وضعیت
موضوع بسته شده است.

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
نظیره سازی


هر نوع تقلید سخره‌آمیز ادبی، نظیره‌سازی محسوب می‌شود. در نظیره‌سازی ممکن است موضوع با اهمیتی را به شیوه‌ای سَبُک یا سخره‌آمیز بیان کنند. برخی از منتقدان غربی نظیره‌سازی را یک نوع ادبی می‌دانند که شامل نقیضه و سخره حماسه است. اما پاره‌ای دیگر، نقیضه و نظیره‌سازی را دو نوع مستقل ادبی به شمار می‌آورند و تنها تفاوت بین این دو را در آن می‌دانند که هدف نقیضه جواب به اثر مشخص و معینی است. حال آن‌که در نظیره یک طرز فکر یا نگرش خاص دستاویز اثر نویسنده و شاعر قرار می‌گیرد. برای نمونه، سروانتس، نویسنده‌ی اسپانیایی سده ی هفدهم میلادی در کتاب دُن کیشوت، سنت ادبی رمانس را به سخره و ریشخند می‌گیرد.


نقد فمینیستی


دیدگاه اصلی نقدهای فمینیستی آن است که: تمدن غرب تمدنی پدرسالار و مردمحور است و به گونه ای سازمان یافته است که در تمام مظاهر این تمدن از فلسفه تا کتاب مقدس یهودیان، زن نسبت به مرد همواره کم تر است و جایگاهی پست تر و منفی دارد. تفاوت جسمانی و قدرت جسمانی مردانه در کنار ویژگی های شخصیتی این جنس باعث شده است که بر طبق این نگاه مردانه، مردان موفق به اختراعات بزرگ، کارهای مهم و ایجاد فرهنگ و تمدن بشوند. برعکس در طول تاریخ زنان را طوری تربیت کرده اند که این پدرسالاری را باور کرده اند و خود را دست کم گرفته اند.


نهاد مفعولی


نهاد مفعولی کلمه‌ای است که برای بخشی از جمله، نهاد و برای بخشی دیگر، مفعول باشد. به عبارت دیگر: کلمه‌ای‌ است در جمله‌ی مرکب، که در یکی از جمله‌های پایه یا پیرو، نهاد است، و در دیگری، مفعول. مانند کتاب در دو جمله‌ی زیر:
کتابی خریده‌ام که خواندنی است.
کتابی که خریده‌ام خواندنی است.


واژه


واژه" اصطلاحی است در زبان شناسی به معنی "کلمه" اما تفاوت آن با "کلمه" در آنست که واژه یا قاموس می تواند کلماتی با شکل های متفاوت داشته باشد. در واقع واژه آن واحد انتزاعی است که در دل کلمه قرار دارد. برای مثال اگر چه کلمه "گذشت" در جمله "او از آنجا گذشت" و "انسان باید گذشت داشته باشد" یکی است، قاموس آنها تغییر کرده است بطوری که در دومی واژه ای متفاوت داریم.


وحدت زمان


اصطلاح وحدت زمان از اشاره ای سرچشمه می گیرد که ارسطو در کتاب فن شاعری دارد. وی می گوید: حوادث تراژدی باید در طول یک شبانه روز رخ دهد و یا حداقل از این حدود تجـ*ـاوز نکند. نمایش نامه ی مطلوب آن است که مدت وقوع حادثه ی آن تقریبن برابر همان مدتی باشد که برای اجرا لازم است، زیرا جا دادن حادثه ی سال ها و قرن ها در یک نمایش سه چهار ساعته کاری طبیعی نیست و مغایر با اصل حقیقت نمایی است. موضوع "وحدت مکان" را نیز ماگی، منتقد ایتالیایی ، از وحدت زمان ارسطو نتیجه گرفت.


وحشی ارجمند


وحشی در لغت به کسی می گویند که از مواهب تمدّن بی بهره است و ارجمند در لغت به معنای با ارزش، بزرگوار، گرانمایه، شریف، اصیل، غنی است. "وحشی ارجمند" در اصطلاح اشاره به گرایشی دارد که در سده ی هفدهم و هجدهم میلادی در حیات فرهنگی و ادبی اروپا پدید آمد و بیانگر جستجویی است که غرض از آن احیای پاکی، شکوه، و غنای بکر و تمدّن نیافته اولیه است. اساس این گرایش بر این اعتقاد استوار است که در زمان های اولیه و شرایط آزاد بدوی، انسان های بیگناهی همچون آدم و حوا می زیسته اند.


وزن


ما با شنیدن هر یک ازمصراع های یک شعر موزون، آهنگ خاصی را حس می کنیم که آن را در یک جمله ی معمولی نمی یابیم .این آهنگ را که در همه ی مصراع ها یکسان است، « وزن شعر» می نامند.


وزنی که در هر یک ازمصراع ها احساس می شود، پیرو نظمی است که در چه گونگی قرارگرفتن واژه های آن مصراع وجود دارد، به گونه ای که اگر در هر مصراع واژه ای برداشته شود و یا جای آن وازه یا واژه های شعر تغییر کند، آن آهنگ و وزن نخستین احساس نخواهد شد. در هر شعر همه ی مصراع ها هم وزن اند، یعنی تعداد و ترتیب هجاها در هر دو مصراع یکی است.


علمی که درباره ی وزن شعر سخن می گوید عروض نامیده می شود.


وزن کامل

هر وزن که از تکرار پایه "متفاعلن" یا شاخه‌ها و زحاف‌های آن به دست آید، آن را وزن کامل گویند. وزن کامل بر دو گونه است: کامل سالم و کامل غیرسالم:
١- وزن کامل سالم
آن است که از تکرار پایه‌ی متفاعلن به وجود آمده باشد، مانند این بیت:
چه کند شمن، چو جدا شود شمن از صنم
به جز آن که روز و شبان نشسته بود به غم
٢- وزن کامل غیرسالم
وزنی است که از شاخه‌ها و زحاف‌های متفاعلن به وجود آمده باشد و زحاف‌های آن عبارتند از:
- مقطوع
- موقوص
- مقطوف

وزن متقارب

هرگاه وزنی از تکرار پایه‌ی "فعولن" یا شاخه‌ها و زحاف‌های آن به وجود آید، آن را متقارب گویند. وزن متقارب بر دو گونه است: متقارب سالم و متقارب غیر سالم.

وزن متقارب سالم وزنی است که از "تکرار پایه‌ی فعولن" به دست بیاید.

وزن متقارب غیرسالم وزنی است که از "شاخه‌ها و زحاف‌های پایه‌ی فعولن" به وجود بیاید.

وزن های تک پایه در علم عروض

وزه های تک‌پایه عبارتند از:
١- رمل با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "فاعلاتن"
٢- متقارب با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "فعولن"
۳- رجز با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "مستفعلن"
٤- هزج با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "مفاعیلن"
۵- متدارک با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "فاعلن"
٦- وافر با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "مفاعلتن"
۷- کامل با پایه یا تکرار پایه و شاخه‌های "متفاعلن"

همنشینی مالوف

در معنی شناسی تمایل کلمات معین در همنشینی با یکدیگر را همنشینی مألوف کلمات گویند. برای نمونه، صفت "پاکیزه" با اسم هایی نظیر آسمان، جامه، انسان، دست و صورت قابلیت همنشینی دارد، اگر چه با هر یک از این کلمات معنی اندک متفاوتی را ممکن است القا کند.

