نقد رمان معرفی و نقد رمان کلبه ای میان جنگل| Zahra.bgh کاربر انجمن نگاه دانلود

پرنسس النا۹۲۷۷

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/03/22
ارسالی ها
1
امتیاز واکنش
136
امتیاز
106
سن
26
پست گزاریت واقعاعالیه و رمانت مهیج شده فقط این سباستین معلوم نیس چه مرگشه خیلی عصبی میکنه ادمو کاش زودتربفهمه نارسیسامادرشو کشته به خاطر گردنبندیادش نمیاد؟ روبی بایدالهه کامل بشه بنظرم قدرتش بیشتر تاانسان بدون نیرو.یکم از پیچیدگی رمانتو دورکن همه چیو مرموز نزار چون ذهنو خیلی د رگیر میکنه بغیرازاون قلم خوبی داری نسبت به جلد دوم خیلی عالی عمل کردی تااینجا موفق باشی عزیزم
 
  • پیشنهادات
  • zahra.bgh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/07
    ارسالی ها
    1,354
    امتیاز واکنش
    68,918
    امتیاز
    1,154
    سن
    25
    محل سکونت
    ساری
    ممنون از نقد خوبت عزیزم. سباستین همه چیز رو اوایل جلد آخر یعنی جلد چهارم می فهمه، می دونم خیلی پیچیده شده، ولی نمی خوام مثل خیلی از رمان ها سریع پیش برم. در مورد روبی هم باید بگم تو همه ی رمان ها دختره یک نیروی فوق العاده داره و فلان... من دوست ندارم در این مورد کلیشه ای عمل کنم عزیزم. آره تا حالا بخاطر گردنبند و اتصالش بوده. برای اینکه بدونی فقط می گم که در جلد آخر راز گردنبند به طور کامل برای همه افشا می شه. دیگه حرفی نمی زنم. بازم ممنون از نظرت اگر باز ابهام یا سوالی راجع به رمان داری تو صفحه ی شخصی بپرس.
     

    dokhtare_baran93

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/14
    ارسالی ها
    3
    امتیاز واکنش
    41
    امتیاز
    21
    سن
    30
    سلام ممنون از رمان خوبت فضاهای تخیلی خیییلی خوب توصیف شدند
    فقط حس میکنم یه سری از چیزا خیلی تکرار شده مثلا این ک مدام روبی شروع سفرش تا به اینجا رو مرور می‌کنه
    وااای اگه میشه زودی بقیه اشو بزار کلی مشتاقم ببینم تهش چی میشه
     

    zahra.bgh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/07
    ارسالی ها
    1,354
    امتیاز واکنش
    68,918
    امتیاز
    1,154
    سن
    25
    محل سکونت
    ساری
    سلام عزیزم ممنون از نقدت، ببین اگه من مدام شروع سفرش رو تکرار می کنم و اتفاقات رو دوباره توضیح می دم به این دلیله که خیلی ها اتفاقات جلد قبل رو فراموش کردن، این فقط محض یادآوری به خواننده هاست عزیزم، بازم ممنون از اینکه گفتی.
    سعی میکنم سریع تر پست بزارم ولی این جلد آخر نیست جلد چهارم جلد آخره
     

    آدینه

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/26
    ارسالی ها
    1,025
    امتیاز واکنش
    53,320
    امتیاز
    1,026
    محل سکونت
    اصفهان
    نقد این رمان توسط پست‌های ارائه شده نویسنده می‌باشد.
    # اسم‌رمان: نام رمان شما کلبه‌ای میان جنگل است. با خواندن نام رمانتان در وهله اول ژانر ترسناک و هیجانی و فانتزی در ذهنم نقش بست. متاسفانه نام‌رمانتان ژانرعاشقانه را به‌ تصویر نکشیده است؛ که این یک پوئن منفی برای شما است. نام رمانتان مرکب و ازکلمات عامیانه برای نامگذاریش استفاده شده است. نام رمانتان با محتوا تا حدودی هم‌خوانی دارد، دقت کن!
    هنگامی‌ که روبی مسموم شده بود و در خیالش در کلبه‌ای با لیانا ملاقات می‌کند.
    هنگامی که روبی ملکه‌کاترین را در کلبه‌ای میان جنگل ملاقات می‌کند و... .
    نام رمانتان طولانی و ساده است که باعث دفع مخاطب، تا جذب آن می‌گردد. رمان شما بیشتر در محوریت سباستین بود من به شما پیشنهاد می‌کنم، نام رمانتان را تغییر دهید.

    # جلد: تم و هارمونی رنگ جلد متشکل از رنگ ‌های خنثی است. رنگ‌های تیره و کمی سفید که در جلد نمایان است؛ ژانر تراژدی و ترسناک را به رخ می‌کشد. در جلد دختری با لباس سفید و موهای‌حالت دار که پشت سر آن، به صورت محو جنگل و کلبه قرار دارد؛ که با نام رمان در ارتباط است. جلدتان متاسفانه فاقد از ژانر‌های رمانتان است. دقت کن!
    رمان شما رنگ و عکس و... چیزی ندارد که ژانر عاشقانه را به تصویر بکشد. رمان شما ژانر تخیلی ندارد و این ژانر نیز در جلد مشاهده نشد!
    در پایین جلدتان جمله‌ای نوشته شده بود، با این مضمون (در این ظلمات شب، فانوس به دست؛ به دنبال نورم... نوری که روشن کند، تمام تاریکی‌های زندگی‌ام را... ) این جملات شاید از زبان روبی گفته شده باشد! پیشنهاد من استفاده از رنگ‌های روشن و عکسی که بتواند ژانرهای رمان را تصویر بکشد است. بهتر است؛ جلد ویرایش شود.

    #خلاصه: خلاصه رمان‌شما ساده بود. کل محتوای رمان را در برنمی‌گرفت و کلیتی از رمان را به مخاطب نمی‌داد. خلاصه رمان‌تان در مورد وقایقی است، که اول رمان با آن مواجه می‌شویم. خلاصه رمان‌تان تا حدودی توانست گره ایجاد کند ولی موفق نبودید؛ زیرا گره‌هایی را که با سوال ‌هایتان پرسیده بودید. در خط بعدی جواب دادید و گره‌ها را باز کردید. خلاصه باید ذهنیتی از رمان را به خواننده بدهد و با کلمات بازی کند؛ آن‌قدر جذاب باشد که مخاطب جذب کند. خلاصه باید بتواند گره در ذهن خواننده ایجاد کند و کشش لازم را داشته باشد.

    # مقدمه: مقدمه رمان می‌تواند شعر، قسمتی از رمان یا قطعه ادبی باشد. مقدمه باید بتواند حس‌و‌حال موجود برفضا را برساند. مقدمه رمان‌شما شعری با قالب‌مثنوی با رعایت وزن و قافیه بود. ولی نمی‌تواند من خواننده را آماده برای خواندن رمان کند. بهتر است ویرایش شود. از شاعر شعر هم نهایت تشکر بابات زحماتشان دارا می‌باشم.

    #شروع: شروع رمانتان خوب بود. هیجان و وهم را با خود همراه کرده بود. شروع رمانتان این چنین آغاز شده بود! روبی و مایکل شمشیر را از اتاق نارسیسا برداشته و فرار می‌کنند؛ در راه توسط نارسیسا و افرادش محاصره می‌شوند... . بهتر است کمی توصیفات به شروع رمان‌تان اضافه شود.

    # نثر: نثر رمانتان ادبی بود. نویسنده عزیزم شما تمام تلاش‌تان را کرده‌بودید؛ تا نثرتان منسجم و یک‌دست باشد. متاسفانه شما در برخی از قسمت‌ها از کلمات عامیانه استفاده کرده بودید. دقت کن!
    @ بیخ‌گوششان ----> کنار گوششان
    @ روبی با شنیدن این جمله سرش را به تندی برگرداند و نگاه تیزش را همچون خنجری گداخته مستقیما به چشم های دین پرتاب کرده و حرف آخرش را اول زد: (غلط)
    @ روبی با شنیدن این جمله سرش را به سرعت برگرداند و نگاه تیزش را همچون خنجری گداخته مستقیما به چشم های دین پرتاب کرده و حرف آخرش را اول زد: (صحیح)
    @ اما چارلی نیز کسی نبود که پا پس بکشد و میدان را خالی کند؛ (غلط)
    @ اما چارلی نیز کسی نبود که پا عقب بگذارد و میدان را خالی کند؛ (صحیح)
    @ نمی تونستم این اجازه رو بدم، (غلط)
    @ نمی‌توانستم این اجازه را بدهم، (صحیح)
    و...

    # سیر: دوست‌عزیز سیر رمان‌شما فرازونشیب‌های زیادی داشت. در اوایل رمان سیر خوب بود، ولی با مرگ‌مایکل سیر افت کرد و کند شد؛ که این امر موجب کسلی رمان شما شد. هنگامی که روبی به شهر الهه‌ها رفت سیر رمان تند شد و اتفاقات بدون وقفه‌ای پشت سر‌هم ردیف می‌شد. در قسمت‌های پایانی رمان سیردوباره خوب شد. من به شما پیشنهاد می‌کنم، اتفاقاتی هیجان‌انگیزتر در قسمت‌هایی از جمله؛ علف‌زار، قبرستان، دیدار با لیانا و... بگنجانید.

    # ژانر: رمان شما دارای دو ژانر عاشقانه و تخیلی بود.
    @ عاشقانه: این ژانر کل رمان را تحت پوشش قرار داده بود. ژانرعاشقانه می‌تواند؛ عشق والدین به فرزند باشد، عشق بین دوست باشد، عشق دو تا انسان باشد و... که در رمان شما شاهد آن بودیم. مثال: عشق روبی‌و‌مایکل، عشق جیمزو سلنا، عشق جاناتان به پسر و همسرش، عشق چارلی به روبی، عشق سباستین به روبی و... باشد.
    @ تخیلی: رمان شما، فاقد ژانر تخیلی بود. ژانر تخیلی با کلمه دیگری به نام علمی همراه است. ژانرعلمی_تخیلی به ژانری گفته می‌شود، که براساس منطق و واقعیت است. مانند: فناوری نانو، سیاره‌های منظومه‌شمسی،
    راه شیری و... . بهتر است، ژانر فانتزی جایگزین این ژانر شود؛ ژانر فانتزی، موجودات و مکان‌ها و... درکل ایده، ساخته و پرداخته ذهن می‌باشد.

    # ایده: ایده رمان شما دختری بود که قدرت نیمه الهه دارد، ولی می‌خواهد انسان شود؛ تا با کارکتر منفور رمان یعنی نارسیسا بجنگد و او را شکست دهد و... . همیشه جنگ بین فرشتگان و شیاطین، نور و تاریکی و... بوده است؛ این به معنای تکراری بودن ایده است. این خود نویسنده و توانایی‌های خود او است، که باعث می‌شود نگـاه دانلـود از کلیشه‌ای بودن دور شود.

    # زاویه‌دید: زاویه دید رمان شما سوم شخص بود. زاویه دید دانای کل یعنی‌ این‌که بتواند، کل محتوای رمان را پوشش بدهد. شما اکثریت رمانتان از دیدگاه روبی بیان می‌شد و کمی از نارسیسا و سباستین رویداد‌ها بیان می‌شد. شما می‌توانستید از دیدگاه چارلی یا جاناتان، اتفاقاتی که می‌توانست در کوهستان رخ دهد را بیان کنید. شما موفق نشدید احساسات و حالات، همه کارکترهای اصلی را بیان کنید. شما در این بخش ضعیف عمل کردید. دقت کنید!
    @ با هجوم این افکار تازه، لبخند کجی روی لب های سباستین نشست، اتفاق نادری که هر چند سال یک بار به وقوع می پیوست و حتی خودش را متعجب و شگفت زده کرد. (غلط)
    @ با هجوم این افکار تازه، لبخند کجی روی لب های سباستین نشست، اتفاق نادری که هر چند سال یک بار به وقوع می پیوست و حتی خودش را متعجب و شگفت زده می‌کرد. (صحیح)

    # دیالوگ‌و‌مونولوگ: دوست‌عزیزم، در رمان شما اول مونولوگ و بعد از آن دیالوگ نیز به چشم می‌خورد. مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها هر کدام بار اطلاعاتی را با خود حمل می‌کردند. دیالوگ‌های ماندگاری در این رمان شاهد نبودیم، چون زاویه‌دید این رمان دانای‌کل است؛ انتظار می‌رفت در بین مونولوگ‌ها جملات ماندگار و به یاد ماندنی به کار رفته باشد. در دیالوگ‌ها از علامت‌اختصاری(_) استفاده کرده بودید؛ که باعث می‌شد خواننده گیج نشود. این یک پوئن مثبت برای شما است، اما متاسفانه در برخی از قسمت‌های رمان فقط دیالوگ رد و بدل می‌شود؛ که خواننده گیج می‌شود. دقت کن!
    # شخصیت‌پردازی: شخصیت‌پردازی را خوب به تصویر کشیدید.
    @ روبی: دختری که دو رگه ازنسل الهه‌ها و انسان است. دختری احساساتی که قصد دارد، انسان شود؛ تا نارسیسا را نابود کند.
    @ سباستین: پسری24 ساله در سن 4سالگی توسط نارسیسا دزدیده می‌شود. پسری مغرور، سرد، مهربان و... شخصیت سباستین بی‌ثبات است؛ به دلیل این‌که نارسیسا به او طلسم‌انتقال‌نیرو وصل کرده است.
    @ جاناتان: رئیس افراد کوهستان، جادوگر، مردی‌مهربان ودلسوز برای مردمانش، عاقل و باهوش، پدرسباستین و... .
    @ چارلی: پدر روبی، در اوایل مردی خودخواه و خودرأی نشان داده شد. در اواخر رمان مردی مهربان که جان دخترش را نجات داد. حرف‌های او در آخر رمان شوک کننده بود.
    @ جیمزوسلنا: دوعاشق، دو انسان، دو زوج، دو دوست روبی، که روبی را در سفرش همراهی می‌کند. این دو شیطنت‌هایی‌ داشتند که به جا بود.
    @ نارسیسا: شخصیت بد و منفور رمان، شخصی که حتی‌ به نزدیکانش هم رحم نمی‌کند، زنی پلید که خواسته‌های خودش در الویت است.

    # توصیفات:
    @ توصیف‌ظواهر:شما در قسمت توصیفات ظاهر ضعیف عمل کردید. تقریبا هیچ‌گونه تصویری از شکل چهره و لباس‌های شخصیت‌ها به جز رنگ مو و چشم بعضی افراد _ مثل سباستین_ بیشتر توضیح نداده بودید. لطفا چهره و نوع لباس پوشیدن افرادی مانند: جاناتان،نارسیسا،هنری، کوتوله‌ها، بیراس‌ها، سلنا، روبی، چارلی و جمیز و... را نیز توضیح بدهید. در صورت نبود توصیفات کافی، تصور خواننده با ذهنیت شما فرق می‌کند.

    @ توصیف‌حالات: شما در این بخش تقریبا موفق عمل کردید. مانند: مایکل طاق باز روی زمین خوابیده و با چشم های نیم باز به او می نگریست... ولی هنوز جای کار دارد، برای مثال: موقعی که روبی و مایکل موفق به دزدیدن شمشیر از اتاق نارسیسا شدن، انتظار پریدن بالا و سر‌وصدا داشتیم. هنگام مرگ مایکل، روبی فقط نعره زد! این باعث مصنوعی شدن رمان می‌شود؛ زیرا کسانی که عزیزی از دست می‌دهند. شیون و گریه‌زاری، زجه، افسردگی و... را با خود دارد.
    @ توصیف‌احساسات: در این قسمت حدود موفق عمل کردید. مانند: چند ساعتی از پروازشان می گذشت و دیگر هر سه نفر آن ها خسته و درمانده شده بودند، در آن تاریکی، منظره ی زیر پایشان نیز، قابل دیدن نبود و این باعث می شد که بیشتر احساس بد و ناراحت کننده ای به آن ها دست بدهد. اما بازم جای کار دارد، مثلا: هنگامی که جاناتان فهمید پسرش زنده‌ است، آن‌هم بعد از بیست‌سال انتظار خوش‌حالی زیاد و ترس از دست دادن دوباره‌اش را داشتیم.
    @ توصیف‌مکان: نویسنده عزیز متاسفانه در این بخش ضعیف عمل کردید. هیچ‌گونه ذهنیتی در مورد مکان‌ها ندادید و فقط آن‌ها را نام بردید. برای مثال:روبی نگاهی به سابیروس که در گوشه ای لمیده بود،
    الان برای من خواننده سوال پیش می‌آید، که کجا لمیده بود؟ داخل‌جنگل، کنار کوه، داخل‌غار، داخل‌دریا و... بهتر است در این بخش زیاد کار کنید.
    توصیفات این امکان را به ما می‌دهد، تا بتوانیم رفتار و کردار و قافیه ونوع پوشش و... کارکتر را بهتر بشناسیم. با کمک‌توصیف مکان آن‌ها را همچون صحنه تئاتر، در ذهنمان به تصویر بکشانیم؛ با آن‌ها خو بگیریم و... .
    نکته قابل ذکر این است که؛ توصیفات باید آرام‌آرام و به تدریج باشد.

    # اصول‌نگارشی: شما تمام سعی‌تان را برای رعایت اصول نگارش انجام دادید، اما تاحدودی موفق بودید· دقت کن!
    @ اما دیگر حرفی نزد، زیرا دوست داشت زودتر خود را به سلنا و جیمز برساند که یقینا اکنون مضطرب و نگران بودند، گذشته از آن، روبی بیشتر در آن فکر بود که: آن منطقه به هیچ وجه امن نیست. (غلط)
    @ اما دیگر حرفی نزد. زیرا دوست داشت زودتر خود را به سلنا و جیمز برساند؛ که یقینا اکنون مضطرب و نگران بودند. گذشته از آن، روبی بیشتر در آن فکر بود که؛ آن منطقه به هیچ وجه امن نیست! (درست)
    @ سابیروس هنگامی که اطمینان یافت، زمان رفتن فرا رسیده است، به نرمی از روی زمین برخواسته و آهسته آهسته ارتفاعش را بیشتر کرد. (غلط)
    @ سابیروس هنگامی که اطمینان یافت، زمان رفتن فرا رسیده است؛ به نرمی از روی زمین برخواسته و آهسته آهسته ارتفاعش را بیشتر کرد. (صحیح)

    # غلط‌املایی: در رمان شما غلط املایی یکی به چشم خورد. توجه‌کن!
    مطلق---->مطلع
    مطلق: آزاد و ‌رها، بی شرط و قید، غیرمقید و... .
    مطلع: آگاه، با خبر، اطلاع دارنده و... .
    دوست عزیز با یک اشتباه کوچک کل معنی جمله را تحت تاثیر قرار دادید.
    اشتباهات تایپی در رمان‌تان به چشم می‌خورد. مانند:
    شانه تی---->شانه‌ای
    بی‌خورد----> می‌خورد
    نبابا----> نه‌بابا
    و...
    شما با یک بازبینی می‌توانید اشکالات را رفع کنید.

    امیدوارم از نقد بنده در جهت پیشرفت رمان‌تان استفاده کنید.
    عضوشورای‌نقد
    122282
     

    ghazal-m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/28
    ارسالی ها
    959
    امتیاز واکنش
    9,572
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    NEVER EVER LAND
    { به نام خدا}

    نام رمان :
    نام رمان شما کلبه ای میان جنگل بود! این نام در وهله ی اول بیشتر به نظر مخاطب می رساند که احتمالا با نگـاه دانلـود در ژانر ترسناک، طرف است. چرا که وجود کلبه و جنگل بیشتر موهش و هراس انگیز است و البته، می تواند تا حدودی بیانگر خیالی بودن هم باشد. با این وجود ژانر عاشقانه در نام، چندان به چشم نمی خورد! نام رمان باید به گونه ای باشد که تا حدودی با محتوای رمان همخوانی داشته باشد... اما، نام رمان شما فقط دربردارنده ی کلبه ی کاترین که در میان جنگل بوده و یا همان کلبه ای که بعد از مسموم شدن روبی، او به آنجا رفت و لیانا را دید است. این موضوع به تنهایی کافی نیست؛ حتی، اگر آن کلبه شاید قرار باشد که نقش حیاتی را در آینده ایفا کند. پیشنهاد می کنم حوادث مهم تر را برای انتخاب نام در نظر بگیرید تا در ذهن خواننده گره ای ایجاد کند که موجب جذب وی به رمان شود.

    جلد رمان :
    جلد رمان شما ترکیبی از یک دختر و کلبه بود که نام رمان و احتمالا شخصیت اصلی که رو بی بود را به نمایش می گذارد! جلد نمی توان گفت که با محتوا همخوانی داشت؛ اما، گویای ژانر تخیلی نبود و فقط رنگ های تیره غم و اندوه موجود در رمان را به خواننده القا می کرد! مانند نام، جلد هم رنگ و بویی از ژانر عاشقانه را در خود نداشت! روی هم رفته جلد بدی نبود! اما، بهتر است ویرایش شود...

    خلاصه رمان :
    خلاصه رمان شما، خلاصه ای بود که کلیت داستان را در اختیار خواننده می گذاشت و می گفت که قرار است با این چنین حوادثی رو به رو شود. خلاصه ابتدا جذاب بود و نویسنده با به کار بردن سوال هایی که تقریبا می توان از آن ها به عنوان مهارت وی یاد کرد، ذهن خواننده را وادار به پویش و جرقه زدن می کرد و باعث می شد خواننده بابت سوال هایی که خود نویسنده در ذهن او ایجاد می کرد، داستان را شروع کند. اما، متاسفانه در ادامه با دریافت پاسخ سوال ها، دیگر خلاصه جذابیتی نداشت. البته، طولانی بودن آن هم باب طبع همه نخواهد بود. لطفا ویرایش کنید.

    مقدمه رمان :
    مقدمه رمان شما شعری بود که تنها از شخصیت اصلی دختر گفته بود. این مقدمه زیبا بود؛ اما، زیبایی ملاک نیست و به تبع آن، کافی هم نیست. مقدمه، شعر، متن و یا حتی ترانه ایست که شما بر طبق دانسته ها و وقایعی که برای روی دادن در رمانتان در نظر دارید، به کار می گیرید. مقدمه بیشتر برای آشنا کردن خواننده با حال و هوای رمان است... چیزی که در مقدمه ی شما شاهدش نبودیم. پیشنهاد می کنم مقدمه را پیش از آنکه انتخاب کنید، وقایع اصلی رمانتان را روی کاغذ بیاورید و به آن ها نظم دهید و بعد برای پیدا کردن متن یا موارد مورد نظرتان اقدام کنید.

    ژانر رمان :
    فانتزی : این ژانر به خوبی و به وضوح در رمان دیده می شد! از قدرت های روبی و نارسیسا و گردنبند سباستین گرفته تا شهر الهه ها و...
    عاشقانه : خب این ژانر از همان ابتدا و حتی با وجود مرگ مایکل دیده می شد. احساس روبی به او مدام گفته می شد و وجود زوج عاشق، سلنا و جیمز، هم گویا بود و در انتها هم که شاهد ابراز علاقه ی سباستین به روبی بودیم. انتخاب این ژانر به خوبی صورت گرفته.
    * در دسته بندی ژانر ها ما چیزی به اسم تخیلی نداریم و علمی-تخیلی صحیح آن است. که در رمان شما نبود. زانر رمان شما فانتزیست.

    شروع رمان :
    شروع رمان شما تا حدودی خوب بود و هیجان آمیخته به ترسی را شاهد بودیم. اینکه مایکل و روبی به دنبال شمشیری رفتند و پس از آن نارسیسا آن ها را به دام انداخت و خواننده مشتاق می شد بداند که در ادامه چه بلایی سر این دو نفرمی آید. اما، در ادامه و با مرگ مایکل سیر کند می شود و هجوم اوردن شخصیت های زیاد، جذابیت شروع در پست اول را می گیرد!

    ایده رمان :
    ایده این جلد از رمانتان که من به عنوان یکی از مخاطبان خواندم، به این شکل بود که روبی برای مقابله با نارسیسا می خواهد قدرت هایش را از دست بدهد و به یک انسان تبدیل شود تا راحت تر با وی مقابله کند. از گفته های بالای پست ها و همچنین، حرف هایی که بین روبی، سلنا و جیمز گفته می شد و قسمت هایی که از زاویه نارسیسا نوشته می شد، می توان فهمید که نبردی در راه است. نبردی بین دو سپاه، یکی تاریک و دیگری روشن! خب در اصل این ایده ی نبرد بین دو سپاه خوب و بد، نور و تاریکی، شیطان و فرشته کمی بیش از حد مورد استفاده ی نویسندگان قرار گرفته و تکراری به حساب می آید. اما، این شخص نویسنده است که با قلم خود می تواند ایده را از کلیشه دور کند...

    سیر رمان :
    سیر رمانتان برخی قسمت ها خوب و برخی قسمت ها تند می شد. برای مثال هنگامی که روبی به شهر الهه ها رفت، همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد؛ از آشنایی شان با آنجا گرفته تا گرفته شدن قدرت روبی و راز هایی که سباستین درست همانجا می خواست از آن ها پرده برداری کند. انتهای رمان هم هول زده تمام شده بود و جای بیشتری برای پردازش حوادث و اتفاقات وجود داشت.

    زاویه دید :
    زاویه دید رمان شما سوم شخص بود. اما، ما بیشتر شاهد بازگو شدن حوادث از دید روبی بوده ایم و کمتر از نارسیسا و سباستین حوادث را به نظاره نشستیم! بعلاوه، جاناتان هم شخصیتی پررنگ در رمان شما بود که اگر از زبان وی حوادثی را که در نبود روبی اتفاق افتاده بود، از دید او می گفتید خیلی بهتر بود!

    نثر رمان :
    نثر رمانتان نثری روان بود و ادبی با دیالوگ هایی که محاوره نوشته شده بودند. در نثر رمان کمابیش شاهد تلفیق غیر منطقی نثر ها بودم. یعنی، در برخی قسمت هایی که خارج از دیالوگ ها نوشته می شد، شما از کلماتی محاوره استفاده کرده بودید که اشتباه است.

    دیالوگ ها و مونولوگ ها :
    دیالوگ های رمانتان مجموعا خوب بودند و به جا. یعنی دیالوگ هایی که روزمره باشد و موجب خستگی شود، دیده نمی شد و از طرفی هم هر کدام از افراد حاضر در رمانتان لحن بیان خاص خودش را داشت و شما به خوبی از پس تفکیک شخصیت هایتان برآمدید! همچنین قواعد دیالوگ نویسی و علائم آن را به خوبی رعایت کردید. از " - " هم استفاده کردید.
    مونولوگ در رمان شما به آن شکل وجود نداشت در حالی که حتی در زمانی که زاویه ی دید نگـاه دانلـود سوم شخص است می توان از زبان دانای کل درباره ی شخصیت ها صحبت کرد و مونولوگ های ماندگار و زیبایی را به نمایش گذاشت.
    مونولوگ ها و دیالوگ ها جمعا حاوی اطلاعات بودند. اما، در برخی قسمت ها هم فقط دیالوگ وجود دارد که سبب گیج شدن مخاطب می شود.

    شخصیت پردازی :
    روبی : شخصیتی بود که برای نجات سرزمین و مردمش دست به مقابله با شخص قدرتمندی می زند و با وجود ضعف های شخصیتی ای که دارد سعی می کند محکم باشد و ترس را به خود راه ندهد. به این شخصیت بیشتر از همه پرداخت شده بود.

    جاناتان : شخصیتی مهربان و دوست داشتنی که طبق گفته های باقی شخصیت ها و اعمال خودش، منطقی است و تصمیماتش عاقلانه است و تکیه گاه محکمی برای مردم است. به این شخصیت تا حدودی خوب پرداخت شده بود. اما، جای پرداخت بیشتر هم وجود داشت.

    چارلی : پدر روبی که اوایل رمان کمی بیش از حد نفرت انگیز به نظر می رسید و روبی از او متنفر بود؛ اما، ناگهان در انتهای رمان و پیش از مرگش شخصیتی فداکار و دوس داشتنی جلوه کرد و خواننده را متعجب کرد. این شخصیت کمی ناگهانی تغییر کرد و حرف های انتهایی وی با روبی هم به شدت شوکه کننده بود؛ چرا که به جای بحث و جدل های همیشگی شان، از هم با افتخار حرف می زدند!

    سباستین : بعد از روبی این شخصیت پررنگتر از بقیه به خواننده شناسانده شد. شخصیتی سرد و مغرور و خودرای که برای خواننده تکراری بود؛ اما، جلوتر وقتی دلیل رفتار های عجیب و قدرت هایش گفته شد و دوگانگی های احساسی وی به نمایش گذاشته شد، از حالت تکرار خارج شد!

    سلنا و جیمز : این دو، زوج عاشقی بودند که برای دوستشان حاضر بودند هر کاری انجام دهند و فداکاری شان قابل ستایش بود. بعلاوه، شیطنت های مخصوص به خود را داشتند که این موضوع در حد تعادل بود و نه شیطنت هایشان زیاد و خسته کننده بود و نه کم! یک زوج دوستداشتنی بودند.

    نارسیسا : ملکه ای بی رحم که حتی به خانواده و خدمتگزارانش هم رحم نمی کرد و بسیار قوی بود و زیرک! این شخصیت با وجود آنکه بیشتر از زبان دیگران به تصویر کشیده شده، اما، خواننده می توانست او را تجسم کند.

    توصیفات و فضاسازی ها :

    توصیفات ظواهر : خب ظواهر تا حدودی توصیف شده بودند. مثلا لباس های روبی، سلنا و بقیه در مهمانی و قبل از آن، گفتن برخی از اجزای چهره ی الهه ها و...اما، برخی از شخصیت ها توصیف آنچنانی درباره شان نداشتیم تا بتوانیم به راحتی از عهده ی تصور کردنشان برآییم. مثل : دین، امیلی، آدریان و... که البته با توجه به نقش های کمرنگشان این ایراد تا حدودی قابل چشم پوشی است. اما، اینکه در این قسمت تنها به رنگ چشم و مو بسنده کنید، کافی نیست!

    توصیف احساسات و حالات : توصیفات احساسات و حالات از جمله نقاط قوت رمان شما بود و شما به خوبی خواننده ها را از احساسات شخصیت هایتان و حالات برخورد هایشان در موقعیت های مختلف آگاه و خواننده را در فضاسازی کمک می کردید. اما، جای کار بیشتری هم داشت!

    توصیف اماکن : توصیف اماکن از جمله مواردیست که در رمان های تخیلی که خیلی وقت ها مکان هایشان وجود خارجی ندارند و تجسمشان برای خواننده سخت است، مهم است و در رمان شما این موضوع کم به چشم می خورد.شما جای توصیف بیشتری برای قصر نارسیسا و مادربزرگ روبی داشتید؛ همچنین کلبه، اقیانوسی که روبی و همراهانش در آن به شنا پرداختند و ... شما تنها به ذکر برخی چیز ها مثل رنگ اقیانوس بسنده می کردید. کافی نیست! به شدت جای کار دارد...

    باور پذیری :
    رمان شما از لحاظ باور پذیری جز در رفتار پایانی چارلی و روبی مشکلی نداشت و تقریبا حوادث منطقی و پشت هم نوشته می شدند.

    نکات اخلاقی :
    نویسنده ی عزیز، توجه داشته باشید که مخاطب رمان شما ممکن است از هر سنی باشد! اینکه شما دقیقا به بـ ـوسه و ... اشاره کنید صورت درستی ندارد و در پی آن ممکن است سخت گیری های فیلترینگ بر رمان شما اعمال شود. اینکه غیرمستقیم برخی چیز ها مانند این ها که به آن شکل، اهمیتی ندارد اگر بسته تر عنوان شوند، بی شک لطمه ای به رمان و موضوع اصلی آن نخواهند زد!

    ایرادات نگارشی و علائم :
    در برخی از قسمت ها علائم نگارشی اشتباه استفاده می شد. مثل :
    بیخ‌گوششان = کنارِ گوششان
    یک موضوعی را عنوان کنم. اگر می خواهید درباره ی جمله ای توضیح بیشتر بدهید باید آن جمله را بین دو خط تیره بگذارید نه دو پرانتز! این جمله جمله ی معترضه ی توضیحی است و علائم خاص خودش را دارد!
    مثال :
    موضوع آن بود که جادو بر روی روبی تاثیری نداشت، ( درست مثل زمانی که در دریاچه ی آرون اثر جادو از بین رفته و تنها با آمدن به موقع پوسایدون، او و مایکل توانستند از دریاچه بگذرند.) -> غلط
    صحیح :
    موضوع آن بود که جادو - درست مثل زمانی که در دریاچه ی آرون اثر جادو از بین رفته و تنها با آمدن به موقع پوسایدون، او و مایکل توانستند از دریاچه بگذرند. - بر روی روبی تاثیری نداشت.
    مشابه این ایراد زیاد بود.

    ایرادات نگارشی را هم بسیار شاهد بودم. مثل:
    می زاری ، می زارم و... = می ذاری، می ذارم و... = عامیانه ی بگذاری، بگذارم و...( در خیلی از پست ها دیده می شد! )
    همش = همه اش = متن ادبی است؛ استفاده از واژه ی محاوره اشتباه است! ( پست چهل و دوم )
    چشم افتاد = نگاه افتاد یا چشم خورد ( پست پنجاه و ششم )
    بلاخره = بالاخره ( پست شصت و دوم و برخی دیگه )
    بینی اش از شدت درد سر و ضعف بدنش خونریزی کرده بود = جمله نامفهومه! با برداشت خودم تصحیحش می کنم. = بینی اش از شدت درد سر شده و بخاطر ضعف بدنش خونریزی کرده بود! ( پست شصت و پنجم )
    چهارچنگولی = این واژه برای نثر ادبی کمی توی ذوق می زد ( پست شصت و ششم)
    چند ثانیه بعد نفس عمیق و صداداری به گوش رسید و هر سه نفرشان را از جا پراند = زیرآب که سباستین ریه هاش پر آب میشه، سباستین و روبی کنار همن. سه نفر نیستن. اگر سلنا و جیمز هم در نظر بگیریم چهار نفر می شن. + ایراد در نگارش جمله = چندثانیه بعد، صدای نفس عمیقی به گوش رسید و هر دو (چهار) نفرشان را از جاپراند.
    نگاهی بازوی مجروحش انداخت. = نگاهی به بازوی مجروحش انداخت. ( پست نود و یکم )
    نحو احسنت = نحو احسن ( پست نود و سوم )
    روبی جیغ خفه ای کشید = سلنا جیغ خفه ای کشید = اون قسمتی که روبی وارد جمع میشه با لباس قرمز و همه مبهوتن این اشتباه رخ داده. ( پست صد و سوم )

    موفق باشید؛ قلمتون مانا!
    " عضو آزمایشی شورای نقد نگاه دانلود "
    122282
     
    آخرین ویرایش:

    «n-i-y-a»

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/07
    ارسالی ها
    1,909
    امتیاز واکنش
    53,694
    امتیاز
    916
    سلام نویسنده عزیز

    #نام
    اسم انتخابی شما "کلبه ای میان جنگل" بود. ژانرهایی که با خوندن اسم به ذهنم خطور کرد، ژانرهای ترسناک و هیجانی بود؛ حدس زدم که که فانتزی هم میتونه باشه. با توجه به ژانرهای انتخابی شما، اسم دیدی از ژانرها نمی داد و علاوه بر اون ژانر عاشقانه ای در اسم مشخص نبود. نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ترکیب کلمات ساده ای بود که کششی رو در خواننده ایجاد نمی کرد؛ اسم نگـاه دانلـود بهتره در حین جذابیت خودش، در خواننده کشش ایجاد کنه و غیرتکراری باشه؛ علاوه بر اون دیدی از محتوا بده. پیشنهاد میدم که اسم رو تغییر بدید و با توجه به اینکه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مسئله اصلی خودش رو سباستین قرار داده بود، می تونید اسم رو بر این اساس انتخاب کنید.

    #جلد
    عکس اصلی جلد شما، تصویر دختری در جنگل بود که زمینه عکس یه کلبه هم قرار داشت. چنین تصویری به طور کل با اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مطابقت داشت؛ اما با توجه به رنگ ها نمی شد ژانر به خصوصی که در ژانرهای انتخابی شما باشه برداشت کرد. جلد شما از رنگ های سفید، مشکی و طوسی تشکیل شده بود و ژانرهای ترسناک و تراژدی رو می شد ازش فهمید؛ ولی متاسفانه چنین ژانرهایی بین ژانرهاتون نبود. از جلد ژانر عاشقانه هم مشخص نبود.
    پیشنهاد میدم که جلد رو کمی ویرایش کنید.

    #خلاصه
    خلاصه شما در حین اینکه یکم طولانی بود، اطلاعاتی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نمی داد. خلاصه خواننده رو با فضای شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    آشنا می کرد. خلاصه نگـاه دانلـود بهتره که برای خواننده جذاب و کنجکاو کننده باشه، گره اساسی ایجاد کنه و اطلاعاتی از داستان بده و همزمان کل محتوا رو لو نده که خواننده مشتاق خواندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بشه. در خلاصه شما، سوالاتی پرسیده شده بود که گره های کوچیک در ذهن خواننده ایجاد کرده بود، اما شما در بعد اون، به سوالات پاسخ دادید و جذابیتش رو از بین بردید.

    #مقدمه
    مقدمه، مکمل عناصر دیگه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هست و فضا سازی می کنه. به نظر من، مقدمه ارتباطی با شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نداره و خواننده رو آماده خوندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نمی کنه و زمینه رو براش فراهم نمی کنه. پیشنهاد میدم که این بخش ویرایش شه.

