متون ادبی کهن شاه بیت های معاصر

[Mårzï¥ē]

منم آن صفر که آغازگر فاصله‌هاست
شده‌ام مبدا تنهاییِ بُردار خودم ...
───── #میلاد_میرزایی
یک عمر رویارو شدم با آینه ... اما
با یک منِ دیگر خودم را روبرو کردم
───── #سهیل_محمودی
برای یک نفر خاص هر دو دلتنگیم
من و رقیب که با هم همیشه در جنگیم !
───── #محمد_شکری_فرد
نوک به چشمان نهنگی خسته می‌زد يک كلاغ
آب اقيانوس تا اين سطح پايين آمده ...
───── #کاظم_بهمنی
ای بسا فرعون و قارون آمد و در خاک شد
قصر قیصر ، جام جم کو ؟ تخت اسکندر کجاست ؟
───── #مهدی_سهیلی

 

[Mårzï¥ē]

تو در کنار خودت نیستی ؛ نمی‌دانی
که در کنارِ تو بودن چه عالمی دارد ...
───── #فرامرز_عرب_عامری
دربند بودن ، راهی آزادی‌ام کرد ؛
پروانه مدیون است تا آخر به پیله ...
───── #کبری_موسوی_قهفرخی
می‌زند لبخند با هر بیتی از شعرم ، ولی
دکترم می‌گفت باید از شکر دوری کنم ...
───── #عبدالحسین_انصاری
به شعرِ خویش حسد می‌بریم و می‌خندیم
که خویش خانه‌نشینیم و او جهانگرد است ...
───── #حسین_جنتی
تو ثابت کرده‌ای دل‌سنگی ، اما باز خوشبینم
که قلعه‌های سنگی هم دری ، دروازه‌ای دارند ...
───── #فائزه_محمودی

 

[Mårzï¥ē]

چه غم نداشته باشم تو را ؟! كه در نظر من
سعادتی به جهان ، مثل دوست داشتنت نيست ...
───── #حسین_منزوی
هر که ویران کرد ، ویران شد در این آتش‌سرا ؛
هیزم اول پایه‌ی سوزاندن خود را گذاشت ...
───── #فاضل_نظری
به هر سودی رسیدم باز می‌بینم زیانکارم
پی آدم شدن بودم اگر عمریست انسانم !
───── #مهدی_مظاهری
این چشم‌های خیس برازنده‌ی تو نیست
محراب را که آینه‌کاری نمی‌کنند !
───── #سید_سعید_صاحب_علم
اشک‌هایم را درون شیشه گرد آورده‌ام
تا که در روز مبادا جمع باشد لشکرم ...
───── #مجید_صحراکار

 

[Mårzï¥ē]

تار و پود هستی‌ام بر باد رفت ، اما نرفت
عاشقی‌ها از دلم ، ديوانگی‌ها از سرم
───── #رهی_معیری
چون طفل که از خوردن داروست پریشان
با دوست پریشانم و بی‌دوست پریشان !
───── #علیرضا_بدیع
گیرم تمام شهر پُر از سرمه‌ریزها
خالی شده‌ست مصرِ دلم از عزیزها ...
───── #فاضل_نظری
اين همه درد من از خوبیِ اوست
جورِ خوبان به که بايد گفتن ؟
───── #فهیمه‌_تقوی
از خدا پوشیده نیست ، از تو هم پنهان مباد
کآنکه می‌جستم تو بودی ، وآنکه می‌خواهم تویی
───── #ناصر_دولت_آبادی
○

 

[Mårzï¥ē]

مژه تا بر سر پلک است بهایی دارد ؛
هر که از چشم تو افتاد به جایی نرسید ...
───── #مهدی_نورقربانی
مثل سهراب نشد شعر بگويم هرگز ؛
واژه بايد خود باد و خود باران باشد ...
───── #مریم_جعفری_آذرمانی
چنان در قحطِ آیینم چنان در قحطِ ایمانم
مگر در فُرم‌ها یادم بیندازی مسلمانم !
───── #یاسر_قنبرلو
چقدَر زود مرا پیرتر از من کردی
هیچکس مثل تو این عقربه‌ها را ندواند ...
───── #عابد_اسماعیلی
زمان چنین به من آموخت ؛ وقتِ سختی‌ها
فقط حساب کنم روی اسکناسِ خودم ...
───── #محمدمهدی_نادری
○

 

[Mårzï¥ē]

شكست عهد من و گفت : هرچه بود گذشت
به گريه گفتمش : آری ، ولی چه زود گذشت ...
───── #ایرج_دهقان
برایت با نگاهی سنتی از عشق می‌گویم
در این عصر مُدرنیته که عشقش هم شده چینی !
───── #امید_صباغ_نو
اگر لبریزم از تو ، نقص در ظرفیّت من نیست
وجودت وسعت دریاست ؛ در فنجان نمی‌گنجد ...
───── #سید_رضا_هاشمی
مَوّاج و دلفریب و پریشان و بیکران ؛
از موی تو نوشتم و دریا به خود گرفت !
───── #صادق_داوری
دلخون شدم عمری شبیه باغبان‌ها تا
آموختم فرق انار خوب و بد در چیست ...
───── #کبری_موسوی_قهفرخی

 

[Mårzï¥ē]

رونق بازار گیتی ، قصه‌ی غم بود و بس
من فراوان داشتم زین جنس ؛ بازارم گرفت
───── #فریدون_مشیری
مرا در بیستون بر خاک بسپارید تا شب‌ها
غم بی‌هم‌زبانی را برای کوهکن گویم ...
───── #رحیم_معینی_کرمانشاهی
تا تو نگاه می‌کنی ، کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو ! این چه نگاه کردن است ؟
───── #شهریار
عشقِ روز افزونِ من از بی‌وفایی‌های اوست
می‌گریزم گر به من روزی وفاداری کند ...
───── #رهی_معیری
خودپرستی ز شما ، دوست‌پرستی از من ؛
غم جان است شما را ، غم جانانه مرا ...
───── #علی_اطهری
○

 

[Mårzï¥ē]

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد ! مسلمانی بس است
───── #فاضل_نظری
ای که اندیشه‌ات از حال گرفتاران نیست
باری اندیشه از آن کن که گرفتار آیی ...
───── #شهریار
تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم
همیشه فاصله‌ای هست ؛ داد از این دارم
───── #محمدعلی_بهمنی
جز عشق دلنشین تو ، که آرامِ جان ماست
دامی ندیده‌ایم که آزادی آوَرَد
───── #اسماعیل_خویی
بيا که خانه‌ی دل ، باز رو به ويرانیست
كه زندگانی بی‌عيش ، مرگ طولانیست ...
───── #محسن_شمس_ملک_‌آرا
○

 

[Mårzï¥ē]

من کزین فاصله ، غارت شده‌یِ چشم توام
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم ؟!
───── #سید_حسن_حسینی
آسمانی ! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همینقدر که گرم است زمینم ، کافیست
───── #محمدعلی_بهمنی
تویی گـ ـناهِ بزرگ دلم ؛ دعا كردم
خدا گـ ـناهِ دلم را به من ببخشايد !
───── #خلیل_جوادی
به قصد صید کمین کرده‌اند دور و برم
غزالِ بسته به تیرم ؛ مپرس حال مرا
───── #امیر_نقی_‌لو
عمری از جان بپرستم شب بیماری را
گر تو یک شب به پرستاری بیمار آیی ...
───── #شهریار
○●

 

[Mårzï¥ē]

بخت از مَنَت گرفت و دلم آنچنان گریست
کز دستِ کودکی برُبایی پرنده‌ای ...
───── #هوشنگ_ابتهاج
در کار خود ، من و تو ز او بی‌وفاتریم
با من ز بی‌وفایی دنیا سخن مگو
───── #حسین_منزوی
ببين كه "عشق" چه مهمان بی‌ملاحظه‌ایست
رسد به پای خود و رفتنش به دست خداست !
───── #محمود_حبیبی_کسبی
با تو نمی‌شود که سر جنگ و کینه داشت
حتی اگر که در صف دشمن ببینمت !
───── #مسلم_محبی
من از صفای قلب كه دارم ‌، هنوز هم
باور نمی‌كنم كه تو با من بدی كنی ...
───── #شهریار