شعر های آذری❥

  • شروع کننده موضوع Ay Çocuğu
  • بازدیدها 1,437
  • پاسخ ها 79
  • تاریخ شروع

Ay Çocuğu

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/27
ارسالی ها
4,039
امتیاز واکنش
28,649
امتیاز
856
بو قاطار
بو قاطار ووصالدان حسرته گئدیر
وطن اوره گیمدن غربته گئدیر
دئیه سن بیر آیری قیسمته گئدیر
نه اولار ، ساخلایین گئدن قاطاری
گولوشو آپاریر ، گؤز یاشیم قالیر
اوره ییم بوشالیر ، گؤزلریم دولور
بو قاطار آیریلیق هاواسی چالیر
نه اولار ساخلایین گئدن قاطاری
زامانی دوغراییب بیچیر بو قاطار
سئوگیمین اوستوندن گئچیر بو قاطار
منیم گؤز یاشیمی ایچیر بو قاطار
نه اولار ساخلایین گئدن قاطاری
بؤیورسم چاغیرسام چاتا بیلمه رم
قلبیمدن قوپاریب ، آتا بیلمه ره م
گئتدیمی بیرداها توتا بیلمه ره م
نه اولار ساخلایین گئدن قاطاری
منیم باهاریمی آپاریب گئدیر
الینی الیمدن قوپاریب گئدیر
قویمایین یاریمی آپاریب گئدیر
نه اولار ساخلایین گئدن قاطاری


این قطار
این قطار از وصال به حسرت می رود
وطن از دلم به غربت می رود
گویا سوی قسمتی دیگر می رود
چه میشود ، جلوی این قطار را بگیرید
خنده را می برد ، اشکم می ماند
دلم خالی و اشک چشمم پر می شود
این قطار آهنگ جدائی می نوازد
چه می شود ، جلوی این قطار را بگیرید
زمان را درو می کند این قطار
پا روی عشقم می گذارد این قطار
اشک چشمم را می نوشد این قطار
چه می شود ، جلوی این قطار را بگیرید
فریاد بکشم و صدایش کنم ، به او نمی رسم
دل کندن و رها کردن ، نمی توانم
اگر برود به او رسیدن ، نمی توانم
چه می شود ، جلوی این قطار با بگیرید
بهارم را می برد و می رود
دستم را از دستش جدا می کند و می رود
نگذارید یارم را با خود می برد
چه می شود ، جلوی این قطار را بگیرید
 
  • پیشنهادات
  • Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    زمان سسی از شهریار
    صبح اولدی هر طرفدن اوجالدی اذان سسی!
    گـــویا گلیــــر ملائـکه لــــردن قــــرآن سسی!!!
    بیر سس تاپانمیـــرام اونا بنزه ر، قویون دئییم
    بنزه ر بونا اگـر ائشیدیلسیدی جـــان سسی !!!

    (صبح شد و از هر سمت ، صدای اذان بلند شد ! گویا که از فرشتگان ، صدای قرآن می آید !!! صدایی مثل آن نمی یابم ، بگذارید بگویم که اگر صدای جان شنیده می شد ، به آن شبیه بود !!!)
    سانکی اوشاقلیقیم کیمی ننیمده یاتمیشام ...!
    لای لای دئییر منه آنامیـــن مهربـــان سسی !
    سـانکی سفرده یم اویادیــرلار کی دور چاتاخ!
    زنگ شتر چالیر ، کئچه رک کـــاروان سسی!!!

    (گویا بسان دوران کودکیم که در گاهواره آرمیده ام ، صدای مهربان مادرم برایم لالایی می گوید ! یا اینکه در سفر هستم و بیدارم می کنند که برخیز تا به مقصد برسیم ! زنگ شتر نواخته می شود که کاروان دارد عبور می کند !!!)
    سانکی چوبان یاییب قوزونی داغدا نی چالیر !
    رؤیا دوغـــور قوزی قولاغیندا چوبـــان سسی !!!
    جسمیم قوجالسادا هله عشقیم قوجالمیوب
    جینگیلده ییـر هله قولاغیمدا جـــوان سسی !

    (یا اینکه چوپان ، گوسفندان را پراکنده است و در کوه نی می زند و این صدای چوپان در گوش گوسفندان رویا می آفریند !!! اگر جسمم هم پیر شده باشد ، هنوز عشقم پیر نشده است ! و در گوشم هنوز صدای جوانی طنین انداز است !!!)
    سانکی زمان گوله شدی منی گوپسدی یئره
    شعریم یازیم اولوب ییخیلان پهلـــوان سسی !!!
    آخیر زماندی بیر قولاق آس عرشی تیتره دیـر ...
    ملت لرین هــارای ، مددی ، الامـــان سسی !!!

    (یا اینکه زمان با من کشتی گرفته و مرا به زمین کوبیده است ! و شعر و نوشته هایم همانند صدای پهلوان به زمین خورده است !!! آخرالزّمان شده و گوش فرا دهید که فریاد کمک خواهی مردم ، عرش را به لرزه درمی آورد !!!)
    انسان خـزانی دیر تؤکولور جـان خزه ل کیمی
    سازتک خزه ل یاغاندا سیزیلدار خزان سسی !!!
    قیرخ ایلدی دوستاغام قالا بیلمز او یاغلی سس ...
    یاغ سیز سادا قبـول ائله مندن یــاوان سسی !

    (پاییز انسانی است و جان ها همانند برگ پاییزی به زمین می ریزند ! برگ های پاییزی وقتی می ریزند ، پاییز همانند ساز ، ناله سر می دهد ! چهل سال است که زندانی ام و دیگر آن صدای مؤثر باقی نمی ماند ! اگر صدای من بی تأثیر هم باشد ، تو این صدای کم ارزش را از من قبول فرما !!!)
    من ده سسیم اوجالسا گرک دیر ،یامان دئییم ...
    ملت آجیخلی دی اوجـــالیبدی یامـان سسی !!!
    دولدور نواره قوی قالا ، بیــر گون ، بـو کؤرپه لر
    آلقیشلاسینلا ذوق ایله بیزده ن قالان سسی !

    (اگر صدای من هم بلند شود ، باید که فحش بدهم ... مردم گرسنه اند و صدای بد و بیراه بلند شده است !!! این صدا را در نواری ذخیره کنید تا این کودکان ، روزی با شوق تمام به استقبال این صدای از ما به یادگار مانده بروند !!!)
    مقناطیس اولسـا سسده چکر ، انقلابــــدا باخ !
    آزادلیـق آلــدی سرداریمیــن قهرمــان سسی !
    انسان قوجالمیش اولسا ،قولاخلار آغیرلاشار
    سانکی یازیق قولاخدا ،گورولدور زمان سسی !

    (اگر در صدا جاذبه وجود داشته باشد ، انسان را به سوی خود جلب می کند ! ببینید که در انقلاب ، صدای سردار قهرمان ما ، آزادی را به ارمغان آورد !!! اگر انسان پیر شود ، گوشهایش سنگین می شوند ! و گویا در این گوش بیچاره ، صدای زمان غرّش می کند !!!)
    باخ بیر درین سکوته سحر ، هانسی بیر نــوار
    ضبــط ایلیـه بیلـــر بئله بیــر جــــاودان سسی ؟
    سانجیــر منی بو فیشقا چالانلاردا " شهریـــار " !!!
    من نیله ییم کی فیشقـایا بنزه ر ایلان سسی ؟!!!

    (هنگام سحر ، به این سکوت ژرف بنگر که کدامین نوار میتواند این صدای جاودان را ضبط نماید ؟!!! شهریارا ! این سوت زن ها مرا نیش می زنند ! من چه کنم که صدای مار به صدای سوت شباهت دارد ؟!!!)
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    انس و جن از شهریار
    بار الاها سن بیزه وئر بو شیاطین دن نجات
    اینسانین نسلین کسیب ، وئر اینسه بو جین دن نجات
    بیزدن آنجاق بیر قالیرسا ، شیطان آرتیب مین دوغوب
    هانسی رؤیا ده گؤروم من ، بیر تاپا مین دن نجات
    بئش مین ایلدیر بو سلاطینه گرفتار اولموشوق
    دین ده گلدی ، تاپمادیق بیز بو سلاطین دن نجات
    بیر یالانچی دین ده اولموش شیطانین بیر مهره سی
    دوغرو بیر دین وئر بیزه وئر بو یالان دین دن نجات
    هر دعا شیطان ائدیر ، دنیا اونا آمین دئییر
    قوی دعا قالسین ، بیزه سن وئر بو آمین دن نجات
    ارسینی تندیرلرین گوشویلاریندا اویناییر
    کیمدی بو گودوشلارا وئرسین بو ارسیندن نجات
    یا کرم قیل ، کینلی شیطانین الیندن آل بیزی
    یا کی شیطانین اؤزون وئر بیرجه بو کین دن نجات
    اؤلدورور خلقی ، سورا ختمین توتوب یاسین اوخور
    بار الاها خلقه وئر بو حوققا یاسین دن نجات
    دینه قارشی ( بابکی – افشینی ) بیر دکان ائدیب
    بارالاها دینه ، بو بابکدن ، افشین دن نجات
    ( ویس و رامین ) تک بیزی رسوای خاص و عام ائدیب
    ویس ده اولساق ، بیزه یارب بو رامین دن نجات
    شوروی دن ده نجات اومدوق کی بیر خئیر اولمادی
    اولماسا چای صاندیقیندا قوی گله چین دن نجات
    من تویوق تک ، اؤز نینیمده دوستاغام ایللر بویو
    بیر خوروز یوللا تاپام من بلکی بو نین دن نجات
    « شهریارین » دا عزیزیم بیر توتارلی آهی وار
    دشمنی اهریمن اولسون ، تاپماز آهین دن نجات


    ترجمهٔ فارسی
    بار خدایا تو ما را از چنگ این شیاطین نجات بده
    نسل انسان را بریده : انسان را از چنگ این جن نجات بده
    از ما اگر یکی می ماند ، شیطان هزار می زاید و اضافه می شود
    در کدام رویا می توانم ببینم ، که یک از چنک هزار نجات یابد
    پنج هزار سال است که گرفتار این سلاطین شده ایم
    دین هم آمد ، از چنگ سلاطین نجات پیدا نکردیم
    یک دین دروغین هم یکی از مهره های شیطان شده است
    دینی حقیقی به ما بده ، ما را از این دین دروغین نجات بده
    هر دعائی که شیطان می کند ، دنیا آمین می گوید
    بگذار دعا بماند ، تو به ما را از چنگ آمین نجات بده
    کارد ( تنورشان ) داخل کوزه شان می رقصد
    کیست که این کوزه ها را از چنگ کارد تنور نجات دهد
    یا کرم کن ، از چنگ شیطان کینه توز نجاتمان بده
    یا که خود شیطان را از چنگ این کین نجات بده
    مردم را می کشد ، سپس برایش ختم گرفته و یاسین می خواند
    بار خدایا خلق را از چنگ این یاسین و حقه نجات بده
    در مقابل دین ( بابک و افشین ) را بهانه قرار داده
    بار خدایا دین را ، از چنگ ( بهانه ) بابک و افشین نجات بده
    مانند ( ویس و رامین ) ما را رسوای خاص و عام کرده است
    ویس هم باشیم ، یارب ما را از چنگ رامین نجات بده
    امید نجات از شوروی داشتیم که خیری ندیدیم
    یکباره بگذار در صندوقچه چای از کشور چین نجات بیاید
    من مانند مرغی ، سالهاست که در لانه خود زندانیم
    خروسی بفرست تا بلکه از این زندان نجات یابم
    عزیز من « شهریار » هم آهی پر اثر دارد
    دشمنش اهریمن هم باشد نمی تواند از آه او نجات یابد
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    عزیزه از شهریار
    نه ظریف بیر گلیــــــن عزیزه سنی
    منه لایق تــــــــاری یــــاراتمیشدی !
    بیر ظریف روحه بیر ظریف جسمی
    ازدواج قدرتیـــــــــله قـــــاتمیشدی !!!

    (عزیزه ! خداوند تو را یک عروس ظریف که لایق من بود خلق کرده بود ! و ازدواج یک روح ظریف را با قدرت به یک جسم ظریف پیوند داده بود !!!)
    عشقیمین بولبولی سنی دوتموش
    هرنه دونیـاده گول وار ، آتمیشدی
    سانکی دوستاق ایکن من آزاددیم
    ائله عشقون منی یاهـــاتمیشدی !

    (بلبل عشقم هر چه گل در دنیا بود را رها کرده بود و تنها تو را انتخاب کرده بود ! عشقت بقدری مرا بیخود کرده بود که گویا من از زندان در حال رها شدن بودم !)
    سؤیدوگیم سانکی هم نفس اولالی
    قفسیمدن منی چیخـــارتمیشدی
    جنّت ائتمیــش منیم جهنّمی می
    یانماسین یاخماسین آزاتمیشدی

    (گویا آنکه او را دوست داشتم با من هم نفس شده و از قفسم خارج کرده بود ! و دوزخ مرا مبدّل به بهشت نموده و آتش و سوزاندنش را کاسته بود !)
    قــــاراگون قارقاسی قونـاندا منیم
    آغ گونوم وارســـادا قــاراتمیشدی
    آدی بـــــاتمیش اجل گلنده بیـــزه
    من آییم چیخدی گونده باتمیشدی

    (کلاغ سیاه بختی من وقتی به پرواز درآمد ، اگر روز سپیدی هم داشتم آنرا سیاه کرده بود ! مرگ که اسمش محو شود وقتی به منزل ما پا گذارد ، ماه من درآمده و خورشید هم غروب کرده بود !!!)
    سارالیب گون شافاخدا قان چناغین
    قورخودان تیتره ییب جالاتمیشدی
    قارا بایگوش چـالاندا آغ قوشومی
    زعفران تک منی ســـاراتمیشدی

    (خورسید زرگون شده و آتشدان خونینش در شفق از ترس افتاده و پخش شده بود ! و جغد سیاه زمانیکه پرنده ی سپید مرا شکار کرده بود ، مرا بسان زعفران زردگون کرده بود !!!)
    کور قضــــا ئوز یولـــون گئدن وقته
    چـــاره نین یوللارین داراتمیشدی
    نه قدر اوغدوم آچمــادین گؤزیوی
    گؤز سکوت ابدله یـــــــاتمیشدی

    (سرنوشت نابینا زمانیکه راه خود را طی میکرد ، راههای چاره و تدبیر را تنگ کرده بود ! و هر اندازه نوازشت کردم ، چشمهایت را باز نکردی و چشمهایت در سکوت ابدیّت خفته بودند !!!)
    او آلا گؤز اویـــــانمادی کی منیم
    بختیمی مین کره اویـــاتمیشدی
    داهــــا کیپریکلرون اولـــوب نشتر
    یارامین کؤزمه سین قاناتمیشدی

    (آن نگار زیبا چشم که بخت مرا هزاران بار بیدار کرده بود ، از خواب برنخواست ! و دیگر مژه هایت هم برایم نیشتر شده بود و بثوره ی جراحتم را به خونریزی انداخته بود !!!)
    سن نه یاخشی ائشیتمدون بالالار
    آنا وای ناله سین اوجــاتمیشدی
    سنی وئردیم بهشت زهــــــرایه
    منه مولا الیـــــن اوزاتمیــــشدی

    (تو چه خوب شد نشنیدی که فرزندانت فریاد وای مادر بلند کرده بودند ! تو را به بهشت زهرا دادم و مولایم دستش را به سویم دراز کرده بود تا تو را از من بگیرد !!!)
    اورگی دوغرانان آنـان مه له دی
    دونیـــــا زهرین اونا یالاتمیشدی
    سن باهار ائتدیگون چمنده خزان
    هرنه گول غونچه وار سوزاتمیشدی

    (مادر دلسوخته و داغدارت بسیار شیون کرد چرا که روزگار زهر خود را به او چشانده بود ! و چمنی را که تو بهار کرده بودی ، پاییز آمد و هرچه گل و غنچه در آن بود را پژمرده کرد !!!)
    نه یامان یئرده کؤچدی کروانیمیز ؟
    نه یئیین یوک یاپین دا چاتمیشدی
    قیرخا سن یئتمه دون جاوان گئتدون
    من گئدیدیم کی یئتدیم آتمیشدی
    قوجا وقتیمده بو قـــــارا بختیـــم
    منی قول تک بلایه ساتمیشدی !!!

    (قافله ی ما به چه جای بدی کوچید ؟ و چه زود هم بار و بنه اش را به مقصد رسانید ! تو به سن چهل سالگی نرسیدی و جوانمرگ شدی ! کاش من میرفتم که شصت و هفت سال دارم !)
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    هر عاشیقین کی سن کیمی بیر گول یاناقی وار
    لاله کیمی، عیاندی کی، کوکسونده داغی وار
    کونلومو تازه داغلرین روشن ایلمیش
    شمعی غمینده، شکر، اونون شبچیراغی وار
    سونبول اوزونو زولفوه اوخشاتدی بیر گئجه
    گوردو خطادیر، ایندی پریشان دیماغی وار
    تا گویمایا دوداغینی دیلبر دوداغیما
    من باور اتمزم کی او ماهین دوداغی وار
    تا خاری موهنتین دیلی پرخونا سانجیلیب
    ای گلعذار، لاله گولون، گول فراقی وار
    سید یتیردی اخیر اوزون خوم ایاغینا
    باشیندا شور نشئه سی، الده ایاغی وار


    ترجمه:
    هر کسی که یار زیبارویی (که هر عاشیقین کی سن کیمی بیر گول یاناقی وار
    لاله کیمی، عیاندی کی، کوکسونده داغی وار
    کونلومو تازه داغلرین روشن ایلمیش
    شمعی غمینده، شکر، اونون شبچیراغی وار
    سونبول اوزونو زولفوه اوخشاتدی بیر گئجه
    گوردو خطادیر، ایندی پریشان دیماغی وار
    تا گویمایا دوداغینی دیلبر دوداغیما
    من باور اتمزم کی او ماهین دوداغی وار
    تا خاری موهنتین دیلی پرخونا سانجیلیب
    ای گلعذار، لاله گولون، گول فراقی وار
    سید یتیردی اخیر اوزون خوم ایاغینا
    باشیندا شور نشئه سی، الده ایاغی وار


    ترجمه:
    هر کسی که یار زیبارویی (که گونه هایش سرخرنگ هستند) دارد
    مانند لاله، معلوم است که در درون قلبش داغی دارد
    داغهای تازه ات خانه قلبم را روشن کرده اند
    شکر که از شمع غمت، دلم شبچراغی دارد
    یک شب سنبل خودش را به زلف تو شبیه دانست
    فهمید که اشتباه کرده است، خیلی ناراحت شده است
    تا وقتی که دلبرم لبهایش را روی لبهایم نگذارد
    من باورم نخواهد شد که آن ماه لب هم دارد
    از وقتی که خار محنت تو ، در دل پرخون فرو رفته است
    ای گلعذار، گل لاله، در فراق گل رویت افتاده است
    سید (تخلص شاعر) اخرش خودش را به پای خم رساند
    در حالی که در سر نشعه ی شور دارد و در دست پا دارد
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    گئتمه ترسا بالاسی از شهریار

    ایذن وئر توی گئجه‌سی من ده سنه دایه‌گلیم
    ال قاتاندا سنه مشاطّه تماشایا گلیم.
    سن بو آیلی گئجه‌ده سئیره چیخان بیر سرو اول.
    ایذن وئر من‌ده دالینجا سورونوب سایه گلیم.
    منه ده باخدین او شهلا گؤزوله ، من قارگون،
    جورئتیم اولمادی بیر کلمه تمنّایه‌ گلیم.
    من جهنم‌ده ده باش یاسدیقا قویسام سنیله ،
    هئچ آییلمام کی دوروب جنّت مأوایا گلیم.
    ننه قارنیندا سنله ائگیز اولسایدیم اگر.
    ایسته‌‌مزدیم دوغولوب بیرده بو دونیایا گلیم.
    سن یاتیب جنتّی رؤیادا گؤرنده گئجه‌لر،
    من ده جنتّده قوش اوللام ، کی او رؤیایا گلیم.
    قیتیلیغ‌ ایللر یاغیشی تک قورویوب گؤز یاشیمیز،
    کوی عشقینده گرک بیرده مصّلایه گلیم.
    سنده صحرایه ماراللار کیمی بیر چیخ نولوکی ـ
    منده بیر صئیده چیخانلار کیمی صحرایه گلیم.
    آللاهیندان سن قورخماییب اولسان ترسا،
    قورخورام منده دؤنوب دین مسیحایه گلیم.
    شیخ صنعان کیمی دونقوز اوتاریب ایللرجه،
    سنی بیر گؤرمک اوچون معبد ترسایه گلیم.
    یوخ صنم ! آنلامادیم ، آنلامادیم ، حاشا من ،
    بوراخیب مسجدیمی ، سنله کلیسایه گلیم!
    گل چیخاق طور تجلاّیه ، سن اول جلوهٔی طور،
    من‌ ده موسا کیمی اول طوره تجلاّیه گلیم.
    شیردیر شهریارین شعری الینده شمشیر،
    کیم ، دئیر من بئله‌ بیر شیریله دعوایه‌ گلیم ؟


    ترجمه
    رخصتم بده شب عروسی همراهت باشم
    وقت آرایش کردنت به تماشایت بیایم تو
    در این مهتاب شب، سروی باش که به گلگشت آمده
    اجازه ام بده سـ*ـینه خیز چون سایه ات پشت سرت بیایم
    به چشمان شهلایت نگاهم کردی ، اما من سیه بخت
    جرات نکردم با کلمه ای لااقل تمنایت کنم
    در جهنم حتا اگر سر به بالین تو بگذارم
    محال است که برای رفتن به بهشت هم بیدار شوم
    اگر جفت دوقلوی تو در زهدان مادر بودم
    هرگز نمیخواستم زاده شوم و به این دنیا بیایم
    کاش وقتی شب ها خواب بهشت را می بینی
    من هم پرنده ای بشوم در بهشت و به خواب تو بیایم
    چون باران سال های قحطی خشکیده اشک
    چشمانمان برای نماز باران باید به مصلی کوی عشق بیایم
    چه می شود اگر تو هم مثل آهوان به صحرا درآیی
    من هم چون شکارچیان به صحرا بیایم
    اگر از خدایت نترسی و مسیحی بشوی
    می ترسم من هم دین برگردانم و مسیحی بشوم
    مثل شیخ صنعان سالیان سال خوک به چرا ببرم
    به بهانه دیدن تو به کلیسا بیایم اما نه صنما!
    حرف بی جا زدم، حاشا که من مسجدم را رها کنم
    و با تو به کلیسا بیایم بیا تا به طور تجلا برویم
    و تو جلوه ی طور شو من موسی وار به آن کوه طور تجلا بیایم
    مثل شعر شهریار شیری است شمشیر به دست
    چه کسی را زهره ی رویارویی با چنین شیری هست
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    ناز ایله میسن از شهریار

    چوخلار اینجیکدی کی، سن اونلارا نازایله میسن
    ( خیلی ها آزرده هستند که به آنها ناز کرده ای )
    من ده اینجیک کی، منیم نازیمی آز ایله میسن
    ( من آزرده هستم که چرا به من کم ناز کرده ای )
    ائتمیسن نازی بو ویرانه کونولده سلطان
    ( ناز تو سلطان قلب ویرانۀ من شده است )
    ائوین آباداولا، درویشه نیاز ایله میسن
    ( خانه ات آباد که به درویش نیاز کرده ای )
    هر باخیشدا چالیبان کیپریگی مضراب کیمی
    (در هر نگاهت ، مژه هارا مانند مضراب می نوازی )
    بیر قولاق وئر، بوسینیق قلبی نه ساز ایله میسن؟
    ( گوش کن ببین این قلب شکسته را چگونه ساز کرده ای )
    باشدان آچ یایلیغی، افشان ائله سوسن – سنبل
    (پوشش از سرت بردار و سوسن و سنبل را افشان کن )
    سن بیزیم بایراممیزسان قیشی یاز ایله میسن
    ( تو عید منی ، زمستان را بهار کرده ای )
    سن گون اول، قوی غمی میز داغدا قار اولسون، اریسین
    (توخورشید باش و بگذار غمها با برف کوهها آب شود )
    منیم آنجاق ایشیمی سوز و گداز ایله میسن
    (به هر حال کار و بار مرا سوز و گداز کرده ای )
    من بو معناده غزل یازمالی حالیم یوخودی
    ( من در این وادی حال غزل سرایی نداشتم )
    سن جوجوق تک قوجانی فرفره باز، ایله میسن
    ( تو مانند کودکی هستی که پیری را فرفره باز کرده ای )
    کاکلی باشدا بوروب باغلامیسان تاج کیمی
    (کاکل موهایت را مانند تاج پیچیده و بسته ای )
    او قیزیل ساچدان اونا ، گوللی قوتاز ایله میسن
    ( از آن گیسوی طلایی به آن تاج زرین کرده ای )
    سـ*ـینه بیر دشت مغان دیر ، قوزی یان - یانه یاتیب
    ( سـ*ـینه مانند دشت مغان است و بره ها در کنار هم )
    منیم آغلار گوزومی ، اوردا آراز ایله میسن
    (چشمان گریان مرا آنجا جاری مانند رود ارس کرده ای )
    بو گوزللیک کی جهاندا سنه وئرمیش تانری
    ( این زیبایی که خدا در دنیا به تو داده است )
    هر قدر ناز ائله سن ایله، کی آز ایله میسن
    ( هر چقدر ناز کنی باز هم کم کرده ای )
    منی بو سوز یله آتدین، آرالاندین بیلیرم
    (مرا با حرفی به باد دادی و رفتی میدانم )
    آرانی بیر پارا نامردیله ساز ایله میسن
    ( رابـ ـطه ات را با تعدادی نامرد صمیمی کرده ای )
    دستماز ایله دیگین چشمه، مسیحا قانی دیر
    ( آبی که با آن وضو میکنی خون مسیحا است )
    بیلمیرم هانسی کلیساده نماز ایله میسن؟
    ( نمیدانم در کدام کلیسا نماز کرده ای )
    من عشیران اوخوسام،پنجه عراق اوسته گزه ر
    (اگرعشیران بخوانم پنجه ها به سبک رقـ*ـص عراق دراید )
    گوزلیم، ترک اولالی، ترک حجاز ایله میسن
    ( عزیزم تورک هستی و ترکِ حجاز کرده ای )
    تازا شاعر، بو دنیز هرنه باخیرسان دیبی یوخ
    (شاعر ناشی ، و عمق این دریا هرچه مینگری ناپیداست )
    چوخ اوزاتسان بو غازی، اورده گی قاز ایله میسن
    (گردنت را بر افرازی ، گوئی اردک را غاز کرده ای )
    بسکه زلف و خط و خالین قوپالاغین گوتدون
    ( از بس خط و خال زلفت را به اوج رساندی )
    زلفعلی نین باشینی آزقالا داز ایله میسن
    ( کم مانده سر زلفعلی را تاس بنمایی )
    گل ! منیم ایسته دیگیم کعبه ییخیلماز، اوجالار
    ( بیا که کعبه آمال من ویران نمی شود ، افراشته تر می شود )
    باشدادا کژ گئده سن ، دیبده تراز ایله میسن
    (دیوارش در بالا هم کج برود ، در پی اش تراز کرده ای )
    خط و خالیندن آلیب مشقیمی قرآن یازارام
    (سر خطم را از خط و خالت میگیرم و کتاب می نویسم )
    بو حقیقت له منی، اهل مجاز ایله میسن
    (با این حقیقت مرا اهل عرفان و مجاز کرده ای )
    منی، دان اولدوزی، سن یاخشی تانیرسان که سحر
    (ستاره صبح را بهتر از من میشناسی که صبحدمان ...)
    افقی خلوت ائدیب راز و نیاز ایله میسن
    ( افق را خلوت کرده و راز و نیاز کرده ای )
    شهریارین داغیلیب ، داغدا داشا دالدالانیب
    ( شهریار از پا افتاده و آواره کوه و بیابان شده است )
    اوزون انصاف ایله محمودی ایاز ایله میسن
    ( خودت انصاف کن که سلطان محمود را ایاز کرده ای )
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    خان ننه از شهریار

    خان ننه ، هایاندا قالدین
    بئله باشیوا دولانیم

    خان ننه ، کجا ماندی ، الهی دور سرت بگردم
    نئجه من سنی ایتیردیم !
    دا سنین تایین تاپیلماز

    افسوس که ترا گم کردم ، نظیر تو پیدا نمیشود
    سن اؤلن گون ، عمه گلدی
    منی گـه تدی آیری کنده

    وقتی تو مردی ، عمه آمد ، مرا به دهی دیگر آورد
    من اوشاق ، نه آنلایایدیم ؟
    باشیمی قاتیب اوشاقلار
    نئچه گون من اوردا قالدیم

    من بچه ، از کجا می فهمیدم ؟ ، بچه ها سرم را گرم کردند ، چند روزی آنجا ماندم
    قاییدیب گلنده ، باخدیم
    یئریوی ییغیشدیریبلار

    وقتی برگشتم ، دیدم ، رختخوابت را جمع کرده اند
    نه اؤزون ، و نه یئرین وار
    هانی خان ننه م ؟ سوروشدوم

    نه خودت ، نه رختخوابت ، سرجایشان نیستند ، پرسیدم : خان ننه ام کو ؟
    دئدیلر کی : خان ننه نی
    آپاریبلا کربلایه

    جواب دادند : خان ننه را ، به کربلا بـرده اند
    کی شفاسین اوردان آلسین
    سفری اوزون سفردیر
    بیرایکی ایل چکر گلینجه

    تا شفایش را از آنجا بگیرد ، سفری دراز در پیش دارد ، سفری دراز در پیش دارد
    نئجه آغلارام یانیخلی
    نئچه گون ائله چیغیردیم
    کی سه سیم ، سینم توتولدو

    چنان گریه جگر سوز می کردم ، چند روزی فریاد کشیدم ، که صدا و سـ*ـینه ام گرفت
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    ادامه

    او ، من اولماسام یانیندا
    اؤزی هئچ یئره گئدنمز

    وقتی من پیشش نباشم ، او ، به هیچ کجا نمی تواند برود
    بو سفر نولوبدو ، من سیز
    اؤزو تک قویوب گئدیبدیر ؟

    چه شده که به این سفر ، خودش تنهائی گذاشته و رفته
    هامیدان آجیق ائده ر کن
    هامییا آجیقلی باخدیم

    در حالی که از همه قهر بودم ، به همه اخم و تخم کردم
    سونرا باشلادیم کی : منده
    گئدیره م اونون دالینجا

    بعد شروع کردم که : من هم ، به دنبال او می روم
    دئدیلر : سنین کی تئزدیر
    امامین مزاری اوسته

    گفتند : سفر تو زود است ، بر مزار امام
    اوشاغی آپارماق اولماز
    سن اوخی ، قرآنی تئز چیخ

    نمی توان بچه برد ، تو قرآن را بخوان و تمامش کن
    سن اونی چیخینجا بلکی
    گله خان ننه سفردن

    تا تو تمامش کنی ، شاید ، خان ننه از سفر بازگردد
    ته له سیک روانلاماقدا
    اوخویوب قرآنی چیخدیم

    با عجله در حال ازبرکردن ، قرآن را خواندم و تمام کردم
    کی یازیم سنه : گل ایندی
    داها چیخمیشام قرآنی

    که برایت بنویسم : حالا برگرد ، دیگر قرآن را تمام کردم
    منه سوقت آل گلنده
    آما هر کاغاذ یازاندا

    وقتی برمی گردی ، برایم سوقاتی بیاور ، اما هر وقت که نامه می نوشتم
    آقامین گؤزو دولاردی
    سنده کی گلیب چیخمادین

    چشمان پدرم از اشک پر می شد ، تو هم که برنگشتی
    نئچه ایل بو اینتظارلا
    گونی ، هفته نی سایاردیم

    چند سال با این انتظار ، روز و هفته را می شمردم
    تا یاواش – یاواش گؤز آچدیم
    آنلادیم کی ، سن اؤلوبسن !

    تا به تدریج چشم باز کردم ، فهمیدم که مرده ای
     

    Ay Çocuğu

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    4,039
    امتیاز واکنش
    28,649
    امتیاز
    856
    ادامه

    بیله بیلمییه هنوزدا
    اوره گیمده بیر ایتیک وار

    بفهمی و نفهمی هنوزهم ، در دلم گمشده ای هست
    گؤزوم آختارار همیشه
    نه یاماندی بو ایتیکلر

    همیشه چشمانم او را جستجو میکنند ، چه سختند این گمشده ها
    خان ننه جانیم ، نولیدی
    سنی بیرده من تاپایدیم

    خان ننه جانم ، چه می شد ، دوباره تو را پیدا می کردم
    او آیاقلار اوسته ، بیرده
    دؤشه نیب بیر آغلایایدیم
    کی داها گئده نمییه یدین

    دوباره روی آن پاها ، می افتادم و گریه می کردم ، تا بلکه نمی توانستی بروی
    گئجه لر یاتاندا ، سن ده
    منی قوینونا آلاردین

    شبها وقتی می خوابیدیم ، تو هم ، مرا در آغوشت به خود می فشردی
    نئجه باغریوا باساردین
    قولون اوسته گاه سالاردین

    از جان و دل به آغوشم می کشیدی ، گاهی روی بازوهایت می انداختی
    آجی دونیانی آتارکن
    ایکیمیز شیرین یاتاردیق

    در حالی که دنیای تلخ را رها می کردیم ، دو تائی چه شیرین می خوابیدیم
    یوخودا ( لولی ) آتارکن
    سنی من بلشدیره ردیم

    وقتی در خواب با گیش کردنم ، ترا آلوده می کردم
    گئجه لی ، سو قیزدیراردین
    اؤزووی تمیزلیه ردین

    شب آب گرم کرده ، خودت را تمیز می کردی
    گئنه ده منی اؤپه ردین
    هئچ منه آجیقلامازدین

    باز هم مرا می بوسیدی ، هیچ دعوایم نمی کردی
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    33
    بازدیدها
    925
    پاسخ ها
    1,299
    بازدیدها
    22,056
    بالا