نقد رمان معرفی و نقد رمان بخت سیاه پوش من|zeinab_jokalکاربر انجمن نگاه دانلود

رمان بخت سیاه پوش من در چه سطحیه؟

  • بسیار عالی

    رای: 4 80.0%
  • عالی

    رای: 1 20.0%
  • قابل قبول

    رای: 0 0.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    5

zeinab_jokal

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/17
ارسالی ها
964
امتیاز واکنش
12,422
امتیاز
714
سن
22
محل سکونت
پاریس کوچولو♥اوپاتان♥
نام رمان: بخت سیاه پوش من

ژانر: اجتماعی

نویسنده: زینب جوکال​





نمی دانم ازدواج اجباری مرا بیشتر زجر می دهد یا بدبخت شدنم، که از بدوتولدم سیاه بخت بودم..سخت است پذیرفتن چیزهایی که نمی خواهی در زندگی ات داشته باشی و مجبور به بودنشان در زندگی نکبت بارت می شوی..!
دشوار تر از این همه،عادت کردن به زخم هایی است که با تمام تلاشت با آن ها کنار آمدی و به وجود آن ها عادت کردی ولی بعد از دلبستگی به زخم های کهنه....







« مردم حتی زمانی هم که می خواهند..معایب شان را آشکارا به آن ها بگویید! باز هم انتظار ستایش و تحسین دارند»

سلام دوستان عزیز.
ممنون میشم رمانم رو نقد کنید و نظراتتون رو بهم بگین چون خیلی برام مهمه​
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    به نام خدا

    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........

    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد


    36598
     

    **سحربانو**

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/01
    ارسالی ها
    20
    امتیاز واکنش
    198
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    سلام دوست عزیز،این رمان با اینکه کار اول شماست ولی رمان جالبیه ومیشه باهاش ارتباط برقرار کرد،فقط یه مشکلی که به نظرم اومد اینکه چرا مادر و خواهر نهال یا خوده نهال بعداز ازدواج ارتباطی با هم نداشتن یا هم خیلی کم در موردشون صحبت میشد چون اول رمان وابستگی زیادی بینشون بود
     

    zeinab_jokal

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/17
    ارسالی ها
    964
    امتیاز واکنش
    12,422
    امتیاز
    714
    سن
    22
    محل سکونت
    پاریس کوچولو♥اوپاتان♥
    سلام خیلی ممنون که رمانم رو نقد کردین .
    همونطور متوجه شدین نهال و و خونه ی باباش همسایه ان و من ارتباط رو با مادرش کم نوشتم که رمان رو کمتر کنم ولکن ارتباط با مادرش خوبه اما حالا که شما گفتین چشم سعی می کنم در پست های بعدی ارتباط با مادرش رو بنویسم.
     

    Mella

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/30
    ارسالی ها
    41
    امتیاز واکنش
    215
    امتیاز
    161
    سن
    20
    محل سکونت
    یه جای دور....
    :aiwan_light_give_heart2:سلام
    رمانت رمان قشنگیه ولی خیلی داره تند پیش میره و اینکه خیلی داره یک نواخت میشه ، هیجان نداره، اما در کل میشه گفت خوبه:campe45on2::aiwan_light_heart::aiwan_light_blumf:
     

    zeinab_jokal

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/17
    ارسالی ها
    964
    امتیاز واکنش
    12,422
    امتیاز
    714
    سن
    22
    محل سکونت
    پاریس کوچولو♥اوپاتان♥
    سلام نفسم. عزیزم اگه تند پیش میره چون طولانیه و نمیخوام از خوندنش خسته بشین ولی در پست های اینده چیزهای خیلی زیادی میشه از این یکنواختی درمیاد:campeon4542:
     

    Na_fas

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/28
    ارسالی ها
    288
    امتیاز واکنش
    4,357
    امتیاز
    494
    خسته نباشيد خدمت نويسنده ى عزيز

    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :
    خب اولين بارى كه اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو ديدم از نظرم گذشت كه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما زندگى و سرنوشت شوم غمگين فردى رو نشون ميده رمانى با ژانر تراژدى،كه موضوع همين طور بود.اسم با موضوع مطابقت داشت،اما ژانر اجتماعى رو نشون نميداد.شخص خواننده با خوندن اسم شما موضوع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو ميفهمه، اما اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    كمى تكرارى است كه خواننده را انقدر مشتاق خواندن نميكند،مى تونيد اسم جذاب ترى براى رمانتون انتخاب كنيد.

    جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :
    خب،تم مشكى،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    غمگينى را نشون ميده و عكس دختر سياهپوش دخترى ناراحت رو به تصوير ميكشه،در نتيجه ما با ديدن جلد ميفهميم كه رمانى غمگين با شخصيت اصلى دختر در پيش داريم. اما در باره ى اون عكس كوچك روى جلد بايد بگم جنبه ى يكنواختى به جلد داده كه ميتونيد به جاى اون از عكسى با تم مشكى و حلقه استفاده كنيد،اينجورى ميتونيد ازدواج اجبارى
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو هم به تصوير بكشيد.

    خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :
    خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما يك زمينه ى كلى به خواننده داده بود و سعى شده بود تا جاى ممكن قضيه اى را لو ندهد و گره هايى در ذهن خواننده ايجاد كند اما سئوالى كه براى خواننده پيش مى امد انقدر اساسى نبود كه خواننده سريع به پست هاى بعد رجوع كنه ميتوانستيد گره هاى بيشترى نيز ايجاد كنيد، تا خواننده بيشتر تشنه ى ادامه داستان شود،خواننده با خوندن خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ٢٠پست اول را حدس ميزد،پيشنهاد ميكنم با خلاصه اى مجهول تر خواننده را كمى بيشتر كنجكاو كنيد.

    مقدمه:
    مقدمه اى كه شما براى داستان انتخاب كرديد با خلاصه و موضوع در ارتباط ميشه گفت نبود، ما با خوندن مقدمه متوجه نميشديم شما چه كسى رو داريد به ما ميگيد و درواقع دركى از ان نداشتيم اما توانستيد حس و حال غم را به خواننده داده و او را اماده قصه اى غمگين و سياهرنگ كرديد.+در واقع با خواندن مقدمه شما حس ميكنيد زندگى خوبى بوده كه با رفتن كسى رنگ غم ميگيرد اما خلاصه اين مفهموم را به ما نميرساند.توصيه ميكنم مقدمه را هماهنگ تر و مكمل خلاصه بنويسيد.

    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :
    خب شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما با ديالوگ بود و خواننده را متعجب مى كرد،شروع يكنواختى نداشتيد. شروع گره هايى در ذهن خواننده ايجاد ميكرد كه شما به ان گره هاى سطحى در پست هاى اينده پاسخ داديد. اما بعد از ان كمى روند روتين را درپيش گرفت، ازدواج اجبارى در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها بسيار ديده شده و اين كمى خواننده را بى ذوق ميكرد.
    شما در شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    توصيفات را اغاز نكرديد، در واقع ما اسم شخصيت اصلى كه نهال هست رو در پست سوم ميان حرف هاى پدرش فهميديم '' گوش كن نهال...'' و همچنين ما تصورى از خانه نداشتيم، به طور مثال كوچك است؟چند خواب است؟ميتوانستيد توصيفات اوليه را در پست شروع اغاز كنيد اما اينكه سئوالى در ذهن خواننده ايجاد كرديد كه ايا نهال با اميد ازدواج ميكند؟تمره اين ازدواج اجبارى چيست؟و... خوب است كه خواننده را تا ادامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ميكشاند.

    شخصيت پردازى:
    نهال: نهال دخترى ١٧ ساله(در ابتداى
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    )كه چهره اش توصيف نشده بود. ما در طول داستان دريافتمان از نوشته هاى شما اين است كه وضع مالى خوبى ندارند. طورى كه مشخص است نهال بيرون كار نميكند(بيرون از خانه به عنوان شغل)و تا پنجم دبستان درس خوانده است. نهال بسيار مادرش و خواهر هايش را دوست دارد. اما راجب به اسم نهال،كمتر پيش اومده كه دخترى از قشر پايين به نام نهال باشد اگر هم باشد رايج نيست بنظرم اگر اسم رايج ترى انتخاب ميكرديد بهتر بود، وما كلى سئوال راجب به نهال داريم، كه چند مورد از اين سئوال ها ناگفته و نانوشته مانده!كه نهال بچه ى چندم خانواده است؟ چند فرزندند؟ و...
    باران:باران دخترى شوخ كه ما ميدونيم از نهال بزرگتر است و يك خواهر به نام ارزو دارد.سن و قيافه باران مجهول است. در طى
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با باران بيشتر همراه ميشويم او براى نهال يك دوست خوب است.
    زن عمو نهال(پروين خانم):اسم شخصيت انتخاب مناسبى است.عزيزم لطفا قيافه هارو توصيف كنيد تا ما بهتر ارتباط با شخصيت برقرار كنيم! اخلاق و رفتار اين شخصيت كمى ضد و نقيض است، گاهى نسبت با نهال بسيار دلسوز و مهربان است و گاهى نيست!همچنين به اين شخصيت خيلى تيكه پراندن نميخورد اما نازى با حرف هايش ناراحت ميشود.همچنين در رابـ ـطه با نازى و زندگى اش بيشتر توضيح دهيد تا ما بهتر موضوع را بفهميم اگر نازى دختر پروين نيست دختر چه كسى است و چگونه خانواده اش به اين ازدواج رضايت دادند؟!
    همچنين اينكه به جو بهادر و پروانه خواهر يا برادر ديگه اى دارد؟اين سه خواهر و برادر به ترتيب بچه هاى چندمند؟
    خب، شما براى ورود هر شخصيت مقدمه اى قرار نداديد و اشنايى با شخصيت هارا كمى تند تند شروع و تمام كرديد!مثلا در دو-سه پست ، با باران و ارزو و نيما و بهادر و با پروانه اشنا شديم!!
    شخصيت رضا يكهويى به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اومد و حتى نسبت رضا را هم نگفتيد!و ما در ١٠پست بعد از ورود رضا فهميديم او برادر اميد است. داستان شما ميشود گفت پر شخصيت است اما چون ما همان اول با همه اشنا شديم اين پر شخصيتى يا كم شخصيت خيلى به چشم نمى امد.روى شخصيت پردازى و ورود و خروج انها به قصه وقت بيشترى خرج كنيد.

    توصيفات:
    مكان:توى متن توصيف مكان نداشت تنها دو جا توصيف مكان به چشمم خورد كه اونم توصيفى نداشت!هنگامى كه نهال وارد اتاق شد شما فقط به ما گفتيد تركيب اتاق ياسى و سفيده!ميتونستيد كامل فضارو توصيف كنيد مثلا: از راه پله ها بالا رفتيم دو در خودنمايى ميكردند باران يكى از در هارا باز كرد كاغذ ديوارى هاى ياسى-سفيد خوشرنگ اولين چيزى بود كه به چشمم خورد كمى نگاهم و چرخوندم و با ديدن دراور سفيد با صندلى اى ياسى روبه روى در ناخودآگاه ياد ارزوهاى كودكيم افتادم،خانه اى كه درآن بزرگ شدم جايى براى ارزوهاى يك دخترك نوجوان نداشت و باران چقدر دنياى دخترانه زيبايى داشت. به سمت تخت كه جلوى كمد هاى ست سفيد بود به حركت درآمدم و كنار باران روى تخت ياسى رنگ نشستم!
    -اتاقت خيلى شيكه...
    اينطورى ما بهتر فضا را درك ميكنيم و يك پيش زمينه اى از اتاق باران داريم.
    توصيف احساس:خب،دراين مورد شما توصيف احساس داشتيد اما ان حسى كه القا ميكرديد ميتوانستخيلى بيشتر و تاثيرگذار تر باشد.به عنوان مثال در هنگام مرگ اميرسام شما احساسات نهال را توصيف كرديد اما اگر كمى بيشتر بش ميپرداختيد خواننده ميتوانست حس مادرى كه فرزندش و تمام انگيزه و شور زندگى اش را از دست داده بهتر درك كند يا در هنگام صحبت راجب به ارزو ميتوانستيد كمى با تامل بنويسيد و بهش بپردازيد تا خواننده حس و حال فضا را درك كند. توصيفات بسيار در تاثير گذارى موثرند وقتى شما سريع از توصيفات ميگذريد و به قول معروف سروتهش را هم مى آوريد خواننده حسى را كه بايد نميگيرد و جذابيت رمانت را براى خواننده كم ميكند.
    توصيف حالت:توصيف حالت خيلى كم به چشم ميخورد، تنها در چند قسمت گفتيد ''باران عصبى پايش را تكان ميداد'' و چند مورد ديگر. ميتوانيد توصيفات حالت را بى افزاييد و بيشتر ازش استفاده كنيد تا رمانى قوى تر و موثر تر داشته باشيد.
    توصيف چهره:در متن هيچ يك از شخصيت هارا از نظر ظاهرى براى خواننده توصيف نكرديد به عنوان مثال نهال چه شكلى دارد؟!ميتوانستيد در پستى اضافه كنيد: ارام چشمان قهوايم را روى هم ميگذارم حس
    ميكنم رنگ چشمهايم از غم تيره شده تيره و تيره تر، وقتى پسرم،امير سامم نيست كه بگويد مامان چشمهايم به تو رفته چرا بايد چشمانم قهوه اى باشد؟ به دستانم نگاه ميكنم، من با اين دستان سفيد دستان گندمى امير سام را ميفشردم من با اين دستان او را دراغوش ميگرفتم لعنت بر اين دستان سفيد، بعد از اميرسام اين چهره را نميخواهم.اين موهاى بلند مشكى را كه اميرسام دوستشان داشت را نميخواهم. بعد از سام ديگر هيچ چيز را نميخواهم حنى بينى اى كه هميشه فكر ميكردم عمل نميخواهد، حتى لبهاى نازكم كه روى گونه هاى برجسته اميرسام مينشست را هم نميخواهم.
    اينطورى يكباره چهره را توصيف كرديد كه خواننده خسته شود البته بهتر است توصيف به صورتى تدريجى در پستها قرار بگير.
    نويسنده عزيز توصيفات ارتباط خواننده را با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    برقرار ميكند روى توصيفات وقت بيشترى بگذاريد.

    ژانر: ژانر انتخابى شما اجتماعى است، كه با موضوع اعتياد رمانتان برداشت ميشود اما ژانرى كه من در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به وضوح ديدم تراژدى است.از آنجايى كه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما غمگين است پيشنهاد ميكنم ژانر تراژدى را به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خود اضافه كنيد،از نظر من اين ژانر بيشتر در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما ديده ميشد.

    زاويه ديد: زاويه ديد انتخابى شما اول شخص مفرد است كه تنها از زبان نهال گفته شده.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما رمانى است كه شخص خواننده بايد احساس شخصيت را درك كند براى همين اول شخص كه از زبان شخص دردكشيده بيان ميشود انتخاب مناسبى است.

    سير
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :خب،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما فراز و فرودى نداشت كه خواننده را به صورت جدى نگه دارد و جذب كند اگرهم بود در يك الى دو پست كاملا موضوع بسته ميشد و ديگر ذهن را درگير خود نميكرد(يعنى اگر منِ خواننده سه صفحه رو جا بندازم و ادامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو بخونم اتفاق خاصى نميوفته كه برگردم و صفحات قبل و بخونم ،ممكن است شما معمايى را در صفحات قبل شروع كرده باشيد اما با گذر از ان ديگر به ان مسئله بر نميخوريم،اين اتفاق اگر نيوفتد بهتر است چون خواننده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را با دقت ميخواند كه شايد مطالب سطحى در اخر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تعيين كننده باشد،توصيه ميكنم اين ويژگى را به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خود بدهيد).سير
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    كند بود كه اگر تندتر شود خواننده بيشترى جذب ميكند به عنوان مثال شما ميتوانيد اتفاقاتى كه براى ارزو افتاده بود را ميتوانستيد بال و پر بديد،توصيفات را بيشتر كنيد،و سرگذشت غم انگيزش را تماما به تصوير بكشيد.توصيفات كمك بسيارى ميكنند. در مورد علاقه ارزو به نيما شما در دو پست كل وقايع رو شرح داديد مختصر و كوتاه!اينطورى خواننده حس را نميگيرد.
    سير
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    كند بود پيشنهاد ميكنم روند سير را تندتر پيش ببريد

    مونولوگ:
    در ابتداى
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بين مونولوگ ها از نوشته هايى استفاده كرديد كه در وصف نهال بود. اين كار روش جالبى است اما در پست هاى ابتدايى بسيار ديده ميشد كه خواننده را خسته ميكرد توصيه ميكنم چند مورد رو حذف كنيد.
    در توصيفات هم اشاره كردم شما توصيف زيادى در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نداشتيد و اين باعث شده بود حس
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    كمتر به خواننده القا شود.روى توصيفات و مونولوگ نويسى خود بيشتر كار كنيد.

    ديالوگ ها:خب،ديالوگ هاى رمانتون در مورد پدر و عموى نهال صدق نميكرد.ادم معتاد معمولا حروف و كشيده ميگه و خيلى درست صحبت نميكنه و درواقع ما بايد بتونيم از روى صحبت كردنشون و ديالوگ ها متوجه بشيم اين شخص يك معتاده.از ديالوگ هاى عمو و پدر نهال اين برداشت نميشد،دليلش ميتواند استفاده ى كم از توصيف حالت باشد مثلا قبلاز شروع ديالوگ ميتوانيد بنويسيد: با لحن كشدارى كه معلوم بود تازه مواد مصرف كرده گفت... .
    همچنين ديالوگ هايى كه
    ايده: دخترى به نام نهال است كه زندگى غم انگيزى دارد و پدرش در سن ١٧سالگى مجبورش ميكند كه با پسرعموى معتادش اميد ازدواج كند،پس ازدواج پسرش اميرسام به دنيا مى ايد و اميد به زندان ميوفتد. نهال پسر٩ساله اش را در طى تصادفى از دست ميدهد و ...
    ايده ى رمانتان را در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هاى ديگر خوانده ام:ازدواج اجبارى،مرگ فرزندو...
    تفاوتى كه در اين گونه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها وجود دارد قلم، و اتفاقاتى است كه نويسنده ان هارا ازذهن مينويسد.با اتفاقات جديد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خود را از كليشه ها فاصله دهيد.

    باورپذيرى:خب، با توجه به وابستگيه نهال به مادر و خواهرش، تعداد دفعاتى كه بهشون سر زد و دلتنگى ها كم بود.همچنين حالات يك زن حامله را به خوبى توضيح نداديد. ميتوانستيد از درد هاى باردارى،لگد زدن بچه، تنهايى و ويار بيشتر بنويسيد. در دوران باردارى خانم ها بسيار حساس ميشوند و من اين را در رمانتان به وضوح نديدم.
    بهتر است به وضع ماليشون اشاره ميكرديد، چون ما در ادامه داستان داريم كه فاميل عموى نهال وضع مالى مناسبى دارند،عمويش چطور؟پدرش چه؟ و راجب به ازدواج نهال با اميد، كمى غير منطقى بود وقتى براى پدرش سودى ندارد چرا دخترش را مجبور به ازدواج كند؟اگر پاى پول درميان بود و دخترش را ميفروخت يا اگر عموى نهال شرط كرده بود، ى چيزى!اما در اين مورد براى من جاى سئوال داشت كه دليل كار پدرش چيست؟

    نثر:خب، نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما محاوره اى است، و از زبان نهال نوشته شده است.گاهى سعى كرديد با جملات ادبى متن را زيبا كنيد كه در مونولوگ هم گفتم در ابتداى پست اين جملات كمى زياد استفاده شده اند. نثر شما ساده و روان است. نثر گاهی باکلمات ادبی از نظم خارج میشد.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هاى محاوره اى گرچه راحت ترند اما به نظرم با نثر ادبى
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رنگ و بوى زيباى ادبيات ميگيرد، توصيه ميكنم روى متن ادبى براى
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خود فكر كنید.

    غلط املايى:غلط املايى در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    وجود داشت اما نه زياد گاهى اشتباه تايپى داشتيد كه من چند مورد را برايتان مثال ميزنم:(باران هنگام حرف زدن با اميرسام وقتى نوزاد بود)-من كجام خالتم...
    در پست ١١٣:قايم موشم
    با شيرينى به دست اومد...
    همچنين در رمانتون از(...) بيش از لزوم استفاده شده بود كه ميتوانيد براى جايگزينى از(،)استفاده كنيد.همچنين توصيه ميكنم از(.) نيز در متن خود بيشتر و به جا استفاده كنيد. و از(!) در مواقع لزوم
    *تكرار علامت در چند قسمت رمانتون ديده ميشد كه رفع بشه بهتره.

    قلم خوبی دارید لطفا با حل ایرادات رمانتون رو زیبا تر کنید
    عضو ازمایشی شورای نقد
     

    zeinab_jokal

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/17
    ارسالی ها
    964
    امتیاز واکنش
    12,422
    امتیاز
    714
    سن
    22
    محل سکونت
    پاریس کوچولو♥اوپاتان♥
    خیلی خیلی ممنون از اینکه اشکال های رمانم رو بهم گفتین. درمورد جلد من گفتم به سلیقه ی طراح باشه!چون خودم هم نمی خواستم کلا مشکی باشه درخواست دوباره دادم ولی نپذیرفتن! درمورد ازدواج اجباری نهال خب من شرح دادم که پدرش بخاطر پول شیربها و...غیره نهال رو مجبور به ازدواج کرد و درمورد بقیه اشکالات حتما رسیدگی و ویرایش می کنم و چند مورد رو بیشتر توضیح میدم.
     
    آخرین ویرایش:

    **سحربانو**

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/01
    ارسالی ها
    20
    امتیاز واکنش
    198
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    زینب خانم عزیز یه سوالی که برام پیش اومده دلیل رفتار خواهر نهال بعد از ازدواج شه،توی داستان دلیلشو ننوشته بودین،وهم اینکه بعد از اینکه امیرسام تصادف کردو فوت شد در مورد خواهرای نهال چیزی ننوشته بودین
     

    zeinab_jokal

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/17
    ارسالی ها
    964
    امتیاز واکنش
    12,422
    امتیاز
    714
    سن
    22
    محل سکونت
    پاریس کوچولو♥اوپاتان♥
    خب عزیزم من گفتم بعضی ها که چیزهایی رو ندارن خوبن ولی تا چیزی رو به دست میارن خودشون رو بزرگتر و بهتر از همه می بینن حتی به نزدیکترین آدم های زندگیشون...
    گمون کنم همچین چیزایی در جامعه پیش میاد اینکه کسانی که از اول چیزی رو نداشتن و یهویی زندگیشون تغییر می کنه خودخواه میشن! و درمورد اینکه بعد از مرگ سام از خواهرا چیزی نگفتم چون مبینا همون خودخواهی رفته تو جلدش پس قرار نیست تغییری کنه و درمورد بهار خواهر کوچیکترش خودم چیزی درموردش ننوشتم فوقش می نوشتم می گفتم ازدواج کرد پس همون یکی میشه:aiwan_light_heart:
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا