#پارت.9
نزدیک تر که شدم توجه خانوم ماری به من جلب شد.
لبخندی زد و دوباره مشغول دیدن آثار بچه ها شد.
ای وای!...
خانوم ماری در مقابل تابلوی درهم من ایستاده بود داشت به آن می نگریست.
حتما تا به حال نقاشی به آن زشتی را مشاهده نکرده که آنقدر به آن خیره است.
خانوم ماری تابلو ام را در دستانش گرفت و با دقت به آن نگریست سپس با لحنی جدی رو به دیگران گفت :
_ این اثر کدوم از شما هاست؟!
کلارا دستی به موهای بلوندش کشید و جلوی خانوم ماری آمد.
با پررویی گفت :
_ این تابلوی یکی از بدشانس ترین آدم توی این دبیرستان هست.
خانوم ماری ابروانش در هم گره خورد
_ اسمش چیه؟ کی این تابلوی...
قبل از تمام شدن حرف ایشان جلو رفتم و با سرافکنده گی گفتم :
نزدیک تر که شدم توجه خانوم ماری به من جلب شد.
لبخندی زد و دوباره مشغول دیدن آثار بچه ها شد.
ای وای!...
خانوم ماری در مقابل تابلوی درهم من ایستاده بود داشت به آن می نگریست.
حتما تا به حال نقاشی به آن زشتی را مشاهده نکرده که آنقدر به آن خیره است.
خانوم ماری تابلو ام را در دستانش گرفت و با دقت به آن نگریست سپس با لحنی جدی رو به دیگران گفت :
_ این اثر کدوم از شما هاست؟!
کلارا دستی به موهای بلوندش کشید و جلوی خانوم ماری آمد.
با پررویی گفت :
_ این تابلوی یکی از بدشانس ترین آدم توی این دبیرستان هست.
خانوم ماری ابروانش در هم گره خورد
_ اسمش چیه؟ کی این تابلوی...
قبل از تمام شدن حرف ایشان جلو رفتم و با سرافکنده گی گفتم :
آخرین ویرایش: