متون ادبی کهن وصلت نامه

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
هیبت حق جمله را یکسان کند

جسم‌ها را جملگی چون جان کند

هیبت حق جمله را زیبا کند

این عددها را همه یکتا کند

هیبت حق جمله را فاضل کند

بیشکی آندم ترا واصل کند
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    سائلی بنشست پیش بایزید

    گفت از لطف خدای برمزید

    در ره حق دائماً مردانه‌ای

    در میان عارفان فرزانه‌ای

    راه حق راتو به جان کوشیده‌ای

    دائماً از شوق حق جوشیده‌ای

    تو نوشید*نی سر حق نوشیده‌ای

    سر اسرار خدا پوشیده‌ای

    سر سبحانی ز تو شد آشکار

    در میان عاشقان نامدار

    جان و تن را در طلب بگداختی

    تا کمال معرفت در یافتی

    هر دو عالم را در این ره باختی

    مرکب معنی در این ره تاختی

    در وجود خویشتن فانی شدی

    در بقای حق بحق باقی شدی

    دیدهٔ نفس بهیمی دوختی

    این جهان و آن جهان را سوختی

    سر تو از فکر جمله برتر است

    فکر تو از عرش اعلی برتر است

    مظهر تحقیق و تجرید آمدی

    لاجرم در عین توحید آمدی

    غیر حق را اندر این ره سوختی

    چشم خود بینی در این ره دوختی

    طالبان و سالکان در راه تو

    جمله همچون چاکرند شاه تو

    عاشقان در راه تو حیران شدند

    عارفان از درد تو بیجان شدند

    زاهدان از زهد تو وامانده‌اند

    عالمان از علم تو درمانده‌اند

    پیر ما در ره توئی این دم یقین

    نام تو کردند سلطان عارفین

    مشکلی افتاده اندر ره مرا

    مشکل ما را بکن حالی روا

    اندر این ره می‌روم با پا و سر

    هر زمان پیش آیدم لونی دگر

    گاه نورانی و گـه ظلمانیم

    گاه روحانی و گـه نفسانیم

    گاه در علویم و گـه در اسفلی

    گاه در عقلیم و گـه در غافلی

    گاه طالب گاه مطلوب آمدم

    گـه محب و گاه محبوب آمدم

    گاه عاشق گاه صادق آمدم

    گـه منافق گاه فاسق آمدم

    گـه محقق گـه موحد آمدم

    گاه زاهد گـه مقلد آمدم

    هر زمان لون دگر می‌دیده‌ام

    اندر این ره راه را نادیده‌ام

    گفت سلطانش چو انس حق رسد

    این خیالات از سرت بیرون کند

    چونکه انس حق ترا حاصل شود

    راه حق در پیش تو واصل شود

    اندر این ره جسم تو یکتا شود

    طالب و مطلوب هم یکجا شود

    علو را در سفل بینی ای پسر

    بشنو این اسرار شو صاحب نظر

    نور در ظلمت ببینی آشکار

    فهم کن اسرار ای مرد کبار

    عشق و عاشق هر دو را محبوب دان

    سالک و طالب همه مطلوب دان

    یافتن اینجا بود نایافتن

    گم شدن اینجا بود پیدا شدن

    هست را میدان در این ره غافلی

    خیز ونادان شو اگر تو عاقلی

    بعد از آن بینی انیس با جلیس

    اندر این منزل شوی روح نفیس

    دائماً بنشسته باشی با خدا

    فارغ ازکبر و نفاق و از هوا

    روح اندر خلوت جانان بود

    در حریم وصل با جانان بود

    یک زمان غایب نباشی از خدا

    دائماً از نور حق گیری ضیاء

    سر این اسرار را حاصل کنی

    جان و دل در معرفت کامل کنی

    در جلیس این جسم تو چون جان شود

    در حریم حضرت جانان شود

    در جلیسی با خدا و مصطفی

    هم انیست می‌شود دایم صفا
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بود درویشی مسافر ای غلام

    سال و مه اندر سفر بودی مدام

    بارها در راه مکه رفته بود

    بس ریاضتهای مشکل کرده بود

    عرصهٔ عالم همه گردیده بود

    خاک مردان را زیارت کرده بود

    عمر خود را در سفر بگذاشته

    بهرهٔ خود از سفر نایافته

    دائماً می‌کرد در عالم طواف

    رفته بود آن مرد تا دامان قاف

    آبله می‌کرد هر دم پای او

    یک دمی ننشسته بر یکجای او

    همچنین می‌رفت اندر ره مدام

    تا رسید اندر خراسان والسلام

    در خراسان بود مردی نامدار

    شیخ عالم بوسعید آن مرد کار

    در کرامات و مقامات عیان

    بود آن مرد خدای خورده دان

    در شریعت پیشوای عالمان

    در طریقت رهنمای صوفیان

    در حقیقت واصل برحق بد او

    دائماً در شرع مستغرق بد او

    نام او مشهور بود اندر جهان

    سالکان را مرشدی بود از عیان

    آن مسافر آمد از ره پیش شیخ

    آبله بر پا فتاده همچو میخ

    شیخ گفتش ای جوان خوبروی

    آبله گر بر دلت باشد بگوی

    در جلیس آ همچو مردان ای فقیر

    تا ز اسرار نهان گردی خبیر

    در جلیس آ ای فقیر نور بین

    صد هزاران عالم پرنور بین

    در جلیس آ و ببین جان جهان

    سر سبحانی شود هر دم عیان

    در جلیس آ و نشین با دادگر

    شاد بنشین و مرو تو در بدر

    در جلیس آ و جمال حق ببین

    در جلیس آ و جلال حق ببین

    در جلیس آ و خدا را یاد گیر

    در جلیس آ و خدا را یاد گیر
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بعد از آن بینی جمالی با جلال

    اندر این منزل بود عین وصال

    قطره اندر عین دریا اوفتد

    ذره درخورشید والا اوفتد

    قطرهٔ اندر بحر ناپیدا شود

    قطره در دریا فتد دریا شود

    محو گردد صورت آفاق کل

    عزها کلی بدر گردد بذل

    آنچنان گفته است عطار امین

    نور روشن منطق الطیرش ببین

    سایه در خورشید گم گردد مدام

    کل همه خورشید گردد والسلام

    گفتهٔ عطار خود از مغز بود

    لیک اندر صد لباس نغز بود

    گفتهٔ بهلول خود از جان بود

    هرچه گوید آیت و برهان بود

    گفتهٔ بهلول را توحید دان

    دائمش در ترک ودر تجرید دان
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    شیخ لقمان بود در عین وصال

    محو گشته در جمال ذوالجلال

    ازوجود خویشتن فانی شده

    در بقای حق بحق باقی شده

    از خودی بگذشته آن مرد خدا

    دائماً در وصل بود آن باصفا

    از سلوک و از طلب بگذشته بود

    با جمال اندر طلب پیوسته بود

    هم به ذکر و فکر تقوی سوخته

    جنبهٔ وصل حقیقی دوخته

    قیل وقال علم و تقلید و بیان

    ترک کرده آمده اندر عیان

    محو بود اندر جمال آن پاکباز

    زان نکردی گاه و بیگاهی نماز

    هست خدمت با وجود ای مردکار

    چون وجودت محو شد رستی ز کار

    شیخ رفت و ازوجود خودبرست

    در حریم حضرت سبحان نشست

    آنکه باشد دائماً اندر جمال

    کی بود در فکر و ذکر و قیل وقال

    آنکه با سلطان نشیند در وصال

    گر به خدمت رونهد باشد وبال

    شیخ دائم محو بود اندر جمال

    غیر حق در پیش او گشتی زوال

    در بخارا بود شیخی پاکباز

    گفت لقمان چون نمی‌آرد نماز

    من روم او را بفرمایم نماز

    بندگی باشد در این ره با نیاز

    در زمان برخواست اندر ره فتاد

    بود با او چل مرید پاک زاد

    دست جنبانید پیر رهنمون

    خیل شیران آمد از بیشه برون

    هر یکی بر شیر نر گشته سوار

    تازیانه ساختند آنگه ز مار

    همچنان در راه شد آن ذوفنون

    شیخ را اعلام دادند از درون

    شیخ بر کوهی نشست آن دم روان

    رفت آن کوهش چو اسب تکدوان

    آن فقیر آن شیخ را دیده ز دور

    از قدم تا فرق گشته غرق نور

    بر نشسته کوه را شهباز شاد

    می برفت آن کوه در ره همچو باد

    با مریدان گفت پیر این دم ز شیر

    هین فرود آئید پیش این دلیر

    جمله‌شان از شیر افتاده به زیر

    از پی تعظیم آن شیخ کبیر

    چون رسیدند آن زمان با یکدگر

    در قدوم او نهاده جمله سر

    اندر آن صحرا یکی چه یافتند

    بر سر آن چاه منزل ساختند

    اندر آمد آن زمان وقت نماز

    پیر و اصحابش شدند اندر نیاز

    بعد از آن آن پیر گفت ای پاکباز

    چه سبب نگذاردی این جا نماز

    گفت لقمان چون صباح آید فراز

    با تو بگذارم در این موضع نماز

    پیر و اصحابش ز هیبت سوختند

    دیدهٔ عقل آن زمان بردوختند

    جمله آندم از خودی بیرون شدند

    در مقام بیخودی مجنون شدند

    سر نهادند آن همه رفتند خواب

    چون شدند از خواب حاجت شد به آب

    پیرو اصحابش چو قصد چاه کرد

    تا که آب آرند از چه بهر خود

    دلو را در چه فکنده کاروان

    دلوشان در چاه نرسید آن زمان

    پر نشد از آب در دلو ای عجب

    در تعجب ماند آن قوم از تعب

    آمد آن دم پیش شیخ انصاف داد

    روی خود بر پای لقمانش نهاد

    شیخ اندر چه فکند آب دهان

    آب بیرون آمد از چه شد روان

    پیر و اصحابش وضو چون ساختند

    غسل کردند و به خود پرداختند

    بعد از آن گفتند تو اولی‌تری

    در حقیقت غالب و والاتری

    رفت لقمان بعد از آن اندر نماز

    گفت تکبیر و نشست آن شاهباز

    پیر و اصحابش بگفتند ای همام

    تو بکردی این نماز اینجا تمام

    شیخ دست از خرقه بیرون آورید

    از سر هر موی او خون می‌چکید

    چونکه آن حالت بدیدند آن نفر

    از حدیث عشق گشتند با خبر

    آن زمان گفتند لقمان واصل است

    هردمی عین وصالش حاصل است

    هر که او واصل شود تکلیف نیست

    در میان وصل حق تصریف نیست

    هر که باشد در جمال ای نامدار

    او به غیر حق ندارد کار و بار

    هر که جان شد جسم را با او چکار

    یافت معنی اسم را با و چه کار

    هر که واصل شد برست از ننگ ونام

    وانکه عارف شد بجست از زرق ودام

    هرکه را آمد جمال با جلال

    محو شد از خویش در عین وصال

    هرکه واصل شد برست از ترهات

    شه رخی زد این جهان را کرد مات

    هر که او واصل برست از نام وننگ

    شیشهٔ سالوس بشکست او به سنگ

    هرکه واصل شد برست از خاکدان

    هست با محبوب خود در لامکان

    هرکه او واصل ز پنج و چار رفت

    گنج وحدت یافت برخوردار رفت

    هر که واصل شد جمال حق بدید

    در جمال حق جلال حق بدید

    هر که واصل شد عددها را بسوخت

    هر دو عالم را به یک ارزن فروخت
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    جهد کن ای دوست تا واصل شوی

    یک ره و یک قبله و یک دل شوی

    والذین جاهدوا فرمود حق

    جهد کن در راه تا گیری سبق

    هر که را این راه حق حاصل شود

    بی‌شکی او با خدا واصل شود

    هر که را این راه ناید در شمار

    در قیامت پیش حق شد شرمسار
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    پادشاها ره نما این بنده را

    این فقیر بی‌کس افکنده را

    ای خدای انبیا و اولیاء

    رحمت تو مصطفی و مرتضی

    ای خدای انبیاء و مرسلین

    ای خدا مؤمنین و مسلمین

    ای خدای عاقلان و کاملان

    ای خدای عاشقان و عارفان

    ای خدای زاهدان و صوفیان

    ای خدای غازیان و عالمان

    ای خدای جمله پیدا ونهان

    ذات تو بر تر ز فکر است و بیان

    ای خدای وحش و حیوان و طیور

    زندگی دادی تمامت را ز نور

    ای خدای بی‌نهایت جز تو کیست

    هم توئی بی‌حد و غایت جز تو کیست

    اولین و آخرینی یا کریم

    ظاهرین و باطنینی یا عظیم

    محو گردان ای خدا بهلول را

    وارهان از خویشتن این گول را

    رحمت للعالمینی بر همه

    ختم گردان راه دین را بر همه
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ای پاکی تو منزه از هر پاکی

    قدوسی تو مقدس از ادراکی

    در راه تو صد هزار عالم گردی

    در کوی تو صدهزار آدم خاکی
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    در وصف تو عقل طبع دیوانه گرفت

    جان تن ز دو با عجز بهم خانه گرفت

    چون شمع تجلی تو آمد به ظهور

    طاوس فلک مذهب پروانه گرفت
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    ای هشت بهشت یک نثار در تو

    وی هفت سپهر پرده‌دار در تو

    رخ زرد و کبود جامه خورشید منیر

    سرگشتهٔ ذرهٔ غبار در تو
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    13
    بازدیدها
    292
    پاسخ ها
    148
    بازدیدها
    1,677
    پاسخ ها
    4
    بازدیدها
    165
    پاسخ ها
    80
    بازدیدها
    5,635
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    194
    پاسخ ها
    62
    بازدیدها
    1,599
    پاسخ ها
    143
    بازدیدها
    3,082
    پاسخ ها
    131
    بازدیدها
    6,337
    بالا