نقد رمان معرفی و نقد فن فیکشن آرتمیس فاول، فرمول سری| Fatemeh-D نویسنده انجمن نگاه دانلود

بنده تا چه حد در نوشتن "ژانر علمی تخیلی" موفق بودم؟ آیا این سبک نوشتن رو ادامه بدم؟


  • مجموع رای دهندگان
    13

Dictator

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/18
ارسالی ها
586
امتیاز واکنش
20,076
امتیاز
671
با سلام
ویرایش رمان بر اساس نقد تایید شد
امید است در ادامه رمان نیز همه موارد ذکر شده را رعایت فرمایید
با تشکر
مدیریت نقد – Dictator

Dictator- مدیریت نقد.jpeg
 
  • پیشنهادات
  • Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,110
    امتیاز
    1,144
    نون و القلم و ما یسطرون

    نقد فن فیکشن ارتمیس فلاول،‌ فرمول سری ( نقد نهایی )

    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    نام انتخابی شما، ترکیب اتفاق مهمی از داستان و اسم اصلی این مجموعه است. اوردن نام مشهور مجموعه ارتمیس فلاول، ایده ای جالبی ست. چرا که خود نام به دلیل محبوبیت بالایش بین فانتزی خوان ها، دلیل کافی را به انها برای خواندن ر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما می دهد. فرمول سری که اسم انتخابی خودتان است، کاملا با مضمون داستان هماهنگ است. کنجکاوی را در ذهن خواننده ایجاد می کند که چه فرمولی؟ اصولا وقتی حرف از فرمول سری به میان می اید، ما ادمها به یاد فیلم های جنایی می افتیم و از انجایی که ارتمیس، تقریبا در نوع خودش مضمون جنایی هم دارد؛‌ خواننده را بیشتر کنجکاو می کند. چون مجموعه یک اثر خارجی است، نام شما به خوبی با ان مچ شده است و قبل از فهمیدن اسم شما به عنوان نویسنده، خواننده شاید حدس زند که این جلد هم توسط نویسنده ی اصلی نوشته شده است.
    به طور کلی کارتان در انتخاب اسم خوب بود. :)

    جلد
    در دیگر نقدها، اشاره شده بود که سر مرد روی جلد پایین است و این با ارتمیس فلاول به عنوان فردی مغرور، مغایرت داد. من با این حرف مخالف نیستم ولی سر مرد کت و شلواری روی جلد، پایین نیست! ( نمیدونم چرا پایین دیدنش :aiwan_lightsds_blum:) با این حال به خاطر کاراکتر مغرور ( و نچسب :aiwan_lightsds_blum: قبلا هم بهت گفتم ) ارتمیس، اگر فردی را انتخاب می کردید که از عکس هم می شد به غرورش پی برد بهتر بود. با این حال جلد به خوبی کار شده است. فرد سیاه پشت سرش، به دلیل دست های سیاه و کدرش، به اجنه می ماند. و حالت و حمله از پشتش که اصولا از پشت خنجر می زنند، نشان می دهد که باید در این فن فیک هم، انتظار جنی دیگر داشته باشیم! رنگ سیاه برای حاشیه ها و قسمتی که اجنه در ان ایستاده و رنگ سفید برای اطراف ارتمیس، ایده ی خوبیست. چرا که از روی جلد می توان به مثبت و منفی بودن هر کاراکتر پی برد. من شخصا متوجه ان علامت های زرد رنگ روی جلد نشدم! ( خدایی چین؟) ولی زرد کنار رنگ مشکی،‌ ترکیب خوب و چشم نوازی را ایجاد می کند.
    جلد شما هم نسبتا لقب خوب را می گیرد.

    ژانر های انتخابی
    علمی تخیلی:
    با توجه به حجم عظیم اطلاعاتی که ارتمیس ارائه می کرد، تکنولوژی اجنه، این بخش کاملا قابل لمس است و دقیقا ژانر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است.
    فانتزی:
    استفاده از اجنه و دنیایشان، جادو و ... هماهنگی لازم با این ژانر را هم ایجاد کرده است.

    خلاصه
    " سامسونتی در دست دارد. سامسونتی که محتوای آن، آینده را به کوله شوم گذشته پیوند می زند. و جن و پری ها چه می دانند از فردی که پشت پرده نشسته و با پوزخندی تلاش آرتمیس را نظاره می کند؟ رستاخیزی به پا خواهد خاست! رستاخیزی که در آن، خدای بازی او خواهد بود! "
    متن خلاصه ی شما، با وجود اختصار به شدت زیادش،‌ خوب نوشته شده است. چند گره برای مشغول کردن ذهن خواننده دیده می شود. از جمله:‌ کیف سامسونت، محتوای ان، فرد پشت پرده و رستاخیر! توانستید خیلی خوب به ایده ی اصلی داستان، بدون لو دادن ان بپردازید! فقط چند نکته ی کوچک قابل گوشت زد وجود دارد:
    *کوله ی شوم نه کوله شوم.
    * و جن و پری،‌ "و " اولی اضافه هست.
    * بعد از پوزخندی،‌ ویرگول لازم هست.

    پیشگفتار یا همان مقدمه
    مقدمه ی شما، شامل معرفی ارتمیس و شرح حالی از جلد های قبلیست! از عینک نقد، دیدگاه خوبیست. معرفی دست اورد های او و تفاوت و نبوغش، برای خواننده ها خوب است. اگر کسی جلد های قبلی را مطالعه کرده باشد، این مقدمه یاداور ارتمیس برای اوست و برای کسی که نخوانده باشد هم، یک معرف است. در خط اخر مقدمه، شما به کتاب خودتان پرداختید. دوباره با وجود اختصار، گره ی دیگری ایجاد کردید. ان " اما" ی نا تمام،‌ کلی سوال با خودش می اورد. به طوری که خواننده بالافاصله به شروع داستان بپردازد.

    شروع
    شروع داستان، با هیجان کافی بود. جنی در حال فرار است و در پایان پست اول، شاهد مرگ ظاهری او هستیم. مرگ او هم شوک بزرگیست برای کسانی که با جلد های قبلی اشنا هستند و هم، کنجکاوی لازم را برای دیگر خواننده ها ایجاد می کند که چه شد؟ چرا مرد؟ شروعتان با کلی گره بود!‌ از نوع نوشته ها و متن، مشخص است که این شروع یک شورش است و همین، جان می دهد برای یک شروع اب دار.
    سپس به سازمان فضایی ناسا می پردازید. جایی که ارتمیس متوجه اشکالی می شود!
    من برای این بخش، پیشنهادی دارم. این حرف،‌صرفا پیشنهادی دوستانه است.
    « چرا کمی به شروع پرو بال نمی دهید؟ مثلا ارتمیس این قدر زود متوجه اشکال دنیای اجنه نشود! کمی به جزئیات پرو بال بیشتری دهید. مثلا چرا روی ان دختر،‌ مایا مانور ندادید؟‌ ارتمیس می توانست زمانی متوجه شورش شود که برای مثال با هالی دوست عزیزش تماس بگیرد و خبری از جانب مایا دهد»

    سیر داستان
    سیر داستان به شدت روی دور تند بود!‌ ( قبلا هم بهت گفتم ) موقع خوندن پارت ها، من حس می کردم که اگار یه سری پارت ها سانسور شدند. درسته باید از گزافه گویی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    پرداخت و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هایی با سیر کند، به شدت حوصله سر بر هستند. ولی برای کنترل هیجان و تشنه کردن خواننده، کمبود پارت های گزافه حس می شد!!
    می توانید این بخش را با پارت های اضافه تر پر کنید. مثلا، روی نجات شماره ی یک از زندان، مانور بیشتری دهید. صحنه های دو قلو ها را بیشتر کنید. دیالوگ هایی از سر کنجکاوی به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اضافه کنید. یا حتی قسمت های اخر، رویارویی ارتمیس و فلی را کش دهید. القصه که سیر شما تند است و همین، از خواننده هایتان می کاهد!

    دیالوگ ها و مونولوگ ها
    در این بخش، نسبتا خوب عمل کرده بودید! هر چند از یک جایی به بعد، از خیر پردازش خوب به دیالوگ ها گذشته بودید و سعی داشتید تا روی داستان مانور دهید. میان دیالوگ ها، تقریبا تفاوت دیده می شد! مخصوصا شخصیت های مالچ و ارتمیس. مالچ به دلیل دیالوگ های پر نیش و کنایه و بیخیالی ای که حتی از میان حرف هایش دیده می شد و ارتمیسی که حتی دیالوگ هایش، نشان از تجربه و بار علمی وی داشت. در اوایل کار،‌ بین دو شخصیت بکت و مایلز هم خوب کار کرده بودید ولی بعدها تقریبا این دو شخصیت کمرنگ شدند! ولی خب پختی یا خشم و غضب را می شد نسبتا میان دیالوگ ها دید!
    چندین دیالوگ ماندگار هم در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به چشم می خورد. مخصوصا در حرف های ارتمیس. یکی از انها که روی جلد هم نوشته اید،
    " ادم های کوچیک ارزو می کنند و ادم های بزرگ اراده "
    مونولوگ های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هم، خوب بودند. میان انها توصیفات را به خوبی گنجانده بودید و چندان گزافه گویی هم دیده نمیشد.

    توصیفات
    توصیفات به چهار دسته ی مکان، ظاهر و چهره، احساست و حالت تقسیم می شوند که در این نقد، هر کدام به صورت جدا بررسی می شوند.
    *مکان
    توصیفات مکان در فرمول سری به چشم می خورد. ولی خیلی جاها کمبودشان حس می شد. کلا توصیفات وجود دارند تا به خواننده فرصت تصور رو بدند. ارتمیس فلاول یک کار علمی تخیلی هست و خیلی بیشتر نیاز به توصیفات داره!‌ با اینکه تقریبا سعی کرده بودید تا به اکثر جاها بپردازید، گاهی یا توصیفی نشده بود و یا دیر توصیف شده بود!
    مثلا خمه ی مالچ! خیلی دیر. در صورتی که اگر تکه به تکه و هر بار که شخصیت ها به یک جا سرک می کشیدند به انها می پرداختید، خیلی بهتر می شد.
    زندانی که شماره ی یک در ان زندانی شده بود، تقریبا اصلا تصوری ازش در ذهنم نیست! مگر زندان های فیلم های امریکایی که باتوجه به تفاوت بی نهایت این زندان ها با دنیای اجنه، تصور اشتباهیه که به خاطر عدم توصیف شما در ذهنم اومده!
    سازمان فضایی ناسا، با اینکه فقط در یک پست بهش اشاره میشه ولی همون هم فرصت تصور رو از خواننده میگیره.
    خونه ی ارتمیس، تقریبا کلا توصیف نشده بود.
    مرکز فرماندهی آرک، خیلی کم.
    و...
    حالت
    توصیف حالت، یعنی بررسی حالت نشستن،‌ راه رفتن، میمیک صورت و... در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما این بخش جای کار داره!‌ با این توصیفات میشه به حس و حال شخصیت ها پی برد. مثلا بزارید مثلا بزنم. توی حیاط خونه ی ارتمیس، منتظر جت هستند. چرا بهش بها ندادید؟ فقط نوشتید جت اومد و سوار شدن و فلان جا پیاده شدند. میتونستید در حیاط کمی توصیف اضافه کنید. مثلا به خاطر باد ایجاد شده توسط جت، لباس های بکت و مایلز به رقـ*ـص در اومدند یا تکه روزنامه ی قدیمی در گاراژ، روی زمین غلتید و غلتید و بعد متوقف شد. یا گردوخاکی به هوا برخاست و...
    این فقط یه مثال بود تا متوجه منظورم بشید.

    توصیف احساسات
    توصیف احساسات، رابـ ـطه ی تنگانگی با حالت داره. این بخش بهتر از حالات بود. ولی کمی جای کار داشت. چرا به حس غم ارتمیس از شنیدن خبر مرگ ظاهری هالی بها ندادید؟ یا چطور مالچ اصلا ناراحت نبود؟‌ هالی به حساب دوست صمیمی انها محسوب می شد. ولی در نشان دادن خونسردی ارتمیس، حرص خوردن مالچ، خجالت مایلز و... خوبتر عمل کردید. :)
    ولی یه جایی که دوست داشتم بیشتر روی مانور دهید، زمانی بود که ارتمیس مچ یکی از همراهانش را باز می کند و می فهمند که خــ ـیانـت کار است! پدرش چندان ناراحت نشد!!!! احساست اجنه متفاوت هستند؟
    یکی از چیز هایی که من درباره ی توصیفاتتان دوست داشتم، تکه تکه بودن انهاست. این طور نبود که به یک باره همه چیز را بگویید. اجازه می دادید تا شخصیت ها پیش بروند و خودشان کشف کنند.

    توصیف ظاهر و چهره
    تقریبا کامل عمل کردید. در توصیف ظاهر عجیب و غریب اجنه تا ظاهر شیک و رسمی ارتمیس! فقط هر از گاهی از نوک دماغ تا نوک پای شخصیت ها توصیف میشد. در صورتی که لازم نبود! مثلا توصیف ماریا!

    شخصیت پردازی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما شخصیت های زیادی داشت ولی چندان به همه پرداخته نشده بود.
    ارتمیس:
    فردی نابغه، مغرور، خونسرد ( و نچسب :aiwan_lightsds_blum: ). برای هرچیزی فکر دارد. غافل گیر کردن او تقریبا غیر ممکن است. با این حال، ضعف بزرگی هم دارد. غرور و خود پسندی اش.
    مالچ:
    جنی کنایه زن! ولی دوستی وفادار. (‌خوب روی اعصاب بودنشو نشون دادی :aiwan_lightsds_blum: )
    مایلز:
    پسری خجالتی ولی به نابغه ای ارتمیس. هر چند کمی امروزی تر.
    بکت:
    کمی کله خراب! قبل از عمل چندان فکر نمی کند.
    فلی:
    هم شخصیت قهرمان و هم ضد قهرمان!‌ انگیزه های خوبی داشت.
    باتلر:
    وفادار به اربـاب، زیرک. همیشه برای انجام وظیفه حاضر است.
    ( هی اینو من بالتر میخوندم واسه خودم :aiwan_lightsds_blum: )

    زاویه دید
    از زاویه سوم شخص استفاده شده بود. برای ژانر فانتزی این زاویه خوبه. نویسنده می تونه روی همه چی مانور بده! بدون اینکه زاویه دید رو عوض کنه. مثلا برای شما گاهی دوربین روی شخصیت های قهرمان و گاهی هم روی ضد قهرمان می چرخید. منتها این زاویه یکم خشکه و خواننده زیاد باهاش خو نمیگیرن. ولی قلم خوبتون، کمابیش، کاستی رو جبران کرده بود.

    نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    برای دیالوگ ها از محاوره و مونولوگ ها از کتابی استفاده شده بود! این نثر، مناسب ترین نوع است. به خوبی با داستانتان هماهنگی لازم را داشت. فقط هر از گاهی، فعل ها اول شخص می شدند.

    ایده ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    ایده ی چندان جدیدی نبود. با این حال، کلیشه هم محسوب نمی شد. چون روش زیاد مانور داده نشده! هر چند ایده ی نابودی جهان با یک فرمول، دیده شده. ولی برای نگاه جدیده! چون ببخشید ولی رک بگم، بیشتر نویسنده های نگاه از درست کردن گره برای این نوع ژانر و ایده ها عاجزند!
    (‌اکثرا کلیشه نویس :/)

    علائم و اشتباهات نگارشی
    در این بخش، علی رغم دقت زیادتان، اشکال هایی وجود داشت. برایتان چند مثال میزنم:
    پست اول‌:
    *اما فرد کناری آرک با تمسخر....
    اما اضافه است.

    چند جایی ویرگول کم بود.
    پست اول:
    *ارتمیس سریع اما مقتدرانه...
    *چشمان تیز ابی تیره اش افراد حاضر....
    بعد از ارتمیس و تیره اش، ویرگول نیاز هست.
    پست هفت:
    *بکت و مایلز چه از نظر ظاهر و چه از نظر اخلاق شباهت زیادی باهم داشتند.
    ویرگول بعد از اخلاق و ظاهر جا افتاده!
    همون پست
    *شاید برای مردمی که.... داشتند سبب تعجب و...
    بعد از داشتند، نیاز به نقطه ویرگول هست.

    *اینچنین
    اصولا سر هم نوشته نمیشه.

    *اخمان
    اخمان نداریم. اخم هایش رو لطفا جایگزین کنید.

    پست نه، بیست وسه و چند جای دیگه ( به کرات )
    *تواٖ
    باید با توئه به نظرم!
    یه پستی ( متاسفانه یاد داشت نکردم کدوم)
    * این پیر شرور در کودکی، هم اکنون کاپیتان تیم... بود.
    در کودکی اضافه نیست؟؟؟؟؟؟
    چند جا دیده شد که کلمات به این صورت جدا شدند.
    *به تره
    ×*ن می دونم
    و
    .
    .
    *خوب
    به کرات "خب" رو "خوب" نوشته بودید.

    گاهی فعل ها هم اشتباه نوشته می شدند.( ببخشید یادم رفت یاد داشت کنم کدوم پستا)
    ارتمیس یه جا میگه بهتره به کتاب خونه *برین
    منظورش بریم بوده!
    یه پست دیگه، اما کدام میتوانست درست *باشند
    منظورتون باشد بوده.
    *برق چشمان ابی اش بیشتر به چشم می امدند.
    این جا فعل به برق برمیگرده. باید مفرد باشه.
    یه پست دیگه:
    *بکت بی درنگ شروع به ضربه زدن به کیسه زد
    دو تا زد اضافه است.

    اسم گراب درسته یا گراپ؟؟ از هردوش استفاده شده بود.

    با توجه به زاویه دید سوم شخص مفرد، خیلی کم حواستون نبود و فعل ها اول شخص بودند.

    با یک نگاه دقیق، امیدوارم حل بشن.

    متفرقه:
    اینو قبلا به خودتون هم گفتم. خیلی از جاها، اطلاعاتی که ارتمیس در اختیار خواننده میزاره، نوع و جدید هستند. خیلی از خواننده ها متاسفانه، مطالعه ی چندانی ندارند و حتی درس های مدرسه رو هم خوب فرا نمی گیرند. بهتره این دسته رو خیلی خلاصه در پاورقی توضیح بدید.

    از نویسنده به داشتن تگ موفق در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها و همین فن فیک در حال نقد، انتظار بیشتری می رفت.
    زیاد بخون و بیشتر بنویس!
    قلمت سبز
    :)
    پ.ن:
    این صرفا یک نقد بود و اصلا و ابدا، قصد توهین به شما و قلمت نبود.
    aym2_215978_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg

    عضو ازمایشی شورای نقد
     

    آدریا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/28
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    4,258
    امتیاز
    568
    محل سکونت
    سولاریس
    با درود و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز



    نام:
    نام انتخابی فن فیکشن شما به خوبی با نام جلدهای مجموعه اصلی هماهنگی داره و از قاعده مشابهی پیروی کرده.
    "آرتمیس فاول" ابتدایی عنوان خبر از یکی از ماجراهای نابغه جوان می‌ده که باعث می‌شه مخاطب ها و طرفداران مجموعه اصلی، این فن فیکشن رو تشخیص بدن و به سراغش برن.
    "فرمول سری" که در بخش بعدی قرار گرفته هم نماینده ماجراییه که آرتمیس فاول قراره با اون روبرو بشه.
    چیزی که من با خوندن عنوان از رمان انتظار داشتم رویارویی آرتمیس فاول با یک فرمول شیمیایی مهم بود که داستان در حول اون شکل می‌گرفت و ژانر علمی-تخیلی هم تا حدودی انتظار می‌رفت.
    در ادامه انتظارات من به خوبی برطرف شد و شاهد این اتفاقات بودم.
    فرمول سری به راحتی خونده می‌شه، در ذهن باقی می‌مونه و از کلمات مناسبی تشکیل شده.
    فقط یک موردی که هست اینه که معمولا در این نوع نامگذاری مجموعه ها چیزی که عنوان مجموعه رو از عنوان جلد جدا می‌کنه کاما نیست. کاما ممکنه به اشتباه اون‌ها رو به هم ربط بده. مثلا فرمول سری‌ای که اسمش آرتمیس فاوله یعنی آرتمیس فاول اسم یک فرمول سریه. که البته احتمال این سوتفاهم خیلی خیلی کمه. معمولا برای جدا کردن این دو بخش از دو نقطه یا "و" استفاده می‌کنن مثلا:
    آرتمیس فاول و فرمول سری
    آرتمیس فاول: فرمول سری

    اما این مشکلی نیست و صرفا یک پیشنهاده.
    شما در عنوان کاملا مثبت عمل کردید



    خلاصه:
    در برخورد اول با خلاصه من فکر می‌کنم که قراره با آنتاگونیستی آشنا بشم که چیزی مهم (که با توجه به عنوان می‌تونم حدس بزنم که فرمول سری باشه) داخل یک سامسونت داره که می‌خواد با استفاده از اون، یا اتفاقی که در گذشته افتاده رو تکرار کنه و یا اون اتفاق رو جبران کنه. و در این راه غوغایی به پا می‌کنه تا همه چیز رو تحت کنترل بگیره.
    خلاصه من رو به درستی راهنمایی کرد و کاملا با داستان تطابق داشت.
    خلاصه کشش و تعلیق مورد نیاز رو داره، ژانرها رو در برمی‌گیره و غیرمستقیم به هسته داستان اشاره می‌کنه.
    دقت کنید اطلاعاتی که دانای کل در اختیار خواننده می‌ذاره باید بدون هیچ شک و شبهه‌ای درست باشه. چون یک شخصیت نیست که قدرت پیشبینی یا اشتباه داشته باشه.
    "رستاخیزی به پا خواهد خاست! رستاخیزی که در آن، خدای بازی او خواهد بود!"
    در اینجا به نظر می‌رسه منظور از رستاخیز، اتفاقات بعد از پخش شدن فرمول سری باشه چون فقط در اون صورت آنتاگونیست می‌تونه "خدای بازی" بشه. اما مشکل اینجاست که فرمول سری پخش نمی‌شه و رستاخیز اتفاق نمی‌افته. خب پس دانای کل اشتباه کرده؟
    به نظر می‌رسه این قسمت بخشیه که رویای آنتاگونیست بیان شده پس بهتر نیست که به نوعی بار این پیشبینی اشتباه از رو شونه دانای کل برداشته بشه؟ فقط با اضافه کردن یک کلمه این اتفاق می‌افته مثلا:
    "می‌دانست رستاخیزی به پا خواهد خاست"
    خب در این صورت یک شخصیت اشتباه کرده و مشکلی ایجاد نمی‌شه.
    به طور کلی خلاصه با وجود فاش نکردن عناصر مهم، به اندازه کافی جامع بود و می‌شه گفت فقط همین یک مشکل کوچک رو داشت. شما در خلاصه خوب عمل کردید.



    جلد:
    ترکیب رنگ های جلد قبل از هر چیزی باعث می‌شه یاد پیکتوگرام‌های احتیاط GHS بیفتم. زرد به همراه خاکستری، سیاه و نمودهایی از تخریب بدون شک خبر از یک انفجار عظیم و یا یک منطقه ممنوعه می‌ده. که با گذشت داستان مشخص می‌شه که همچین چیزی در واقع در داستان وجود داره و با هوشمندی در جلد قرار گرفته.
    از طرفی مردی با لباس رسمی اونجا ایستاده بی‌خبر از دست‌های سیاهی که پشت سرش در کمینن. دست‌های دشمنی که بی‌نهایت به مرد نزدیکه اما مرد متوجه اون نمی‌شه. که باعث می‌شه یاد این قسمت از خلاصه بیفتم:
    "فردی که پشت پرده نشسته و با پوزخندی تلاش آرتمیس را نظاره می کند"
    مرد با لباس رسمی هم بدون شک آرتمیس فاول هستش که با عنوان فن فیکشن ارتباط برقرار می‌کنه و اگه رنگ زرد جلد رو احتیاطی برای فرمول سری یا ماده درون سامسونت در نظر بگیریم می‌بینیم که جلد، عنوان و خلاصه، هر سه با هم هماهنگی کامل دارن و ایجاد هماهنگی در این سه مورد سخت و قابل تحسینه.
    از طرفی این ترکیب رنگ از ترکیب‌های معروف ژانر علمی تخیلیه و دستان سیاه هم می‌تونن نماینده فانتزی باشن.
    شما در جلد بسیار خوب عمل کردید.



    ژانر:
    ژانرهای انتخابی شما دو ژانر علمی-تخیلی و فانتزی هستن.
    بخاطر اختلافاتی که همیشه در تاریخ ادبیات علمی-تخیلی وجود داشته تعریف یکسان و یا نحوه شناسایی معتبری وجود نداره به خاطر همین من چند نمونه از عناصر مربوط به این ژانر رو بررسی می‌کنم.
    سلاح پرتوی: نوترینو نمونه خوبی برای مضمون سلاح پرتوی به حساب میاد و به خوبی پردازش شده.
    فناوری نانو: فناوری نانو نقش کمرنگی داره و فقط در حد یک اشاره نام بـرده شده.
    دانشمند دیوانه: آرتمیس فاول با وجود نبوغش رفتار غیرعادی داره و این چیزیه که می‌تونه در داستان مضمون دانشمند دیوانه رو ایجاد کنه.
    و...
    اما فانتزی!
    این رمان در ژانر فانتزی در زیرشاخه های فانتزی سنتی و فانتزی شاه و پریان قرار می‌گیره. فن فیکشن شما با در بر داشتن عناصر جادویی، موجودات فراطبیعی و نیروهایی که توجیح علمی ندارن یک فانتزی کامل رو تشکیل می‌ده.
    شما در ژانر خوب عمل کردید و به تمرکز ژانرهای مجموعه اصلی وفادار بود.



    مقدمه:
    شما قبل از مقدمه از بعضی اطلاعات تکمیلی مورد نیاز نیاز داستان به عنوان یادآوری استفاده کردید.
    به نظر می‌رسه که اطلاعات تکمیلی توسط مترجم مجموعه اصلی اضافه شده و نه شخص نویسنده.
    خواننده معمولا ترجیح می‌ده که داستان رو با یک متن کوتاه مرتبط به رمان شروع کنه و هرچه سریعتر به محتوای اصلی رمان برسه. توضیحات طولانی در مورد موجوداتی که هنوز وارد داستان نشدن ممکنه مخاطب رو خسته کنه. به همین خاطره که روش مرسوم اضافه کردن توضیحات تکمیلی به شکل پانویس در انتهای صفحه‌ایه که اون مضمون برای اولین بار وارد داستان می‌شه. در این صورت خواننده کنجکاو می‌شه و دلش می‌خواد در مورد اون موجود تازه وارد اطلاعات کسب کنه. اما بیان کردن تمام این اطلاعات یکجا باعث می‌شه که مخاطب از روی اونها پرش کنه و بگذره تا به متن برسه.
    پیشنهاد می‌شه که این قسمت به پانویس ها منتقل بشه.
    پیشگفتار تلاشی برای معرفی پروتاگونیست داستانه و همچنین مروری بر اتفاقاتی که پشت سر گذاشته تا به اینجا برسه. شما در پیشگفتار از نویسنده مجموعه اصلی پیروی کردید و این برای یک فن فیکشن ویژگی مثبتی به حساب میاد.



    شروع:
    شما داستان رو با پرولوگ شروع کردید که به نوعی باعث شده دو شروع متفاوت داشته باشید.
    شروع اول خود پرولوگ هستش که یک صحنه مهم از داستان رو به تصویر می‌کشه. شما موجودی رو توصیف کردید که تحت تعقیبه و در آخر مغلوب می‌شه. این که چرا موجود تعقیب می‌شد، چه کسانی تعقیبش می‌کردند، چه خبری رو می‌خواست برسونه و... موضوعاتی هستند که برای خواننده کشش ایجاد می‌کنن و باعث می‌شن که مشتاق باشه تا جواب سوال‌هاش برسه.
    شما در پرولوگ از توصیفات نسبتا خوبی استفاده کردید. توصیفات مکان، حالات و احساسات خوب بودند. اما در توصیفات ظاهری فقط یکی از موجودات کامل توصیف شده بود.
    بخش بعدی شروع شما در سازمان ناسا اتفاق می‌افته. متاسفانه شما در این بخش توصیف مکان ندارید.
    موجودات حاضر در شروع بیانگر ژانر فانتزی و تکنولوژی کلاهخود نماد ژانر علمی-تخیلی بودن. شروع شما با هسته ارتباط داره، به پیرنگ متصله و در مورد فضای داستان اطلاعات خوبی به مخاطب می‌ده.
    شما در شروع نسبتا خوب عمل کردید




    سیر داستان:

    سیر داستان تنده و اعمال نزولی قابل توجهی نداره. لازمه که بین اتفاقات هم به خواننده و هم به شخصیت ها استراحت داده بشه. و در اکثر مواقع این استراحت ها باعث پیوند بهتر مخاطب با رمان می‌شه.
    از این استراحت ها می‌شه استفاده های مختلفی کرد مثل یک صحبت دوستانه که باعث شناخت بهتر شخصیت ها می‌شه و یا گردش در محیط که به فضا سازی کمک می‌کنه. یک داستان همونطور که به هیجان و کشمکش نیاز داره به آرامش و گره گشایی هم نیازمنده. طولانی تر شدن تعلیق خواننده رو برای روبرویی با کشمکش ها مشتاق تر می‌کنه. برای مثال قراره که رویداد مهمی روز جمعه اتفاق بیفته. خواننده با مشاهده استرس، نگرانی و یا هیجان شخصیت ها برای رسیدن این روز، با اون ها همراه می‌شه و می‌تونه کم کم باهاشون ارتباط برقرار کنه. اتفاقات پشت سر هم باعث بی میلی و خستگی مخاطب می‌شه.
    پیشنهاد می‌شه که مقداری از تندی سیر کم کنید.



    دیالوگ ها و مونولوگ ها:
    شما اطلاعات مفیدی رو هم در قالب دیالوگ و هم در قالب مونولوگ به مخاطب انتقال دادید. شما در هر دو مورد هدفمند عمل کردید و از بحث های نامربوط و اضافه خودداری کردید. دیالوگ های شما متناسب با شخصیت پردازیتونه. دانایی آرتمیس، حاضرجوابی مالچ، سادگی دوقلوها و... همگی در دیالوگ های اون‌ها مشهود بود و شما به خوبی از پس این دو مورد بر اومدید.



    شخصیت پردازی:
    در فن فیکشن ها معمولا علاوه بر شخصیت پردازی، بحث وفاداری به شخصیت هم مطرح می‌شه. یعنی نویسنده فن فیکشن اجازه نداره که بی دلیل تغییر محسوسی در شخصیت ها ایجاد کنه.خوشبختانه شما به شخصیت های مجموعه اصلی وفادار بودید و اون ها رو از مسیر خارج نکردید.
    اما موضوعی که مطرحه اینه که شما برای آشنا کردن مخاطب با شخصیت هاتون وقت زیادی صرف نکردید. حتی در فن فیکشن هم شخصیت ها نیاز دارن که شناخته بشن و گاهی خودشون رو بروز بدن. برای مثال مایلز و بکت خیلی سریع با موضوع جهان زیرزمین کنار اومدن و کمی غیر واقعی جلوه کرد. شما می‌تونستید با ایجاد صحنه یک گفتگو بین دو برادر، و بیان احساساتشون در این مورد، هم به حقیقت نزدیک تر بشید، هم به شخصیت برادرها بین دیالوگ ها و عکس‌العمل هاشون بپردازید و هم مشکل تندی سیر رو تا حدی حل کنید. بعضی از شخصیت های اصلی شما:
    آرتمیس فاول: نابغه، مغرور، جنایتکار سابق، دارای اعتماد به نفس بالا، خلاق، نکته بین، رسمی، شمی و...
    مایلز: اهل مطالعه، درونگرا، باهوش، مهربان و...
    مالچ: حاضرجواب، گستاخ، سختو...



    توصیفات:

    توصیف ظاهر:
    رعایت تناسب همیشه یک اصل اساسیه.
    هر شخصیت تا چه حدی نیاز داره که ظاهرش توصیف بشه؟
    خب به عوامل مختلفی بستگی داره.
    یکی از این عوامل نقشه. یک شخصیت چقدر در داستان نقش داره؟
    نویسنده عزیز یکی از طولانی ترین و جامع ترین توصیفات شما، توصیف ظاهر ماریاست. شخصیتی که هیچ نقشی در داستان نداره. آرتمیس به عنوان شخصیت اصلی توصیفات بسیار بیشتری رو می‌طلبه. شما می‌تونید به صحنه های مختلف به طور غیر مستقیم به یک یا دوتا از ویژگی های ظاهری اون بپردازید.
    نکته دیگه موجودات هستند که نیاز شدیدی به توصیف شدن دارن. چه توصیف ظاهری و چه توصیف اخلاقی. خودتون رو یک نقاش در نظر بگیرید. با این توصیفات شما می‌تونید تصویر کاملی از اون موجود بکشید؟
    بهتره توصیفات ظاهریتون رو با تناسب، افزایش بدید.

    توصیف مکان و زمان:
    آسمون جهان زیرزمینی چه رنگیه؟ زمینش از جنس چیه؟ وقتی مایلز به برج رفت روز بود یا شب؟ سرد بود یا گرم؟ هوا آفتابی بود یا ابری؟ اصلا جهان زیرزمینی خورشید داره؟ ممکنه این موضوعات در مجموعه اصلی بیان شده باشن ولی شما برای بهبود اثر خودتون هم که شده باید به خواننده تصویر مشخصی بدید. یک داستان فقط مجموعه ای از رویدادها و افراد نیست. از طرفی این توصیفات باید متناسب با شرایط باشن. برای مثال:
    "ناگهان روی سرامیک های مرمرین با آن رگه های خاکستری اش لیز خورد و با زانو به زمین فرود آمد."
    در اینجا بیان ویژگی سرامیک ها وقتی فرد در حال زمین خوردنه درست نیست.
    "ناگهان لیز خورد و با زانو روی زمین فرود آمد. سرامیک های مرمرین، آرامگاهی سرد برای بدن خسته‌اش شدند. چشمان تارش هم رگه های تزیینی سرامیک را مانند کرم هایی خاکستری، در حال حرکت می‌دید."
    تو مثال اول داستان و فرد متوقف می‌شن تا خواننده بتونه سرامیک ها رو تصور کنه اما در مثال دوم داستان در حرکته و فرد عضوی از تصویریه که خواننده باید تصور کنه.
    البته این فقط در حد یک پیشنهاده وگرنه شما در توصیفات خوب اما کم عمل کردید.


    توصیف حالات:
    توصیف حالات تا حدی قابل قبول بود اما باز هم نیاز به کار داره. هر چقدر توصیفات حالات جامع تر باشن خشکی رد و بدل کردن پشت سر هم دیالوگ ها کمتر می‌شه. شما کارگردانی هستید که می‌خواید صحنه‌هایی طبیعی خلق کنید. چطور این کار رو می‌کنید؟ از شخصیت ها چه انتظاری دارید؟


    توصیف احساسات:
    در احساسات هم جای پیشرفت داشتید. به راحتی می‌شد شک های آرتمیس، از کوره در رفتن مالچ، خجالت کشیدن مایلز و... رو تشخیص کرد اما نمی‌شد حس کرد. بهتره کمی بیشتر احساسات رو پرورش بدید.



    زاویه دید:
    شما زاویه دید سوم شخص رو انتخاب کردید که کاملا مناسب این فن فیکشنه و به شما اجازه می‌ده که به راحتی در زمان و مکان سفر کنید و به شرح حالات افراد مختلف بپردازید. با توجه به آزادی عملی که داشتید بهتر بود بیشتر به شخصیت های فرعی و احساساتشون می‌پرداختید.



    نثر داستان

    نثر شما در متن فن فیکشن ادبی و در دیالوگ ها محاوره‌ایه. شما به خوبی تونستید از هر دو لحن استفاده کنید و بهره ببرید. شما در نثر موفق عمل کردید.



    نگارش و املا:
    در متن غلط های املایی کمی به چشم می‌خورد مثل:
    نسب=> نصب
    برگذار=> برگزار
    مذخرف=> مزخرف

    ایرادات تایپی هم به نسبت کم بود:
    ورورد=> ورود
    اسپیت=> اسپریت
    رزشی=> ورزشی

    ساختار بعضی جملات مشکل داشت. مثل:
    با زانو به زمین فرود آمد.=> با زانو روی زمین فرود آمد.

    با کاما هم مشکلاتی داشتید:
    رستاخیزی که در آن، خدای بازی او خواهد بود! => رستاخیزی که در آن، خدای بازی، او خواهد بود!

    حرف اشتباه:
    تو اِ => توئه

    بعضی کلمات اضافه بودن:
    برای مثال اینجا یا باید "با آن که" رو ذکر کنید و یا "اما":
    بکت نیز با آن که از شکستن دل برادرش ناراحت بود، اما هیچ نگفت.=>
    بکت نیز از شکستن دل برادرش ناراحت بود، اما هیچ نگفت.
    بکت نیز با آن که از شکستن دل برادرش ناراحت بود، هیچ نگفت.

    در نگارش و املا هم نسبتا خوب عمل کردید.



    ایده:
    ایده اصلی فن فیکشن شما در مورد فرمولی سریه که باعث فرمانبرداری افراد می‌شه. تلاش برای حکومت بر دنیا و ایجاد فرمانبرداری ایده های تکراری هستن اما شما تونستید با اضافه کردن ایده های کوچک تر اما نوتری بر کلیشه غلبه کنید. برای مثال نحوه فعال شدن فرمول نسبتا ایده جدیدیه.



    باورپذیری:
    در ژانر علمی تخیلی ما صرفا با علم سروکار نداریم. بلکه شبه علم هم حضور داره که می‌تونه خیلی کار رو آسون تر کنه.
    شما چند مشکل علمی غیرقابل قبول داشتید.
    برای مثال:
    "تلویزیون منحنی شش بُعدی"
    اگه بخوایم این موضوع رو شبه علم در نظر بگیریم و بر فرض محال بگیم که همچین تلوزیونی می‌تونه ساخته بشه بحث دیگه ای پیش می‌آد. ما به هیچ عنوان توانایی درک بیشتر از ۳بُعد رو نداریم. احتمالا ما اصلا قادر نخواهیم بود بُعد چهارم رو ببینیم چه برسه به بعد ششم.

    "تراشه ساخته شده از فناوری نانو"
    این مورد فقط یک حرف اشتباه داره و باید "ساخته شده "با" فناوری نانو باشه" چیزی از فناوری نانو ساخته نمیشه بلکه اجسام با کمک فناوری نانو ساخته می‌شن. حتی یک حرف اضافه می‌تونه مهم باشه.

    "آرگون تترا هیدرید"
    به هیچ عنوان همچین ترکیبی در شرایط زمین تشکیل نمی‌شه.

    مشکلات علمی دیگه هم با در نظر گرفتن شبه علم قابل قبول به حساب می‌آن.



    قلمتون پایدار
    aym2_215978_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg

    «عضو آموزشی شورای نقد»
     
    آخرین ویرایش:

    Fatemeh-D

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    60,983
    امتیاز
    1,039
    سن
    22
    منتقد جانم می دونم خیلی باسوادی ولی دقت کن همه ما مثل تو نیستیم. تو نقد بعدیت ساده تر بنویس تا نویسنده بیچاره چهار ساعت معنی هر کلمه رو توی گوگل سرچ نکنه. انگار که برای یه اول دبیرستانی با اصطلاحات سوم دبیرستان بخوای درسشو توضیح بدی. البته این باعث شرمندگیمه که اینقدر سواد ندارم. ممنونم از نقدت. جوابتو بالا دادم.
     

    Fatemeh-D

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2017/03/18
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    60,983
    امتیاز
    1,039
    سن
    22

    Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,110
    امتیاز
    1,144

    آدریا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/28
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    4,258
    امتیاز
    568
    محل سکونت
    سولاریس

    سپاس از همکاریتون.:aiwan_lggight_blum:
    نقدی که من نوشتم برای نگـاه دانلـود با تگ موفق و از یکی از نویسندگان انجمن بود.
    بعضی مفاهیم هستن که در نویسندگی دیر یا زود مطرح می‌شن و من این موضوع که نویسنده در موردشون تحقیق کنه رو یک ویژگی مثبت می‌بینم چون در آینده این حرفه مفید واقع می‌شه.
    اما شما هم درست می‌گید و سعی می‌کنم در آینده مسائل رو ساده تر بیان کنم.
     

    ♣️غزل♠️

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/08
    ارسالی ها
    724
    امتیاز واکنش
    21,950
    امتیاز
    804


    نقد ِ فن فیکشن ِ "آرتمیس فاول: فرمول ِ سرّی"

    _________

    ▪نام ِ رمان:
    بار نخست، که چشمم به نام ِ فن فیکشن خورد، گمان کردم که شخصیت اول ِ داستان، دختر است؛ زیرا، اکثراً داستان‌هایی درمورد زنانی با این نام_آرتمیس_ خوانده‌ام؛ یکی دختر زئوس_فرمان‌روا یا خدای ِ خدایان در یونان ِ باستان_ که خدای شکار می‌باشد؛ و دیگری اوّلین دریانورد ِ زن در ایران ِ باستان.
    البته، بنده آن موقع، هنوز چیزی راجع به سری کتاب‌های آرتمیس فاول، نخوانده بودم و صد البته متن فن فیکشن.
    خواننده‌هایی که از قبل، مجموعه کتاب‌های آرتمیس فاول را، مطالعه کردند؛ با دیدن اسم فن فیکشن، به‌سرعت جذبش می‌شوند و شروع به خواندن رمان می‌کنند. و از طرفی دیگر، خواننده‌هایی مانند ِ بنده، که تا به الان راجع به این مجموعه نشنیده‌است؛ با خواندن نام ِ "فرمول ِ سرّی" که نام انتخابی ِ شماست، در ذهنش، به طور مشخص، داستانی در پیرامون ِ فرمولی، حیاتی یا شاید هم خطرناک، شکل می‌بندد.
    این نام، به طور مستقیم با داستان ِ فن فیکشن ارتباط دارد؛ یعنی با خواندن ِ همین نام، خواننده، قسمتی از این فن فیکشن را خواهد فهمید.
    انتخابی موفق بود.

    _________

    ▪جلد:
    در جلد، پسری با سری افکنده، در حالی که از پشت، سایه‌ای پلید به همراه دستانی دراز شده سمت او و به ظاهر قصد جان او را کرده‌اند، به تصویر کشیده شده است.
    حقیقتش، الان که فن فیکشن را کامل مطالعه کردم، نقاط ضعفی در جلد پیدا کردم:
    اوّل این که آرتمیس فاول، شخصی مغرور و خودپسند می‌باشد؛ گردنش، با هیچ اتفاقی خم نمی‌شود و سرش، همیشه به بالا گرفته شده است. درسته که آن شخص، در جلد، کت و شلوار پوشیده‌است و این نیز از خصوصیات ِ فاول می‌باشد؛ امّا شما آن خصوصیت بارزش را، از قلم انداختید.
    در ثانی، آن دستان دراز شده، دستان یک آدمی‌زاد، یا همان‌طور که در رمان آمده بود، دستان یک خاکی است؛ پس هر شخصی در ابتداء به این فکر می‌کند که خطر از جانب ِ یک انسان است‌؛ امّا، این طور نیست؛ آزار و اذیت‌ها از سمت موجوداتی افسانه‌‌ای می‌باشند؛ بنابراین بهتر بود آن دستان، حالتی عجیب و استخوانی یا حداقل با ناخن‌هایی دراز باشند. و همچنین آن سایه‌ی پشت ِ سر ِ آن شخص ِ کت‌پوش اگر کمی شبیه موجودات افسانه‌ای که شکل ظاهری‌شان را در طول ِ فن فیکشن، به خوبی توصیف می‌کردید، بود، خیلی بهتر می‌شد.
    فونت استفاده شده مناسب بود؛ عبارت ِ "آرتمیس فاول" که نام اصلی آن مجموعه کتاب است، با فونتی درشت‌تر آمده است و کنار ِ آن، نام ِ انتخابی ِ شما. شکل فونت در نگاه اوّل قابل فهم نیست ولی به‌هر حال فونت جالبی است.
    در پس زمینه‌ی مشکی ِ جلد، آن رگه‌های رنگی کمی نامفهوم بودند.
    به عنوان نگـاه دانلـود فانتزی، بهتر بود رنگ دیگری به جزء خاکستری برای فونت و گوشه‌های رمان استفاده می‌کردید. مثلاً می‌توانستید برای گوشه‌های ِ خاکستری ِ جلد، یک بافتی فانتزی بگذارید؛ این‌گونه هم جلد قشنگ‌تر می‌شد و هم بیشتر به ژانر‌ها می‌خورد.
    این جلد، و طرز ِ چیدن ِ عکس‌های ِ رو آن، با داستان، هماهنگ می‌باشد؛ زیرا در فن فیکشن، شخصیتی شرور وجود دارد که با حقه‌ و حیله، می‌خواهد به آرتمیس آسیب برساند و به خواسته‌های پلید خود برسد.

    _________

    ▪مقدمه:
    یادآوری و پیشگفتار، که پارتی کامل به آن اختصاص دادید؛ آشنایی کلی برای خواننده و یادآوری برای طرفدار‌های مجموعه، بوده‌است.
    در مقدمه، به معرفی ِ آرتمیس فاول، شخصیت‌ اصلی و در واقع نام اصلی ِ آن مجموعه کتاب، پرداخته شده‌است؛ این معرفی و حتی شخصیت عجیب ِ آرتمیس فاول، و در انتها، آن امّایی که در خواننده، هیجانی ایجاد می‌کند؛ آن هم بعد از خواندن کارها و ماجرهای جالبی که برای فاول اتفاق افتاد؛ به عنوان ِ تبلیغی موفق برای خواندن ِ فن فیکشن به حساب می‌آید.

    _________

    ▪خلاصه:
    در خلاصه، به شخصی مرموز اشاره می‌شود، که با خود، چیزی خطرناک و شاید هم نابود کننده، در سامسونتی، که نماد ِ محرمانه بودن آن شیئ است، به نمایش کشیده می‌شود؛ و با طرح سوالی خواننده را کنجکاو برای شناختن آن شخص ِ مرموز و شرور، می‌کند و در عین حال گفتن این نکته که، موجودات زیر زمینی نیز با هویت حقیقی او، آشنایی ندارد.
    در این خلاصه‌ی چند خطی، ماجرای فن فیکشن به خوبی گفته شده است بدون آن‌که نکته‌ای کلیدی، از داستان را آشکار سازد.
    تنها اشکال این خلاصه که بسیار بسیار جزئی می‌باشد، این است:
    "رستاخیزی که در آن، خدای بازی او خواهد بود!"
    این جا تنها باید یک کاما اضافه شود؛ زیرا این جمله کمی چند منظوره است و من پس از یکی دو بار خواندنش منظور اصلی را متوجه شدم.
    "رستاخیزی که در آن، خدای بازی، او خواهد بود!"
    همین!

    _________

    ▪شروع:
    شروع ِ رمان، هیجانی بود و وسط وقوع ِ یک اتفاقی، آمده است. خواننده، مخصوصاً از نوع ِ فانتزی پسندش، با خواندن یادآوری و آشنایی با آن موجودات شروع به خواندن رمان می‌کند؛ و چون رمان، آن‌گونه که در بالا گفتم در حین وقوع اتفاقی، آغاز شده است، برای سر در آوردن از وقایع، به خواندن خود، ادامه می‌دهد.
    در خصوص ِ طرفدارهای آن مجموعه، که از قبل با شخصیت‌ها آشنایی دارند؛ با دیدن ترس و نگرانی آن شخص و عجله‌اش برای فرستادن پیغامی مهم به فلی، و در آخر صحنه‌ی بی‌هوشی او، حس کنجکاوی را در خواننده ایجاد می‌کند و خواندن خود را با همین شروع ِ پر گره و کمی گنگی، آغاز می‌کند.

    _________

    ▪سیر‌ ِ داستان:
    رمان، در ابتداء صعودی بود ولی بر خلاف اکثر رمان‌های امروزی که بعد از یک شروع هیجانی به تدریج یا یک آن، از هیجان آن کاسته می‌شود، نیست‌؛ در این فن فیکشن، اتفاقات پشت ِ سر هم می‌آمدند و برای گذشت از هر اتفاقی نیز، عجله به‌خرج می‌دادید؛ مثلاً فراری دادن ِ شماره‌ی یک از زندان، دستگیری ِ آرک، پیدا کردن آن بمب‌ها و...
    باید مقداری کشش در وقایع ایجاد می‌کردید؛ چون همان‌طور که داستان‌هایی با سیری آرام و بی‌هیجان حوصله را سر می‌برد، داستانی که وقایع در آن، به تندی می‌گذرند‌ نیز، خواننده را کلافه می‌کند.

    _________

    ▪دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
    دیالوگ‌ها و منولوگ‌های این فن فیکشن هر کدام به موقع و بدون زیاده‌رویی، آمدند. در بسیاری از رمان‌ها، خوانده‌م که نویسنده، پشت سر ِ هم دیالوگ‌های شخصیت‌هایش را می‌چید؛ بدون گفتن ِ حالت قرار گیری ِ آن‌ها؛ ولی باز هم شما را تحسین می‌کنم که با توصیفات‌ به موقع و گاهی زیرکانه‌تان در منولوگ‌ها توانستید برای هر شخصیت در فن فیکشن لحن گفتار متفاوت‌تری در دیالوگ‌ها ایجاد کنید.
    مثلاً دیالوگ‌های آرتمیس همیشه به اصطلاح با خودشیفتگی و معمولاً طولانی بیان می‌شد.
    در بین دیالوگ‌ها نیز گاهی حرف‌های قشنگی نیز زده می‌شد و می‌توان از آن‌ها عبرت گرفت. درسته که اشخاص و نویسنده‌های دیگری آن‌ها را نوشته‌اند ولی استفاده‌ی به جا از آن‌ها سطح رمان را بالا می‌برد. مثل ِ : "آدمای کوچک آرزو می‌کنند، آدمای بزرگ اراده" که از آن عبارت در جلدتان نیز استفاده کردید.
    تنها ایرادی که در دیالوگ‌ها و منولوگ‌هایتان دیدم، این بود که در جاهایی، از کلمات انگلیسی _البته منظورم عنصرها نیست._ استفاده می‌کردید.
    مثل ِ:
    "روی صفحه نمایشگر تنها علامت wating دیده می شد و دیگر هیچ. در آخر با یک ارور، جستجو گر به کار خویش پایان داد."
    *این جا کلمه‌ی "wating" را اشتباه نوشتید. درستش "waiting" است.
    می‌تونستید آن را این گونه بنویسید:
    "روی ِ صفحه‌ی نمایش‌گر، تنها علامت ِ《صبر کنید》 یا 《شکیبا باشید》 دیده می‌شد، و دیگر هیچ. در آخر، با یک 《اشتباه》 جستجو‌گر به کار خویش، پایان داد."

    در جاهایی نیز شما، در دیالوگ‌هایتان می‌نوشتید: "اوه خدای من!" خب این‌جا بیشتر در متون ترجمه شده می‌آیند؛ زیرا همیشه در زبان انگلیسی جاری‌اند. ولی شما که دارید یک فن فیکشن ِ فارسی می‌نویسید باید تمام نکات زبان فارسی و طرز صحبت به این زبان را در دیالوگ‌هایتان پیاده کنید.
    مثلاً یک موردش این می‌باشد:
    "خدای من تو فکر می کنی من واقعاً عاشق می شم؟"
    یا این:
    "اوه پسرا، شما خیلی کله شقین."


    *بهتر است، این اشکالات ریز را، اصلاح کنید.

    _________

    ▪علامت و اشتباهات ِ نگارشی:
    مشخص بود که شما برای این مورد، توجه زیادی به خرج دادید ولی باز هم همیشه باید متن را یکی دو بار مرور کرد تا از اشتباهات کاملاً پرهیز شود.
    به این موارد توجه بفرمایید:
    •••

    در جاهای شما، کلمه‌ای را تکرار می‌کنید که از کیفیت جمله می‌کاهد؛ مانند ِ:
    "خود او از او یک قرن کوچک تر بود!"
    درستش:
    "او ازش یک قرن کوچک‌تر بود!"

    "هالی نیز درب را نگه داشته بود و عبور تک تک افراد را نگاه می کرد. پس از آن که کوان نیز داخل شد، هالی نیز پایین آمد و درب دریچه را پشت سرش بست."
    درستش:
    "هالی، درب را نگه داشته بود و عبور تک تک افراد را، نگاه می‌کرد. پس از آن که کوان نیز داخل شد، هالی پشت سر او پایین آمد و درب دریچه را از داخل بست."

    "اما گراب شرمنده بود و سرش را به زیر انداخته بود. اما او هم خوشحال بود که باعث مرگ برادرش نشده بود."
    درستش:
    "اما گراب با شرم سرش را به زیر انداخته بود؛ ولی احساس خوش‌حالی می‌کرد که باعث مرگ برادرش نشده بود."
    و...
    •••

    گاهی شما کلمه‌‌ای را به اشتباه، اضافه، می‌گذاشتید؛ مثل ِ:
    "بکت بی درنگ شروع به ضربه زدن به کیسه زد."
    "بکت، بی درنگ، شروع به ضربه زدن به کیسه، کرد."

    "اما بار ها خود را بار ها به خاطر کاهلی در انجام تمریناتش نفرین کرده بود."
    "امّا، بارها خود را به خاطر کاهلی در انجام تمریناتش، نفرین کرده بود."

    "باتلر نیز کورتی را هل داد و به هم به راه افتادند."
    "باتلر نیز، کورتی را هل داد و باهم، به راه افتادند."

    "باید از نحوه کار آن ماده آشنا می شدند."
    "باید با نحوه کار آن ماده آشنا می شدند."
    و...
    •••

    و برعکس در جاهایی کلمه‌ای را جا می‌گذاشتید؛
    مثلاً:
    "دورف با شنیدن آرتمیس از جای جهید."
    درستش:
    "دورف، با شنیدن ِ صدای ِ آرتمیس، از جای جهید."

    "راهرویی که آرتمیس از آن عبور می کرد بیش از ساکت و عادی به نظر می رسید."
    درستش:
    "راهرویی که آرتمیس از آن عبور می‌کرد، بیش از حد، ساکت و عادی به نظر می‌رسید."

    "فرمول به یونیکس بده."
    "فرمول رو، به یونیکس بده."
    و...
    •••

    در فن فیکشن، شما نامی از یک شخصی به اسم گراپ، می‌بردید؛ که گاهی نام او را گراب می‌نوشتید. سوال این‌جاست که کدامشان درست است؟ بهتر است این اشتباه را نیز، اصلاح کنید.
    •••

    در رمانی که دیالوگ‌ها محاوره و منولوگ‌ها از نثری ادبی، استفاده می‌شود، معمولاً چنین اشتباهاتی دیده می‌شود:
    "بکت فریاد کشید:
    -حواست باشه که اشتباهی لباسای من رو به جای لباسای خود بر نداری."
    درستش:
    "بکت فریاد کشید:
    -حواست باشه که اشتباهی لباسای من رو به جای لباسات بر نداری."

    "چروک های بدشکل عمیقی رو چروک های پیشین صورتش افتاده بودند."
    "چروک‌های بدشکل عمیقی، روی چروک‌های پیشین صورتش، افتاده بودند."
    و...
    •••

    "کورتی اما با خشم به افراد حاضر و سعی بی حاصلشان در کنترل خنده شان می نگریست."
    این بهتر است اصلاح شود؛ زیرا کورتی در آن قسمت از رمان، بینایی‌اش را از دست داده بود؛ پس سوال این‌جاست که "چه‌طور توانسته با خشم بنگرد؟!"
    •••

    حواستون باشد که بنده در اصلاح هر مورد، علائم نگارشی ِ درست آن جمله را نیز نوشتم. بهتر است تاپیک‌های ویرایش را، مطالعه بفرمایید که بتونید علائم صحیح را بنویسید و البته مفهوم اصلی خود را با استفاده از آن‌ها، برسانید.

    _________

    ▪توصیف:
    اکثر ِ توصیفات در این فن فیکشن، خوب، ملموس و با زبانی ساده نوشته شده‌است؛ البته همراه ِ کمی اصلاح، خیلی خوب می‌شوند.
    در توصیف مکان، سعی شده بود که با ورود به هر مکانی، اطراف بررسی شود، ولی بیشتر، در حد یکی دو جمله بود و مکان‌ها کامل توصیف نمی‌شدند؛ این یک رمانی تخیلی است؛ پس خواننده توقع دارد که شخصیت‌ها در مکانی‌هایی عجیب و غریب حظور پیدا کنند؛ بنابراین شما باید تمرکز ِ بیشتری را روی ِ این جور توصیفات اختصاص می‌دادید که فضای اطراف برای خواننده، قابل ِ درک باشد.
    در توصیف ِ چهره، بهتر عمل کردید یا بهتر است گفت، کامل‌تر. شکل و ظاهر ِ عجیب غریب جن و پری‌ها، کم کم گفته می‌شد و در ذهن هر خواننده‌ای، ظاهری به‌خصوص برای هر شخصیتی، شکل می‌گرفت.
    توصیف حالات، جای کار دارد؛ زیاد به آن پرداخته نمی‌شد؛ چون همان‌طور که قبلاً عرض کردم، سیر شما سریع بود؛ برای همین فرصت نمی‌شد حالت هر شخصیت یا حتی حالت قرار گرفتن ِ وسیله‌‌ای، ذکر شود.
    از آن جایی که در مکان‌هایی، شخصیت‌های زیادی حظور داشتند، ممکن بود در توصیف احساس همه، با مشکل بر بخورید؛ بنابراین همراه با منولوگ‌های فن فیکشن پیش می‌رفتید و روی ِ شخصیت به خصوصی زوم نمی‌کردید، بلکه با زیرکی و بستگی به حالت شخصیت‌ها در هر موقع ِ زمانی، حسش را، توصیف می‌کردید؛ امّا با این حال در جاهایی که باید روی احساس شخصی تمرکز ِ بیشتر می‌شد؛ شما خوب عمل نکردید؛ برای مثال حس ِ آرتمیس در هنگام شنیدن خبر ِ مرگ ِ هالی، درست است که او نمی‌خواست، احساسش را بروز دهد، امّا در درون انسان، احساسات خواه ناخواه وجود داشتند و شما می‌توانستید آن‌ها را توصیف کنید.

    _________

    ▪شخصیت پردازی:
    نویسندگان ِ هر فن فیکشن، اکثراً، با تکیه بر توصیفات و اخلاقیات ِ هر شخصیت در اثر ِ اصلی، با حداقل تغییری یا بهتر است بدون هیچ تغییری، می‌نویسد؛ و شما در شخصیت پردازیتون نیز، با توجه به ویژگی‌های اخلاقی ِ هر شخصیت و با اعمال ماجرای داستانتان روی آن‌ها، متن فن فیکشن را نوشتید؛ ولی از حق نگذریم که هر شخصی، نمی‌تواند شخصیتی مشابه اثر اصلی، بیافریند؛ زیرا بعضی‌ها یا زیاده‌رویی می‌کنند، یا اینکه کلاً خصوصیات اخلاقی آن فرد را، از یاد، می‌برند.
    این جا، برداشت من از چندتا شخصیت، با توجه به فن فیکشن شما و بدون خواندن اثر اصلی می‌باشد.

    آرتمیس فاول:باهوش و زیرک، مغرور و خودپسند، بدون نقشه اقدام به کاری نمی‌کند، همیشه راه‌حلی در آستین دارد، احساساتش را بروز نمی‌دهد، به ورزش علاقه‌ی چندانی ندارد و...

    بکت فاول:پر شور و نشاط، عاشق ورزش، زود جوش، علاقه زیاد به هیجان، زیاد اهل کتاب خواندن نیست، دوست ندارد یک جایی بند باشد و...

    مایلز فاول:آرام و خجالتی، عاشق مطالعه و درس، بی‌زار از ورزش، احساساتی، باهوش، بعضی وقت‌ها سر خود و...

    مالچ:پرخور، لجوج، وفا دار به دوستانش، کمی کند ذهن، با خوابیدن در هر موقع از روز و شب، مانعی ندارد و...

    باتلر:بسیار وفا دار، زیرک، گوش به فرمان، دارای قدرت بدنی ِ بالا، برای انجام وظیفه‌اش حاضر است جانش را هم، فدا کند و...

    ژولیت:پر تحرک و علاقه‌‌مند به انواع ورزش‌ها، گاهی آرام ولی به موقع جنگجو، مهربان و احساساتی و...

    و...
    _________

    ▪زاویه دید:
    زاویه‌ی دید، سوّم شخص ِ مفرد بود. در رمانی که مدام لوکیشن‌ها عوض می‌شوند و دارای شخصیت‌هایی بسیار است، بهترین انتخاب می‌باشد؛ زیرا هم کار شما را راحت‌تر می‌کند و هم خواننده کمتر احساس سر درگمی می‌کند. در این نوع رمان‌ها، اگر نویسنده، اوّل شخص مفرد را به‌عنوان زاویه‌ی دید انتخاب کند، خواننده، با تغییر ِ مدام راوی، ممکن است کلافه شود و ادامه خواندن رمان را، رها کند.

    _________

    ▪نثر داستان:
    نثر ِ رمان، در منولوگ‌ها ادبی، و در دیالوگ‌ها محاوره‌ای می‌باشد‌. همان‌طور که قبلاً اشاره کردم، ممکن است نویسنده، در حین نوشتن، به اشتباه، ادبی و محاوره‌ی متن را، باهم قاطی کند ولی با کمی دقت و اصلاح، همه چی حل می‌شود. البته این را هم بگویم که اشتباهات ِ شما انگشت شمار بودند؛ ولی باز هم یک دور متن رمانتان را بخوانید و آن‌ها را، تصحیح کنید.

    _________

    ▪ایده‌ی رمان:
    ایده‌ی رمان، نو نبود، ولی تکراری هم نیست. این که یک وسیله، فرمول یا حتی شخصی مرموز و سری باشد که با استفاده از چندتا حقه، تلاش دارد سلطه‌ی تمام جهان بر دست گیرد؛ ممکن است بعضی نویسنده‌ها، نتوانند این جور ایده‌ها را در قالب نگـاه دانلـود بنویسند؛ چون مدام باید در طول رمان، گره‌هایی ایجاد کند، که به مرور باز شوند. چیزی که باعث می‌شود خواننده، هر رمانی را تا ته بخواند، نوع قلم ِ یک نویسنده است؛ و قلم شما، نسبت به سنتان، خوب به‌‌نظر می‌آید و همین باعث شده که فن فیکشن، قابل خواندن و حتی لـ*ـذت بردن از آن باشد.

    _________

    ▪ژانرهای انتخابی:
    ژانر‌های انتخابی ِ هر فن فیکشن، هماهنگ با اثر اصلی است؛ امّا در این بین، ایده و طرز نوشتن نویسنده، برای فن فیکشن ِ اثر ِ محبوبش باید کمی شبیه به آن نیز باشد.
    قسمت علمی-تخیلی ِ این فن فیکشن با ورود به آن دنیای زیر زمینی و روبه رو شدن با موجودات و تکنولوژی‌های پیشرفته‌ی آنان، به وضوح آشکار شده است.
    در خصوص ِ ژانر ِ دوّم که ژانر ِ فانتزی است؛ با وجود جادو و طلسم‌های جن و پری‌ها، انتخابی درست به حساب می‌آید.

    _________

    موفق باشید.:) :aiwan_lggight_blum:
    222687_mntqdn.jpg
    "عضو آزمایشی تیم نقد ِ انجمن نگاه دنلود"

    یا علی!
     

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    با سلام
    ویرایش رمان بر اساس نقد "مرداد 97" تایید شد

    امید است در ادامه رمان نیز همه موارد ذکر شده را رعایت فرمایید
    با تشکر
    مدیریت نقد – Dictator


    Dictator- مدیریت نقد.jpeg
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا