- عضویت
- 2019/06/28
- ارسالی ها
- 19
- امتیاز واکنش
- 42
- امتیاز
- 41
- سن
- 39
و غیب شدن . بی سرو صدا در رو باز کردم و از اتاق بیرون رفتم . خیلی محتاتانه از خونه بیرون رفتم . دم در بچه ها رو منتظر دیدم .
_اوم..خب بریم .
دخترا سری تکون دادن و راه افتادیم . به پاهاشون نگاه کردم دوسه سانت از زمین فاصله داشت . ساعت یک و نیم بیرون فضا تاریک با سه تا روح چه شود . بعد از یک ربع راه رفتن به قبرستون ته شهر رسیدیم . گل بود به سبزه هم آراسته شد. با ترس و لرز وارد شدم . یک سره اطراف رو نگاه میکردم توقع داشتم یه جنی چیزی جلوم سبز شه . دخترا به سمت قبر خاکی رفتن . بالای سرش وایسادن و به من نگاه کردن . با قدم های لرزون خودم رو به سمت قبر هدایت کردم . مطمئین بودم چیزی که میخوان بهم بگن اصلا و ابدا خوب نیست . کشش خاصی به قبر داشتم . چشمان سوالیم رو به رویا دوختم . مهرانه با دست به قبر اشاره کرد .
مهرانه _ بکن تا متوجه شی .
نگاه متعجبم رو بهشون دوختم . یعنـ..یعنی باید قبر یه نفر رو بکنم ؟
رویا _ نترس قریبه نیست .
_اوم..خب بریم .
دخترا سری تکون دادن و راه افتادیم . به پاهاشون نگاه کردم دوسه سانت از زمین فاصله داشت . ساعت یک و نیم بیرون فضا تاریک با سه تا روح چه شود . بعد از یک ربع راه رفتن به قبرستون ته شهر رسیدیم . گل بود به سبزه هم آراسته شد. با ترس و لرز وارد شدم . یک سره اطراف رو نگاه میکردم توقع داشتم یه جنی چیزی جلوم سبز شه . دخترا به سمت قبر خاکی رفتن . بالای سرش وایسادن و به من نگاه کردن . با قدم های لرزون خودم رو به سمت قبر هدایت کردم . مطمئین بودم چیزی که میخوان بهم بگن اصلا و ابدا خوب نیست . کشش خاصی به قبر داشتم . چشمان سوالیم رو به رویا دوختم . مهرانه با دست به قبر اشاره کرد .
مهرانه _ بکن تا متوجه شی .
نگاه متعجبم رو بهشون دوختم . یعنـ..یعنی باید قبر یه نفر رو بکنم ؟
رویا _ نترس قریبه نیست .