ایده رمان جالبه
قلمت هم اگر اون لحظه به لحظه توصیف کردن همه چی رو کنار بذار عالی میشه
تنها مشکلی که من یکم توش می بینم شخصیت دارمانه که یکم زیادی مرموزه و بهتره بیشتر توضیح بدی راجبش
آغاز یک پایان بود به این معنی: شروع یک پایان، آغاز شدن آخر ماجرا. اولین برداشت اینه. در وهلهی دوم، سوالاتی در ذهن مخاطب میاد، مثلا اینکه پایان کدام ماجرا، چطوری و غیره ... خب اسم کاملا به
میومد از اونجایی که شروع زندگی دوبارهی طناز و دارمان و به اصطلاح پایانشون بود. نام جذابیت لازم با توجه به معنیش رو داشت منتهی مشکل این بود که چندان جدید نبود اسم منتخب. یعنی چنین اسمهایی مثل شروع یک پایان، پایان یک آغاز حتی و ... زیاد هستند. نام به ژانر اجتماعی و عاشقانه مرتبط بود و به خوبی دید کلی از داستان به مخاطب میداد. در کل خوب بود، اما با توجه به اینکه تکراری بود اگه ویرایش بشه بهتره.
جلد: جلد زنی با دو پسر بچه در کنارش رو نشون میداد، در پاییز. که اولا به مخاطب میفهموند که زن داستان تنهاست و دو بچه داره و این ژانر عاشقانه رو به تصویر میکشید. پاییز نشان از عشق و تنهایی داره که برای جلد مناسب بود و ژانر عاشقانه رو در کنار جملهی استفاده شده در جلد تکمیل میکرد. یکی از مشکلاتی که در نگاه اول به ذهنم رسید همین نبود یک مرد و شخصیتی اینچنینی در جلد بود که با خوندن جمله حل شد. جمله هم نشون میداد که زن داستان عاشق کسیه که دردهاش بخاطر اونن و از طرفی کمکش میکنه و دوستش داره. همون هم درد و هم درمان خودمون. در کل جلد مناسب بود و فونت استفاده شده هم زیبا.
خلاصه: خلاصه طناز رو زنی سختی کشیده با دو پسر و خواهرش معرفی میکرد که به راستی همین بود. از آرامشش گفته بودید و پایان آرامشش و پایان آرامش عاملی داشت به نام طوفان که اسمش رو نبرده بودی. خب این خوبه و دید کلی از داستان میده. منتهی چند نکته در خلاصه دیده میشد: طناز ، زنی 29 ساله که در گذشتش سختی های زیادی کشیده و الان بعد از 7سال بالاخره به آرامش نسبی رسیده و با خواهرش و دوتا پسرهای 7و 9 سالش زندگی میکنه . اما هیچ کس نمی دونه که این آرامش، آرامش قبل طوفانه و قطعا طوفان در راهه. * و طوفان قطعا در راهه اضافهاس عزیزم. چون وقتی میگی آرامش قبل از طوفانه این معنی به مخاطب القا شده که طوفان میاد و این جمله تکرار بیجاس. طوفانی که قراره زندگی طناز رو زیر و رو کنه . * خب این جمله توضیحی دربارهی طوفانه و تاثیراتش روی زندگی طناز که به جاست. و طوفان گاهی هم میتونه شخص باشه.طوفان داره میاد. طوفانی به اسم...... اوپس. دوباره طوفان داره میاد! این اضافیه و این همه تاکید روی این مسئله و بیشتر از اون، تاکید و پشت سر هم آوردن کلمهی طوفان زیبا و درست نیست. علاوه بر اینکه اینجا میگید طوفان میتونه یه شخص باشه. خب چه چیزهایی زندگی طناز رو بهم میریزه؟ اون شخص و اتفاقات پیرامون اون شخص نه تنها او و اینکه هیچ اسمی از آشنا بودن این شخص نگفته بودید باعث گمراهی من شد بدین صورت که فکر میکردم شاید اون شخص یه فرد جدید باشه اصلا! و این یه تصویر غلط در ذهن مخاطب ایجاد میکنه. بهتر از اون شخص بنویسید و صفاتی هم بگید ازش. مثلا اینطور: آغاز طوفان ورود غریبهای آشناست، آشنایی بیوفا به نام ... و یا صورتهای دیگهای از جمله که منظور رو درست برسونن.
مقدمه: مقدمه شعری بود از یکی از شاعرین محترم سایت که خیلیم خوشگل بود مقدمه به صورت معمول باید مکمل خلاصه باشه. یعنی باید به مخاطب دید بیشتری از داستان بده و مقدمهی شما همینطوری بود. شعر حاوی این مطلب بود که عاشق از معشوقش جداست و ولی هنوز دوستش داره و ... که با زندگی و شخصیت طناز متناسب بود. در کل مقدمهی مناسبی داشتید، منتهی مقدمه نباید در پست مشخصات
ژانر: ژانرهای انتخابی داستان شما عاشقانه و اجتماعی بودند. اجتماعی میتونیم به مشکلات پیرامون دلارام و یا مریم مراجعه کنیم و یا اینکه طناز زنی تنها و با دو تا بچه بود، هرچند به این مورد چندان پرداخته نشده بود _منظورم اینه که در جامعهی ما متاسفانه به یک زن مطلقه دید خوبی ندارن ولو اینکه بچه باشه. و این مورد که طلاق روی زندگی کاری یک روانشناس هم تاثیر میذاره که به این هم پرداخته نشده بود_ در کل این ژانر در داستان دیده میشه هرچند پیشنهادم اینه که بیشتر روش کار کنید. ژانر دوم عاشقانه بود که از همون اول و از خاطرات طناز دیده میشد. حالا بماند که آرمان و طرلان، شیدا و آریان و ... هم بودند. در کل ژانرهای انتخابی مناشب و در داستان دیده میشدند :)
یک روز معمولی طناز بود و نمایانگر وظایف طناز به عنوان مادر، مشاور و خواهر و دوست که خوب بود. ضمت اینکه سوالاتی ایجاد میکرد: چرا چهار نفر؟ پدر تیام و صیام کیه؟ اون اتفاقی که بعدش اوضاع طناز سخت شده چیه و ... شروع
دیدی از زندگی طناز و داستان به مخاطب میداد و به خوبی اون رو باهاش آشنا میکرد تا بدونه چی در انتظارشه و طناز چه نوع زندگیای داره و اطلاعات لازم برای جذب شدن به داستان، به مخاطب میداد. در کل برای شروع
، نقطهی مناسبی رو انتخاب کرده بودید و آغاز رمانتون جذاب بود و با توجه به سوالاتی که برای مخاطب پیش میاد _که گفتمشون_ اون رو وادار به دنبال کردن داستان میکرد.
نثر: ما دو نوع نثر داریم، محاورهای و ادبی که شما در تمام طول داستان از نوع اول بهره بـرده بودید که با توجه به شخصیت گرم طناز انتخاب خوبی بود و شما به خوبی ازش استفاده کرده بودید. از مزایای این نثر اینه که خواننده به خوبی و سریع با داستان اخت شه. و اینکه شما نثر ادبی و محاورهای رو قاطی نکرده بودید که خودش یکی از مهمترین نکاته. ولی بعضی جاها نثرتون مشکل داشت به این صورت که کلمات جا به جا شده بودند و نا هماهنگی دیده میشد، مثلا: ادامهی خوردنش رو داد. خوردنش رو ادامه داد درسته.
سیر: سیر رمانتون در وقوع اتفاقها خوب و معمولی بود. نه اونقدر کند و نه اونقدر تند. اما مشکلی که وجود داشت این بود که شما به بعضی اتفاقات به خوبی نپرداخته بودید. مثلا میگم، من به درستی نفهمیدم که مرگ پدر و مادر طناز چه طور بود و شما به خوبی بهش نپرداخته بودید، نه اونطور که در ذهن مخاطب بمونه و یا اینکه دست آخر چه بلایی به سر سونیا آمد و با تموم شدن داستان، این سوالات توی ذهن خواننده حل نشده باقی موندن پس پیشنهاد میکنم طی یه بازنگری اتفاقاتی که به درستی تشریح نشدن رو اصلاح کنید.