کلمات مترادف (synonym) با وجود مطابقت دلالت نمی توانند با کلمات متفاوتی همنشین شوند. مثلن کلمات "عمیق" و "ژرف" هر دو می توانند با "همدردی" همنشین شوند، اما فقط "عمیق" با "چاه" همنشینی مألوف دارد.

 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    تدوین : آریا ادیب


    علم بیان




    بیان به معنی پیدا و آشکار شدن است و در اصطلاح ادبیات عبارت است از مجموع قواعد و قوانینی که به وسیله ی آن ها یک معنی به راه های گوناگون نشان داده می شود.



    شیوه های بیان اندیشه را دردانش بیان در چهار زمینه گنجانده اند که ما در این بخش به بررسی هر یک از آن ها می پردازیم. این چهار زمینه که مباحث علم بیان است، عبارت است از:


    تشبیه ، استعاره ، مجاز و کنایه که از نظر حالات سخن نیز به سه دسته ی ایجاز، اطناب و مساوات بخش می شود.



    ١ـ تشبیه :


    تشبیه پیوند برقرار کردن میان دو چیز و همانند کردن آن ها است با واژه ها یا عباراتی ویژه، مانند:


    «علم درهدایت انسان چون نور است »


    در این مثال چهار پایه یا رکن وجود دارد که ارکان تشبیه نامیده می شود.



    ١ـ مُشَبَه : چیزی که آن را به چیز دیگری مانندکرده ایم (یعنی علم )
    ۲ـ مُشَبَه به : چیز دوم که مُشَبَه، به آن مانند شده است (یعنی نور)
    ٣ـ ادات تشبیه : واژه هایی که میان مشبه و مشبه به، پیوند برقرارمی کند که برخی از آن ها عبارت است از:


    چون، چو، همچون، مانند ِ، بسان ِ ، مثل ِ ، بکردار ِ، پنداری، گویی و ...
    ۴ـ وجه شِبه: صفت مشترک میان مشبه و مشبه به است (یعنی هدایت )
    نمونه ی دیگر:
    ز خوشی باغ همچون دلبران شد / ز خوبی شاخ همچون اختران شد




    ● تشبیه مؤکدّ :
    گاهی ممکن است ادات تشبیه حذف شود
    روی او ماه است اگر بر ماه مشک افشان شود. ( که روی او چون ماه است بوده است)



    ● تشبیه مجمل :


    حذف وجه شِبه موجب می گردد تا ذهن خواننده خود تلاش کند تا دلیل همانندی را بیابد. مانند :
    تنم چون سایه ی موی است و دل چون دیده ی موران


    ( وجه شبه در این جا باریکی (مو) و تنگی (دیده) است که حذف شده است)



    ● تشبیه تسویه
    هنگامی است که چند مشبه را به یک مشبه به تشبیه کنند، مانند:
    نقش خورنق است همه باغ و بوستان / فرش ستبرق است همه دشت وکوهسار




    ● تشبیه چمع
    گاه یک مشبه را به چند مشبه به تشبیه می کنند، مانند:
    من همچو خار و خاکم و تو آفتاب و ابر




    ● تشبیه بلیغ
    درتشبیه بلیغ ادات تشبیه و وجه شبه هر دو حذف می شود. مانند: عمر برف است.



    در زبان ادبی گاه مشبه و مشبه به به کمک کسره به هم می پیوندد و به صورت اضافه ی تشبیهی بیان می شود. مانند: برف عمر
    بنابراین اضافه ی تشبیهی گونه ای ازتشبیه بلیغ است.

     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    چند نمونه :

    کیمیای عشق، قد سرو، تیر مژگان، شبنم عشق، نیشترعشق، آتش عشق، سراچه ی دل، باران رحمت، خوان نعمت، اطفال شاخ، بنات بنات، کلاه شکوفه، مهد زمین، دایه ی ابر بهاری، نوردانش، چراغ علم، تخم محّبت، نسیم رحمت، سحاب رحمت، سیلاب اشک.




    ۲- استعاره :


    هرگاه واژه ای به دلیل شباهتش با واژه ی دیگری به جای آن به کار رود، استعاره پدید می آید.


    به گفته ی دیگر، استعاره تشبیهی است که یکی از طرفین تشبیه ذکر نشود.




    استعاره از لحاظ ذکر یا حذف مشبه یا مشبه به بر دو نوع است :



    الف ) استعاره ی مصّرحه :


    هنگامی است که مشبه را حذف کنیم و تنها مشبه به را ذکر نماییم. مانند :



    - یکی « درخت گل » اندر میان خانه ماست / که سرو های چمن پیش قامتش پستند (سعدی )
    استعاره از جوانی بلند بالا و خوش اندام





    - ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد (حافظ )
    استعاره از یار زیبا روی

    - فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد (سعدی )
    استعاره از چمن و سبزه

    - همی زور کرد این بر آن آن بر این / نجنبید یک شیر بر پشت زین (فردوسی )
    استعاره از پهلوان

    - کلاهش را برداشت و از زیر آن آبشار طلایی رنگ سرازیر شد.
    استعاره از مو



    ب) استعاره ی مکینه :


    این استعاره وارونه ی استعاره ی مصّرحه است، یعنی درآن « مشبه به » را حذف کرده و مشبه را ذکر می کنند.


    ولیکن «مشبه به» جای خود را به یکی یا چند اوصاف خود می دهد. مثلن وقتی می گوییم :کام ظلم، ظلم را به حیوانی تشبیه کرده ایم که کام و دهان برای بلعیدن دارد و مظلوم را درکام خود فرو می برد.
    نمونه های دیگر:
    - به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب نگر / که کار جهان بی ثبات و بی محل است (حافظ )
    - یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو بـرده بود.
    - دست روزگار، رخسارصبح، چنگال مرگ، آستین عقل، دست طرب، چشم بخت.



    ٣- مجاز:


    مجاز به کاربردن واژه است درمعنایی غیرحقیقی به شرط آن که میان معنی حقیقی و معنی غیر حقیقی پیوندی برقرار باشد. مثلن هنگامی که می گوییم :« جهان انجمن شد بر تخت اوی » مراد ازجهان، مردم جهان است.
    معمولن رابـ ـطه های زیر باعث می شود که واژه ای در معنی مجازی به کار رود:
    - رابـ ـطه ی حال با جا : سراسرهمه دشت بریان شدند. (دشت به جای مردم دشت آمده است)
    - رابـ ـطه ی کل با جز: ایران درمسابقات فوتبال قهرمان شد. (که ایران به جای تیم فوتبال ایران آمده است)
    - رابـ ـطه ی جزء با کل : به کشتن دهند سر به یکبارگی (سر به جای تمام وجود آمده است)
    - رابـ ـطه ی لازم با ملزوم : فلان را در دوستی پای نیست .(پای به جای پایداری آمده است)


    در اصطلاح علم بیان این رابـ ـطه ها را علاقه نیز می نامند.



    نمونه های دیگر:


    - همی کند سودابه از خشم موی / همی ریخت آب و همی خست روی (به معنی اشک) (فردوسی )
    - یکی تازی ای برنشسته سیاه / همی خاک نعلش برآمد به ماه ( به معنی آسمان) (فردوسی )


    - سر رفتن داشتن: که سر به معنی قصد و اراده می باشد.



