متون ادبی کهن قطعات کمال‌الدین اسماعیل

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
ای ترا عرض خوار و مال عزیز

...ستی ها

مال بسیار تو زدونی تست

در مگیر از غرور مـسـ*ـتی ها

وز بلندیّ همّتست مرا

بی نواییّ و تنگ دستی ها

مال آبست و آب را پیوست

میل باشد بسوی پستی ها
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ای عزم تیز تار تو چون عمر درشتاب

    چون کار روزگار عطای تو بیحساب

    هم نوک خامة تو شده مبدع الصّور

    هم دست منّت تو شده مالک الرّقاب

    باد شمال کرده به لطف تو انتما

    اوج سپهر کرده به قدر تو انتساب

    از قهر و لطف تست که مشغول میشوند

    لاله بکار آتش و نرگس بکارآب

    با رای روشن تو چه سودآفتاب را

    جز آنکه گرم گردد و آید در اضطراب

    کلک سیه رخ تو میان بسته خادمیست

    کابکار غیب ازو نبود هیچ در حجاب

    تمییز در زمانه نماندست تا که عقل

    گوید همی که لفظ تو و گوهر خوشاب

    گردون که زیر سایۀجاهت چو ذرّه ییست

    جز در هوای تو نزند تیغ آفتاب

    خصم تو هست بر سر دریای اشک خویش

    کم عمر و بی قرار و تهی مغز چون حباب

    گر غنچه را ز عدل تو دلگرمیی بود

    باد صبا درید نیارد برو نقاب

    ای صدر روزگار تو دانی که این رهی

    هرگز نیامدست به تصدیع آن حناب

    دارم ز راه شغل و عمل مختصر دهی

    از جور دور کاسة گردون شده خراب

    در عهد دولت تو که بر سنگ می زند

    لاله ز بیم معدلتت ساغر نوشید*نی

    چندین شگفت نیست اگر این خراب را

    آرد ظهور عدل تو در باب احتساب

    کاریست خیر وگر به عنایت مدد دهی

    از بندگان دعا وز ایزد بود ثواب

    حاجت نیایدت به دعای رهی آزانک

    پیوند جان تست دعاهای مستجاب
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    مخدوم بزرگ، صدر منعم

    ای پایۀ تو ورای القاب

    مظلومم و هیچ یاورم نیست

    کار من دلشکسته دریاب

    من کد یه کنم به شعر و بخشش

    از من ببرد بزرگ اصحاب

    این نیست کفایتی ولیکن

    ننگ سلفست و عار اعقاب

    گر تو نرسی مرا بفریاد

    پس ما و شب دراز و محراب

    دانم بکند عزیز وهّاب

    دفع ستم عزیز نهاب
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نور دین ای ذات تو کان هنر

    کان چه باشد؟ خود سراسر گوهرست

    زنده همچون شمع از نور دلست

    هر کرا تا بی ز مهرت در سرت

    از برای نوعروس خاطرت

    حقّه های آسمان پر زیورست

    عنبر اندر بحر باشد، پس چرا؟

    بحر شعرت در میان عنبرست

    تا بدید آن طبع گوهر زای تو

    از خجالت دامن دریا ترست

    شعر می خواهی و خادم مدّتیست

    تا ز شعر و شاعری فارغ ترست

    شعر را گر بود وقتی رونقی

    این زمان باری عجب مستنکرست

    هر کجا از فضل و دانش حلقه ییست

    گوشها زان حلقه یکسر بر درست

    بلبل طبعم نوا کم میزند

    زانکه شاخ جود بی برگ و برست

    کشتیاهل هنر بر خشک ماند

    کابها را ره به جویی دیگرست

    زان چو سوسن خامشم کاین قوم را

    همچو نرگس چشم یکسر برزرست

    در هران خانه که زاید دختری

    خامشی آنجا بمرد درخورست

    من چرا خامش نباشم کز سخن

    در کنارم زاده چندین دخترست

    تا برین صورت بود کار هنر

    وای آن مسکین که معنی پرورست

    هم فرستادم بخدمت چند بیت

    تا بدانی کین رهی فرمان برست

    نیستم در خدمتت محتاج عذر

    لطف تو خود عذر خواه چاکرست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ای سروری که مخزن اسرارغیب رابهتر

    بهتر کلیدخاطر مشکل گشای تست

    آنجاست نزهت دل و دانش که روی تست

    وانجاست قبلة مه واختر که رای تست

    عزم تو جز منازل اقبال نسپرد

    تا نور رأی روشن تو رهنمای تست

    خورشید کیمیاگر و دریای جوهری

    هر یک چو بنگری بحقیقت گدای تست

    بر رتبت معالی تو عقل کی رسد؟

    کانجا که انتهای ویست ابتدای تست

    اجزای کاینات دعای تو می کنند

    زیرا که از مصالح کلّی بقای تست

    در غیبت تو هر سحری بر در نیاز

    در دست جان صحیفة ورد دعای تست

    یک دل پر از امید مرا پیش روی تست

    زیرا دو چشم پر ز سر شکم قفای تست

    جانم که در تنست به مهر تو محکمست

    عمرم که می رود گذرش بر هوای تست

    درحضرت تو گر چه بر آن آب نیستم

    بیگانه چون شوم که دلم آشنای تست

    گر گوش می کنم، هـ*ـوس من حدیث تست

    ورچشم می زنم ،نظرم بر لقای تست

    دیرست تا که بر در ابنای روزگار

    مکیال خرمن نفس من ثنای تت

    ترسم زبالکانۀ دیده برون جهد

    این چند قطره خون که محلّ وفای تست

    چون بر در تو حلقة گستاخیی زنم

    دربان احتشام تو گوید چه جای تست؟

    پروانه داده یی که رسوم تو رایجست

    رسمی که ناگزیر منست آن رضای تست

    مشنو تو این حدث ازو، از کرم شنو

    کآواز می دهد که فلان خاکپای تست

    کردم هزینه در ره مدح تو نقد عمر

    وراندکی بمانداز آن هم برای تست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    عالم لطف و کرم سرور اربـاب هنر

    ای که انعام تو چون فضل تو بی پایانست

    جان درازیّ امل از قلم کوته تست

    که ریاض کرم از گریۀ او خندانست

    فیض انعام جز از کلک تو می نگشاید

    آن قلم نیست مگر نایژۀ احسانت

    خود پدیدست ز لطف تو که جان هنرست

    که هنر پروری تو ز میان جانست

    توده بر توده ز گوهر خط مشک آگینت

    همچو از دیدۀ عشّاق شب هجرانست

    عالم لطف تو از هتگه جانست و درو

    هر کجا گام زند باغ و سرابستانست

    رای درخشان تو هم سایه و هم خورشیدست

    خاطر تیز تو هم آتش و هم ریحانست

    از سر لطف و کرم قصّة من اصغا کن

    که مرا فکر در این واقعه سرگردانست

    حصّه یی از کرم آباد که آن حقّ منست

    خود دوسالست که از جور فلک ویرانست

    تو که قانون سخا از قلمت مضبوطست

    هیچ دانی که چرا در قلم نسیانست؟

    غم آنست که این حصّه نویسد بر ترک

    کانک بر برگ نویسند هنوز آسانست

    لطف فرمای و به تجدیدش امضا بنویس

    که مرا خود ز جهان وجه معیشت آنست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ندانم چه افتاد مال ترا

    که چون خاطرت در پراکندگیست

    به دیناری از وی صلت می کنی

    پدیدست کت آخر زندگسیت
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    سپهر شعبده باز از درون پردۀ غیب

    لطیفه یی دگر آورد کاهلا صلوات

    رسید دختر دیگر مرا و یکباره

    ببرد رونق خوشـی‌ و برفت آب حیات

    اگر نتایج صلبم بود برین قانون

    نه هیچ رنگ شفایابم و نه بوی نجات

    اگر نباشد جز رابعه دوم دختر

    چنان بهست که سوی عدم برد برکات

    ازین سپس سخن خوش ز من نزاید از آنک

    بنات فکر بدل شد مرا به فکر بنات

    بنات را ز پی نعش آفرید خدای

    ز بدو آنکه سپهر آمدست در حرکات

    ز مکر مات بود دفن دختران همه وقت

    اگر به حال حیاتست وگر به حال ممات
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    اگرچه وعدۀ تو خاطرم را

    فراغی داده است از فات مافات

    دل اندیشناکم نیست ایمن

    ازین معنی که نی التّأخیر آفات
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    مرد رک باش و بختی خو کن

    تا که همبر چو کمان ساز ندت

    ...فراخی مکن و سر تیزی

    ورنه چون تیر بیندازندت
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    2,108
    پاسخ ها
    191
    بازدیدها
    3,303
    بالا