زاویهی دید: _ زاویهی دید انتخابی شما اول شخص از دید طناز بود که با توجه به این که طناز شخصیت اصلی داستانه در واقع مناسبترین زاویهی دید بود. از خصوصیات این زاویه دید میتونیم به این اشاره کنیم که دسترسی بیشتری به احساسات، افکار و عقاید گوینده که همون شخصیت باشه میده و اخت شدن باهاش رو ببدای مخاطب آسونتر میکنه و شما به خوبی از این خصوصیات و زاویهی دید استفاده کردید :)
توصیفات: توصیف ظاهر: توصیف ظاهرتون نسبتا خوب بود. یعنی چهرهی تمام شخصیتها رو توصیف کرده بودید تقریبا. البته تقریبا چون شخصیتهایی مثل خاله خانوم، مهین تاج خانوم و ... رو توصیف نکرده بودید. از طرفی پیشنهاد میکنم توصیفات رو خرد خرد به مخاطب بدید تا بهتر تو ذهنش جای یگیری بشه نه اینکه توصیفات دو نفر _تیام و صیام مثلا_ رو با هم بیارید. دوما برای اینکه توصیفات تو ذهن مخاطب بمونه یادآوری نیاز هست. مثلا بگید: چشمهایم را به طرلان که مشغول شانه کردن موهای قهوهایش بود دوختم و ... این مدلی
توصیفات مکان: توصیفات مکانیتون هم نسبتا خوب بود. جاهایی مثل دفت و خونهی طناز، خونهی کیوان و ... رو توصیف کرده بودید و بالعکس، بعضی جاها مثل عمارت کیانمهرها و اتاق طناز توی بیمارستان و ... رو خیر. بنا براین پیشنهاد میکنم دوباره یه بازنگری داشته و توصیفات لازم رو جا بدید توش :)
توصیف حالات: توصیف حالاتتون خوب و به جا بود و به خوبی با توصیف احساسات هماهنگ شده بود. برای مثال وقتی مشکلات طناز رو میگفتید گردنش درد میگرفت یا وقت کلافگی توی اتاق راه میرفت. رفتار مشکوک طرلان، کم صحبتیش و غیره که نشون میداد عاشق شده. در کل این قسمت خوب بود :)
علائم نگارشی و غلطهای تایپی و املایی: غلط املایی من چیزی ندیدم :) ولی غلط تایپی پیدا میشد تو
: خوشکل___خوشگل گفتم______گفت
کرد _____ کردم
همینو ____ همین رو و ... و اینکه شما به جای رو از "واو" استفاده کرده بودید: همینو ✖ همین رو✔ دومین مورد به کار گرفتن اشتباه بعضی علایم نگارشیه مثل: با ترس به اطراف زل زدم ، اگه سونیا می شنید چی. ✖ اگه سونیا میشنید چی؟✔
یک مورد هم ویرگول بیجاست. مثلا: نفس عمیقی کشیدم، کتاب رو بستم. به جای ویرگول باید از "واو استفاده بشه." مورد بعدی نظم نداشتن دیالوگاس. هر کدوم یه شکلی بودن! اصلش اینه: گفت: _ یا اشکال اینچنینی. و اینکه لطفا بین دیالوگ و متن فاصله بذارید و بلافاصله ننویسید :)
شخصیت پردازی: شخصیت پزدازیتون قوی بود و دیالوگها و مونولوگها و رفتارهای اونها به خوبی نمایانگر شخصیتشون بودن، البته به جز دارمان که اون جزو شخصیتش هست مرموز بودن و توداری. غیر از اون حتی با اینکه از زاویهی اول شخص استفاده شده بود، من به خوبی شخصیتها رو فهمیدم و شما موفق بودید :) برای مثال: طناز: زنی عاشق، روانشناس _البته خودش هیچ استفادهای از علمش نمیکنه :| _ آسیب دیده اما شخصیتی محکم و پا برجا و مادری نمونه و خواهری خوب.
کیوان: شوخ طبع و سرحال، پسرعموی دارمان و پسرخالهی طناز، برادری خوب برای طناز و عمویی خوب برای بچههاش. و ...
دیالوگها و مونولوگها: دیالوگها و مونولگها همونطور که در قسمت شخصیت پردازی گفتم مناسب با سن، موقعیت، رفتار و ... بود. البته همونطور که دوباره توی بخش علائم نگارشی گفتم باید تصحیح بشن. _ هرچند الآن که
تموم شده ویراستار حلش میکنه. اینم برا کارای بعد _ و دیالوگها و مونولوگهاتون در تعادل بودن و حوصلهی خواننده رو سر نمیبردن. و اینکه اطلاعات کافی از داستان و شخصیتها درخودشون داشتن. در کل خوب بود :)
ایده: ایدهی طلاق با وجود بچه و یعد برگشت زن و مرد سر زندگی چندان نو نبود. ولی خب شما با نکاتی که استفاده کرده بودی از کلیشه پرهیز کرده بودی. چیزهایی مثلا دلایل دارمان و این وقفهی طولانی، وجود طرلان و کیواک و خلاصه تمام اینها باعث جذابیت
باورپذیری: چند نکتهای که به نظر من اومد: ۱_ با سی و چند سال سن، دارمان چطور اینقدر مشهوره؟ تازه اگه خود پروفسور سمیعی هم بیاد یه مدیر مدرسه دیگه نمیشناستش و اینها :| در کل اغراق شده بود این قسمت. ۲_ دوم اینکه برای طلاق آزمایش بارداری نیازه که با حضور ناظرین هست و چندان دور زدنش ساده نیست. ۳_ چطور اینقدر راحت شناسنامهی صیامو گرفتن و طناز مشکوک نشده اصلا؟ ۴_ برای ثبت نام شناسنامه نیازه به هر حال. نمیشه بدون شناسنامه که :)
متفرقه: اول همونطور که گفتم مقدمه رو جا به جا کن. دوما لینک جلد رو به صورت عکس وارد کن از گزینههای ویرایش پست. سوما، موفق باشی ;)
به نام خدا
نقد رمان اغاز يك پايان
نام رمان:
نام انتخابي براي رمان "اغاز يك پايان "بود.
نام جذابي بود كه ارتباط خيلي خوب با موضوع رمان داشت.
با خوندن نام رمان پي به يك اشتي، به صلح و شروع دوباره و يك فرصت جديد بردم و خوب درست فكر كرده بودم.
نام انتخابي ژانر عاشقانه رو نشون ميداد.
البته اينم بگم كه با استفاده از كلمات اغاز و پايان كمي از جذابيت كاسته بوديد.
و اما به طور كلي ميتونم بگم در انتخاب نام موفق بوديد.
جلد:
جلد انتخاب شده براي رمان زني بود كه دست تو كودك و گرفته بود. يكي از اون ها كوچيك تر و ديگري بزرگ تر بود.
در رمان شما پسر كوچيك تر صيام و پسر بزرگ تر تيام بود.
زني كه دست بچه هارو گرفته بود نشون دهنده ي طناز بود، كه شما اون و يك مادر واقعي نشون داده بوديد.
جلد برگرفته از رنگ هاي زرد و قهوه اي هستش و به طور كلي بك گراند فصل پاييز و نشون ميده.
موردي نيست و پاييز بيانگر فصل عشقه جلد ژانر عاشقانه رو به خوبي نشون ميده. اون سه نفر دارن عبور ميكنن از پاييز زندگيشون. و شما به خوبي اين و در جلد نشون داديد.
جمله ي نوشته شده
هر آدمي يك نفر و داره كه حالش و خوب ميكنه
و ي نفر و داره حالش رو بد ميكنه
بيچاره من كه اين دو نفرم يكيه.
خوب اين جمله نشون دهنده ي عشق طناز به پدر بچه هاش يعني ارامان هستش.
اما از نظر نگارشي بهتره اينطور نوشته بشه:
هر آدمي يك نفر و داره كه حالش رو خوب ميكنه.
و يك نفر و داره كه حالش و بد ميكنه.
بيچاره من...
كه هر دو، يك نفره!
از لحاظ دستوري اينطوري بهتره و همچنين زيبا تره.
خلاصه:
براي خلاصه ميتونم بگم خلاصه ي خوبي ارائه داده بوديد.
در واقع شما پست هاي ابتدايي رمان و بازگو كرده بوديد. منظورتون از طوفان برگشتن ارامان بوده و درست بيان شده. با اومدن ارامان زندگي طناز عوض ميشه.
در ادامه گفتيد كه طوفان ميتونه شخص باشه. طوفاني به اسم ...
خوب شما خوانندرو براي مواجه شدن با شخص جديد در رمان اماده كرده بوديد.
اين كه اون شخص كيه و چرا ازش بِه عنوان طوفان نام بـرده شده گره رمانتونه و مناسب هستش.
مقدمه:
مقدمه ي رمان ميتونه شعر، دكلمه، متن، و يا هر چيزي مناسب با موضوع رمان و ژانر ها باشه.
در مقدمه ژانر عاشقانه بِه خوبي ديده ميشه.
مقدمتون حال كلي طناز و نسبت به ارامان بيان ميكنه.
اين كه اون رفته و زندگي اون سخت شده.
مقدمه خوانند رو با حال و هواي رمان اشنا ميكنه.
در رابـ ـطه با مقدمه هم ميشه گفت خوب عمل كرده بوديد.
شروع:
شروع رمان شروع مهيجي نبود.
رمان با بيدار شدن مادر خونه و بيدار كردن اعضاي خونه كه ترلان و تيام و صيام بودن شروع شد.
در شروع وظايف مادر خانواده رو نشون داديد و شروعتون با ژانر اجتماعي و نقش مادر در خانواده هماهنگ بود.
در شروعتون عشق طناز به خانوادش ديده ميشد.
در شروع اين گره وجود داشت كه چرا در اون خانواده ي ٤ نفري مردي وجود نداره ؟
پدر صيام و تيام كي هست و كجاست؟
شروع رمان درسته كه با اتفاق خاصي همراه نبود اما قابل كشش بود، و خواننده رو وادار بِه خوندن ادامه ي رمان ميكرد.
ژانر :
ژانر هاي استفاده شده عاشقانه و اجتماعي بودن.
ژانر عاشقانه صرفا درباره ي زن و مرد نيست.
شما عشق طناز به خانوادش و به خوبي نشون داديد.
علاقه اي كه بچه هاش به مادرشون داشتن و به خوبي نشون داديد.
و خوب عشق بِه معشوق هم در رابـ ـطه با طناز و ارامان ميشه گفت در رمان ديده ميشه.
ژانر اجتماعي:
ژانر اجتماعي دومين ژانر رمانتون هستش.
شما سختي هاي يك مادر و در نبود پدر خانواده نشون داديد. اين كه اون چه مشكلاتي داره براي بزرگ كردن اونا و ... به خوبي به قلم كشيديد.
اين ژانر خوب به عنوان ژانر دوم كم رنگ تر هست اما باز هم به خوبي در رمان ديده ميشه.
سير رمان:
سير رمان بهتره نه كند باشه نه تند.
سير كند باعث خستگي خواننده و سير تند باعث گيج شدن خواننده ميشه.
سير رمانتون نه تند بود و نه كند.
سير رمان تا برگشتن ارامان سير متوسطي بود.
و يك سير روتين و بدون اتفاقات خاصي رو پشت سره هم گذاشته بود.
اما با برگشت ارامان خوب رمان بهتر و با روند بهتري پيش رفت و گره هاي درون رمان بيشتر شد.
ولي از بعضي موارد زود گذشتيد مثلا مرگ پدر و مادر طناز، يا اينكه چطور مدرسه صيام و ثبت نام كرده بهتره اين مسائل رو باز كنيد.
نثر:
ما دو نوع نثر داريم.
نثر ادبي و محاوره.
نثر ادبي نثر سخت تر اما زيبا تري نسبت به نثر محاوره هستش.
نثر زيبا تر بِه دليل استفاده از ارايه هاي ادبي و كلمات زيبا تر و...
نثر محاوره نثر ساده تري هستش به دليل اينكه نثر عاميانه و نثري هستش كه روزانه از اون استفاده مي كنيم.
در رابـ ـطه با رمان شما از نثر محاوره استفاده كرده بوديد. فهم راحت تر و قابل درك بيشترش باعث ميشه طرفدار بيشتري هم داشته باشه.
در انتخاب نثر و حفظ اون موفق بوديد.
ديالوگ و مونولوگ:
ديالوگ ها و مونولوگ ها تماما محاوره بودند و مشكلي نداشتند.
توازن بين ديالوگ و مونولوگ برقرار بود.
اطلاعات به طور مساوي بين ديالوگ و مونولوگ قرار داشت.
در نوشتن ديالوگ از (-) استفاده كرده بوديد و كه مناسب بود.
و اما اشكال عزيزم در ديالوگ بين دو نفر احتياجي به بردن اسم شخصيت نداري.
مثلا قسمتي كه طناز با خاله اش تلفن صحبت ميكرد گفتي:
خاله گفت:
اوا خاك تو سرم طناز تو خالت و نميشناسي؟
احتياجي به بردن اسم خاله نداشتي.
بهتره بنويسي:
متعجب هيني كشيد و گفت:
اوا طناز ...
مورد دوم در ديالوگ ها نوشته بوديد.
صيام چند بار گفتم كه وقتي ماشين هنوز توقف نكرده ، پياده نشو.
با كمي فكر گفت:
اه مامان از اين سؤالا از من نپرس من چه ميدونم كه چند بار گفتي.
طرلان خنديد و لپشو كشيد كه تيام گفت:
نابغه اين يك ضرب والمثل
اين جمله ضرب و المثل نيست.
اين يك هشدار امنيتي هستش بهتره درستش كنيد.
و مورد ديگه
در قسمتي نوشته بوديد
اباژور و باز كردم.
صحيحش:
اباژور و روشن كردم.
و يا نوشته بوديد:
جامون نميشه.
لطفا طبق اداب و سخن شهر خودتون ننويسيد شايد در شهري كه شما زندگي ميكنيد اين كلمه باب باشه اما بهتره از معادلش استفاده بشه.
مثلا:
جا نميشيم
تعدادمون زياده و در ماشين جا نميشيم.
يا ماشين كوچيكه تعداد زياده و ...
بهتره اين موارد اصلاح بشه.
توصيفات:
توصيفات در رمان نقش مهمي دارن.
بيان هر چه بيشتر توصيفات رمانتون و جذاب تر ميكنه. ما چند نوع توصيف داريم. توصيف ظاهر ، توصيف مكان، توصيف احساس و توصيف حالت.
توصيف ظاهر:
در رابـ ـطه با توصيف ظاهر بايد بگم توصيفاتتون خوب بود همه ي شخصيت هاتون و توصيف كرديد. اما فقط يك باره !
توصيف بهتره تدريجي باشه تا بيشتر در ذهن خواننده بمونه و خواننده تصوير ذهني اي درون ذهنش تشكيل بده.
مثلا :
به چشم هاي مشكيش كه به سرخي ميزد چشم دوختم.
يا
دستي درون مو هاي خرماييش كرد و ...
توصيف مكان:
توصيف مكان هم داشتيد اما جاي كار داره.
شما خونه ي طناز، خونه ي كيوان و دفتر كار اون و اتاق درون بيمارستان توصيف كرديد اما يك باره.
بهتره توصيفاتتونو ادامه بديد.
مثلا بر روي مبل هاي چرم قهوه اي نشستم.
كتاب و از قفسه ي گوشه ي اتاق برداشتم و ...
در رابـ ـطه با عمارت توصيفي نداشتيد. بهتره عمارت و توصيف كنيد.
توصيف حالت:
توصيف حالت در رمان به خوبي ديده ميشد.
و شما به خوبي حالت شخصيتتونو قبل از ديالوگ اون بيان كرده بوديد.
به خوبي حالت ريلكسي ارامان و منتقل ميكرديد.
به خوبي حالت حرصي و عصبي بودن طناز به قلم كشيديد.
اما در بعضي جاها صرفا به بيان كردن حالت دارامان ميپرداختين و حرفي از طناز و بقيه نميزديد.
مثلا قسمتي كه بچه ها ناپديد شده بودن حالت ارامان و خيلي بيشتر توصيف كرديد.
بهتره به توصيف طناز هم بپردازيد.
بهتره با يك بازنگري كلي قسمت هايي كه احتياج به توصيف بيشتر دارن و توصيف كنيد.
توصيف احساس:
توصيف احساس ارتباط مستقيم با توصيف حالت داره.
توصيف احساس هم خيلي خوب بود.
احساس ناراحتي، خوشحالي و ... به خوبي حس ميشد .
مثلا احساس ترس و دلهره ي طناز بعد از اومدن ارامان به خوبي نشون داديد.
غلط هاي املايي و اشكالات نگارشي:
غلط هاي املايي در رمان ديده نميشه و اين خيلي خوبه ولي خوب غلط تايپي ديده ميشد كه بهتره رفع بشه.
مثلا:
ببخشبد_ ببخشيد
مقتعم_ مقنعم
ميدشه_ ميشه
مار_ كار
و مورد ديگه
در مواردي كلمات و خيلي نزديك به هم نوشتيد كه بهتره با يك بازنگري كلي برطرف كنيد.
ووارد_ و وارد
بي قرارروي_ بي قرار روي
اين موارد به چشم ميخورد كه احتياج به بازبيني داره.
در قسمتي از علائم نگارشي دوبار استفاده كرده بوديد كه بهتره درست بشه.
استفاده از علائم نگارشي فقط يك بار مجاز هستش.
اب البالو؟؟
صحيحش:
اب البالو؟
و مورد ديگه عزيزم علائم نگارشي بِه كلمه ي ما قبل خود مي چسبند و از كلمه ي بعد خود فاصله مي گيرند.
مثلا:
خب ، تيام خان و صيام خان ،هر وقت اومديد بِه منم سري بزنيد .
صحيحش:
خب، تيام خان و صيام خان، هر وقت اومديد به منم سر بزنيد.
با احترام ازم خواست كه بشينم . چون هنوز جلسشون تموم نشده بود .
صحيحش:
با احترام ازم خواست كه بشينم؛ چون هنوز جلسشون تموم نشده بود.
در اين جا بهتره از (؛) استفاده بشه. وقتي جمله تموم ميشه اما جمله ي بعدي در ارتباط با جمله ي قبله بهتره از (؛) استفاده كنيد.
شخصيت پردازي:
شخصيت هاي رمان نه كم و نه زياد بودن.
شخصيت ها تعادل داشتند و هركدوم شخصيت جدا براي خودشون.
ديالوگ ها مناسب سن و موقعيتشون بود.
طناز:
زني حدود ٣٠ ساله كه شما شخصيت اون و قوي و مستقل نشون داده بوديد.
دكتر روانشناس بود و در همين مضمون هم مشغول به كار بود.
مادر صيام و تيام و البته خواهري مهربون.
عاشق مرد زندگيش و پدر بچه هاش بود.
ديالوگ هاش مناسب سن و شخصيتش بود و مودي ديده نميشد.
بهتره نوع پوشش و لباس پوشيدن اون ها هم ذكر بشه.
ارامان:
دكتر مغز و اعصاب پدر صيام و تيام و همسر سابق طناز كه همسر و بچه هاش و ترك كرده بود؛ كه در ادامه دليلشو روشن كرديد.
شما شخصيت ارامان و مردي مغرور و با اين وجود با احساس نشون داديد. سنش بين ٣٠ تا ٣٥ بود و البته معروفيت بيش از حدش به سنش نمي خورد و اما ديالوگ هاش مناسبش بود.
ايده:
ايده راجب مشكل اجتماعي طلاق و عواقب اون بود. اين كه زن و مردي كه بچه دارن دوباره با هم صلح ميكنن ايده ي جديدي نبود.
ولي در اين وسط شما شخصيت هاي زيادي و قرار داده بودي كه خوب باعث ميشد رمان به سمت اونا هم كشيده بشه و از كليشه اي بودن رمان كم كنه.
در كل ايدتون خوب و قابل كشش بود؛ اما خوب ميتونست خيلي بهتر هم باشه.
باور پذيري:
خوب در اينجا به نكاتي كه بهتره در بارشون كمي تامل كنيد و بازگو ميكنم مثلا:
دارامان كيانمهر با وجود سي و خورده اي سال چطور اينقدر معروفه؟
درسته ما دكتر هاي برجسته اي داريم كه در سطح خودشون يعني در بين دكتر ها و بيمارستان ها مشهور و معروف هستن.
اما اينكه مدير مدرسه از طناز بخواد كه ارامان براي صحبت در مدرسه اماده كنه كمي اغراق أميزه.
مورد دوم:
چطور طناز متوجه شناسنامه گرفتن صيام نميشه؟
مگه شخصي جز پدرش ميتونه براي اون شناسنامه بگيره؟
حتي اگه مادر و پدر طلاق گرفته باشن يا به هر دليلي فوت كرده باشن، وجود برگه ي طلاق يا گواهي فوت الزامي هستش.
مورد سوم:
شما گفتيد سحر رقيب اصليه طناز در ازدواجش بوده.
يعني اين رقيب سرسخت با شوخي و شيطنت دو تا بچه حذف ميشه؟
مورد چهارم:
در هنگام طلاق ازمايش بارداري از مراحل طلاق هستش.
و بدون ازمايش بارداري طلاق انجام نميشه.
اين چهار مورد اغراق اميز هستن و بهتره بررسي بشه.
*نام نام انتخابی شما "آغاز یک پایان" است. نامی که در نگاه اول، طرحی در ذهن خواننده ایجاد میکند:« آغاز یک موضوعی که قبلا پایان یافته!»، نامی که قبلا به صورتهای مختلفی در عناوین چند رمان انتخاب شده و نو و جدید نیست! به همین دلیل پیشنهاد میکنم که نام انتخابیتون رو تغییر بدهید! نام رمانتان به دلیل در پارادوکس بودن کلماتش، زیبا به نظر میرسد و برای خواننده جالب است، اما اگر نامش همانند رمان دیگری نبود، مطمئنن خیلی جذاب تر دیده میشد چون نام انتخابی شما، با موضوع داستان و همچین ژانر رمان و جلد مرتبطه؛ آغاز رابـ ـطه پایان یافته طناز و دارمان.
*خلاصه خلاصه شما خلاصهای کامل و درست بود با این مشکل که گره ای که باید در خلاصه درست کنید تا خواننده کشش بیشتری نسبت به رمان پیدا کنه، کم بود! یعنی شاید خیلیها بعد از خوندن دو پست بعد رمان، حدس زدن که طوفانی که در راهه شوهر سابق طناز هستش. با اینکه گره و اینجا ایجاد کردید اما پیشنهاد میکنم ویرایش بشه و تاکید میکنم این فقط یک پیشنهاده! مثال: بر سر چه دلیلی، طناز از دارمان طلاق گرفت و باردار بودنش رو مخفی کرد؟ به چه دلیل زندگیشان خراب شد؟ یا: چرا مهین تاج خانم از طناز تنفر داشت؟
*جلد جلد برگرفته از رنگهای نارنجی، زرد و قهوهای بود. رنگهای پاییزی که نشان دهنده پاییز و خزانی که در زندگی طنازِ هست. تصویر جلد هم یک مادر با دو پسر بچه بود که بخاطر تفاوت قدشون به خوبی خواننده میشد تشخیص بده کدوم صیامِ و کدوم تیام؟ عکس انتخابی جلد رمانتون با رمان مرتبط بود، اما نه کاملا! چون داستان، فقط داستانِ طناز و تیام و صیام نیست! داستان دارمان هم هست و بهتر میشد که عکس مردی، با عکس الآنی جلد میکس میشد تا تمام ابعاد رمان در نظر گرفته میشد. در قسمت نیم بیت جلد نوشته شده بود:« هر آدمی یه نفر رو داره که حالش رو خوب میکنه یه نفر هم داره که حالش رو بد میکنه بیچاره من! که این دونفرم یکیه» که نشان دهنده ژانر عاشقانه هستش، نشانگر عشق دراماتیک طناز و دارمان که دارمان هم منبع آرامش طنازِ و هم با حرکاتش و گذشته غم انگیزی که داشتند، باعث عذاب طناز میباشد.
*مقدمه برای مقدمه، شما شعری درخواست داده بودید و نوشته بودید که به خوبی ژانر عاشقانه و ته مایههای غم در آن به خوبی مشخص بود و با حال و هوای عاشقانه رمان که طناز سختیهای زیادی میکشد، آشنا میکند. حال و هوای عشق نفس گیر طناز به دارمان و رفتار خنثیِ دارمان که باعث بوجود آمدن زخمهایی در قلب طناز شده. انتخاب مقدمه شما درست بود.
*شروع رمان شما، با بیدار شدن طناز از خواب شروع شد و حرفهایی که با خودش میزد بخاطر ریخت و پاش دو کودک 7 و 9 سالهاش شروع شد. رمان شما به خوبی حسهای مادرانه طناز را و ترسهایش بخاطر لجبازی دو فرزندش در مدرسه، را نشان داد و با اینکه جای پیشرفت داشتید و دارید،اما بخاطر بیان احساسات مادرانه طناز خوب کار شده بود. اما بازم به شما پیشنهاد میکنم. مثال: برای مثال، طناز در دفتر روانشناسیاش هست و درحال بررسی پروندهای بیماری هست که بیماری دو قطبی یا اسکیزوفرنی یا هزاران بیماری دیگه هم هست که بخواید بزارید برای بررسی! سپس یادش میافته که امروز آقای شریفی گفته که نمیتونه به دنبال بچهها بره و اون خودش باید به دنبال بچهها بره و استرس به جونش میافته که دیر نکنه! ~ ~ در این نوع شروع، به خوبی هم موقعیت اجتماعی طناز و مشغلههای فکریاش رو به نمایش میگذارید هم حسهای مادرانهای که در قلبش در جریان است. ~ ~
*سیر سیر رمان شما خوب بود. اولین فراز و فرود رمان شما وقتی بود که زندگی آرامِ طناز و فرزندانش، بر سر کنجکاوی اینکه پدرشان کیست شروع شد؟ و تمام درگیری هایی که یک زن، پس از طلاق و برای گرفتن سرپرستی فرزندانش داره رو به نمایش گذاشتید؛ با اینحال میگم که خوب بود اما استاندارد نبود! چون انگار داشتید روزمرگیهای طناز رو مینوشتید: رفتن به دفتر روانشناسی، درست کردن غذا برای بچهها و طرلان، پول تو جیبی برای طرلان و...
*نثر ما دو نوع نثر داریم. 1. محاورهای: نثر ساده و عامیانهای که نوشتن و فهمش اسون تر هستش و بیشتر رمان های مجازی از این نوع نثر استفاده میکنن و معمولا با زاویه دید اول شخص. 2. ادبی: نثر ادبی بخاطر آرایههای ادبی و کلمات پارسی سلیس، به مراتب سخت تر و دشوار تر هستش. اما خیلی زیباتر از نثر محاورهای به علت دارا بودن کلمات و جملههای ادبی، اما متاسفانه خیلی کم پیش میاد خواننده چنین نثری و انتخاب بکنه! شما در رمانتون از نثر محاورهای استفاده کرده بودید. دیالوگها و مونولوگها، هردو محاورهای بودن و به دلیل اینکه هیچ کلمه ادبی در رمان به کار نبرده بودید و این دو نثر رو قاطی نکردید. اما به دلیل غم و تراژدی که در رمان بیداد میکرد، اگر از نثر ادبی استفاده میکردید فوقالعاده میشد. مثال: با درد سرم را میان دستانم گرفتم. چه کسی بود تا مرا درک کند؟ چه کسی بود تا ببیند من ده سال آزگار تنها درد را نفس کشیدم تا فرزندانم واقعا زندگی بکنند و هیچ دردی را نچشند! همانند مادرشان! چه کسی بود تا درک بکند داغ چشمان مرا؟! قطره اشک را از صورتم پاک کردم و قاب عکس تنها امیدهای زندگیام را به سـ*ـینه فشردم. من با چشم خویشتن دیدم که او رفت! دیدم که او، بی اهمیت به همسرش و کودکانش ما را ول کرد و رفت! حال با چه رویی به من میگفتند بگذار بچهها پدرشان را بشناسند؟ پدری که انها را پس زد؟ اگر کودکانم بفهمند طاقت میاورند؟
*ژانر: ژانر های انتخابی شما، عاشقانه و اجتماعی بود که خوشبختانه تونستید هر دو ژانر رو به خوبی در رمان به نمایش بزارید. ژانر عاشقانه را با دارمان و طناز، آریان و شیدا به خوبی نشان دادید. عشقی که طناز با اینکه دارمان توجه زیادی به او نداشت، اما باز هم نمیتوانست از او دست بکشد و آریان و شیدا با اینکه بچهدار نمیشدند اما باز هم عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. و اجتماعی هم با معضل دنیای بعد از طلاق برای خانمها و سرپرستی بچهها، نشون دادید. انتخابتون برای ژانر درست بود.
* اشکالات نگارشی و غلطهای املایی: در رمان شما، هم غلط املایی، هم غلط تایپی خیلی کم دیده میشد که این برای رمان خیلی خوبه، اما غلطهایی که در علائم نگارشی داشتید زیاد بوده که بهتره ویرایش بشه.
3- علائم نگارشی: در رمان، شما بیشتر از (.) استفاده کرده بودید و کم پیش میاومد ک از (؟) (!) (؛) (،) و (-) و (:) برای دیالوگ بود که این نکته منفی به حساب میاد و امیدوارم ویرایش بشه.
×مثال: نمیفهمم بچهها و می خواد یا نه. دوسشون داره یا نه.
√صحیح: نمیفهمم بچهها و میخواد یا نه؟ دوسشون داره یا نه؟
4-سه نقطه: خوشبختانه در رمان، سه نقطه بیمورد و بیجا دیده نشده بود که این نکته مثبتی برای رمانتون هستش.
5-کلمه "می": مورد بعدی کلمه "می" هستش که نباید به کلمه بعد از خودش بچسبه. این مورد در متن رمان دیده شده و بهتره ویرایش بشه:
6- جا گیری علائم نگارشی: مورد بعدی در خصوص علائم نگارشی هست که به کلمه بعدی خودشون نمیچسبن، یا، وسط دو کلمه، بدون چسبندگی به کلمه قبلی، غلط محسوب میشه و بهتره ویرایش بشه.
×مثال: نفس عمیقی کشیدم،کتاب رو بستم. √صحیح: نفس عمیقی کشیدم، و کتاب رو بستم.
×مثال: عینک رو از روی چشمام برداشتم و چشمام رو مالیدم .نگاهی به ساعت کردم ، 6:30 صبح بود. √صحیح: عینک رو از روی چشمام برداشتم و چشمام رو مالیدم. نگاهی به ساعت کردم، 6:30 صبح بود.
7- کشیدگی حروف: خوشبختانه در رمان شما، هیچ کشیدگی حروفی دیده نشد.
*دیالوگ ها و مونولوگ ها: یکی از نکات مثبت رمان که خیلی جاها رعایت نشده اما صلاح دونستم بگم، استفاده از (-) در دیالوگ ها بود. دیالوگها و مونولوگ ها اطلاعات روحی روانی و فیزیکی شخصیت ها رو به خواننده انتقال میدن و باعث همذات پنداری خواننده با متن و شخصیت میشه. بهتره دیالوگ ها و مونولوگها در تعادل باشن تا خواننده خسته نشه! یعنی اینجور نباشه که مثلا مونولوگ کم باشه و دیالوگ زیاد، یا بلعکس! در رمان شما، خیلی جاها تعادل رعایت شده بود و خیلی جاها خیر. و همیشه هم جاهایی که رعایت نشده بود، مونولوگ زیاد بود. جوری که شاید خواننده نصفش و نخونه و بره سراغ سطر بعدی. بهتره تعادل رعایت بشه! در متن رمان، دیده میشد که مونولوگ ها در ادامه دیالوگها میآمد.
~~ در متن های اشاره شده، اشکالاتی در علائم نگارشی و چسباندن حروف به کلمه بعدی، را داشتید.~~
×مثال: زیر لب غر غر کردم : آخه من نمی دونم اینا داخل خواب این بستنیها رو می خورن؟ پوفی کردم و سریع میز رو تمیز کردم و از داخل یخچال پنیر و مربا وکره رو بیرون آوردم .
√صحیح: زیر لب غر غر کردم: - آخه من نمیدونم اینا داخل خواب این بستنیها رو میخورن؟ پوفی کردم و سریع میز رو تمیز کردم و از داخل یخچال، پنیر و مربا و کره و بیرون آوردم.
×مثال: - من صیام هستم . جنابِ آقایِ صیام خان. مرد که خنده از صداش معلوم بود با صیام دست داد و روبه تیام گفت: - بله و شما؟
√صحیح: - من صیام هستم. جنابِ آقایِ صیام خان! مرد که خنده از صداش معلوم با صیام دست داد و روبه تیام گفت: - بله و شما؟
*توصیفات: در شخصیت پردازی تا حدودی موفق بودید. 1.توصیفات چهره: شما تا جایی که توانستید، شخصیتها را توصیف کردید اما به صورت ناقص و اینکه شخصیتهای مریم، نازنین، بهزاد و... را توصیف نکردید. توصیفاتتون خوب بود، اما با تکرار مکرر میتوانستید در این قسمت موفق تر باشید. متلا توصیف شخصیت دارمان، همان توصیفی است که باید برای همه شخصیتها انجام میدادید تا در ذهن خواننده ثبت بشود. مثال: با بغض توی چشمای عسلی پسرم، تیام خیره شدم. تیام عکس من بود و صیام... عکس دارمان! اون چشمای مشکیش، به مردی شبیه بود که تمام نوجوانی من و تباه کرد!
2-توصیفات احساسات: احساسات شخصیت ها و به خوبی توصیف کرده بودید. مخصوصا احساسات مادرانه و ترس از دست دادن فرزندانش! جوری که اگر خواننده عمیق به این موضوع نگاه میکرد، احساساتش قلیان میکرد و به گریه میافتاد! واقعا تبریک میگم.
3- توصیفات حالات: در مورد توصیف حالات،پنجاه درصد درست توصیف کرده بودید. مثلا دارمان که شخصیت اصلی هستش تا اواسط رمان تمام رفتاراش خیلی گنگ بود برای خواننده! مثلا قسمتی که بچهها و کیوان و نازی بردن پیش خودشون تا اونا یکم با هم خلوت کنن، من نمیدونستم الان اونا کجا نشستن؟ کجا ایستادن؟ طناز کجا داره داد و فریاد و گریه میکنه؟ و این یک ضعف برای رمان شماست. بهتره با دیدی عمیق، همیشه روی توصیف حالات دقت بکنید.
4-توصیفات مکان: توصیفات مکان متاسفانه ضعیف بود! البته فقط ماله مواردی. مثلا اتاق صیام و تیام که طناز فقط توضیح داد دوتا تخت ماشینی توشه و بقیه و توضیح نداد که مثلا کمداشون کجاست؟ میزتحریر اگه دارن کجاست؟ و... عمارت کیانمهر، خونه نازی هممینطور. امیدورم به بهترین نحو ویرایش کنید.
*شخصیت پردازی: شما در شخصیت پردازی موفق بودید. همه شخصیتها صحبتها و نوع رفتارشون به موقعیت اجتماعی و سنشون میخورد.
طناز سمیعی: زنی 30 ساله رنج کشیده، صاحب دو فرزند پسر که عاشقانه دوستشان دارد. طلاق خود را از دارمان کیانمهر گرفته. رشته تحصیلیاش روانشناسی بوده اما در مشکلات شخصیاش به خوبی نمیتواند از دانستههای خودش استفاده بکند. با وجود کم محلی ها و بلاهایی که دارمان در گذشته بر سرش آورده، اما باز هم نتوانست نهال عشقی که در قلبش پرورش داده را از ریشه قطع بکند. قبل از طلاق گرفتن از دارمان، زنی شاد و سرزنده بود که با دیدی مثبت به همه اتفاقات نگاه میکرد. نام این شخصیت، به دوره زمانی و سنش میخورد و ایرادی بر آن واقع نیست. دارمان کیانمهر: مردی 35 ساله که رشته مغز و اعصاب را خوانده. روحیاتی خونسرد و آرام و حامی مانند دارد که تمام دردها و بدی ها را در خود میریزد. علاقه قلبی به طناز دارد که بخاطر محافظت ازاو و اذیت نکردنش چیزی بروز نداده. مردی که پس از هفت سال برگشت تا از حق و حقوق خود و خانوادهاش دفاع و محافظت بکند. نام این شخصیت به سن و دوره زمانیاش نمیخورد، نامی مدرن و جدید است که برای کسی که در سالهای 1362/1361 بدنیا آمده خیلی امروزیه و این اسم به آخرهای دهه هفتاد و شروع دهه هشتاد میخوره.
*ایده: ایده رمان ـ طلاق و عدالتی که برای مادر برای سرپرستی کودکش اجرا نمیشودـ با اینکه بکر نبود، اما شما به خوبی توانستید این معضل جامعه را نو نمایش بدهید که خواننده ترغیب شود تا آخر رمان را بخواند. رمان با وجود کیوان، طرلان، نازی، مریم، آریان و شیدا، ایدهاش که بکر نبود پوشانده شد.
* زاویه دید: زاویه دیدی که شما انتخاب کردید، شخص اول مفرد بود که به خوبی از امکاناتش بهره بردید. اما با وجود موضوع داستان و موضوعاتی که برای شخصیتهای دیگر درست میشد، بهتر بود از زاویه دید دانای کل، آنهم از نوع نامحدود استفاده میکردید تا بتوانید تمام حالات و اتفاقات را به خوبی شرح بدهید. با این حال که نقص زاویه دید اول مفرد این است که نمیتوانی به کل همه احساسات شخصیتهای مقابل را توصیف کنید، نقص زاویه دید دانای کل هم این است که کمی شاید نوشتنش دچار مشکل است بخاطر صورت کتابی نوشتنش.
*باورپذیری: باورپذیری رمان مشکل داشت. 1. اول اینکه وقتی زوجی بخواهد طلاق بگیرد، آزمایش بارداری درخواست میشود تا اگر زن باردار باشد معلوم شود و مرد از این موضوع با خبر شود که یا طلاق لغو میشود یا طلاق گرفته میشود. 2. مشکل دوم این بود که سن دارمان برای پرفسور شدن خیلی کم بود! واقعا خواننده متعجب میشد و بی این فکر میکرد که این قسمت رمان فانتزی کرده! حالا اگر توی 26 سالگی متخصص مغز و اعصاب میشد یه چیزی! امیدوارم به خوبی ویرایش کنید.
*پایان رمان: برای رمان، پایانی خوب است که ضربان قلب خواننده را بالا ببرد! پایانی غیر منتظره و ناباور کننده. وقتی رمان تا اواسط خوانده میشود، همچنین پایانی انتظار میره؛ با اینحال ایرادی وارد نیست.
دوست عزیزم، اسم رمانت در درجه اول بهم دو حس رو منتقل می کنه. اولی رهایی از سختی و دومی ناامیدی. چون که این پایانی که از راه می رسه می تونه پایانی بر یه زندگی غم انگیز و آغاز شادی باشه و یا پایانی بر چیز های خوش. اما این که این پایان چه طور از راه می رسه، یه گره هستش توی کلمه ی آغاز. این گره همون ابتدای کار باعث کنجکاوی خواننده می شه. پس باید گفت که نام رمانت جذابیت داره. به خصوص به دلیل استفاده از دو کلمه متضاد، این جذابیت بیشتر به چشم میاد. اما یه چیزی راجع به اسم رمانت وجود داره و اون اینه که
هایی با اسم مشابه وجود دارن. مثل "آغاز بی پایان" یا "شروع از پایان". همین موضوع ممکنه خواننده ای که قبلاً اینا رو مطالعه کرده به اشتباه بندازه و فکر کنه تکراریه و یا محتواش شبیه اون
در حقیقت سیر پایان یک مرحله پر از سختی، از زندگی طنازه. اسم رمانت می تونه ژانر های تراژدی، عاشقانه و اجتماعی رو منتقل کنه. از اون جایی که اسم رمانت ژانر های انتخابیت رو پوشش می ده، باید بگم که اسم رمانت کاملاً مناسبه.
در کل اسم خوبی رو انتخاب کردی و فقط تکراری نشون دادنش ایراد اون محسوب می شد. بهتر می شد اگر از کلمات مترادف استفاده می کردی...
2- جلد توی جلد زنی همراه دو پسر بچه دیده می شه که کاملاً مشخصه اونا طناز و تیام و صیام هستن. تو جاده ای قدم بر می دارند که می شه به مسیر زندگی تشبیه کرد. تنهایی طناز و بچه هاش به راحتی می تونه نشون دهنده محتوا و داستانش باشه. این که طناز همسری کنارش نداره و به تنهایی بار مشکلات رو به دوش می کشه. این موضوع به راحتی می تونه ژانر اجتماعی رو هم نشون بده. می تونه نشون بده که قراره رمانی با مشکلات یه زن تنها و مطلقه خونده شه. طیف روشن رنگ های جلد ناامیدی رو منتقل نمی کنه و نشون دهنده ی پایانی بر غم ها و شروع سرور و شادمانیه. فصل پاییز و جمله پایین جلد هم می تونه عاشقانه رو به ما نشون بده. جمله ای که استفاده کردی از جملات برگزیده ایه که طناز توی رمان می گـه و با محتوا ارتباط کامل داره. این پیام که در طول رمان، طناز با خودش درگیر می شه که دارمان رو قبول کنه یا نه، در این جمله گنجونده شده بود. جلد هماهنگ با خلاصه بود. انگار که جلد یه خلاصه تصویری از رمان بود و همون سؤالاتی که در خلاصه ات نوشته بودی، با دیدن عکس، در ذهن ما نقش می بست. 3- خلاصه تو خلاصه بیان شده که طناز بعد از هفت سال الان تازه به آرامش نسبی رسیده و تنها با خواهر و بچه هاش زندگی می کنه. در این بین فردی از راه می رسه که این آرامش رو به هم می زنه.
تو خلاصه ات چند گره وجود داشت که منو وادار به خوندن
کرد. اول این که دلم می خواست بدونم در هفت سال گذشته چه اتفاقاتی افتاده که زندگی طناز رو سخت کرده؟ دوم این که چرا طناز با خواهرش زندگی می کنه؟ شوهرش کجاست؟ سوم، کی قصد به هم زدن زندگی طناز رو داره؟ این طوفان آیا عمدی می یاد یا سهواً زندگی طناز رو عوض می کنه؟ اگر عمدیه چرا؟ این گره ها خواننده رو مشتاق به مطالعه می کنن. بنابراین باید گفت که خلاصه ات، خلاصه ایه که در اون هم اطلاعاتی داده می شه و هم گره هایی در ذهن ایجاد می کنه. و باید گفت که این موضوع خیلی عالیه! 4- مقدمه دوست عزیزم تو یه شعر پنج بیتی و عاشقانه برای مقدمه خودت انتخاب کردی. شعرت خیلی زیباست و من رو برای خوندن یه متن عاشقانه آماده می کرد. علاوه بر اون خیلی طولانی نیز به نظر نمی یاد. شاید اول به نظرم ژانر اجتماعی توی اون نبود؛ اما بعد از مطالعه
تونستم رنج ارتباط این نبودن معشوق رو با مشکلات اجتماعی که برای زن به وجود می یاد، درک کنم. مقدمه بسیار مناسب بود. هرچند نکاتی وجود داره که تو بخش ژانر به اونا اشاره می شه. خلاصه در مورد وضعیت زندگی طناز و مقدمه درباره احساساتش توضیح داده و این دو تا همدیگه رو کامل کردن و خواننده رو کاملاً آماده خوندن متنت. مقدمه اطلاعاتی هم می داد. مثل اینکه دلیل تنهایی طناز بخاطر بی وفایی همسرش بوده و طناز از این وضعیت راضی نیست.
5- شروع نویسنده گل، شروع تو، سعی داشت خواننده رو ذره ذره وارد ماجرا کنه و درباره شرایط زندگی شخصیت اصلی توضیحاتی داده بود. این شروع برای یه رمان گرم و عاشقانه خیلی خوب بود و دغدغه های فکری یه مادر رو خیلی خوب نشون می داد. اما بهتر هم می تونست باشه. شروع رمانت گره هایی داشت، مثل این که چرا توی خانواده طناز اثری از همسر نیست. اما این همون گره ای بود که توی خلاصه گذاشته بودی. می تونستی یه فلش بک به گذشته بزنی، یا حتی قبل از این که بیدار بشه خواب دارمان رو ببینه تا گره های بیشتری توی ذهن خواننده ایجاد بشه. می تونستی توی خوابش ترس طناز رو از -از دست دادن- بچه هاش نشون بدی و موفق تر از الان ناراحتی ها و احساسات یه مادر رو نشون بدی. البته این جز پیشنهاد نیست و همونطور که گفتم، شروعت بد نبود.
6- ایده ایده طلاق و رجوع دو نفر به همدیگه چندان جدید و نو نیست. اما تو با ماجراهایی که درگیر
7- شخصیت پردازی طناز= زنی در آستانه سی سالگی، روانشناس، در مورد خانواده اش احساساتی، مهربان و صبور.
به عنوان یه مادر شخصیت مناسبی داشت اما به عنوان روانشناسی که یه مادره، نه! یه روانشناس همیشه سعی در منطقی تصمیم گرفتن و کنترل احساساتش داره. در حالی که طناز یا در حال سرکوب احساساتش بود، یا با سر و صدا احساسات خودش رو تخلیه می کرد. حتی به تصمیمات منطقی هم فکر نمی کرد. نویسنده عزیز، درسته است که به عنوان یه مادر، بچه های طناز براش تو الویت هستن اما تلاش یه روانشناس برای حفظ بچه هاش، منطقی تر از یه مادر معمولیه. دارمان= متخصص مغز و اعصاب، سی و چهار ساله، جدی و کم حرف، مسئولیت پذیر، احساسات خودش رو بروز نمی ده. شاید به دلیل همین خصایص اخلاقی اون باشه که شخصیتش تا اواخر
پوشیده موند و اون یه فرد بی رحم به نظر می اومد. در حالی که اون واقعاً احساسات رو شاید بالاتر از حد معمول داشت و بی رحمی هاش هم به خاطر احساساتش بود. در شکل دادن این شخصیت موفق بودی عزیزم.. صیام= پسر بچه ای کله شق و لجباز و خودرأی. به عنوان بچه ای که تا هفت سالگی پدر نداشت نیاز های عاطفیش به درستی بیان شدن. شخصیتش به عنوان یک کودک کاملاً مناسب بود اما گاهی با خودم فکر می کردم بیشتر از یک بچه هفت ساله می فهمه. تیام= پسری مهربون و مطیع که اونم مثل برادرش محتاج یک پدره و وابستگی خاصی به مادرش داره. شکل گیری این شخصیت هم خوب بوده.
در کل شخصیت پردازی خوب بود. هر کس شخصیت جداگانه ای داشت و این یه مزیت برای رمانت بود. شخصیت ها همه احساسات و رفتاراشون قابل درک و ملموس بودن و متناسب با شرایط فرهنگی و اجتماعیشون رفتار می کردن. همین باعث می شد که ارتباط برقرار کردن با اونا راحت تر بشه. اما در مورد طناز، می تونستی کمی اون رو خوددار تر و منطقی تر نشون بدی. کسی که سعی داره با وجود تمام احساسات مادرانه اش منطقی رفتار کنه.
دیده نمی شد. در این مورد هم خوب بودی. اما متأسفانه در آخر، سؤالاتی بدون جواب رها شد. سونیا چی شد؟ آیا با بهزاد ازدواج کرد؟ آیا بهزاد مثل سونیا احساسی به اون داشت؟ خونواده طناز چطور از دنیا رفتند؟ خونواده پدری طناز چه کسایی بودن؟ بهتر بود که جواب این سؤال ها هم داده می شد.
9- توصیفات *چهره و ظاهر= توصیفات چهره و ظاهر خوب بود اما کمی جای کار داشت. برای مثال تو به طور پیاپی چهره تیام و صیام رو توصیف کردی که در این صورت ممکنه خواننده از این توصیفات خسته بشه و پرش کنه. پیشنهاد می کنم کم کم توصیفات رو به خورد خواننده بدی. برای مثال بند زیر (در مورد رمان تو نیست):
«به چشمای کشیده و قهوه ایش نگاه کردم. مصمم و محکم:
-من این کار رو می کنم. با سرگرمی و کمی تمسخر ابرو هاش رو بالا داد و با فر موهای مجعدش بازی کرد:
-نمی تونی!» اگر کم کم توصیفات رو اضافه کنی و چند بار هم بعضی از ویژگی های چهره رو چند باره تکرار کنی تا تصویر ذهنی خواننده از چهره شخصیت کمرنگ نشه، می شه گفت توصیفات چهره ات کاملاً موفق خواهد بود. یه مشکل کوچیک دیگه ای که داشتی این بود که تو به توصیف چهره شخصیت های فرعی اصلاً نرسیده بودی. لازم نبود که حتماً جزئیات چهره شون آورده می شد، فقط توصیفات کوچیک هم کافی بود. مثلاً، شاید اگه فقط می گفتی که چهره مهین تاج خانم به هیچ کدوم از پسراش شباهتی نداشت و بر خلاف اونا فرم صورتش به جای کشیده بیضوی بود، کمی بهتر می شد. *مکان= این توصیفات کم و بیش خوب بودن. خونه طناز یا کیوان توصیف شده بودن اما عمارت کیانمهر، یه مجهول بزرگ بود. اون زمان که بچه ها سر به سر سحر می گذاشتن و از اون عکس می گرفتن، من نمی تونستم موقعیت رو تصور کنم چون هیچ تصوری از محیط نداشتم. *حالات= این توصیفات خیلی خوب بودند و به خوبی با توصیفات احساسات هماهنگ شده بودن. باید بهت تبریک گفت! مثلاً جایی که بچه ها می خوان برن مدرسه و آماده نیستن، در پست 4. خیلی خوب حالاتشون رو توصیف کرده بودی. این که چطور صیام برای در رفتن از زیر مسواک زدن دندون هاش رو روی هم فشار می داد یا تیام موهاش رو شونه نزده بود. *احساسات= توصیفات احساسات هم عالی بودن. به راحتی می شد احساس نفرت، یا دوباره عاشق شدن طناز رو فهمید. ترس طناز رو از –از دست دادن- بچه هاشموقعی که با دارمان رفتن، می شد تصور کرد. یا نیاز تیام و صیام به یه پدر کاملاً قابل درک بود. 10- ژانر *اجتماعی= عزیزم، اجتماعی واقعاً می تونست بخش بزرگی از رمانت رو به خودش مشغول کنه. اگه به قضیه مطلقه بودن طناز به قدر کافی اشاره می شد، واقعاً می شد اسم اجتماعی را روی رمانت گذاشت. ژانر انتخابی تو غلط نیست؛ فقط به اون خوب پرداخته نشده. مثلاً در مورد اون دختری که می خواست خودکشی کنه. اگر به مشکلات اون، به احساساتش و نتایج اون احساسات و تلاشش برای برگشت به یه زندگی عادی می نوشتی، مشکلات خیلی از دخترای جامعه ما رو به زبون آورده بودی و چشمای خیلیا رو باز می کردی. یا در مورد عشق مریم به اون خواننده، اگر بهش بیشتر پرداخته می شد باز هم مشکلات جامعه بیان می شد و این ژانر قوت می گرفت. *عاشقانه= به این ژانر بر خلاف اجتماعی خیلی خوب پرداخته شده بود. عشق طناز به بچه هاش و عشق مابین طناز و دارمان خیلی پررنگ بودن. عشق های دیگری هم بودن که کم رنگ تر جلوه می کردند اما اونا هم به ژانر عاشقانه قوت می دادن. 11- منولوگ و دیالوگ دیالوگ ها با منولوگ ها هماهنگی داشتن و در تعادل بودن. همچنین با موقعیت شغلی، تحصیلی و سن افراد هماهنگی داشتن. به طور کلی پشت دیالوگ ها از علامت «-» استفاده شده بود و این خیلی خوب بود. اما بعضی جاها رعایت نکردی که توی اشتباهات نگارشی توضیح و مثال آورده شده. همچنین تو مکالمات سه نفره مشخص بود که کی در حال حرف زدنه. دیالوگ ها و منولوگ ها اطلاعات لازم رو می رسوندن و با موقععیت هماهنگ بودن.
تمام محاوره ای بود. با توجه به شخصیت طناز و ژانر داستانت این نثر بهتره. نثر محاوره ای راحت تر با خواننده ارتباط برقرار می کنه و تو با این نثر به راحتی تونستی احساسات و عاشقانه های رمانت رو به خواننده تحویل بدی. اگرچه نثر ادبی می تونست بیشتر باعث زیبایی اثرت بشه. اما حقیقتاً از این گرم و صمیمی بودن متن کم می کرد. از این نثر خوب استفاده کرده بودی.
13- زاویه دید زاویه دید انتخابیت اول شخص بود و همه چیز از دید طناز بیان می شد. این زاویه دید به راحتی می تونه احساسات شخصیت اصلی رو منتقل کنه؛ البته اگر،
دارای شخصیت های متعدد نباشه. که خوشبختانه شخصیت های اصلی زیادی تو رمانت موجود نیست. تو از ویژگی های این زاویه دید حداکثر استفاده رو بردی و احساسات شخصیت های اصلی به خوبی بیان می شدن. به شخصیت های دیگه هم خوب پرداخته شده بود و اون ها هم کاملاً ملموس به نظر می رسیدن. از نکات مثبت رمانت این بود که زاویه دید در طول
14- اصول نگارشی و غلط املایی 1- از اشتباهات نگارشیت فاصله گذاشتن بین علائم نگارشی و کلمه ی قبلی بود. نویسنده بعد از کلمه ای که می خواد علامت نگارشی داشته باشه، باید بدون فاصله علامت رو به کار ببره و بعد از فشار دادن دکمه ی اسپیس، کلمه بعدی رو تایپ کنه. مثال (پست9):
...پس همه خانواده رفتن خدمت پدربزرگت مشهد و تو الان ، تنها تهران موندی . از قضا ماشینت هم...
...پس همه خانواده رفتن خدمت پدربزرگت مشهد و تو الان، تنها تهران موندی. از قضا ماشینت هم... 2- گاهی اوقات دیالوگ ها رو درست مقابل منولوگ می گذاشتی و از فشار دادن دکمه اینتر و «-» خبری نبود. مثال (پست1): ...زیر لب غرغر کردم: آخه من نمی دونم اینا... ...زیر لب غرغر کردم:
-آخه من نمی دونم اینا... 3- تو در جای نا مناسب از علامات نگارشی استفاده می کنی. علامت ویرگول یا کاما، معمولاً موقع نام بردن اشیا یا افراد که تعدادشون بالاتر از دو نفره؛ و یا مکث کوتاه در وسط جمله می یاد. در میان دو جمله که مکث کوتاه بینشون وجود داره، بجای ویرگول، از نقطه ویرگول استفاده می شه. مثال (پست1):
-ساعت 7 شد، نمی خوای بپا خیزی؟
-ساعت هفت شد؛ نمی خوای بپا خیزی؟ 4- در اصول ویراستاری این قانونه که اعداد چند تکه، یعنی اعدادی که دارای یک «واو» در میانه خودشون هستن، -مثل بیست و نه، صد و یک، دویست و چهل و سه- به صورت عددی، و اعدادی که یک تکه هستن، -مثل یک، دو، سه، ده، نوزده، چهل، صد، هزار- به صورت حرفی نوشته می شن. تو احتمالاً به دلیل ناآگاهی، این مورد را رعایت نکردی. مثال (پست1):
-ساعت 7 شد، نمی خوای بپا خیزی؟
-ساعت هفت شد؛ نمی خوای بپا خیزی؟ 5- بین پیشوند فعل مضارع استمرای و ماضی استمراری –می- و فعل فاصله نذاشتی. این موضوع اشتباهه. باید بین پیشوند و فعل نیم فاصله –کنترل+شیفت+2- وجود داشته باشه. مثال: ×میرم +میرم ×میشه +میشه 6- بعضی جاها نشانه مفعل -را- یا به طور عامیانه -رو- رو شکسته آورده بودی. این موضوع اشتباهه. مثال (پست4):
...خواستم دهنشو باز کنم که...
...خواستم دهنش رو باز کنم که...
پیشنهاد می کنم برای آگاهی از اصول ویراستاری به تاپیک های آموزشی تالار ویرایش یه سری بزنی.
15- باور پذیری 1- تو رمانت هیچ کس موقع طلاق از باردار بودن طناز خبر نداشت. این موضوع اصلاً ممکن نیست. چون زن قبل از طلاق باید در حضور شاهد آزمایش بده و اگه باردار باشه، طلاق تا موقع تولد به تعویق می افته. 2- شناسنامه صیام بدون حضور باباش چطور داده شد؟ و اگه دادنِ اون، همون طور که گفتی به خاطر حضور پشت پرده دارمانه، چطور طناز به این موضوع شک نکرد؟ حالا که طناز شک نکرده، حداقل بعد از روشن شدن حقایق از خودش بپرسه من چطور نفهمیدم؟ چطور شک نکردم؟ 3- دارمان چطور به اون شهرت دست پیدا کرده؟ صادقانه بگم من تا دو سال پیش استیون هاوکینگ نابغه فیزیک جهان رو نمی شناختم. حال چطوره که یه پزشک تازه کار سی و چهار ساله اندازه پروفسور سمیعی شهرت داره؟ 4- مگه ممکنه یه زن سی ساله تو توهم عشق یه خواننده به سر ببره؟ ذهن پخته یه زن سی ساله مثل مریم نمی تونه مثل دختران هجده که نه دوازده ساله دنبال یه خواننده باشه و با نامزدی اون افسرده شه. با گفتن سن هجده تو رمانت احساس کردم به شعور منی که کمتر از اون سن دارم توهین شد! البته می دونم منظوری نداشتی. هستن افرادی که دل به دل بازیگر می دن. اما از بین این افراد، سی ساله واقعاً کم پیدا می شه. پیشنهاد می کنم بگی که مشکل از خود مریمه و عبارت -دخترای هجده ساله- رو حذف کنی.
16- پایان نقطه اوج رمانت همونجایی بود که دارمان علت رفتنش رو توضیح داد و بعد از اون، کم کم همه چیز به آرامش نسبی رسید و در آخر، کاملاً رمانتیک تموم شد. البته فراز و فرود های کم جون تری مثل قضیه آرمان و طرلان بود؛ اما به هر حال نمی شه این سقوط رو ندید گرفت. بهتره پایان
به اتمام می رسید تا خواننده خیلی قشنگ تو شوک بمونه. البته پایان رمانت خیلی زیبا و رمانتیک و متناسب با نثر رمانت بود. ولی پیشنهاد من برای به یاد موندنی شدن اونه.
سلام و خسته نباشید به شما منتقد عزیز دل.
ممنون از انتقادهای شما.
در مورد اسم رمان انشالله بتونم تغییر بدم. نظرتون درباره سرآغاز یک فرجام چیه؟
ممنون از شما بابت نوشته هاتون درباره ی جلد و خلاصه و مقدمه .
در مورد ژانر ، حتما اون مورد رو درک خواهم کرد.
در مورد نثر هم حتما در ویرایش تصحیح میکنم.
در مورد سیر ، چشم. درباره ی مرگ پدر و مادر طناز و سونیا حتما توضیح میدم.
توصیف ظاهر ، در مورد خاله خانوم ، مهین تاج و بهزاد حتما انجام خواهد شد.
توصیف مکان ، عمارت دارمان ، عمارت کیانمهر ها و اتاق کار طناز با وجود توصیف اما بیشتر بهش اشاره میکنم.
سن و سال دارمان رو میتونم افزایش بدم که در این صورت تنها تجربه ش بیشتر میشه . از لحاظ شهرت هم که به نظرم این نیست که همه بشناسن ، دارمان هم عین خیلی از نوابغ اسمشون توی رادیو اعلام شد و بعد از تبلیغ های بیلبورد در ایران به شناخت برای عموم مردم رسیده . و در مورد ماجرای بارداری و طلاق ، تا جایی که بتونم تصحیح می کنم.
بازم ممنون از شما. امیدوارم بتونم در ادامه همراهی شما رو داشته باشم.❤❤❤
و اینکه در بعضی جاها نظر منتقد ها متفاوت ، در اون صورت تکلیف چیه ؟
و اینکه در صورت تغییر نام رمان ، جلد رو میشه تغییر داد ؟ از طرف طراحان مشکلی نیست ؟