نقد رمان معرفی ونقد رمان رسوخ دل | HananehKH کاربر انجمن نگاه دانلود

HananehKH

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/07/30
ارسالی ها
643
امتیاز واکنش
6,615
امتیاز
602
سن
26
به نام خدا
نام رمان: رسوخ دل.
نویسنده: HananehKH کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر: عشقانه، اجتماعی.
نام ناظر: @ZHILA.H
خلاصه: همه چیز از همون روز خاص شروع شد. روزی که مفروض به فراموشی بود. مجیر آدم هایی بودم که توی اتفاقات، از هم پیشی می گرفتن. به دنبال زندگی تازه ای، خط قرمزهایی رو زیر پا گذاشتم. لا به لای پستوی انزوا، قدمی به سمت یخبندان تاریکی برداشتم. من پسری بودم که توی بیست و هفت سالگی، رسوخ عشق رو تقبل کرد و بهاش رو پرداخت.

لینک رمان:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • «n-i-y-a»

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/07
    ارسالی ها
    1,909
    امتیاز واکنش
    53,694
    امتیاز
    916
    به نام خدا

    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........


    برای درخواست نقد توسط "شورای نقد انجمن نگاه دانلود" می توانید به تاپیک زیر مراجه نمایید:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد


     

    R_m_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/09/02
    ارسالی ها
    19
    امتیاز واکنش
    118
    امتیاز
    141
    سلام و خسته نباشد خدمت نویسنده محترم.
    تخصصی در نقد ندارم اما تا جایی که رمانتون رو دنبال کردم،نکاتی رو در نظر گرفتم.
    1. رمان شما اولین رمانی بود که بنده در این سایت چشمم بهش خورد و به صورت اتفاقی چند پستی ازش رو خوندم.رمان شروعی معمولی داشت و فکر نمی کردم بخوام به ادامه برم،اما جذابیتی در نوشتار شما وجود داشت که به دنبال ادامه رفتم.
    2 . بااینکه سیر رمان در ابتدا کمی کند بود،اما هرچه بیشتر از پست ها می گذشت اتفاقات بیشتری می افتاد واین برای خواننده ای که رمانتون رو دنبال کرده،خوب بود.
    3 . رعایت علایم نگارشی و نداشتن غلط های املایی در حد زیادی در شیوایی نوشتار و خواندن به خواننده کمک می کرد.
    4 . حالات احساسات تا حد زیادی رعایت ودربعضی جاها توصیفات باز جای بهتر شدن رو داشت.
    5. درمورد ژانر هم،به نظرم ابتدای کار با ژانر اجتماعی شروع کردین وبعد به عاشقانه رسیدین.به نظر در مورد ژانر اجتماعی این که فردی بخاطر خانواده اش و شاید کار خیلی از مسائل شخصیش رو از یاد می بره،امریه که شاید تو جامعه البته بیشتر فکر می کنم برای دخترها اتفاق می افته،اما این که از گفتار یک پسر باشه اون رو متفاوت تر کرده.
    6 . یک نکته ای که رمانتونو دنباله تر می کرد،دیالوگ هایی بود که در چندین پست انتهایی، در آخر پست می اومدن که مبهم بودنشون خواننده رو به ادامه وا می داشت.
    7 . در مورد دیگر مسائل نظری بنابر نقد دقیق ندارم ودرکل بااین که جای بهتر شدن دارین،اما رمانتون منو مجذوب و تبدیل به طرفدارتون کرد.
    در آخر امیدوارم از نقد ناراحت نشده باشید و قلمتون پایدار باشه.
     
    آخرین ویرایش:

    HananehKH

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/30
    ارسالی ها
    643
    امتیاز واکنش
    6,615
    امتیاز
    602
    سن
    26
    باتشکر از شما خواننده گرامی.
    ممنون بابت وقتی که برای نقد و خوندن رمان صرف کردین.نه تنها از نقدتون ناراحت نشدم بلکه خیلی خوب تونستین درکنار نکات، انرژی مثبتی رو بهم القا کنین.
    به عنوان اولین تجربه نقد رمانم،جای کار زیاد دارم وبرای پیشرفت قلمم احتیاج به نقدهای سازندتون.بازم ممنون از شما.
     

    مروارید 781

    نویسنده سطح یک
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/12/24
    ارسالی ها
    549
    امتیاز واکنش
    66,897
    امتیاز
    1,103
    محل سکونت
    خونه‌:/
    منتقد: آیسا؛ عضو آزمایشی شورای نقد.@*ᾋẏṩᾄ*
    بسمه تعالی
    نقد رمان چتر بی بارون
    ضمن عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی؛
    نقد زیر بر اساس پست های ارائه شده توسط نویسنده می باشد.
    نام، خلاصه، مقدمه و جلد جزء جذابیت های ظاهری رمان هستند و بیشترین نقش را در جذب مخاطب دارند. نام رمان یکی از مهمترین انها است که در وهله ی اول خواننده را جذب و سپس ترغیب به خواندن خلاصه و... می کند. نام رمان شما، چتر بی بارون بود. کلمه ی باران در نام بسیاری از رمان ها دیده می شود و کلمه ی چتر نیز ترکیب جدیدی را در کنار ان نساخته و این جذابیتی که نام نگـاه دانلـود باید داشته باشد را کاهش می دهد. کلمه ی باران که معمولا یاداور عشاق بوده و ترکیب چتر و باران تقریبا ژانر عاشقانه را به خواننده القا می کند اما ژانر اجتماعی چندان در نام مشاهده نمی شود. نام رمان نیز مانند تمام قسمت های دیگر رمان، باید با محتوا ارتباط داشته باشد. ارتباط چندانی میان نام و محتوا؛ غیر از ابتدای رمان و عشق هانا به باران مشاهده نمی شد. هرچند در ابتدا ذکر کرده بودید که این نام، تشبیهی از افرادی که عاشق نیستند و عاشق می شوند است؛ اما ارتباط مشهودی با یکدیگر ندارند. در کل بهتر است نام رمانتان را تغییر دهید. هنگام انتخاب نام می توانید سری به اینتزنت هم بزنید تا نامی تکراری انتخاب نکنید.
    ژانرها پایه اولیه رمان بوده و اکثر رویداد ها باید با انها مرتبط باشند. در رمان شما ژانر اجتماعی از ژانر عاشقانه پررنگ تر بود. هرچند تلاش شما برای استفاده از این ژانر کاملا احساس می شد اما باید بدانید ژانر عاشقانه ژانری کاملا احساسی بوده و نیاز به توصیف احساسات قوی دارد و تنها در اینکه دو نفر عاشق یکدیگر بوده و اتفاقاتی را رغم بزند؛ خلاصه نمی شود. مشکلات خانوادگی برسام ژانر اجتماعی را در بر گرفته بود. اگر کمی بیشتر روی این قسمت مانور داده و اتفاقات بیشتر باز کنید؛ این ژانر خودش را بهتر نشان می دهد.
    خلاصه باید عاری از اضافه گویی و کم گویی بوده و در عین حال گره هایی را برای خواننده ایجاد کند. خلاصه ی شما کوتاه بوده و گره هایی رانیز برای خواننده ایجاد می کرد. اما بهتر است در پایان خلاصه پس از که ... قرار دهید تا ذهن خواننده بیشتر درگیر شود.
    تصویر زوجی که با چتر در کنار یکدیگر قدم می زدند و جمله ای که انتهای جلد نوشته شده، ژانر عاشقانه و ارتباط ان با نام را کاملا نشان می دهد. اما اثری از ژانر اجتماعی به چشم نمی خورد. اگه کمی از رنگ های گرم مانند قهوه ای در ان استفاده کنید؛ به ژانر اجتماعی نزدیک ترمی شود. اما در کل نیاز مبرمی به تغییر جلد نیست.
    مقدمه متنی کوتاه در قالب شعر یا دلنوشته است که خواننده را با حال و هوای رمان اشنا می کند. مقدمه ی شما متنی در رابـ ـطه با باران و عشاق بود که می توان گفت برای رمانی در ژانر عاشقانه؛ کاملا متناسب و به جا بود.
    شروع خوب، شروعی است که متناسب با ژانر و حال و هوای رمان بوده و خواننده را به رمان بچسباند. رمان شما از صحنه بیدار شدن برسام و رفتن اوبه کارخانه شروع شد. خب این شروع کمی کلیشه ای بوده و ما در خیلی از رمان ها شاهد ان بودیم. خود شما به عنوان خواننده رمانی که با یک بحث خانوادگی( برای ژانر اجتماعی) مثلا بحث برسام با پدرش، شروع شود را بیشتر می پسندید یا یک شروع معمولی و تقریبا کلیشه ای؟ بهتر است ابتدای رمان را ویرایش کرده و ان را تغییر دهید.
    توصیفات یکی از مهمترین اصل ها در نگـاه دانلـود است که به ان رنگ می دهد. نویسنده باید طوری توصیف کند که انگار فضا، چهره، حالات، مکان و... را برای یک فرد نابینا تعریف می کند. طوری که ان فرد خسته نشده و کاملا بتواند فضا را در ذهنش ترسیم کند. شما در خیلی موارد فقط بعضی قسمت ها را توصیف کرده بودید. مثلا برای توصیف چهره تنها به رنگ مو و چشم شخصیت ها ان هم چندین بار اشاره شده بود اما دیگر اجزای صورت اصلا توصیف نشده بود. این ضعف در توصیفات مربوط به مکان نیز مشاهده می شد؛ شما چندین بار کاناپه دفتر را نام بردید اما چیزی از گچ بری ساختمان نگفتید. این ضعف در تمامی قسمتها مشاهده می شد اما قسمت احساسات دارای ضعف بیشتری بود. ژانر های اجتماعی و عاشقانه جزء ژانرهایی هستند که نیاز بسیاری به توصیف احساسات دارند و توصیف در ان ها امری بسیار ضروری است. احساسات را عمیق تر نشان دهید کمی مبالغه کنید چون احساسات شخصیت مهمترین چیز برای یک خواننده است. احساسات را بیشتر نشان دهید. سعی کنید کاری کنید که خواننده با شخصیت همذات پنداری کند و شخصیت برایش قابل لمس باشد.
    مشکلات فرزند و خانواده، از خودگذشتگی پسر بزرگتر، عشقی همراه با مشکلات بسیار، پسری مهندس و دختری که در کنارش کار می کند؛ بسیار در فضای مجازی دیده می شود و رمان شما تقریبا تمامی این موضوعات را در بر داشت که این باعث شده بود رمان شما کلیشه ای به نظر بیاید. یک ایده ی خاص و نو قطعا طرفداران بیشتری خواهد داشت. البته این به معنای اینکه رمان شما طرفداری نخواهد داشت نیست بلکه شما در ادامه می توانید این کلیشه را شکسته و رویداد های جدیدی را وارد داستان کنید. پیشنهاد می کنم سری به روزنامه ها و مجلات خبری یا اخبار روز بزنید قطعا موضوعات جالبی پیدا خواهید کرد. یک نویسنده کسی است که حتی از اتفاقات روزمره نیز ایده بگیرد. خواندن نیز به شما کمک می کند تا موضوعات کلیشه ای را تشخیص دهید.
    اتفاقات رمان بسیار تند تند و پشت یکدیگر رخ می داد و خواننده قادر به تفکیک انها نبود. ابتدا عشق در دو ماه سپس ان اتفاقی که برای مهراد افتاد و هنوز نگذشته دستگیری برسام و هانا. سیر رمان باید وابسته به ان قسمت رمان تند یا کند پیش برود اگر تمام طول داستان سیر تماما تند یا کند باشد خواننده را عاصی و خسته می کند. اتفاقات روزمره باید تند و اتفاقات مهم باید سیر ارامی داشته باشند.
    زاویه دید رمان شما اول شخص بود. این زاویه دید، محبوب ترین زاویه دید میان نوجوانان است و طرافداران بسیاری دارد. خواننده نیز احساسات شخصیت را توسط این زاویه دید اسان تر نمایش می دهد.
    نثر رمان، محاوره، در کنار زاویه دید اول شخص بسیار میان نوجوانان محبوب است. البته باید دقت داشته باشید که استفاده از این نثر به معنای تحت الفازی نوشتن نیست و محدودیت های خاص خودش را دارد. در قسمت هایی از رمان اشاره می شد که شما کلماتی مانند نو رو را نونو می نوشتید که این اشتباه است و در نثر محاوره را به رو تبدیل می شود نه و.
    برسام شخصیتی ارام و خونسرد بود که همیشه دیگر شخصیت هارا ارام می کردن بنابراین خروش ناگهانی اش در برابر هانا باور پذیر نبود. برادری که حامی خانواده اش بوده و خوانواده برایش در اولویت قرار دارد از خطای خواهرش چشم پوشی کرده اما به خاطر حرفی نه چندان بد عشقش را مواخذه می کند؛ کاری که اصلا قابل درک نیست.
    کسی که ادعا می کند تا 27 سالگی ازدواج نکرده و به قول علیرضا چوب خشک است چگونه می تواند در عرض دو ماه عاشق شود؟ ان هم تنها دو ماه هم کاری نه چیز بیشتر فوقش در این دو ماه از هم خوششان
    بیاید. اسم عشق را روی این احساس نمیتوان گذاشت.
    رضایت دادن یکدفعه ای پدر هانده کمی غیر منطقی بود پدری که دخترش را طرد کرده و دختر دیگرش را محدود می کند. چگونه انقدر زود زضایت می دهد؟ تنها رضایت هم نه کاملا اورا می بخشد.
    دختری که در یک روز همه چیزش را از دست داده و از خانواده اش طرد شده ابتدا کمی افسردگی گرفته و تنها به دلیل اتفاقات و تجزیه تحلیل انها می پردازد و شاید خیلی کم به احساس پسری که عاشقش هم نیست و تنها از او خوشش می اید فکر کند.
    اتفاقی که میان مهراد و هانده افتاد اتفاق ساده ای نبود که راحت بتوان ان را قبول کرده و با ان کنار امد حداقل مدتی وقت برای کنار امدن با این مسله نیاز است.
    کمی بیشتر روی شخصیت پردازی کار کنید چون شخصیت ها هستند که رمان را می سازند.
    تکرار گفت وضعف بسیاری در جمله سازی از زیبایی نثر کاسته بود:
    خیره به خیابان بی روح بودم.
    به خیابان بی روح خیره بودم.
    به چی خیره شدی اینجوری؟
    به چی اینجوری خیره شدی؟
    برای دوباره یاداوری افکارم...
    برای یاداوری دوباره ی افکارم...
    و...
    بعضی قسمت ها از و به جای نقطه یا ویرگول استفاده شده بود:
    شالگردن رو از دورم شل کردم و باز هم سکوت بود.
    شالگدن رو از دورم شل کردم. بازهم سکوت بود.
    و...
    در بعضی جاها نیز غلط های تایپی و املایی به چشم می خورد:
    تایپی:
    نیم خیر/ نیم خیز
    زینب/ زینت
    سمتومون/ سمتمون
    و...
    املایی:
    مقنه/ مقنعه
    تفره/ طفره
    می شمورد/ می شمرد
    توجه: علایم نگارشی به کلمه ی قبل از خود چسبیده و از کلمه بعدی فاصله می گیرند.
    قلمتون هنوز جای پیشرفت دارد و قطعا با تمرین مهارت بیشتری پیدا می کنید.
    موفق باشید:aiwan_lggight_blum:
    توجه: این تنها نقد از طرف شورای نقد می‌باشد.
    نویسنده‌ی گرامی ویرایش‌های شما بایستی رنگی باشند.
    دلیل تاخیر: فیلترینگ سایت.
     
    آخرین ویرایش:

    HananehKH

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/30
    ارسالی ها
    643
    امتیاز واکنش
    6,615
    امتیاز
    602
    سن
    26
    باسلام خدمت شما منتقد عزیز.
    ممنون بابت صبر و وقتی که برای نقد صرف کردید.
    مسلما اولین رمان ها همیشه بهترین نیستن و هدف من هم از نقد بهتر کردن قلم و استفاده سازنده هستش.
    لازم به ذکر یکسری توضیحات هستش. من هدفم از عشق دوماهه برسام، القا کردن این که یک فردی که درگیر خانواده اشه و وقتی به خودش میاد زود عاشق می شه و این چیزیه که من زیاد دیدم.
    اتفاقی که برای هانده افتاد و خانواده اش به سرعت قبول کردن، اینم مسئله ای هست که گاهی پدر یا مادر، توی بحث حرفی می زنن و وقتی آروم تر میشن منتظر جرقه ای برای درست کردن حرف ناخواسته زده اشون هستن.
    شروعش هم با رفتن برسام به ساختمون شروع می شه، نه کارخونه. و حتما عوض می شه.
    درمورد نادیده گرفتن خطای خواهر، و واکنش در برابر دختر مورد علاقه. مشخصا عشق برادری با عشق به فرد دیگری تمایز هایی داره. برسام فردیه که برای از هم نپاشیدن خانواده اش، از خیلی چیزا گذشته. خطای خواهرش بااین دلیل براش قابل بخشش. اما عشقی که برسام خیلی روش حساسه؛ اون هم به دلیل تجربه اولیه اش، قاعدتا تندی خاص خودش رو داره.
    مشخصا اتفاقات اکثرا رمان ها نزدیک بهم هست و این اتفاقات خاص هستش که اون هارو از هم متمایز می کنن.
    درمورد غلط املایی و جا انداختگی، بسیار تلاش کردم که کم باشه و خب به عنوان کسی که می نویسم که بارها کلمات به چشمم می خوره، با کسی که فقط یک بار اون رو می خونه فرق داره و بازم سعی می کنم کمتر شه.
    درمورد اسم رمان هم، درسته دو کلمه تکراری کنار هم هستن؛ اما پارادوکسی که بینشونه محتوای رمان رو در بر می گیره. رمان نصف هست و اتفاقات پیش رو داره. اسم رمان صرفا برای القا کردن همه جانبه اون هست، درخواست دارم اگر می شه تغییرش ندم. لازم به ذکره؛ رمانی که از قبل اسمش سرچ نشده باشه و تکراری باشه، ناظر محترم اجازه تایید نمی ده.
    جلد رمان هم دارای کمی رنگ تیره است و من نگران بودم که بخواید روشن تر باشه.
    در بقیه موارد هم سعی خودم رو می کنم تا بتونم، موارد رو رفع کنم.
    باز هم ممنون از نقد سازنده اتون.
     
    آخرین ویرایش:

    Morteza Ali

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/18
    ارسالی ها
    506
    امتیاز واکنش
    8,650
    امتیاز
    622
    سن
    21
    با سلام
    ویرایش رمان بر اساس نقد "پاییز 98" تایید شد.

