لطیفه های انگلیسی با ترجمه پارسی

  • شروع کننده موضوع Aida.y
  • بازدیدها 828
  • پاسخ ها 40
  • تاریخ شروع

Aida.y

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/15
ارسالی ها
2,180
امتیاز واکنش
20,665
امتیاز
781
سن
21
محل سکونت
شیراز
Teacher asks children, what do u wish 2 do in future?
Adnan: I want 2 b a pilot.
Wakeel: I want 2 b a doctor.
Bina: I want 2 b a good mother.
Shariq : I want 2 help Bina.

شغل آینده بچه ها:
معلم از دانش آموزان پرسید که می خواهید در آینده چکاره شوید؟
ادنان : من می خواهم خلبان بشم.
واکیل : من میخوام دکتر بشم.
بینا : من می خوام مادری خوب بشم.
شریک : من میخوام به بینا کمک کنم.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
 
  • پیشنهادات
  • Aida.y

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/15
    ارسالی ها
    2,180
    امتیاز واکنش
    20,665
    امتیاز
    781
    سن
    21
    محل سکونت
    شیراز
    خداوند انسان را آفرید و به او گفت:

    : God created man and then told him

    هر گوشه از زمین را که بگردی میتوانی رویای ایده آل خود را پیدا کنی .

    . Wherever in the world you wander about, you may find your ideal dream

    آنگاه بود که خداوند زمین را گرد آفرید .

    ! Then he created the world globe-shaped
     

    Aida.y

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/15
    ارسالی ها
    2,180
    امتیاز واکنش
    20,665
    امتیاز
    781
    سن
    21
    محل سکونت
    شیراز
    از یک بچه پرسیدند :

    : A kid was asked

    آن چه موجودی است که به ما گوشت، شیر، ماست، کفش و لباس میدهد؟

    “.Name the creature who gives us meat, milk, yoghurt, shoes and clothes”

    بچه گفت : پدرم .

    “! The kid replied : ”My daddy
     

    Aida.y

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/15
    ارسالی ها
    2,180
    امتیاز واکنش
    20,665
    امتیاز
    781
    سن
    21
    محل سکونت
    شیراز
    آقای بینز با همسرش به پیك نیك رفتند .

    .Mr. Beans and his wife went on a picnic

    همسرش پیشنهاد کرد : بیا زیر اون درخت بنشینیم .

    “.His wife suggested, “Let’s settle under the tree over there

    آقای بینز مخالفت کرد و گفت:

    :Mr. Beans disagreed and said

    “نه ! همین وسط جاده امن تره! زود قالی را بینداز!”

    !No!Right here in the middle of the road is more secure! Set the rug!Hurry up

    همسرش گفت: آخر اینجا ممکن است ماشین به ما بزند !

    “!His wife said, ”But here a car might strike us then

    ولی آقای بینز با اصرار وسط جاده قالی را پهن کرد

    However Mr. Beans urged and they set the rug there

    و دو نفری وسط جاده نشستند !

    !and they, together, sat on the rug in the middle of the road

    کمی بعدیک كامیون به طرفشان آمد و مرتب بوق زد،

    ,A little while later, a truck approached and horned constantly

    اما آنها از جایشان تكان نخوردند. راننده كامیون هم فرمان را پیچانید و به درخت خورد .

    .but they didn’t care to move!So the driver turned the role and struck the tree

    آقای بینز گفت: دیدی گفتم وسط جاده امن تر است !

    .He said:“You see I was right to say it’s more secure in the middle of the road

    اگر زیر آن درخت نشسته بودیم حالا هر دوی ما مرده بودیم!

    .Had we settled under the tree, we ‘d both have been struck dead now
     

    Aida.y

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/15
    ارسالی ها
    2,180
    امتیاز واکنش
    20,665
    امتیاز
    781
    سن
    21
    محل سکونت
    شیراز
    یک روز یک دروغگو یک دروغگوی دیگر را دید و به او گفت:

    ,A liar once met another liar and told him

    من به شکار رفتم و هفت خرگوش و پنج آهو و سه شیر گرفتم.

    ”.I went hunting and caught seven rabbits , five stags and three lions”

    دومی گفت فقط همین!

    “!?The second liar claimed, ”Only this much

    او هم گفت: مگر با یک تیر بیشتر از این می شود شکار کرد!

    ?The liar hunter said, ”Is it possible to hunt more than this

    تازه تفنگ هم نداشتم !

    “!?By the time I didn’t even have guns
     

    Aida.y

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/15
    ارسالی ها
    2,180
    امتیاز واکنش
    20,665
    امتیاز
    781
    سن
    21
    محل سکونت
    شیراز
    یک روز مردی مرد .

    .Once a man kicked the bucket

    وقتی دوستانش از پسرش پرسیدند چطور شد که پدرت مرد

    ,When the friends asked his son the reason why he died

    پسر گفت : “شیر خورد و مرد .”

    “.the kid said : ”He died because of milk

    دوست دیگری از او پرسید : شیر فاسد بود؟

    “?Another friend : “Was the milk spoilt

    ” نه . او داشت شیر می خورد که ناگهان گاو روی او نشست !

    “!No, he died because while drinking the milk, the cow suddenly sat on him”
     

    Aida.y

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/15
    ارسالی ها
    2,180
    امتیاز واکنش
    20,665
    امتیاز
    781
    سن
    21
    محل سکونت
    شیراز
    آقای بینز با شادمانی به دوستش گفت:

    ,Mr. Beans, happily, told his friend

    من بالاخره این پازل رو بعد از 3 سال حل كردم!

    ”.I finally did the puzzle after three years”

    دوستش گفت : 3 سال زیاد نیست؟

    “.Isn’t it too long for three years?” asked his friend

    او هم گفت : البته که نه ! روی جعبه اش نوشته 3 تا 5 سال!

    “!Of course not!” he said. ”On the label it is printed, For Three to Five Years”
     

    Aida.y

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/15
    ارسالی ها
    2,180
    امتیاز واکنش
    20,665
    امتیاز
    781
    سن
    21
    محل سکونت
    شیراز
    به آقای بینز گفتند :”عجله کنید سوار شوید قطار دارد میرود!”

    “!Mr. Beans was warned: “Hurry up ! The train is leaving

    او هم گفت : كجا میتواند برود ؟ بلیط دست من است!

    “!And he replied, “Where can it go? The ticket is with me
     

    Aida.y

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/15
    ارسالی ها
    2,180
    امتیاز واکنش
    20,665
    امتیاز
    781
    سن
    21
    محل سکونت
    شیراز
    در یک مسابقه شرط بندی اسبدوانی

    In a horse race betting

    آقای بینز صد هزار دلار روی اسب شماره 28 شرط بندی كرد

    Mr. Beans bet one thousand dollars on the horse No.28

    و اتفاقا برنده 500 هزار دلار شد.

    .and he happened to win the bet

    مسئول برگزاری مسابقه از او پرسید:

    ,The man in charge of the competition asked him

    چطور این همه پول را روی اسب شماره 28 شرط بندی كردید؟

    “?How dared you to bet so much money on the horse No. 28”

    او گفت:دیشب درخواب می دیدم كه دائما جلوی چشمهایم عدد 6 و عدد 2 میآید .

    “.Last night, I constantly had the numbers 6 and 2 in my dreams.” he replied

    مسئول برگزاری مسابقه پرسید : عددهای 6 و 2 چه ربطی به 28 دارند ؟

    “.Well, what’s the logic sense to these numbers?” asked the man in charge

    آقای بینز هم گفت: مگر شش تا هشت تا 28 تا نمی شود؟!

    “.And Mr. Beans answered, “ 6 multiplied by 2 is 28, isn’t it
     

    Aida.y

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/15
    ارسالی ها
    2,180
    امتیاز واکنش
    20,665
    امتیاز
    781
    سن
    21
    محل سکونت
    شیراز
    به آقای بینز گفتند : یه میوه خوشمزه، آبدار و شیرین نام ببرید ؟

    .Someone asked Mr. Beans to name a delicious sweet, juicy fruit

    او پاسخ داد : خیار !

    “.He said, “Cucumber

    به او گفتند : خیار کجا آبدار و شیرین است ؟

    “?The guy said, “How comes that cucumber is juicy and sweet

    آقای بینز هم پاسخ داد :

    ,And Mr. Beans replied

    آن را با یک فنجان قهوه شیرین بخورید ، آنوقت یقینا” نظرتان عوض می شود .

    “! Have it with a cup of sweet coffee ! Then your taste certainly changes”
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    33
    بازدیدها
    926
    پاسخ ها
    1,299
    بازدیدها
    22,084
    بالا