نقد رمان معرفی و نقد رمان صورتک دورو | sonnet کاربر انجمن نگاه دانلود

Jupiter

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/01/27
ارسالی ها
719
امتیاز واکنش
34,110
امتیاز
1,144
چقدر عالی که ما نویسندگانی رو در نگاه داریم که تک تک پست هاشون هدفمنده
و حق دارید خیلی از مواردی که گفتید باید برای نتیجه گیری تا اخر رمان صبر کرد.
قلمتون سبز
 
  • پیشنهادات
  • *Elena*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/16
    ارسالی ها
    656
    امتیاز واکنش
    7,488
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    به نام اویی که‌ روح می‌دهد و بی‌مهری می‌بیند
    نام رمان «صورتک دورو» بود. این نام در نگاه اول مبهم بود و بنده کمی به سختی توانستم منظورش را بفهم. اگر در نگـاه دانلـود دیگر بود به شما می‌گفتم که باید کمی بهتر می‌بود اما از آنجایی که ژانر رمان معمایی است، هیچ نقدی به نانتان وارد نیست زیرا که ژانر معمایی در سرتاسر رمان به خوبی مشهود بود و نامتان نیز این ژانر را فریاد میزد و جذابیتش هم به همین ابهام نهفته در آن بود. در رمان شما صورتک به جسم تشبیه شده بود که دورو منظور از دو روح ادوارد و بنجامین است که در ان جابه جا میشوند. البته ابهام و معما در آنجا بود که داستان شما نه تنها به این تصور که شاید رمان فانتزی باشد دامن نمی‌زد بلکه به زیبایی خواننده را به چالش می‌کشید که بداند آیا این جنون است یا بیماری چند شخصیتی و یا اینکه واقعا آنها با هم تعویض شده اند. اما چیزی که من متوجه نشدم این بود که اگر جنون و یا بیماری چند شخصیتی باشد، شخصیت اصلی باید مشکلات بزرگی در زندگی خود داشته باشد و یا در کودکی خود؛ زیرا همانطور که می‌دانید بیماری جنون بیش از اینکه شخصیت فرد را تعویض کند، این تصور را می‌دهد که کارهای هیجانی فرد درست و هیجان انگیز است. پس لطفاً نشانه‌ای به مخاطب بدهید زیرا اگر واقعا ادوارد بیمار باشد، بیش از اینکه جنون باشد به این شباهت دارد که ادوارد برای فرار از زندگی خود دنیای دیگر می‌سازد و یک شخصیت دیگر تا بتواند دردهای او را تحمل کند. برای مثال از بچه‌گی و یا دردی که قابل فهم باشد که شاید بخاطر همین ادوارد بیمار باشد به مخاطب بدهید تا رمان را هم هیجان انگیز تر کنید.
    جلدتان به خوبی با ژانر اصلی خود گرفته بود و از رنگ بندی سیاه و تاریک و آبی که در زمینه بود، می‌توانستم ژانر معمایی را ببینم همچنین استفاده از عکس مردی که در آب می‌افتد و عکس خود را در آب می‌بیند انتخاب هوشمندانه ‌ای بود‌
    در خلاصه‌تان ابهام و سوال و معما کاملا به وضوح دیده می‌شود ولی جمله‌ی «ادوارد وارد بدن و دنیای بنجامین شده و بنجامین جای ادوارد را میگیرد.» این تصور را به خواننده می‌دهد که شاید رمان فانتزی باشد. ببینید اگر شما می‌خواهید اول این تصور را به مخاطب بدهید که این دنیای فانتزی است و سپس ورق را برگردانید و مخاطب را شوکه کنید، باید بگویم انتخاب خوبی است اما بهتر است تا جایی که می‌توانید اگر یک جمله نزدیک به اینکه این دنیا واقعی است به خواننده می‌گویید، کنارش یک جمله هم بیاورید که خواننده را به شک بیاندازد که شاید واقعی نباشد، زیرا اینطور نه تنها هیجان رمان بالاتر می‌رود بلکه باعث می‌شود، مخاطب نتواند حدس درستی بزند و رمان را رها نکند. اما با همه‌ی این‌ها خلاصه‌تان گره ها و سوال های جذابی در ذهن مخاطب میسازد که باعث می‌شود مخاطب رمان را بخواند. اگر رمان شما نگـاه دانلـود بود که ژانر اصلی آن معمایی نبود و حتی معمایی در ژانر دوم آن بود، بنده به شما می‌گفتم که جمله اخرتان که به صورت واضح از خواننده سوال کردید، خوب نیست و باید آن را حذف کنید اما رمان شما اینگونه بود که خواننده باید حدس میزد و حدس آن به هیچ عنوان آسان نیست پس می‌شود گفت اتفاقا پرسش از خواننده کار درستی هم بود زیرا که در این رمان حدس خواننده تاثیر بسیاری در اینکه آیا بعد از رو شدن ماجرا تحت تأثیر قرار می‌گیرد و یا خوشحال می‌شود دارد.
    شروع رمان گویی شبیه به خاطره بود. خاطره‌ای شیرین که بنده بعد از خواندن پست دوم تازه اهامات ماجرا را درک کردم. خاطره‌ای از خانواده‌ که در پست‌های بعدی خبری از آن‌ها نبود، می‌توانست کمی ذهن را به چالش بکشد. چه بلایی سر خانواده ادوارد آمد؟ آیا امکان دارد بیماری ادوارد از بلایی که بر سر خانواده‌اش آماده است نشئت گرفته باشد؟ آیا امکان دارد جاذبه جایی ادوارد و بنجامین ربطی به خانواده ادوارد داشته باشد؟ این‌ها سوالاتی بود که در هر بخش بنده بیشتر مجذوبشان می‌شدم و شروع شما گویی بیش از اینکه یک پست باشد دو پست بود. پست اول و دوم. پست اول فضایی کلی به خواننده می‌دهد و پست دوم آن را خورد می‌کند و خواننده را ترغیب می‌کند تا بداند چه بلایی بر سر آن خانواده آمد. چیزی که در بالا راجب گذشته ادوارد گفتم را در اینجا اگر بخواهم کامل بگویم، باید بگویم من مجذوب پست اول و دوم شده بودم و مطمئنا خواننده هم همینطور زیرا من در پست اول خانواده‌ای را احساسات کردم و در پست دوم گویی دیگر آن خانواده نبود. ( با اینکه پست اول کمی فضای تراژدی مانند داشت) در رمان شما با اینکه امکان دارد ادوارد بیمار باشد اما گویی بیشتر به سمت ژانر فانتزی کشیده شده بود که شما می‌توانید راحت با گذاشتن چند خاطره بد و یا چند اشاره کوچک به گذشته بد ادوارد، این تصور بیماری را جلوتر بیاورید تا خواننده را مجذوب تر کنید زیرا با اینکه در پست‌های اولیه می‌توانستم دلایل خوبی برای بیماری ادوارد ببینم اما در باقی پست‌ها نتوانستم.
    نثرتان مونولوگ ادبی و دیالوگ با توجه به شخصیت یا ادبی یا عامیانه اشکال قاطی شدن متن زیاد نبود فقط چند مورد کوچک نوجود داشت. رمانتانسیر خوبی داشت و اتفاقات به اندازه پرداخته بودید.
    توصیفات رمان خوب بودند و تقریبا چیزی نبود که در توصیفات بتوان به آن خورده گرفت به جز همان چند پست اولیه که گویی کمی با سرعت نوشته شده بودند تا بتوان به ایده اصلی رسید. برای مثال:
    شما در توصیف حالات در پست‌های اولیه کمی مشکل داشتید. می‌توانستید زمانی که ادوارد مواد فروش را پیدا کرد، بگویید چه کار می‌کرد و یا مواد فروش ادوارد را بر روی چه چیزی نشاند؟
    به جز توصیف حالات شما در باقی توصیفات خوب بودید و تنها مشکل در توصیف ظاهر بود که بعضی موارد همانند:
    فرم صورت، فرم دماغ، اندازه لب و ... را یا تان می‌رفت تکرار کنید اما با این حال بیشتر موارد را تکرار کرده بودید.
    ایده رمان نمی‌توان گفت جدید بود و یا خیر، ولی می‌توان گفت که بسیار معمایی بود. اگر بخواهیم به جنبه فانتزی نگاه کنیم، ایده کمی کلیشه‌ای بود ولی اگر بخواهیم از جنبه بیماری به آن نگاه کنیم ایده کاملا جدید بود و تنها یک مشکل در آن وجود داشت. جنون، در نیمه هوشیاری فرد اتفاق می‌افتد که به آن حالت دیوانگی نیز گفته می‌شود. چند شخصیتی بیماری‌ست که بدن بی‌اختیار و برای فرار از لحظات سخت زندگی، شخصیت دیگری با حافظه‌ای جدید و رفتاری جدید می‌سازد که تقریبا شبیه رمان شما بود اما مشکل این است که روانشناسی ثابت کرده است که زمانی که شخصیت دوم بیرون میاید، شخصیت اول در بدن خود محو می‌شود چیزی شبیه به یک خواب طولانی و زمانی که بیدار می‌شود، هیچ اتفاق خاصی نیافتاده است و او فکر می‌کند که تنها خواب بوده است؛ اما در رمان شما ادوارد وارد دنیایی دیگر شد که بیماری‌اش زمانی به وجود می‌آید که فرد احساس بی ارزشی مطلق کند و بخواهد یک زندگی جدید را شروع کند ولی در رمان شما من خیلی حس نکردم که ادوارد حس بی‌ارزشی داشته باشد. ( از نظر منطق عرض می کنم نه معمای رمان)
    یک خوبی دیگر رمان شما این بود که علاوه بر نتیجه گیری اخر، منولوگ‌ها و دیالوگ‌های زیبایی هم داشتید که دیگر کمتر در این دوره در رمان‌ها می‌بینیم. تنها مشکل نثرتان و اشکالات املایی و تایپی بود که حیف است که رمانی به زیبایی صورتک دو رو را خراب کنند.
    غلط املایی:
    حول شده......هول شده
    نا محصوص...... نامحسوس
    حول داد..... هل داد
    مطعلق..... متعلق
    هرس...... حرص
    تایپی:
    جدا نویسی:
    دهده‌اش...دهنده‌اش
    اوارد...ادوارد
    پ.ن: مدل نقد تغییر کرده. چیزهایی که بهش اشاره ای نکردم یعنی مشکلی در آن‌ها وجود نداشت:)
    با عرض خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز
     

    <sonnet>

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/26
    ارسالی ها
    344
    امتیاز واکنش
    2,436
    امتیاز
    474
    خیلی ممنون از نقد بسیار خوبتون نکاتی رو گفتید که کمتر بهشون توجه شده بود و ازین بابت بسیار ممنونم ولی چند سوال و در واقع راهنمایی اگر ممکن باشه لازم داشتم. یکی اینکه موضوع بیماری مطرح شد ولی صد در صدی بر چند شخصیتی وجود ندارد در واقع این اولین احتمال داده شده برای ادوارد هست که شاید این بیماری رو گرفته با توجه به اطرافیانش و درواقع بیماری که در نظر گرفتم میتونه ترکیبی از چند بیماری باشه که گاهی همدیگرو باعث میشن و تشدید میکنن که در ادامه در رمان انعکاس هزار تو که ادامه این رمان هست ذکر و شفاف سازی بیشتری میشن.
    با این وجود اگر لازمه در این بخش هم بیشتر راجع بهشون صحبت میکنم. مورد دیگه این که سختی های زیادی در زندگی ادوارد وجود داشته که ذکرشون کردم از تصادف تا به هم ریختن زندگی تا ... منظورتونو راجع به گفتن سختی ها درست متوجه نشدم یعنی باید توصیف حالات شخصیت رو در این موارد بیشتر کنم؟
    و یک موضوع دیگه هم که بود اینه که من هدفم این هست یجاهایی با شواهدی که داده میشن خواننده ای که قصد داره از شواهد به نتیجه برسه یه جا بگه صد در صد این نگـاه دانلـود فانتزیه و چند صفحه بعد بگه نه نیست معلومه ادوارد یک دیوانست. درواقع تا پایان سیر داستان این جا به جایی و تعویض عقیده میخوام به فراوانی وجود داشته باشه برای همین یجاهایی خیلی فانتزی به نظر میرسه اما اگر فکر میکنید این کار درست نیست عوضش میکنم. بازم متشکر به خاطر نقد سازندتون اولین بار بود که نقد بر محتوای نوشته ام انقدر دقیق بود و خیلی از خوندنش لـ*ـذت بردم.
     

    *Elena*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/16
    ارسالی ها
    656
    امتیاز واکنش
    7,488
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    خیلی ممنون از نقد بسیار خوبتون نکاتی رو گفتید که کمتر بهشون توجه شده بود و ازین بابت بسیار ممنونم ولی چند سوال و در واقع راهنمایی اگر ممکن باشه لازم داشتم. یکی اینکه موضوع بیماری مطرح شد ولی صد در صدی بر چند شخصیتی وجود ندارد در واقع این اولین احتمال داده شده برای ادوارد هست که شاید این بیماری رو گرفته با توجه به اطرافیانش و درواقع بیماری که در نظر گرفتم میتونه ترکیبی از چند بیماری باشه که گاهی همدیگرو باعث میشن و تشدید میکنن که در ادامه در رمان انعکاس هزار تو که ادامه این رمان هست ذکر و شفاف سازی بیشتری میشن.
    با این وجود اگر لازمه در این بخش هم بیشتر راجع بهشون صحبت میکنم. مورد دیگه این که سختی های زیادی در زندگی ادوارد وجود داشته که ذکرشون کردم از تصادف تا به هم ریختن زندگی تا ... منظورتونو راجع به گفتن سختی ها درست متوجه نشدم یعنی باید توصیف حالات شخصیت رو در این موارد بیشتر کنم؟ @ متوجه‌م وقتی رمان رو خوندم رفتم کتابهایی که راجب اختلال چند شخصیتی بود رو یه بار مرور کردم. این اختلال اقدر نادره که در واقع میگن زاده تخیله چون اگه واقعا بخواد یه همچین اختلالی پیش بیاد باید فرد از همون اول درد رو تجربه کرده باشه. بدن می‌تونه توی درد روانی کمی بهتر از درد جسمانی عمل کنه و برای خسته کردن مغز، در واقع انقدر باید فشار وارد بشه، انقدر ضربه باشه که مغز تصمیم بگیره باید یه شخصیت دیگه بسازه‌. فکر می‌کنم اولین کسی که اختلال دو شخصیتی براش تشخیص داده شده، پسری بود که پدرش قاتل بود و مقتو‌ها رو جلوی روش می‌کشت ( فکر کنم.) منظور من این بود:)@
    و یک موضوع دیگه هم که بود اینه که من هدفم این هست یجاهایی با شواهدی که داده میشن خواننده ای که قصد داره از شواهد به نتیجه برسه یه جا بگه صد در صد این نگـاه دانلـود فانتزیه و چند صفحه بعد بگه نه نیست معلومه ادوارد یک دیوانست. درواقع تا پایان سیر داستان این جا به جایی و تعویض عقیده میخوام به فراوانی وجود داشته باشه برای همین یجاهایی خیلی فانتزی به نظر میرسه اما اگر فکر میکنید این کار درست نیست عوضش میکنم. @ حسش کردم فقط خیلی راجب این مطمئنم نبود چون بعضی از جاها احساس کردم با اینکه موضوع به بیماری کشیده میشه ولی هنوز حال و هوای فانتزی داره که فکر کردم بهتره یکم کمتر بشه:)@ بازم متشکر به خاطر نقد سازندتون اولین بار بود که نقد بر محتوای نوشته ام انقدر دقیق بود و خیلی از خوندنش لـ*ـذت بردم.
    @ ممنونم. منم چون خیلی به روانشناسی علاقه دارم از خوندن رمان شما لـ*ـذت بردم. و راجب نقدم باید بگم نظر لطفتونه. این وظیفه بنده‌ست که نقد دقیق باشه:) بخاطر تاخیر عذرمی‌خوام. آقا مرتضی نبودن و بنده کمی کار کار داشتم‌. بازم ازتون عذر خواهی می‌کنم:)@
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا