لطیفه های انگلیسی

  • شروع کننده موضوع Miss.aysoo
  • بازدیدها 885
  • پاسخ ها 25
  • تاریخ شروع

Miss.aysoo

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/05/17
ارسالی ها
3,219
امتیاز واکنش
8,180
امتیاز
703
محل سکونت
سرزمیــن عجـایبO_o
lady want to see a tarot reader woman who’ll predict her future.

- Leady , I’m sorry to inform you that your husband will die in the near future .

- Don’t tell me things that I already know , tell me if there would be an investigation.

یه خانومی میره پیش زن پیش گو تا از آینده اش مطلع بشه.

- دخترم متاسفم که این خبرو بهت میدم ، شوهرت به زودی میمیره!!

- خانومه میگه : اینو خودم هم میدونستم ، فقط بگو گیر میفتم یا نه!!
 
  • پیشنهادات
  • Miss.aysoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/17
    ارسالی ها
    3,219
    امتیاز واکنش
    8,180
    امتیاز
    703
    محل سکونت
    سرزمیــن عجـایبO_o
    Tcher while lecturing , noticed a student sleeping at the back.

    Tcher shouts 2 hs neighbor : “ wake him up!”

    Neighbor yells : “U put him 2 sleep , so U wake him up.”

    معلم هنگام درس دادن متوجه یه دانش آموزی میشه که خوابیده بوده.

    معلم به بغـ*ـل دستیش میگه : "اونو از خواب بیدار کن"

    اونم میگه : "شما اونو خواب کردین خودتون هم بیدارش کنین
     

    Miss.aysoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/17
    ارسالی ها
    3,219
    امتیاز واکنش
    8,180
    امتیاز
    703
    محل سکونت
    سرزمیــن عجـایبO_o
    Dad : Son, what do you want for your birthday?
    Son : Not much dad, just a radio with a sports car around it.

    پدر : پسرم ، برای روز تولدت چی میخوای؟
    پسر : چیز زیادی نمیخوام ، فقط یه رادیو که اطرافش ماشین اسپورت باشه!!!
     

    Miss.aysoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/17
    ارسالی ها
    3,219
    امتیاز واکنش
    8,180
    امتیاز
    703
    محل سکونت
    سرزمیــن عجـایبO_o
    Jack was attending the funeral service of the richest man in the city.
    Beacause he was weeping bitterly, a man asked sadly, " was the deceases one of the dear relatives? "No" said jack.
    " Then why are you crying?" asked the stranger. " Because I'm not one of the relatives," answered jack.

    جک به مراسم تشییع جنازه ثروتمندترین مرد شهر رفته بود. چونکه او زارزار می گریست ، مردی با تاثر از او پرسید. " آیا متوفی از بستگان عزیز شما بود؟"
    جک گفت ، " نه "
    آن غریبه پرسید : " پس چرا دارید گریه می کنید؟ "
    جک پاسخ داد ، " چون که یکی از بستگانش نیستم.
     

    Miss.aysoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/17
    ارسالی ها
    3,219
    امتیاز واکنش
    8,180
    امتیاز
    703
    محل سکونت
    سرزمیــن عجـایبO_o
    A man bought a canary from a store. He asked the seller, " Are you sure this bird can sign?
    " the seller replied, " it is a wonderful singer."
    A week later , the customer reappeared and said, " This bird you sold me is lame."
    the seller answered, " Well, you said you wanted a singer not a dancer!"

    مردی از یک فروشگاه یک قناری خرید. او به فروشنده گفت، " آیا مطمئنی که این پرنده می تواند آرواز بخواند؟" فروشنده پاسخ داد:" آوازخوان جالبی است."
    یک هفته بعد مشتری دوباره اومد و گفت: " این پرنده ای که شما به من فروخته اید شل ( لنگ ) است."
    فروشنده پاسخ داد، " خوب شما گفتید یک آوازخوان می خواهید نه یک رقـــــ ـــاص!"

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
     

    Miss.aysoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/17
    ارسالی ها
    3,219
    امتیاز واکنش
    8,180
    امتیاز
    703
    محل سکونت
    سرزمیــن عجـایبO_o
    A man was praying to god.
    مردی داشت دعا میکرد...

    He said, "God?"
    او گفت: خدایا
    God responded, "Yes?"
    خدا جواب داد: بله
    And the Guy said, "Can I ask a question?"
    و مرد پرسید: میتونم یه سوال بپرسم؟
    "Go right ahead", God said.
    خدا جواب داد: بفرما
    "God, what is a million years to you?"
    خدایا،یک میلیون سال در نظرت چقدره؟
    God said, "A million years to me is only a second."
    خدا گفت: یک میلیون سال در نظر من یک ثانیه هست.
    The man wondered.
    مرد شگفت زده شد.
    Then he asked, "God, what is a million dollars worth to you?"
    بعد پرسید: خدایا یک میلیون دلار در نظرت چقدره؟
    God said, "A million dollars to me is a penny."
    خدا جواب داد: یک میلیون دلار به نظرم یک پنی* است.
    So the man said, "God can I have a penny?"
    پس مرد گفت: خدایا ، آیا میتونم یک پنی داشته باشم؟
    And God cheerfully said,
    و خدا با خوشروئی گفت،
    "Sure!...... .just wait a second."

    حتما!.....فقط یک ثانیه صبر کن.
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    33
    بازدیدها
    930
    پاسخ ها
    1,299
    بازدیدها
    22,108
    تاپیک بعدی
    بالا