رمان کوتاه کاربر رمان کوتاه ورود ممنوع | نویسنده(نرگس)کاربر انجمن نگاه دانلود

رمان چطوره؟

  • عالی

    رای: 2 50.0%
  • خوب

    رای: 1 25.0%
  • بد

    رای: 1 25.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ویروس2019

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/05/29
ارسالی ها
9
امتیاز واکنش
30
امتیاز
21
به نام خدا..
نام رمان کوتاه: ورود ممنوع
ژانر: ترسناک. تراژدی
نویسنده: نرگس(ویروس2019) کاربر انجمن نگاه دانلود
قسمتی از رمان کوتاه:
دستی به پیشونیم کشیدم و چاقو رو محکم تر تو دستام گرفتم
:دختر اروم باش چیزی نیست.اما ذره ای از لرزش بدنم کم نشد.
محیط تاریک اطرافم رو از نظر گذروندم.انگار انعکاس صدای تپش قلبم رو میشنیدم
تق...
با وحشت به سمت صدا برگشتم.چاقومو محکمتر گرفتم.
نیازی به گفتن اینکه کیه نبود چون........
صدایی توجهم رو جلب کرد
چشمام به تاریکی عادت کرد.
جسم سفیدی دیدم.اروم اروم قدم برداشتم.سکوتش بیشتر از همه من رو میترسوند.پام بشدت لنگ میزد و درد میکرد.
کمی جلوتر رفتم.:خدایا چی دارم میبینم؟یه خرگوش؟ اونم اینجا.
دستمو بردم سمتش اما تو یک چشم بهم زدن غیب شد.نفسم بالا نمی اومد.
چاقو از دستم افتاد.
مات و مبهوت بودم که........
جیغغغغغغغغغغغغغغغغ
با ما همراه باشید. ورود ممنوع
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ویروس2019

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/29
    ارسالی ها
    9
    امتیاز واکنش
    30
    امتیاز
    21
    1#
    یهو میزاره میرههه...
    یا میزنه به سرش..
    منو تنها میزاره....
    ولی میمونه غمممش....
    هرشب بیخوابیو من..هرجا با یه نوره شمع..
    هر بار صدات زدم..دورتر شدی ازم....
    دل کندی از..این منه دیوونه..
    عزیزم این کارات...
    تو دلم میمونه...
    چرااا دل کندن...واسه تو اسونههههه...
    وای از این عشقوووو زخمای تو سـ*ـینه..
    منو تهرانووو شبای غمگینش..
    چرا دل کندن...واسه تو اسونهههههه....
    سکوت کردم.
    سلما شروع کرد به دست زدن.
    کم کم بقیه هم با اون همراه شدن.
    سلما سوت بلندی زد و گفت:ترکوندی دختر...
    زدیم قدش و با هم خندیدیم.
    ارغوان با دهن پر گفت: گیتارتو بده ببینم.
    دستمو اوردم بالا و گفتم:نچ نچ نچ خیلی کاره زشتیه دیگه با دهن پر حرف نزنیا خرگوش کوچولو.........و همه زدیم زیر خنده.
     

    ویروس2019

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/29
    ارسالی ها
    9
    امتیاز واکنش
    30
    امتیاز
    21
    2#
    ارغوان از حرص سرخ شده بود.
    بزور جلو خودمو نگه داشته بودم تا نخندم.
    بقیه هم دسته کمی از من نداشتن.
    ارغوان چشم غره بدی بهم رفت.
    گوش خرگوش برا خودم درست کردم تا بیشتر حرصش در بیاد.
    یهو ترکیدم.
    بقیه هم که انگار منتظر همین بودن همه با من پخش زمین شدن.
    در حالی که از خنده اشکم در اومده بود گفتم:گوجه..گوجه جون..یوقت نترکی..
    و باز خندیدم.
    ارغوان با صدای جیغ جیغوش گفت:بخدا میکشمت انا.
    یه چشمک بهش زدم.
    همه به حالت عادی برگشتیم.
    با دستم کمی شنای ساحل رو بهم زدم.
    صدای دریا به گوش میرسید.
    هوا خنک و دلنشین بود.
    به بچه ها نگاه کردم..هرکی مشغول کار خودش بود..
    با بیحوصلگی ابروهامو انداختم بالا..
    اه....
    از جام بلند شدم و یکم دور شدم.
    صدای سلما اومد که داشت با صدای بلند میگفت:هی یابوووو کجا میرییی؟
    دستمو بلند کردم دیگه خودش گرفت و خفه شد.
    لبه دریا رو شنه نشستم و به بدنم کشی دادم و هوای تازه رو به ریه هام فرستادم.
    جعبه سیگارمو از تو جیبم در اوردم و با فندگ روشن کردم.
    فندکو دوباره گذاشتم تو جیبم.
     
    آخرین ویرایش:

    ویروس2019

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/29
    ارسالی ها
    9
    امتیاز واکنش
    30
    امتیاز
    21
    3#
    نخ اول تموم شد تهشو ریختم رو شنا.
    اومدم دومی رو روشن کنم که انگار یکی منو هول داد.
    کلاه سیوشرتم اومد رو سرم موهای مشکیمم که ریخت جلوم دیگه هیچی ندیدم و با مخ رفتم تو اب دریا.
    حدس میزنم کاره.......
    جیغ کشیدم:ارغوانننن میکشمت.
    مزه ی شوره دهنم رو تف کردم بیرون.اه چقدم شوره.
    چشمامو خشک کردم.
    گلوم یه حالت بدی شده بود.
    ای بیشور گند زد تو هرچی فاز باحاله..تازه داشت حالم جا میومدا.
    بیخیال هرچی ساحل و دریا افتادم دنبال ارغوان تا پیداش کنم.
    اون کیه؟
    چشامو ریز کردم که دیدم بلههه ارغوان خانومه.
    تو چادر حالت سجده نشسته و طبق معمول چشاشو بسته.
    هه فکر کرده قایم شده.
    بطری کج و کوله ای کنارم رو شنا افتاده بود.
    برش داشتم و شناشو تکوندم.
    کمی اب توش ریختم از اونجایی که سیوشرتم پره جیب مخفی بود جانوشابه رو تو یکی از جیبا گذاشتم.
    .........................................................
    کم کم بساته اتیش و کبابو جمع کردیم و هر که رفت تو چادر خودش.
    نگین که فکر میکرد من خوابم با خیال راحت خوابید اما ای دل غافل...
    صبح...........................................
    جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
     

    ویروس2019

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/29
    ارسالی ها
    9
    امتیاز واکنش
    30
    امتیاز
    21
    #4
    جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
    ارغوان داشت بالا و پایین میپرید و جیغ و داد میکرد.
    نشست رو شنای ساحل و داشت جیغ میزد و میگفت:کدوم خری اینکارو با من کردهههههههه؟
    و به موهای کوتاه شدش که حالا به زور به گردنش میرسید اشاره کرد.
    دیوانه نیستم ولی قبول دارم کله شق و بی انصافم....اما نه فقط به خاطر اون در کل باید ادم میشد که دیگه سر به سر من نذاره.
    رفتم تو نقشمو گفتم:عزیزم کی موهاتو اینطوری کرده؟
    با لحن عصبی شروع کرد به فوش دادن و گفت:بوق بوق بوقه بوق اگه گیرت بیارم بوق بوق عوضیییییییی..
    سلما با لحن مسخره ای گفت:بوق زدنم بلد نیستیا اخری جا موند.
    بعد عیشی کشدار گفت و همه مثه خودش خندیدیم.
    گفتم:حالا بزا موهاتو ببینم.
    وای شب بود چیزی نمیدیدم زدم موهاشو داغان کردم.
    اگه بخوام توصیفش کنم:
    سمت راستش روی گوشش رو یادم رفت کوتاه کنم به خاطر همین تا زانوش دراز بود و در کنارش تیکه ای بود که خیلی کوتاه گرفته بودم و سمت چپشم دسته کمی نداشت.
    با این وضعیت بکنم یا نکنم..........
    بالا خره بعد چند دقیقه فکر کردن رفتم تو جلد بی انصافیم اروم اروم اسپری رنگه مو رو از تو جیبم دراوردم اونم چه رنگی سبز.
    از پشتش اروم اروم قدم برداشتم.
    کتونی های مشکیم پره خاک بود.
    در اخر پشتش قرار گرفتم.
    دستمو اوردم بالا و دوتا اروم رو شونش زدم.سرشو برگردوند سمتم چشاش از گریه قرمز بود ولی من هنوز اونسری که ماشینمو برای یه شرط مسخره خورد و خاکشیر کرد یادم نرفته.
    یه دسته کوچولو چلوی چشمان متعجبش تکون و با لحن خبیثی گفتم:با ی بای.و اسپری رو روش خالی کردم.
     

    ویروس2019

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/29
    ارسالی ها
    9
    امتیاز واکنش
    30
    امتیاز
    21
    5#
    با لب و لوچه درهم زانوشوبقل کرده بود و هی فیس فیس میکرد.
    دیگه دورو بر من نمیاد.
    تصمیم گرفتم اخریشو اجرا نکنم گـ ـناه داره.
    اروم با بغض گفت:خیلی بدی.
    گفتم:خیلی بدی.
    سرشو حالت شاکیا برگردوند سمتم و با لحن طلبکارانه ای گفت:چرا؟؟؟؟؟
    منم دست به سـ*ـینه مثه خودش گفتم: چون که چسبیده به راه.
    بعد یه مشت اروم زدم به شونش و گفتم: اشتی.
    اونم اشکاشو پاک کردو گفت: باشه اشتی.
    با همدیگه خندیدیم...
    یه نفس عمیق کشیدم اینم تموم شد.
    سما رفته بود واسش کلاه گیس بخره.
    به اطرافتم نگاه کردم...
    جلوم دریا بود و یک محوطه خیلی بزرگ ساحل.
    دورتا دور محوطه دیوار گرفته شده بود و پشتم صخره ای سنگی و بلند بود البته تیز نبود..از دو طرفش سنگ رو به صورت پله کنده بودن و به صورت مارپیچ بالا میرفت.
    توی راه مکعب های توی صخره کنده شده بود و توشون چراغ های کوچیکی بود.
    شاله رو شونم رو دست کردم.
    چقدر من اینجا خاطره داشتم.
    موهام تو هوا رقصان بود.
    قدم هامو به سمته خونه ی ویلایی بالای صخره برداشتم.
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    11
    بازدیدها
    631
    بالا