دانسته‌اند، همه‌ی حروف كلمه را مراعات نكرده‌اند.


    ٩- بعضی از فرهنگ‌ها تقریبن كلیه لغات عربی را كه بسیاری از آن‌ها در فارسی به هیچ‌وجه مورد استعمال ندارد در فرهنگ خود آورده‌اند.


    این نقایص موجب گردید كه در عهد حاضر فاضلان ایرانی كمر همت بربندند و به رفع آن‌ها بكوشند.


    فرهنگستان ایران هم پس از تأسیس، اولین وظایف خود را «ترتیب فرهنگ به قصد رد و قبول لغات و اصطلاحات پیشه‌وران و صنعتگران، جمع‌آوری الفاظ و اصطلاحات در زبان فارسی، اختیار الفاظ و اصطلاحات در هر رشته از رشته‌های زندگانی با سعی در این كه حتی الامكان فارسی باشد، جمع آوری الفاظ و اصطلاحات از كتب قدیم، جمع آوری لغات و اصطلاحات ولایتی … » قرار داده است.


    بعضی فرهنگ‌ها توسط مؤلفان به‌طور انفرادی و برخی به‌طور دسته جمعی و همچنین برخی مؤسسات دولتی یا وابسته به دولت به تألیف فرهنگ‌های مختلف مشغولند و تاكنون پیشرفت‌هایی در رفع معایب و نقایص مذكور به عمل آمده و امیدواری حاصل است كه در ظرف چند سال فرهنگ مستدل و مستند Standard فارسی تألیف و منتشر شود. [۵]





    ٭ در مقاله حاضر ما به فرهنگ‌های اختصاصی و موضوعی و فرهنگ‌های لهجه‌های ایرانی یا فرهنگ‌های دو و سه زبانه توجهی نداریم و فقط از فرهنگ‌های فارسی به فارسی بحث می‌كنیم.




    پی‌نوشت‌ها:


    ١ – سعید نفیسی مقدمه برهان قاطع مصحح م – معین ج ١ ص شصت و هشت.


    ٢– رك: فرهنگ نظام ج (۵) مقدمه ص ۴ د (حاشیه) و ص ط ایضن ص ١٠٩ ط ی.


    ٣- ایضن ص ١٠ ی.


    ۴ـ ایضن ص ١١ یاء.


    ۵- ایضن ص ١٢ یب.


    ٦ـ ایضن ص ١٣ یج – ١۴ بد


    ۷ـ ایضن ص ١۵ بد.


    ٨- ایضن ص ١۵ یه ـ ١٦ یه.


    ٩ـ ایضاَ ج ۵ مقدمه ص ١۵ یه .


    ١٠- رك – مقدمه‌ی برهان قاطع مصحح نگارنده دیباچه ص هشتاد و یك ـ هشتاد و پنج.


    ١١- فرهنگ نظام ج ۵ ص ١۷ یز ـ ١٩ بط.


    ١٢- فرهنگ نظام ص ١٦ یو ـ ١۷ یزد.


    ١٣ـ رك برهان قاطع . مصحح نگارنده ج ١ مقدمه ص هشتاد و یك و هشتاد و پنج (به قلم اصغر حكمت) مقدمه‌ی لغت‌نامه ص ١٩٦ – ١٩۷ (تكرار مقاله . برهان) فرهنگ نظام ج ۵ مقدمه ص ١٩ بط ببعد.


    ١۴- فرهنگ نظام ج ۵ ص ٢۴ – كد.


    ١۵- ایضن ص ٢۵ كد.


    ١٦- ایضن ص ٢۵ كه ـ ٢٦ كو.


    ١۷ـ رك مقدمه برهان. مصحح نگارنده.


    ١٨- ایضن ص ٢۷ كز به بعد


    ١٩- ایضن ص ٣١ لا – ٣٢ لب.


    ٢٠- ایضن ص ۴٢ مب .


    ٢١- ایضن ص ۴٣ مج.


    ٢٢- ایضن ص ۴۵ مه.


    ٢٣- نام مولف ذكر نشده ولی به سرپرستی مستر جوزف بر تیو جونیر صاحب انجام یافته (فرهنگ نظام ایضن ص ۴۵ مه) .


    ٢۴- ایضن ۴٦ مو.


    ٢۵- فرهنگ نظام ص ۴٦ مو و رك. برهان مصحح نگارنده ج ۵ ص ١۷ .


    ٢٦-فرهنگ نظام ایضن ص ۴۶ مو – ۴۷ مز مقدمه غیاث‌الغات طبع دبیر سیاقی.


    ٢۷- فرهنگ نظام ایضن ص ۴۷ مز.


    ٢٨- ایضن ۴۷ مز


    ٢٩- ایضن ۴٩ مط.


    ٣٠ – ایضن ص ۴٩ مط.


    ٣١- ایضن ص ۴٩ مط – ص ۵٠ ن.


    ٣٢ – رك . مقدمه‌ی فرهنگ مذكور به قلم سعید نفیسی.











    + نوشته شده در ساعت توسط آریا ادیب | آرشیو نظرات


    ریخت‌شناسی داستان‌های مینی‌مالیستی (۲)

    شماره‌ی نوشته: ١٢/ ١۴


    جواد جزینی


    ریخت‌شناسی داستان‌های مینی‌مالیستی (۲)





    در نيم سده‌ی گذشته، جهان داستان کوتاه آبستن شکل‏های نوينی از روايت داستانی بوده است. گونه‏ای که هر روز کوتاه و کوتاه‌تر می‏شود. اين خوش‏اقبال‏ترين نوع ادبی مدرن، در طول اين سال‏ها دستخوش تغييرهای مهمی بوده است. در مغرب زمين که زادگاه اصلی اين گونه‌ی ادبی‏ست، شکل‏های تعريف‌شده‏ای از آن ثبت شده است. گونه‏های داستانی، انکدُت، طرح‏واره، يارن، مرشن و...


    جنبش فرماليسم که در دهه‌ی ١٩٢٠ شکوفا شد، به نوعی آفریننده‌ی اصلی نظريه‌های تئوريک درباره‌ی داستان کوتاه بود. نظريه‌پردازانی چون بوريس آيخنباوم و ويکتور اشکلوفسکی و حتا روايت‏شناسانی چون تسوتان تودورف و کلود بره‏مون و... در بسط و گسترش آن تأثير داشتند.
    مينی‏ماليست‏ها را می‏بايد فرزند خلف جنبش فرماليست‏ها به‌شمار آورد. گرچه در پديد‌آمدن آن خيزش‏های فلسفی و سياسی سال‏های پس از جنگ جهانی دوم بی‏تأثير نبود.
    فرماليسم تجلی روح صورت در ساخت اثر هنری بود که در حوزه‏های گوناگون هنر از جمله موسيقی، نقاشی، شعر، داستان و ... نفوذ کرد.


    مينی‏ماليسم تجلی و بروز تلاش فرماليست‏ها در ايجاد شکل‌های جديد بود. تلاشی در جهت تجربه‏های نو در پديد‌آوردن شيوه‏های تازه که شعار اصلی فرماليست‏ها بود. در فرهنگ بريتانيکا ذيل واژه‌ی مينی‏ماليسم آمده است:
    جنبشی که در اواخر دهه‌ی ١٩٦٠ در عرصه‌ی هنرها، به‌ويژه نقاشی و موسيقی در امريکا پا گرفت و بارزترين مشخصه‌ی آن تأکيد بر سادگی بيش از حد (صورت) و توجه به نگاه عينی و خشک بود. آثار اين هنرمندان گاهی کاملن از روی تصادف پديد می‏آمد و گاه زاده‌ی شکل‏های هندسی ساده و مکرر بود. مينی‏ماليسم در ادبيات سبک يا اصلی ادبی‏ست که بر پايه‌ی فشردگی افراطی و ايجاز بيش از حدِ محتوای اثر بنا شده است. آن‌ها در فشردگی و ايجاز تا آن‌جا پيش می‏روند که فقط عناصر ضروری اثر، آن هم در کم‌ترين و کوتاه‌ترين شکل باقی بماند. به همين دليل برهنگی واژگانی و کم‌حرفی از اصلی‌ترين ويژگی‏های اين آثار به‌شمار می‏رود.


    نخستین جُستار تئوريک درباره‌ی داستان کوتاه که به قلم ادگارالن‏پو نوشته شده، مبنای مهمی در تکوين ساختار داستان‏های مينی‏ماليستی به‌شمار می‏آيد. او در مقدمه‌ی کوتاه خود بر مجموعه‌داستان قصه‏های بازگفته ناتانيل‌ هاثورن اصول سه‏گانه‌ی خود را در توضیح ساختار داستان کوتاه تشريح کرد.
    الن پو بحث وحدت تأثير را در ساختار داستان کوتاه پيش می‏کشد و راه رسيدن به وحدت را تنها در سايه‌ی ايجاز مناسب مسير می‏داند. همچنين او محدوديت مکان را نيز شرط ايجاز می‏شمارد و تأکيد می‏کند تمام جزیيات روايت بايد دقيقن تابع کل داستان باشد.
    گروهی از منتقدان ادبيات داستانی اين مقاله‌ی ادگارالن‏پو را نخستین بيانيه‌ی غيررسمی مينی‏ماليست‏ها به‌شمار آورده‌اند. بی‏آن‌که تأثير آثار کسانی چون روبرت والزر، فرانتس کافکا، برتولت برشت و ساموئل بکت و ... در پديد‌آمدن اين جريان ناديده گرفته شود.


    در تکوين ساختار داستان‏های مينی‏ماليستی آثار دو نويسنده‌ی ديگر شايد بيش‌ترين تأثير را داشته است. آنتوان چخوف با ابداع صورتی از داستان کوتاه که در آن برشی کوتاه از زندگی روايت می‏شد و ارنست همينگوی با داستان‏های کوتاهش) به‌ویژه داستان‏هايی که در دو دهه‌ی بيست و سی نوشت (که در حداقل توصيف و گفت‏وگو سامان پذيرفته بود و انتخاب ساده‏ترين زبان برای بيانِ طرحی بدون پيچيدگی را سبک خود کرده بود، و بعدها آثار نويسندگانی چون فردريک بارتلمی، دونالد بارتلمی، آن بيتی، جان چيور، ريموند کارور، بابی آن ميسون، توبياس وولف، ماکس فريش، توماس برنهارد، پيتربيکسل و پتر ‌هانتکه و... آثار اين نويسندگان با وجود تفاوت‏های عمده، وجوه اشتراکی داشتند که اغلب از آن‌ها به عنوان ويژگی‏های اين نوع داستان‏ها نام بـرده می‏شود. اين گونه‌ی هنری، در آغاز تکوين اقبال چشمگيری پيدا کرد و دامنه‌ی نفوذ آن در شعر، نقاشی، معماری، موسيقی و فيلم هم کشيده شد. باوجوداين بارها منتقدان هنری و ادبی اين نوع گرايش‏ها را به باد انتقاد گرفتند و در نقد آثار پيروان مينی‏ماليست، از آن‌ها با القابی چون «نوهمينگوييسم بدوی»، «رئاليسم کثيف»، «مينی‏ماليست پپسی‏کولايی»، «ادبيات سوپرمارکتی» و ... ياد کردند.

    فردريک بارتلمی (که از نويسندگان مينی‏ماليست به‌شمار می‌آید) اتهام‏هايی را که به مينی‏ماليست‏ها می‏زنند
    اين چنين برمی‏شمارد:
    ١- حذف ايده‏های فلسفی بزرگ
    ٢- مطرح‌نکردن مفاهيم تاريخی
    ٣- عدم‌موضع‏گيری سياسی
    ۴- عميق‌نبودن شخصيت‏ها به اندازه‌ی کافی
    ۵- توصيف ساده و پيش‌پاافتاده
    ٦- يکنواخت‌بودن سبک
    ۷- بی‏توجهی به جنبه‏های اخلاقی
    و سپس می‌افزاید که خيلی عجيب است اگر داستانی همه‌ی اين چيزها را نداشته باشد و به اين خوبی باشد که اين‌ها می‏گويند، پس اين دادوفريادها برای چيست؟ .

    جان بارت در بررسی و توضیح ساختار داستان‏های مينی‏ماليستی، لـ*ـذت مطالعه‌ی اثر داستانی اميلی ديکنسون، صفر بيخ‌وبن به عنوان يک مينی‏ماليست را در کنار روده‏درازی‏های گابريل گارسيا مارکز در صد سال تنهايی می‏گذارد و می‏گويد: «مطمئنن بيش‌تر از يک راه ورود به بهشت وجود دارد. هر چند من ميان مينی‏ماليست‏ها و «ماکسی‏ماليست‏ها» از خواننده‏ای يا شنونده‏ای گله دارم که آن‌چنان به يکی می‏پردازد که از مزه‌کردن ديگری باز می‏ماند.» او تلاش می‏کند بدون تعصب ميان مينی‏ماليست‏ها و ماکسی‏ماليست‏ها آشتی ايجاد کند.
    يان ريد اما از اين گونه‌ی داستانی با عنوان «قطعه‏ای که با خست تلخيص شده» نام می‏برد و می‏گويد:
    «دشوار می‏توان تصور کرد که چه‌گونه چيزی کم‌تر از يک يا دو صفحه می‏تواند چيزی بيش از يک طرح کلی خشک و خالی از وقايع به دست بدهد. »

    در مقابل آن‌ها، گروهی از منتقدان از داستان مينی‏ماليستی با عنوان «اتم شکافته‌شده‌ی داستان کوتاه» نام بـرده‏اند.
    آثار پديد آمده‌ی مينی‏ماليستی در جهان آن‌قدر با هم متفاوت است که کم‌تر می‏توان اصل‏های متباينی در آن‌ها يافت. به همين دليل اين داستان‏ها اغلب کم‌تر شبيه به هم درمی‏آيند. اما می‏توان در ميان «صورت»های متفاوت، يک مخرج مشترک ساختاری پيدا کرد.

    نخستین و ظاهرن آشکارترين ويژگی داستان مينی‏مال، حجم آن است. داستان مينی‏ماليستی، همان‌گونه که از نامش برمی‏آيد، داستانِ کوتاه کوتاه است.
    اگرچه گفته‏اند: «داستان مينی‏ماليستی کوتاه‌تر از بلندی يک تار مو است و آن را نوشتاری کوتوله خوانده‏اند و حدود آن را بين دو و دست‏بالا سه صفحه تعیين کرده‏اند.» اما حد و مرزش با داستان کوتاه روشن نشده است. به‌ویژه با داستان‏های کوتاهی که از سر اتفاق کوتاه شده‏اند.
    در جُستارهای تئوريک داستان هم اصل «کوتاهی» تلقی چندان روشنی نيافته است.
    در اصطلاح امروزی، داستان کوتاه معمولن به هرگونه روايت منثور گفته می‏شود که از رمان کوتاه‌تر باشد. گروهی از منتقدان شمارش کلمه‌های به کار رفته در اثر را معيار بازشناسی آن قرار داده‏اند. ادگار الن‏پو در توضیح ساختار داستان کوتاه گفته بود «داستان کوتاه، داستانی است که می‏توان آن را در يک نشست خواند.» اما انتقادی که به اين نظريه وارد است، همان تلقی «ويليام سارويان» است که گفته بود «زمانی که هر فرد می‏تواند يک جا بنشيند، با هم متفاوت است.»

    يان ريد در کتاب داستان کوتاه ايراد گرفته است که يک نوع ادبی را نمی‏توان با توسل به علم حساب تعريف کرد و بعد اشاره می‏کند که ارستو هم معتقد بود طرح‌تراژدی بايد حجم معينی داشته باشد، اما هرگز کوشش نکرد اين حجم را با دقت رياضی اندازه‏گيری کند و سپس می‏گويد: «يک داستان کوتاه بايد از اختصار معينی برخوردار باشد. محبوس‌کردن آن در ابعادی مشخص، کاری عبث است.»
    گفته‏اند رابرت براونينگ برای نخستین بار اصطلاح (کم هم زياد است) را به کار برد و بعدها بزرگانی چون والتر گروپيوس، آلبرتو جياکومنی، هنری گوديه برژسکا، کنستانتين برانکوزی و ... بارها و بارها آن را به عنوان شعار اساسی مينی‏ماليست‏ها به کار بردند. شعاری که به جهت کوتاهی نمودی از تمايلات زيباشناسانه‌ی آنان در توصيف صرفه‌جويانه و سرسختانه در بيان داستان بود.

