نقد رمان معرفی و نقد رمان مردِ گاریچی | فرشاد رجبی کاربر انجمن نگاه دانلود

Forgettable

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/28
ارسالی ها
2,354
امتیاز واکنش
11,844
امتیاز
796
سن
32
محل سکونت
یزد
بنام خدا

عنوان: مرد گاریچی
نویسنده: فرشاد رجبی کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر: اجتماعی ، تراژدی
سطح رمان: موفق

خلاصه:
داستان حول محور زندگی مردی می چرخد؛ این مرد می خواهد در روز های پایانی عمر، چند ورق کاغذ را حیف گفتار خود کند، از بدو تولد تا آخرین لحظات عمر...


Please, ورود or عضویت to view URLs content!


خوشحال میشم نقدتون و نظرتون رو راجع به رمان بگید. یه طور امیدواری هم هست، یک مقدار احساس می کنم کسی به این رمان توجهی نداره :/
 
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
    36598
     

    معصومه ایرانپور

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/02
    ارسالی ها
    200
    امتیاز واکنش
    2,079
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    آذربایجان غربی
    سلام خدمت شما نویسنده ی عزیز. نوشته هاتون به دل می شینه چرا که برگرفته از واقعیتن همشون، خط به خط نوشته هاتون رو آدم می تونه چه در زمان الان و چه در زمان گذشته حس کنه. با توجه به ژانر رمانتون، خوب پیش رفتین. ولی اینکه بعضی از جملاتتون فلسفیه و این یکم خسته کننده می شه. نه که کلمات ضعیفی باشن، نه! اتفاقا بجا و درستن. ولی یکم بعضی از اوقات آدم احساس خستگی می کنه، منظور دنبال یه اتفاقه که تو رمان بیفته. درسته ژانر ترژدیه، ولی یکم حس و حال و هیجان تو نوشته، باعث می شه مخاطب بیشتری پیدا کنه. البته از اونجایی که رمان ادبی نوشته شده، این موضوع زیاد به چشم نمیاد، ولی این یه پیشنهاده که می تونین ازش استفاده کنین. موفق و مانا باشید. یاحق
     

    Forgettable

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/28
    ارسالی ها
    2,354
    امتیاز واکنش
    11,844
    امتیاز
    796
    سن
    32
    محل سکونت
    یزد
    سلام خانم؛
    مقدم این که خیلی ممنونم از لطفی که به بنده دارید و واقعا قاصرم از پاسخ دادن به این حجم تعریف و بزرگواری.
    درسته، حق با شماست، تقریبا همهء کسانی که این رمان رو خوندن، متعجب و ناراضی بودن؛ باید بگم که حق با خواننده ست. چون مسلما کسی که رمان می خونه دنبال یه داستان و رمان هیجان انگیز و پر از بالا و پائینیه، نه صرفا گفته های فلسفی بی سر و ته. اما لذتی که من از نوشتن این متن ها می بردم تقریبا غیرقابل وصفه. اما این یه امتحان و یه پلی بود که خواننده باید ازش عبور می کرد، بعداز اون نویسه هاست که رمان روی سرازیری میفته و داستان جذابیت خودش رو در دست می گیره.
    صحبت هاتون بر اساس منطقه اما من اقدامی برای تغییرش نمی کنم! بسیار متشکرم از این که عنایت کردید و رمان من رو مورد نقد گرانبهاتون قرار دادید :)
     

    «n-i-y-a»

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/07
    ارسالی ها
    1,909
    امتیاز واکنش
    53,694
    امتیاز
    916
    سلام نویسنده عزیز

    *نام
    اسم انتخابی شما " مرد گاریچی" بود. در دید اول اسم برای خواننده جذابیت خاصی نداشت و جذب
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نمی‌شد، حتی با وجود اینکه اسم جدید و متفاوتی بود، اما خواننده را راغب و مشتاق نمی‌کرد. با خوندن اسم حدس زدم که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در مورد زندگی یک مرد هست که در دید اول به ذهن می رسد که ممکنه وضع مالی خوبی نداشته باشه و مشکلات زندگی اش را می گوید؛ از طرف دیگر می تونست گاری رو به زندگی و مشکلاتش هم تشبیه کرد. با ادامه دادن داستان متوجه شدم کاملا حدسم اشتباهه. بهتره اسمی انتخاب کنید که با اتفاقات
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در ارتباط باشه.

    *جلد
    عکس جلد شما، تصویر پیرمردی بود که به جایی که قابل مشاهده نبود نگاه می کند. رنگ های تیره جلد شما به خوبی می تونست ژانر تراژدی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو به رخ بکشه و در کنار آن عکس پیرمرد می توانست ژانر اجتماعی رو بیان کند. جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به خوبی با اسم و محتوا مطابقت داشت و این ویژگی یکی از نکات مثبت رمانتون بود؛ اما جلد اطلاعات و ماجرای خاصی رو برای خواننده بیان نمی کرد.

    *خلاصه
    خلاصه شما خیلی مختصر بود و چیزی از اطلاعات داستان به خواننده نمی داد، تنها در خلاصه اشاره کرده بودید که داستان در مورد پیرمردی هست که آخر عمرشه و دوست داره زندگی نامه اش رو بنویسه و این جذابیت کافی رو نداره. خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باید در حین کوتاه بودن برای خواننده جذاب و کنجکاو کننده باشه و گره اساسی ایجاد کنه که خواننده مشتاق خواندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بشه. بهتره با ویرایش خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    سوالاتی در ذهن خواننده ایجاد کنید که باعث رغبت و علاقه اش به ادامه داستان بشه.

    *مقدمه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما فاقد مقدمه بود. توصیه می کنم مقدمه ای که با ژانر و موضوع مطابقت داشته باشه و مکمل عناصر دیگه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باشه. مقدمه شما میتونه شعر باشه یا بخشی از یک متن یا آهنگ باشه که با محتوا هماهنگی داره.

    *(نقد درونی) شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما با مونولوگ های مرتضی شروع شد. موضوعی که برای شروع در نظر گرفته بودید مورد خاصی نبود، ولی در کنار غیر تکراری بودنش و توصیفاتتون جذابیت پیدا کرده بود. با توصیفات شروع کاملا می شد فضا رو فرض کنه و این برای خواننده جذاب بود و مشتاق ادامه دادن داستان می شد. درکل شروع خوبی داشتید و اطلاعاتی در شروع درباره پیرمرد به خواننده می دادید.

    *ژانر
    ژانر انتخابی شما، اجتماعی و تراژدی بود. اجتماعی در اتفاقات
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما دیده می شد. ژانر تراژدی مبنی برا داشتن پایان تلخه، چون
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    درحال تایپه نمیشه تصمیم گرفت که این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نمی تونه این ژانر رو داشته باشه یا حتما باید این ژانر رو داشته باشه؛ در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    جا برای اتفاقات غمگین هست.

    *دیالوگ ها و مونولوگ ها
    دیالوگ ها و مونولوگ های نگـاه دانلـود باید در تعادل باشه و به صورتی که خواننده کسل نشه. به نظر من چون
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    حالت زندگی نامه داره چنین چیزی موردی نداره و بهتره برای خواننده ها این تعادل بین دیالوگ ها و مونولوگ ها رو ایجاد کنید تا کسل نشوند و ادامه داستان رو رها کنند.
    اطلاعات و اتفاقاتی که در گذشته مرسوم بوده به خوبی در مونولوگ ها به خواننده انتقال داده میشه و خواننده به خوبی می تونست با مونولوگ ها و اطلاعات گنجیده در آن ارتباط برقرار کنه.
    در دیالوگ های ابتدای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از «-» استفاده کرده بودید و این یکی از نکات مثبت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است.
    با رسیدن به اواسط
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، متوجه بهبود تعادلی که بین مونولوگ ها و دیالوگ ها ایجاد شده بود، شدم؛ توصیه می کنم این روند رو بهتر کنید.

    *علائم نگارشی و غلط املائی
    1)علائم و اصول نگارشی: شما سعی کرده بودید همه علائم نگارشی رو رعایت کنید که درش موفق بودید؛ تا جایی که دیدم علائم نگارشی رو به جا استفاده کرده بودید، اما چند جایی سهل انگاری کرده بودید و جا انداخته بودید.
    مثلا:
    - ببخشید ها، ولی شما یه ذره شعور ندارید که بدونید نباید - -
    صحیحش:
    -ببخشیدا، ولی شما یه ذره شعور ندارید که بدونید نباید...

    2) غلط املایی: غلط املایی در رمانتون دیده نمی شد، اما خواننده هر از گاهی در بین جملات اشتباه تایپی می دید.
    مثلا:
    واضح...واضع
    لـ*ـذت...لذب

    *زاویه دید
    شما برای زاویه دید، اول شخص رو انتخاب کرده بودید. شما از این زاویه به نحو احسنت استفاده کرده بودید. برای زندگی نامه معمولا از سوم شخص استفاده می کنند، اما نثر ادبی شما در کنار این زاویه دید توانسته بود این زاویه دید رو اجرا کنه و از همه اتفاقات به خوبی بگه؛ اما بعضی از شخصیت های تقریبا پررنگ زندگی مرتضی رو خیلی کمررنگ نشون داده بودید. بهتره به همه شخصیت ها بها بدید. زاویه دید سوم شخص مزایایی در اختیار نویسنده میذاره؛ نویسنده می تونه در هر زمان از هر جا و از هر شخصیتی شرح حال بنویسه و همه شخصیت و اتفاقات رو توضیح بده.

    *شخصیت پردازی
    مرتضی: پیرمردی بود که به نقل از گذشته اش مشکلات جامعه امروزی و جامعه قبل از انقلاب رو بیان می کرد. هم نقش پررنگی داشت هم کم رنگ، هدف خاصی رو دنبال نمی کرد و بقیه شخصیت ها هم اهمیت چندانی در زندگی روزمره او نداشتند. بهتره نقشش رو بهتر توصیف کنید و شرح بدید، در واقع نقشش رو مهم تر و پررنگ تر کنید. در هفته نامه ی دوستش مشغول است و می شه گفت که شغلش مناسب خلق و خویش هست. اسمش با توجه به سال تولد و موقعیتی که توش قرار داشته، مناسب هست و به شخصیتش می خوره.
    تعدادی شخصیت داشتید که شاید در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می بایست نقش پررنگی تری می داشتند و اطلاعات بیشتری از آن ها در دست خواننده می بود. مریضه که در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شخصیتی تقریبا پررنگ حساب می شد برای خواننده تقریبا مبهم بود و بهتره اطلاعات بیشتری از خلق و خویش، شغلش، سنش و... در اختیار خواننده بگذارید.

    *توصیفات
    1)توصیف چهره: توصیفات چهره تنها در ابتدای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دیده می شد؛ خواننده به خوبی می توانست دکتر رو تصور کند؛ در ادامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شخصیت مرضیه مورد توجه بیشتر و توصیف بیشتر قرار می گیره و خواننده به خوبی می تونست فضا و چهره اش را تصور کنه، اما شخصیت هایی بود که هنوز توصیف نکرده بودید، مثل: مهرداد، علی، ایمان، معین، مرتضی و...

    2)توصیف مکان: توصیفات مکان خیلی کمتر از توصیفات چهره دیده می شد و بهتره روش کار کنید. خیلی مکان ها بود که قابل توصیف بود. هفته نامه، کافه و...

    3)توصیف احساسات: در مورد توصیف احساسات هم به خوبی کار کرده بودید و از حال همه شخصیت ها می گفتید و تقریبا نکات رو به خوبی رعایت کرده بودید.

    4) توصیف حالات: در این مورد تلاش خودتون رو کرده بودید و از نظر من موفق بودید. خواننده به خوبی می توانست همه حالات مریضه یا حتی مرتضی و شخصیت های دیگر رو تصور کنه.
    شما بیشتر به جزئیات بی اهمیت بها داده بودید که باید بگم کلیات و جزئیات مهم تری در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما دیده می شد که قابل ذکر بود و خواننده رو نباید از آن بی اطلاع می گذاشت.

    *نثر
    شما نثر ادبی رو برای رمانتون انتخاب کرده بودید و با وجود زاویه دید اول شخصتون به خوبی ازش استفاده کرده بودید و با محتواتون هماهنگی خاصی داشت، اما بعضی از جملاتتون، جمله بندی مناسبی نداشتند.
    مثلا:
    بالاخره قرار بود به نحوی خرج زندگی را فراهم کنم یا خیر؟
    صحیحش:
    بالاخره باید به نحوری خرج زندگی‌ام را فراهم می‌کردم یا نه؟

    دیالوگ های شما باید تماما نثر محاوره باشه، اما شما این رو رعایت نکرده بودید.

    مثلا:
    - ببخشید ها، ولی شما یه ذره شعور ندارید که بدونید نباید - -
    صحیحش:
    -ببخشیدا، ولی شما یه ذره شعور ندارید که بدونید نباید...


    بهتره بعضی از کلمات و جملاتی که جمله بندی درستی ندارند رو با یه باز بینی تصحیح کنید.

    مثلا پست 5:
    -اختیار داری آقا مرتضی، بیشتر بیا این طرف، ماه به ماه که تو رو نمی بینم ما!
    صحیحش:
    -اختیار داری آقا مرتضی، بیشتر بیا این طرف، ماه به ماه که تو رو نمی بینما!

    یا:
    -اختیار داری آقا مرتضی، بیشتر بیا این طرف، ماه به ماه که تو رو نمی بینیم ما!

    *سیر
    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به طوری هست که صفحه اول
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هنوز وارد ماجرا نشده و در حال مقدمه چینی هست، و این باعث کسلی خواننده می شد. از نیمه های صفحه دوم وارد زندگی خود مرتضی شده بودید و ماجرا تازه شروع شده بود، اما بر خلاف فکر خواننده که فکر می کند وارد ماجراهای اصلی شده دوباره سیر اُفت می کند و به حاشیه ها می پردازد. این ترتیب تا آخر های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ادامه دارد؛ توصیه می کنم این تعادل رو ایجاد کنید که خواننده کسل نشه.

    *ایده
    ایده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما، داستان پیرمردی بود که با نقل زندگی اش، مشکلات گذشته و حال رو به تصویر میکشه و جایگاه زن در قدیم رو بیان می کنه. ایده جدید و غیر تکراری هست و برای خواننده جذابه. در انتخاب ایده موفق بودید.


    نقد بر اساس پست هایی که قبل از تاریخ 20 فروردین در تاپیک
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بوده.
    نویسنده عزیز، وقتی درخواست نقد می دید، لطف کنید ویرایش نکنید تا کار منتقد ها زیاد نشه.
    *ممکنه نقد با عناصر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مغایرت داشته باشه.

    خسته نباشید.
    IMG_20170911_115856.jpg
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    Emerald

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/27
    ارسالی ها
    216
    امتیاز واکنش
    2,972
    امتیاز
    416
    به نام خدا
    نقد رمان "مرد گاریچی"

    نام رمان:
    "مرد گاریچی"، یک موصوف و صفت ساده است که به نظر می رسد از همان ابتدا اطلاعاتی را در اختیار مخاطب قرار می دهد؛ مثل مرد بودن شخصیت اصلی رمان!
    از طرفی صفتی که برای مرد انتخاب شده است و ترکیب به کار رفته، به نحوی مخاطب رو برای رو به رویی با قلم رک و بی پروا و حتی متفاوت شما(نسبت به اقلام سایت) آماده می کند.
    تصویری که با خواندن نام رمان در ذهن مخاطب شکل می گیرد، به شکل یک مرد درد کشیده و رنجور است که خب ممکن است مرتبط با گاریچی بودن باشد یا نباشد!
    در واقع درد و رنج و البته باری که روی دوش مرد قرار می گرفته است را توصیف می کند و خب از این لحاظ مرتبط با ژانر تراژدی انتخابی شما است.در مورد ژانر اجتماعی می توانستیم ارتباط هایی پیدا کنیم، مثلا احتمال پردازش قشر خاصی(بیشتر فقیر ) جامعه داده می شد و بنابراین مرتبط با این ژانر هم بود.

    جلد:
    تصویر متفکر مردی تکیده و رنجور!
    جلد کاملا متناسب با نام رمان شما است و از طرفی حالت متفکر مرد(دست روی چانه گذاشته و به نقطه ای دور می نگرد) اشاره به عقاید شخصیت اصلی دارد و تکیدگی چهره به درد و رنج و سن و سالشون.هر چند از لحاظ سن و سال با شخصیت اصلی کمی فاصله دارد چرا که شما مرتضی را مردی خوش سیما و چهل و پنج ساله توصیف کرده بودید؛ با این حال ارتباط میان جلد و محتوا بیشتر از چنین اشکالات ریزی به نظر می رسد.
    هر چند اگر فونت انتخابی و یا به طور کلی عنوان رمانتون در جای دیگری قرار می گرفت و یا با سایزی کوچک تر، مخاطب بهتر متوجه متفکر بودن پیرمرد میشد!
    رنگ های تیره و تار و فضای کدر و غم آلود ژانر تراژدی را کاملا نشان میداد و خب در کل خوب بود!


    خلاصه:
    خلاصتون زیبا، کوتاه و گویا بود!
    کاملا رک و بی هیچ توضیح اضافه ای، گفته بودید که قرار است با داستان زندگی مردی که روز های پایانی عمرش را سپری می کند، مواجه شویم!
    باز هم در همین چند خط مخاطب متوجه قلم رک و صادق شما میشد (اشاره به همان چند ورق کاغذی که قرار است حیف شود!).
    از طرفی به صورت ناخودآگاه و با توجه به نحوه ی پردازش خلاصه ای که نوشتید، میشد انتظار داشت که قرار است پست اول از ایام پیری مرتضی شروع شود!
    هر چند ترکیب "روز های پایانی عمر" باز هم کمی اغراق بود چرا که امید به زندگی در کشور ما بالا تر از این حرف هاست!مرتضی ناامید بود و چهل و پنج سال سنش را پایان عمر تلقی می کرد نه شمایی که دانای کل هستید و خلاصه رو نوشتید! بنابراین بهتر است یا خلاصه به زبان خود مرتضی نوشته شود یا دانای کلی که از دور به داستان نگاه می کند و به دور از اغراق و احساسات دخیل شخصیت اصلی!

    مقدمه:
    مقدمه نداشتید و خب به نظرم باز هم این موضوع بر می گردد به قلم شما و مختصر و مفید گوییتون!

    شروع:
    شروع رمان شما طبق پیش بینی مخاطب از همان ایام پیری مرتضی بود!
    دو جمله ی "آماده ام هر چه خورده ام را بالا بیاورم" و " پیراهنی که مرا یاد جوهر پخش شده ی روی نامه می اندازد" کافی بود تا مخاطب متوجه آنچه که قرار است بخواند شود!
    یک زندگی رئال با زبانی ساده و رک که گاهی در نظر مخاطب به شکلی طنز جلوه می کنه!
    مخاطب در همین پست متوجه میشد که با چه داستان و چه قلمی رو به رو شده است و اگر مطابق میلش باشد ادامه می ده و اگر نه خیر!
    به طور کلی معتقدم رمان شما به خاطر سبکتون باید به شکل دیگری نقد بشه.در واقع باید بیشتر عقاید و گفته ها و جملات رو از لحاظ محتوا نقد کنیم اما در هر حال با توجه به آنچه که باید گفت، بله جذابیت ها و تفاوت های لازم را برای جذب مخاطب های رایج رمان نداشت!
    شروع استارت ژانر های اجتماعی و تراژدی را زده است!

    سیر رمان:
    سیری متناسب با سبک انتخابیتون داشتید؛ سیری آرام، با حوصله و پر از نقاط ریز و درشت پر محتوا !
    اصولا این آرامی و این عدم وجود اتفاقاتی هیجان انگیز مختص این گونه داستان هاست.نویسنده ی این گونه از رمان ها هیچ وقت انتظار ندارد مخاطب از همان ابتدا آنقدر جذب کتابش شود که آن را از خود دور نکند!
    این گونه رمان ها خواندنشان هم باید آرام باشد چرا که لازم است تک به تک حرف ها و عقاید توصیف شده را درک کرد.
    اما نکته ای که وجود دارد این است که که برای مخاطبینی که این گونه سبک ها را هم می پسندند، رمان شما جذابیت کافی را نداشت؛ به این علت که عقاید مطرح شده و اتفاقات به تصویر کشیده و اخلاق و اصول توصیف شده ی شخصیت اصلی شما، به انتظار مخاطب نزدیک بود؛ در واقع همه چیز همان طور که انتظار می رفت رخ می داد.
    شما جرقه هایی از تفاوت را داشتید مثل همان تشبیه پیراهن آبی به جوهر پخش شده ی نامه؛ اما این جرقه ها باید بیشتر میشد. باید تفاوت های عقاید و تصورات شخصیت اصلی به اوج می رسید و بعد شما هر کدام از تفاوت ها را با دلایلی منطقی از دید مرتضی پردازش می کردید. بگذارید مثالی بزنم، در کتاب خداحافظ گاری کوپر که خب به این سبک نزدیک بود یکی از شخصیت ها آنقدر عاشق برف و اسکی در ارتفاعات یخ زده بود که بدون آن که متوجه شود یک شب از سرما جان داد!(یا مثل داستان عشق پروانه و شمع پروین اعتصامی!)
    همین توصیف عشق بی حد و مرز، همین بی منطقی و تفاوتی که در نظر برخی اسطوره های کتاب، منطقی جلوه می کند داستان را جذاب خواهد کرد!
    مرتضی اما به مرور به شخصیتی تبدیل شده بود قابل درک و پیش بینی که شاید در اطراف همه ی ما وجود دارد و این موضوع به خاطر فاصله گرفتن شما از این شخصیت بود.از طرفی عقاید مرتضی و نظراتش اگر چه متفاوت با اهالی روستا و اطرافیانش بود اما جدید نبود.در واقع بهتر بود لااقل عقاید جدید تری از روستاییان را مطرح می کردید.مثلا این موضوع که دختران و پسرانشان زود ازدواج می کنند یا دیدشان نسبت به دختران چگونه است را بارها در فیلم ها و کتاب های مختلف دیده ایم.بهتر بود به جزییات ریزتری می پرداختید که نوتر و تازه تر باشند.

    دیالوگ ها و منولوگ ها:
    واضح است که در ابتدا منولوگ ها بیشترند و به مرور دیالوگ ها اضافه می شوند. باز هم این موضوع به خاطر سبک انتخابی و مطرح کردن عقاید قابل تاملیست که پردازش کرده بودید.
    اصول نگارشی در مورد دیالوگ ها به خوبی رعایت شده بود و دیالوگ های هر شخص به درستی به آن شخصیت و عقاید می خورد!
    به خوبی میشد تفاوت های دیالوگ های مادر مرتضی یا دوستش را با او درک کرد و خب این موضوع به خاطر قلم و پردازش خوبتون بود.
    دیالوگ های ماندگار را هم علی رغم کم بودن تعداد دیالوگ ها میشد یافت.


    توصیفات:

    حالات و احساسات:
    مسلما شخصیت غالب مرتضی بود و خب اغلب توصیفات به این شخص اختصاص داده شده بود و انتخاب زاویه دید اول شخص کاملا این موضوع رو توجیه می کرد. احساسات مرتضی خیلی خوب توصیف شده بود. افکار و عقایدش، درد ها و خواسته هایش هم به خوبی گفته شده بود.
    در مورد توصیف حالات هم خوب عمل کرده بودید.هر چند حالات بقیه ی شخصیت ها کمتر توصیف شده بود اما بهتر است فراموش نکنیم که شما داستان را از دید اول شخص و مرتضی نوشتید. حالات اشخاصی که برای مرتضی جالب بودند و در واقع کنجکاوی او را برانگیخته بودند، به خوبی توصیف شده بود.مثل حالت های مرضیه شایسته هنگام صحبت کردن یا مهرداد یا حتی مادر مرتضی!
    حالات مرتضی هم که آنقدر خوب توصیف شده بود که جایی برای صحبت باقی نگذاشته است.

    چهره و ظاهر:
    باز هم به جز مرتضی بقیه ی افراد کاملا توصیف نشده بودند و خب در این جا به نظر می رسد بهتر است کمی بیشتر به این نکته توجه کنید؛ چرا که اشخاص رمان شما به جز مرتضی ماندنی نبودند و اگرتوصیف ظاهر و چهره ی آن ها را بهتر و بیشتر انجام می دادید قطعا در ذهن می ماند.
    توصیف مرضیه و مرتضی اما، خوب بود.

    مکان:
    اگر چه تمام مکان ها را توصیف نکرده بودید اما آنچه را که توصیف کردید عالی بود. توصیف کاناپه پکیده ی سوئیت مرتضی یکی از توصیفات ماندگارتر در ذهن محسوب میشد!
    معتقدم می توانستید بیشتر به این بخش از توصیفات هم بپردازید.

    شخصیت پردازی:
    شخصیت پردازی مرتضی به خوبی صورت گرفته بود. اطلاعات کافی راجب سن، موقعیت اجتماعی و شغلی و خانوادگی او وجود داشت و به طور کلی در پردازش این شخصیت اصلی موفق بودید.
    اما به بقیه ی شخصیت ها به خصوص مرضیه و طاها و مهتاب باید بیشتر پرداخته میشد و شاید بتوان گفت این کم بودن اطلاعات راجع به این شخصیت ها به خاطر کوتاهی رمانتون بود(اگر به انتها رسیده و اگر نه باید هنوز منتظر ماند ).در واقع شخصیت پردازی شما حتی در مورد بقیه ی اشخاص هم خوب و واقعی بود اما کم بود!
    مثلا بهتر بود دلایل مهتاب و طاها مطرح میشد و مخاطب با این شخصیت ها هم آشنا می گشت.

    زاویه ی دید:
    زاویه ی دید می تواند اول شخص، دوم یا سوم شخص باشد.زاویه ی دید انتخابی شما اول شخص بود که به خوبی توانسته بود شخصیت اصلی را با مخاطب آشنا کند.هر چند قلم شما و زبان ادبی و حتی محتوا می توانست با سوم شخص هم خوب باشد اما از آن جایی که شما می خواستید به توصیف افکار و عقاید مرتضی بپردازید همان اول شخص مناسب تر به نظر می رسد.

    نثر:
    نثر می تواند محاوره یا ادبی باشد.نثر محاوره با مخاطب ارتباط بهتری می گیرد و نثر ادبی ارزشمند تر است و به کار گیری توصیفات در آن آسان تر!
    نثر انتخابی شما ادبی بود. به خوبی دست شما برای توصیفات باز بود و خب خوب هم از عهده اش بر آمده بودید.
    نثر ادبی با زاویه ی سوم شخص ارتباط بهتری دارد اما برای رمان شما انتخاب مناسبی بود.

    ژانر:
    اجتماعی و تراژدی ژانر های مناسبی محسوب می شدند.به ژانر اجتماعی مدام پرداخته میشد اما تراژدی در بطن داستان بود، در درد کشیدن جسمانی و فکری مرتضی، در افکار غم انگیز مردی که از زندگی کنار گذاشته شده و فرزندانش به نحوی او را رها کرده اند، در تنهایی خانه ی سالمندانی که او را دست به قلم می کند!

    ایده:
    پیرمردی که سرگذشت خود را خانه ی سالمندان تعریف می کند.ایده ی نویی بود که برخی قسمت های تکراری آن مثل همین تعریف کردن سرگذشت به خاطر قلمتان کم رنگ شده بود.


    نگارش و املا:
    از لحاظ املایی به شخصه فقط یک کلمه ی "کاناپه ی پوکیده" را پیدا کردم که به شکل "کاناپه ی پکیده" نوشته میشود در زبان ادبی فارسی؛ چرا که در محاوره همان پوکیده است!
    اشکالات تایپی تان اما زیاد بود.تقریبا در تمام پست ها پیدا میشد و خب این موضوع روتین نویسندگیست!
    از لحاظ نگارشی بسیار سعی کرده بودید تا علائم را به درستی به کار ببرید. بعد از هر علامت فاصله گذاشته بودید و به طور کلی علائم رعایت شده بود اما برخی جاها از دستتان در رفته بود.
    گاهی علامت "،" را به درستی استفاده نکرده بودید و بهتر بود از "؛" استفاده شود و بالعکس.مثلا:
    #18
    "معمولا لحظاتی که در کنار معین می گذشت، کشدار و بی حرف بود، اما دلنشین بود؛ خلقی به سبک ایمان اما رتف اوت او"
    که با رعایت اشکالات تایپی، ساختاری و نگارشی به شکل:
    "معمولا لحظاتی که در کنار معین می گذشت، کشدار و بی حرف بود؛ اما دلنشین هم بود؛ خلقی به سبک ایمان اما متفاوت با او. "

    باورپذیری:
    رمانتون نماد نگـاه دانلـود رئال بود و خب ایرادی از این بابت نداشت. هر کدام از سوالاتی که در ذهن ایجاد میشد را میتوانستیم به خوبی توجیه کنیم و بنابراین خوب بود در کل!
    فقط سوالی که برایم پیش آمد در آن جایی بود که مرضیه عنوان کرد ازدواج کرده است و شوهرش فوت شده.در این قسمت مرتضی داشت مرضیه را برای انتخابی جدی می سنجید و در واقع به دنبال کسب آشنایی برای ازدواج بود بنابراین با این خبر باید افکاری در همین راستا در ذهنش ایجاد می شد؛ یعنی ابتدا جا می خورد و بعد فکر می کرد که آیا مرضیه مناسبش است یا نه؛ اما او، خیلی عادی راجع به سخت بودن از دست دادن همسر گفته بود!


    5c0l_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg

    به عنوان آخرین نقدم در انجمن خوشحالم که "مرد گاریچی" رو نقد کردم؛ رمان پر باری بود.
    موفق باشید.
     

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    نقد رمان مرد گاریچی


    * نام رمان

    نام انتخابی جالبه و میتونه نظر مخاطب رو جلب کنه بخصوص مخاطبان در محدوده سنی بیست به بالا. نام یه حس پختگی و عقلانیت رو به ذهن میاره .در کنارش مخاطب گمان می کنه قصه مضمونی اجتماعی داره که قراره تجربیات و واقعیت های زندگی واقعی و تلخی ها درش مطرح بشه بخصوص این حس به خاطر واژه های به کار رفته است.مرد گاریچی میتونه نماد و نشانه بارز رنج کشیدگی و سختی دیدگی و دنیا دیدگی هم باشه بخصوص که با خوندن نام یک پیرمرد کهنسال پشت خمیده رو برای من تداعی کرد. معتقدم نام میتونه مخاطب رو جذب کنه البته خود نام حس متفاوت بودن به قصه میده و ژانر ها رو هم میشه از نام قصه حدس زد.


    * جلد

    در جلد هر چند نماد ها تایید کننده و ادامه دهنده نام هستند اما چندان کشش خاصی ایجاد نمی کنه. مرد تکیده و کهنسالی که با زدن دست زیر چانه در فکر فرورفته بازسازی همون چهره پیرمردیه که توی ذهن مخاطب ساخته شده و نماد رنج دیدگی و سختی کشیدگی هست اما هیچ چیز دیگه از جلد نمیشه فهمید نه داستانی نه روایتی فقط و فقط یک چهره. رنگ جلد و حالت چهره و جمله پای جلد همه تا حدود زیادی ژانر تراژدی رو نشون میده و ژانر اجتماعی هم بسیار بسیار ظریف و کم رنگ فقط حس میشه. در کل معتقدم جلد میتونست بهتر باشه.


    * خلاصه

    خلاصه قصه روند کلی قصه و چیزی رو که مخاطب قراره باهاش روبرو بشه رو بیان کرده و مخاطب همین ابتدا به تصویر روشنی از نمای کلی قصه میرسه اما فقط همین موجب جذب مخاطب نمیتونه بشه بزارید یکم واضح تر صحبت کنم مطرح کردن اینکه یک مرد در روزهای پایانی عمرش یا به قول خودتون واپسین روزهای عمرش قصد داره زندگینامه اش رو بنویسه خودش میتونه یکی از مهمترین مسایل یا درواقع حتی میتونه گره اصلی باشه که هست در عین ساده بودن جذاب هم هست البته این نکته رو بگم که در کنار مطرح کردن خلاصه با محتوای فعلی یک نکته خاصی رو هم که در روند اصلی قصه تاثیر اساسی داشت رو هم اگر قرار می دادید از این شمایل بیش از اندازه ساده کمی خارج میشد. در کل هنوز معتقدم چنین خلاصه ای چندان در جذب مخاطبان نوجوان و کم سن موفق نخواهد بود و مخاطبانی بیشتر از رده سنی بیست و بیست و پنج به بالا رو بیشتر جذب خواهد کرد چون معمولا مخاطبان کم سن تر ترجیح میدن توی خلاصه یک گره اساسی بسیار جذاب و پرتنش که بتونه به خوبی کنجکاو و مشتاقشون کنه رو ببینند تا علاقه پیدا کنند قصه رو شروع کنند. در نهایت معتقدم که خلاصه خوب و مناسبه و با توجه به داستان و ایده و سیر کلی قصه بسیار خوب و مناسب نوشته شده و با وجود نظری که در مورد جذب مخاطبان کم سن دادم معتقدم که بسیار خوب نوشته شده و با وجود مواردی که قید کردم زیاد تغییر اساسی لازم ندارهو در شکل کلی و فعلی اش اگر تغییری میدید چندان زیاد نباشه چون ساختار فعلیش خوبه و اگر با چیزی متفاوت مواجه میشدم قطعا تعجب می کردم.


    * مقدمه

    خب شما برای رمانتون مقدمه ای ننوشته بودید من توصیه می کنم که حتما یک مقدمه بنویسید بخصوص که چون ایده و نام رمان رو دیدم فکر می کنم یک مقدمه مناسب میتونه مخاطبتون رو در درک محیط قصه و جو حاکم بر اون یاری کنه بخصوص که هم نام و هم قصه خاص به نظر میرسه و یک مقدمه خوب بسیار لازم به نظر میرسه. مخاطبان هم همیشه نام و خلاصه و مقدمه و شروع قصه هارو مطالعه می کنند چون توی تصمیمشون برای خواندن و در واقع جذبشون به نگـاه دانلـود نقش مهمی داره. مقدمتون هم میتونه یک شعر یا متن ادبی یا حتی بخشی خاص از متن قصه باشه چیزی که مخاطب رو درگیر قصه کنه حسش رو درگیر کنه و اونو توی جو احساسی و عاطفی قصه قرار بده.


    * شروع

    توی شروع نکات بسیار خوبی وجود داره. با توجه به سبک زندگینامه ایه قصه ، از همین پست آغازین مخاطب نکات خوب و مهمی رو متوجه میشه هم از قصه هم از شخصیت ها. معرفی شخصیت ها شروع شده به خوبی هم شخصیت اصلی و هم یک شخصیت که فعلا نمی دونیم جزو فرعی هاست یا اصلی ها. توصیف حالت و احساسو ظاهر و مکان و دیالوگ ها رو هم شروع کردید خیلی خوب و ظریف ،بدون اشاره مستقیمی که تو ذوق مخاطب بزنه. این نکته رو هم بگم که خیلی خوب پیش رفتید مخاطب به یک شناخت ابتدایی از شخصیت اصلی افکار و اخلاقیاتش میرسه با وجودی که دیالوگ ها بیشتر تک گوییه دکتر بود و شخصیت اصلی زیاد صحبت نکرد اما باز هم خوب بود و مخاطب بیشتر با گفتگوی دورنی شخصیت اصلی همراه میشه. در کل شروعبا توجه با ژانر ها خوب و مناسبه و در ژانر خودش متفاوت هم بود.


    * نثر

    از همون ابتدا نثر مورد استفاده به وضوح قابل تشخیص بود. تمام متن ادبی و دیالوگ ها محاوره است. در بخش های ادبی هم خیلی هم خوب ازش استفاده شده و با راوی قصه که یک مرد کهنساله تناسب زیادی داره. بخصوص که نثر در ادامه دچار افت نشده و این رو هم بگم ادبی اش ادبیه سنگین نیست بلکه اتفاقا ادبی راحت و روانی هست که مخاطب با خوندنش احساس خوبی میگیره.


    * شخصیت پردازی

    اقا مرتضی،مسیح ایرم، معین،ایمان، رضا، سمانه، فاطمه ، شیرین، مسـ*ـتانه،علی مطوری،مریم، مرضیه شایسته، مهرداد درخشنده، طاها،مهتاب،علیرضا و .... نام ها ساده طبیعی و به گوش کاملا اشنا هستند مخاطب هم ارتباط خوبی برقرار می کنه با اسم ها و باهاشون راحته.
    تا به اینجا خوب تونستی با گفتگوهای درونی و افکار شخصیت ، اون رو برای مخاطب تعریف کنید
    البته صحبت کردنش توی دیالوگ های صفحه اول چندان شبیه مردان کهنسال نیست.
    سایر شخصیت ها هم چندان معرفی نشدند تا به اینجا و مخاطب به جز مرتضی با مسیح اشنایی بیشتری داره . اندکی هم از معین. اما از علی هیچ چیز نمی دونه و در ادامه هم هنوز شخصیت های ناشناخته وجود دارند شخصیت های جدید اضافه کردید البته این نقص نیست و چون رمان در حال تایپه فرصت کافی برای پرداختن به شخصیت ها دارید پس نگران نباشید فقط حواستون به این موضوع باشه که مخاطب از کنجکاوی پاسخ داده نشده و معمای حل نشده کلافه میشه.


    * توصیفات( مکان، حالت، احساس، چهره)

    در مورد توصیف احساس و حالت بسیار خوب عمل کردید مخاطب خیلی راحت تمام واکنش ها رو تصور می کنه حتی واکنش های عجیب و غیر طبیلی رو...در مورد توصیف چهره و مکان توصیفاتی وجود داشت در مورد برخی چهره ها و افراد و برخی مکان ها توصیفاتتون رو هم خیلی خوب و غیر مستقیم و در کنار بیان قصه مطرح کردید اما معتقدم بهتره یکم توصیفات مکان و چهره رو بیشتر کنید مثلا مخاطب هیچ تصور درست و کاملی از چهره علی یا مسیح یا خود مرتضی نداره و بجز چند عضو محدود چهره مثل چشم ها یا رنگ موها به نکته دیگه ای از چهره ها اشاره نشده مخاطب با تخیل خودش بقیه اجزای چهره رو تو ذهنش میسازه. در مورد مکان هم مخاطب تصور درستی از اطراف نداره البته توصیفاتی در مورد دکور و چیدمان اشیاء و لوازم و توصیف کلی از دفتر نشریه انجام شده توصیفاتی هم در مورد کافه انجام دادید که خوب بود اما لازمه تا مکان ها ظاهر ساختمان ها یا ظاهر اتاق ها یا جاهای دیگر رو بیشتر کنید تا مخاطب درک روشنتری از محیط پیرامونی شخصیت ها بدست بیاره توصیفی هم که در مورد منزل مرتضی انجام داده بودید خیلی یکجا و مستقیم بود که توصیه می کنم یه اصلاحی بکنید.


    * دیالوگ ها و مونولوگ ها

    بیشتر متن رمان رو مونولوگ ها و در واقع گفتگوهای درونی و افکار شخصیت اصلی تشکیل داده فعلا دیالوگ ها بسیار کم و محدود هستند البته در صفحات بعد بخصوص از صفحه چهار به بعد مقدار دیالوگ ها بیشتر شده .یه نکته دیگه هم اینکه توی دیالوگ ها بخصوص منظورم دیالوگ هاییه که از زبان زنان روستایی قایش در حین سبزی پاک کردن و غیبت کردن از خانم خانواده تازه وارد بود طرز صحبت کردنشون شباهت زیادی به نحوه حرف زدن ادم های اون دوره نداره مثلا واژه "بی خیال " خیلی بیشتر توی دهه های ۷۰ بین جوان ها رایج بوده و معمولا خانم ها اونهم زنان روستایی اونهم در اون سال هایی که طبق گفته شما دوره کودکی پیرمرد قصه است(۱۳۳۲ به بعد) از چنین واژه ای استفاده نمی کردند نهایتا از واژه هایی مثل ولش کن استفاده می کردن. در باقی بخش ها دیالوگ ها طبیعی خوب و مناسب بودند و با گوینده جملات تناسب داشتند.
    در مونولوگ ها هم بسیار خوب عمل کردید و تمام درونیات و افکار هر چه رو که لازم بود اورده شده .


    * زاویه دید

    زاویه دید مورد استفاده اول شخص هست و تا بدینجا تمام قصه از زبان شخصیت اول قصه روایت شده تا به اینجا کاملا خوب و با دونستن و توجه کاملا محدودیت های این زاویه دید به خوبی از تمام پتانسیلش استفاده کردید . به نظر من با توجه به شکل و شمایل وساختار قصه انتخاب مناسبیه.


    * ایده

    از همون ابتدای قصه با دیدن نام و خلاصه و بعد هم با مطالعه قصه میشد فهمید که با رمانی مواجه ایم که در قالب زندگینامه ای نوشته شده و با توجه به اینکه شخصیت اصلی قصه یک مرد کهنساله که از قضا در خانه سالمندان ساکنه و داره از تجربیاتش و افکارش و درونیاتش حرف میزنه قصه متفاوت تر و خاص تر به نظر میرسه بخصوص که در اغلب رمان هایی که توی این سایت به چشم میخوره معمولا شخصیت های اصلی جوان و نوجوان و اغلب دختر هستند، همین نکته ( مرد بودن و کهنسال بودن شخصیت اصلی) ایده جالبی است روایت یک زندگی از کودکی و زندگی در روستا تا کهنسالی ک زندگی ساده و خودمانی که در عین ساده بودن میتونه جذاب باشه.هر چند نکاتی که در مورد رده سنی مخاطبان گفتم در مورد ایده هم صدق می کنه اما من این موضوع رو نکته منفی نمی بینم چون بالاخره هر قصه ای به فراخور موضوع و ...مخاطبین خاص خودش رو پیدا می کنه.


    * سیر

    اما بیشتر قصه به نظر فقط بیان افکار شخصیت اصلی در مورد موضوعات مختلفیه که در جامعه وجود داره بخصوص در چهار صفحه اول مخاطب هم وقتی افکار شخصیت رو میخونه اولش کمی سردرگم میشه اما بعد در پست ده صفحه اول مخاطب با دیدن تیتر فصل اول انگار رسما قراره قصه رو شروع کنه و کاملا سبک زندگینامه ای رو ببیند هر چند زیاد خوشحال نمیشه چون هنوز هم همون روند بیان افکار ادامه داره. در دو صفحه اول بخش کمی به روایت زندگی شخص پرداخته شد و بیشتر بیان افکار شخصیت در مورد موضوعات مختلف بود و ارام و خیلی تدریجی جلو میریم وقتی شخصیت در مورد یک موضوع صحبت می کرد بعضی جاها مخاطب تا گرم مبحث میشد و انتظار ادامه داشت ، شما به اون مبحث خاتمه میدادید مثلا زمانی که در مورد مرد ها و زن ها و افکار اشتباه صحبت کردید . البته نمیشه به عنوان ضعف مطرحش کرد بیشتر منظورم اینه که مخاطب هم متوجهش میشد و کمی فقط کمی باهاش راحت نبود. اما در کل قصه بسیار ارام و متین جلو میره و شتاب زدگی و عجله ای حس نمیشه.تا صفحه سه همین روند ادامه داره اما در اواخر صفحه چهار مخاطب کمی کسل میشه به خاطر استعارات زیاد در بیان برخی حس ها که تا پست اول صفحه بعدش هم ادامه داره.اما بعد از اون قصه وارد مرحله جذاب تری میشه و مخاطب هر چه ادامه میده و جلو میره با قصه ارتباط بهتری برقرار می کنه چون قصه هم بیشتر به هدف زندگینامه بودنش نزدیک میشه.
    در کنار موارد مربوط به فراز و فرود قصه این نکته هم جالبه که گذر زمانی داریم قصه از زمان حال آغاز شد و با فلاش بک به گذشته ادامه پیدا کرد توی صفحه شش، پست هفت دوباره به زمان حال برگشتیم و پس از اون مجدد به گذشته میریم نکته مثبت اینه که پرش ناگهانی اتفاق نمیفته و مخاطب اصلا حس نمی کنه که یهو به زمان گذشته پرت شده.


    * ژانر

    قصه زندگینامه ایه که در بستر شرایط و مسایل اجتماعی داره مطرح میشه خود زندگینامه هم با توجه به بالا و پایین ها و مواردی که درش مطرح هست پتانسیل های این ژانر رو شکوفا میتونه بکنه. مسایل و معضلات و مشکلات اجتماعی هم که مطرح شده. ژانر اجتماعی انتخاب درست و مناسبیه در مورد ژانر تراژدی هم که مطرح شده با وجودی که خیلی زیاد غم انگیزی و تلخی اونقدری که باید حس بشه نبود اما خب این موضوع ایرادی بهش نیست و چون قصه در حال تایپه فرصت وجود داره تا مخاطب با تلخی ها و یا با پایان تلخ مواجه بشه.


    * علائم نگارشی و غلط های املایی

    در بخش های مختلف غلط های املایی وجود داشت که به احتمال بسیار قوی ناشی سرعت در تایپ بود . در رابـ ـطه با علائم نگارشی به خوبی وقفه ها، مکث ها و توقف ها رو با علامت های مناسب مشخص کرده بودید یا تعجب و سوال و .... رو


    * متفرقه

    در پست چهار صفحه دو گفتید : 《معین (در آینده آشنا خواهیم شد..)》 توصیه می کنم متن داخل پرانتز رو بردارید خودمخاطبان متوجه این موضوع هستند که در اینده با خیلی از شخصیت ها و ماجراها اشنا میشند نیازی نیست خودتون مجدد بهش اشاره کنید مخاطبانتون با اون جمله شما ممکنه اینطور حس کنند که دست کم گرفته میشوند

    در صفحه یک و دو مطالبی رو که نیاز به توضیح داره رو در داخل پرانتز توضیح دادید توصیه می کنم اونهارو در انتهای پست به صورت پی نوشت مشخص کنید حداقل در زمان تبدیل رمانتون به پی دی اف این کار باید انجام بشه دقیقه مثل همون کاری که توی پست اخر صفحه دو در مورد انتخاب رهبر و همچنین در صفحات بعد انجام دادید که خیلی خوبه.


    دوست عزیز قلم خوب و قوی دارید به نوشتن ادامه بدید براتون ارزوی موفقیت دارم

    شورای نقد انجمن نگاه دانلود

    منتقدین.jpg
     

    ♣️غزل♠️

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/08
    ارسالی ها
    724
    امتیاز واکنش
    21,950
    امتیاز
    804


    نقد ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ِ "مرد ِ گاری‌چی"

    _________

    ▪نام ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    نام ِ "مرد ِ گاری‌چی" در نگاه اوّل، فقر و حقارتی را در ذهن ِ هر شخصی، القا می‌نماید؛ و این خصوصیت ِ اسم، باعث می‌شود که ژانرهای اجتماعی و تراژدی که انتخاب شما نیز بوده است، مشخص شود. توقع داشته‌ام که شخصیت اصلی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، واقعاً گاری‌چی باشد؛ در هنگام مطالعه‌ی متن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز به دنبال این حقیقت بوده‌ام؛ ولی هر چه پیش می‌رفتم، هیچ فقر ِ آن‌چنانی در شخصیت اصلی ِ مرد ندیدم و مهم‌تر از آن، گاری‌چی نبود!

    _________

    ▪جلد:
    در جلد، عکس ِ پیرِمردی دست به‌ ریش، دیده می‌شود، که گذر ِ روزگار به‌خوبی در چهره‌اش نمایان، گشته‌است.
    تنها رنگ‌هایِ سیاه و سفید در جلد، وجود دارند و این، ژانر ِ غمگین‌اش را به نمایش می‌کشد؛ همچنین عکس آن پیرمرد، نیز می‌تواند از راه‌های ِ مختلفی به ژانر ِ اجتماعی ختم شود، و با در نظر گرفتن ِ نام ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، می‌توانیم حدس بزنیم که "مثلاً" این پیرمرد در فقر و تنگ‌دستی ِ بسیار زندگی می‌کند و سختی ِ زیادی دیده‌است.

    فونت ِ نام ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، در گوشه‌ی سمت ِ راست ِ جلد کمی آن قسمت را شلوغ کرده است و قرار گرفتنش روی ِ دست ِ پیرمرد نیز نکته‌ای منفی به‌حساب می‌آید. همچنین، قسمت گوشه‌ی بالای ِ سمت راست نسبت به کل جلد، خالی است.

    در کل جلد ِ مناسبی است؛ به‌همراه ِ ایرادهایی جزئی.
    _________

    ▪خلاصه:
    خلاصه‌ی شما؛ کوتاه، مختصر، مفید و جامع است. از گره‌های ِ پیچیده، سوال‌های بسیار و جملاتی عجیب غریب که کلیشه‌نویسان آن‌ها را ادبی می‌خوانند، استفاده نکرده‌اید که بسیار کار درستی است.(:
    *به‌نظر، اگر در قسمت "چند ورق کاغذ را حیف..." به‌جای "ورق کاغذ" چیزی مشابه ِ "برگه کاغذ" یا چیزی همانند ِ آن بگذارید؛ برای خلاصه، بهتر باشد.
    _________

    ▪شروع:
    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، با توصیف ِ حالت ِ راوی ِ داستان، آغاز شده‌است. شروعی آرام و تدریجی بود؛ جدید و خاص یا جالب و هیجانی نیست، بلکه با در نظر گرفته شدن ژانر ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نگاشته شده.

    _________

    ▪سیر داستان:
    همان‌طور که در قبل گفته‌ام رمانی با شروعی آرام است؛ این‌جا نیز سیری پله‌ای بوده‌است؛ اتفاقات مهم را یک‌جا برای خواننده، نمی‌گذاشتید. فراز‌های نامحسوسی دارد؛ ولی از لحاظ نشیب‌ها باید بگویم که خوب به‌چشم خورده‌اند؛ شما تا فصل ِ سوّم مدام، حاشیه می‌رفتید و خواننده‌ با خواندن آن قسمت‌ها بی‌حوصله می‌شود؛ حتّی اگر مباحث مهمی در جامعه باشند. واضح است که شما می‌خواستید ژانر ِ اجتماعی، که اوّلین ژانر ِ انتخابی ِ شماست را به بهترین نحو در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    جا دهید و مسائل اجتماعی هر چه بیشتر را در میان متون رمانتان، قرار بگذارید؛ ولی این‌گونه که شما می‌نوشتید، زیاده‌رویی بوده‌است و به‌جای ِ این‌که به داستان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بپردازید، بیشتر موضوع یا حتّی در جاهایی کلمه‌ای را شرح می‌دادید که اکثراً یکی دو پست اشغال می‌کرد. پس از آن که به فصل سوّم رسیدید، آن توضیحات کم‌تر شدند و شما شروع به گفتن سرگذشت نقش ِ اوّل ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کردید.


    *به‌گمانم عامل ِ اصلی ِ کم‌شدن تشکرات و دنبال‌کننده‌های رمانتان حاشیه رفتن‌های اوّل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بوده‌است؛ چون خواننده تا می‌بیند
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بیشتر شرح مسائل اجتماعی دارد، دیگر از خواندن ادامه، پرهیز می‌کند.

    _________

    ▪دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
    اگر بخواهیم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را از فصل سه که شروع ِ گفتگوهای بیشتر بین شخصیت‌ها بوده است، درنظر بگیریم؛ می‌بینیم که مونولوگ‌ها ودیالوگ‌ها در جاهای مناسب به‌کار گرفته می‌شدند؛ امّا باز هم مونولوگ‌ها خیلی بیشتر از دیالوگ‌ها به چشم می‌خوردند. از قسمت ِ قبل از فصل یک و تا فصل دو، دیالوگ‌ها به ده‌تا نمی‌رسیدند.

    مشخص است که شما در نوشتن جملات ِ رمانتان دقت بسیاری به‌خرج داده بودید و سعی می‌کردید که از استفاده‌ از ترکیب جمله‌‌های غلط، جلوگیری کنید؛ امّا همان‌طور که هر رمانی اشکال‌های ریز و درشتی دارد، در بعضی جاها اشتباه‌هاتی مرتکب می‌شدید؛ مانند ِ:
    ۱."نه مگر آن است که دست والدین را در پیرزمانی باید گرفت؟"
    این جا، جمله‌ای پرسشی داریم، که بهتر است که پرسشی انکاری باشد؛ پس برای درست در آمدن ِ آن در این جمله، که گویا دارد یاد آور ِ این می‌شود که باید در بزرگ سالی دست پدر و مادر را گرفت، است؛ باید "نه" از اوّل ِ جمله حذف و "است"، منفی شود.
    این‌گونه:
    "مگر آن نیست که دست والدین را در پیر زمانی باید گرفت؟"
    در این حالت می‌توانیم آن را پرسش ِ انکاری بنامیم، و همچنین درست‌تر به‌نظر می‌آید.

    ۲. در جاهایی نیز، کلمه‌ای را در جمله از قلم انداخته بودید و عدم ننوشتن آن جمله را ناقص می‌کند؛ مانند:
    "وقتی نمی داند برای یک بچه چیزی خوب است و چه چیزی مضر... "
    درستش این است:
    "وقتی نمی‌داند برای یک بچه چه چیزی خوب است و چه چیزی مضر... "

    ۳."جامعه شناسی نابلدم"
    بهتر است این جمله کاملاً فارسی شود:
    "جامعه شناسی بلد نیستم."
    یا "جامعه شناسی رو نمی‌شناسم."
    یا...

    ۴."همهء زن ها گونهء این چنین نیستند."
    "همه‌ی زن‌ها این‌گونه نیستند."
    یا "همه‌ی زن‌ها این‌چنین نیستند."

    ۵."خلقی به سبک ایمان ولی ر تفاوت او... "
    "خلقی به سبک ایمان ولی در تفاوت او... "

    ۶."پدرم حرف های مرد جوان را، آقای آیرم را می دیدم که با جان و دل می پذیرد و قبول دارد و همراهی اش می کند."
    "می‌دیدم که پدرم، حرف های مرد جوان را، آقای آیرم را با جان و دل می‌پذیرد و قبول دارد و همراهی‌اش می‌کند."

    و...

    اشتباهات شما جزئی می‌باشند.:)
    فقط کمی دقت نیازمندید.
    _________

    ▪علامت و اشتباهات نگارشی:
    در این باره نیز شما بعضی جاها را اشتباه می‌نوشتید که اکثراً اشتباه ِ تایپی است نه از سر ِ نادانی.
    مانند:
    ۱."می توتی"
    "می‌تونی"

    ۲."لذب"
    "لذّت"

    ۳."بندک"
    "فندک"

    ۴."می خواردم"
    "می‌خوردم"

    ۵."واضع"
    "واضح"

    ۶."همهء زن ها"
    باید به جای گذاشتنِ همزه "ء"، "ی" بگذارید یا چیزی نگذارید؛ این‌گونه:
    "همه‌ی زن‌ها"
    یا "همه زن‌ها"

    از لحاظ علامات، شما آن‌ها را به‌خوبی رعایت می‌کردید، ولی در جاهایی که شما قصد ِ تشدید و توّجه بیشتری به یک کلمه یا جمله‌ای داشتید بیشتر، یا بهتر است بگویم همه‌اش از این علامت استفاده می‌کردید:"" 《البته بنده نیز از این علامت در نقد استفاده می‌کنم؛ ولی برای نوشتن نگـاه دانلـود باید تمام نکات ِ نگارشی ِ زبان ِ فارسی را رعایت کنیم.
    مانند:
    ۷."باید به رویش بخندم و بگویم "حق با شماست دکتر، خریت خودم بود"!"
    این علامت " " مخصوص ِ زبان ِ انگلیسی است. باید از پرانتز‌های زبان فارسی استفاده کرد:
    "باید به رویش بخندم و بگویم:《حق با شماست دکتر، خریت خودم بود!》"

    ۸."آسمان را ابر پوشانده. رو به دخترک چادری می کنم؛ حیف است که ماشین ندارم، اگر نه می رساندمش. بی عرضه منم، که در این سن، یک الاغ هم زیر پایم نیست. خاک دو جهان به فرقم باد.
    چراغ را روشن می کنم. نور خانه را فرا می گیرد."
    این جا باید از سه ستاره "***" استفاده می‌کردید:
    "آسمان را ابر پوشانده. رو به دخترک چادری می‌کنم؛ حیف است که ماشین ندارم، اگر نه می‌رساندمش. بی‌عرضه منم، که در این سن، یک الاغ هم زیر پایم نیست. خاک دو جهان به فرقم باد.

    ****

    چراغ را روشن می کنم. نور خانه را فرا می‌گیرد‌."

    ۹."در تهران ساکن بودیم. من و مسیح و علی"
    "در تهران ساکن بودیم؛ من و مسیح و علی."

    و...
    _________

    ▪توصیف:
    در توصیف ِ حالات شخصیت‌ها به‌خصوص خودِ آقای مرتضی که راوی هم می‌باشند؛ خوب عمل کردید؛ دردهای در بدن و حسی که داشت، به‌درستی تعبیر می‌شدند، ولی از این‌جایی که زیاد گفتگو بین شخصیت‌ها در ابتدا نداشتیم، حالات دیگران به چشم نمی‌آمد و بیشتر روی ِ آقا مرتضی کلید کرده بودید.
    توصیف چهره گاهی اتفاق می‌افتاد، در حد یکی دو بار؛ امّا آن چند بار هم، با زیرکی بیان می‌‌کردید؛ مستقیم نبودند. چهر‌ه‌ی شخصیت‌ها در حال حاضر که به قول شما پارت‌های آخر می‌باشند، در ذهن ِ خواننده گنگ می‌باشند چون توصیفشان نکرده‌اید.
    ظاهراً شما از قدرت توصیف خوبی برخوددارید پس می‌توانستید چهره‌ها را بهتر برای خواننده توصیف دهید که تمام اتفاقات همراه با قیافه‌های تشکیل شده از توصیف، در ذهن ِ خواننده به‌وجود بیاید و خواندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را مثل دیدن یک فیلم ببیند.

    توصیف مکان‌ها، مانند ِ توصیف حالت‌ها خوب بود.‌‌ در حین توصیف جاها شما حِس ِ شخصیت اصلی، نسبت به مکان را هم بیان می‌کردید و این سطح توصیفاتتان را بالا بـرده است.(:
    _________

    ▪شخصیت‌پردازی:
    تعداد شخصیت‌ها تقریباً زیاد بودند؛ ولی کم رنگ.
    می‌خواستم‌ قسمت شخصیت‌پردازی را به‌همان یک جمله پر و ختم کنم، امّا دیدم یک‌ توضیح نیازمند است.
    شما شخصیت ِ آقا مرتضی را جوری آفریدید که در باطن خود؛ حرف زیادی می‌زند؛ بعد از هر دیالوگی حتماً باید یکی دو جمله بیان می‌کرد و نظر می‌داد. بقیه‌ی شخصیت‌‌ها گویا سیاه لشکر بودند و مدام حاج آقا در شعاع بود. بهتر است تغییراتی اعمال شود.
    _________

    ▪زاویه‌ی دید:
    زاویه‌ی دید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، اوّل شخص مفرد است.‌ برای رمانی که سر گذشتی، در گذشته و داستانی در آینده دارد، بهتر بود زاویه‌ی سوم شخص مفرد را استفاده می‌کردید؛ ولی راوی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما، به نظرم شخصیت یک سوّم‌ شخص را داشت! چون حاشیه رفتن‌ها اکثراً کار راویِ سوّم شخص است.D:

    ولی در کل انتخاب شما درست بوده‌است.
    _________

    ▪نثر داستان:
    نثر ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما ادبی بود. این نثر برای راویی که نقش سوم شخص را ایفا می‌کند، نثر مناسبی است.: ))

    _________

    ▪ایده‌ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    ایده‌ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تقریباً نو بود؛ زیرا کمتر رمانی دیده می‌شود که شخصیت اصلی، پیرمرد است؛ ولی در بسیاری از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ‌ها گفتن سر گذشت، دیده می‌شود. چیزی تکراری نداشت، قضیه‌ی خانه‌ی سالمندان در جهان ِ دست به قلمان زیاد پر رنگ نیست، ولی شما آن را از بین هزاران هزار موضوع ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نویسی، مخصوصاً ژانر ِ اجتماعی که می‌توان موضوعات ِ زیادی را انتخاب کرد، گزیدید. ایده‌ی خوبی است.

    _________

    ▪باور پذیری:
    مشخص است که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ِ شما با سطح اطلاعات ِ قابل ِ قبولی نگاشته شده‌است و تمام اتفاقات باور پذیر بودند.

    امّا یک‌نکته‌ای هست که باید به آن اشاره کنم:
    در فصل سوّم، که مرتضی آن خانم (در هفته نامه) را دید؛ شما خیلی زود او را به ایشان علاقه مند کردید، باید بعد از حداقل یکی دو دیدار آن علاقه را ابراز می‌کردید. درست است که او علاقه‌اش را به آن خانم نشان نداده بود، ولی در باطنِ خود به آن، اشاره کرد.
    _________

    ▪ژانرهای ِ انتخابی:
    ژانر‌های شما، "اجتماعی" و "تراژدی" می‌باشند. در تمام قسمت‌های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ چه جلد، چه نام، و کمی از خلاصه این دو ژانر به خوبی نشان داده شده‌اند؛ مخصوصاً اجتماعی.

    در خصوص ِ ژانر ِ تراژدی باید اتفاقات ِ غمگین‌تری در نظر می‌گرفتید_نمی‌گویم که این ژانر را رعایت نکردید، ولی باز هم می‌توانستید بهتر عمل کنید._؛ البتّه هنوز جا دارد که صحنه‌های غم‌آلود گذاشته شود، به ظاهر. در کل انتخابِ شما مناسب بود.
    _________

    مــــــوفـــق باشـــید.:aiwan_lggight_blum:

    پ.ن: با عرض پوزش از تاخیر؛ ولی نباید قبل از تحویل‌ نقدها، اقدام به ویرایش متن ِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می‌کردید.




    "عضوِ آزمایشی شورای نقد ِ انجمنِ نگاه دانلود"
     

    Forgettable

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/28
    ارسالی ها
    2,354
    امتیاز واکنش
    11,844
    امتیاز
    796
    سن
    32
    محل سکونت
    یزد
    من خیلی متشکرم از زمانی که اختصاص دادی بانو، اما من ویرایشی ایجاد نکردم، پست ها به دلیل کوتاه بودن ادغام شدن، محتوای رمان سالم و دست نخورده ست. باز هم تشکر می کنم :)
     

    Forgettable

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/28
    ارسالی ها
    2,354
    امتیاز واکنش
    11,844
    امتیاز
    796
    سن
    32
    محل سکونت
    یزد
    بسیار ممنونم از زمانی که اختصاص دادید. حرف هاتون تا حد زیادی من رو به خودم آورد و به شدت تاثیر گذار بود :aiwan_lggight_blum: مدام فکر می کردم باید منتظر نقد هایی باشم که بخوان سرتاسر رمان رو از من ایراد بگیرن و همه چیز رو بر اساس سنجه ها قضاوت کنن، اما نقد شما در عین انصاف، اشکالات رو هم بیان می کرد. وجود منتقد مقتدری مثل شما توی این سایت افتخاره. دستتون درد نکنه :)
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا