دوستان ... هرکس ی نوع ژانری رو دوست داره و فراموش نکنین که اکثر خواننده ها دنبال داستانی هستند که توش نه به صورت افراطی بلکه در حد نرمال و معقول از سطح زندگی معمولی و عامه جامعه بالاتر باشه ... از اونطرف ی سری خواننده ها هم دوست دارن همه چیز در حد معمولی و در سطح جامعه بیان بشه ... به نظر من این قلم ی نویسندس که باعث محبوبیت داستان میشه و بعد از اون سوژه... شما توجه کنین ما چقدر سوژه های تکراری داریم ... ولی وقتی با بیانی متفاوت مطرح بشه یکی از یکی جذاب تر خواهد بود ... شما نباید انتظار داشته باشین هر نویسنده که رمانی رو مینویسه ی سوژه ایی فوق العاده جدید و ایده ایی نو مطرح کنه ... همچین چیزی کم پیش میاد ...
و راجب رمان قرار نبود نظر شخصی خودم رو میگم ... به نظر بنده هم آره داستانی کلیشه ایی غیر باور و کمی تخیلی داشت ... چون هیچ کس یا بهتر بگم 99 درصد افراد همچین کاری رو نمیکنن ... ولی با همین تفکر خودم هر دفعه که این رمان رو خوندم اینقدر شخصیت آرتان و ترسا برام جذاب و محبوب بود و قلم خانم پور اصفهانی انقدر شیرین بود که هر بار خوندنش برام جذاب تر میشه...
و حالا برای جواب این تایپیک باید بگم خودم به شخصه شخصیت زن محبوبم شخصیت زن شاه شطرنج بود ... زنی محکم و قوی که خودش ی تنه انتقام مرگر خانوادش رو میخواد بگیره ... واقعا برای من این بانو الگو بود و این رمان هم با این که روند عشقی داستان اونطور که دوست داشتم نبود ولی میتونم بگم رمانی فوق العاده بود...
بله قلم خواننده خیلی مهمه منم قرار نبد رو با اینکه کلیشه بود ولی شخصیت ترسا و آرتان رو خیلی دوست داشتم و بین تمام رمان ها شخصیت آرتان از همه برام جذاب تره و به هرکس میخوام برای اولین بار معرفی کنم این رمان رو معرفی میکنم ولی شخصیت توسکا رو خیلی بیشتر دوست دارم
انقدر متفاوتن؟ چرا رنگ چشمای هر دونفر باید روشن باشه؟ قدهاشون متوسط؟ وضیعت اقتصادی اونطرف خر پولی؟ زیبایی هر دو خدادادی؟ خونه های آن چنانی تو بهترین منطقه از تهران؟
خیلی قشنگ گفته بود...آره واقعا مبنای
های این چندسال توی مجازی همین شده...همه اینجوری
می نویسن ولی من نه...من رمانم کاملا متفاوته...
تو رمانم خبری از یه پسر خر پول و هیکل ورزشکاری که با باشگاه رفتن و پول دادن ساخته، نیست!
تو رمانم خبری از یه تک دختر چشم رنگی و کمر باریک و خوش قد وبالا و زیبا مثه ماه نیست!
تو رمانم خبری از یه خونه بزرگ پارتی های مختلط که تا صبح طول میکشه نیست!
تو رمانم یه پسر لبای یه دختر رو قبل از محرمیت نمی ب*و*س*ه...خبر از بدحجابی و زیر پا گذاشتن تمام شئونات و اعتقادات مسلمونی که این روزا همه
ها دارن براش رقابت می کنن نیست...
تو رمانم نیست شب عروسی که همه سعیم رو بکنم برای بیشتر باز کردن مسائل جنـ*ـسی...رمانم متفاوته چون با همه اعتقادم به خدا و دین که اسلامه و با کمک خدا می نویسم...فقط با خوندن این
می تونی بفهمی که تنها رمانی هستش که نمی تونی تو هیچ سایت و فضایی مطابقش رو پیدا کنی البته درژانر عاشقانه اش...اولین تجربه نویسندگی منه ولی دلیل نمیشه که من رویایی و فانتزی بنویسم...
اینارو گفتم تا بدونی قراره چی بخونی...گفتم تا بعدش نیای هویت منو به لجن بکشی که چرا ال شد و
چرا بل شد؟؟تا بدونی زندگی همیشه بر وفق مراد نیست..همه اینقدر زیبا نیستن...پولدار نیستن...
تو کارخونه باباشون کار نمی کنن...عشق و عاشقی ها رویایی نیستن...
واقعا به نظرم.شاید مشکل بزرگ اینه که تو رمان ها حالا در هر ژانری یه اتفاق خیلی یهویی میوفته.یا به قول معروع پیاز داغش زیاد میسه در صورتی که اگه همون اتفاق ریز ریز بیفته شاید خیلی قشنگ تر بشه.درباره شخصیت دختر.متاسفانه بیشتر افراد گیر دادن به یه نوع اخلاق که یارو سر به هوا و گیج و شیطون و زبون دراز باشه یا خیلی گوشه گیر و ساکت . . .یا یارو از همون اول خرپول بی عار بوده.
من خودمو مثال میزنم برای رمانم
دختر رمانم برعکس بقیه که تقی به توقی میخوره گریشون می گیره ادم قوییه مثل همه رمانا خوش هیکل و زیباست اما نه خدادادی پرنسس باشه بذای زیباییش تلاش کرده.یکی از پولدار ترین هاست اما نه از جیب باباش شیش سال جون کنده و کار کرده حتی نظافت چی هم بوده!
مثل بقبه رمانا از اون دخترای هیز درحال انالیز نیست
با پسر داستان کلکل میکنهداما نه به خاطر حرسی که میخوره فقط به خاط این که به پسره بفهمونه وقتی اون میتونه بد باشه فرد دیگه ای هم هست که میتونه از اون بدتر باشه و اینا فقط جواب کارای خودشه...
بهتره کمی شخصیت ها رو متفاوت کنیم مهم نیست از چه لحظ اما دیگه زیادی داره تکراری میشه
اهان این شد من دنبال همچین رمانیم چون رمان خودمم اینجوریه،اخه کی گفته همه پسرا عاشق دخترای مغرور و شیطونن؟ بقیه آدم نیستن؟؟
عزیزم تو پروفم اسم رمانت رو بگو که بالاخره برم یه رمان متفاوت بخونم!
راستش رو بخواین به نظر من از همین سوره های تکراری هم میشه داستانهای خوبی خارج کرد. همین قضیه همخونه رو که میگید. اکثرا بدهی بابا یا شراکتشون و یا یه اتفاق خیلی مسخره باعث هم خونه شدن افراد میشه. اما رمانی رو که دترم میخوتم متفاوته. پسره اومده دختر رو از تجـ*ـاوز نجات داده و دختر برای نجات خودش به همه میگه ناجیش متجاوز بوده و این باعث همخونه شدنشون میشه. ببینید؛ یه موضوع تکراری رو میشه به بهترین نحو نوشت. رمان بعدی خودم همخونه ایه. موضوع مهم نیست، نگارش و فضای داستان مهمه. یه همخونگی کاملا متفاوت. همخونه بودن به معنای دونفر تنها نیست.
در مورد شخصیتها فعلا بقیه بگن، منم نظرمو میگم.