دستم رو کشید و گفت:
-قبل بیدار کردنت زنگ زدم گفتم که پیدات کردم.
چند دقیقهای سکوت بینمون رد و بدل شد نمیدونستم باید چیکار کنم. سرم رو زیر انداخته بودم که خودش سکوت رو شکست و گفت:
-چرا همش ازم فرار میکنی؟
-بذار برم سامی توروخدا بذار برم.
-چجوری ولت کنم لعنتی؟...کجا میخوای بری اینهمه رفتی بس نبود؟
-برم یجا که نباشی... برو سامی برو.
-نمیتونم...
-منم نمیتونم تمام عمر با استرس اینکه امروز خــ ـیانـت میکنی یا فردا زندگی کنم.
چشمام تار شد و حس کردم پرده گوشم پاره شد. گونم حسابی میسوخت. اشک توی چشمام جمع شد. دستم رو گذاشتم رو گونم که با دادش به خودم اومدم:
-بیدار شو سوها!... من به عشقمون خــ ـیانـت نکردم.
با کشیدهای که تو گوشم زد و چشمام که روی هم رفت، یادم اومد؛ روزی و به یاد اوردم که تمام تلاشم رو کرده بودم تا فراموشش کنم؛ همزمان با پایین ریختن اشکم روی گونههام تو چشماش زل زدم و گفتم:
-انگار یادت رفته... هه... پس بذار یاد اوری کنم. تو ماشین تو بودیم، از دانشگاه برم داشتی. رو پارک وی بودیم. اذیتت میکردم نتونستی تحمل کنی زدی کنارو...
مکث کردم نفسم رو بیرون فرستادم و ادامه دادم:
-یادته هردومون عطش داشتیم؛ بهم گفتی دوستم داری! یادته؟! یادته خواستی دوباره ببوسیم که گوشیم زنگ خورد؟ پگاه بود.گفتی کیه گفتم پگاهه. رنگت پرید؛ گفتی جواب نده ولی جواب دادم.گذاشتمش رو اسپیکر...
دوباره مکث کردم نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم:
-گفت کجایی؟ یادته گفتی نگو پیشه منی؟ ولی من بهش گفتم پیش عشقمم...یادته جا خورد؟یادته حرفش رو؟ گفت سامی پیش تو چیکار میکنه؟ نوبت من بود که جا بخورم.گفتم یعنی چی سامیار پیش من چیکار میکنه؟ گفت قرار بود باهم بهت بگیم، بهت گفته؟ گوشی رو ازم گرفتی و قطع کردی به خودت زنگ زد به زور جواب دادم که قرار شد بریم سیروان. گفتی نریم گفتم باشه جلوی خونه پیادم کردی و من اومدم سیروان که تو و پگاه رو اونجا دیدم. گفتم تو که گفتی نریم که...یادته پگاه رو؟ گفت بهمون تبریک نمیگی سوها جون؟
-بسه سوها تمومش کن.
-صبر کن الان تموم میشه...گفت سوها جون ما واقعا شرمندهایم باید زودتر میگفتیم بهت.
-بسه سوها.
-ما هفته پیش عقد کردیم...
گریم به زار زدن تبدیل شد و با عجز گفتم:
-چرا...فقط بگو چرا بازیم دادی؟4سال من رو انگشت نمای خاص و عام کردی که با صمیمی ترین دوستم نامزد کنی؟
-تو هیچ وقت نذاشتی توضیح بدم حالام نمیذاری.
-اون چیش از من بیشتر بود هان؟ چیکار کرد برات که من نکردم؟
-یبارم که شده بخاطر خدا بهم گوش بده.
-باشه گوش میدم بگو.
-قبل بیدار کردنت زنگ زدم گفتم که پیدات کردم.
چند دقیقهای سکوت بینمون رد و بدل شد نمیدونستم باید چیکار کنم. سرم رو زیر انداخته بودم که خودش سکوت رو شکست و گفت:
-چرا همش ازم فرار میکنی؟
-بذار برم سامی توروخدا بذار برم.
-چجوری ولت کنم لعنتی؟...کجا میخوای بری اینهمه رفتی بس نبود؟
-برم یجا که نباشی... برو سامی برو.
-نمیتونم...
-منم نمیتونم تمام عمر با استرس اینکه امروز خــ ـیانـت میکنی یا فردا زندگی کنم.
چشمام تار شد و حس کردم پرده گوشم پاره شد. گونم حسابی میسوخت. اشک توی چشمام جمع شد. دستم رو گذاشتم رو گونم که با دادش به خودم اومدم:
-بیدار شو سوها!... من به عشقمون خــ ـیانـت نکردم.
با کشیدهای که تو گوشم زد و چشمام که روی هم رفت، یادم اومد؛ روزی و به یاد اوردم که تمام تلاشم رو کرده بودم تا فراموشش کنم؛ همزمان با پایین ریختن اشکم روی گونههام تو چشماش زل زدم و گفتم:
-انگار یادت رفته... هه... پس بذار یاد اوری کنم. تو ماشین تو بودیم، از دانشگاه برم داشتی. رو پارک وی بودیم. اذیتت میکردم نتونستی تحمل کنی زدی کنارو...
مکث کردم نفسم رو بیرون فرستادم و ادامه دادم:
-یادته هردومون عطش داشتیم؛ بهم گفتی دوستم داری! یادته؟! یادته خواستی دوباره ببوسیم که گوشیم زنگ خورد؟ پگاه بود.گفتی کیه گفتم پگاهه. رنگت پرید؛ گفتی جواب نده ولی جواب دادم.گذاشتمش رو اسپیکر...
دوباره مکث کردم نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم:
-گفت کجایی؟ یادته گفتی نگو پیشه منی؟ ولی من بهش گفتم پیش عشقمم...یادته جا خورد؟یادته حرفش رو؟ گفت سامی پیش تو چیکار میکنه؟ نوبت من بود که جا بخورم.گفتم یعنی چی سامیار پیش من چیکار میکنه؟ گفت قرار بود باهم بهت بگیم، بهت گفته؟ گوشی رو ازم گرفتی و قطع کردی به خودت زنگ زد به زور جواب دادم که قرار شد بریم سیروان. گفتی نریم گفتم باشه جلوی خونه پیادم کردی و من اومدم سیروان که تو و پگاه رو اونجا دیدم. گفتم تو که گفتی نریم که...یادته پگاه رو؟ گفت بهمون تبریک نمیگی سوها جون؟
-بسه سوها تمومش کن.
-صبر کن الان تموم میشه...گفت سوها جون ما واقعا شرمندهایم باید زودتر میگفتیم بهت.
-بسه سوها.
-ما هفته پیش عقد کردیم...
گریم به زار زدن تبدیل شد و با عجز گفتم:
-چرا...فقط بگو چرا بازیم دادی؟4سال من رو انگشت نمای خاص و عام کردی که با صمیمی ترین دوستم نامزد کنی؟
-تو هیچ وقت نذاشتی توضیح بدم حالام نمیذاری.
-اون چیش از من بیشتر بود هان؟ چیکار کرد برات که من نکردم؟
-یبارم که شده بخاطر خدا بهم گوش بده.
-باشه گوش میدم بگو.