رمان کوتاه کاربر رمان کوتاه آزادی فرشته ها‌ | Deniz78کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Deniz78

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/09/08
ارسالی ها
114
امتیاز واکنش
818
امتیاز
346
سن
24
پارت دهم

باصدای زنگ تلفن از جایش میپرد .دستش را روی قلبش میگذارد و نفسش را رها میکند. انگار فکرکردن به گذشته نه چندان جالبش تبدیل به روتین روزانه اش شده است .با کرختی تمام خودش را از روی صندلی میز تحریر پایین میکشد و به سمت تلفن میرود موهای سیاه براقش با هر جهشش به چپ و راست کشیده میشوند
صدای نحسش که در گوشی میپیچد ...دل و روده فرشته هم درهم میپیچد
_سلام عسل
_س..س...سل...سلام
جان کند تا حروف کلمه سلام را هجی کند...عسل کلمه زشت و بیروح این روزهایش بود ...اسمی که نادر رویش گذاشته بود ...با تمام شیرینی اش وقتی ناصر کلمه را تکرار میکرد انگار گر و گر دانه های تلخ قهوه را در دلش خالی میکردند
_اوهوع...ناصر فدای تته پته هات بشه عسلک ...اماده شو که ددر دودور تو راه داریم ...میریم یه جای خوب که عشق و....
انگار دیگر صدای ناصر را نمیشنید.تلفن طوسی رنگ از دستش جدا میشود و روی زمین می افتد فرشته اما پاهایش دیگر تحمل وزن چهل کیلویی اش را ندارند که شل میشود و با نفس های یکی در میان روی تخت پرت میشود .دستانش ملحفه سرمه ای روتختی را چنگ میزنند پاهایش را منقبض میکند و زانوهایش را به هم میچسباند .دست خودش نیست صدای ناصر در گوشش زنگ میزند روزی که به قصد پارک کودک همراه ناصر شد اما...مقصد شبیه هرچی بود غیر از پارک
میخواهد نشنود اما انگار تمام کلمات جز به جز در ذهنش تکرار میشوند دستان کوچکش ملحفه را ول میکنند و محکم روی گوش هایش مینشینند اما ...
_عسله ناصر بره این لباس قرمزرو بپوشه
_اوه ...چی شدی تو این لباس شیرین عسل
_نکش پایین انقد اون لباس بی صاحابو ...مدلش اینجوریه که اون پاهای عروسکت و بندازه تو چشم
_حالاباز کن اون پاهات.....
نمیفهمد درک نمیکند برای مغز ده ساله اش ان حجم از اطلاعات کثیف غیر قابل فهم است
وقتی فکرش به دستان بی شرم و حریص ناصر می افتد
دیگر دست خودش نیست ...صدای فریاد کر کننده اش در راهرو خانه اعیونی عمه اش میپیچد اما انگار سهم این صدای دردمند فقط دیوار های خانه هستند و بس...
سهم دخترکی ده ساله از تمام دنیا مردی است که مرد نیست پارادوکس عجیبی است اما قابل باور او فقط نر است همانند تمام حیوانات نر ... بویی از انسانیت و مردانگی نبرده است و چقدر مرد ها هستند در این جامعه مرد سالار که اسمش را یدک میکشند ...در کنار این اسم چه غلط ها که نمیکنند و در تمام زندگیشان دلشان به همان نامی است که رویشان است ...نه جانم اشتباه میکنید به این نرها تنها چیزی که نمیچسبد کلمه سنگین "مرد"است اما "نر" وصله ی جوری است برایشان ...نرهای سو استفاده گرزیادند ...یکی در تاکسی خودش را میچسباند یکی در مترو
یکی درخیابان بی شرمی میکند یکی در مهمانی
یکی عربده میکشد و یکی با زبان نرمش فریب میدهد
یکی زورش فقط به دختران جوان میرسد و یکی زورش به دختر بچه ای به نام فرشته ...!
 
  • پیشنهادات
  • وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    11
    بازدیدها
    631
    بالا