همگانی آموزش الفبای انگلیسی | کاربران نگاه

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
Cleaning Supplies وسایل نظافت

Dustpan = خاک انداز


Cleanser =مایع پاک کننده

...

Sponge =اسفنج


Scrub brush = برس زمین شور


Dish washing liquid =مایع ظرف شویی


Dish towel = دستمال ظرف خشک کن


Disinfectant wipes =دستمال ضد عفونی


Trash bags =کیسه های زباله



Rags = کهنه (گردگیری)


Vacuum cleaner = جاروبرقی

...

Vacuum cleaner attachments = وسایل ضمیمه جاروبرقی


Vacuum cleaner bag =کیسه جارو برقی


Stepladder = نردبان


Glass cleaner = مایع شیشه پاک کن


Squeegee = شیشه پاک کن


Broom = جارو دسته بلند
 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    فرق تلفظ انگلیسی بریتانیایی و آمریکایی
    آمریکاییها حرف “r” را با گرد کردن زبان و فشردن نوک زبانشان به سقف دهان خود، تلفظ میکنند. در حالیکه بیشتر بریتانیاییها اصلا حرف “r” را تلفظ نمیکنند (مخصوصا زمانیکه حرف r در انتهای کلمه باشد)

    در انگلیسی آمریکایی تفاوت چندانی در تلفظ کلمات can و can’t وجود ندارد. در حالیکه در انگلیسی بریتانیایی استاندارد، این دو کلمه آشکارا با هم تفاوت دارند. (حرف a در can’t صدای /آ/ دارد).

    آمریکاییها تمایل بیشتری به راحت تلفظ کردن کلمات دارند و در مواقعی بعضی از حروف یک کلمه را تلفظ نمیکنند. به عنوان مثال، کلمه “facts” در انگلیسی آمریکایی مشابه کلمه “fax” تلفظ میشود. (حرف “t” تلفظ نمیشود).

    استرس (تکیه) در برخی از کلمات در این دو نوع گویش انگلیسی متفاوت است. به نمونه های زیر توجه کنید:

    British English American English
    advertisement advertisement
    details details

    علیرغم اینکه شاید میلیونها واژه مشترک بین انگلیسی آمریکایی و بریتانیایی وحود داشته باشد، واژگانی وجود دارند که تنها در انگلیسی آمریکایی یا بریتانیایی استفاده میشوند. آشنایی با تعدادی از این کلمات شاید خالی از لطف نباشد.

    British English American English
    lift elevator
    boot trunk
    autumn fall
    litter garbage
    crossroad crossing
    trousers pants

    علاوه بر موارد فوق، تفاوتهایی هم در املای کلمات در این دو زیرشاخه اصلی زبان انگلیسی وجود دارند؛ به عنوان مثال، کلماتی که در آمریکایی به ترتیب به “or” و “ize” ختم میشوند، در بریتانیایی به “our” و “ise” ختم میشوند:

    American English British English
    color colour
    harbor harbour
    humor humour

    recognize recognise
    realize realise
    dramatize dramatise

    تفاوتهای کمی هم در استفاده از حروف اضافه وجود دارد، که به عنوان نکته آخر به آنها میپردازیم:
    American English British English
    on the weekend at the weekend
    on a team in a team
    Please write me soon. Please write to me soon
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    افعالی عبارتی (دوبخشی و چند بخشی) تشکیل شده با turn

    turn down برگشته / برگرداندن

    turn in برگرداندن

    turn off خاموش کردن / خاموش شدن

    turn on روشن کردن / به جریان انداختن

    turn out تولید کردن / وارونه کردن / خاموش کردن

    turn over برگرداندن / وارونه کردن / مرور کردن

    turn up ظاهر شدن / رخ دادن
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    آموزش لغات انگلیسی ،با تصویر سازی ذهنی