    امید است در ادامه رمان نیز همه موارد ذکر شده را رعایت فرمایید.
    با تشکر

    مدیریت نقد
     

    *Elena*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/16
    ارسالی ها
    656
    امتیاز واکنش
    7,488
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    به نام او که دریای مهربانان است‌
    نکته: من خودم کسی بودم که ویرایشات رمان رو تایید کردم و زمانی که نویسنده عزیز به دلیلی با بنده خصوصی زدن، همون زمان بنده رمان رو دوباره بررسی کردم و این دلیل سرعت تحویل نقد بنده است:)
    نام رمان، از ترکیب دو کلمه 《باران》 و 《چتر》 درست شده است. چتر بی‌بارون با اینکه ترکیب جدیدی ساخته بود؛ اما جذابیت کافی را برای جذب مخاطب نداشت و ژانر اصلی رمان را که عاشقانه بود، با خود به همراه نداشت. «چتر بی‌بارون» ترکیبی‌ست که اگر راستش را بخواهید، در نگاه اول کمی به ژانر تراژدی می‌خورد و سوالات این چنینی را با خود به همراه می‌آورد: چرا چتر بی‌بارون؟ آیا چتر بدون باران معنایی به معنی بی‌استفاده دارد؟( از آنجایی که چتر درمواقعی بارانی استفاده می‌شود.) و بنده متاسفانه نتوانستم حدسی در رابـ ـطه با محتوای رمان بزنم. ببینید، نام خوب، نامی است که عناصر ذیل را دارا باشد:
    ۱. جذاب باشد
    ۲. با ژانرها در ارتباط باشد
    ۳. سوال ایجاد کند
    ۴. اطلاعات بدهد
    و اصلی‌ترین مشکل چتر بی‌بارون، عدم جذابیت آن بود که باعث می‌شد، مخاطب این احساس را داشته باشد که رمان، همانند رمان های تکراری از این قبیل است و آن را نخواند. نام را عوض کنید تا مخاطب بیشتر به سمت رمان شما جذب شود. در ژانرها مشکل خاصی دیده نمی‌شد و تقریبا خوب به آن‌ها پرداخته شده بود، به جز ژانر اجتماعی که در واقع مشکلش بیشتر ایده شما بود تا خود ژانر! اگر بخواهم بیشتر باز کنم، باید بگویم با اینکه شما ژانر عاشقانه را به خوبی به تصویر کشیدید اما ژانر اجتماعی، نه به خاطر قلم شما، بلکه بخاطر ایده شما، بود که خوب به آن پرداخته نشده بود. ژانر اجتماعی، با اینکه در مشکلات شخصیت اصلی، دیده می‌شد اما مشکل اصلی آن این بود که به این مشکلات به دفعات متعدد در رمان‌ها پرداخته شده است و در واقعیت، حضور این ژانر به این شکل و ایده، باعث تکراری جلوه کردن رمان شما شده بود که کار را خراب کرده بود. البته نگران نباشید، این هم برای خود راه حل دارد. شما می‌توانید با اضافه کردن، ایده‌های اجتماعی به ایده اصلی می توان هم مشکل ایده را عوض کرد و هم مشکل این ژانر را. باید تنها با اضافه کردن اتفاقات اجتماعی جذاب و جدید به رمان هم جذابیت رمان را بالا ببرید و هم این مشکلات را حل کنین. از این مشکلات که به بگذریم به جلد و خلاصه می‌رسیم. اول از جلد شروع می‌کنم‌. جلد تم سبز و گل‌بهی داشت که کمی فضای جلد را تیره کرده بود و خوب انتخاب شده بود و می‌شد اگر این ترکیب رنگ را در نظر بگیریم، تم جلد جدید بود و حال و هوای دراماتیک رمان می‌خورد؛ اما مشکل اصلی جلد همانند نام جذابیت آن بود که کمی کارتان را خراب کرده بود. عکس اصلی جلد، یک زن و مرد در حال قدم زدن در خیابان بود و به ژانر عاشقانه مرتبط بود و جمله زیر آن نیز با محتوا در ارتباط بود و تنها اشکال جلد می‌توانم بگویم که وجود نداشتن ژانر اجتماعی بود که بهتر می‌شد، با اضافه کردن عکسی و یا جمله‌ای بر روی خود جلد، این اشکال را برطرف کنید.
    بعضی وقت‌ها عناصر ما از نظر فنی مشکلی ندارند اما باز هم نمی‌توانند خواننده را جذب کنند. این اتفاق به دلیل تکرار در این عناصر است که متاسفانه عناصر بیرونی چتر بی‌بارون قربانی این تکرارها و فاقد جذابیت شدند. این اتفاق در خلاصه نیز به این صورت افتاد:
    « من پسریم، که همیشه حامی خانواده ام تو مشکلات وسختی ها بودم.تاجایی که ازخودمم گذشتم؛ @ در اینجا برای خواننده سوال پیش میآید که چرا پشتیبان خانواده‌اش بوده؟ اما بعد به دلیل پیش زمینه قبلی و رمان‌هایی قبلا خوانده بود، می‌گوید حتما پدرشان مرده و از آنجایی که او پسر اول خانواده‌ است همه چیز بر روی شانه او می‌افتد که تقریبا نادرست بود@ و اما درست زمانی که برای اولین بار خواستم طعم عشق رو بچشم، همه چیز عوض شدو من درگیر اتفاقی شدم، که نباید رخ می داد! @ چشیدن طعم عشق، اتفاقی که نباید می‌افتاد و همه چیز عوض شد، عباراتی است که به دفعات متعدد و زیاد در خلاصه ها دیده شد و در اینجا خواننده حتما با خود می‌گوید شبیه همان رمان‌های قبلی است و از خواندن آن سر باز می‌زند. @» و اما حال باید چه کار کنیم که خلاصه مناسب شود؟ خلاصه شما باید دارای عناصر ذیل باشد:
    ۱. اطلاعات بدهد
    ۲. سوال ایجاد کند
    ۳. غیر تکراری باشد
    در خلاصه رمان چتر بی‌بارون، ما شاهد تکرارهایی بودیم نه از لحاظ فنی بلکه از لحاظ جمله بندی مشکل داشتیم که به اصطلاح می گوییم « کلیشه گویی در خلاصه» نویسنده عزیز شما باید، خلاصه رمان را با توجه به عناصر بالا و با جمله بندی غیر کلیشه‌ای بازنویسی کنید.
    مقدمه رمان، دلیل انتخاب نام را برای خواننده شرح داده بود و در جایگاه خودش زیبا بود. مقدمه به دقت انتخاب شده بود و من تنها یک پیشنهاد کوچک دارم و آن این است که شاید بهتر باشد شما نثر مقدمه را به محاوره بنویسید که به باقی رمان بخورد والا اشکال واقعی در مقدمه نبود و عناصر مذکور را داشت اما بعد از تعویض نام اگر نویسنده بخواهد، می‌تواند به صلاح خودش آن را تغییر دهد.
    شروع رمان از آن دسته چیزهایی است که در اولین نگاه مهم به نظر نمی اید اما درواقع شروع یک پل پرش برای تصمیم گیری قطعی خواننده است و حال این اتفاق چگونه می‌افتد؟ خواننده از نام رمان خوشش می‌آید و وارد صفحه رمان می‌شود، خلاصه را می‌خواند و کنجکاو می‌شود، ببیند رمان راجب چه چیزی صحبت می‌کند، مقدمه را می‌خواند و با خواندن شروع دو حالت داریم.
    ۱. شروع رمان نتواند به درستی او را جذب کند
    ۲. شروع رمان خواننده را مجبور به خواندن باقی رمان بکند.
    متاسفانه شروع رمان چتر بی‌بارون از دسته اول بود و با اینکه دعوای برسام با سرکارگرش، موضوع جدیدی بود؛ اما دلیل محکمی برای میخکوب کردن خواننده نبود؛ زیرا برای چسباندن خواننده به رمان به یک شوک بزرگ نیاز داریم یک صحنه پر از عاطفه، یک صحنه پر هیجان، صحنه‌ای که ابهام ایجاد کند و سوالی را همانند خره به جان خواننده بیاندازد: چرا؟! چرا این اتفاق افتاد؟ عمل ایجاد این «چرا؟!» می‌تواند هر چیزی باشد، یک فلش بک قوی به صحنه‌ای پر درد، یک صحنه مهم رمان که در آینده اتفاق می‌افتد، هرچیزی که یک ورای بزرگ و معمایی اصلی برای رمان شکل دهد که باعث شود، خواننده بخواهد رمان را دنبال کند و تا آخرش رود تا ببیند علت این اتفاق چه بود. متاسفانه شروع چتر بی‌بارون با اینکه توصیفات خوبی داشت و از پتانسیل خوبی برخوردار بود، زمانی خوب بود که برای پست دوم استفاده می‌شد؛ زیرا شروع چیزی است که خواننده را باید محکم به صندلی خود بچسباند. یک شروع طوفانی و هیجانی، بهترین انتخاب برای نگـاه دانلـود می‌تواند باشد. یک صحنه غم‌انگیز اجتماعی و عاشقانه هم برای رمان شما انتخاب خیلی خوبی اسو اما جدا از مشکلات شروع، پست اول رمان، متاسفانه با تمامی رمان درگیر چند کلیشه شده بود که باعث شده بچد، تمامی مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها غیرواقعی به نظر برسند و حس تکراری بودن و کلیشه را به خواننده القا کننده که آسیب بزرگی به مونولوگ‌ها و دیالوگ‌های رمان وارد شود. برای مثال:
    زمانی که سرکارگر برسام گفت:
    - آقا شما خیلی بزرگوارین، من شرمنده‌م و...
    در این بخش شما اصرار داشتید تا با کلمات بگویید برسام چقدر بزرگوار است و ناخواسته تکرار را وارد رمان می‌کردید و همچنین باعث می‌شدید که خواننده نتواند ازادانه تصمیم بگیرد و خودش به این نتیجه برسد که برسام فرد بزرگواری است که مشکل شخصیت پردازی شما هم بود که در شخصیت پردازی مفصل به آن می‌پردازیم. مونولوگ‌هایی همانند:
    اولین دختری بود که مجذوبم کرده بود و یا از حسن به خودش خبر داشت و دلبری می کرد. حسی غیرواقعی دارند و همین حس باعث شده است با اینکه نویسنده اصلا همچین قلمی ندارند اما به نظر مخاطب برسد که رمان بچه گانه نوشته شده است. از این مونولوگ‌ها در اکثریت جاهای رمان استفادن شده بود و قلم خوب شما را خراب کرده بود. شما می‌توانید به جای استفاده از این مونولوگ‌ها، از مونولوگ‌هایی استفاده کنید که دارای آرایه‌هایی همانند: تشبیه، پارادوکس، ایهام، تشخیص، مجاز و... باشند تا هم زیباتر عشق بین هانا و برسام را به تصویر بکشید و هم مونولپگ‌ها را از حالت تکرار در بیاورید. از مونولوگ که بگذریم به دیالوگ‌ها و مشکلاتشان می‌رسیم که ریشه در شخصیت پردازی شما داشتند. شما پایه‌ی هر شخصیت را به خوبی برنامه ریزی کرده بودید و من توانستم این را حس کنم که شما می خواستید هر شخصیت چه ویژگی‌هایی داشته باشد. برای مثال:
    برسام: شما می خواستید برسام را فردی بزرگوار، از خود گذشته و فداکار نشان دهید که محبت چندانی ندیده است و همه‌ی تلاش خود را می‌کند که خانواده‌اش در سختی نباشند.
    هانا: شما می خواستید او را شخصیتی با حیا و سرسنگین به تصویر بکشید که اولین عشق برسام است.
    علیرضا: شما می خواستید او را فردی شوخ نشان دهید که در مواقع کاری خیلی جدی می‌شود و بهترین دوست برسام است.
    سمیرا: او دوست هانا بود که شما بهتر از دیگر شخصیت‌ها او را به تصویر کشیده بودید. او فردی بود سرسنگین و باوقار که زود کنترل خود را از دست می‌دهد.
    حالا چرا می‌گویم سمیرا از دیگران بهتر بود؟ به دلیل صفت « زود عصبانی شدن» که شما به سمیرا نسبت داده بودید. شخصیت‌های شما، به جز خواهر برسام، سمیرا، برادر برسام، تقریبا همگی سفید مطلق بودند. یعنی خوب بودند و هیچ اشکالی نداشتند که درست نیست. شخصیت پردازی عالی، شخصیت پردازی است که باعث شود مخاطب فکر کند شخصیتی که دارد رمان را از زبان او می‌خواند، واقعی است و یا مثلا با خود بگوید:« این شخصیت کاملا شبیه فلانی است! هم زود از کوره در می‌رود و هم سرسنگین است!» به این موارد شخصیت پردازی عالی گفته می‌شود. شخصیت پردازی شما اما بیشتر به سمت سفید سوق داشت و شما می خواستید این را به خورد مخاطب بدهید که برسام از خود گذشته است و یا هانا خیلی سرسنگین است؛ اما شما این کار را با کلمات کردید که کاملا اشتباه است؛ چرا که شما با کلماتی همانند:
    « دختر باحیا، خوشگذرون، خجالتی و...» در واقع این فرصت تفکر مخاطب در رابـ ـطه با شخصیت‌های و اعمال و رفتار آن‌ها را گرفتید و اینطوری باعث می‌شوید مخاطب از رمان زده شود! حالا چرا می‌گویم فقط با کلمات؟ زیرا در رمان شما شخصیت‌ها خیلی رفتارها متناقض داشتند که با چیزهایی که شما می‌گفتید کاملا متضاد بود. برای مثال:
    در همهمان پست اول شما اصرار داشتید که بگویید، هانا بسیار باحیا و باوقار است اما با دلبری کردن هانا برای برسام، من اصلا حس نکردم که او دختری با وقار و سرسنگین است و آنجایی که هانا به راحتی قبول کرد با برسام، برود. در آنجا من انتظار داشتم، او پیشنهاد برسام را محکم رد کند زیرا دختر باحیایی است و مسلما نمی‌تواند با کسی که تنها یک ماه است می‌شناسد خیلی راحت برخورد کند و سوار ماشینش شود. در جایی دیگر، شما می خواستید بگویید که خواهر هانا دختر خجالتی است اما از آنجایی که او با برادر برسام در یک مهمانی غیرمجاز بود و با توجه به توصیفات شما که آرایش غلیظی هم داشت و اتفاقی که بین آن دو افتاد، من اصلا حس نکردم او خجالتی است‌. در اینجا شما می‌توانستید بگویید که به زور به مهمانی آورده شده بود و طوری او را توصیف کنید که گویی واقعا خجالتی است. مثلا بگویید چون خجالت می‌کشد، لباسش یک لباس خیلی بلند بود! برای برسام، با اینکه در نگاه اول و با توجه به توصیفات شما، او کسی بود که خانواده‌اش را همیشه از مخمصه نجات می داد، در نظرم آمد باید با یک فرد، فداکار و عاقل روبه رو شوم. شما با کلمات اصرار زیادی داشتید که بگویید او بسیار فداکار و بزرگوار است اما در رمان به نظرم آمد بیش از اینکه فداکار باشد، شبیه یک برادر اخمو است که همه ی کاسه‌ها بر سر او می‌شکند نه چیز بیشتر و راجب قسمت عاقل بودن، بنده قبول دارم که برسام محبت کمی دیده است و تشنه محبت است اما کسی که از مشکلات بزرگ خانواده‌اش را نجات دهد، مسلما باید با یک منطق و خودداری خاصی، متوجه عشقش شود و در اینجور مواقع امکان ندارد، فردی با توجه به توصیفات شما از برسام، در همان ماه اول آشنایی به کسی پیشنهاد سواری بدهد، مگر که تعارف کند! زیرا این کار نه تنها عاقلانه نیست بلکه غیرباور است؛ زیرا کسی همانند برسام باید بداند که اگر اتفاقی بیافتد تقصیر او می‌شود اگر بلایی سر هانا بیاید و برای فردی بزرگوار و فداکار، مسلما مرگ آن مرد باید خیلی بیشتر دردناک می‌بود و من حتی انتظار داشتم که برسام واقعا خودش را مقصر بداند و در رفتارش هم این دیده شود. مثلا:
    هنوز هم خود را مقصر بداند، هنوز هم به خود قاتل بگوید و... آنطور که برسام گفت«من آدم ترسویی توی آینه نیستم. من تاوانش رو پس دادم.» حس کردم با فردی طرف هستم که تنها می‌خواهد کارش را بعد از سال‌ها از یاد ببرد و کمی هم خودخواه است.
    توصیفات رمان، در بخش ظواهر خوب بودند و نه تنها از هم گسسته بودند بلکه نویسنده عزیز آن‌ها را تکرار هم کرده بود و کاملا در ذهن می‌ماند، اما موضوع دیگری که باید به آن توجه کنید، این است که ما در همه جا احتیاجی به تمامی توصیفات نداریم و توصیفات خوب زمانی اتفاق می‌افتد که در جایگاه خودشان، عالی باشند. مثال می‌زنم:
    شما در پست اول و دوم و جایی که مشخص شد چه اتفاقی بین خواهر هانا و برادر برسام افتاد و یا آنجا که برسام فهمید حنا خواهر هانا است، بیش از اینکه ما انتظار توصیفات مکان و ظاهر داشته باشیم، انتظار توصیف احساسات داریم. شما در مواقعی همانند: شوک، عصبانیت، غم و دیگر احساسات باید مبنا را بر توصیف احساسات بگذارید و توصیف احساسات خود را بالا ببرید تا خواننده هم بتواند چیزی از درون شخصیت‌ها بیرون بکشد و هم رمان برایش واقعی تر و جذاب‌تر شود.
    به جز توصیف احساسات، ضعف دیگر شما در توصیف مکان‌ها بود. خانه‌ی ب سام، خانه‌ی هانا، حتی همان محوطه کاری آن دو و... را می‌توانستید با آوردن تشبیه‌ها و ابهام‌ها خیلی راحت و زیر پوستی به خورد خواننده دهید. شما یک جا در رمان گفتید:
    موهای بی‌حالت مجعد
    که حقیقتا متوجه نشدم. آخرش موهایش بی‌حالت است و یا مجعد؟
    یکی از نقاط مثبت رمان شما، استفاده کاملا درست از علائم نگارشی بود و باید به نویسنده بخاطر همچین دقتی در استفاده از علائم نگارشی افرین‌ گفت؛ زیرا در رمان شما هیچ اشکالی از علایم نگارشی ندیدم و واقعا باید به شما به این دلیل آفرین گفت!
    و اما برای آخرین مورد، باید کمی بیشتر بر روی باور پذیری کار کنیم. من بخش عمده‌ای از اشکالات باورپذیری را در قسمت شخصیت پردازی گفتم و تقریبا حرفی نمانده است تا بزنم به جز مورد برادر برسام که بعد از ازدواج ناگهانی سر به راه شد و این خیلی عجیب بود و بنده انتظار بیش از چند ماه برای این تغییر داشتم.
    پ.ن: شیوه نقد تغییر کرده است، مواردی که در نقد آورده نشدند یعنی مشکلی نداشتند:)
    با عرض خسته نباشید و تبریک نوروز برای نویسنده عزیز.
    شاد و پیروز باشید.
    نقد پایانی.
    منتقد: النا عمادی
     
    آخرین ویرایش:

    HananehKH

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/30
    ارسالی ها
    643
    امتیاز واکنش
    6,615
    امتیاز
    602
    سن
    26
    با تشکر از نقد بسیار خوبتون. ممنون از زمانی که گذاشتین.
    تمام نکته هاتون رو خوندم و راستش رو بخواین جای توجیه نداشت. کاملا دقیق و درست بود. بیشتر از همه ممنون از لحنتون که راهنمایی کننده بود تا منتقدانه.
    خیلی سعی کردم نام رو عوض نکنم و امروز با دلایلی که آوردین کاملا قانع شدم‌. تمام سعیم رو در بهتر شدن می کنم و فقط خواهشی داشتم. اگه ممکنه تاریخی برای تحویل ویرایش تعیین نشه ممنونتون می شم! :aiwan_lggight_blum:
     

    *Elena*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/16
    ارسالی ها
    656
    امتیاز واکنش
    7,488
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    خواهش می‌کنم. خوشحالم که اینو می‌شنوم:)
    تاریخ معین شده برای هر ویرایش ۱۴ روزه که بتونه و باید رعایت بشه ولی نگران نباشین تا سه بار درخواست مهلت برای ویرایش رو دارین:) ممنون میشم اگه توی نظرسنجی دفتر کارم هم شرکت کنید:)
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا