- عضویت
- 2017/05/18
- ارسالی ها
- 35,488
- امتیاز واکنش
- 104,218
- امتیاز
- 1,376
چهار- چه نوع رمانی میخواهید بنویسید؟
رمانها را بهطورکلی به رمانهای جدی یا تفسیری و سرگرمکننده یا تفریحی تقسیم کردهاند. رمانهای جدی یا تفسیری آن گروهی از رمانها هستند که آرزوی انسان را برای درک کنه واقعیت، جامهی عمل بپوشاند و انسان با دریافت اطلاعات، از طریق خواندن این رمانها بتواند بیشتر خود را بسازد و بهتر خود را متعالی کند و از زندگی بیشتر بهره بگیرد. رمان جدی در تقابل با رمان تفریحی است که فقط خواننده را مشغول میکند، او را لحظاتی چند، از دنیای واقعی دور میکند و برای او فراموشی و گریز از واقعیت میآورد. بیدلیل نیست که از این نوع رمانها با عنوان رمانهای «گریز» یاد میکنند. شاهکارهای رماننویسی جهان از میان رمانهای جدی برخاسته است. شاهکارهایی چون «جنگ و صلح»، «جنایت و مکافات»، «باباگوریو»، «یولیسیز» و «صد سال تنهایی».
رمان تفریحی یا رمان گریز، رمانی است که قصد و نیت آن سرگرمکردن خواننده است و نویسنده در آن با ارایهی جهان عجیب و غریب، ماجراهای هیجانانگیز و شگفتیآور یا معماهای اسرارآمیز خواننده را بهدنبال خود میکشد. از این رو رمان تفریحی جز سرگرمکردن خواننده، هدفی برای خود نمیشناسد. اغلبِ رمانهای رویدادی، پلیسی و جنایی و کارآگاهی، رمانهای مهیج و جاسوسی، برخی از رمانهای خیال و وهم و جادوگری و رمانهای عاشقانه، جزو رمان تفریحی بهشمار میآیند.
اما آنچه مایهی ماندگاری آثار شده است، نوع اول، یعنی رمانهای جدی است و این رمانها نیز به انواع گوناگون تقسیم میشود که رمانهای اجتماعی رسالتی، تاریخی، روانشناختی، جریان سیال ذهن، واقعگرایی جادویی و... از آن جملهاند. شناخت این انواع، به شما کمک میکند تا طرحهای خود را برحسب درونمایهی موضوع آنها در قالب یکی از آنها بریزید و در کار خود بیشتر موفق شوید.
اگر نوعی از رمان را برای طرحتان برگزینید و متوجه شوید که زیاد مورد دلخواهتان نیست یا نوشتن آن در توان شما نیست، بهتر است آن را رها کنید و نوع دیگری را که با تجربهها و مشاهدههای شما بیشتر مرتبط است و از خصوصیتهای معنایی و ساختاری آن بهنسبت بیشتر آگاهی دارید، انتخاب کنید، مثلن اگر شناخت لازم را نسبت به رمان «جریان سیال ذهن» یا «واقعگرایی جادویی» نداشته باشید، نمیتوانید در ارایهی ساختاری و معنایی آنها موفق شوید. برعکس اگر شناختی از رمانهای انتقاد اجتماعی یا سیـاس*ـی یا ناحیهای دارید و تجربهها و مشاهدههای شما نیز برای نوشتن چنین رمانهایی شما را یاری میکند، حتمن طرحتان را در الگوی آنها بریزید. هرگز نوع رمانهایی را که اسمی از آن شنیدهاید و شناخت اندکی از آن دارید، رمانهایی که بیشتر تجربی و نوگراست، الگوی کارتان قرار ندهید، اگرچه رمان شما را به کهنگی و عدمتازگی متهم کنند. آنچه موجب ماندگاری اثری میشود، تازگی و نوبودن آن نیست، کمال آن است. بسیاری از رمانهایی که در زمان خود بسیار مورد توجه بوده و خوانندههای بسیار داشته، پس از مرگ نویسندهاش به فراموشی سپرده شده اند. در مصاحبهای از جان آپدایک نویسنده نامآور معاصر امریکا
میخواندم که به این نکته اشاره کرده بود که آثار دونالد بارتلمی نویسنده نوآور امریکایی که در زمان خودش بسیار خواننده داشت، پس از مرگش، چوب شده است و دیگر خوانندهای ندارد.
هر نوع رمان، محیط و حال و هوای خود را میطلبد و باید طبق خصوصیت آن، عنصرهای داستانی را به کار گرفت. شناخت انواع رمان به شما یاری میدهد که دیدگاه و جهانبینی و ارایهی تازهای به طرح خود بدهید و در کار خود موفقتر شوید. از این نظر رمان خود را همانطور که دلخواهتان است، بنویسید و به چاپ اثر و خوانندههای احتمالی آن فکر نکنید و به سلیقه و ذوق ناشرها و نوع آثاری که فروش دارد، توجهی نکنید و سبک و شیوهی نگارش نویسنده معروفی را مبنای کار خود قرار ندهید. سبک و شیوه نگارش هر نویسنده طی سالهای نویسندگی به دست میآید و کمتر پیش آمده که نویسنده در آغاز کارش، سبکی خاص خود پدید آورد. اگر نوشتهی شما صداقت خود را داشته باشد، سبک خود را نیز رفتهرفته پیدا خواهد کرد.
پنج- طرح رمان شما را به هیجان میآورد؟
نویسنده، داستاننویس نمیشود مگر آن که شوق و اشتیاق نوشتن داشته باشد و این شوق بر اثر طرحی است که در سر پرورانده؛ طرحی که خواب را از چشم او بگیرد و تا آن را به مرحلهی عمل در نیاورد، در تب و تاب باشد و آرزومند آفرینش آن.
از این رو، طرحی را برای داستانتان انتخاب کنید که نوشتن آن شما را به هیجان بیاورد و به مبارزه و چالش بطلبد و روز و شب فکر شما را به خود مشغول دارد، بهطوری که نتوانید اشتیاق خود را برای به روی کاغذ آوردن آن، پنهان کنید و دربارهی آن با دوستان و آشنایانتان حرف نزنید. البته منظورم این نیست که از جزییات موضوع و خصوصیتهای شخصیتهای آن چیزی بگویید که اغلب نویسندگان، چنین کاری را منع کردهاند. میتوانید فقط به طرح، یعنی خلاصهای از حوادث و پیرنگ آن اشاره بکنید و از تازگی و قشنگی آن حرف بزنید و احیانن فصلهایی را که از آن نوشتهاید، برای آنها بخوانید. به طرحی فکر کنید که از تجربهها و مشاهدههای شما سرچشمه گرفته باشد و به جزییات و دقایق آن آشنا باشید و به نظر خودتان کار تازه و بدیعی جلوه کند تا نوشتن آن، تمایل و شوق بیشتری در شما برانگیزد. اولین رمانی که نوشتم، رمان «درازنای شب» شور و شوق بسیاری در من برانگیخته بود و فکر و ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. هر فصلی از رمان را که مینوشتم، به خانهی دوست نویسندهای میرفتم تا آن را برای او بخوانم و با شوق و شور زیاد درباره آن حرف بزنیم.
دیگر این که مهم نیست که تجربههای زندگی و مشاهدههای شما چه نویسندهای از شما پدید آورد، اما ممکن است لحظههای تردید و بیاعتمادی، گاهی شما را از نوشتن بازدارد و تخیل شما را کند یا ایستا کند، در نتیجهی آن ناامیدی و اضطراب شما را بردارد و فکر کنید که اصلن بهاشتباه به این راه افتادهاید و بهاصطلاح این کاره نیستید و نمیتوانید در این قلمرو وارد شوید.
بدون شک، برای هر نویسنده حتا نویسندههای کارکشته چنین لحظههای بیاعتمادی و عقیم پیش میآید. ای. ال. دکتروف در همان مصاحبهای که پیش از این تکهای از آن را نقل کردم، به این امر اشاره دارد: «... ممکن است یک لحظهی درماندگی شدید شخصی باشد. مثلن در مورد «رگبار» من سخت مستاصل بودم که چیزی بنویسم. توی اتاق کارخانهام تو نیوروشل رو به دیوار نشسته بودم. این بود که آغاز کردم به نوشتن دربارهی دیوار. ما نویسندهها گاهی به یک همچو روزهایی میافتیم. بعد دربارهی خانهای نوشتم که به دیوار چسبیده بود. خب، این خانه در ١٩٠٦ ساخته شده بود. پس به فکر آن دوره افتادم و این که خیابان براد وی در آن ایام چهشکلی بوده؛ واگنها آن پایین سرازیری در رفت و آمد بودند. مردم تابستان لباس سفید میپوشیدند که خنک باشد. تدی روزولت رییس جمهور بود. از این مطلب به آن مطلب میرسیدم و کتاب بهاین ترتیب آغاز شد، از استیصال تا آن چند تصویر...»
وقتی لحظههای تردید، شما را از کار بازداشت، خود را به دست آن ندهید، در نهایت برای چند ساعت یا چند روز دست از کار بردارید، ذهن شما خودبهخود به آن فکر میکند و در فاصلهی آن برای موضوع و گرهی که به نظرتان حلناشدنی است، راهحلی پیدا میکند. گاهی خود نویسنده از راهحل و گرهگشایی ذهن بی خبر میماند. وقتی دوباره پشت میز مینشیند و آغاز به نوشتن میکند، گره خودبهخود باز میشود و عمل داستانی پیش میرود و مقدمات پیرنگ ریخته میشود .
گراهام گرین نویسندهی انگلیسی (١٩٠٤ - ١٩٨٤) در یکی از رمانهایش، «پایان یک پیوند» در توجیه دشواری نخستین و آسانیابی بعدی اشارهی روشنگری دارد: «در مورد نویسندگی بسیاری از عوامل در انقیاد کارهای پیشپاافتاده و روزمره هستند. ممکن است آدم گرفتار خریدهای روزانه، پرداخت مالیات و گفتوگوهای بیهوده باشد، لیکن جریان غیرارادی و ناخودآگاه حواس، آزادانه به سیر خود ادامه میدهد، مشکلات را میگشاید و به طرحریزی میپردازد. آدم نومید با مغزی خالی پشت میز کار خود مینشیند و آنگاه یکباره کلمات به خاطر میآیند و حالاتی که گفتی در اعماق بنبستی یخ زدهاند بهخودیخود به تحرک در میآیند. بدین ترتیب عمل نویسندگی در حین خواب یا در حال سرزدن به مغازهها و موقع وراجی با دیگران، بهطور غیرارادی تکوین یافته است.»
شکیبایی یکی از شالودههای مسلم داستاننویسی است. دشواریهای نوشتن نباید سبب شود که شما دست از کار بکشید. کار شستهورفته، آسان و بیزحمت و پشتکار به دست نمیآید. کار هنرمند، چه آهنگساز باشد، چه نقاش و چه نویسنده یا هر هنرمند دیگر، این است که بنشیند و اولین نت یا نقش یا جمله و تصویر داستان خود را بیافریند و به دنبالکردن آن ادامه بدهد، حتا اگر نویسنده مطمئن نباشد که نوشتهاش در سمت و سوی طرحش پیش میرود، باید به نوشتن ادامه بدهد و از کار نماند، چون درستی و نادرستی نوشته ممکن است در آغاز مشخص نشود یا در شناخت نادرستی آن اشتباه کند، درنهایت در طول زمان نوشتن است که درستی یا نادرستی آن بر او روشن میشود. در واقع نوشتن است که راه را به او نشان میدهد و هرچه بیشتر بر سر نوشتن وقت بگذارد، آسانتر و سادهتر میتواند به درستی کارش پیببرد. اصل این است که بتواند طرح خود را روی کاغذ بیاورد. نخستین گام، آغازکردن به نوشتن و سپس به سرانجام رساندن آن است. کارهای دیگری در فاصلهی این آغاز و پایان صورت میگیرند و بدین ترتیب رمان آفریده میشود.
- - -
از: طرفداران فانتزی
Fantasy fans. org
رمانها را بهطورکلی به رمانهای جدی یا تفسیری و سرگرمکننده یا تفریحی تقسیم کردهاند. رمانهای جدی یا تفسیری آن گروهی از رمانها هستند که آرزوی انسان را برای درک کنه واقعیت، جامهی عمل بپوشاند و انسان با دریافت اطلاعات، از طریق خواندن این رمانها بتواند بیشتر خود را بسازد و بهتر خود را متعالی کند و از زندگی بیشتر بهره بگیرد. رمان جدی در تقابل با رمان تفریحی است که فقط خواننده را مشغول میکند، او را لحظاتی چند، از دنیای واقعی دور میکند و برای او فراموشی و گریز از واقعیت میآورد. بیدلیل نیست که از این نوع رمانها با عنوان رمانهای «گریز» یاد میکنند. شاهکارهای رماننویسی جهان از میان رمانهای جدی برخاسته است. شاهکارهایی چون «جنگ و صلح»، «جنایت و مکافات»، «باباگوریو»، «یولیسیز» و «صد سال تنهایی».
رمان تفریحی یا رمان گریز، رمانی است که قصد و نیت آن سرگرمکردن خواننده است و نویسنده در آن با ارایهی جهان عجیب و غریب، ماجراهای هیجانانگیز و شگفتیآور یا معماهای اسرارآمیز خواننده را بهدنبال خود میکشد. از این رو رمان تفریحی جز سرگرمکردن خواننده، هدفی برای خود نمیشناسد. اغلبِ رمانهای رویدادی، پلیسی و جنایی و کارآگاهی، رمانهای مهیج و جاسوسی، برخی از رمانهای خیال و وهم و جادوگری و رمانهای عاشقانه، جزو رمان تفریحی بهشمار میآیند.
اما آنچه مایهی ماندگاری آثار شده است، نوع اول، یعنی رمانهای جدی است و این رمانها نیز به انواع گوناگون تقسیم میشود که رمانهای اجتماعی رسالتی، تاریخی، روانشناختی، جریان سیال ذهن، واقعگرایی جادویی و... از آن جملهاند. شناخت این انواع، به شما کمک میکند تا طرحهای خود را برحسب درونمایهی موضوع آنها در قالب یکی از آنها بریزید و در کار خود بیشتر موفق شوید.
اگر نوعی از رمان را برای طرحتان برگزینید و متوجه شوید که زیاد مورد دلخواهتان نیست یا نوشتن آن در توان شما نیست، بهتر است آن را رها کنید و نوع دیگری را که با تجربهها و مشاهدههای شما بیشتر مرتبط است و از خصوصیتهای معنایی و ساختاری آن بهنسبت بیشتر آگاهی دارید، انتخاب کنید، مثلن اگر شناخت لازم را نسبت به رمان «جریان سیال ذهن» یا «واقعگرایی جادویی» نداشته باشید، نمیتوانید در ارایهی ساختاری و معنایی آنها موفق شوید. برعکس اگر شناختی از رمانهای انتقاد اجتماعی یا سیـاس*ـی یا ناحیهای دارید و تجربهها و مشاهدههای شما نیز برای نوشتن چنین رمانهایی شما را یاری میکند، حتمن طرحتان را در الگوی آنها بریزید. هرگز نوع رمانهایی را که اسمی از آن شنیدهاید و شناخت اندکی از آن دارید، رمانهایی که بیشتر تجربی و نوگراست، الگوی کارتان قرار ندهید، اگرچه رمان شما را به کهنگی و عدمتازگی متهم کنند. آنچه موجب ماندگاری اثری میشود، تازگی و نوبودن آن نیست، کمال آن است. بسیاری از رمانهایی که در زمان خود بسیار مورد توجه بوده و خوانندههای بسیار داشته، پس از مرگ نویسندهاش به فراموشی سپرده شده اند. در مصاحبهای از جان آپدایک نویسنده نامآور معاصر امریکا
میخواندم که به این نکته اشاره کرده بود که آثار دونالد بارتلمی نویسنده نوآور امریکایی که در زمان خودش بسیار خواننده داشت، پس از مرگش، چوب شده است و دیگر خوانندهای ندارد.
هر نوع رمان، محیط و حال و هوای خود را میطلبد و باید طبق خصوصیت آن، عنصرهای داستانی را به کار گرفت. شناخت انواع رمان به شما یاری میدهد که دیدگاه و جهانبینی و ارایهی تازهای به طرح خود بدهید و در کار خود موفقتر شوید. از این نظر رمان خود را همانطور که دلخواهتان است، بنویسید و به چاپ اثر و خوانندههای احتمالی آن فکر نکنید و به سلیقه و ذوق ناشرها و نوع آثاری که فروش دارد، توجهی نکنید و سبک و شیوهی نگارش نویسنده معروفی را مبنای کار خود قرار ندهید. سبک و شیوه نگارش هر نویسنده طی سالهای نویسندگی به دست میآید و کمتر پیش آمده که نویسنده در آغاز کارش، سبکی خاص خود پدید آورد. اگر نوشتهی شما صداقت خود را داشته باشد، سبک خود را نیز رفتهرفته پیدا خواهد کرد.
پنج- طرح رمان شما را به هیجان میآورد؟
نویسنده، داستاننویس نمیشود مگر آن که شوق و اشتیاق نوشتن داشته باشد و این شوق بر اثر طرحی است که در سر پرورانده؛ طرحی که خواب را از چشم او بگیرد و تا آن را به مرحلهی عمل در نیاورد، در تب و تاب باشد و آرزومند آفرینش آن.
از این رو، طرحی را برای داستانتان انتخاب کنید که نوشتن آن شما را به هیجان بیاورد و به مبارزه و چالش بطلبد و روز و شب فکر شما را به خود مشغول دارد، بهطوری که نتوانید اشتیاق خود را برای به روی کاغذ آوردن آن، پنهان کنید و دربارهی آن با دوستان و آشنایانتان حرف نزنید. البته منظورم این نیست که از جزییات موضوع و خصوصیتهای شخصیتهای آن چیزی بگویید که اغلب نویسندگان، چنین کاری را منع کردهاند. میتوانید فقط به طرح، یعنی خلاصهای از حوادث و پیرنگ آن اشاره بکنید و از تازگی و قشنگی آن حرف بزنید و احیانن فصلهایی را که از آن نوشتهاید، برای آنها بخوانید. به طرحی فکر کنید که از تجربهها و مشاهدههای شما سرچشمه گرفته باشد و به جزییات و دقایق آن آشنا باشید و به نظر خودتان کار تازه و بدیعی جلوه کند تا نوشتن آن، تمایل و شوق بیشتری در شما برانگیزد. اولین رمانی که نوشتم، رمان «درازنای شب» شور و شوق بسیاری در من برانگیخته بود و فکر و ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. هر فصلی از رمان را که مینوشتم، به خانهی دوست نویسندهای میرفتم تا آن را برای او بخوانم و با شوق و شور زیاد درباره آن حرف بزنیم.
دیگر این که مهم نیست که تجربههای زندگی و مشاهدههای شما چه نویسندهای از شما پدید آورد، اما ممکن است لحظههای تردید و بیاعتمادی، گاهی شما را از نوشتن بازدارد و تخیل شما را کند یا ایستا کند، در نتیجهی آن ناامیدی و اضطراب شما را بردارد و فکر کنید که اصلن بهاشتباه به این راه افتادهاید و بهاصطلاح این کاره نیستید و نمیتوانید در این قلمرو وارد شوید.
بدون شک، برای هر نویسنده حتا نویسندههای کارکشته چنین لحظههای بیاعتمادی و عقیم پیش میآید. ای. ال. دکتروف در همان مصاحبهای که پیش از این تکهای از آن را نقل کردم، به این امر اشاره دارد: «... ممکن است یک لحظهی درماندگی شدید شخصی باشد. مثلن در مورد «رگبار» من سخت مستاصل بودم که چیزی بنویسم. توی اتاق کارخانهام تو نیوروشل رو به دیوار نشسته بودم. این بود که آغاز کردم به نوشتن دربارهی دیوار. ما نویسندهها گاهی به یک همچو روزهایی میافتیم. بعد دربارهی خانهای نوشتم که به دیوار چسبیده بود. خب، این خانه در ١٩٠٦ ساخته شده بود. پس به فکر آن دوره افتادم و این که خیابان براد وی در آن ایام چهشکلی بوده؛ واگنها آن پایین سرازیری در رفت و آمد بودند. مردم تابستان لباس سفید میپوشیدند که خنک باشد. تدی روزولت رییس جمهور بود. از این مطلب به آن مطلب میرسیدم و کتاب بهاین ترتیب آغاز شد، از استیصال تا آن چند تصویر...»
وقتی لحظههای تردید، شما را از کار بازداشت، خود را به دست آن ندهید، در نهایت برای چند ساعت یا چند روز دست از کار بردارید، ذهن شما خودبهخود به آن فکر میکند و در فاصلهی آن برای موضوع و گرهی که به نظرتان حلناشدنی است، راهحلی پیدا میکند. گاهی خود نویسنده از راهحل و گرهگشایی ذهن بی خبر میماند. وقتی دوباره پشت میز مینشیند و آغاز به نوشتن میکند، گره خودبهخود باز میشود و عمل داستانی پیش میرود و مقدمات پیرنگ ریخته میشود .
گراهام گرین نویسندهی انگلیسی (١٩٠٤ - ١٩٨٤) در یکی از رمانهایش، «پایان یک پیوند» در توجیه دشواری نخستین و آسانیابی بعدی اشارهی روشنگری دارد: «در مورد نویسندگی بسیاری از عوامل در انقیاد کارهای پیشپاافتاده و روزمره هستند. ممکن است آدم گرفتار خریدهای روزانه، پرداخت مالیات و گفتوگوهای بیهوده باشد، لیکن جریان غیرارادی و ناخودآگاه حواس، آزادانه به سیر خود ادامه میدهد، مشکلات را میگشاید و به طرحریزی میپردازد. آدم نومید با مغزی خالی پشت میز کار خود مینشیند و آنگاه یکباره کلمات به خاطر میآیند و حالاتی که گفتی در اعماق بنبستی یخ زدهاند بهخودیخود به تحرک در میآیند. بدین ترتیب عمل نویسندگی در حین خواب یا در حال سرزدن به مغازهها و موقع وراجی با دیگران، بهطور غیرارادی تکوین یافته است.»
شکیبایی یکی از شالودههای مسلم داستاننویسی است. دشواریهای نوشتن نباید سبب شود که شما دست از کار بکشید. کار شستهورفته، آسان و بیزحمت و پشتکار به دست نمیآید. کار هنرمند، چه آهنگساز باشد، چه نقاش و چه نویسنده یا هر هنرمند دیگر، این است که بنشیند و اولین نت یا نقش یا جمله و تصویر داستان خود را بیافریند و به دنبالکردن آن ادامه بدهد، حتا اگر نویسنده مطمئن نباشد که نوشتهاش در سمت و سوی طرحش پیش میرود، باید به نوشتن ادامه بدهد و از کار نماند، چون درستی و نادرستی نوشته ممکن است در آغاز مشخص نشود یا در شناخت نادرستی آن اشتباه کند، درنهایت در طول زمان نوشتن است که درستی یا نادرستی آن بر او روشن میشود. در واقع نوشتن است که راه را به او نشان میدهد و هرچه بیشتر بر سر نوشتن وقت بگذارد، آسانتر و سادهتر میتواند به درستی کارش پیببرد. اصل این است که بتواند طرح خود را روی کاغذ بیاورد. نخستین گام، آغازکردن به نوشتن و سپس به سرانجام رساندن آن است. کارهای دیگری در فاصلهی این آغاز و پایان صورت میگیرند و بدین ترتیب رمان آفریده میشود.
- - -
از: طرفداران فانتزی
Fantasy fans. org