    ۴ -کنایه :


    کنایه به معنی پوشیده سخن گفتن است، اما در علم بیان، عبارت است از گفتن لفظی در معنی غیرحقیقی (معنی نزدیک)، آن گونه که بتوان معنی حقیقی (معنی دور) آن را نیز اراده کرد.


    به عنوان مثال درجمله های:


    « پرسیدم : پس چه خاکی بر سر بریزم »


    و :


    « مابقی را فعلن خط بکش »


    عبارت های مشخص شده دارای دو معنی نزدیک و دور است، اما معنی دور آن ها موردنظر است.


    «چه خاکی بر سر بریزم » در معنی حقیقی یعنی «چه کار باید بکنم » و عبارت «خط بکش » یعنی «نادیده بگیر».


    به این کاربرد کنایه می گویند.
    چند نمونه :


    - در خانه ی او به روی همه باز است
    معنای نزدیک : همه می توانند وارد خانه ی او شوند
    معنای دور : مهمان نواز است




    - آب از دستهایش نمی چکد.
    معنایی نزدیک : نمی گذارد قطره ای آب از دستهایش به روی زمین بچکد.


    معنایی دور : هیچ چیزی از او به دیگران نمی رسد، خیلی خسیس است.



    - چشم به راه بودن
    معنای نزدیک : یکسره به راه نگاه می کند


    معنای دور : انتظار کشیدن




    - شکم را صابون زدن
    معنای نزدیک : به شکم صابون زدن
    معنای دور: امیدوار بودن




    - کمر بستن
    معنای نزدیک : کمربند را به کمر بستن
    معنای دور : همّت کردن



    نمونه های دیگر:
    - سر به جیب مراقبت فرو بردن : کنایه از فرو رفتن در حالت تفکّر و تعّقل


    - سیه گلیم: کنایه از بدبخت


    - عنان پیچ : کنایه از سوارکار
    تفاوت کنایه با مجاز و استعاره در این است که در کنایه به هر دو معنی می توان دست یافت و هر دو معنی می تواند درست باشد ( ولی گوینده معنی حقیقی را می خواهد).




    ● علم بیان که به یاری آن حالات گوناگون سخن را نیز در هماهنگی با حال شنونده و خواننده تعیین می کنند، به سه نوع ایجاز، اطناب و مساوات نیز بخش می گردد :



    ایجاز : ایجاز عبارت است از بیان مقصود و معنی در کوتاه ترین لفظ و کم ترین عبارت، مشروط بر آن که رساننده ی مقصود باشد. به ترین نمونه ی ایجاز، کلام فردوسی در توصیف رستم درشاهنامه است .
    چنانچه ایجاز به اندازه ای باشد که مخّل معنی باشد و یا بیان مقصود را نکند، آن را « ایجاز مخّل » می گویند.



    اطناب : دراز گویی و آوردن واژه ها و عباراتی است زاید و بسیار در سخن که معنی آن ها کم و اندک باشد.


    اگر اطناب و دراز سخنی موجب ملال شنونده و خواننده گردد آن را «اطناب ممّل» می نامند.



    مساوات : یعنی آوردن لفظ به اندازه معنی. دقت در مساوات ِ لفظ و معنی، موجب روشنی معنی می گردد و از این رو کلامی که با حفظ سادگی، در آن مساوات هم به کار رود، برای رسانیدن مقصود گوینده بسیار مناسب است. به ترین نمونه ی مساوات در کلام سعدی دیده می شود
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    تدوین : آریا ادیب






    علم بدیع





    بدیع در واژه به معنی تازه، نو و نوآورده است و در گستره ی زبان، علمی است که از آرایه های ادبی سخن می گوید. آرایه ها زیورهایی است که سخن را بدان می آرایند.




    آرایه های ادبی بر دو گونه است:



    الف) ـ آرایه های لفظی (صناعات لفظی ) :


    به آن دسته از آرایه های ادبی گفته می شود که از تناسب آوایی و لفظی میان واژه ها پدید می آید. مانند:


    واج آرایی، سجع، ترصیع، جناس و اشتقاق



    ب) ـ آرایه های معنوی (صناعات معنوی ) : به آن دسته از آرایه های ادبی گفته می شود که بر پایه ی تناسب های معنایی واژه ها شکل می گیرد، مانند:


    مراعات نظیر، تناقض، عکس، تلمیح، تضمین، اغراق، حسن تعلیل، ارسال المثل، تمثیل، اسلوب معادله و ایهام.



    الف) - آرایه های لفظی :



    ١- واج آرایی :


    به تکرار یک واج (حرف صامت یا مصوت ) در یک بیت یا عبارت گفته می شود که پدید آورنده ی موسیقی درونی شعر است. واج آرایی یا نغمه ی حروف، تکراری آگاهانه است که موجب آن می گردد که تاثیر موسیقی کلام و القای معنی مورد نظر شاعر بیش ترگردد. مانند:



    سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند ( تکرارصامت چ )
    خیزید و خز آرید که هنگام خزان است ( تکرارصامت های خ و ز ) از منوچهری که تداعی کننده ی صدای ریزش و خرد شدن برگ ها درفصل خزان است.
    نمونه های دیگر:
    بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران / کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران (سعدی )
    بر او راست خم کرد و چپ کرد راست / خروش از خم چرخ چاچی بخاست (فردوسی )



    ۲ـ سجع :


    معنی آواز کبوتر را دارد و در اصطلاح سخن شناسان، آوردن واژه هایی است ( واژه های سجع ) در آخر قرینه های سخن منثور به سانی که حرف آخر این واژه ها یکی باشد.


    معمولن هر قرینه از یک جمله تشکیل می شود، اما گاهی نیز یک قرینه دو یا چند جمله ی کوتاه دارد.


    به جمله هایی که دارای آرایه ی سجع باشند مسجّع و این کار را تسجیع می گویند.
    نمونه :



    - ای عزیز، در رعایت دل ها کوش و عیب کسان می پوش (خواجه عبدالله انصاری )
    - جان ما را صفای خود ده و دل ما را هوای خود ده (خواجه عبدالله انصاری )
    - منّت خدای را عّزوجّل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت (گلستان )
    - هرنفسی که فرو می رود ممّد حیات است و چون برمی آید مفّرح ذات (گلستان )



    درعبارات بالا، کوش و می پوش ، صفا و هوا، قربت و نعمت، حیات و ذات، واژه ها ی سجع به شمار می آید.
    سجع متوازی


    سجع متوازی آن است که در آخر دو جمله، کلماتی قرار گیرند که در وزن، عدد و حرف رَوی (حرف آخر قافیه) یکسان باشند. مثل: انیس و جلیس.
    مثال‌هایی از گلستان سعدی:
    سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند.
    هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.
    باران رحمت بی‌حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی‌دریغش همه جا کشیده.




    ٣ـ ترصیع :


    به معنی جواهر نشاندن است و در اصطلاح ادبی هرگاه اجزای دو بخش از یک بیت یا عبارت، نظیر به نظیر، در وزن و واج آخر مشترک باشد، آرایه ی ترصیع پدید می آید. مانند :


    ای منّور به تو نجوم جلال، وی مقّرر به تو رسوم کمال

    برگ بي برگي بود ما را نوال / مرگ بي مرگي بود ما را حلال
    که همه ی این زوج ها با یکدیگر هم وزن و هم قافیه است.
    نمونه های دیگر:
    ای کریمی که بخشنده ی عطایی و ای حکیمی که پوشنده ی خطایی (خواجه عبدالله انصاری )
    بدان خدای که این افلاک را بر پای داشت و این املاک را بر جای (قاضی حمیدالدین بلخی )
    باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده (سعدی )
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376

    ۴ – موازنه

    هرگاه اجزای دو بخش از یک بیت یا عبارت، نظیر به نظیر در وزن مشترک ولی در واج آخر مشترک نباشد، آرایه ی موازنه پدید می آید. مانند:


    دل به امید روی او همدم جان نمی شود / جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند
    این لطافت کز لب لعل تو من گفتم که گفت / وین تطاول کز سر ِ زلفِ تو من دیدم که دید
    گر عزم جفا داری سر در رهت اندازم / ور راه ِ وفا گیری جان در قدمت ریزم

    ۵ ـ جناس (تجنیس) :


    تجنیس به کار بردن واژه هایی است که تلفظی یکسان و نزدیک به هم دارد. این آرایه بر تأثیر موسیقی و آهنگ سخن می افزاید.


    جناس دو نوع است : جناس تام و جناس ناقص
    • جناس تام : هرگاه واژه ای در یک بیت یا عبارت دو بار به کار برود و هر بار معنای دیگری داشته باشد. مانند:
    بیا و برگ سفر ساز و زاد ره بر گیر / که عاقبت برود هرکه او ز مادر زاد (خواجوی کرمانی )
    دو واژه ی زاد (توشه) و زاد (ولادت) با وجود تفاوت معنایی یکسان خوانده می شود.
    نمونه :
    خرامان بشد سوی آب روان / چنان چون شده باز یابد روان (فردوسی )
    عشق شوری در نهاد ما نهاد / جان مادر بوته ی سودا نهاد (فخرالدین عراقی )
    بهرام که گور گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت (نظامی )
    برادرکه در بند خویش است / نه برادر و نه خویش است (سعدی )


    تار زلفت را جدا مشاطه گر از شانه کرد / دست آن مشاطه را باید جدا از شانه کرد (امیر خسرو دهلوی)



    • جناس ناقص: هرگـاه دو واژه در یکـی از مـوارد زیر با هم اختلاف داشته باشد، یکی از انواع جناس ناقـص پدید می آید.



    الف ) جناس ناقص حرکتی


    اختلاف درحرکت، مانند : مِلک ،مُلک؛ قَمَری، قُمری؛ گِرد، گَرد؛ مِهر، مُهر


    در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند / به دشت پُر ملال ما پرنده پَر نمی زند



    ب) جناس ناقص اختلافی یا مطرّف


    هنگامی که در یک حرفِ یک واژه اختلاف هست:


    اختلاف در حرف نخست : ناز، باز؛ رفیق، شفیق؛ چاه، جاه
    اختلاف درحرف میانی : آستین، ستان؛ کمین، کمان
    اختلاف درحرف پایانی: بار، باز
    هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آمد / ما نیز یکی باشیم از جملۀ قربان ها



    پ) جناس ناقص افزایشی یا زاید


    هنگامی که یک واژه، یک حرف بیش تر ازدیگری دارد :


    در آغاز یک حرف بیش تر دارد. مانند: شما، ما؛ مرنج، رنج
    در میان یک حرف بیش تردارد. مانند: خاص، خلاص؛ دست، دوست
    در پایان یک حرف بیش تردارد. مانند: قیام، قیامت



    ت) جناس ناقص مرکب


    هنگامی که یکی از دو رکن جناس از ترکیب دو واژه پدید آید:
    دل خلوت خاص دلبر آمد / دلبر ز کرم به دل بر آمد

    ث ) جناس ناقص قلب


    هنگامی که اختلاف دو رکن جناس درجا به جایی حروف آن ها باشد :


    امهال،اهمال؛ قلب،لقب؛ گنج،جنگ
    ابر بهاری را فرموده تا بنات، نبات در مهد زمین بپرورد (سعدی )




    • جناس خطی:
    هنگامی که دو لفظ در خط و نوشتن نظیر هم باشند اما در تلفظ مختلف. مانند:


    عِلم و عَلَم، سِحر و سَحَر ، گـُل و گِل.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    • جناس زائی:
    هنگامی که دو کلمه در همه اجزاء با یکدیگر شبیه باشند، جز آن که یکی حرفی افزود بر دیگری یا متفاوت از دیگری داشته باشد، مانند:
    دور از تو، مرا، عشق تو کرده‌ست به حالی / کز مویه چو موئی شدم از ناله چو نالی

    • جناس صامت:


    جناس صامت یکی از جلوه های موسیقی در شعر است و به هم جنس بودن حروف بی صدا که قبل یا بعد از حروف صدادار مختلف تکرار شود. گویند. برای نمونه تکرار حروف بی صدای"ص" یا "ف" در بیت زیر از حافظ:
    نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد / ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد


    • جناس محرف:


    جناس محرف یا جناس آوایی نوعی از جناس است که در آن حروف بی صدا در ابتدای کلمات نزدیک به هم (با فاصله‌ی اندک) تکرار شوند. برای نمونه تکرار صدای "س" در بیت زیر:
    این سو کشان سوی خوشان، وان سو کشان با ناخوشان / یا بگذرد یا بشکند، کشتی در این گرداب‌ها (مولوی)
    • جناس مفروق:
    نوعی جناس مرکب است که دو کلمه در لفظ مشابه و در خط مختلف باشند مانند:
    تا زنده ام در راه مهر تو تازنده ام
    من مرده نیم و لکن مردنیم




    ۶- اشتقاق :


    به کار گرفتن واژه هایی که هم ریشه و هم خانواده باشد را اشتقاق می نامند.
    عالم، معلوم؛ مفتاح، فتوح؛ دیده، دیدار؛ لطف، لطیفه


    موج زخود رفته ای تند خرامید و گفت / هستم اگر می روم گر نروم نیستم


    شبه اشتقاق : در این جا واژه ها به ظاهر هم ریشه است ولی از جهت معنی ارتباطی میان آن ها نیست. مانند : عَلَم ،عالم



    ب )- آرایه های معنوی :



    ١- مراعات نظیر (تناسب ) :


    از متداول ترین آرایه های ادبی در ادبیات کلاسیک و معاصربه شمار می آید و آن عبارت است از آوردن دو یا چند واژه در یک بیت یا عبارت که در خارج از آن بیت نیز رابـ ـطه ای خاص میان آن ها برقرار باشد.
    مانند :
    ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (سعدی )
    با ساربان بگویید احوال آب چشمم / تا بر شتر نبندد محمل به روز باران (سعدی )
    از داس دروگر وقت هیچ روینده را زینهار نیست (شکسپیر)


    بیستون بر سر راه است مباد از شیرین/ خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید




    ۲- تضاد ( طباق )


    هرگاه دو واژه با معنای متضاد دریک بیت یا عبارت به کار رود آرایه ی تضاد پدید می آید.
    نمونه :
    غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود / ز هرچه رنگ تعّلق پذیرد آزاد است (حافظ )
    نه شاخش خشک گردد روز سرما / نه برگش زرد گردد روز گرما (فخرالدین اسعدگرگانی )


    بسیار سیه سپید کرده است / دوران سپهر لاجوردی



    ٣- تناقص (پارادوکس )


    اگر دو مفهوم متضاد را به هم نسبت دهیم یا آن دو را با هم جمع کنیم، آرایه ی تناقص شکل می گیرد. آشتی دادن دو متناقص را پارادوکس (متناقض نما) گویند.
    نمونه :


    " جیب هایم پر از خالی است " که برای عمق بخشیدن به سخن، دو صفت متضاد «پر» و «خالی» را با هم به کار بـرده ایم.


    حاضر غایب، فریادسکوت و گشنه پلو نمونه های دیگری از آرایه ی متناقض است.
    نمونه ها ی بیش تر:


    - جامه اش شولای عریانی است. (اخوان ثالث ) شولا (نوعی جامه ) که با صفت عریانی همراه شده است.
    - از تهی سرشار، جویبار لحظه ها جاری است. (اخوان ثالث) تهی و سرشار دو صفت متضاد است.
    - دولت فقر خدایا به من ارزانی دار / کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است (حافظ)
    دولت یعنی خوشبختی و ثروت، که متضاد فقر است.
    - ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی / از این باد ار مددجویی، چراغ دل بر افروزی (حافظ)
    بر افروختن چراغ به باد نسبت داده شده است که خود عاملی است برای خاموش شدن چراغ
    طنز یعنی گریه کردن قاه قاه / طنز یعنی خنده ی پر اشک و آه



    ۴-عکس (قلب) :


    هرگاه در یک بیت یا عبارت، میان دو مورد پیوندی برقرارکنیم و سپس در بخش دیگری جای آن دو را با هم عوض کنیم و یا هرگاه نویسنده با جا به جا کردن اجزای ترکیب های وصفی و اضافی، ترکیب ها ی تازه پدید آورد.
    نمونه:
    - حافظ مظهر روح اعتدال و اعتدال روح اقوام ایرانی است .
    - برهنگی فرهنگی و فرهنگ برهنگی
    - بسیار اندک اند کسانی که هم حرف خوب می زنند و هم خوب حرف می زنند.



    ۵ ـ تلمیح :


    در واژه به معنی «به گوشه چشم اشاره کردن» است و در اصطلاح ادبی بهره گیری از نقل قول ها، آیات، احادیث، داستان ها و وقایع تاریخی است و یا آن که با شنیدن بیت یا عبارتی، به یاد داستان و افسانه، رویدادی تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیثی بیفتند، بدون آن که آن موضوع و داستان را تعریف کنند.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    نمونه :

    نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت / متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را (شهریار)
    که به حدیث «لا فتی الّا علی لاسیف الّا ذوالفقار» اشاره دارد.
    نمونه های دیگر:


    - آسمان بار امانت نتوانست کشید / قرعه کار به نام من دیوانه زدند (حافظ )
    - چنین گفت پیغمبر راست گوی / ز گهواره تا گور دانش بجوی (فردوسی )
    - چه فرهاد ها مرده در کوه ها / چه حلاج ها رفته بر دارها (علامه طباطبایی )
    - ما قصه سكندر و دارا نخوانده ايم / از ما به جز حكايت مهر و فا مپرس
    - گفت آن يار كز و گشت سردار بلند / جرمش اين بود كه اسرار هويدا مي كرد



    ۶- تضمین :


    هرگاه شاعر یا نویسنده ای در سخن خود از شعر یا نوشته ی دیگری بهره بگیرد، آرایه ی تضمین شکل می گیرد و به ترآن است که نام گوینده ی اصلی گفته شود.
    نمونه :
    چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم / که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
    «همه شب دراین امیدم که نسیم صبحگاهی / به پیام آشنایی بنوازد آشنا را»
    که در این نمونه «شهریار» بیتی ازحافظ را تضمین کرده است.
    نمونه ی دیگر:
    چه خوش گفت فردوسی پاکزاد که رحمت بر آن تربت پاک باد
    «میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است»
    که در ابن جا سعدی بیتی از«فردوسی » را تضمین کرده است.
    نمونه ی دیگر:
    آوردن متن عربی آیه یا حدیثی را در سخن، «درج» می نامند و اگر مضمون آیه یا حدیثی در سخن آورده شود، آن را «حل» می گویند و «حل و درج » را اقتباس می نامند.



    ۷ـ اغراق (مبالغه، غلو) :


    هنگامی است که شاعر یا نویسنده ای صفتی را در فرد یا پدیده ای برجسته کند که مطابق عرف و عادت جاری پذیرفته نیست و درعالم واقع امکان دست یابی به آن صفت وجود ندارد. مانند:


    بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران / كز سنگ ناله خيزد وقت وداع ياران
    مانند ابر بهار گریستن و گریه ی درد آلودی که حتا سنگ را هم به ناله وا می دارد، بیانی آمیخته به اغراق است
    هر شبنمي در اين ره، صد بحر آتشين است / دردا كه اين معما شرح و بيان ندارد
    قطره ی ناچیز شبنم را در راه عشق، صد دریای آتشین تصّور کردن بیانی اغراق آمیز است


    فردوسی می گوید:
    که گفتت برو دست رستم ببند / نبندد مرا دست، چرخ بلند


    ز سمّ ستوران درآن پهن دشت / زمین شش شد و آسمان گشت هشت
    خروش آمد از باره ی هر دو مرد / تو گفتی بدرّید دشت نبرد
    بر آن گونه رفتند هر دو به رزم / تو گفتی که اندر جهان نیست بزم
    شود کوه آهن چو دریای آب / اگر بشنود نام افراسیاب
    اغراق، مناسب ترین ابزار برای آفریدن صحنه های حماسی است.




    ۸ـ حسن تعلیل :


    هرگاه شاعر یا نویسنده برای واقعیتی نه دلیل علمی و عقلی، بلکه دلیلی تخّیلی و ادیبانه و زیبا ارائه دهد.
    نمونه:
    از آن مرد دانا دهان دوخته است / که بیند که شمع از زبان سوخته است (سعدی )
    در این جا شاعر برای کم حرفی و سکوت مردم دانا علّتی ادبی و غیر واقعی ارائه می کند. (همین زبان است که به جان شمع آتش انداخته است).



    ۹ـ لفّ و نشر :


    لفّ به معنی پیچیدن و نشر به معنی بازکردن و پراکندن است و در اصطلاح ادبی هنگامی است که دو یا چند چیز را نخست بدون توضیح در پی هم آوردند (لفّ) و سپس توضیحات مربوط به هر یک را ذکر کنند (نشر).
    نمونه :
    - به روز نبرد آن یل ارجمند / به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
    برید و درید و شکست و ببست / یلان را سر و سـ*ـینه و پا و دست (فردوسی )
    یعنی در روز نبرد آن یل ارجمند به شمشیر سر یلان را برید و به خنجر سـ*ـینه شان را درید و به گرز پاهایشان را شکست و به کمند دست هایشان را ببست.


    اگر دو یا چند چیز که نخست بدون توضیح آورده می شود و توضیحات آن ها به تربیب در پاره ی دیگر آورده شود «لفّ و نشر» را مرتب نامند و اگر توضیحات به ترتیب نباشد، آن را «لفّ و نشر نامرتب (مشوّش )» می خوانند.
    نمونه ی بالا از انواع لفّ و نشر مرتب است.
    نمونه ی لفّ و نشر نامرتب :
    - افروختن و سوختن و جامه دریدن / پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت (بهار)
    پروانه سوختن، شمع افروختن و گل جامه دریدن را از من آموخت .
    نمونه ی دیگر:
    - چه باید نازش و نالش بر اقبالی و ادباری / که تا برهم زنی دیده نه این بینی، نه آن داری (سنایی )


    - اي شاهد افلاكي در مستي و در پاكي / من چشم تو را مانم، تو اشك مرا ماني
    یعنی اي شاهد افلاكي من در مستي به چشم تو مي مانم و تو در پاكي به اشك من مي ماني
    - در باغ شد از قد و رخ و زلف تو بی تاب / گلبرگ تری، سرو سهی، سنبل سیرآب


    ١۰ـ ارسال مثل :


    هرگاه شاعر یا نویسنده ای در سخن خود از ضرب المثلی بهره بگیرد، آرایه ی ارسال مثل پدید می آید.
    نمونه :
    هر کسی از ظّن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من (مولوی )
    مصراع اول امروزه به عنوان ضرب المثل به کارمی رود.
    نمونه های دیگر:
    - سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد / که در آب، مرده بهترکه در آرزوی آبی (سعدی )
    - توسنی کردم ندانستم همی / کز کشیدن تنگ تر گردد کمند (رابعه )
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376

    ١١ـ تمثیل :

    هرگاه برای روشن شدن مطلبی پیچیده، آن را به موضوعی ساده تر تشبیه کنیم و یا برای اثبات موضوعی نمونه ای بیاوریم، آرایه ی تمثیل پدید می آید.
    نمونه :
    - من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش / هر کسی آن درود عاقبت کار، که کشت (حافظ )
    - دل من نه مرد آن است که با غمش برآید / مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی (سعدی )
    - محرم این هوش جز بیهوش نیست / مرزبان را مشتری چون گوش نیست (مولوی )



    ١۲ـ اسلوب معادله :


    در نوعی از تمثیل، گاهی دو موضوع گفته شده به گونه ای است که می توان آن دو را برابر با یکدیگر دانست. این ارتباط معنایی بر پایه ی تشبیه است و یکی مصداقی برای دیگری است. به چنین شکلی ازتمثیل، اسلوب معادله گفته می شود که در اشعار شاعران سبک هندی بیش تر از هردوره ی دیگری دیده می شود.
    نمونه :
    - دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست / جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است (صائب )
    - آدمی پیر چو شد حرص، جوان می گردد / خواب در وقت سحرگاه، گران می گردد (صائب )
    - عشق چون آید، برد هوش، دل فرزانه را / دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را (زیب النسا)
    - سعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات / غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را (سعدی )
    - بی کمالی های انسان از سخن پیدا شود پسته ی بی مغز چون لب وا کند رسواشود
    همان گونه که می بینید هر مصراع از این ابیات یک جمله ی مستقل است و می توان به راحتی جای مصراع ها را عوض کرد.
    دود ≈ ابرو بالا نشستن ≈ جای چشم را گرفتن
    حرص آدمی ≈ خوا ب پیری ≈ وقت سحرگاه
    جوان شدن≈ گران شدن عشق ≈ دزد دانا
    هوش دل فرزانه ≈ چراغ خانه از هوش بردن ≈ کشتن چراغ
    دل من ≈ مگس غم ≈ عقاب
    از پس غم برآمدن≈ افکندن عقاب شعله ≈ چشم

    ارسال مثل، تمثیل و اسلوب معادله اغلب یک آرایه به شمار می آید.




    ١٣ـ ایهام :


    یا تورایه به معنی به شک انداختن است و در اصطلاح ادبی، به کاربردن واژه یا ترکیبی در دو معنی نزدیک و دور به ذهن است و هر کدام از آن دو معنی را بتوان از آن برداشت کرد. ایهام، هنری ترین آرایه ی معنوی است و استاد مسلم آن حافظ است.
    نمونه :
    - غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد / گفتم افسانه ای شیرین و به خوابش کردم (رهی معیری )
    که شیرین هم به معنی زیبا و دلنشین و هم نام معشـ*ـوقه ی فرهاد است.
    - گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید / گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
    که بر آید هم به معنی طلوع کردن و هم به معنی اگر امکان داشته باشد است.


    - خانه زندان است و تنهايي ملال / هر كه چون سعدي گلستانش نيست
    گلستان به دو معني باغ و كتاب گلستان سعدي است
    نرگس مـسـ*ـت نوازشگرِ مردم دارش / خون عاشق به قدح گر بخورد ، نوشش باد (حافظ)
    نرگس مـسـ*ـت مردم دار یعنی چشمي كه داراي مردمك است و خوش رفتار با مردم.

    ١۴- ایهام تناسب :


    باتوجه به توضیح آرایه ی ایهام، هر واژه در سخن، هنگامی دارای ایهام تناسب است که تنها یکی از معانی آن را بتوان درجمله جای گذاری کرد و معنای دیگر آن اگر چه به دلیل تناسب و قرینه ای که درکلام دارد به ذهن خطور می کند ولی نمی توان آن را در جمله جای گذاری نمود.


    حافظ می گوید:


    گر در سرت هوای وصال است حافظا / باید که خاک درگه اهل هنر شوی
    واژه ی «هوا» در این جا تنها به معنی «آرزو» به کار رفته است، ولی خواننده باخواندن مصراع دوم به دلیل تناسبی که میان «خاک » و هوا (یعنی آسمان ) وجود دارد معنای دومِ «هوا» را نیز که همان «آسمان» باشد به یاد می آورد، لیکن نمی توان این معنی ( یعنی آسمان) را در جمله جای داد.

    - آشنایی نه غریب است که دلسوزمن است / چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
    واژه ی غریب دارای دو معنی گوناگون است، یکی عجیب و دیگری ناآشنا، ولی تنها معنی عجیب را می توان در جمله جای داد ولی معنای دوم نیز (یعنی ناآشنا) که با آشنا تضاد دارد به ذهن خطور می کند، پس واژه ی غریب ایهام تناسب دارد.


    درمصراع دوم همین بیت نیز کلمه خویش دارای دو معنی « خود » یا « قوم و خویش » است ولی تنها معنی «خود» درجمله جای می گیرد ولی به علت تناسب و تضادی که با واژه ی بیگانه دارد، معنای دوم آن (یعنی خویش و خویشاوند) نیز به ذهن می آید، پس واژه ی «خویش» نیز ایهام تناسب دارد.



    ١۵- حس آمیزی :


    آمیختن دو یا چند حس را با یکدیگر حس آمیزی گویند. مانند: « بوی لطیفی به مشام می رسد » که با آن که « بو» به حّس بویایی و لطافت به حس لامسه مربوط است، ولی لطافت به بویایی نسبت داده شده است .
    نمونه های دیگر:


    ديدي چه گفت، بوي تلخ، قيافه بامزه، برخورد سرد


    « مزه پیروزی راچشید ».


    « بردوش زمانه لحظه ها سنگین بود ». (سنگین بودن که مربوط به احساس وزن است به لحظه ها نسبت داده شده است .


    « جان از سکوت سرد شب دلگیر می شد». (سرد بودن به سکوت شب نسبت داده شده است).


    از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر / یادگاری که در این گنبد دوّار فتاد


    دیدن صدا: آمیخته شدن دوحس بینایی و شنوایی




    ١۶- تشخّص (شخصیت بخشی) :


    هرگاه با نسبت دادن عمل، حالت و یا صفت انسانی به یک پدیده (غیرانسانی ) به آن جلوه ای انسانی ببخشیم، آرایه ی تشخص پدید می آید.
    نمونه :


    به مغرب سـ*ـینه مالان قرص خورشید / زمان می گشت پشت کوهساران (بیدل)
    از نسبت دادن قید سـ*ـینه مالان به خورشید آرایه ی تشخص پدیدآمده است .
    نمونه ی دیگر:
    - آن همه ناز تنّعم که خزان می فرمود / عاقبت در قدم باد بهار آخر شد


    صبح امید که بُد معتکف پرده غیب / گو برون آی که کار شب تار آخر شد (حافظ )
    - طعنه بر طوفان مزن، ایراد بر دریا مگیر / بـ..وسـ..ـه بگرفتن ز ساحل، موج را دیوانه کرد
    دیوانگی و بـ..وسـ..ـه گرفتن به موج نسبت داده شده است.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    تدوین : آریا ادیب




    آشنایی با اصطلاحات ادبی
    بخش نخست :




    آثار روزی رسان


    آثار روزی رسان به آثاری می گویند که تنها برای کسب معاش و روزی نوشته می شود. قدمت آن دست کم به سده ی ١٨ میلادی می رسد. نمونه ی کلاسیک "اثر روزی رسان" رمان فلسفی راسلاس اثر جانسون است که نویسنده آن را برای تأمین هزینه کفن و دفن مادرش و ادای وام های خود در یک هفته شب ها نوشت.


    آرایه بیرونی


    آرایه های بیرونی آن ها هستند که بیش تر پیکره سخن را زیبا می کنند. مثل سجع، ترصیع، جناس، عکس، اشتقاق، رد المطلع، ذوقافیتین، در العجز علی الصدر، اعنات و ...
    آرایه درونی


    آرایه های درونی همان صناعات معنوی و آرایه هایی هستند که اگر ظاهر واژه دگرگون شود، باز آن آرایه از میان نمی رود. مثل پرسش بلاغی التفات، قلب و جمع.


    آرکائیسم


    آرکائیسم (باستان گرایی) آن است که شاعر یا نویسنده در اثر خود از کلمات مهجور و ساختارهای دستوری قدیم استفاده کند. باستان گرایی بر دو نوع است: باستان گرایی واژگانی و باستان گرایی نحوی.
    باستان گرایی اگر در خدمت زیبایی شعر باشد از محاسن شعر است، اما اگر سدّ و مخل زیبایی شعر باشد در زمره معایب شعر قرار می گیرد.


    آغنات


    Leonine Rhyme برابر انگلیسی برای اَعنات است. اَعنات را لزوم‌مالایلزم هم می‌گویند. در لغت به معنی به رنج افکندن، رنجانیدن، آزردن و در کاری دشوار انداختن است. و اما در علم بدیع به صنعتی می‌گویند که گوینده ملزم به چیزی شود که لازم نیست. مانند غزل سعدی که شاعر حرف "یا" را قبل از حرف رَوی "لام" (خرف آخر قافیه) تا به آخر غزل تکرار می‌کند:
    چشم بدت دور ای بدیع شمایل / ماه من و شمع جمع و میر قبایل
    جلوه‌کنان می‌روی و باز نیایی / سرو ندیدم بدین صفت متمایل
    نام تو می‌رفت و عارفان بشنیدند / هر دو به رقـ*ـص آمدند سامع و قایل
    در مجموع لزوم‌مالایلزم چنان است که شاعر یا نویسنده برای آرامش کلام یا هنرنمایی، خودش را به آوردن حرفی پیش از رَوی مجبور کند یا در اثنای سخن، آوردن کلامی را بر خودش لازم کند که در اصل لازم نباشد. به عنوان مثال، شاعر خودش را مقید کند که کلمه‌ی "روشن" را با "گلشن" و "جوشن" قافیه کند، در حالی که می‌تواند از "گلخن" و "مسکن" و "وطن" و ... هم کمک بگیرد.


    آواشناسی


    آواشناسی شامل ۳ موضوع است:
    الف) آواشناسی تولیدی، که به بررسی نحوه‌ی تولید اصوات توسط اندام‌های صوتی می‌پردازد.
    ب) آواشناسی فیزیکی، که به بررسی خواص فیزیکی اصوات سخن در گذر از دهان تا رسیدن به گوش شنونده می‌پردازد.
    ج) آواشناسی شنیداری، که به بررسی واکنش‌های خنثی نسبت به اصوات سخن در گوش، اعصاب شنیداری و مغز می‌پردازد.
    اصطلاح آواشناسی آزمایشگاهی نیز برای اندازه‌گیری جریان هوا یا تجزیه امواج صوتی به کار می‌رود.


    آوانگارد


    در زبان فرانسوی Avant به معنی پیش و garde در اصطلاح نظامی به معنی نگه‌بان و محافظ است و اصطلاح ( Avant gardeطلایه‌دار) به معنی جلودار و پیش‌لشکر است.
    معادل انگلیسی آن ریشه‌ی فرانسوی دارد و در اصل از واژگان نظامی‌گری به وام گرفته شده است.
    در اصطلاح ادبیات، طلایه‌دار یا پیش‌تاز به آغاز کننده‌ی شیوه‌های نو‌ در شعر و نویسندگی گفته می‌شود. این شیوه‌ها اغلب بدعت‌هایی را در زمینه‌ی قالب و صناعات ادبی دربر دارد.
    امروزه شعرای سمبولیست، مانند ورلن، رمبو و مالارمه را شعرای آوانگارد بدعت‌ها ادبی اواخر قرن نوزدهم می‌نامند.


    آیرونی نمایشی


    آیرونی نمایشی وضعیتی است در نمایش‌نامه یا داستان که در آن، بین آگاهی تماشاگران یا خوانندگان نسبت به موضوعی در آن اثر و ناآگاهی شخصیت داستان فاصله ایجاد می‌شود. در نتیجه‌ی این وضعیت، شخصیت مزبور به دلیل ناآگاهی سخنانی می‌گوید و کارهایی می‌کند که تماشاگر یا خواننده از نامربوط بودن آن‌ها با وضعیت واقعی آگاه است. یکی از اقسام این نوع آیرونی، آیرونی تراژیک است و بهترین نمونه‌ی آن را می‌توان در نمایش‌نامه‌ی اودیپ ِ سوفوکل یافت.


    ابطا


    اصطلاحی در مبحث عروض است و عیبی است که در قافیه شدن کلمات مرکب پیش می‌آید. یعنی وقتی که قافیه تنها بر اساس تکرار جزء دوم کلمه‌ی مرکب پدید آمده باشد، مثل قافیه ساختن بَتَر (بدتر) با خوش‌تر. ایطا بر دو نوع جلی و خفی است. در ایطای جلی تکرار جزء دوم کلمه‌ی قافیه آشکار است. مثل قافیه کردن بتر و خوش‌تر. اما در ایطای خفی تکرار جزء دوم آشکار نیست. یعنی کلمه‌ی مرکب بر اثر استعمال، حکم کلمه‌ی بسیط را پیدا کرده باشد. مثل قافیه شدن کلمات "گلاب" و "غراب" یا "رنجور" و "مزدور".


    اُپرتا


    اپرتا Operetta نوعی درام سبک است که شامل بخش های موزیکال و گفت و گو و اغلب طنز آمیز و هجایی است.


    اتساع


    اتساع در علم بدیع به سخنی گویند که آن را بتوان به چند گونه معنی و تفسیر کرد. مانند:
    لبان لعل تو با هر که در حدیث آمد / براستی که ز چشمش بیوفتد مرجان

    براستی: به حقیقت یا سوگند به راستی
    از چشم افتادن: فروریختن یا خوار شدن
    مرجان: اشک خونین یا جان
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    اتفاق

    اتفاق در علم بدیع به معنی آوردن اسم ممدوح یا تخلص شاعر به نحوی جالب و ماهرانه است که تصادفی و اتفاقی جلوه کند. مانند:
    سِرّ غم عشق بوالهوس را ندهند / نور دل پروانه مگس را ندهند
    عمری باید که یار آید به کنار / این دولت سرمد همه کس را ندهند (سرمد کاشی)


    اثلم


    در علم عروض هر گاه در بحر متقارب، از پایه‌ی فعولن، تنها دو هجای بلند، یعنی "فع‌ لن"، بر جای بماند، آن را اثلم می‌گویند. مانند پایه‌ی نخستین و سومین مصراع‌های بیت زیر:
    چندان‌ که گفتم غم با طبیبان / درمان نکردند مسکین غریبان (حافظ)


    ادبیات تفکری


    ادبیات تفکری شامل آن دسته از آثار ادبی می شود که پدیدآورندگان آن ها به طرح جنبه های اساسی در هستی انسان می پردازند و برای نیل به این مقصود، انگیزش عاطفی و احساسی مخاطبان خود را در جهت ایجاد تحول در باورها و نگرش آنان به کار می گیرند. شیوه طرح این گونه مسائل می تواند طنزآلود، درون گرایانه، برون گرایانه، جدی، غم انگیز، شاد و ... باشد. یکی از مشخصه های عمده ی ادبیات تفکری، ماندگاری و جاودانگی آن هاست. این ماندگاری، مدیون فضائی است که ادبیات تفکری برای تعبیر و تفسیر در ذهن مخاطبان خود فراهم می آورد.
    ادبیات تفننی


    ادبیات تفننی شامل آن دسته از آثاری می‌شود که اغلب جنبه‌ی سرگرمی دارند. پدیدآورندگان این گونه آثار، تحـریـ*ک شدید احساسات و عواطف خواننده را دست‌مایه‌ی کار خود قرار می‌دهند. از این‌رو، خواننده پس از اتمام اثر تنها نوعی تهییج را بدون کسب باور یا جهان‌بینی ویژه ای تجربه می‌کند. یکی از مشخصه‌های عمده‌ی ادبیات تفننی آن است که به ندرت موقعیتی برای تعبیر، تفسیر یا مکاشفه در ذهن خواننده فراهم می‌آورد.


    استتباع


    در علم بدیع، استتباع به سخنی در مدح یا ذم کسی گفته می شود که در آن سخن، شاعر صفتی از ممدوح یا مذموم را به گونه ای بیان کند که در ضمن توضیح آن، صفت دیگری هم از او گفته شود، مانند:
    از آن به طلعت زیباش روی اهل دل است / که نیست روی دل الا به سوی یزدانش (ربّانی)
    استثنا


    استثناء به صنعتی می‌گویند که با آوردن یکی از الفاظ استثناء (مانند مگر، به جز، الا و غیره) و سخنی که در پی آن می‌آید، بر لطف سخن پیشین و تمامی آن افزوده گردد. مانند:
    کس از فتنه در پارس دیگر نشان / نبیند مگر قامت مهوشان (سعدی)


    استعاره


    استعاره به معنی عاریه خواستن ِ لغتی است به جای لغتی دیگر. زیرا شاعر در استعاره، واژه‌ای را به دلیل مشابهت به جای واژه‌ی دیگری به کار می‌برد. اگر از جمله‌ی تشبیهی، "مشبه" و "وجه شبه" و "ادات تشبیه" ( به علم بیان نگاه کنید) را حذف کنیم به گونه ای که تنها "مشبه به" باقی بماند، به این مشبهٌ‌به استعاره می‌گویند.


    استعاره در حقیقت تشبیه فشرده است. یعنی تشبیه را آن‌قدر خلاصه و فشرده می‌کنیم تا فقط مشبه‌ٌبه از آن باقی بماند. هنگامی که می‌گوییم "خورشید همانند گلی زرد بر باغ آسمان جلوه‌گر است". خورشید را به گل زرد تشبیه کرده‌ایم. در تشبیه، دست‌کم مشبه و مشبهٌ‌به باید حضور داشته باشند و در این جا هم خورشید که مشبه‌ است وجود دارد و هم گل زرد که مشبه‌ٌ‌به است. اما وقتی می‌گوییم:
    هزاران نرگس از چرخ جهان‌گرد
    فرو شد تا برآمد یک گل زرد
    مشبه (خورشید) را نیز حذف کرده‌ایم و تنها مشبهٌ‌به (گل زرد) را باقی گذاشته‌ایم، لذا در این بیت، گل‌زرد استعاره از خورشید است. به واسطه‌ی همین حذف مشبه. درک استعاره اغلب دشوارتر از درک تشبیه است.


    استعاره مرده


    استعاره‌ی مرده به استعاره‌ای گفته می‌شود که به سبب کاربرد مدام، رسانگی و برجستگی خود را از دست داده است. مانند "کمان" که در وصف ابروی یار گفته‌اند و یا "سرو" که در وصف قد و بالای بلند گفته‌اند. یعنی از این قسم استعاره آن‌قدر استفاده شده است که شنونده یا خواننده، دیگر کم‌تر توجهی به مستعار و مستعارمنه آن می‌کند. در عین حال، در بسیاری موارد وقتی زمینه‌ی زبانی این گونه استعاره‌ تغییر می‌کند، استعاره‌ی مرده بار دیگر تشخص و تازگی می‌یابد. برای نمونه عبارت "grey cat in the night" گربه‌ی خاکستری در شب) که در انگلیسی استعاره‌ای مرده به شمار می آید) هنگام ترجمه به فارسی، تازگی و حیات دوباره می‌یابد.


    اسم صوت

    اسم صوت لفظی است مرکب که اغلب از طبیعت گرفته شده و خود بیانگر صداهایی از قبیل صوت خاص انسان یا حیوان، صوت راندن و یا خواندن حیوانات و صوت به هم خوردن چیزی به چیز دیگر است، مانند:
    هنّ و هنّ، مِنّ و مِنّ، میو میو، شالاپ شولوپ، خش و خش و ...
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    62
    بازدیدها
    4,036
    بالا