وضعیت
موضوع بسته شده است.

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
*~❣
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
ستور زبان و ابزار کار درست نویسی❣~*



تدوین: آریا ادیب

گرته‌برداری در فارسی





گَرته‌برداری نوعی وام‌گیری زبانی است که در آن، صورت ترکیبی یا اصطلاح‌های زبان دیگری، تجزیه می‌شود و برای هر یک از کلمه‌های آن اصطلاح یک معادل قرار داده می‌شود و عبارت به زبان وام‌گیرنده ترجمه می‌شود. برای مثال زمانی که «سیب‌زمینی» وارد ایران شد، واژه‌ای برای نامیدن آن وجود نداشت، و برای نامیدن آن اصطلاح فرانسوی «Pomme de terre» را به‌صورت واژه‌های تشکیل‌دهنده‌ی آن (سیب و زمین) تجزیه کردند و عبارت «سیب‌زمینی» به‌جای آن قرار دادند.


گَرته‌برداری بسیار پنهان‌تر و پیچیده‌تر از وام‌واژه (گرفتن عین کلمات از زبان بیگانه، مانند: کامپیوتر) است و کم‌تر مورد توجه ادیبان و حتا زبان‌شناسان قرار گرفته است. در گرته‌برداری برخلاف وام‌واژه‌ها، عین کلمه را از زبان بیگانه نمی‌گیرند بلکه اصطلاح یا عبارت بیگآن‌های را می‌گیرند و هر کلمه از آن اصطلاح را به زبان خودی ترجمه می‌کنند و بدین ترتیب آن عبارت بیگانه را با استفاده از واژه‌های خودی به‌کار می‌برند. در زبان فارسی بسیاری از واژه‌ها و اصطلاح‌هایی که به امور و چیزهای جدید و معاصر مربوط هستند و در زبان فارسی قبلن وجود نداشته‌اند، گرته‌برداری از زبان‌های اروپایی (به‌ویژه انگلیسی) هستند. مانند: آسمان‌خراش، بادام‌زمینی، راه‌آهن و ... .




گرته‌برداری (یا گرده‌برداری) را می‌توان چنین تصور کرد که کسی مثلن "زمین خوردن" را با فعل خوردن و " آبرو " را با واژه‌ی آب از فارسی به زبان دیگری برگرداند. زبان فارسی، اکنون سخت آلوده به این گرده‌برداری‌ها از واژه ها و عبارات بیگانه است و دیگر کسی درستی یا نادرستی و فارسی‌بودن یا نبودن این‌گونه واژه‌ها و عبارات را که همه‌روزه و در همه‌ی زمینه‎‌ها بر زبان‌ها جاری است درنمی‌یابد. نخست به نمونه‌هایی از این واژه‌ها و عبارت‌ها نگاه کنید:




آسمان‌خراش: که برگردان sky scraper در انگلیسی است.


راه‌آهن: که که برگردان تحت‌الفظی از rail way در انگلیسی یا Eisenbahn در آلمانی است (و دست‌کم بایستی راهِ آهنی می‌بود).


نقطه‌نظر: که برگردان point of view در انگلیسی و Gesichtspunkt در آلمانی است (که در فارسی برای آن دیدگاه وجود دارد)،


شرایط: در معنی ِ "اوضاع" که در انگلیسی و فرانسوی Conditions در دو معنی "شرط‌ها" (شرایط) و "اوضاع" است)، سیب زمینی: که برگردان عبارت فرانسوی Pomme de Terre است


هوا‌به‌هوا: ( مانند موشک‌های هوابه‌هوا) از عبارت انگلیسی aie to air


تاریخ تولد: که برگردان date of birth در انگلیسی وGeburtsdatum در آلمانی است.


بازارسیاه: که همان black market در انگلیسی و Schwarzmarkt در آلمانی است.


دیر یا زود: که در انگلیسی sooner ot later و در آلمانی früher oder später گفته می‌شود.


دوش گرفتن: ( در انگلیسی take a shower و در آلمانی eine Dusche nehmen)،


روی کسی حساب کردن: (در آلمانی: Auf jemanden rechnen، در انگلیسی: count on somebody)،


نقش بازی کردن: (در آلمانی: eine Rolle spielen)،


ارزش نهادن بر چیزی: ( به معنی به چیزی بها دادن) (در آلمانی Wert auf etwas legen، در انگلیسی set great store by something)،


به اجرا گذاشتن: (در انگلیسی put into effect ، در آلمانی in Kraft setzen ).


همچنین نگاه کنید به ... : (در آلمانی: siehe auch . . . ، در انگلیسی: also see . . .)،


درس گرفتن: (در انگلیسی take a lesson ، در آلمانی einen Unterricht nehmen)،


کسی را فهمیدن: (به معنی حرف کسی را متوجه شدن) در انگلیسی understand somebody و در آلمانی jemanden verstehen ،


خود را روی چیزی متمرکز کردن: که در انگلیسی concentrate (up)on something و در آلمانی sich auf etwas konzentrieren گفته می‌شود.


حمام آفتاب گرفتن: که برگردان ein Sonnenbad nehmen در آلمانی و sunbathe در انگلیسی است


لطف کردن: که در انگلیسی do a favour و در آلمانی einen Gefallen tun گفته می‌شود.


تاکسی گرفتن: که در انگلیسی catch a taxi و در آلمانی (sich) ein Taxi nehmen گفته می‌شود.


و نمونه های بسیار فراوان دیگر.




البته گرته‌برداری محدود به واژه‌ها و اصطلاح‌ها نیست، بلکه حیطه‌ی وسیع‌تری دارد و به ترجمه، معناکردن، جمله‌سازی، نحوه‌ی نگارش، و نحو نیز کشیده می‌شود. مانند آن‌که در فارسی گفته می‌شود: «فناوری‌های نو می‌رود که چهره‌ی زمین را به‌کلی دگرگون کند.»، این نوع نگارش (می‌رود که ...) گرته‌برداری نحوی از زبان‌های غربی است که در این مثال باید گفته شود که «فناوری‌های نو نزدیک است که ...».
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    گرته‌برداری چندین گونه دارد:





    ١. گرته‌برداری از اصطلاح‌ها و ترکیب‌ها


    اصطلاح‌ها و ترکیب‌های بیگانه به دو صورت در زبان وارد می‌شود:


    یکی به‌صورت وام‌واژه، مانند کارت‌پستال، کودتا، اولتیماتوم، پیک‌نیک، و غیره. که در برخی از رشته‌های علوم - به‌ویژه شیمی - ورود وام‌واژه‌ها انبوه بوده است، مانند کلرور دوسدیم، اسید سولفوریک، و نیتروگلیسیرین.


    صورت دیگر ورود اصطلاح‌ها و ترکیب‌های بیگانه به زبان، گرته‌برداری است. گرته‌برداری در حقیقت ترجمه لفظ‌به‌لفظ یک اصلاح بیگانه است که در زبان خودی معادلی ندارد و در آن عبارت بیگانه با حفظ ترتیب اجزای خود وارد زبان مقصد می‌شود. مانند «آسمان‌خراش، سیب‌زمینی، راه‌آهن، زیردریایی، ستون‌های زرهی، پرده‌ی آهنین، بادام‌زمینی و دهها ترکیب دیگر که از گرته، زبان‌های فرانسوی، آلمانی یا انگلیسی ساخته شده است. این ترکیب‌ها که بیشتر ساخته‌ی خود مردم، خبرگزاری‌ها و یا کاربران اینترنت است؛ از دید زبان‌شناسان و ادیبان نه‌تنها اشتباه نیست، بلکه به‌ترین راه برای گرفتن اصطلاح‌های فنّی جدید و حتا به‌ترین شیوه‌ی مبارزه با هجوم واژه‌های بیگانه است.


    با این همه، نمونه‌های دیگری وجود دارد که در درستی ساخت آن‌ها و تأثیر آنان بر زبان خودی می‌توان تردید کرد. مانند «حمّام گرفتن» و «درس گرفتن»، که کاربرد فعل «گرفتن» با این کلمه‌ها از دید تداول فارسی‌زبانان درست نمی‌نماید، بلکه اگر معنایی از آن برآید «در دست گرفتن» است. گذشته از این به‌جای این دو اصطلاح، می‌توان «حمام کردن» و «درس آموختن» را به کار برد.


    به دلایل زیر توصیه می‌شود از کاربر ترکیب‌های نادرست بیگانه پرهیز ‌شود:


    ۱. ترکیب اجزای این اصطلاح‌ها از دید واژگان فارسی نابه‌جا و از دید دستوری غالبن اشتباه است.


    ۲. معنایی که از جمع معانی اجزا به‌دست می‌آید، در بیش‌تر موارد غیر از معنای مورد نظر است.


    ۳. کاربرد این نوع اصطلاح‌های بیگانه، ممکن است تنها مربوط به یکی از کشورهای فارسی‌زبان باشد و فارسی‌زبانان کشورهای دیگر قادر به درک این ترکیب‌ها نباشند. و این موضوع به یکپارچگی زبان فارسی آسیب می‌رساند و بی‌توجهی به این موضوع و استفاده از این اصطلاح‌های بیگانه، فارسی‌زبانان کشورهای مختلف را در فهم سخنان یکدیگر با مشکل مواجه می‌کند.


    ۴. و مهم‌تر از همه، این ترکیب‌ها، معادل‌های مفهوم‌تر و حتا رایج‌تری در فارسی دارند که ما را از کاربرد ترکیب‌های بیگانه بی‌نیاز می‌کند، به شرطی که از مختصر کوشش فکری دریغ نورزیم.


    چند نمونه‌ی دیگر از این گونه ترکیب‌ها:




    در جریان قرار دادن (یا گذاشتن)


    بارها شنیده‌ایم که: «اکنون شما را در جریان خبرهای این ساعت قرار می‌دهیم.»؛ این ترکیب که عینن از یک اصطلاح فرانسوی گرته‌برداری شده است، به شرطی معنا دارد که بخواهیم اخبار را به جریان آب رود یا سیلاب تشبیه کنیم و شنوندگان یا بینندگان را به دست آن بسپاریم! البته این معنی مورد نظر گوینده نیست، بلکه به‌طور ساده می‌خواهد بگوید: «شما را از آخرین خبرهای این ساعت آگاه می‌کنیم.» یا «آخرین خبرهای این ساعت را به شما اطّلاع می‌دهیم.» یا حتا «... به اطلاع (یا آگاهی) شما می‌رسانیم.»




    نقطه‌نظر

    این اصطلاح نیز که عینن از زبان‌های فرانسوی و انگلیسی گرته‌برداری شده است، ظاهرن در فارسی بی‌معنا است. مولوی و دیگران در گذشته «نظرگاه» را کم‌وبیش به کار بـرده‌اند. امروز هم می‌توانیم از «نظرگاه» یا به‌تر از آن، از «دیدگاه» استفاده کنیم.




    «در رابـ ـطه با» یا «در ارتباط با»

    اصطلاح «در رابـ ـطه با» یا «در ارتباط با» که به‌جای «درباره‌ی» به کار می‌رود، اخیرن رواج روزافزونی یافته است و گویا از دانش‌جویان از فرنگ برگشته یا مترجمان ناشی می‌شود. از یکی دو سده پیش، به‌جای حرف اضافه‌ی مرکّب «درباره‌ی»، تدریجن ترکیب‌های فارسی-عربی گوناگونی رایج شد؛ مانند «در باب»، «در خصوص»، «راجع به»، و غیره. سپس ظاهرن برای طرد واژه‌ی عربی موجود در این ترکیب‌ها، ناگهان اصطلاح «در پیرامون» سر بر کشید، ولی اذهان متوجه‌ی ترکیب درست فارسی این عبارت که پیش‌تر هم رایج بود (یعنی «درباره‌ی»)، نشد. امّا اصطلاح «در پیرامون» دقیقن به معنای «درباره‌ی» نیست. مثلن، «در پیرامون مساله‌ای بحث کردن»، یعنی در حول و حوش موضوع (و نه خود آن) بحث کردن.


    بدتر از آن مدتی است که اصطلاح «در رابـ ـطه با» یا «در ارتباط با» رایج شده است. این اصطلاح ترجمه‌ی لفظ‌به‌لفظ اصطلاح «in this respect» در انگلیسی است. مثلن گفته می‌شود: «در رابـ ـطه (یا در ارتباط) با این موضوع
    گرته‌برداری چندین گونه دارد:





    ١. گرته‌برداری از اصطلاح‌ها و ترکیب‌ها


    اصطلاح‌ها و ترکیب‌های بیگانه به دو صورت در زبان وارد می‌شود:


    یکی به‌صورت وام‌واژه، مانند کارت‌پستال، کودتا، اولتیماتوم، پیک‌نیک، و غیره. که در برخی از رشته‌های علوم - به‌ویژه شیمی - ورود وام‌واژه‌ها انبوه بوده است، مانند کلرور دوسدیم، اسید سولفوریک، و نیتروگلیسیرین.


    صورت دیگر ورود اصطلاح‌ها و ترکیب‌های بیگانه به زبان، گرته‌برداری است. گرته‌برداری در حقیقت ترجمه لفظ‌به‌لفظ یک اصلاح بیگانه است که در زبان خودی معادلی ندارد و در آن عبارت بیگانه با حفظ ترتیب اجزای خود وارد زبان مقصد می‌شود. مانند «آسمان‌خراش، سیب‌زمینی، راه‌آهن، زیردریایی، ستون‌های زرهی، پرده‌ی آهنین، بادام‌زمینی و دهها ترکیب دیگر که از گرته، زبان‌های فرانسوی، آلمانی یا انگلیسی ساخته شده است. این ترکیب‌ها که بیشتر ساخته‌ی خود مردم، خبرگزاری‌ها و یا کاربران اینترنت است؛ از دید زبان‌شناسان و ادیبان نه‌تنها اشتباه نیست، بلکه به‌ترین راه برای گرفتن اصطلاح‌های فنّی جدید و حتا به‌ترین شیوه‌ی مبارزه با هجوم واژه‌های بیگانه است.


    با این همه، نمونه‌های دیگری وجود دارد که در درستی ساخت آن‌ها و تأثیر آنان بر زبان خودی می‌توان تردید کرد. مانند «حمّام گرفتن» و «درس گرفتن»، که کاربرد فعل «گرفتن» با این کلمه‌ها از دید تداول فارسی‌زبانان درست نمی‌نماید، بلکه اگر معنایی از آن برآید «در دست گرفتن» است. گذشته از این به‌جای این دو اصطلاح، می‌توان «حمام کردن» و «درس آموختن» را به کار برد.


    به دلایل زیر توصیه می‌شود از کاربر ترکیب‌های نادرست بیگانه پرهیز ‌شود:


    ۱. ترکیب اجزای این اصطلاح‌ها از دید واژگان فارسی نابه‌جا و از دید دستوری غالبن اشتباه است.


    ۲. معنایی که از جمع معانی اجزا به‌دست می‌آید، در بیش‌تر موارد غیر از معنای مورد نظر است.


    ۳. کاربرد این نوع اصطلاح‌های بیگانه، ممکن است تنها مربوط به یکی از کشورهای فارسی‌زبان باشد و فارسی‌زبانان کشورهای دیگر قادر به درک این ترکیب‌ها نباشند. و این موضوع به یکپارچگی زبان فارسی آسیب می‌رساند و بی‌توجهی به این موضوع و استفاده از این اصطلاح‌های بیگانه، فارسی‌زبانان کشورهای مختلف را در فهم سخنان یکدیگر با مشکل مواجه می‌کند.


    ۴. و مهم‌تر از همه، این ترکیب‌ها، معادل‌های مفهوم‌تر و حتا رایج‌تری در فارسی دارند که ما را از کاربرد ترکیب‌های بیگانه بی‌نیاز می‌کند، به شرطی که از مختصر کوشش فکری دریغ نورزیم.


    چند نمونه‌ی دیگر از این گونه ترکیب‌ها:




    در جریان قرار دادن (یا گذاشتن)


    بارها شنیده‌ایم که: «اکنون شما را در جریان خبرهای این ساعت قرار می‌دهیم.»؛ این ترکیب که عینن از یک اصطلاح فرانسوی گرته‌برداری شده است، به شرطی معنا دارد که بخواهیم اخبار را به جریان آب رود یا سیلاب تشبیه کنیم و شنوندگان یا بینندگان را به دست آن بسپاریم! البته این معنی مورد نظر گوینده نیست، بلکه به‌طور ساده می‌خواهد بگوید: «شما را از آخرین خبرهای این ساعت آگاه می‌کنیم.» یا «آخرین خبرهای این ساعت را به شما اطّلاع می‌دهیم.» یا حتا «... به اطلاع (یا آگاهی) شما می‌رسانیم.»




    نقطه‌نظر

    این اصطلاح نیز که عینن از زبان‌های فرانسوی و انگلیسی گرته‌برداری شده است، ظاهرن در فارسی بی‌معنا است. مولوی و دیگران در گذشته «نظرگاه» را کم‌وبیش به کار بـرده‌اند. امروز هم می‌توانیم از «نظرگاه» یا به‌تر از آن، از «دیدگاه» استفاده کنیم.




    «در رابـ ـطه با» یا «در ارتباط با»

    اصطلاح «در رابـ ـطه با» یا «در ارتباط با» که به‌جای «درباره‌ی» به کار می‌رود، اخیرن رواج روزافزونی یافته است و گویا از دانش‌جویان از فرنگ برگشته یا مترجمان ناشی می‌شود. از یکی دو سده پیش، به‌جای حرف اضافه‌ی مرکّب «درباره‌ی»، تدریجن ترکیب‌های فارسی-عربی گوناگونی رایج شد؛ مانند «در باب»، «در خصوص»، «راجع به»، و غیره. سپس ظاهرن برای طرد واژه‌ی عربی موجود در این ترکیب‌ها، ناگهان اصطلاح «در پیرامون» سر بر کشید، ولی اذهان متوجه‌ی ترکیب درست فارسی این عبارت که پیش‌تر هم رایج بود (یعنی «درباره‌ی»)، نشد. امّا اصطلاح «در پیرامون» دقیقن به معنای «درباره‌ی» نیست. مثلن، «در پیرامون مساله‌ای بحث کردن»، یعنی در حول و حوش موضوع (و نه خود آن) بحث کردن.


    بدتر از آن مدتی است که اصطلاح «در رابـ ـطه با» یا «در ارتباط با» رایج شده است. این اصطلاح ترجمه‌ی لفظ‌به‌لفظ اصطلاح «in this respect» در انگلیسی است. مثلن گفته می‌شود: «در رابـ ـطه (یا در ارتباط) با این موضوع باید گفت که ...»، این جمله اشتباه است و درست آن این است: «درباره‌ی این موضوع باید گفت که ...». حتا برخی اوقات چنین جمله‌های خنده‌آوری نیز شنیده می‌شود: «در رابـ ـطه با ارتباط کشورهای عربی با کشورهای اروپایی ...»، که به‌جای آن‌ها می‌توان «درباره‌ی» یا «در این باره» را به کار برد یا در بسیاری از موارد به‌کلّی آن را از جمله حذف کرد، مانند این جمله: «در این رابـ ـطه باید گفت که ...»
    باید گفت که ...»، این جمله اشتباه است و درست آن این است: «درباره‌ی این موضوع باید گفت که ...». حتا برخی اوقات چنین جمله‌های خنده‌آوری نیز شنیده می‌شود: «در رابـ ـطه با ارتباط کشورهای عربی با کشورهای اروپایی ...»، که به‌جای آن‌ها می‌توان «درباره‌ی» یا «در این باره» را به کار برد یا در بسیاری از موارد به‌کلّی آن را از جمله حذف کرد، مانند این جمله: «در این رابـ ـطه باید گفت که ...»
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    بی‌تفاوت

    مثلن، می‌گویند: «فلانی نسبت به مسائل سیـاس*ـی بی‌تفاوت است.» از این جمله در فارسی هیچ معنایی برنمی‌آید. به‌جای «بی‌تفاوت»، به‌آسانی می‌توان از «بی‌اعتنا» و گاهی «بی‌علاقه» استفاده کرد.




    روی کسی حساب کردن

    این ترکیب را بسیار می‌شنویم که «من روی شما حساب می‌کنم.» این جمله در صورتی معنی دارد که گوینده بر پشت یا دوش مخاطب خود سوار شود و عملیّات جمع و تفریق را با کاغذ و قلم انجام دهد! امّا منظور گوینده این است که «من به امید (یا پشتگرمی) شما هستم.»




    خدای من

    این تعبیر در زبان فارسی به کار نمی‌رفته است و در سال‌های اخیر از ترجمه «my god» به زبان مردم سرایت کرده است. به‌جای آن در فارسی متداول «خدایا» می‌گویند.




    ٢. گرته‌برداری معنایی


    در هر زبانی، برخی واژه‌ها چندین معنی دارند، که ممکن است در زبانی دیگر چندین واژه برای این معانی وجود داشته باشد. مثلن در فارسی پا هم به قسمتی از بدن که از لگن تا نوک انگشتان امتداد دارد گفته می‌شود و هم به آن قسمت از بدن که کفش آن را می‌پوشاند. اما در انگلیسی به قسمت اولی «leg» و به قسمت دومی «foot» گفته می‌شود. هنگامی مترجم برای برگردان این دو کلمه متفاوت به فارسی، از یک واژه (پا) استفاده می‌کند، «گرته‌برداری معنایی» انجام داده است. در بسیاری از موارد برای انتقال مفاهیم از زبانی به زبان دیگر از گرته‌برداری معنایی چاره‌ای نیست. امّا گرته‌برداری معنایی غالبن به روح زبان مقصد آسیب می‌رساند، به‌ویژه در مواردی که واژه مناسب دیگری در زبان مقصد وجود داشته باشد.





    ترجمه دو یا چند معنای مختلف یک واژه‌ی بیگانه به یک واژه‌ی واحد در زبان خودی را گرته‌برداری معنایی گویند.


    در بسیاری از موارد برای انتقال مفاهیم از زبانی به زبان دیگر از گرته‌برداری معنایی چاره‌ای نیست. مثلن کلمه‌ی «جبهه» (وام‌واژه عربی) در فارسی به معنای «پیشانی» و در معنای وسیعتر به معنای «قسمت پیشین هر شیء نسبتن بزرگ» به کار می‌رود و در این معنا برابر است با واژه‌ی «front» فرانسوی، که در عین حال به معنای دیگری نیز در این زبان به کار می‌رود: «صف مقدّم سپاهیان در میدان جنگ» و توسّعن «منطقه‌ای که دو طرف متخاصم در حال جنگیدن هستند». معانی اخیر از سالیان پیش با همان کلمه‌ی «جبهه» به فارسی ترجمه شده است و اکنون رواج همگانی یافته است.


    امّا گرته‌برداری معنایی غالبن به روح زبان مقصد آسیب می‌رساند، به‌ویژه در مواردی که واژه مناسب دیگری در زبان مقصد وجود داشته باشد. چون گرته‌برداری معنایی بیشتر به‌صورت پوشیده و تقریبن بی‌اطلاع اهل زبان صورت می‌گیرد، گاهی ممکن است زیان‌های جبران‌ناپذیری به بار آورد. خطر آن را نباید کمتر از وام‌واژه‌ها دانست، زیرا اگر دامنه‌ی نفوذ آن گسترش یابد، ممکن است باعث آشفتگی مفاهیم شود و اهل زبان از فهم سخن یکدیگر ناتوان شوند، چنان‌که امروزه از فهم بسیاری از نوشته‌های یکدیگر عاجزیم. در این مقاله به ذکر چند نمونه از گرته‌برداری معنایی نابه‌جا در فارسی اشاره شده است.


    چند نمونه‌ی دیگر:




    نرخ

    «نرخ» در فارسی به معنای «بهای کالا در مظنّه‌ی رایج بازار» است. مثلن هنگامی که می‌گویند «نرخ دلار چقدر است؟»؛ یعنی «امروز دلار را در بازار به چه قیمت معامله می‌کنند؟» بنابراین اگر در جایی بخوانیم: «نرخ تولید کتاب بسیار بیش‌تر از آن است که بتوان همه‌ی کتاب‌ها را تهیه و در کتاب‌خانه نگهداری کرد». فقط می‌توانیم این معنی را از آن برداشت کنیم که: امروزه قیمت تولید کتاب چنان گران است که کسی نمی‌تواند، همه‌ی کتاب‌ها را بخرد و در کتاب‌خانه نگهداری کند. البته منظور نویسنده این نیست، بلکه می‌خواهد بگوید که «میزان (یا سرعت) تولید کتاب چنان است که دیگر نمی‌توان همه‌ی کتاب‌ها را در کتاب‌خانه‌ها گردآورد». این معنای جدید «نرخ» که از گرته‌برداری از زبان‌های فرنگی است، در فارسی به کار نرفته است و در بیش‌تر موارد به‌جای آن می‌توان از «میزان» استفاده کرد.




    رنج بردن

    اگر گفته شود که «فلانی از فشار خون رنج می‌برد». هنگامی این جمله درست است که واقعن آن شخص به خاطر فشار خون عملن دچار رنج‌های جسمی یا روحی شده باشد، ولی معمولن این جمله به این معناست که «فلانی به فشار خون مبتلا است». حتا گاهی این جمله‌های خنده‌آور شنیده می‌شود: «این کتاب از بی‌نظمی عجیبی رنج می‌برد».

     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    برخوردار بودن

    این اصطلاح در فارسی فقط می‌تواند درباره‌ی امور خوب و مثبت به کار رود، مانند «فلانی از سلامت جسمی برخوردار است» یا «این خانه از چشم‌انداز زیبایی برخوردار است». پس همان‌طور که نمی‌توانیم بگوییم که «این خانه از چشم‌انداز زشتی برخوردار است»، درست نیست بگوییم که «در جبهه‌ی جنوبی، آتش توپخانه از شدت بیش‌تری برخوردار بود»، مگر این‌که آتش جنگ را چیز پسندیده‌ای بدانیم؛ بلکه به‌جای آن به آسانی می‌توان گفت: «آتش توپخانه شدّت بیشتری داشت».




    بها دادن

    «بها دادن» در فارسی به معنای «قیمت پرداختن» است. از مدتی پیش، اصلاح «بها دادن»، به معنای «ارزش گذاشتن» و «اهمّیّت دادن» رواج شگفت‌انگیزی یافته است. مثلن گفته می‌شود که: «ما به تکامل فکری بشر بها می‌دهیم» یا «نباید به سخن این‌ها بها داد». در کنار این کاربرد، «پربها دادن» و «کم‌بها دادن» نیز که کاملن یاوه و بی‌معنا است، در زبان‌ها افتاده است. مثلن می‌گویند «هنرمندان به ابداع و ابتکار، پربها می‌دهند»؛ در حالی که مانند همه‌ی مردم فارسی‌زبان می‌توان گفت: «هنرمندان به ابداع و ابتکار، اهمّیّت می‌دهند».




    باید

    از حدود یک سده‌ی پیش که ترجمه زبان‌های اروپایی به فارسی رواج یافت، برخی از گرته‌برداری‌های معنایی چنان در زبان فارسی نفوذ کرده است که شاید کم‌تر کسی باشد که بداند این معانی جدید، قبلن در زبان نبوده است. برای نمونه فعل «بایستن» قابل توجه است. این فعل در گذشته، به معنای «موظّف بودن» و «ناچار بودن» و گاهی «شایسته بودن» به کار می‌رفته است. امّا در فارسی امروز به معنای «احتمال» نیز به کار می‌رود؛ مثلن جمله «بهروز باید اینجا باشد»، به معنای «بهروز ظاهرن اینجا است»، می‌باشد. این معنای جدید «بایستن» که زبان‌های کشورهای غربی گرته‌برداری شده است، در کنار معانی دیگر آن ایجاد ابهام می‌کند. برای مثال جمله‌ی «بهروز باید اینجا باشد»، دقیقن معلوم نیست که به چه معناست؛ آیا بهروز لازم است که اینجا باشد؟ یا ظاهرن اینجاست؟




    ٣. گرته‌برداری نحوی


    پایه‌ی زبان بر نحو است. دو زبان را هنگامی می‌توان متفاوت دانست که نحو آن‌ها متفاوت باشد، حتا اگر واژگانشان مانند یکدیگر باشد (مانند فارسی و اردو). بنابراین اگر در نحو زبان تغییراتی روی دهد، شالوده‌ی آن زبان دگرگون می‌شود. امروزه تأثیر زبان‌های بیگانه را در نحو فارسی می‌توان دید. مانند این جمله که بر گرته‌ی زبان‌های کشورهای غربی ساخته شده است: «تو مرا درک نمی‌کنی»، به‌جای این‌که بگوید: تو حال یا حرف مرا درک نمی‌کنی. ترجمه‌ی عینی جمله‌های زبان بیگانه به زبان دیگر، به‌صورتی که نحو و ساخت آن جمله تغییر پیدا نکند را گرته‌برداری نحوی می‌گویند


    گرته‌برداری نحوی، در نحو زبان تغییراتی به وجود می‌آورد و استفاده‌ی زیاد از آن در شالوده‌ی زبان دگرگونی ایجاد می‌کند و آن زبان را مبهم و نامفهوم می‌کند. پس تا جای ممکن باید از گرته‌برداری نحوی خودداری کرد.


    گرته‌برداری نحوی بر ساخت جمله وارد می‌شود و شیوه‌ی آن را دگرگون می‌کند. این دگرگونی ساختاری اگر ادامه یابد، بیم آن است که به نامفهوم شدن زبان بیانجامد؛ به‌ویژه آنکه گرته‌برداری نحوی نیز مانند گرته‌برداری معنایی، غالبن به‌صورت پنهان و ناآگاهانه صورت می‌گیرد.


    امروزه زیانبارترین تأثیر زبان‌های بیگانه را در نحو فارسی می‌توان دید. البتّه این تأثیر هنوز به‌جایی نرسیده است که در شالوده‌ی زبان دگرگونی‌های اساسی ایجاد کند، ولی این موضوع خطری مهم برای زبان فارسی محسوب می‌شود. در صد سال گذشته، به دلیل ترجمه‌های فراوان از زبان‌های اروپایی به فارسی، گرته‌برداری نحوی بسیاری از این زبان‌ها صورت پذیرفته است و اگر همین روند ادامه پیدا کند به تغییر نحوی زبان فارسی و نامفهومی و تباهی آن می‌انجامد.




    چند نمونه‌ از گرته‌برداری نحوی در زبان فارسی:

    جمله‌های زیر بر پایه‌ی گرته‌ی زبان‌های اروپایی (به‌ویژه انگلیسی و فرانسوی) ساخته شده است و در رسانه‌ها دیده و شنیده می‌شود:


    • «فناوری می‌رود که چهره‌ی کره‌ی زمین را به‌کلّی دگرگون کند» (مشابه ساختار زمان آینده در زبان فرانسه) به‌جای «فناوری نزدیک است که چهره‌ی کره‌ی زمین ... ».


    • «تو مرا نمی‌فهمی» به‌جای «تو حال یا سخن مرا نمی‌فهمی».


    • «من روی این کار، خیلی وقت گذاشته‌ام» به‌جای «من برای این کار، خیلی وقت صرف کرده‌ام».


    • «به اندازه‌ی کافی کار دارم که فرصت دیدن او را نداشته باشم» به‌جای «آن‌قدر کار دارم که فرصت نمی‌کنم او را ببینم».


    • «بعضی معتقدند که دنیای بیرونی وجود ندارد و این ذهن ماست که همه چیز را می‌آفریند»؛ در فارسی نیازی به استفاده‌ی از واژه‌ی «این» نیست و این نوع جمله‌بندی به سبک زبان‌های کشورهای غربی مخصوصن عبارت فرانسه «...et ça c'est...» است. در این جمله واژه‌ی «این» را به آسانی می‌توان حذف کرد.


    • «نه آینده و نه تاریخ معیار تکامل نیستند» به‌جای «نه آینده معیار تکامل است و نه تاریخ». حتا با افزودن «هیچ‌کدام» و گفتن اینکه «نه آینده و نه تاریخ، هیچکدام معیار تکامل نیستند»، بازهم جمله فارسی نخواهد شد.




    گرته‌برداری نحوی از حروف اضافه

    گرته‌برداری از حرف اضافه نیز در زبان فارسی از زبان‌های بیگانه رایج شده است. در زیر مثال‌هایی از این مورد آمده است.


    • امروزه عادت کرده‌ایم که فعل «اندیشیدن» را با حرف اضافه‌ی «به» به کار ببریم؛ مانند «من به تو فکر می‌کنم» یا «هر چه به این موضوع می‌اندیشم، فکرم به‌جایی نمی‌رسد». استفاده از حرف اضافه‌ی «به» در این مورد، عینن گرته‌برداری از زبان‌های اروپایی است و زمان ورود آن، به آغاز آشنایی زبان فارسی با زبان‌های فرنگی بازمی‌گردد.


    • هنگامی که نخستین مترجمان آثار فرنگی در دوره‌ی قاجاریه، به حرف اضافه‌ی contre فرانسوی و against انگلیسی برخوردند، درماندند که آن را چگونه به فارسی برگردانند. زیرا آن‌ها نیز در آغاز، ظاهرن به شیوه‌ی ترجمه‌ی آیات قرآنی و احادیث، بنای کار را در ترجمه‌ی لفظ‌به‌لفظ گذاشته بودند. تا روزی که مترجمان ترک‌زبان کشور عثمانی، واژه‌ی «علیه» و متضاد آن «له» را از لابه‌لای متون عربی بیرون کشیدند. از آن به بعد، «علیه و برعلیه و له و بر له» با سرعت روزافزونی در نوشته‌ها رواج یافت و حتا به زبان مردم کوچه و بازار نیز راه پیدا کرد. مثلن این جمله «ما علیه آن‌ها جنگ خواهیم کرد».


    جای آن بود که نخستین مترجمان آثار فرنگی و جانشینان آنان در دوره‌های بعد، لحظه‌ای با خود می‌اندیشیدند که مفاهیمی مانند «جنگیدن»، «مبارزه کردن»، یا «دعوا کردن» فقط در عصر جدید وجود ندارد و گذشتگان که لابد با این مفاهیم سروکار داشته‌اند، آن را با چه حرف اضافه‌ای به کار می‌بـرده‌اند. آنگاه پی می‌برند که نه تنها پیشینیان، بلکه مردم عادی نیز به طور طبیعی و به صرافت طبع می‌گویند که: «من تا حقّ خودم را نگیرم، با آن‌ها مبارزه خواهم کرد» یا «فلانی با من دعوا دارد».


    افسوس که به قول یکی از صاحب‌نظران: «غالبن همین که قلم را به دست می‌گیریم، طبیعی‌ترین و ساده‌ترین شیوه‌ی ادای جمله را، که درست‌ترین شیوه نیز هست، فراموش می‌کنیم و ترکیبی نادرست می‌سازیم که یا مأخوذ (برگرفته) از زبان‌های بیگانه است و یا معمول هیچ زبانی نیست!»
    • جعل حروف اضافه، با همه‌ی معایبی که دارد، غالبن از محدوده‌ی یک واژه تجـ*ـاوز نمی‌کند و بنابراین همیشه دگرگونی اساسی در ساخت جمله نمی‌دهد. امّا مورد دیگری از جعل و استفاده‌ی حرف اضافه است که جمله‌بندی فارسی را بر سبک جمله‌بندی زبان‌های فرنگی، سراپا دگرگون می‌سازد و آن «به توسط» و سایر مترادف‌های آن «به وسیله‌ی»، «به واسطه»، «از طریق»، و «از سوی» است که معادل par در فرانسوی و by در انگلیسی است. نیازی به مثال نیست، کافی است یکی از رسانه‌ها را مورد دقت قرار دهیم تا کاربرد این موارد را متوجه شویم. در نوشته‌ی یکی از فاضلان فارسی زبان، این عبارت آمده است: «عبور کوه توسط پرندگان!»؛ اگر ذهن او را زبان تصنّعی متداول کور نکرده بود، می‌توانست به سادگی بگوید: «عبور پرندگان از کوه».

    این نوع جمله‌بندی، گذشته از این که در زبان فارسی معمول نبوده است، غالبن ابهام‌آمیز نیز هست. مثلن از عبارت «خانه توسّط امید خریده شد»، معلوم نمی‌شود که آیا امید خانه را خریده است یا دیگری با وساطت امید، آن را خریده است. برخی از سره‌نویسان، گمان می‌کنند که اگر به‌جای «توسّطِ» و مترادف‌های آن، «از سوی» استفاده شود، جمله فارسی خواهد شد. ولی با این کلمه هم جمله ابهام‌آمیز خواهد بود، مثلن در جمله‌ی «شهر از سوی دشمن آتش زده شد»، ابهام همچنان باقی است؛ آیا دشمن شهر را آتش زده است؟ یا آتش‌سوزی نخست از سوی نزدیک به دشمن آغاز شده است و سپس به سوی دیگر سرایت کرده است؟


    گرته‌برداری نحوی از ضمیرها
    یک نوع رایج گرته‌برداری ترجمه واژه‌های زائٔد (به‌ویژه ضمیرها) در متن یک عبارت، از زبان‌های دیگر به فارسی است. مانند عبارت "شما می‌توانید پرسش‌های خود را بفرستید." در اینجا "شما" در صرف فعل "بفرستید" موجود است و درک می‌شود، ولی چون در زبان‌های خارجی جملات با "vous" (فرانسوی) یا "you" (انگلیسی‌) آغاز می‌شوند، مترجم همان واژه آغازین را بدون توجه به زاید بودنش از نظر معنا، و رایج نبودنش در فارسی، به فارسی برمی‌گرداند، و دو بار مفهوم دوم شخص جمع را می‌آورد. فراورده این گونه ترجمه تزاحم واژه‌های زاید و نثر نامانوس است.

    دلیل این‌که چرا گذشتگان فارسی زبان ما، جمله‌هایی مانند «موش توسّطِ گربه خورده شد»، را به کار نمی‌بـرده‌اند؛ مسلّمن این نبوده است که آن‌ها صیغه‌ی مجهول نداشته‌اند و همه‌ی افعال را با صیغه‌ی معلوم به کار می‌بـرده‌اند. جای این پژوهش در زبان فارسی خالی است که پیشینیان گرچه با فعل مجهول آشنا بوده‌اند، چه می‌کرده‌اند که نیازی به حرف اضافه‌ی «توسّطِ» و مترادف‌های آن نداشته‌اند.


     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    حجت کجانی حصاری

    تشدید در زبان فارسی


    تشدید از مواردی است که از خطّ عربی اقتباس شده و در نوشتار فارسی به‌کار می‌رود اما علت به‌کارگیری آن در فارسی با زبان عربی کاملن متفاوت است. واژه‌های تشدیددار زبان فارسی بسیار اندک‌اند و جایگاه تشدید در این واژه‌ها یا در پایان هجای اولِ کلمات دوهجایی است یا در پایان واژه‌ها به هنگام اضافه‌شدن به حرف، پسوند یا واژه‌ای دیگر. دلیل اصلی آوردن تشدید در زبان فارسی، گردش‌های زبانی و درگیری زبان در تأکیدهای گفتاری و موسیقی کلام است. پس این عنصر در زبان ما بیش‌تر جنبه‌ی شنیداری دارد. در میان حروف فارسی، سه حرف «ر»، «ک» و «ل» بیش‌ترین تشدید‌پذیری را دارند.


    زبان فارسی که خط خود را از شکل نوشتاری زبان عربی اقتباس کرده، در طول سالیان متمادی بسیاری از ویژگی‌های این زبان را نیز پذیرفته و جزء ذاتی خود کرده است تا آن‌جا که امروز هرکس ادعای آشنایی با این زبان را دارد، آن‌ها را از خصوصیات فارسی می‌داند. یکی از این ویژگی‌ها به‌کاربردن تشدید (-ّ) است. «تشدید ادغام کردن دو حرف هم‌جنس است» (فرهنگ لاروس). تشدید که از «شدت»‌ و «شدید شدن» سرچشمه گرفته، لغتی است تازی به معنی شدت‌بخشیدن به تلفظ یک حرف و شدیدتر بیان‌کردن آن و منظور از آوردن آن در نوشتار، سکون یک حرف و تکرار دوباره‌ی آن در گردش زبان و تلفظ واژه‌هاست. وجود تشدید در زبان باعث گرفتگی آوایی و تکرار یک حرف می‌شود و در برخی زبان‌ها که این اتفاق بیش از حد می‌افتد، زبان به چالشی دچار می‌شود که آن را از روانی و رسایی دور می‌کند.


    در زبان فارسی همچون زبان‌های هم‌ریشه و هم‌خانواده‌ی خود (زبان‌های شاخه‌ی هند و ایرانی و هند و اروپایی) با پژوهش در فرهنگ‌ها و لغت‌نامه‌ها این اتفاق آوایی و واجی را تنها می‌توان در کلماتی معدود مشاهده کرد. در واقع، شمار واژه‌های مشدّد زبان فارسی آن‌چنان اندک است که تمام آن‌ها را می‌توان در فهرستی تک‌صفحه‌ای و در چند خط گنجاند. مقایسه‌ی تعداد کلمات تشدیددار در کتاب‌های فارسی و عربی این نکته را آشکار می‌سازد که بحث تشدید در زبان فارسی با این بحث در عربی کاملن متفاوت است و این دو اموری جدا از یکدیگرند. برای مثال، در پنجاه بیت نخست دیوان «متنبّی» ٨۷ کلمه و در همین تعداد از معلّقه‌ی اول ١٠١ کلمه‌ی تشدیددار، وجود دارد؛ در حالی که این آمار در دیوان‌های فارسی انگشت‌شمار است: در پنجاه بیت نخست «شاهنامه»، صفر کلمه‌ی تشدیددار، در «هفت پیکر» نظامی پنج کلمه، در «خسرو و شیرین» چهار کلمه، «لیلی و مجنون» ده کلمه، در پنجاه و پنج بیت نخست «مثنوی» هشت کلمه، در شصت و پنج بیت نخست «منطق‌الطیر» ده کلمه، در پنجاه و دو بیت نخست «دیوان حافظ» ‌دوازده کلمه (به‌استثای بیت‌ها و مصراع‌های عربی). کتاب‌های نثر نیز آمار بالایی ندارند. برای نمونه، در مقدمه‌ی «کلیله و دمنه» (بدون جملات عربی) شانزده کلمه و در قسمت نخست «گلستان سعدی» بدون بیت‌های عربی یازده کلمه‌ی تشدیددار دیده می‌شود.




    ویژگی‌های واژه‌های مشدّد در زبان فارسی


    کلمات مشدّد زبان فارسی ویژگی‌هایی دارند که در زیر به آن‌ها اشاره می‌کنیم:


    الف- بیش‌تر کلمات مشدّد فارسی، دو هجایی و در وزن عروضی شامل دو هجای بلندند: [بچ + چه]، پلّه (پل + له]، زریّن [زر + رین]، گلّه [گل+ له]، یکّه [یک + که]، ارّه [ار + ره]، فرّخ [فر + رخ]، برّان [بُر +ران] و...


    مهره‌ی انجم ز زریّن حقّه ساخت با فلک در حقّه هر شب مهره باخت (منطق‌الطیر/ ١)




    ب- کلمات تشدیدار در زبان فارسی به دو دسته تقسیم می‌شوند:


    ١. واژه‌هایی که تشدید را در وسط خود دارند؛ مانند بچّه، خرّم، درّه، لکّه، غرّش، برّه و... .


    ای خرّم از بهار رخت روزگار عمر باز آ که ریخت بی گل رویت بهار عمر (حافظ/ ٣۴٢)


    خاقانیا ز غرّش بی‌هوده‌شان مترس جز آب و نار هیچ ندارد سحابشان (خاقانی/ قصیده ١۷٠)


    ٢. واژه‌هایی که به‌هنگام افزایش و نسبت، در وسط یا پایان خود، مشدّد می‌شوند:


    - گرفتن پسوندها و ضمایر: مانند: زریّن، پّرّم؛


    که گر پروری بچّه‌ی نرّه شیر شود تیز دندان و گردد دلیر (شاهنامه/ ٣۴۴)


    همچو پرّه و قفل، من چون جفت گردم با کسی همچو مرغ کشته آن دم پَرّم از من برکشند (ناصر خسرو/ ۷۵١)


    بر نشان پای آن سرگشته راند گرد از پرّه‌ی بیابان برفشاند (مثنوی / دفتر ٢)


    - پذیرفتن نقش‌نمای اضافه:


    طاووس را بدیدم می‌کند پرّ خویش گفتم مکن که پرّ تو با زیب و با فر است (خلاصه مثنوی/ ٨٢)


    - «واو» ربط: فرّ و شکوه، فرّ و آیین


    جهان گشت با فرّ و آیین و آب بتابید از آن سان یکی آفتاب (شاهنامه)


    شه طیبان جمع کرد از چپّ و راست گفت جان هر دو در دست شماست (مثنوی/ دفتر اول)


    یکی را پای بشکستیّ و خواندی یکی را بال و پر دادیّ و راندی (خسرو و شیرین / ١٢٩)


    ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری (گلستان/ ۴٩)

     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    پ- قرار گرفتن تشدید بر روی واژه‌های فارسی ذاتی نیست و به خاطر مضاعف‌بودن ریشه‌ها و تکرار یک حرف در ریشه‌ی واژگان نیز نیست بلکه دلیل آن بیش‌تر سماعی و تأکید زبان بر روی یک حرف است؛ چنان که در واژه‌های «زریّن» و «زریّنه» که از دو قسمت «زر» به معنی طلا و پسوند نسبی «ین» و «ینه» تشکیل می‌شود، واژه‌ی زر که دوحرفی است تنها در ترکیب با پسوندهای نسبی «ین» و «ینه» به‌جای تأکید بر حرف «ر» در گردش زبانی، تشدید گرفته است؛ این در حالی است که همین کلمه در ترکیب با پسوند نسبی «ی» تشدید نمی‌پذیرد (زر + ی = زری) و به هنگام موصوف یا مضاف قرارگرفتن نیز مطابق تأکید کلام می‌تواند تشدید بپذیرد یا نپذیرد: «زرّ سرخ»، «زرِ سرخ». همچنین است کلمه‌ی «پر» در «شب‌پره»؛ و «فر» و «پر» در ترکیبات زیر:


    شب‌پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد (گلستان/ ١٣٨)


    وصل خورشید به شب‌پرّه‌ی اعمی نرسد که در این مرحله صاحب‌نظران حیران‌اند (حافظ / ٢٦٠)


    طاووس را بدیدم می‌کند پرّ خویش گفتم مکن که پرّ تو با زیب و با فر است (خلاصه‌ی مثنوی/ ٨٣-٨٢)


    بگریست زارزار و مرا گفت ای حکیم آگه نه‌ای که دشمن جای من این پر است (سعدالدین کافی)




    ت- تشدیدها گاه حذف می‌شوند و گاه به‌کار می‌روند؛


    با مطالعه‌ی سیر زبان و ادبیات فارسی و پژوهش درباره‌ی لغات مشدّد فارسی در دیوان‌ها و آثار شاعران و نویسندگان پارسی‌گوی، این نتیجه حاصل می‌شود که وجود تشدید بر روی کلمات فارسی کاملن شفاهی و سماعی است. چنان که برای مثال، «بچّه» در شعر رودکی سمرقندی (م ٣٢١ ه . ق) با تشدید تلفظ شده ولی قرن‌ها بعد و در شعر شاعرانی چون فردوسی (م ۴١٠) و حافظ (م ۷٩٢) و دیگران، هم با تشدید و هم بدون تشدید به‌کار رفته است:


    مادر می را بکرد باید قربان بچّه‌ی او را گرفت و کرد به زندان (رودکی / ٣٣)


    یکی گور پیش آمدش ماده بود بچه پیش از او رفته، او مانده بود (شاهنامه / ۴٣٩)


    بدو گفت ای بچّه‌ی شهریار به تو شاد بادا می و می‌گسار (شاهنامه/ ٣٣١)


    آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچّه کرد و رو به آرام گرفت (خیام/ ٦٦)


    ور بچه گیرد از او شهناز او دیو در نسلش بود انباز او (مثنوی / دفتر ۵)


    بچّه بیرون آر از بیضه‌ی نماز سر مزن چون مرغ بی‌تعظیم و ساز (مثنوی/ دفتر ٣)


    نغز گفت آن بت ترسابچه‌ی باده‎پرست شادی روی کسی خور که صفایی دارد (حافظ/ ١٦٦)


    یا رب این بچّه ترکان چه دلیرند به خون که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند (حافظ/ ٢۴٩)


    یا کلمه‌ی «برّه» که به هر دو صورت در ادب فارسی رایج است:


    بتابید از آن‌سان ز برج بره که گیتی جوان گشت از آن یکسره (شاهنامه/ ٢۷)


    پس از پشت میش و بره، پشم و موی برید و به رشتن نهادند روی (شاهنامه / ٢٨)


    سحر تو نمود برّه را گرگ بنموده ز گندمی جوی را (ناصرخسرو/ ١١٦)


    هر برّه ز گرگ شیر آشامد هر پیل انیس کرگدن گردد (همان/ ۷٠۵)


    کسان شهد نوشند و مرغ و بره مرا روی نان می‌نبیند تره (بوستان سعدی)


    پیام داد سگ گلّه را شبی گرگی که صبحدم بره بفرست میهمان دارم (پروین اعتصامی/ ١٩۵)


    و برخی دیگر از واژه‌های متداول زبان فارسی مانند: «تره»، «امید» و «پشه».


    دریاب تو این یک دم وقتت که نئی آن ترّه که بدروند و دیگر روید (خیام/ ٨١)


    از پی توست این همه امّید و بیم هم تو ببخشای و ببخش ای کریم (مخزن‌الاسرار / ۵)


    بضاعت نیاوردم الّا امید خدایا ز عفوم مکن ناامید (بوستان)


    بدین امّیدهای شاخ‌درشاخ کرم‌های تو ما را کرد گستاخ (خسرو و شیرین/ ١٢٨)


    نیم پشّه بر سر دشمن گماشت بر سر او چارصد سالش بداشت (منطق‌الطیر/ ٢)


    جبّار به نیم‌پشّه او را خوش داد سزا که ما گواییم (عنصری)


    این قاعده خاصّ نظم و شعر نیست، بلکه در متون نثر و در میان صحبت عوام و خواص نیز می‌توان این اختلاف آوایی و تلفظّی را دریافت؛ مانند کلمات «درنده» و «برنده» که امروز به هر دو صورت کاربرد دارند. همچنین ممکن است برخی کلمات و ترکیبات در‌هنگام معکوس‌شدن و جابه‌جایی تشدید خود را از دست بدهند؛ مانند «آهوبچه» که در عکس خود به «بچّه‌آهو» تبدیل می‌شود؛ همچنین است «ترسابچه».




    ث- در میان حروف فارسی، «ر»، «ک» و «ل» بیش‌ترین تشدیدپذیری را داشته‌اند؛ چنان‌که در بیش از ۵٠ درصد واژه‌های مشدّد یافت شده، تشدید روی حرف «ر» قرار گرفته است: برّان، پرّان، درّان، غرّان، غرّش، غرّید، درّنده، ارّه، برّه، نرّه، پرّه، درّه، بّرّا، گرّا (موی‌تراش)، خرّم، زریّن، فرّه، فرّخ و... .


    نکته‌ی مهم و قابل‌توجه در این شماره آن است که بدانیم در خط پهلوی شکل نوشتاری حروف «راء»‌ و «لام» یکی است و این خود تأکیدپذیری این واج (ر) را در زبان فارسی بیش‌تر می‌نمایاند. جالب این‌جاست که برخی از واژه‌هایی که امروز با حرف «لام» تلفظ می‌شوند، در زبان پهلوی با «ر»‌ بیان می‌شده‌اند مانند: «پلّه» که در گذشته parrak بوده است.


    نکته‌ی دیگر این‌که حرف «ر» تنها صامتی است که به‌هنگام تلفظ زبان را به چرخش و تکرار حرکت وامی‌دارد و شاید تأکید بر این حرکت بوده که در ترکیب با خطّ و زبان عربی، شکل تشدید را پذیرفته است.




    نتایج:


    ١. با توجه به واژه‌های مشدّد در زبان فارسی، می‌توان نتیجه گرفت که واژه‌های فارسی تحت تأثیر چند چیز تشدید پذیرفته‌اند:


    الف- تأثیر تلفّظ و بیان افراد و اقوام جامعه: بچه و بچّه؛


    ب- تأثیر اضافات مانند کسره‌ی نقش‌نمای اضافه و واو ربط؛ مانند: زرّ سرخ، فرّ و شکوه


    ٢. بیش‌ترین تشدیدپذیری و تأکید کلامی زبان فارسی روی حرف‌های «ر»، «ک» و «ل» است؛ مانند: درّه، یکّه، گلّه؛


    ٣. علت این‌که گفته می‌شود تشدید از عربی گرفته و در زبان فارسی استفاده شده، این است که در کلماتی که حروف «پ، چ، ژ، گ» دارند نیز تشدید یافت می‌شود؛ مانند: بچّه، گلّه، پلّه.


    ۴. علت استفاده از تشدید در زبان فارسی و قرارگرفتن آن بر روی واج‌ها و واژه‌های این زبان، همچون زبان عربی، مضاعف‌بودن ریشه‌ی واژه‌ها و وجود دو حرف هم‌جنس پشت‌سرهم که اولی ساکن و دیگری متحرک باشد، نیست بلکه دلیل اصلی آن، گردش‌های زبانی و درگیری زبان در تأکیدهای گفتاری و موسیقی کلام است. پس تشدید بیش‌تر جنبه‌ی شنیداری دارد.


    منابع:


    ١. اعتصامی، پروین؛ دیوان پروین اعتصامی، تهران، ساغر- مهتاب، ١٣۷۷.


    ٢. حافظع شمس‌الدین محمد؛ دیوان غزلیات حافظ، به کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران، صفی‌علیشاه، ١٣۷۷.


    ٣. خاقانی شروانی، افضل‌الدین بدیل بن علی؛ دیوان افضل‌الدین بدیل بن علی نجار خاقانی، به اهتمام سیدضیاءالدین سجادی، تهران، زوار، ١٣٨٨.


    ۴. خیام، عمربن ابراهیم؛ رباعیات خیام، به تصحیح و تحشیه‌ی محمدعلی فروغی و قاسم غنی، تهران، اساطیر، ١٣۷٩.


    ۵. خلیل جر؛ فرهنگ لاروس، مترجم: سیدحمید طبیبیان، تهران، امیرکبیر، ١٣۷٦.


    ۷. رودکی، جعفربن محمد؛ دیوان شعر رودکی، تهران، قطره، ١٣٨٢.


    ۷. سعدی، شیخ مشرف‌الدین مصلح‌بن عبداله؛ بوستان، به تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، پیام محراب، ١٣۷۷.


    ٨. سعدی، شیخ مشرف‌الدین مصلح‌بن‌عبداله؛ گلستان، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی، ١٣۷۷.


    ٩. عطار نیشابوری، فریدالدین محمد؛ منطق‌الطیر، به اهتمام و توضیح سیدصادق گوهرین، تهران، علمی فرهنگی، ١٣۷۷.


    ١٠. فردوسی، حکیم ابوالقاسم؛ شاهنامه، تهران، سخن‌گستر، ١٣۷۷.


    ١١. فروزانفر، بدیع‌الزمان؛ خلاصه‌ی مثنوی، به انتخاب و انضمام تعلیقات و حواشی، تهران، ١٣۷٠.


    ١٢. کجانی حصاری، حجت؛ روش‌های آموزش خواندن، تهران، لوح زرین، ١٣٨٨.


    ١٣. گولپینارلی، عبدالباقی؛ نثر و شرح مثنوی شریف، ٣ جلد، ترجمه و توضیح توفیق سبحانی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ١٣٨١.


    ١۴. معین، دکتر محمد؛ فرهنگ فارسی، ٦ جلد؛


    ١۵. ناصرخسرو قبادیانی، ابومعین، دیوان ناصرخسرو قبادیانی، به‌تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، دانشگاه تهران، ١٣۵٣




    از: رشد ادبیات


    برگرفته از: سبوی تشنه


     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    محمد اسفندیاری


    زایدنویسی در زبان فارسی


    (حشو قبیح)


    (بخش نخست)




    مدّتى مى‌بایدت لب‌دوختن / وز سخندانان سخن آموختن
    تا نیاموزد نگوید صد یكى / ور بگوید حشو گوید بى‌شكى مولوی

    راست این است كه امروزه حشو قبیح بس شایع و سكّه‌ی رایج شده و حتا به قلم دانشوران و ادب‌دانان راه یافته و از قبح آن كاسته شده است. با وجود این تاكنون پژوهش مستقلى در این‌باره صورت نگرفته و مصداق‌‌هاى آن نمایانده نشده و درخت ادب پارسى از شته‌ی حشو قبیح وجین نشده و كتاب‌ها از این آفت هَرَس نگردیده است. مقاله‌ی حاضر عهده‌دار پژوهش درباره‌ی حشو قبیح و بیان مصداق‌هاى آن است.




    حشو در لغت


    حشو در لغت به آن‌چه مانند پنبه و پشم و پر در میان بالش و لحاف و جامه كنند, اطلاق مى‌شود. سعدى می‌گوید:


    قبا گر حریر است و گر پرنیان / به‌ناچار حشوش بود در میان


    این واژه با توسّع به هر چیزى كه با آن درون چیزى را پر كنند, و با توسّع بیش‌تر به درون هرچیزى گفته می‌شود. چنان‌كه ناصر خسرو گفته است:


    گر بدین مال رغبت است تو را / كیسه‌ت از حشو‌ها بدو پرداز


    معانى دیگر حشو عبارت است از: زاید, بى‌مصرف, بی‌هوده, شتران خرد و مردم فرومایه. معادل این واژه در فارسى آگنه, آكنه, آگنش و آكنش است. همان‌گونه كه سوزنى می‌گوید:


    شد زمستان و زجودت بنه‌اى می‌خواهم / ابره و آستر و آكنه‌اى می‌خواهم
    از آن‌جا كه با حشو درون چیزى را پُر می‌كنند (و اساسن با هرچیز نامرغوبى می‌توان درون چیزى را پُر كرد) و معمولن حشو را چیز ارزشمندى می‌پوشاند، بار معنایى آن منفى و اصولن قبیح است. چنان‌كه سعدى در بیت ذیل حشو را به معنى جامه‌ی كم‌بها آورده است:


    ور آوازه خواهى در اقلیم فاش / برون حلّه كن گو درون حشو باش


    تنها هنگامی‌كه براى حشو قید (ملیح) و (متوسط) آورده شود، بار معنایى مثبت یا خنثا پیدا می‌كند. بنابراین اصل و اساس این است كه حشو قبیح است و اگر قبیح نبود حشو نامیده نمی‌شد.١




    حشو در اصطلاح علوم بلاغى


    حشو در علوم بلاغى, كه به آن اعتراض یا اعتراض الكلام قبل التّمام نیز گویند, آن است كه در میان بیت یا جمله, جمله یا كلمه‌اى بیاورند كه در معنى بدان نیازى نباشد و حذف آن خللى به مقصود نرساند. به‌این جمله یا كلمه, جمله معترضه یا كلمه‌ی زاید می‌گویند. به دیگرسخن می‌توان گفت حشو جمله‌ی معترضه یا كلمه‌ی زایدى است كه در میان بیت یا جمله‌اى می‌آید و اگر آن را حذف كنیم, خللى در معنى و مقصود نمی‌افتد.
    شمس قیس رازى در تعریف (اعتراض الكلام قبل التّمام) گفته است:
    اعتراض آن است كه شاعر در اثناى بیت لفظى براى تمامی ‌شعر بیارد كه معنى بذان محتاج نباشد و آن را حشو خوانند; یعنى انبارش بیت.٢
    همچنین میرزا حسین واعظ كاشفى سبزوارى در این باره گفته است:
    این صنعت در اصطلاح آن است كه شاعر كلامی‌ در سلك عبارت كشد و قبل از اتمام آن, در اثناى بیت, لفظى یا زیادت مندرج سازد كه معنى بیت از آن مستغنى باشد و باز از آن‌جا تجـ*ـاوز كند و به سرِ معنى اوّل باز رود و این لفظ حشو خوانند.٣
    حشو بر سه نوع است: حشو ملیح ۴, حشو متوسط و حشو قبیح. حشو ملیح عبارت از جمله معترضه یا كلمه‌ی زایدى است كه موجب عذوبت و رونق سخن می‌شود و یا بر آن می‌افزاید. حشو ملیح بیش‌تر در دعا و نفرین و خطاب واقع می‌شود. مانند این شعر شرف‌الدّین اصفهانى:
    دى ـ كه پایش شكسته باد ـ برفت گل ـ كه عمرش دراز باد ـ آمد
    در بیت فوق نفرینِ (كه پایش شكسته باد) و دعای (كه عمرش دراز باد) حشو ملیح است و جمله ساده‌اى را (دى برفت/ گل آمد) عذوبت و زینت داده است.
    حشو متوسط عبارت از جمله‌ی معترضه یا كلمه‌ی زایدى است كه نه موجب رونق و زینت سخن می‌شود و نه از آن می‌كاهد. مانند (اى دوست) در شعر ذیل:
    گر خیره مرا زیر و زبر خواهى كرد از عمر خود ـ اى دوست ـ چه بر خواهى كرد
    حشو قبیح عبارت از كلمه زایدى است كه به‌كلّى بى‌فایده است و موجب قبح صورت سخن و گاه دگرگونى معنى می‌شود. مانند (چشم) و (سر) در شعر ذیل:
    گر می‌نرسم به خدمتت معذورم زیرا رَمَد چشم و صُداع سرم است ۵
    رمد به معنى درد چشم و صداع به معنى درد سر است و لذا با ذكر رمد نیازى به ذكر چشم و با گفتن صداع نیازى به گفتن سر نیست و این دو حشو قبیح است.
    مثال دیگر حشو قبیح عبارت از كلمه‌ی (شكم) در شعر ذیل است:
    دشمنت را صداع سر بادا یا كه با این همه كَناك شكم
    كناك خود به معنى پیچش شكم است و لذا با گفتن كناك نیازى به ذكر شكم نیست و تعبیر فوق متضمّن حشو قبیح است.
    حشو قبیح و متوسط جنبه‌ی هنرى ندارد و تنها حشو ملیح از صنایع ادبى شمرده می‌شود.




    حشو قبیح در كتاب‌هاى بلاغى


    در كتاب‌هاى بلاغى مستقلن یا به‌طور ضمنى از حشو و انواع آن بحث شده است. البتّه از حشو قبیح کم‌تر از دیگر انواع حشو سخن رفته و گاه به آن اشاره نیز نرفته است. دلیل آن هم روشن است: حشو قبیح ناسازگار با بلاغت است و سخن را معیوب و قبیح می‌كند و در كتاب‌هاى بلاغى ـ كه از بلاغت و آرایش‌هاى سخن بحث می‌شود ـ‌جایى براى آن نیست و یا‌جایى بس تنگ است. به هر رو چون تنها حشو ملیح موجب عذوبت و رونق سخن می‌شود و ارزش بلاغى دارد, در كتاب‌هاى بلاغى بحث اصلى به آن اختصاص داده شده است. آن‌چه هم درباره حشو قبیح گفته شده, استطرادى و طفیلی حشو ملیح و بس اندك است; تا آن‌جا كه اگر همه‌ی آن‌چه را متقدّمان و متأخران و معاصران درباره‌ی حشو قبیح گفته‌اند گردآورى كنیم, از حدود یك صفحه (سى سطر) بیش‌تر نمی‌شود. مثال‌ها و مصداق‌هایى هم كه براى حشو قبیح آورده‌اند بالغ بر شش مورد است.
    این بنده با مراجعه به بیست كتاب بلاغى ٦, كه در هزار سال گذشته نوشته شده, همین چند مثال و مصداق را براى حشو قبیح یافته است: صداع سر, رمد چشم, كناك شكم, اشك چشم, ساعد دست, خفقان دل.۷ سه مثال اخیر را ملاّحسین واعظ كاشفى و مثال پیش از آن را شاه شهاب انصارى ذكر كرده است; دیگران به همان صداع سر و رمد چشم بسنده كرده و همواره آن را تكرار كرده اند. ٨
    گمان نمی‌رود گذشتگان خیلى بیش از این براى حشو قبیح مثال آورده باشند. اگر دست بالا را هم بگیریم و مثال‌هاى فوق را بیش‌تر فرض كنیم, به ده مورد می‌رسد. البتّه عیبى بر آن‌ها نیست. لابد کم‌تر به حشو قبیح برخورد كرده بودند و لذا همه‌ی آن‌چه در چنته داشتند همین بود و (كمال الجود بذل الموجود). و یا این‌كه به مصداق (كم ترك الاوّل للآخر), همه‌ی آن‌چه را باید بگویند, نگفتند و بخشى از گفتنی‌ها را براى ما گذاشتند. بنابراین عیب بر ما و معاصران ماست كه به آن‌چه گذشتـگان درباره حشو قبیح گـفتند, چیزى نیفزودند و به گفته‌‌ها و مثال‌هاى آن‌ها بسنده كردند و همان‌ها را در آثار خویش تكرار كردند و تو گویى (ما ترك الاوّل للآخر) گفتند. با این‌كه امروزه می‌توان ده‌ها مثال براى حشو قبیح آورد. در پى مثال‌هاى متعدّدى براى حشو قبیح خواهیم آورد; امّا پیش از آن به انواع حشو قبیح می‌پردازیم و مثال‌هایى را كه براى حشو قبیح خواهیم آورد, دسته بندى می‌كنیم. از این طریق, علل پیدا شدن حشو قبیح دانسته خواهد شد.




    انواع حشو قبیح

    حشو موجبات متعدّدى دارد و هنگامی‌واقع می‌شود كه:
    ١. دو كلمه‌ی معادل هم (از دو زبان), كه هر دو افاده‌ی یك مقصود می‌كنند, در كنار هم بیاید. مانند: ابوى من, شب لیلة‌القدر, سؤال پرسیدن, فرشته‌ی ملك‌الموت.
    ٢. دو كلمه‌ی معادل هم (از یك زبان), كه هر دو افاده‌ی یك مقصود می‌كنند, در كنار هم بیاید. مانند: پس بنابراین, فقط مختص, فریضه‌ی واجب.
    ٣. دو كلمه‌ی معادل هم (از یك یا دو زبان), كه هر دو افاده‌ی یك مقصود می‌كنند، با فاصله در یك جمله بیاید. مانند: همچنین… نیز, چون… لذا, امروزه… معاصر.
    ۴. دو كلمه كه از ذكر یكى معنى دیگرى استفاده می‌شود, در كنار هم یا در یك جمله بیاید. مانند: تهویه‌ی هوا, مفید فایده, صعود به بالا, سنّ… سالگى، زلزله زمین. بیش‌ترین و پوشیده‌ترین مصداق‌هاى حشو قبیح از این نوع است.
    ۵. کاربرد صفتى كه بر موصوف چیزى نیفزاید و جزء لاینفك آن باشد. مانند: عسل شیرین, روغن چرب, رطب تازه, رطب شیرین. کم‌ترین و روشن‌ترین مصداق‌هاى حشو قبیح از این نوع است.
    ٦. قواعد دستور زبان رعایت نشود و در نتیجه كلمات یا تركیباتى در جمله آورده شود كه به بخشى از تركیبات و یا یكى از كلمات نیازى نباشد. مانند: منزلگاه, اعلم‌تر, شهرك كوچك. چون این نوع از حشو در آثار بزرگان ادب فارسى آمده است, نمی‌توان آن را قبیح شمرد
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    مصداق‌هاى حشو قبیح


    در ذیل به ذكر مصداق‌های حشو قبیح می‌پردازیم و براى برخى از آن‌ها ـ كه لازم است ـ توضیحى كوتاه می‌آوریم. پیش‌تر باید گفت كه چون درباره مصداق‌هاى حشو قبیح سخن نرفته و این موضوع به نقد و نظرخواهى گذاشته نشده, دور نیست كه نویسنده گاه آن‌چه را حشو نیست, حشو شمرده باشد و دیگر گاه آن‌چه را حشو است از قلم انداخته باشد. پس به‌سزاست به اربـاب علم و ادب گفته شود حیف است ذوالفقار على در نیام و زبان شما در كام باشد.




    مصداق‌هاى نوع اوّل از حشو قبیح


    * ابوى من
    ابوى یعنى منسوب به اب, پدرى. و در تداول فارسى‌زبانان یعنى پدر من. بنابراین ابوى من حشو قبیح است. یا باید گفت ابوى و یا پدر من. امّا تعبیراتى چون ابوى او, ابوى ایشان, ابوى شما و مانند آن‌ها غلط است.
    * اخوى من
    * در پاسخ جواب دادن
    به جاى جمله‌‌هایى مانند (در پاسخ جواب داد), باید گفت: (پاسخ داد), یا (جواب داد).
    * سؤال پرسیدن
    به جاى جمله‌‌هایى مانند (می‌خواهم از شما سؤالى بپرسم) ـ كه در رادیو و تلویزیون گفته می‌شود ـ باید گفت: (می‌خواهم از شما سؤالى بكنم), یا (می‌خواهم از شما چیزى بپرسم).
    * حُسن خوبى
    از مصداق‌هاى رایج حشو قبیح در فارسى عامیانه است. به‌نظر می‌رسد علّت رواج آن, این است كه چون حُسن و خوبى به‌صورت حسنُ خوبى خوانده می‌شود, عدّه‌اى پنداشته‌اند كه‌این یك تعبیر است و به‌تدریج حسن خوبى گفته‌اند.
    * شب لیلة‌القدر، شب لیلة‌الدّفن، سال عام‌الحزن، سال عام‌الفیل، سنگ حجرالاسود، فرشته‌ی ملك‌الموت، نیمرخ صورت
    *سوابق گذشته, سابقه‌ی گذشته ) (سوابق گذشته رایج‌تر از سابقه‌ی گذشته است.)
    * استارت شروع
    استارت (Start) یعنى حركت كردن, شروع كردن, شروع. بنابراین یا باید گفت شروع و یا استارت.
    * روزنامه‌ی وال استریت ژورنال
    ژورنال (Journal) یعنى روزنامه و وال استریت (Wall street) نام روزنامه‌اى است. بنابراین یا باید گفت روزنام‌یه وال استریت و یا وال استریت ژورنال.
    * تخته وایت بُرد
    بُرد (Board) یعنى تخته و وایت بُرد (White Board) یعنى تخته‌ی سفید كه در مدرسه‌‌ها بر دیوار نصب می‌كنند و روى آن می‌نویسند. بنابراین یا باید گفت تخته سفید و یا وایت بُرد.
    * گارد محافظت
    گارد (Garde) یعنى محافظت, نگهبانى, گروهى كه مأمور محافظت از كسى یا‌جایى باشند. بنابراین نیازى نیست كه گارد محافظت یا گارد نگهبانى گفته شود.
    * گارد نگهبانى، گارد محافظ، گارد نگهبان
    * فینال آخر
    فینال (Final) یعنى آخرین, آخرى, آخر, نهایى, و در اصطلاح ورزشى به مسابقه‌ی آخر گفته می‌شود. بنابراین یا باید گفت مسابقه آخر و یا فینال.
    * فینال نهایى
    * دهم عاشورا
    روز دهم ماه محرّم را عاشورا می‌گویند. بنابراین یا باید دهم محرّم و یا عاشورا گفت.
    * پیمانِ حلف‌الفضول
    به پیمانى كه قریشیان در خانه‌ی عبداللّه بن جدعان بستند تا نگذارند به هیچ غریبى ستم شود, حِلف‌الفضول می‌گویند. حِلف یعنى پیمان و حِلف‌الفضول به معنى پیمان جوانمردان است. از این رو نباید پیمان حِلف‌الفضول گفت.
    * دست یداللّهى
    * به رأى‌العین دیدن
    رأى‌العین یعنى به چشم دیدن و به رأى‌العین یعنى به دیدن چشم. بنابراین یا باید به رأى‌العین گفت و یا به دیدن چشم. با وجود این تعبیر به رأى‌العین دیدن در متون كهن فارسى آمده است. از جمله فرّخى گفته است: بتوان دید از او به رأى‌العین / آن‌چه یابى ز روستم به خبر. و در تاریخ بیهقى آمده است: (همیشه می‌خواستم كه آن را بشنوم از معتمدى كه آن را به رأى‌العین دیده باشد).
    * بركه‌ی آبگیر
    بركه و آبگیر هر دو به یك معنى است و اضافه كردن یكى به دیگرى موجب بروز حشو قبیح می‌گردد. باوجود این تعبیر بركه‌ی آبگیر در شعر نظامی ‌آمده است: به پیرامن بركه‌ی آبگیر/ ز سوسن بیفكن بساط حریر.
    * درمانگاه دارالشّفاء، دانشگاه جامعة‌الصّادق
    * كتاب‌خانه‌ی مكتبه…
    مكتبه هم به معنى كتاب‌فروشى و هم كتاب‌خانه است. در صورتى كه مقصود از مكتبه, كتاب‌خانه باشد, نباید كتابخانه‌ی مكتبه… گفت. بنابراین هنگام نام بردن از مكتبه‌ی امیرالمؤمنین ـ كه كتاب‌خانه است ـ یا باید كتاب‌خانه‌ی امیرالمؤمنین گفت و یا مكتبه‌ی امیرالمؤمنین.
    * كتاب‌فروشی مكتبه…
    در صورتى كه مقصود از مكتبه, كتاب‌فروشى باشد, نباید كتاب‎فروشى مكتبه… گفت.
    * تابِ تحمّل
    از رایج‌ترین مصداق‌هاى حشـو قبیـح است. تاب و تحمّل هر دو به یك معنى است و جمع این دو بدون واو عطف غلط است. ممكن اسـت علـّت رواج آن, ایـن باشد كه چون تاب و تحمّل به‌صورت تابُ تحمّل خوانده می‌شـود, عـدهّ اى پنـداشتـه‌اند كـه‌این یك تعـبیر اسـت و آن را به‌صورت تـاب تحـمّل نوشتـه‌انـد و به‌تدریج تـابِ تحـمّل خوانده‌اند.
    البتّه اگر تاب در معنى توانایى و طاقت, و تحمّل در معنى باربرداشتن کاربرد شود, تعبیر تاب تحمّل, به معنى توانایى باربرداشتن, حشو قبیح نیست.
    * صدر نخست, صدر اوّل
    صدر نخست در جمله‌‌هایى مانند (در صدر نخست اسلام…) یا (در صدر نخستین اسلام…) كمابیش رایج است. حال آن‌كه صدر و نخست یك معنى دارند و تعبیر رایج‌ترِ (در صدر اسلام) درست است.
    گفتنى است صدر, به معنى بالاى هرچیز و اوّل آن, خود می‌تواند مراتبى داشته باشد. مثلن صدر اسلام می‌تواند به معنى سال اوّل ظهور اسلام تا چند دهه بعد از آن باشد. بنابراین اگر مقصود از صدر نخست یا صدر اوّل اسلام, سال‌هاى نخست آن دهه‌‌ها باشد, حشو قبیح نیست.
    * سیر گردش
    از تعبیرات رایجى است كه در هنگام بیان گزارش كار کاربرد می‌شود. مثلن: (سیر گردش كار در این مؤسسه چنین است….) حال آن‌كه سیر و گردش یك معنى دارند و با گفتن یكى نیازى به ذكر دیگرى نیست.
    * لذا به‌این دلیل
    لذا و لهذا قید مركّب و براى بیان علّت و به‌معنى به‌این دلیل, به‌این جهت, به‌این سبب, براى این, از این رو و بدین علّت است. بنابراین یا باید لذا و یا معانى فارسى آن را گرفت. تعبیرات ذیل و نظایر آن به همین گونه است.
    * لذا به‌این جهت، لذا به‌این سبب، لذا براى این، لذا از این رو، لذا بدین علّت





    مصداق‌هاى نوع دوم از حشو قبیح


    * پس بنابراین
    پس و بنابراین هنگامی‌كه در آغاز جمله بیاید, افاده یك معنى می‌كند. از این رو در چنین جمله‌‌هایى: (او نویسنده است. پس بنابراین خیلى كتاب خوانده است), یا باید كلمه‌ی پس را به كار برد و یا كلمه‌ی بنابراین را. تعبیرات ذیل و نظایر آن به همین گونه است.
    * بنابراین پس، پس از این رو، از این رو پس، پس در این حال، در این حال پس، پس در این صورت، در این صورت پس، پس در نتیجه، در نتیجه پس، پس بدین سبب، بدین سبب پس
    * محال ممتنع
    محال و ممتنع هردو به یك معنى است و جمع این دو بدون واو عطف غلط است. ممكن است علّت رواج تعبیر محال ممتنع این باشد كه چون محال و ممتنع به‌صورت محالُ ممتنع خوانده می‌شود, عدّه‌اى پنداشته‌اند كه‌این یك تعبیر است و آن را به‌صورت محال ممتنع نوشته‌اند و به‌تدریج محالِ ممتنع خوانده‌اند.
    * حشو زاید
    حشو و زاید هردو به یك معنى است و جمع این دو بدون واو عطف غلط است. ممكن است علّت رواج تعبیر حشو زاید این باشد كه چون حشو و زاید به‌صورت حشوُ زاید خوانده می‌شود, عدّه‌اى پنداشته اند كه‌این یك تعبیر است و آن را به‌صورت حشو زاید نوشته اند و به‌تدریج حشوِ زاید خوانده‌اند.
    * فقط مختص, فقط مخصوص, فقط منحصر به, فقط اختصاص به
    "فقط" بیانگر اختصاص است. مثلن هنگامی ‌كه گفته می‌شود (این كتاب فقط براى شماست), یعنى اختصاص به شما دارد. از این رو با ذكر كلمه‌ی فقط نیازى به كلمه‌ی مختص (و نظایر آن) نیست. بنابراین نباید گفت: (این كتاب فقط مختص شماست). البتّه هنگامی‌ كه قصد تأكید باشد و تأكید هم وجهى داشته باشد, فقط و مختص را می‌توان با هم جمع كرد. مانند: (ستایش فقط مختص خداوند است).
    * تنها ویژه
    * مدخل ورودى
    مدخل یعنى جاى داخل شدن, راه داخل شدن, موضع ورود, ورودى. بنابراین یا باید مدخل و یا ورودى گفت.
    * خانه‌سرا
    از مصداق‌هاى رایج حشو قبیح است. خانه و سرا تقریبن یك معنى دارند و با گفتن یكى نیازى به ذكر دیگرى نیست.
    * فریضه‌ی واجب
    * و… غیره
    سه نقطه (…) نشانه تعلیق و به معنى غیره و الى آخره (مختصر آن: الخ) و در حكم یك كلمه است. جمع این نشانه با كلماتى چون غیره و الى آخر و الخ و مانند این‌ها‌جایز نیست و با آوردن یكى نیازى به دیگرى نیست. بنابراین در جمله‌‌هایى مانند (آثار مولوى, مانند مثنوى و دیوان شمس و… غیره خواندنى است), یا باید (و… ) گفت و یا (و غیره).
    * و غیره…، و الخ…، و…الخ
    * پسِ پشت
    "پس" و "پشت" هر دو به یك معنى است و با گفتن هریك نیازى به ذكر دیگرى نیست. تركیب پسِ پشت در زبان گفتار امروز رایج نیست و تنها عدّه‌اى در زبان نوشتار کاربرد می‌كنند. از آن‌جا كه‌این تركیب در متون كهن فارسى بسیار کاربرد شده و از جمله فردوسى ده‌ها بار آن را به كار بـرده, کاربرد آن‌جایز است.
    ظاهرن تركیب پسِ پشت به قیاس پیش رو ساخته شده است. حال آن‌كه پیش علاوه بر معنى رو و روبه‌رو و جلو و مقابل و برابر, دو معنى دیگر دارد: سوى و طرف( مثلن گفته می‌شود: پیش او رفتم), نزد (مثلن گفته می‌شود: پیش من بود.) بنابراین معنى جمله (این كتاب در پیشِ روى من است), این است: (این كتاب در طرف مقابل من است). از این رو پیشِ رو معنى محصّلى دارد و مشتمل بر حشو قبیح نیست; حال آن‌كه پسِ پشت براساس منطق زبان متضمّن حشو قبیح است.
    * اجازه‌ی رخصت
    تعبیر اجازه‌ی رخصت و اجازه‌ی مرخّصى ـ كه هنگام وداع گفته می‌شود ـ مشتمل بر حشو قبیح است. زیرا رخصت خود به معنى اذن و اجازه و اجازه‌ی حركت و كوچ است.
    * اجازه‌ی مرخّصى
    * نیز هم
    قید نیز و هم یك معنى دارد و با آوردن یكى نیاز به دیگرى نیست. به‌جاى جمله‌‌هایى ماننـد (حسن آمد, برادرش نیز هم آمد), باید گفت: (…برادرش نیز آمد), یا (…برادرش هم آمد). با وجود این در متـون كهن فـارسى گاهى هم پس از نیز آمده و تعبیر نیز هم کاربرد شده است. از جمله سعدى غزلى دارد كه ردیف آن( ما نیز هم بد نیستیم) است: اى سرو بالاى سهى كز صورت حال آگهى / وز هركه در عالم بهى ما نیز هم بد نیستیم. همچنین حافظ غزلى دارد كه ردیف آن (نیز هم) است: دردم از یـار است و درمـان نیز هم/ دل فداى او شد و جان نیز هم. تعبیر نیز هم در ادب پیش از سعدى و حافظ سابقه دارد. ازجمله فردوسى گفته است: كسى دیگر از رنج ما برخورد/ نماند بر او نیز هم بگذرد. همچنین نظامی‌ گفته است: تو دور و من از تو نیز هم دور / رنجـور من و تو نیز رنجور. از آن‌جا كه‌این تعبیر در متون كهن فارسى فراوان آمده, کاربرد آن‌جایز است; امّا به گفته‌ی مؤلف فرهنگ انجمن آرا: اگر نیز هم نگویند بهتر است.


     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    مصداق‌هاى نوع سوم از حشو قبیح


    * همچنین… نیز
    جمع همچنین و نیز در یك جمله و براى بیان یك موضوع موجب بروز حشو قبیح می‌شود. مثلن: (سعدى از شاعران بزرگ ایران است كه همه آثار او چاپ شده است. همچنین مولوى نیز از شاعران بزرگ ایران است كه….) در چنین جمله‌‌هایى یا باید همچنین آورد و یا نیز.
    * نیز… همچنین، همچنین… هم
    * افزون بر این… نیز, افزون بر آن… نیز
    جمع افزون براین و نیز در یك جمله و براى بیان یك موضوع موجب بروز حشو قبیح می‌شود. به‌جاى جمله‌‌هایى مانند (او نویسنده بود. افزون براین شاعر نیز بود), باید گفت: (او نویسنده بود. افزون بر این شاعر بود), یا (او نویسنده بود. شاعر نیز بود).
    * افزون براین… هم, افزون بر آن… هم، علاوه براین… نیز, علاوه بر آن… نیز، علاوه بر این… هم, علاوه بر آن… هم، به علاوه … نیز، به علاوه … هم، مضافن این‌كه… نیز, مضافن آن‌كه… نیز، مضافن این‌كه… هم, مضافن آن‌كه… هم، به اضافه… نیز، به اضافه… هم
    * چون… لذا
    "لذا" به معنى بنابراین است و مورد کاربرد آن بیان علّت است. كلمه‌ی "چون" هم گاهى براى بیان علّت کاربرد می‌شود. بنابراین اگر در جمله‌اى كلمه‌ی چون کاربرد شده باشد, دیگر لازم نیست لذا یا مترادف‌هاى آن (بنابراین, از این رو, بدین جهت و…) بر سر جمله متعاقب آن بیاید. پس به‌جاى جمله‌‌هایى مانند( چون درس‌خوان بود, لذا در امتحان قبول شد), باید گفت: (چون درس‌خوان بود در امتحان قبول شد), یا (درسخوان بود لذا در امتحان قبول شد).٩
    * چون… بنابراین، چون… از این رو، چون… بدین جهت، چون… بدین سبب، چون… بدین علّت، چون… بدین دلیل، چون… بدین لحاظ
    * سایر… دیگر
    سایر یعنى دیگر. به‌جاى جمله‌‌هایى مانند (…هواى سایر شهر‌هاى دیگر بارانى است), باید گفت: (هواى سایر شهر‌ها بارانى است), یا (هواى دیگر شهر‌ها بارانى است).
    * فقط … و بس
    اگر كلمه‌ی "بس" در معناى قیدى کاربرد شود (به معناى فقط), با گفتن فقط یا بس نیازى به ذكر دیگرى نیست. هنگامی‌كه گفته می‌شود (این كتاب فقط براى شماست), یعنى (این كتاب براى شماست و بس). بنابراین نباید گفت: (این كتـاب فقـط بـراى شــماست و بـس). البتـّه هنـگامی‌كه قصد تأكید باشد و تأكید هم وجهى داشته باشد, فقط و بس را می‌توان باهم جمع كرد. مانند: (ستایش فقط براى خداوند است و بس). این قاعده درباره تعبیرات ذیل نیز صادق است.
    * فقط… ولاغیر، تنها… و بس، تنها… ولاغیر
    * امروزه… معاصر
    با ذكر كلمه‌ی امروزه (و مترادفات آن) نیازى به ذكر كلمه‌ی معاصر (و مترادفات آن) نیست. بنابراین به‌جاى جمله‌‌هایى مانند (امروزه دانشمندان معاصر ما عقیده دارند كه…), باید گفت: (امروزه دانشمندان عقیده دارند كه…), یا (دانشمندان معاصر ما عقیده دارند كه….)
    * یك… واحد
    در تعبیراتى مانند یك موضوع واحد, یك رأى واحد, یك داور واحد و نظایر آن ـ كه كمابیش رایج است ـ با گفتن كلمه یك یا واحد نیازى به ذكر دیگرى نیست.


     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    محمد اسفندیاری
    زایدنویسی در زبان فارسی

    (حشو قبیح)

    (بخش دوم)

    مصداق‌هاى نوع چهارم از حشو قبیح

    * نخل خرما

    نخل یعنى درخت خرما. بنابراین یا باید گفت درخت خرما و یا نخل. البتّه نخل به معنى مطلق درخت کاربرد شده و از جمله صائب گفته است: ز نخل بید محال است بر توانى یافت. بنابراین می‌شود گفت نخل بید, نخل سرو و نخل كاج; امّا نیازى نیست كه نخل خرما گفته شود. با وجود این چون تعبیر نخل خرما در متون كهن فارسى بسیار آمده, کاربرد آن‌جایز است.

    * درخت نخل

    چون نخل به معنى درخت خرماست, از كلمه نخل, درخت نیز فهمیده می‌شود و نیازى به ذكر آن نیست.

    * درخت نخل خرما

    در كلمه‌ی نخل هم درخت مندرج است و هم خرما. بنابراین درخت نخل خرما حشو قبیح در حشو قبیح است.

    * تاك انگور

    تاك یعنى درخت انگور. بنابراین یا باید گفت درخت انگور و یا تاك. البتّه تاك به معنى مطلق درخت کاربرد شده و از همین رو تاك انگور نیز گفته شده است. نظامی‌گفته است: تاك انگور تا نگرید زار/ خنده خوش نیارد آخر كار. به هرحال اگر تاك به معنى مطلق درخت گرفته شود, می‌شود گفت تاك بید, تاك سرو و تاك كاج, امّا نیازى نیست كه تاك انگور گفته شود.

    * تاك رَز

    به درخت انگور, تاك و رز می‌گویند. بنابراین نباید تاك به رز اضافه شود و كافى است كه یكى از این دو كلمه گفته شود. با وجود این گاهى تاك را به رز اضافه می‌كنند. از جمله رودكى گفته است: تاك رز بینى شده دینارگون / پرنیان سبز او زنگارگون. در لغت‌نامه‌ی دهخدا آمده كه معنى دیگر تاك, شاخه است; خواه شاخه رز و یا غیر آن. پس اگر تاك در این معنى کاربرد شود, تاك رز (به معنى شاخه‌ی رز) حشو قبیح نیست.

    * درخت تاك

    چون تاك به معنى درخت انگور است, از كلمه‌ی تاك, درخت نیز فهمیده می‌شود و نیازى به ذكر آن نیست.

    * درخت تاك انگور

    در كلمه تاك هم درخت مندرج است و هم انگور. بنابراین درخت تاك انگور حشو قبیح در حشو قبیح است.

    * درخت مَو

    چون مو به معنى درخت انگور است, از كلمه مو, درخت نیز فهمیده می‌شود و نیازى به ذكر آن نیست.

    * تهویه‌ی هوا تهویه

    خود به معنى عوض‌كردن هوا یا هوادادن است. پس با گفتن آن نیازى به ذكر كلمه‌ی هوا نیست. به‌جاى دستگاه تهویه‌ی هوا باید گفت دستگاه تهویه.

    * با پاى پیاده

    به‌جاى جمله‌‌هایى مانند (با پاى پیاده رفت), باید گفت: (پیاده رفت).

    * اتوبوس مسافربرى

    اتوبوس مسافربرى به قیاس قطار مسافربرى گفته می‌شود. حال آنكه هم قطار مسافربرى وجود دارد و هم قطار بارى, امّا اتوبوس باربرى وجود ندارد و اتوبوس, فقط مسافربرى است.

    * كامیون بارى

    تا هنگامی‌كه كامیون غیربارى, مانند اتوبوس باربرى, ساخته نشده است, تعبیر كامیون بارى, مانند اتوبوس مسافربرى, حشو قبیح است.

    * امروزِ روز

    از تعبیر امروزِ روز همان چیزى فهمیده می‌شود كه از كلمه امروز فهمیده می‌شود. بنابراین نیازى به اضافه كردن امروز به روز نیست. با وجود این تعبیر امروزِ روز در متون كهن فارسى آمده است. از جمله ناصرخسرو گفته است: از غم فردا هم امروز اى پسر بى‌غم شود/ هركه در امروزِ روز اندیشه‌ی فردا كند. البتّه معناى مجازى امروز, این زمان و در این وقت و اكنون است. در صورتى كه امروز در این معنى کاربرد شود, تعبیر امروزِ روز (به معنى روزِ زمان حاضر و روزِ این وقت) حشو قبیح نیست. ضمن اینكه باید توجّه داشت امروزِ روز به‌این معنى رایج نیست.

    * دیروزِ روز، روزِ نوروز، پارسال گذشته، دیشب گذشته

    * دیروز گذشته

    تعبیر دیروز گذشته به‌ندرت در فارسى عامیانه, آن هم از سر تسامح و غفلت گفته می‌شود. عجیب است كه در شعر زهیر بن ابى سلمى, یكى از سرایندگان معلّقات, آمده است: فأعلَمُ علمَ الیومِ و الأمسِ قبلَهُ/ ولكنّنى عن علمِ ما فى غدٍ عمّى.

    * دو طفلان مسلم

    كلمه‌ی طفلان در عبارت (طفلان مسلم) تثنیه است; یعنى دو طفل. بنابراین به‌جاى تعبیر رایج دو طفلان مسلم, باید گفت دو طفل مسلم, یا طفلان مسلم. البتّه نام برخى از مساجد, طفلان مسلم است كه در این صورت باید همان مسجد طفلان مسلم گفته شود و نه مسجد دو طفل مسلم. گفتنى است در گذشته عدد و معدود را در جمع مطابقت می‌دادند و ـ مثلن ـ ده پسران و چهار كتاب‌ها می‌گفتند. تعبیر دو طفلان مسلم براساس این قاعده درست است; امّا این قاعده دیگر رایج نیست.

    * مفید فایده

    از مصداق‌هاى رایج حشو قبیح است كه حتا بر قلم اهل ادب جارى شده است. مفید به معنى داراى فایده و فایده‌دهنده است و با ذكر آن نیازى به گفتن فایده نیست. به جاى مفید فایده باید گفت داراى فایده, فایده دهنده, بافایده، مفید.

    * مثمر ثمر، منتج نتیجه

    * عقیده‌ی عمومی ‌بسیارى از مردم, عقیده‌ی عمومی ‌اغلب مردم

    عقیده‌ی عمومی ‌یعنى عقیده‌ی بسیارى از مردم. عقیده‌ی همه مردم یا معدودى از آن‌ها را عقیده‌ی عمومی‌ می‌گویند. بنابراین با گفتن عقیده عمومی ‌نیازى به گفتن بسیارى از مردم یا اغلب مردم نیست. یا باید گفت عقیده‌ی عمومی و یا عقیده‌ی بسیارى از مردم.

    * بازوى دست، ران پا

    ران پا به قیاس مچ پا گفته می‌شود. حال آن‌كه مچ, مشترك در دست و پاست, امّا ران فقط در پاست.

    * بزاق د‌هان، حدقه چشم، مردمك چشم

    مردمك به سیاهى كوچكى كه در میان سیاهى چشم است, گفته می‌شود. معنى دیگر آن مردم خُرد است كه در این صورت تصغیر كلمه مردم است. معمولن از سیاق جمله دانسته می‌شود كه مردمك به معنى سیاهى در چشم است و یا مردم خُرد. از این رو با گفتن مردمك نیازى به ذكر چشم و دیده و بصر نیست و این‌ها از كلمه‌ی مردمك فهمیده می‌شود. با وجود این تعبیر مردمك چشم و مردمك دیده و مردمك بصر در متون كهن فارسى فراوان آمده و لذا کاربرد آن‌ها‌جایز است.

    * مردمك دیده، مردمك بصر، سرمه‌ی چشم، سرمه‌ی دیده

    گاه لازم است كلمه‌ی سرمه به چشم و دیده اضافه شود. مثلن: خاك پاى معشوقش را سرمه‌ی چشم می‌كرد. در متون كهن فارسى نیز تعبیر سرمه‌ی چشم و سرمه‌ی دیده به مناسبتى آمده است. خاقانى گفته است: سرمه‌ی دیده ز خاك در احمد سازند / تا لقاى ملك‌العرش تعالى بینند. همچنین عطّار گفته است: از درش گردى كه آرد باد صبح/ سرمه‌ی چشم جهان بین من است.
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    62
    بازدیدها
    4,038
    بالا