    postpone
    مترادف : delay / put off/ deffer
    پست پونه به تعویق افتاد!!
    معنی : تعویق/عقب افتادن/تاخیر کردن
    surgery
    مترادف : anatomy
    سر+جری =وقتی سرت جر میخوره چکارش میکنن و کجا عملش میکنن؟!
    معنی : جراحی/اتاق عمل/عمل جراحی
    caution
    مترادف : precaution
    کاشان! بچه جون دارم هوشیارت میکنم رفتی کاشان احتیاط کن !
    معنی : احتیاط/هوشیار کردن
    seclude
    مترادف : divide/separate
    سه کیلو دلمه جدا کردم خریدم!!
    معنی : جدا کردن/مجزا کردن/منزوی کردن
    cursory
    مترادف : perfunctory
    تلفظ لغت میشه کِرسِری و این لغت خیلی به سَرسَری نزدیکه!!
    معنی : سرسری، از روی سرعت و عجله
    alimony
    مترادف : alimony
    کدبندی ۱ : المانی !! دقت کردین المانی ها اصلا نفقه نمیدن؟؟
    ali + money کد ۲ :علی پولش زیاده ولی نفقه نمیده !
    معنی : نفقه
    capricious
    مترادف : flighty
    کدبندی :کبری + شیث
    ازدواج کبری و شیث فقط هـ*ـوس بازی بود و دلیلش هم دمدمی مزاجی بودنشونه !
    معنی : هـ*ـوس باز/دمدمی مزاج
    entourage
    مترادف : surrounding/attendance
    این + تورج
    این تورج معلوم نیست چند نفر دوست و اشنا داره و محیطی که میگرده چجوریه!!
    معنی : محیط/اطرافیان
    bawdy
    مترادف : ugly
    bodyاقا من ی سوال میپرسم جواب بدید خواهشا!! درسته که ادمbody
    (بدنشو) به بقیه نشون بده؟؟؟!؟نه نه نه زشته و کسی که این کارو بکنه هرزست!!!
    معنی : هـ*ـر*زه/زشت
    capitulate
    مترادف : succumb
    فکر کن تو کشتی بهتون حمله بشه به کاپیتان میگن
    capi (captain) too late (کاپیتان خیلی دیر شده باید تسلیم شی)
    معنی : تسلیم شدن/سر سپردن
    gambol
    مترادف : bound
    تلفظش رو نگاه بنداز و بخون گامبو!!!!
    خوب افراد گامبو جست و خیزشون کمه دیگه شما فکر کن یه ادم گامبو میبینی که خیلی ورجه وورجه میکنه!!
    معنی : جست و خیز /ورجه وورجه کردن
    shatter
    مترادف : minify
    رفتم نونوایی یکی بی نوبت اومد نون بگیرم شاطر
    قاطی کرد زد همه چی رو خورد و داغون کرد (shatter)
    معنی : خورد کردن/داغون کردن/شکستن
    keep off
    مترادف : keep off
    رفتی بیرون کیفت رو از کیف قاپ حفظ کن !!
    معنی : نگه داشتن / حفظ کردن
    lackluster
    مترادف : lightless
    lack+ luster خوب اگه خونتون لوستر نداشته باشه تاریک و بی نور و بی فروغ خواهد بود !
    معنی : بی فروغ /بی نور/ تاریک
    eclipse
    مترادف : obstruction
    یه سری از دخترا جدیدا وقتی کلیپس (e+clipse) میزنن جلوی نور خورشید رو هم میگیره!!! و کسوف و خسوف پیش میاد.
    معنی : گرفتگی/ کسوف/ خسوف
    fulsome
    مترادف : abundant
    این لغت رو کافیه به این صورت بخونیمn full+some = full of something
    که به راحتی معنیش در ذهن تثبیت میشه!
    معنی : فراوان / مفصل
    aversion
    مترادف : incompatibility
    دقت کردین اولین ورژن از ویندوز یا فتوشاپ یا هر برنامه ای که میاد با همه چی ناسازگاری داره ؟!! به همین دلیل من نفرت دارم از اولین ورژن
    aversion=اولین ورژن
    معنی : ناسازگاری / نفرت / تنفر
    jealous
    مترادف : invidious
    ژیلاست !
    خیلی حسوده خودت که میشناسیش !
    معنی : حسود
    bachelor
    مترادف : unmarried , unwed
    بچه لر!
    بچه لره مجرد بود با این که لیسانس داشت
    معنی : مجرد
    absorb
    مترادف : assimilate
    اب +سرب
    اب سرب رو به خودش جذب میکنه
    معنی : جذب کردن،فرو بردن
    vigor
    مترادف : strength , activity
    فیگور
    اونایی که فیگور میگیرن زورشون زیاده!
    معنی : قدرت،نیرو،زور
    Eminent
    مترادف : of outstanding reputation
    امینم خواننده!
    امینم خواننده معروفیه
    معنی : معروف،مشهور
    Abound
    مترادف : existing in great number
    یه باند !!
    تعدادشون خیلی زیاده یه باندن !
    معنی : فراوان،زیاد بودن
    Annals
    مترادف : historical records
    انالیز !
    تاریخچه و سالنامه تو همیشه انالیز کن!
    معنی : تاریخچه، سالنامه
    Drudgery
    مترادف : dull, difficult work
    1-توی کارهای سخت لباسات جرواجره
    ۲-درودگری کار خیلی سختیه!
    معنی : خرحمالی،کار سخت و طاقت فرسا
    Implore
    مترادف : Beg for assistance
    این پلو رو بده بمن خواهش میکنم !!
    معنی : التماس کردن ،خواهش کردن
    Accost
    مترادف : To greet first
    عکاس همیشه میخواد مورد خطاب قرار بده مردم رو!!
    معنی : مورد خطاب قرار دادن
    Felon
    مترادف : criminal
    فلان فلان شده جانی و گناهکاره !!
    معنی : جانی، گناهکار
    Loathe
    مترادف : despise
    لوس !
    از ادمهای لوس متنفرم !
    معنی : تنفر داشتن از ، متنفر بودن
    dupe
    مترادف : an easily fooled person
    تیوپ!
    افراد ساده توی استخر رو میزارن توی تیوپ و پرتشون میکنن تو اب
    معنی : ساده دل ، گول خور
    mundane
    مترادف : Earthly
    موندنی !!
    از شکل ظاهری لغت هم میشه تشخیص داد و موندنی خوند این لغت رو !
    معنی : دنیوی ، ماندگار
    abjure
    مترادف : abstain from, renounce
    ابجورو ترک کردی ؟! سوگندت رو شکستی ؟!
    کدبندی۲: اب+جور
    مگه جور درمیاد اب رو ترک کنی ؟!
    معنی : ترک کردن ، سوگند شکستن
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    افعالی عبارتی (دوبخشی و چند بخشی) تشکیل شده با come


    come across به تصادف دیدن / کشف کردن

    come away ترک کردن

    come back برگشتن

    come by کسب کردن

    come down نزول کردن / فرود آمدن

    come into به ارث بردن

    come off موفق شدن / جدا کردن

    come out پدیدار شدن / ناپدید شدن

    come out with گفتن

    come over ملاقات کردن

    come round به هوش آمدن

    come up یادآور شدن / ذکر کردن

    come up to برابر بودن

    come up with ریشه گرفتن
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    فعلهاي عبارتي با Away
    PHRASAL VERBS WITH AWAY
    .
    break away from somebody =
    leave somebody who is holding you
    جدا شدن از كسي كه تو رو نگهداري ميكنه
    Example:
    She broke away from her father and now lives by herself.
    ...
    come away = become separated from the main part.
    از قسمت اصلي جدا شدن
    Example:
    I turned some of the pages and they came away in my hand.
    ...
    get away = leave a place.
    جايي را ترك كردن
    The meeting continued up to 8 o'clock but I was able to get away at 7.30.
    ...
    get away with something = leave a place with something.
    جايي را با چيزي ترك كردن
    Example:
    The thieves got away with all the money.
    ...
    get away with something = not be caught or punished for something wrong.
    از زير تنبيه و يا كتک در رفتن
    The boy never does his homework but he always gets away with it.
    ...
    give something away = give away something = give something because you do not want or need it.
    دور انداختن/ دور ريختن چيزي به دليل عدم نياز
    She gave her old clothes away when she moved.
    ...
    give something away = give away something = tell something secret.
    رازي را فاش كردن
    He doesn't want to give away how the system works.
    ...
    give somebody away = show where somebody is or what they are doing, when they are trying to keep this a secret.
    آدم فروشي كردن/ شخصي را فروختن/ لو دادن جاي شخصي
    Peter looked down, but his voice gave him away.
    ...
    pass away = die.
    فوت كردن/ درگذشتن
    She's very sad because her grandfather has passed away.
    ...
    run away = leave a place secretly, escape.
    فرار كردن/ گريختن
    The thief closed the door and ran away.
    ...
    take somebody/something away = take away somebody/something = remove somebody/something.
    چيزي را جابجا كردن
    The waiter took away the plates before we had finished.
    ...
    walk away = leave a bad situation instead of trying to make it better.
    رها كردن چيزي بدون سعي بر اصلاح
    We've been married for ten years, you can't just walk away!
    ...
    walk away with something = win something easily.
    به راحتي برنده چيزي شدن
    The lucky winner will walk away with $10,000
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    رياضيات به انگليسي


    ریاضیات =mathematics
    اعداد صحیح =integers
    اعداد صحیح مثبت =positive integers
    اعداد صحیح منفی =negative integers
    اعداد فرد =odd numbers
    اعداد زوج =even numbers
    صورت کسر =numerator
    مخرج کسر =denominator
    اعمال ریاضی =math operations
    اضافه کردن =add
    تفریق کردن =subtract
    ضرب کردن =multiply
    تقسیم کردن =divide
    حاصل جمع =sum
    حاصل تفریق =difference
    حاصل ضرب =product
    حاصل تقسیم =quotient
    مساله ریاضی =a math problem
    مسائل لغوی =word problem
    متغیر =variable
    معادله =equation
    حل.راه حل =solution
    نمودار.گراف =graph
    جبر =algebra
    هندسه =geometry
    مثلثات =trigonometry
    حساب =calculus
    پاره خط =line segment
    نقطه پایان =endpoint
    خط راست =straight line
    خط منحنی =curved line
    خط عمودی =perpendicular lines
    خطوط متوازی =parallel lines
    زاویه90درجه/قائمه =right angle/90 angle
    زاویه منفرجه =obtuse angle
    زاویه حاده =acute angle
    مستطیل =rectangle
    مربع =square
    ضربدری =diagonal
    مثلث =triangle
    متوازی الاضلاع =parallelogram
    دایره =circle
    شعاع دایره =radius
    محیط دایره =circumference
    قطر دایره =diameter
    احجام هندسی =geometric solids
    مکعب =cube
    هرم =pyramid
    مخروط =cone
    محیط =perimeter
    رویه =face
    استوانه =cylinder
    کره =sphere
    پایه =base
    کسرها =fractions
    اندازه گیری =measuring
    مساحت و حجم =area and volume
    به اضافه =plus
    منهای =minus
    خطوط =lines
    زاویه =angles
    اشکال =shapes
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    افعال جداشدنی



    add up
    add

    back up
    cause to move backwards; support

    blow up
    cause to explode; destroy by explosives

    bring about
    cause to happen

    bring off
    accomplish

    bring on
    cause

    bring out
    publish; emphasize

    bring over
    bring

    bring to
    revive

    bring up
    raise; care for from childhood

    brush out
    brush the inside of

    burn down
    destroy by burning

    burn up
    consume by fire

    buy out
    by the other person’s share of a business

    buy up
    buy the whole supply of

    call off
    cancel; order away

    call up
    telephone; summon for military service

    calm down
    become calm

    carry on
    continue

    carry out
    fulfill; complete; accomplish; perform

    carry over
    carry; continue at another time or place

    cheer up
    cause to become cheerful

    chew up
    chew thoroughly

    chop up
    chop into small pieces

    clean off
    clean the surface of

    clean out
    clean the inside of

    clean up
    clarify; tidy

    clear out
    clear the surface of

    clear up
    clear the inside of

    close down
    close permanently

    close up
    close temporarily

    count in
    include

    count out
    exclude

    count up
    calculate; count; add to a total

    cross out
    eliminate

    cut off
    interrupt; sever; amputate

    cut out
    eliminate; delete

    cut down
    reduce in quantity

    draw up
    write; compose (a document)

    dress up
    put clothes on; adorn

    dust out
    dust the inside of

    eat up
    eat completely

    figure out
    interpret; understand

    figure up
    compute

    fill in
    complete (a printed form)

    fill out
    complete (a printed form)

    fill up
    fill completely (a container)

    find out
    discover

    fix up
    repair; arrange in a suitable manner

    get across
    cause to be understood

    give back
    return

    give out
    distribute; announce

    give up
    surrender something

    hand down
    deliver; pronounce formally; leave as an inheritance

    hand over
    yield control of

    hang up
    suspend

    have on
    be dressed in

    have over
    entertain someone informally at one’s home

    hold off
    delay; restrain

    hold up
    delay; rob; threaten with a weapon

    keep up
    continue; keep the same pace

    leave out
    omit

    let down
    disappoint

    let out
    release from confinement; make larger (in sewing)

    light up
    light; illuminate thoroughly

    live down
    live in such a way as to cause something to be forgotten

    make over
    remake

    move over
    move to the side

    pass out
    distribute

    pass up
    not take advantage of (as an opportunity)

    pass on
    transmit

    pay back
    repay

    pay off
    discharge a debt completely; give someone his final pay

    pick up
    come to meet an escort; lift with hands or fingers; learn casually;initiate an association publicly

    play down
    minimize

    play up
    emphasize

    point out
    indicate

    pull down
    pull in a downward direction; raze

    push across
    cause to be understood or accepted

    put off
    postpone

    put on
    dress in; deceive or fool

    put up
    preserve (food); receive as an overnight guest

    quiet down
    be quiet

    ring up
    the telephone

    rinse off
    rinse the surface of

    rinse out
    rinse the inside of

    rule out
    eliminate

    run down
    trace; disparage; hit with a vehicle

    run off
    cause to depart; reproduce mechanically

    save up
    accumulate

    see through
    complete; in spite of difficulties

    see off
    accompany someone to the beginning of a trip

    send back
    send to a place where formerly located

    send over
    send to where someone is

    set up
    arrange

    show off
    exhibit ostentatiously

    shut off
    cause to cease functioning

    slow up
    cause to move more slowly

    spell out
    enumerate; state in detail

    stand up
    fail to keep an appointment with

    sweep out
    sweep the inside of

    take back
    return; retract a statement

    take down
    remove from a high position; write from dictation

    take in
    understood; fool; deceive; make smaller (in sewing)

    take over
    take; assume command of

    tear down
    destroy

    tear up
    tear into small pieces

    tell off
    scold; reprimand

    think over
    consider

    think through
    consider from beginning to end

    think up
    create; invent

    throw away
    discard

    throw over
    reject

    tie up
    tie securely or tight

    tire out
    cause to be exhausted

    touch up
    repair

    try on
    put on a garment to verify the fit

    try out
    test

    turn down
    refuse; lower the volume

    turn out
    produce; force into exile, extinguish (a light)

    wash off
    wash the surface of

    wash out
    wash the inside of

    wear out
    use until no longer usable; tire greatly

    wind up
    finish, tighten the spring of a watch or machine

    wipe off
    wipe the surface of

    wipe out
    wipe the inside of; decimate

    work out
    solve

    write down
    record

    write out
    write down every detail; spell out

    write up
    compose; prepare (a document)
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ليست 100 فعل پركاربرد و مركب چند بخشي انگليسي
    100most common English phrasal verbs
    .
    بچه ها؛ واقعا" نمیشد اين فعل ها رو جداشون کنیم؛
    براي مرور دوباره خودتون اشتراک کنید روي صفحه تون.
    .
    همراهان عزیز توجه داشته باشید.
    بعد از یه مدت که انگلیسی کار می کنید،دقیقا خودتون تشخیص خواهید داد و یا همین الان که دارید این پست رو می خونید متوجه شده ايد که یه فعلهایی وجود داره که دو بخشی اند.
    .
    مثلا Go down, Take in , Take away, Pull up و .....
    .
    اینها Phrasal verbs هستند. یا فعلهای عبارتی
    استفاده از این افعال در نوشتارتون و صحبت هاتون باعث میشه که دقیقا مثل یک انگلیسی زبان باشید.
    .
    البته نه اینکه هم معنی اون فعل به صورت تک قسمتی و معمولی وجود نداشته باشه هان. نه
    شاید فعل تک قسمتی اش هم وجود داشته باشه. اما بکار بردن Phrasal verb نشون میده که شما خیلی خوب سوار بر صحبت هاتون هستید. و تسلط خوبي داريد.
    .
    تعریف فارسی فعل عبارتی:
    فعلی است که از دو یا چند کلمه ساخته شده است و این کلمات روی هم رفته، نقش یک فعل را بازی می‌کنند و با هم به عنوان یک واحد واژگانی در واژگان اهل زبان ذخیره می‌شوند.
    .
    دوستان دقت كنيد
    لیستی که در پایین آمده است گروهی از افعال مرکب را به همراه توضیح آن در بر میگیرد.
    به خاطر داشته باشید که انگلیسی زبانان در زبان محاوره ای بیشتر از افعال مرکب استفاده می کنند و افعال تک بخشی (مانند "investigate"به جای "look into" را در متن های نوشتاری مورد استفاده قرار می دهند.
    .
    در ليست زير : به خاطر داشته باشید که افعال ستاره دار (*) جدا نشدنی هستند و حرف اضافه بلافاصله باید پس از بخش اصلی فعل قرار گیرد.
    به عنوان مثال: I called on Dan درست است نه !I called Dan on . افعالی که ستاره دار نیستند افعال جداشدنی هستند که در آنها حروف اضافه یا بلافاصله پس از فعل قرار می گیرد یا پس از مفعول جمله،
    به عنوان مثال:
    I brought the children up
    یا
    I brought up the children
    هر دو درست هستند.
    .
    نکته مهم:
    به خاطر داشته باشید که در مورد افعال جداشدنی چنانچه مفعول جمله یک حرف اضافه باشد باید در بین بخش اصلی فعل و حرف اضافه قرار گیرد
    (I brought them up درست است نه I brought up them).
    .
    نكته و دقت :
    بديهي است كه با جستجو نمودن هر كدام از اين افعال عبارتي در گوگل هزاران مثال خواهيد يافت.
    .
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    .
    اين هم از ليست:
    --------------------------
    Ask out
    دعوت از یک خانم یا آقا برای قرار ملاقات
    ===========
    B
    Bring about
    موجب شدن
    .
    Bring up
    1- تربیت بچه ها ۲- مطرح کردن یک موضوع
    ===========
    C
    Call back
    جواب تماس تلفنی کسی را دادن
    .
    Call in
    دعوت برای حضور در یک محل رسمی برای امری خاص
    .
    Call off
    لغو کردن
    .
    Call on*
    1-ملاقات کردن
    2-در کلاس درس از شاگرد سؤال پرسیدن
    .
    Call up
    تماس تلفنی برقرار کردن
    .
    Catch up (with)*
    به سطح کسی رسیدن
    .
    Check in*
    در هتل ثبت اطلاعات کردن
    .
    Check into*
    تحقیق کردن
    .
    Check out
    1- از کتابخانه کتاب گرفتن
    ۲- تحقیق کردن
    .
    Cheer up
    شاد کردن یا بخشیدن حسی خوب به کسی یا گروهی از افراد
    .
    Clean up
    تمیز و مرتب کردن
    .
    Come across*
    یافتن شانس انجام کاری
    .
    Cross out
    خط زدن
    .
    Cut out
    کار آزار دهنده ای را متوقف کردن
    ===========
    D
    Do over
    تکرار کردن
    .
    Drop by*
    سرزدن
    .
    Drop in (on)*
    سرزدن
    .
    Drop off
    چیزی یا کسی را در محلی گذاشتن
    .
    Drop out (of)*
    ترک درس و مدرسه کردن
    ===========
    F
    Figure out
    یافتن پاسخ منطقی برای یک سؤال یا مسئله
    .
    Fill out
    فرمی را تکمیل کردن
    .
    Find out
    پی بردن به اطلاعات
    .
    Get along (with)*
    یک رابـ ـطه خوب داشتن
    .
    Get back (from)
    1- از جایی برگشتن
    ۲- دوباره دریافت کردن
    .
    Get in, get into*
    1- داخل ماشین شدن
    ۲- وارد شده یا رسیدن به یک محل
    .
    Get off*
    از یک وسیله نقلیه خارج شدن یا پیاده شدن
    .
    Get on*
    ورود به یک وسیله نقلیه
    .
    Get out of*
    1- از یک وسیله نقلیه خارج شدن
    ۲- از یک عمل ناخوشایند جلوگیری کردن
    .
    Get over*
    بهبود یافتن از بیماری
    .
    Get through*
    خاتمه دادن
    .
    Get up*
    از روی تخت یا صندلی بلند شدن
    .
    Give back
    چیزی راب ه کسی بازگرداندن
    .
    Give up
    انجام کاری را متوقف کردن
    .
    Go over*
    مرور یا کنترل کردن
    .
    Grow up*
    رشد سنی کردن و به بلوغ رسیدن
    ===========
    H
    Hand in
    تکلیف درسی را تحویل استاد دادن
    .
    Hang up
    1- یک مکالمه تلفنی را قطع کردن ۲- لباسی را آویزان کردن
    .
    Have on
    پوشیدن
    ===========
    K
    Keep out (of)
    وارد نشدن
    .
    Keep up (with)*
    در یک موقعیت یا سطح ماندن
    .
    Kick out (of)
    کسی را وادار به ترک محلی کردن
    ===========
    دوستان
    پيشنهاد و تخفيف ويژه براي تهيه‌ي
    مجموعه هاي آموزشي انگليسي مثل آب خوردن رو از دست ندهيد.
    توضيحات بيشتر و دانلود نمونه ها:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    ===========
    L
    Look after*
    مراقبت کردن
    .
    Look into*
    تحقیق کردن
    .
    Look out (for)*
    مراقب بودن
    .
    Look over
    مرور یا کنترل کردن
    .
    Look up
    در یک کتاب مرجع به دنبال اطلاعات گشتن
    ===========
    M
    Make up
    1- ساختن ۲- کار قدیم را انجام دادن
    ===========
    N
    Name after
    اسم کسی را برای بچه انتخاب کردن
    ===========
    P
    Pass away*
    مردن
    .
    Pass out
    1- توزیع کردن
    ۲- بیهوش شدن
    .
    Pick out
    انتخاب کردن
    .
    Pick up
    1- کسی را از محلی برداشتن
    ۲- دست کسی را گرفتن
    .
    Point out
    توجه کسی را جلب کردن
    .
    Put away
    چیزی را در جایی خاص به کناری گذاشتن
    .
    Put back
    به موقعیت قبلی باز گشتن
    .
    Put off
    به تعویق انداختن
    .
    Put on
    پوشیدن
    .
    Put out
    سیگار یا آتش را خاموش کردن
    .
    Put up with*
    تاب آوردن، تحمل کردن
    ===========
    R
    Run into
    اتفاقی با کسی برخوردن
    .
    Run across
    اتفاقی یافتن
    .
    Run out (of)
    تمام شدن مایحتاج
    ===========
    S
    Show up*
    ظاهر شدن و مطرح شدن
    .
    Shut off
    یک ماشین، وسیله یا لامپ را از کار نگاه داشتن
    ===========
    T
    Take after*
    به یاد آوردن
    .
    Take off
    1- در آودن لباس
    ۲- به مسافرت رفتن
    ۳- (هواپیما) بلند شدن از زمین
    .
    Take out
    1- کسی رابیرون بردن
    ۲- حذف کردن
    .
    Take over
    کنترل چیزی را بدست گرفتن
    .
    Take up
    یک فعالیت جدید را شروع کردن
    .
    Tear down
    خراب کردن و با خاک یکسان کردن
    .
    Tear up
    به اجزاء کوچکتر تقسیم کردن
    .
    Think over
    در نظر گرفتن
    .
    Throw away
    دور ریختن و خلاص شدن
    .
    Throw out
    دور ریختن
    .
    Throw up
    استفراغ کردن
    .
    Try on
    پرو کردن لباس
    .
    Turn down
    درجه چیزی را کم کردن
    .
    Turn in
    1- تحویل پروژه درسی
    ۲- به رختخواب رفتن
    .
    Turn off
    خاموش کردن یک ماشین یا لامپ
    .
    Turn on
    روشن کردن ماشین یا لامپ
    .
    Turn out
    چراغ را خاموش کردن
    .
    Turn up
    تشدید کردن، زیاد کردن
    .
    .
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    فرهنگ اصطلاحات عبارات و واژه‌های علوم پزشکی، داروسازی، دندانپزشکی و رشته های مرتبط

    Medicine-related terms

    calcification
    آهکی شدن‏
    calculi
    جمع calculus، جرم ها‏
    calculus
    جِرم ...‏
    callus
    کال استخوانی‏
    calvaria
    کاسه سر‏
    canal
    کانال‏
    canal negotiation
    تعقیب کانال‏
    canal obturation
    پر کردن کانال‏
    canal preparation
    آماده سازی کانال‏
    cancellated space
    فضای اسفنجی ...‏
    cancellous bone
    استخوان اسفنجی ...‏
    cancer
    سرطان‏
    canine fossa
    حفره کانین ،گودی نیشی ...‏
    canine guidance
    راهنمای نیش‏
    canine tooth
    دندان نیش (معادل canine, cuspid tooth, cuspid, cynodont,dens caninus) ...‏
    cantilever
    کانتی لور...‏
    cantilever bridge
    پُل تک سویه ...‏
    cantilever fixed partial denture
    بریج کانتی لور ...‏
    cap
    ...‏
    carat
    قیراط ...‏
    cardiac output
    برون ده قلبی ‏
    care
    مراقبت‏
    caries
    پوسیدگی پوسیدگی ...‏
    caries risk
    خطر پوسیدگی ...‏
    cariogenesis
    پوسیدگی زایی ...‏
    cariogenic
    پوسیدگی‌‌زا پوسیدگی زا ...‏
    cariogenicity
    پوسیدگی زایی پوسیدگی زایی ...‏
    cariogenicity potential
    قابلیت پوسیدگی زایی‏
    cariology
    پوسیدگی شناسی ...‏
    cariostatic
    پوسیدگی ایستان ...‏
    carious
    پوسیده ...‏
    carotid bruit
    صدای غیر طبیعی کاروتید ...‏
    carver
    کارور ...‏
    carving
    شکل دهی‏
    cast
    در قالب قرار دادن ...‏
    cast glass
    شیشه ریختگی ...‏
    cast glass ceramic
    گلاس-سرامیک ریختگی ...‏
    cast glass ceramic
    گلاس-سرامیک ریختگی...‏
    cast mesh
    شبکه ریختگی ...‏
    cast metal
    فلز ریختگی ...‏
    casting
    ریخته گری ...‏
    casting rings
    طوقه های ریخته گری ...‏
    casting tongs
    انبر ریختگی ...‏
    cauterization
    سوزاندن‏
    cavitas dentis
    ...‏
    cavity margin
    لبه حفره ...‏
    cavity of tooth
    ...‏
    cavity preparation base
    ...‏
    cavity wall
    دیوارۀ حفره ...‏
    cavosurface angle
    زاویه حفره با سطح ...‏
    cavosurface margin
    لبه حفره با سطح ...‏
    cavum dentis
    ...‏
    CDJ
    مخفف اتصال سمان و عاج (Cemento Dentinal Junction)‏
    cell free zone
    ناحیه عاری از سلول‏
    cell rich zone
    ناحیه غنی از سلول‏
    cellular cementum
    ساروجۀ یاخته دار ...‏
    cellulose layer
    لایه سلولزی ...‏
    cement
    سمان ساروج (معادل cementum) ...‏
    cement base
    کف بندی(معادل cavity preparation base) ...‏
    cement line
    خط ساروج ...‏
    cement spacer
    فاصله نگهدارنده برای سیمان ...‏
    cementation
    سیمان کاری ...‏
    cemented restoration /
    رستوریشن سمان شونده ...‏
    cementicle
    ساروجک ...‏
    cemento-enamel junction
    پیوندگاه سیمان-مینا ...‏
    cementoblast
    ساروجه ساز ...‏
    cementoclast
    ساروجه کاه ...‏
    cementocyte
    ساروجه یاخته ...‏
    cementoenamel junction
    (CEJ)محل اتصال سمان و مینا ...‏
    cementogenesis
    ساروجه زایی ...‏
    cementoid
    ساروجواره ...‏
    cementoma
    ساروجه تود ...‏
    cementosis
    ...‏
    cementum
    سمان ساروجه (معادل cement2, tooth cement) ...‏
    cementum hyperplasia
    بیش رویش ساروجه (معادل cementosis) ...‏
    central
    ...‏
    central core
    کور مرکزی ...‏
    central fossa
    فوسای مرکزی‏
    central incisor
    پیش مرکزی، بُرنده مرکزی (معادل first incisor tooth, medial incisor, central) ...‏
    central incisors
    برندگان میانگاهی، ثنایاهای مرکزی، انسیزور میانی ...‏
    central occlusion
    ...‏
    central pit
    گودۀ مرکزی ...‏
    centric occlusal interference
    تداخل بستاری میانگاهی، تداخل اکلوزالی مرکزی ...‏
    centric occlusion
    بَرهمایی مرکزی (معادل central occlusion) ...‏
    centric relation
    (CR) رابـ ـطه مرکزی ...‏
    ceramic inlay
    اینله سرامیکی ...‏
    ceramic liners
    آسترگران سفالی، آستردهندگان سرامیک ...‏
    ceramic restoration
    ترمیم سفالین ...‏
    ceramic veneer
    سرامیک ونیر ...‏
    ceramicing
    سفالگری ، سرامیک سازی ...‏
    ceramist
    سرامیست، سرامیک کار ...‏
    cerebro vascular accident
    (CVA) حادثه عروق مغزی ...‏
    cervical
    طوقی ...‏
    cervical caries
    پوسیدگی طوق ...‏
    cervical curvature
    انحنای سرویکال‏
    cervical enamel projection
    (CEP) پیشرفتگی مینایی در ناحیه سرویکال‏
    cervical line
    خط طوقی ...‏
    cervical margin of tooth
    ...‏
    cervical zone of tooth
    ...‏
    cervix
    ...‏
    cervix dentis
    طوق دندان (معادل cervix, neck of tooth, cervical margin of tooth, cervixof tooth, dental neck, colum dentis, cervical zone of tooth) ...‏
    cervix of tooth
    ...‏
    chamfer
    اریب ...‏
    characteristic
    اختصاصی ...‏
    characteristic radiation
    پرتو اختصاصی ...‏
    check bite
    گاز وارسی ...‏
    cheek teeth
    ...‏
    cheiloplasty
    جراحی پلاستیک لب ...‏
    cheiloptosis
    افتادگی لب بالا روی دندان های فک بالا ...‏
    chief complain
    شکایت اصلی ...‏
    chipping
    ورقه ورقه شدن ...‏
    chisel
    اسکنه ، قلم، تیزبر ...‏
    chroma
    کروما ...‏
    chromosome /
    کروموزوم ...‏
    chromosome aberration
    انحراف کروموزومی ...‏
    chronic obstructive pulmonary disease
    (COPD) بیماری مزمن انسدادی ریه ...‏
    cingulum
    سینگولوم کوژک (معادل basal ridge, linguocervical ridge,linguogingival ridge) ...‏
    circumferential
    محیطی ، دایره ای‏
    circumventing of cusps
    دور زدن کاسپها ...‏
    clamp
    کلامپ‏
    clasp
    کلاسپ،گیره‏
    classification
    طبقه بندی ...‏
    cleaning and shaping
    تمیز کردن و فرم دادن، اصطلاحی در علم اندودنتیکس‏
    cleanliness
    تمیز بودن ...‏
    cleanness
    تمیز بودن ...‏
    clearance
    فاصله‏
    cleft palate
    شکاف کام‏
    clenching
    دندان‌فشاری ...‏
    click
    صدای تق تق مفصل ...‏
    clinical crown
    تاج کلینیکی، تاج بالینی. معادل corona clinica, extra-alveolar crown ...‏
    clinical deviation
    (CD) انحراف بالینی ...‏
    clinical root
    ریشه کلینیکی ریشۀ بالینی ...‏
    closed bite
    ...‏
    closed-bite malocclusion
    ...‏
    cloudy
    ابری ...‏
    clutch and flag system
    سیستم پایه و پرچم‏
    coarse
    خشن ...‏
    coherence
    پیوستگی ...‏
    collapse
    فروخوابیدگی ...‏
    colony
    پرگنه‏
    color rendering index
    (CRI) نشانه تصفیه رنگ ...‏
    color-coded
    رنگ کدگذاری شده رنگ کدگذاری شده ...‏
    colum dentis
    ...‏
    coma
    اغما ...‏
    combustion zone
    ناحیه احتراق ...‏
    commissurotomy
    جراحی گوشه لب‏
    community dentistry
    دندانپزشکی جامعه نگر‏
    compact
    فشرده ...‏
    compact bone
    استخوان متراکم‏
    complete denture
    دندانوارۀ کامل (معادل full denture) ...‏
    complete deudation
    برهنه سازی کامل‏
    complete veneer crown
    ...‏
    complex amalgam
    آمالگام کمپلکس ...‏
    complex preparation
    تهیه حفره پیچیده ...‏
    composite
    کامپوزیت‏
    compound preparation
    تهیه حفره مرکب ...‏
    compressive
    فشاری ...‏
    compressive stress
    استرس تراکمی، تنش تراکمی ...‏
    concave
    مقعر، گود‏
    concavity
    تقعر، گودی‏
    conditioning
    تهویه ...‏
    congestive heart failure
    (CHF) نارسایی احتقانی قلب ...‏
    connective tissue
    بافت همبند‏
    connector
    اتصال دهنده ...‏
    constriction
    تنگه، تنگ شدگی، تنگ کردن‏
    contact angle
    زاویۀ تماس ...‏
    contact area
    سطح تماس ...‏
    contact inhibition
    مهار تماسی (پدیده ای در طی ترمیم زخم) ...‏
    contact point
    نقطۀ تماس (معادل point of proximal contact, contact area) ...‏
    contact surface
    سطح تماس ...‏
    contour
    کانتور‏
    contouring
    شکل دهی شکل دادن ...‏
    contra-angle
    زاویۀ مقابل ...‏
    contra-bevel
    بول معکوس ...‏
    contraction
    انقباض ...‏
    convection
    همرفت ...‏
    conventional immediate denture
    (CID) دنچر فوری معمولی ...‏
    convex /
    محدب، کوژ‏
    convexity
    تحدب‏
    coping
    درپوش کتیبه ...‏
    core
    مغزه ...‏
    corona clinica
    ...‏
    corona dentis
    ...‏
    coronal
    تاجی‏
    corrosion
    خوردگی خوردگی ...‏
    corrosion product
    محصول خوردگی، مواد حاصل از روند خوردگی ماده خورنده ...‏
    corrosion resistant
    مقاوم در برابر خوردگی ...‏
    corrosive
    خورنده ...‏
    cortical
    کورتیکال ...‏
    cosmetic
    زیبایی دهنده‏
    cosmetic dentistry
    دندانپزشکی زیبایی ...‏
    cosmic
    کیهانی ...‏
    cotton pellet
    گلوله پنبه...‏
    cotton pliers
    پنس ...‏
    cotton roll
    رول پنبه...‏
    cotton roll burn
    زخم ناشی از چسبیدن رول پنبه به مخاط خشک دهان...‏
    council on dental therapeutics
    انجمن درمانی دندانپزشکی ...‏
    counter
    متقابل، شمارنده‏
    counter die
    دای متقابل ...‏
    counter sink
    چاهک ...‏
    counteraction
    عمل متقابل ...‏
    coupler
    اتصال دهنده،جفت شونده ...‏
    coupling-agent
    عامل چسباننده ...‏
    cover screw
    پیچ پوشاننده ...‏
    crack bridging
    پل گذاری ترک دار ...‏
    crack-tip interaction
    برهم کنش ترک – نوک ...‏
    craze
    ترک ...‏
    creamy
    خامه ای ...‏
    crepitating
    خزش ...‏
    crepitus
    صدای خش خش مفصل ...‏
    crest
    ستیغ ...‏
    crevice
    یقه دندانی ...‏
    cribriform plate
    صفحه غربالی ...‏
    crocus disc
    دیسکهای زعفرانی ...‏
    crocus disk
    دیسک زعفرانی ...‏
    cross arch
    عرض فک ...‏
    cross arch stabilization
    ثُبات از سمت دیگر قوس ...‏
    cross cut
    برش اریب ...‏
    cross linkages
    اتصالات عرضی ...‏
    cross linked
    پیوند متقاطع ...‏
    cross pin
    پین عرضی ...‏
    cross reaction
    واکنش متقاطع ...‏
    cross-bite
    وارون بَست ...‏
    cross-pin
    سنجاق عرضی ...‏
    crowding
    کراودینگ،درهم ریختگی‏
    crown
    تاج , تاجی تاج (معادل dental crown, corona dentis) ...‏
    crown lengthening
    طویل گری تاج ، افزایش طول تاج کلینیکی ...‏
    crown-root ratio
    نسبت تاج به ریشه ...‏
    crown–root ratio
    نسبت تاج – ریشه ...‏
    crucible
    بوته، قرع ...‏
    crucible former
    بوتۀ شکل دهنده ...‏
    cuff
    برجستگی ...‏
    curettage
    کورتاژ ...‏
    curve of Spee
    خمیدگی اسپی، انحنای اسپی ...‏
    curve of Wilson
    خمیدگی ویلسون ...‏
    curved
    انحنادار‏
    curved dowel pin
    داول پین انحنادار ...‏
    cushioning effect
    خاصیت لایه ای، اثر بالش گذاری ...‏
    cusp
    کاسپ دندانه ...‏
    cusp ridge
    ریج کاسپی ...‏
    cusp tip
    نوک کاسپ‏
    cusp-fossa
    تیزه–چاله ، کاسپ–حفره ...‏
    cusp-fossa contact
    تماس کاسپ با فرورفتگی‏
    cusp-marginal ridge
    ستیغ کناره‌ای تیزه ...‏
    cuspid
    دندان نیش ...‏
    cuspid tooth
    ...‏
    custom provisional restoration
    ترمیم موقتی معمولی ...‏
    custom resin trays
    قاشقک های صمغی معمولی ...‏
    custom-cut
    پیش ساخته‏
    cutting end
    انتهای برنده‏
    cuttle abrasive
    سایندۀ ده پایی، سایندۀ اسفیداجی ...‏
    dam
    سدّ ...‏
    damaged teeth
    دندانهای آسیب زده ...‏
    damping
    میرایی ...‏
    dark zone
    ناحیه تیره (یکی از نواحی پوسیدگی در مینا) ...‏
    dead space
    فضای مرده ...‏
    debonding
    از دست دادن اتصال ...‏
    debris
    دبری ...‏
    decay
    پوسیدگی‏
    decidious tooth
    دندان شیری‏
    deciduous teeth
    دندانهای شیری،...‏
    deep bite
    بیش بَست (معادل closed bite,closed bite malocclusion) ...‏
    deep overbite
    روبَست عمیق ...‏
    deep vertical overlap
    هم پوشانی عمودی عمیق ...‏
    defect
    ضایعه‏
    defense
    دفاع‏
    deflection
    خمش ...‏
    degeneration
    دژنره شدن‏
    degenerative
    تباهی زاد‏
    dehiscence
    بازشدگی، شکافتن ...‏
    delayed dentition
    ...‏
    delayed eruption
    رویش تأخیری ...‏
    demineralisation
    demineralization...‏
    dens
    دندان، هر جزء دندان‌مانند‏
    dens acutus
    ...‏
    dens caninus
    ...‏
    dens incisivus
    ...‏
    dens sapiens
    ...‏
    dens serotinus
    ...‏
    dens succedaneus
    ...‏
    dense
    متراکم ...‏
    density
    دانسیته ...‏
    dental alveolus
    ...‏
    dental arc
    ...‏
    dental arch
    قوس دندانی. معادل arcus dentalis, dental arc ...‏
    dental bur
    فرز دندانپزشکی‏
    dental calculus
    جرم دندان. معادل tartar ...‏
    dental caries
    پوسیدگی دندان. معادل tooth decay ...‏
    dental cement
    ساروج دندانپزشکی ...‏
    dental chart
    نمودار دندانی. معادل dental record ...‏
    dental crown
    ...‏
    dental dam /
    ...‏
    dental enamel
    ...‏
    dental geriatrics
    ...‏
    dental hygiene
    بهداشت دهان و دندان. معادل mouth hygiene, oral hygiene ...‏
    dental hygienist
    (DH) بهداشتکار دهان و دندان ...‏
    dental impaction
    نهفتگی دندان ...‏
    dental laboratory technician
    ...‏
    dental neck
    ...‏
    dental papilla
    پاپیلای دندانی، پاپی دندانی ...‏
    dental plaque
    پلاک دندانی، پُژَک دندان ...‏
    dental prosthesis
    بَرسازه دندانی. معادل prosthetic restoration ...‏
    dental prosthetics
    ...‏
    dental pulp
    ...‏
    dental record
    ...‏
    dental sealant
    ...‏
    dental technician
    فن ورز دندان سازی. معادل dental laboratory technician, dental technologist ...‏
    dental technologist
    ...‏
    dental technology
    فنّاوری دندان سازی ...‏
    dentes molares
    ...‏
    dentes permanentes
    ...‏
    dentes premolars
    ...‏
    denticle
    دندانه، دندان کوچک، کنگره زیر قرنیس. معادل pulp stone ...‏
    dentifrice
    گرد دندان، خمیر دندان‏
    dentigerous
    دندانه دار، دارای ساختمان مضرس‏
    dentigerous
    دندانه دار، دارای ساختمان مضرس‏
    dentin
    dentine عاج. معادل substantia eburnea،ebur dentis،dentinum ...‏
    dentin bonding agent
    عامل اتصال یابنده به عاج‏
    dentin chamber
    اتاقکهای عاجی ...‏
    dentin porcelain
    پرسیلن عاجی ...‏
    dentinal
    عاجی‏
    dentinoblast
    عاج ساز ...‏
    dentinoclast
    عاج کاه ...‏
    dentinoenamel junction
    (DEJ) اتصال عاج و مینا ...‏
    dentinogenesis
    ساخت عاج، عاج زایی. معادل odontogenesis ...‏
    dentinoid
    عاجواره ...‏
    dentinum
    ...‏
    dentition
    دندان داری ...‏
    dentoalveolar
    دندان آرَکی ...‏
    denture /
    دندان مصنوعی، یک دست دندان مصنوعی، دندانواره‏
    denture adhesive
    چسب دنچر ...‏
    denturism
    دندان سازی ...‏
    denturist
    دندان ساز ...‏
    deposit
    ته نشین کردن، ذخیره سپردن‏
    depression
    فرورفتگی؛ افسردگی‏
    depth-orientation groove
    شیار ژرفایابی ...‏
    desiccation
    خشک شدن ...‏
    design
    طرح ...‏
    deterministic effect
    اثر قطعی ...‏
    developmental depression
    گودی تکاملی ...‏
    developmental groove
    شیار رشدی، شیار رشدی-تکاملی‏
    deviate swallow
    بلع منحرف ...‏
    devitrification
    بلوری شدن، مات شدن ...‏
    devitrify
    مات شدن ...‏
    diabetic patient
    بیماران دولابی ...‏
    diagnostic casts
    ریختگی های تشخیصی ...‏
    diagonal
    مورب، قطری ...‏
     

    برخی موضوعات مشابه

    تاپیک قبلی
    تاپیک بعدی
    بالا