    جان بارت در تعريف هنر مينی‏ماليست‏ها می‏گويد: «عقيده‏ای در هنر که به‌طور خلاصه می‏گويد کم هم زياد است.«
    البته اين بدعت و انديشه‌ی تازه‏ای در عرصه‌ی تئوری داستان نبود چرا که پيش از آنان مارک تواين در روزگار نفوذ تام‌وتمام کلاسيسم اين شعار را «از حذف و زوايد پرهيز کنيد» سر داده بود.
    هنری جيمز در مقدمه‌ی رمانش گفته بود: «نشان دهيد. حرف نزنيد و يک کلمه بيش‌تر از آن چه به‌شدت ضروری‏ست نگوييد.» ارنست همينگوی هم گفته بود: «اگر از عمل حذفی که انجام می‏دهيد مطمئن هستيد، می‏توانيد همه چيز را حذف کنيد. به يکباره قسمت حذف‌شده قدرت بيش‌تری به داستان می‏دهد و خوانندگان آن چه را نمی‏فهمند، احساس خواهند کرد.»

    تفاوت داستان کوتاه با داستان مينی‌مال را نبايد تنها در اندازه‌ی حجم آن جست‌وجو کرد. چرا که ويژگی‏های ديگری جز کوتاهی حجم در اين آثار به چشم می‏خورد. تفاوت عمده‌ی اين دو بيش از آن که کمی باشد کيفی است.
    از ویژگی‏های مهم اغلب داستان‏های مينی‏ماليستی داشتن طرح ساده و سرراست است. در اين نوع داستان‏ها طرح چندان پيچيده و تودرتو نيست. تمرکز روی يک حادثه‌ی اصلی است که عمدتن رويداد شگرفی هم به‌شمار نمی‏آيد. در برخی داستان‏ها طرح چنان ساده می‏شود که به نظر می‏رسد اصلن حادثه‏ای رخ نمی‏دهد، که البته پيچيده‌نبودن طرح را نبايد به بی‏طرحی تعبير کرد.

    از ویژگی‏های ديگر داستان‏های مينی‏ماليستی محدوديت زمان و مکان است. به دليل کوتاهی حجم روايت داستان، زمان رويداد و حوادث بسيار کوتاه است. اغلب داستان‏های مينی‏ماليستی در زمانی کم‌تر از يک روز، چند ساعت و گاهی چند لحظه، اتفاق می‏افتد، چون زمينه‌ی داستان‏ها ثابت است و گذشت زمان بسيار کم است. تغييرهای مکانی هم بسيار ناچيز و به‌ندرت رخ می‏دهد. به همين دليل اغلب يک موقعيت کوتاه و برشی از زندگی برای روايت داستانی انتخاب می‏شود. اين اصل مساله‌ی انتخاب «طرح» و «روايت» را در اين گونه داستانی پراهميت می‏کند.


    کانون طرح در داستان‏های مينی‏ماليستی يک شخصيت واحد يا يک رویداد خاص است و نويسنده به‌جای دنبال‌کردن سير تحول شخصيت، يک لحظه‌ی خاص از زندگی او را به نمايش می‏گذارد و اين همان زمان مناسب برای تغيير و تحول است.

    ايان روايت به زمان حال از ديگر گرايش‏های عمده‌ی داستان‏نويسان مينی‏ماليست است. جان برين معتقد است در اين نوع داستان‏ها زبان برای لفاظی نيست، بلکه وسيله‏ای است برای تصويرسازی، تا خواننده حوادث را در پيش رو ببيند. نوشتن يعنی ديدن و کار داستان‏پرداز، مجسم‌کردن اين حوادث است.
    در اغلب داستان‏های مينی‏ماليستی هدف نويسنده نشان‌دادن يک واقعه‌ی بيرونی است. چنان‌که خواننده احساس کند حوادث پيش رويش رخ می‏دهد. به همين دليل واسطه‏ای ميان ما و حوادث وجود ندارد.
    آن‌چه در طرح اين گونه داستان‏ها مهم است انتخاب لحظه‌ی وقوع حادثه است. چون هر برشی از زندگی نمی‏تواند تمامی اطلاعات طرح را منتقل کند.

    بيان داستان به زمان حال نيز در تصويری‌کردن موقعيت بسيار مؤثر بوده است. زبان داستان مينی‏ماليستی زبانی ساده و بی‏آلايش است و در آن هر لفظی تنها بر معنای حقيقی خودش دلالت می‏کند. به همين دليل در روايت اين‌گونه داستان‏ها هر قيد يا صفتی که دلالت بيرونی ندارد زايد و اضافی است.
    درونمايه‌ی داستان‏های مينی‏ماليستی اغلب دغدغه‏های کلی انسان است: مرگ، عشق، تنهايی و... و کم‌تر به روايت رويدادهای اقليمی می‏پردازد.
    انديشه‏های سياسی و فلسفی و اعتقادی راهی به دنيای اين داستان‏ها ندارد. چرا که کوتاهی حجم داستان اجازه‌ی پرداختن به اين انديشه‏ها را به نويسنده نمی‏دهد.

    قصه در داستان‏های مينی‏ماليستی مانند ماده‌ی منفجره است. هرچند مقدار اين مواد کم است اما چون در محفظه‌ی بسته و کوچکی قرار می‏گيرد، انفجار بزرگی را ايجاد می‏کند.
    شباهت ظاهری داستان‏های مينی‏ماليستی با دو گونه‌ی داستانیِ «لطيفه» و «طرح» گاهی کار تشخيص اين انواع را دشوار می‏کند. اين سه قالب به لحاظ کوتاهی حجم و روايت فشرده‌ی حوادث شباهت زيادی به هم دارند. اما چندگانگی و تفاوت‏های ساختاری آن‌ها کاملن آشکار و روشن است. اصلی‏ترين ويژگی لطيفه، رويکرد خنده‏آور و سرگرم‏کنندگی آن است. در حالی که اين، ویژگی هميشگیِ دو نوع ادبی ديگر نيست. درونمايه‌ی داستان‏های مينی‏مال و طرح هم می‏تواند خنده‏آور و طنزآميز باشد. اما قالب لطيفه با نداشتن اين ويژگی از فرم می‏افتد، چرا که هدف لطيفه ايجاد سرگرمی و تفريح است.

    «پايان غافلگيرکننده» الگوی حتمی ساختار لطيفه به‌شمار می‏آيد. در اين‌گونه داستان‏ها واژه يا عبارتی پايان داستان را اعلام می‏کند که بدون آن «طرح» کامل نمی‏شود و داستان پايانی لـ*ـذت‏بخش نخواهد يافت.
    اما «پايان غافلگيرکننده» در داستان‏های مينی‏مال عنصر حتمی ساختاری به‌شمار نمی‏آيد. در اين گونه داستان‏ها به دليل کوتاهی و فشردگی روايت، امکان ايجاد تعليق وجود ندارد، به همين دليل چرخش غيره‏منتظره‌ی طرح خيلی زود فرا می‏رسد. برای اين است که هر نوع پايانی در اين داستان‏ها عمدتن قابل‌پيش‏بينی نخواهد بود. اما اين نامنتظره‌بودن به معنای عنصر غافلگيرکنندگی در ساخت لطيفه نيست.
    لطيفه هر چند ماهرانه نوشته شده باشد، اغلب بيش از يک بار خواندنش لطفی ندارد. الگوی ساختاری لطيفه بر منطق واقع‏نمايی استوار نيست و همواره وقايعی نامحتمل و تصادفی الگوی حوادث را سامان می‏دهد. اين گونه داستان باوجود لـ*ـذت شنيداری، معمولن معنا و مفهوم عميقی ندارد.


    لطيفه سرگرمی خوبی است و طبعن نبايد از اين جنبه‌ی آن غافل شد. اما وجود دو عنصر در آن مانع از اين می‏شود تا در ميان ادبيات جهانی از مرتبه والايی برخوردار شود. نخست اين که حتا اگر به به‌ترين شيوه هم بازگو شده باشد، نمی‏توان آن را با لذتی مدام و فزاينده دوباره‏خوانی کرد. زيرا زمانی که حادثه را می‏دانيم، نمی‏توانيم بار ديگر آن را تحمل کنيم. دوم حتا لطيفه‏های برجسته هم غالبن باورکردنی نيستند در فرهنگ ادبی، «طرح» را روايت کوتاهی به نثر تعريف کرده‏اند که جزیيات و شگردهای داستانی آن معمولن توصيفی است، به گونه‌ای که به نظر می‏رسد بعدن گسترش پيدا می‏کند.

    اسکچ را «طرحواره» نيز ‌ترجمه کرده‏اند. اين گونه‌ی ادبی به دليل کوتاهی و فشردگی روايت، اغلب با داستان‏های مينی‏ماليستی اشتباه گرفته می‏شود. تفاوت عمده‌ی طرح و داستان‏های مينی‏مال در اين است که طرح داستانی خام است، تحولی در آن صورت نمی‏پذيرد و تنها روايت يک موقعيت بدون تغيير است. طرح به معنای واقعی کلمه کاملن ايستا است و تنها توصيف برش کوتاهی از زندگی است، که ممکن است طرح شخصيت و يا حتا تصويری از حالت ذهنی کسی باشد.

    براندر ماتيوز، نويسنده امريکايی، در کتاب " فلسفه‌ی داستان کوتاه" در تفاوت طرح و داستان کوتاه می‏گويد: «طرح مثل نقاشی اشياء بی‌جان است، اما داستان همواره حادثه‏ای در آن اتفاق می‏افتد.»
    افزون بر اين ويژگی‏های ساختاری، نويسندگان داستان‏های مينی‏ماليست اغلب شخصيت‏های داستان‏هايشان را از ميان مردم عادی برمی‏گزينند و حتا در برخی موارد انسان‏هايی تنها، زخم‏خورده و مأيوس در جهان آثار آنان حضوری هميشگی می‏يابند .
    از آغاز پيدايش اين گرايش ادبی تاکنون، تمايلات مينی‏ماليستی نفوذش را در ادبيات جهان گسترش داده است. چنان‌که امروزه حوزه‏های گوناگون هنری مانند نقاشی، معماری، موسيقی، سينما و تئاتر نيز منطقه‌ی نفوذ مينی‏ماليست‏ها به‌شمار می‏آيد.

    در ادبيات کهن فارسی حکايت‏ها و قصه‏هايی وجود دارد که گاه در برخی موارد به لحاظ ساختاری با الگوهای امروز داستان کوتاه برابری می‏کند. در ميان اين نمونه‏ها حکايت‏هايی هست که به لحاظ فنی با ساختار داستان‏های مينی‏ماليستی نزديکی‏های غيرقابل‌انکاری دارد.
    در تاريخ نوين داستان‏نويسی ايران شايد کتاب "در خانه اگر کس است..." نخستین اثری به‌شمار آید که می‏توان تمايلات مينی‏ماليستی را به‌روشنی در آن يافت.
    اين کتاب بسيار کم حجم ٢٦ صفحه‏ای، دارای ده داستان کوتاه کوتاه از فريدون هدايت‏پور و عبدالحسين نيری است. در
    مقدمه‌ی بسيار کوتاه کتاب آمده است:
    شما تا به حال داستان‏هايی به اين کوتاهی نخوانده‏ايد، ولی از اين پس زياد خواهيد خواند. .. اين ماييم که برای نخستين بار اين سبک را به وجود آورديم.
    تاريخ چاپ کتاب، ١٣٣٩، حدودن برابر است با زمانی که جان آپدايک نخستین مجموعه‌ی داستان خود را منتشر کرد و پيتر بيکسل به دلیل نوشتن مجموعه‌ی کوتاه‌ترين داستان جايزه گرفت. اين کتاب هم‌زمان با عصر طلايی داستان‏نويسی مينی‏ماليستی در جهان، در ايران منتشر شده است. مقدمه‌ی کتاب از نوآوری کاملن آگاهانه‌ی نويسندگانش حکايت می‏کند.

    اغلب داستان‏های اين مجموعه تقريبن بسياری از ويژگی‏های داستان‏های مينی‏ماليستی را در خود دارد.


    سر ظهر، دکان نانوايی شلوغ بود و حسن، پسر آقا رضا، مستخدم پير فرهنگ که يک راست از مدرسه به آن‌جا آمده بود، کتاب‏هايش را زير بغـ*ـل جابه‌جا کرد و بعد از مدت‏ها معطلی، شش تا نان داغ و پرسنگ از نان‏گير گرفت و درحالی‌که دستش می‏سوخت، با نگرانی چوب‌خطش را از جيب بغلش درآورد و به نانوا داد. نانوا چوب‌خط را با غيظ به آن طرف دکان پرت کرد و نان‏ها را هم از دست حسن گرفت. آخر چوب‌خط ديگر جايی برای خط‌زدن نداشت.


    البته تمايلات برای کوتاه‏نويسی در آثار صادق چوبک به‌ویژه داستان‏های "يک چيز خاکستری"، "چشم شيشه‏ای" و "عدل"، و در "نقش پرنده" به‏آذين، "کشاورزان" از سعيده پاک‏نژاد، "غم‏های کوچک" امين فقيری، "بازی هر روز" پرويز مسجدی، آثار کسانی چون جعفر شريعتمداری و احسان طبری و... همچنين رضا براهنی با "کوتاه‌ترين قصه‌ی عالم" و اغلب آثار زويا پيرزاد و... ديده می‏شود.

    در طول سال‏های گذشته آثار ارزشمندی از جريان داستان‏نويسی مينی‏ماليستی در ايران ‌ترجمه شده است. از آن ميان داستان "شمعدانی‏های غمگين" نوشته‌ی ولفگاتگ بورشرت يک نمونه‌ی عالی برای معرفی اين شيوه‌ی داستان‏نويسی نوين است.


    زمان آشنايی آن دو، هوا تاريک بود. زن او را به آپارتمان دعوت کرد. مرد پذيرفت. زن، آپارتمان، روميزی‏ها، ملافه‏ها، حتا بشقاب‏ها و چنگال‏ها را به او نشان داد. اما همين‌که در روشنايی روبه‏روی هم نشستند، چشم مرد به بينی زن افتاد.
    با خود انديشيد: انگار بينی را چسبانده‏اند. اصلن شبيه بقيه‌ی بينی‏ها نيست. بيش‌تر شبيه نوعی ميوه است. عجب! سوراخ‏های بينی‏اش اصلن با هم تناسب ندارند. يکی خيلی تنگ و بيضی‌شکل است، يکی مثل حفره‌ی چاهی دهان باز کرده است. تيره و گرد و بی‏انتها.
    با دستمال عرق پيشانی‏اش را خشک کرد.
    زن گفت: «خيلی گرم است، اين‌طور نيست؟»
    مرد نظری به بينی او انداخت و گفت: «آه، بله.» و دوباره به فکر فرو رفت: بايد آن را چسبانده باشند. وصله‌ی ناجوری است. رنگش هم با اين پوست فرق می‏کند. تيره‏تر است. راستی، سوراخ‏های بينی هم ناهماهنگند؟ يا شايد مدل جديد است؟ ياد کارهای پيکاسو افتاده بود.


    مرد گفت: «شما کارهای پيکاسو را می‏پسنديد؟»
    زن گفت: «گفتيد کی؟ پی ... کا...»
    مرد بی‏مقدمه گفت: «تصادف کرده‏ايد؟»
    زن گفت: «چه‌طور مگر؟»
    مرد گفت: «خب...»
    زن گفت: «آهان، به خاطر بينی‏ام می‏پرسيد؟»
    مرد گفت: «بله...»
    زن گفت: «از اول همين‌جور بود. همين‌جور.»
    مرد می‏خواست بگويد: «عجب!» اما گفت: «پس اين‌طور!»
    زن گفت: «من به تناسب خيلی اهميت می‏دهم. آن دو شمعدانی کنار پنجره را ببينيد! يکی سمت چپ و ديگر سمت راست است. متناسب نيستند؟ باور کنيد باطن من خيلی با ظاهرم فرق می‏کند، خيلی.»


    و دستش را روی زانوی مرد گذاشت. مرد در عمق چشمان زن آتشی را روشن ديد.
    زن آرام و اندکی شرم‏زده گفت: «و مخالفتی هم با ازدواج و زندگی مشترک ندارم.»
    از دهان مرد پريد: «به خاطر تناسب؟»
    زن اشتباه او را با مهربانی تصحيح کرد: «هماهنگی... به خاطر هماهنگی.»
    مرد گفت: «بله، به خاطر هماهنگی.» و بلند شد.
    زن گفت: «داريد می‏رويد؟»
    مرد گفت: «بله، می‏روم.»
    زن او را تا دم در بدرقه کرد. گفت: «باطن آدم‏ها مهم است نه ظاهرشان.»
    مرد فکر کرد: «تو هم با اين دماغت» و گفت: «يعنی در باطن مثل قرارگرفتن شمعدانی‏ها متناسبيد؟» و از پله‏ها پايين رفت.
    زن کنار پنجره با نگاه او را دنبال کرد.
    ديد که مرد آن پايين ايستاد و با دستمال عرق‏های پيشانی‏اش را پاک کرد. يک بار، دو بار و باری ديگر. اما نيشخند فارغ‏بال او را نديد، نديد چون اشک چشم‏هايش را پوشانده بود. شمعدانی‏ها بوی غم می‏دادند.





    از: کانون ادبیات ایران


    + نوشته شده در ساعت توسط آریا ادیب | آرشیو نظرات


    راهنمای رمان‌نویسی

    شماره‌ی نوشته: ١١ / ١٤


    نجف دریابندری


    راهنمای رمان‌نویسی


    گام نخست برای رمان‌نویس
    نویسنده کسی است که می‌‌نویسد. شما وقتی به فکر نوشتن می‌افتید که طرحی در سر داشته باشید. نوشتن فکر کردن است، چون چیدن و آرایش کلام است و کلام تنها رسانه‌ی فکر است. هر رمان با طرح موضوعی آغاز می‌‌شود، در واقع طرح نخستین گامی ‌‌است که برای نوشتن داستان برداشته می‌شود‌‌ . هر کس ممکن است طرحی برای نوشتن رمان داشته باشد، اما برای آفریدن رمان باید عنصرهای سازنده‌ی آن را شناخت. بدون این شناخت، طرح فقط ماده‌ای خام است و اگر روی کاغذ بیاید، از ارزشی برخوردار نیست. از این رو با ارایه‌ی طرح، داستانی پدید نمی‌‌آید. طرح در حکم جرقه‌ای است که موجب زایش داستان می‌شود‌‌ ، وگرنه به‌خودی‌خود نشانه‌ای از داستان ندارد. ممکن است دیگران هم چنین طرحی در ذهن داشته باشند. آن‌چه به ‌این طرح شناس‌نامه می‌‌دهد و از طرح‌های دیگر متمایز می‌کند، بهره‌گیری نویسنده از عنصرهای داستان طبق ذوق و سلیقه‌ی خود و بینش و مهارت او در ارایه‌ی آن است.

    به عنوان مثال ماجرایی در تنگستان جنوب روی می‌‌دهد که عنوان درشت روزنامه‌ها را به خود اختصاص می‌دهد و در اذهان مردم محل می‌ماند. مردی که به او ستم شده و چند نفر مالش را خورده‌اند، درصدد انتقام‌گرفتن از آن‌ها برمی‌آید. همین ماجرا در ذهن دو نویسنده طرح داستانی را جرقه می‌زند؛ ‌یکی بر اساس آن، داستان کوتاه «شیرمحمد» را می‌نویسد و دیگری این طرح را در قالب رمان «تنگسیر» ارایه می‌دهد.


    شیوه‌ی برخورد نویسنده‌ی اول، رسول پرویزی، با شیوه‌ی برداشت نویسنده‌ی دوم، صادق چوبک، از طرح متفاوت است، گرچه گرته‌برداری از طرح ‌یگانه و واحدی است؛ اولی فقط به نقل ماجرا در داستان کوتاهی بسنده می‌کند و دومی‌‌می‌کوشد از آن حماسه‌ای در قالب رمان بیافریند. بهره‌گیری دو نویسنده از عنصرهای داستان و جهان‌بینی و گرانیگاه دو نویسنده موجب تمایز داستان‌ها می‌شود.

    از نمونه‌های غربی آن می‌توان از داستان «یک گل سرخ برای امیلی» اثر ویلیام فالکنر و «روح» نوشته‌ی رابرت بلوک که بر اساس آن هیچکاک فیلمی ‌‌ساخت، نام برد. در اولی زنی در کنار جنازه‌ی شوهر خود ٤٠ سال خوابیده و در دومی ‌‌پسری با جنازه‌ی مادرش طی ١٠ سال دمخور است. طرح ماجرای آن‌ها عنوان روزنامه‌ها را به خود اختصاص داده بود، ولی دو نویسنده از ‌یک طرحِ تقریبن مشابه به شکلی بهره گرفته بودند که داستان‌های آن‌ها را به کلی از هم متمایز می‌‌کرد. از این رو از‌ یک طرح واحد می‌‌توان داستان‌های بسیاری بیرون کشید که هر کدام انگ و نشانه‌ی نویسنده خود را داشته باشد و از داستان‌های دیگر متمایز باشد.


    برای آفریدن داستان ارایه‌ی طرح لازم است، اما کافی نیست. «ایلیاد» اثر هومر تنها ارایه‌ی طرح حماسی داستان نیست، بلکه چه‌گونگی گسترش موضوع و شکل تحول شخصیت‌ها و نیز تحقق و کارکرد عنصرهای دیگر داستان است که‌این اثر را پدید آورده، ساختار هنری به آن داده و آن را ماندگار کرده است.
    امروز برخلاف آثار خلاقه‌ی ‌یونان و روم باستان و قصه‌های کوتاه و بلند سنتی، طرح باید بر قواره و قالب زندگی واقعی


    شخصیت‌های امروزی ریخته شود و با ویژگی‌های روحی و زیستی و بینشی آن‌ها هم‌خوانی داشته باشد. اعمال و رفتار و گفت‌وگوهای آن‌ها را به نمایش بگذارد و جهانِ درون و بیرون آن‌ها را بازتاب دهد، درگیری شخصیت‌ها با هم و تقابل و برخوردشان را با محیط و اجتماع‌شان و در نتیجه تحول و دگرگونی آن‌ها را بر اثر این تقابل و چالش نشان دهد. در آثار خلاقه‌ی ‌یونان و روم باستان و قصه‌های کوتاه و بلند سنتی، شخصیت‌ها نیمه‌خدایی و آرمانی بودند. امروز زخم برمی‌‌داشتند و فردا زخم‌شان التیام می‌‌یافت. اعمال و رفتار آن‌ها مافوق انسانی بود و کارهایی از آن‌ها سرمی‌‌زد که از انسان معمولی و عادی برنمی‌‌آمد.

    اما خواننده‌های امروزی می‌‌خواهند دلیل هر رویدادی را که می‌‌افتد، بدانند و تحقق آن را باور کنند. از این رو هر فصلی از رمان باید با فصل دیگر ارتباط منطقی داشته باشد و در تمامیت و تحول داستان رمان دخالت داشته باشد و سرنوشت‌ یک‌یک شخصیت‌ها در پایان داستان برای خواننده آشکار شود.


    هومر پس از آفرینش حماسه‌ی «ایلیاد»، «ادیسه» را نوشت و سرنوشت شخصیت‌های ایلیاد را رها نکرد و از آن‌ها برای آفریدن حماسه‌ی دیگری بهره گرفت. ویلیام فالکنر ایالتی خیالی و مجازی برای داستان‌هایش قایل شد و شخصیت‌هایش را از داستانی به داستان دیگر برد و سرنوشت زندگی آن‌ها را بازنمایی کرد. ارنست همینگوی نیز چنین توجه و رویکردی به شخصیت‌های داستانش داشت و در برخی از داستان‌هایش شخصیت‌هایش تکرار می‌‌شدند. چنین توجهی به نویسنده کمک می‌کند که همیشه طرحی برای نوشتن داشته باشد. رمان سه گانه‌ی «همسایه‌ها»، «داستان ‌یک شهر» و «بازگشت» وقایع زندگی شخصیتی به نام خاله را از دوران کودکی تا رشد و کمال و مرگ او در رویداهای جنگ ایران و عراق در رمان «زمین سوخته » تصویر می‌کند.


    نمونه‌ی طرح
    طرحی را به عنوان نمونه می‌‌آورم؛ کسی خود را به‌جای کس دیگری جا می‌‌زند‌ یا کسی را به‌اشتباه به‌جای کس دیگری می‌‌گیرد. در قصه‌های سنتی از این طرح بسیار بهره گرفته شده است. در داستان‌نویسی مدرن شاید نخستین بار گوگول از این طرح در نمایش‌نامه‌ای به نام «بازرس کل» استفاده کرده است. طرح آن این است: مردی به شهری وارد می‌شود‌‌ و او را به‌جای بازرسی که قرار بود به آن شهر بیاید، می‌گیرند. از این طرح داستان‌ها، نمایش‌نامه‌ها و فیلم‌نامه‌های بسیاری پدید آمده و هر کدام نیز تازگی و طراوت و ویژگی خود را داشته است. من در رمان «دندان گرگ» از چنین طرحی بهره گرفته‌ام؛ معلمی ‌‌را به اشتباه به‌جای چریکی هم‌اسم او می‌گیرند و با وضعیت و موقعیت‌هایی که پس از این دستگیری پیش می‌‌آید، ماجراهای رمان آفریده می‌شود‌‌ .

    «وضعیت و موقعیت» محلِ پیوند رویدادها در لحظه‌ی خاصی از داستان، نمایش‌نامه و فیلم‌نامه است که کشمکش را پدید می‌آورد، به عبارت دیگر وضعیت ‌یا موقعیت، نمایشگر دسته‌ای از رویدادهای ضمنی است که در آن‌ها شخصیت ‌یا شخصیت‌ها در وضعیتی قرار می‌گیرند که نسبت به خود آگاهی بیش‌تری می‌‌یابند و بر اثر آن خصوصیت‌هایی را در خود کشف می‌‌کنند. همچنین وضعیت و موقعیت، بیانگر حال و هواها و حالاتی است که تحت تاثیر آن، عمل داستانی در اثر آغاز می‌شود‌‌ ، به همین دلیل برخی از داستان‌شناسان و ادیبان، وضعیت و موقعیت را جزیی از ساختار پی‌رنگ به‌شمار می‌‌آورند.


    داستان کوتاه ممکن است تنها بر رویدادی ضمنی بنا شود، اما در رمان، رویداد‌های ضمنی بسیاری وجود دارد که هر کدام اجزای ترکیب‌کننده‌ی پی‌رنگ را تدارک می‌بیند. اغلب داستان‌های گی دو موپاسان نویسنده‌ی فرانسوی (١٨٩٣- ١٨۵٠) و اُ هنری نویسنده‌ی امریکایی (١٩١٠- ١٨٦٢) بر رویدادی ضمنی بنا شده است، مثل داستان کوتاه «گردنبند» از موپاسان و «هدیه‌ی مغان» از اُ هنری.

    در طرح رمان «دندان گرگ» شخصیتی انتخاب شده است و این شخصیت در وضعیت و موقعیتی از اجتماع قرار می‌‌گیرد. بعد در نتیجه‌ی درگیری شخصیت‌ها با هم و بر اثر اصطکاک و برخوردشان با هم در محیطِ این اجتماع و بازتاب آن بر هر کدام از آن‌ها، رویداد‌های رمان بازآفرینی می‌شود‌‌. در واقع در طرح رمانِ «دندان گرگ» گرفتاری شخصیت اصلی و بازتابش در میان کسانی که او را می‌‌شناسند ‌یا با او مرتبط‌اند، رویداد‌های ضمنی بسیاری را می‌‌آفریند که‌این رویداد ضمنی پس از آزادی او، انقلاب روحی و معنوی عمیقی در او پدید می‌آورد و تحول بینشی و شخصیتی دیگری را در او سبب می‌شود‌‌ ...

    تهیه‌ی کارت
    پس از ارایه‌ی طرح و وضعیت و موقعیت‌های داستان، باید کارت‌هایی درباره‌ی خصوصیت‌های شخصیت‌ها، زمان و مکان، فضا و رنگ و نوع داستان فراهم آورید.
    ١- کارت شخصیت شامل نام، سن، شغل، تحصیلات و همه‌ی آن‌چه داستان به آن نیازمند است، در نوشتن آن به شما‌ یاری می‌‌دهد و به باورپذیری‌اش کمک می‌کند.
    ٢- کارت زمان و مکان نیز شامل تاریخ و دوره و برهه‌ای از زمانی است که رویداد‌های داستان در آن رخ می‌‌دهد و مکان یا مکان‌هایی که محل وقوع رویداد‌ها است و چندوچون آن‌ها و زمان خطی ‌یا غیرخطی آن‌ها. مثلن در رمان «دندان گرگ» برهه‌ی زمانی خطی است و رویداد‌ها در پیش از انقلاب اتفاق می‌‌افتد و در رمان «بوف کور» برهه‌ی زمانی دایره‌ای است. زمان در حال آغاز می‌شود‌‌ و به گذشته می‌‌رود و باز به همین زمان حال برمی‌‌گردد و رویداد در زمان نامشخصی روی می‌‌دهد و در زمان «شازده احتجاب» برهه‌ی زمانی عمودی است. داستان در شب با سرفه‌کردن شازده آغاز می‌شود‌‌ و صبح با مرگ او به پایان می‌‌رسد.
    ٣- کارت فضا و رنگ؛ فصل‌ها، ماه‌ها و روزها و چندوچون آن‌ها، بن‌مایه‌هایی که می‌‌تواند به ‌این فضا و رنگ قوام ببخشد و تکرار آن‌ها، اثر را در جهت هماهنگی و‌ یکپارچگی پیش ببرد و تاثیری را که مورد نظر نویسنده است، پدید آورد.
    ٤- کارت نوع داستان؛ نویسنده باید از نوع داستانی که می‌‌خواهد بنویسد، آگاه باشد و از ویژگی‌های آن شناخت داشته باشد. بیش از ٤٠ گونه، برای انواع داستان ذکر شده‌اند که می‌‌توان آن‌ها را در چهار نوع کلی خلاصه کرد؛ داستان محیط، داستان اندیشه، داستان شخصیت و داستان رویداد.


    از کارت‌های دیگری نیز می‌‌توان نام برد که نویسنده را در پیشبرد اثرش کمک می‌کند و به کارش نظم می‌‌دهد. البته برخی از داستان‌نویسان از هیچ کارتی استفاده نمی‌‌کنند، بلکه حین بازنویسی‌های مکرر اطلاعاتی را که داستان به آن نیازمند است، به آن می‌‌افزایند و خود را از تهیه کارت بی نیاز می‌‌دانند.

    گفتم که داستان‌نویس باید طرحی برای نوشتن رمان در سر داشته باشد. این طرح ممکن است در ذهن او ماه‌ها و سال‌ها بماند و داستان نویس ‌یادداشت‌هایی برای نوشتن آن فراهم آورد و کتاب‌هایی درباره‌ی موضوع آن بخواند و به آدم‌هایی بربخورد که شباهت‌هایی با شخصیت‌های طرحش داشته باشند ‌یا ماجراهایی بر سر آن‌ها آمده باشد که می‌‌تواند مورد استفاده‌ی او در نوشتن رمانش قرار گیرد و حرکت‌ها و صحبت‌ها و بازتاب‌هایشان در برخورد با گذشته‌ای که پشت سر گذاشته اند، در نوشتن رمان به او کمک کند. من طرح رمان «شب چراغ» را سالیان دراز در سر داشتم؛ داستان نسل سرگشته و تباه‌شده‌ای که پس از کودتای ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ هر کدام به گوشه‌ای پرتاب شده بودند و هویت و منیت خود را از دست داده بودند، البته رمان «شب چراغ» اولین رمان من نبود و پیش از آن رمان «درازنای شب» را نوشته بودم.


    به هر حال موقعش می‌‌رسد و باید زمانی نوشتن طرحی را که در سر دارید، آغاز کنید. آغازکردن تا پایان‌بردن رمان، دو چیز متفاوت است، هر نوع رمانی که طرح نوشتن آن ریخته شده باشد، برای آن‌که آفریده شود، زمان و انرژی بسیاری می‌‌برد و شور و سودای فراوانی به خود اختصاص می‌‌دهد. ممکن است داستان‌نویس صفحه‌های بسیاری سیاه کند و به‌ جایی نرسد. از این رو نویسنده پیش از آن که آغاز به نوشتن کند، باید بداند چه می‌‌خواهد و به چه نیازمند است تا در میان راه سرخورده کار خود را رها نکند. پیش از این که بنشینید و تصمیم بگیرید داستان خود را روی صفحه بیاورید، باید پنج نکته را در نظر داشته باشید و آن‌ها را از خود بپرسید:
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    یک- آیا برای آغازکردن رمان همه چیز آماده شده است؟
    بلندپروازی چیز خوبی است و شوق و اشتیاق نوشتن را در نویسنده بیش‌تر می‌کند و خیال او را به پرواز درمی‌آورد، اما به اصطلاح سنگ بزرگ علامت نزدن است. نمی‌‌توان راه درازی را‌ یک‌شبه پیمود. طرحی را برای نوشتن انتخاب کنید که از پس آن برآیید، نه طرحی که نوشتن آن برای نویسنده کارکشته‌ای نیز دشوار است. لئو تولستوی شاهکار خود رمان «جنگ و صلح» را هنگامی ‌‌نوشت که پیش از آن، چند مجموعه‌ی داستان کوتاه و رمان انتشار داده بود. گابریل گارسیا مارکز «صد سال تنهایی» را در هنگام بلوغ ذهنی و مهارت نویسندگی‌اش نوشت. احمد محمود پیش از نوشتن داستان‌های کوتاهش، نمی‌‌توانست رمان قدرتمند «همسایه‌ها» را بنویسد.

    مایه و احیانن استعداد نویسندگی، بخشی از کار است و دانستن اصول و فنون داستان‌نویسی بخشی دیگر. وقتی طرحی را برای نوشتن در ذهن پرورانده‌اید، حتمن باید با عنصرهای داستان کمابیش آشنا باشید و از کارکرد آن‌ها در داستان به نسبت آگاهی داشته باشید. بدون این شناخت و آگاهی در کارتان موفق نمی‌‌شوید. من از این امر آگاهم که برخی از نویسنده‌ها با نخستین کارشان گل می‌‌کنند و اثری پدید می‌‌آورند که بعدها نمی‌‌توانند مانند آن را بیافرینند. اما بر گفته‌ی خود تاکید می‌‌کنم که نویسنده باید تا حدی با عنصرهای داستان آشنا باشد. در قلمرو داستان‌نویسی مثل هر هنر دیگری، استثنا کم‌تر جایی دارد.


    بسیاری آرزو دارند که نویسنده شوند و در رویای نوشتن فرو می‌‌روند ‌یا بازتاب موفقیت‌آمیز اثرشان آن‌ها را به هیجان می‌آورد، اما آنان موضوع را خیلی ساده و آسان می‌گیرند و غافل از این‌اند که برای خوب نوشتن و به کارگیری درست عنصرهای داستان، نویسنده چه عذابی را باید تحمل کند. به گفته‌ی ویلیام فالکنر: «نویسندگی عرق‌ریزان روح است و چه زجر و شکنجه‌ای را باید کشید و چه از خودگذشتگی و ایثاری را باید از خود نشان داد تا داستانی نوشته شود. رمان چیزی نیست که شما بتوانید بگویید؛ «خب من دست کم سه صفحه در روز می‌‌نویسم و در صد روز سیصد صفحه نوشته‌ام». با چنین طرز فکری نمی‌‌توان رمان نوشت. داستان‌نویس ممکن است در طول ‌یک هفته صفحه‌هایی را سیاه کند و آخر هفته همه را توی سطل آشغال بریزد و دوباره از سر آغاز کند و پنجاه صفحه، صد صفحه بنویسد و باز به بیراهه برود. امری است که برای نویسنده بسیار اتفاق می‌‌افتد و در کارش به بن‌بست می‌‌رسد.»

    ای. ال. دکتروف نویسنده‌ی نام‌آور معاصر امریکا در مصاحبه‌ای به‌این امر اشاره می‌کند و در جواب پرسشگری که از او می‌‌پرسد؛ «چند بار به بن‌بست رسیده‌اید؟» جواب می‌‌دهد: «خب اگر به بن‌بست برسی که کتابی در کار نخواهد بود. پیش می‌آید که باید از نو آغاز کنی. اگر واقعن راه افتاده باشی، ممکن است بروی زیر پل ‌یا بخوری به حصار ‌یا بروی توی کشتزار و از این قبیل چیزها، آدم وقتی از جاده خارج شده باشد، همیشه فورن متوجه نمی‌شود‌‌. اگر در صفحه‌ی صد توی دست‌انداز بیافتی، احتمال دارد که در صفحه‌ی پنجاه از جاده خارج شده باشی. بنابراین باید راه رفته را برگردی.» (راهنمای زمان‌نویسی، اثر ای. ال. دکتروف، بیلی باتگیت، ترجمه‌ی نجف دریابندری، تهران، طرح نو، ١٣٧٧، ص ٢٤)


    یکی از عامل‌هایی که در پیش‌برد کار بسیار موثر است، نظم و برنامه‌ریزی زمانی است. باید در آغاز کار، عادت به نوشتن را در خود پدید آورد و در ساعت معینی در شبانه‌روز نشست و دست‌کم نیم ساعتی نوشت. این نوشتن در هر روز و هر شب در ساعت معینی باید تکرار شود تا عادت به نوشتن ملکه‌ی ذهن شود، مثل مسواک‌زدن دندان، هر شب ‌یا هر روز صبح که به صورت عادت درآمده است. البته ‌این نوشتن با ساعت‌های فراغتی که دست می‌‌دهد و شما می‌‌توانید به دلخواه هر چند ساعتی که بخواهید بنشینید و بنویسید، فرق دارد. نوشتن برای عادت کردن باید الزامی ‌‌باشد. نوشتن در اوقات فراغت بسته به تصمیم خودتان است که از تفریح و گردش و سفرهای خود صرف نظر کنید و اوقات خود را به نوشتن اختصاص بدهید.

    نوشتن نوعی ایثار است و همه چیز خود را باید برای آن داد و همه چیز خود را باید در راه آن فدا کرد. هردمبیلی و تفریحی‌ نوشتن هرگز آدم را نویسنده نمی‌کند. برای نوشتن هر رمان دست‌کم دو هزار ساعت ‌یا‌ یک سال و نیم و دو سال باید وقت گذاشت. بسته به ‌این است که داستان‌نویس چه‌وقت کار خود را تمام شده می‌‌پندارد و دست از نوشتن برمی‌‌دارد. چنین وقتی باید تا حد امکان پیوسته و مستمر باشد. نمی‌شود‌‌ که فقط روزهای تعطیل را به آن اختصاص داد و روزهای دیگر به‌سراغ کارهای دیگر رفت. من رمان «شب‌چراغ» را در ساعت‌های فراغت از کار اداری نوشته‌ام. برخی از شب‌ها دیر می‌‌خوابیدم و گاهی آن‌چه نوشته بودم با خود به اداره می‌‌بردم و در فرصت‌هایی که پیش می‌‌آمد، آن را دوباره می‌‌خواندم و بازنویسی می‌‌کردم، البته نمی‌‌گذاشتم هم‌کارها و رییسم از این امر باخبر شوند. شب‌چراغ، رمانی ١٩٠ صفحه‌ای است و نوشتن آن تقریبن ‌یک سال و نیم وقت گرفت.


    در این جا به ‌این نکته اشاره کنم که اگر از کارهای خودم به عنوان نمونه جابه‌جا نام می‌‌برم، به ‌این دلیل نیست که آن‌ها را کامل و بی‌نقص می‌‌دانم، بلکه تجربه‌های خودم را از نگارش آن‌ها ارایه می‌‌دهم؛ ممکن هم هست این تجربه‌ها به کار نویسندگان دیگر نیاید.

    در ایران در میان نویسندگان داستان‌های جدی، نویسندگان کم‌شماری را می‌‌توان نام برد که از راه نوشتن روزگارشان را می‌‌گذرانند. برخلاف بسیاری از کشورهای پیشرفته نویسندگی در ایران حرفه نیست. منظورم از حرفه، نویسندگانی است که کاری جز نوشتن ندارند. در خانه ‌یا دفتر کارشان می‌‌نشینند و می‌‌نویسند و طبق قرارداد قبلی در مدت تعیین‌شده رمان ‌یا مجموعه داستان خود را به ناشر می‌‌سپارند و از حق‌التالیف آثارشان امرار معاش می‌‌کنند. البته در این کشورها نیز بسیاری هستند که در کنار نوشتن، کار دیگری نیز دارند. این‌ها افرادی هستند که هنوز به آن حد از شهرت نرسیده‌اند که نمایندگان نشر به سراغ‌شان بیایند و واسطه‌ی قراردادهای بلندمدت میان ناشر و آن‌ها بشوند.

    گاهی پیش آمده که نویسنده‌ای که از شهرت آنچنانی برخوردار نبوده، شغل خود را کنار گذاشته و‌ یکسر اوقاتش را به نوشتن اختصاص داده، اما اغلب پیش آمده که پس از مدتی بر اثر فشار مادی، نویسنده وادار شده که تند و تندتر بنویسد و زودتر کارش را تحویل دهد، همین امر از کیفیت کارش کاسته است، مورد موافقت ناشر قرار نگرفته است و در نهایت، هدف او که از نوشتن نان بخورد، برآورده نشده است.

    البته تنها وقت‌داشتن برای نوشتن کافی نیست. پیامدهای آن نیز مطرح است. هنگامی ‌‌که من چند سال زودتر با استفاده از قانونی خود را بازنشسته کردم، تصور می‌‌کردم که فرصت بیش‌تری برای نوشتن دارم و می‌‌توانم اوقاتم را‌ یکسره وقف نوشتن کنم، اما در عمل آن‌طور که فکر می‌‌کردم، پیش نیامد و کار من به کندی گرایید. در نهایت در کنار نوشتن باز کار آزاد دیگری برای خودم دست و پا کردم. آن‌چه موجب شده بود که کار من مثل وقتی که در استخدام دولت بودم، پیشرفت نکند، حذف فاصله‌هایی بود که در میان نوشتن و سر کار رفتن وجود داشت. به‌این ترتیب که وقتی به اداره می‌‌رفتم، فرصتی داشتم که به آن‌چه نوشته بودم، فکر کنم و کاستی‌های آن را پیدا کنم، وقتی دوباره آن را بازنویسی می‌‌کردم، ایرادها و اشکال‌های آن را برطرف می‌‌کردم و به دنبال آن‌چه در سر پرورانده بودم، می‌‌پرداختم. وقتی این فاصله‌ها از میان رفت و وقتم فقط صرف نوشتن شد، پروراندن طرح و فکر‌کردن به نوشته‌ها از میان رفت و کار دیگر آن‌طور که انتظار می‌‌رفت، پیش نرفت و برخلاف تصور من وقت بیش‌تر برای نوشتن موجب نشده بود که کار هم بیش‌تر پیش برود.


    نویسندگان حرفه‌ای کشورهای غربی نیز پس از ساعت‌هایی که به نوشتن اختصاص داده‌اند، نوشتن را رها می‌‌کنند و به کار دیگری می‌‌پردازند. به کافه ‌یا محلی می‌‌روند و وقت خود را با دوستان ‌یا امور دیگری می‌‌گذرانند ‌یا به سفرهای کوتاه‌مدت می‌‌روند و میان نوشتن مستمر خود فاصله می‌‌اندازند.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    دو- داستان درباره‌ی چه موضوعی است؟

    موضوع، شامل مجموعه‌ی پدیده‌ها و رویدادهایی است که داستان را می‌‌آفریند و درونمایه‌ی آن را تصویر می‌کند. مثلن موضوع داستان کوتاه «داش آکل» نوشته‌ی صادق هدایت، عبارت از امانتی است که برعهده‌ی شخصیت داستان می‌‌گذارند و سلسله رویداد‌هایی که برای تحقق‌یافتن این تکلیف در مسیر داستان روی می‌‌دهد، موضوع داستان را پدید می‌آورد. اگر شما در‌ یک‌ یا حداکثر دو سه جمله نتوانید بگویید موضوع داستان شما درباره‌ی چیست، در نوشتن آن به دردسر می‌‌افتید، حتا موضوع رمان‌های دراز را می‌‌توان در دو سه جمله بیان کرد، مثلن موضوع رمان «جنایت و مکافات» اثر داستایوفسکی از این دو سه جمله تجـ*ـاوز نمی‌کند: شخصیتی با طرز فکر خاص خود ‌یعنی اندیشه‌ی منزه‌جویی، مرتکب قتل می‌شود‌‌ و رویداد‌های بعدی بر اثر احساس گناهی است که در او پدید می‌‌آید و موضوع داستان را می‌‌آفریند.


    زمان‌نویس‌های جوان، اغلب در ارایه‌ی طرح خوبی برای آفریدن اثرشان در آغاز، میانه و پایان آن دچار سردرگمی‌‌ می‌‌‌شوند. داستان چیدن کلمه‌ها پشت سر هم نیست، گزارش رویداد‌هایی در نزاعی میان افراد نیست، گرچه موضوع هر داستان از رویداد‌ها تشکیل می‌شود‌‌ ، اما باید ترکیب این رویداد‌ها، ساختار داستانی داشته باشد، ‌یعنی عنصرهای داستان، چون پی‌رنگ، شخصیت، حقیقت مانندی و دیگر اجزای داستان برحسب نظم و سیاقی با هم بیایند تا داستانی آفریده شود. روزنامه‌ها و مجله‌ها پر از رویداد‌هایی است که هر روز و هر هفته اتفاق می‌‌افتد، نمی‌‌توان فقط آن‌ها را پشت سر هم قطار کرد و داستانی نوشت. هر داستان ساختار و معنای خاص خود را دارد که آن را از گزارش جدا می‌کند.

    بنابراین در نوشتن داستان، پیشاپیش طرح کلی آن را بریزید تا به شما کمک کند که به‌تر است داستان را از کجا آغاز کنید. اول، میانه ‌یا پایان؟، کدام برای ارایه‌ی داستان مناسب‌تر است؟ شاید ارایه‌ی طرح کلی نیازمند صفحه‌به‌صفحه‌ نوشتن نباشد، حتا احتیاجی نباشد که فصلی از آن را بنویسید، بلکه باید بر رویداد‌هایی که دارد روی می‌دهد، تمرکز داشته باشید و مطمئن شوید که داستان در مسیر درستی افتاده است و در جهت درستی پیش می‌‌رود، عمل داستانی آن برحسب درونمایه‌ی اصلی صورت می‌‌گیرد و خواننده پیش‌آمدن رویداد‌ها را منطقی می‌بیند و باور می‌کند. داستان‌نویسانی که مدعی می‌شوند که رمان‌شان را فصل‌به‌فصل پیش می‌برند و عمل داستانی آن‌ها را فصل‌به‌فصل کامل می‌کنند،‌ یا دروغ می‌‌گویند ‌یا غافلند و خودشان را گول می‌‌زنند.‌ یعنی اگر خلاقیت شما به‌درستی عمل کند، پی‌رنگ داستان در سمت و سوی مستدلی پیش می‌‌رود. ممکن است در میانه‌ی راه رویداد‌هایی در داستان اتفاق بیافتند که شما پیش از این به آن‌ها فکر نکرده باشید، شخصیت‌ یا شخصیت‌هایی غیر از آن که پیش از این برای ارایه‌ی داستان‌تان انتخاب کرده‌اید، خود را ظاهر کنند و ضمیر ناخودآگاه‌تان، رمان را به سمت و سویی ببرد که باید برود.


    از این رو نمی‌شود‌‌ فصلی را نوشت و آن را تمام شده به حساب آورد و سراغ فصل دیگری رفت. ممکن است در بازنویسی، تغییرهای اساسی به آن‌ها داده شود. بنابراین سعی نکنید از رویداد‌ها و وضعیت و موقعیت‌ها و شخصیت‌های متحول‌کننده‌ی داستان پرهیز کنید و آن‌ها را کنار بزنید و به آن‌چه پیش از این برای ارایه‌ی رمان‌تان تصور کرده‌اید، بازگردید. به عبارت دیگر به پرواز تخیل‌تان برای غنابخشیدن به رمان، بال و پر بدهید.

    سه- شخصیت‌های داستان از چه گروه و دسته و طبقه‌ای هستند؟
    اشخاص ساخته‌شده‌ای را که در داستان ظاهر می‌شوند‌، شخصیت می‌‌نامند. شخصیت آفریده‌ی تخیل نویسنده است و ممکن است همیشه انسان نباشد و حیوان و شیء و چیزهای دیگری باشد. طرح وقتی جلوه‌ی واقعی و زنده‌ای به خود می‌‌گیرد و داستان هنگامی ‌‌متولد می‌شود‌‌ که شخصیت‌ها خصوصیت‌های روانی خود را بازتاب دهند و نمایشگر ویژگی‌های گروه، دسته و طبقه‌های اجتماعی خودشان باشند و در ضمن عمل داستانی را به‌درستی طبق درونمایه ‌یا درونمایه‌های داستان پیش ببرند، زیرا برخورد شخصیت‌ها با هم و در ارتباط با جهان بیرون و پیرامون‌شان، رویداد‌ها و وضعیت و موقعیت‌ها را پدید می‌آورند، عمل داستانی را پیش می‌‌برند و پی‌رنگ داستان را تحقق می‌دهند.

    در ضمن، ویژگی‌های روان‌شناختی شخصیت‌ها متفاوت است و انواع گوناگونی دارد که برحسب آن‌ها، کیفیت‌ها و حصوصیت‌های آدم‌های داستان آفریده می‌شود‌‌ و قشرها و طبقه‌های اجتماعی از هم متمایز می‌شوند‌. داستان‌نویس با توجه به ‌این خصوصیت‌ها و کیفیت‌ها و بنا بر اقتضای داستان باید به شخصیت آن‌ها بپردازد و رفتار و کردار و گفتارشان را طبق درونمایه و موضوع داستان در نظر بگیرد.

    در قصه‌های سنتی اغلب، خصوصیت‌های جسمانی افراد مورد توجه است و شخصیت‌ها برحسب سیرت‌های اخلاقی و خصلت‌های ذاتی‌شان به نمایش در می‌آیند. ولی در داستان‌های امروزی بیش‌تر بر خصوصیت روان‌شناختی شخصیت‌ها تاکید می‌شود‌‌ و از مردمان واقعی و ویژگی‌های رفتاری آن‌ها الگوبرداری می‌شود‌‌ . از این رو باید طوری آن‌ها را نشان داد که خواننده رفتار و گفتار آن‌ها را قابل‌قبول بداند و گاهی با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری کند.
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    62
    بازدیدها
    4,044
    بالا