    #(نقد درونی) شروع
    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با مونولوگ بود و مایکل و روبی شمشیر رو از اتاق نارسیسا دزدیدند. ایده جالب و تازه ای رو انتخاب کرده بودید و این سوال پیش می اومد که آیا موفق میشن یا نه. پیشنهاد میدم که توصیفات این بخش رو یکم بیشتر کنید.

    #ژانر
    ژانر انتخابی شما، عاشقانه و تخیلی بود.
    ژانر عاشقانه به خوبی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما مشهود بود؛ اما شما می توانست از این ژانر بهتر استفاده کنید. با توجه به اتفاقات ماورایی درون
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که هیچ دلیل و منطقی براش وجود نداره، توصیه می کنم ژانر فانتزی رو جایگزین کنید. ژانر تخیلی، یا بهتره بگم ژانر علمی- تخیلی، مختص اتفاقاتی است که براش دلیل و منطقی وجود دارد. با توجه به اتفاقات درون
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما می تونید از ژانرهای دیگر هم استفاده کنید.

    #دیالوگ ها و مونولوگ ها
    دیالوگ ها و مولونوگ های نگـاه دانلـود باید در حال تعادل باشه، یعنی به همان اندازه که دیالوگ هست، مونولوگ هم باشه تا خواننده کسل نشه. نبود این تعادل باعث کسل شدن خواننده میشه.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما این تعادل رو تونسته بود حفط کنه و این یه ویژگی مثبته. پیشنهاد میدم در رمانتون از دیالوگ های ماندگار هم استفاده کنید. شما در دیالوگ های دو نفره از _ استفاده کرده بودید، اما بعضی جاها از دستتون در رفته بود و باعث گیج شدن خواننده می شد، توصیه می کنم این ایراد رو هم رفع کنید. هم دیالوگ ها و هم مونولوگ ها هر کدوم به صورتی اطلاعات رو به خواننده منتقل می کرد.

    #علائم نگارشی و غلط املائی
    1)علائم و اصول نگارشی: شما سعی کرده بودید همه علائم نگارشی رو رعایت کنید اما زیاد موفق نبودید.
    مثلا:
    مایکل سرش را به آرامی روی شانه ی او تکیه‌ داده و خندید. گویی خنده اش همچون ریختن نفت بر روی آتش قلب چاک چاک روبی بود، زیرا با حرص و بغض، با آن دست هایی که هر لحظه بر شدت لرزشش افزوده می شد، ضربه ی محکمی به صورت مایکل زد و گفت:
    صحیحش:
    مایکل سرش را به آرامی روی شانه ی او تکیه‌ داده و خندید؛ گویی خنده اش همچون ریختن نفت بر روی آتش قلب چاک چاک روبی بود؛ زیرا با حرص و بغض، با آن دست هایی که هر لحظه بر شدت لرزشش افزوده می شد، ضربه ی محکمی به صورت مایکل زد و گفت:

    2) غلط املایی و اشکالات تایپی: تا جایی که دیدم، غلط های املایی و تایپی زیاد نداشتید و می تونید با یه بازبینی رفعشون کنید.
    مثلا:
    مطلق...مطلع
    خوشنود...خشنود

    #زاویه دید
    شما برای زاویه دید، سوم شخص رو انتخاب کرده بودید. چنین زاویه دیدی برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های این چنینی مناسب تره، به دلیل اینکه نویسنده به طور کامل روی همه بخش ها تسلط داره. شما می تونستید خیلی بهتر از این زاویه دید استفاده کنید و در هر زمان و مکان، از شرح حال شخصیت ها بگید و احساساتشون رو بیان کنید. توصیه می کنم بهره بهتری از این زاویه دید ببرید.

    #شخصیت پردازی
    روبی: دختری بود که قصد داشت انسان بشه و معشوقش رو همون ابتدای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از دست داد. شخصیت شجاعی داری و با توجه به موقعیت و سنش، مناسبشه.
    سباستین: پسری که فرزند خونده ی نارسیسا است و قصد آسیب به روبی رو داره. شخصیتش کمی تناقض داره، گاهی سرده، گاهی خون گرم و مهربونه؛ بهتره این تناقض رو کمی از میان ببرید.
    نارسیسا: شخصیت منفی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و مادرخونده ی سباستین که با طلسمی از او استفاده می کنه. با توجه به جایگاهش، شخصیتش مناسبه.
    در شخصیت پردازی، خیلی بهتر کار کرده بودید، آفرین!

    #توصیفات
    1)توصیف چهره: توصیفات چهره در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    زیاد در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دیده نمی شد، اگر توصیفات بود، به طوری توصیف کردید که توی ذهن خواننده جای نگرفته. خواننده هیچ تصوری از شخصیت ها نمی تونه داشته باشه.
    توصیفات باید تدریجی باشه. چهره های زیادی بود که می تونستید توصیف کنید: مثل روبی، جاناتان، مایکل، سلنا، چارلی، نارسیسا و...
    2)توصیف مکان: توصیفات مکان هم خیلی کم دیده می شدند، کم بودن توصیفات از یه حدی که پایین تر میره باعث گیج شدن خواننده میشه.
    3)توصیف احساسات: در مورد توصیف احساسات بهتره کار کرده بودید، اما این گزینه هم هنوز برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما خیلی کم بود، با توجه به زاویه دید و نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، شما دستتون خیلی بازه برای توصیفات. شما احساسات هر کدوم از شخصیت ها رو می تونید به طور جداگانه توصیف کنید. ولی در این بخش خیلی بهتر کار کرده بودید، آفرین!
    4) توصیف حالات: در این مورد تلاش خودتون رو کرده بودید و نسبتا موفق بودید. خواننده میتونست به خوبی صحنه مرگ مایکل رو تصور کنه و حالت صورت و بدنش رو در ذهن شکل بده.
    در کل، بهتره روی کلیات توصیفاتتون کار کنید و جزئیات رو لحاظ کنید.

    #نثر
    نثر شما ادبی بود. با وجود اینکه تمام تلاشتون رو کرده بودید، اما در متن، گاهی کلمات محاوره دیده می شد که توصیه می کنم با یه باز بینی رفعشون کنید. نثر با زاویه دید همخوانی داشت. در انتخاب نثر موفق بودید و تا حدی توانسته بودید روی توصیفات مسلط باشید.

    #سیر
    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، دارای فراز و نشیب های زیادی بود که این باعث می شد خواننده کسل نشه؛ اما با مرگ مایکل، سیر ناگهان دچار افت میشه و این کندی باعث زدگی خواننده میشه. با این وجود در اواسط
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دوباره سیر اوج میگیره و اتفاقات برای خواننده پشت هم ردیف میشه و در آخر همه چیز نرمال تموم میشه. توصیه می کنم که سیر رمانتون رو یه دست کنید.

    #ایده
    ایده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما، رو در رویی افرادی بودند که صلح رو می خواستند و افرادی که طمع کار و ظالم بودند. این ایده، چندان جدید نبود و این خلاقیت یک نویسنده است که بتونه اون رو از کلیشه بودن دور کنه. شما تلاشتون رو کرده بودید که از این کلیشه بودن دور شید، ولی پیشنهاد میدم که اتفاقات جدیدتری رو برای رمانتون در نظر داشته باشید.

    خسته نباشید.
    "عضو شورای نقد انجمن نگاه دانلود"


    122282
     

    kianick

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/14
    ارسالی ها
    750
    امتیاز واکنش
    25,173
    امتیاز
    843
    محل سکونت
    دل آتش!
    سلام دوست عزیز :)
    متاسفانه من موقع نقد جوگیر می‌شم لحنم خیلی جدیه ناراحت نشو :aiwan_lightsds_blum:

    نام:
    نام انتخابی شما کلبه‌ای در میان جنگل بود. نام ژانر فانتزی را کماکان در بر می‌گرفت. نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با خلاصه و مقدمه و همچنین محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مرتبط بود.
    نام به خواننده، یک هدف و اصل از داستان یعنی همان کلبه‌ی میان جنگل را می‌داد و متشکل از سه کلمه‌ی کلبه _خانه‌ی کوچک_ ، میان _وسط، داخل_ و جنگل محوطه‌ی احاطه شده با درخت و گیاه، انبوه_ بود منتهی بیشتر ژانر ترسناک را به تصویر می‌کشید و مخاطب انتظار داستانی با محتوای این چنینی داشت. لطفا اسم را عوض کنید.

    جلد:
    جلد رمتن شما ترکیبی از رنگ‌های سفید و سیاه بود و به صورت دختر تصویر نور می‌تابید. به این معنا که فضای سیاه و سفید اشاره به جو داستان _ناامیدی و دلسردی_ دارد و نور به معنای امید است که پدیدار می‌شود. پشت سر دختر کلبه‌ای وجود دارد که در میان درختان کاج است و کلبه‌ی میان جنگل در اسم را نشان می‌دهد. جمله‌ی استفاده شده در جلد مناسب است و به مقدمه، خلاصه و داستان می‌خورد لیکن همان‌طور که گفته شد، جلد نیز بیشتر ژانر ترسناک را القا می‌کرد و خبری از ژانر عاشقانه نبود.

    خلاصه:
    خلاصه‌ی داستان شما متاسفانه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را لو داده است. دقت کنید، شما چند سوال مطرح کرده‌اید:
    اما آیا واقعا همه چیز آنطور پیش می رفت که روبی می خواست؟
    آیا سرنوشت می گذارد که او به راحتی راه خود را ادامه دهد؟
    این دو سوال گره‌هایی نچندان اساسی در ذهن خواننده ایجاد می‌کند اما شما بلافاصله و در همان قسمت خلاصه جواب آن‌ها را داده‌اید که گره‌های بوجود آمده از بین می‌روند.
    همچنین در آن‌جایی که گفته بودید:
    او در ادامه مجبور می شود که تک و تنها به راهش ادامه دهد
    مخاطب می‌فهمد که روبی تا حدودی دوستانش را از دست می‌دهد و تک و تنها می‌شود. خلاصه فضای حاکم بر داستان را به مخاطب نشان می‌دهد ولی کل سیر داستان را به صورت کلی شرح نمی‌دهد بلکه تنها اتفاقات چند پست اول _روبرویی با نارسیسا برای بدست آوردن شمشیر_ را نشان می‌دهد.
    خلاصه گرهی در ذهن ایجاد نمی‌کند و در کل مناسب نیست. لطفا آن را عوض کنید.

    مقدمه:
    با تشکر از شاعر عزیز این شعر، عروض و وزن‌ها رعایت شده بودند و شعر کاملا قافیه داشت. قالب آن مثنوی و مقدمه، مکمل خلاصه بود ولی مخاطب را چندان برای فضای داستان آماده نمی‌کرد. اما متاسفانه چندان مکمل عناصر دیگر _مانند محتوی داستان، سیر و ..._ نبود.

    ژانر:
    ژانرهای منتخب شما عاشقانه و تخیلی بود. ژانر عاشقانه در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما به وضوح دیده می‌شدر مانند عشق روبی و مایکل و یا عشق جیمز و سلنا.
    اما در رابـ ـطه با ژانر تخیلی، ژانر تخیلی بیشتر برای داستان‌هایی به کار می‌رود که در آنها از فناوری‌های نوین و بسیار پیشرفته و گاه دور از دسترس استفاده شده است.
    پیشنهاد می‌کنم که ژانر فانتزی را جایگزین ژانر تخیلی کنید همچنین ژانری مثل ماجراجویی نیز جایز است.

    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما صحنه‌ی برداشتن شمشیر از اتاق نارسیسا را به تصویر می‌کشید. شروع ادامه‌ی جلد قبل بود و گره‌هایی ور ذهن مخاطب جدید ایجاد می‌کرده و یادآوری اتفاقات گذشته برای مخاطب قدیمی بود اما شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هیجان لازم را داشت و در کل خوب بود.

    نثر:
    نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما در متن ادبی و در دیالوگ‌ها محاوره‌ای بود. متاسبانه در بعضی جاها نثر ادبی متن، فعل محاوره‌ای داشت. نکته‌ای که جلب توجه می‌کرد استفاده نکردن از افعال تکراری، اختصار بعضی از آن‌ها و تنوع بود که به کشش و جذابیت نثر کمک کرده بود به طوری که کلمات بدون خطا و اشتباه پشت سر هم آورده شده و فعل ها به هم مرتبط بودند. برای مثال:
    روبی، سلنا و جیمز با عجله از جا برخاستند تا از اتاق خارج شوند، اما ناگهان متوجه شدند که سباستین نیز پشت سر آن ها ایستاده است، در حالی که تا چند ثانیه ی قبل گمان می کردند او خوابیده است، اکنون کاملا جدی و مصمم آن ها راتا رفتن نزد رئیس اردوگاه همراهی می کرد.

    اما در همین رابـ ـطه‌ی اختصار افعال مشکلی وجود آمده بود. شما بعضی افعال ره به اشتباه و در جای نادرست کوتاه کرده بودید مانند:

    روبی نگاهی به سباستین انداخت که ظاهرا به این موضوع علاقمند شده و فورا پرسید ...


    روبی نگاهی به سباستین انداخت که ظاهرا به این موضوع علاقمند شده بود و فورا پرسید ...

    غیر از آن مشکلات دیگری نیز وجود داشت‌ مثلا کلمات انتخابی تناقض داشتند و یا در جای نادرستی استفاده شده بودند.
    مثلا:
    روبی نگاه خیره اش را به آن شمشیر دوخته و در حالی که از شدت هیجان نفسش بند آمده بود، در دل زمزمه کرد:

    همان‌طور که میدانید زمزمه به معنای سخن گفتن زیرلبی با تن صدای پایین است در حالی که شما قید مکانی دل را استفاده کرده بودید.
    و یا مثلا:

    " نزدیکی‌های درخت‌های اطراف"
    که از نظر دستوری اشتباه است و باید حذف شود.

    "نزدیکی درخت‌های اطراف"

    همچنین بعضی افعال در زمان نا مناسب استفاده شده بودند. برای مثال این جمله در خلاصه:
    آیا همه چیز همان‌طور پیش می‌رفت که روبی می‌خواست؟
    در این جا فعل گذشته آورده شده و این در حالی است که در جمله‌ی بعدی فعل حال آمده است. فعل جمله‌ی اول غلط است، باید به صورت زیر استفاده شود:

    آیا همه چیز همان‌طور پیش می‌رود که روبی می‌خواهد؟

    و یا این جمله در پست 9#:
    زیرا مایکل همان کسی بود که همچون سارق تبهکاری، دخترش را از چنگش بیرون آورد.

    در این جا هم آورد فعل حال است در حالی که گذشته شرح داده شده است:

    زیرا مایکل همان کسی بود که همچون سارق تبهکاری، دخترش را از چنگش بیرون آورده بود.

    لطعا یکبار نثر را چک کنید و چنین اشتباهاتی را اصلاح :)

    سیر:
    شما در اوایل داستان متعادل پیش رفتید، یعنی نه کند و نه تند اما متاسفانه اواسط
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    سیر تند می‌شد. لطفا توضیحات بیشتری در آن قسمت ارائه و سیر را متعادل کنید. سیر و داستان به دلیل کمبود توصیفات _که در قسمت خود به صورت مفصل تفسیر می‌شوند_ حوصله سر بر و کسل کننده شده بود.

    زاویه دید:
    زاویه‌ی دید انتخابی شما سوم شخص مفرد _دانای کل_ بود که با توجه به وحود شخصیت‌های نسبتا زیاد بهترین گزینه بود. از مزایای این زاویه‌ی دید دسترسی به افکار و احساسات همه‌ی شخصیت‌ها است و در کل، دست نویسنده در آن باز است. شما در استفاده از آن موفق بوده‌ و به تمام شخصیت‌ها مسلط بودید.

    توصیفات
    توصیفات حالات:
    شما در این قسمت تقریبا موفق بودید. به خوبی حالات هر فرد در موقعیت‌های مختلف را شرح داده و وضعیتش را مشخص کرده بودید اما ضعف‌هایی هم وجود داشت. بدای مثال واکنش اولیه‌ی روبی به مرگ مایکل تنها فریاد بود در حالی که باید با زجه و گریه همراه می‌شد.

    توصیف احساسات:
    شما در این قسمت نسبتا خوب بودید ولی باز هم مشکلاتی وجود داشت. شما به خوبی احساسات میان افراد را با توصیف حالات مخلوط کرده و منظور را به مخاطب رسانده بودید مانند:
    روبی صبر کرد تا او به اندازه ی کافی دور شود و آن گاه با نفرت گفت:
    _پسره ی خودخواهِ بی تعادل!

    اما جاهایی هم بود که از توصیف باز مانده و برخی واکنش‌ها نیز نامعقول، غیرمنتظره و نا به جا بودند. برای مثال انتظار هیجان و شعف بیشتری در موقع پیدا کردن شمشیر می‌رفت، نه این که در دل خوشحالی کنند!
    و یا عکس‌العمل بلافاصله‌ی روبی به هنگام مرگ مایکل. خواننده انتظار داشت شما توصیفات بهتری از گریه‌های روبی به هنگام واکنش اولیه و بردن او از دریاچه داشته باشید.
    در ضمن بهتر است از بعضی چیزها که نام بـرده‌اید بیشتر بگویید. برای مثال خواب روبی که در پست‌های اولیه نام بـرده شده بود. باید آن را کم کم توصیف می‌کردید.
    لطفا توصیفات مورد نظر را اضافه کنید.

    توصیفات مکانی:
    توصیفات مکانی در داستان شما چندان دیده نمی‌شود و این باعث می‌شود که هیجان داستان کم شود چون خواننده تصویر درستی ندارد!
    شما تنها به نام بردن مکان‌هایی نظیر دره، علفزار، خانه‌ی کوتوله‌ها و ... بسنده کرده و توضیح بیشتری به مخاطب نداده بودید. دقت کنید، در این صورت تصویری که در ذهن خواننده تشکیل می‌شود با چیزی که در ذهن شما به عنوان نویسنده وجود دارد، متفاوت است و این باعث بوجود آمدن یک شکاف بین خواننده و نویسنده می‌شود.
    به خصوص در داستان‌های فانتزی این چنینی که فضای مورد نظر زائیده‌ی ذهن نویسنده است و چندان در زندگی واقعی وجود ندارد، توصیفات باید بسیار قوی باشند.

    توصیفات ظاهر:
    شما در قسمت توصیفات ظاهر ضعیف عمل کردید. تقریبا هیچ‌گونه تصویری از شکل چهره و لباس‌های شخصیت‌ها به مخاطب نداده و تنها به شرح رنگ مو و چشم بعضی افراد _ مثل سباستین_ بسنده کرده بودید.
    لطفا چهره و نوع لباس پوشیدن بقیه‌ی افراد مانند جیمز، سلنا، روبی، چارلی و ... را نیز شرح دهید. در صورت عدم وجود توصیفات کافی، تصور خواننده با ذهنیت شما فری می‌کند.
    در کل توصیفات داستان خواننده را راضی نمی‌کردند و بهتر است توصیفات مذکور اضافه شوند.


    اشکالات تایپی، غلط‌های املایی و علائم نگارشی:
    اول از همه از اشتباهات تایپی و غلط‌های املایی شروع می‌کنیم. در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما غلط املایی وجود نداشت ولی اشکالات تایپی در جای جای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به چشم می‌خورد که با یک دور چک کردن حل می‌شود. مانند:
    زو ... زود
    نبابا ... نه بابا
    خوشنود ... خشنود
    و ...
    در علائم نگارشی شما اصول ویراست را بجز در معدودی، رعایت کرده بودید اما آن‌ها در جای نادرست و در بعضی موارد زیاد از حد استفاده شده بودند. مانند:
    جیمز با دقت به چشم های سباستین نگاه کرده و با گیجی پرسید؟
    به جای ؟ باید از . استفاده شود.
    و یا در کل داستان، از ویرگول زیاد از حد استفاده بودید که باعث مکث‌های بیش از اندازه و در نتیجه اذیت شدن خواننده است. مانند:

    زمانی که روشنایی روز از لای شاخ و برگ درختان جنگل، بر روی زمین افتاد، فهمید که دیگر وقت رفتن است.

    زمانی که روشنایی روز از لای شاخ و برگ درختان جنگل بر روی زمین افتاد، فهمید که دیگر وقت رفتن است.
    و یا:
    گرفته و بی توجه به آه و ناله اش؛ او را مجبور به نشستن کرد و لجوجانه تکرار کرد:
    که به جای ؛ باید از ، استفاده شود.

    شخصیت پردازی:
    شما تقریبا در این مورد موفق بوده‌اید و چهره‌ی درستی از شخصیت‌ها به مخاطب ارائه کردید و شخصیت‌ها مطابق با سن و موقعیتشان رفتار می‌کردند.
    مانند:
    روبی: دختری شجاع و عاشق، وفادار به دوستان که وظیفه‌ی سنگینی را به دوش می‌کشد.
    جیمز: دوست روبی و معشوق سلنا است. پسری وفادار به دوستی و اندکی گیج است و رفتاری طنز آمیز دارد‌.
    سلنا؛ دخترز دانا و شجاع که عاشق جیمز است و دوست روبی است.

    دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
    هم دیالوگ و هم مونولوگ در داستان شما استفاده شده بود که بین این دو تعادل نسبی وجود داشت. دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها هر دو حاوی اطلاعات بودند و دیالوگ‌ها حرف به یادماندنی‌ای نداشتند.
    در دیالوگ‌ها از : و _ استفاده کرده بودید که خود یک نکته‌ی مثبت است اما در بعضی جاها مخاطب گم می‌شد و یا سه نفر در حال مکالمه بودند اشخاص مشخص نبودند. مانند:

    جیمز با دقت به چشم های سباستین نگاه کرده و با گیجی پرسید؟
    _با منی؟
    _از اسمش معلومه، تنها میوه ایه که بیماری ها رو شفا میده.
    _پس چرا من تا حالا ندیده بودمشون؟


    جیمز با دقت به چشم های سباستین نگاه کرده و با گیجی پرسید:
    _با منی؟
    روبی با اکراه گفت:
    _از اسمش معلومه، تنها میوه ایه که بیماری ها رو شفا میده.
    سباستین پرسید:
    _پس چرا من تا حالا ندیده بودمشون؟

    ایده:
    روبرویی و جنگ نور و تاریکی بر علیه هم همیشه بوده است و این دیگر به تخیل شما بستگی دارد که مسیر داستان را چطور از کلیشه دور کنید. شخصیت سیاه داستان شما نارسیسا بود و روبی و عده‌ی زیادی از مردم، در مقابل آن بودند. دوست عزیز، متاسفانه شما داستان را چندان از کلیشه دور نکرده بودید :)

    باورپذیری:
    با توجه به ژانر فانتزی و تخیلی بودن داستان بر باورپذیری آن عیبی وارد نیست و از طرفی اتفاقی خارج از برنامه و کاملا غیرقابل باور در داستان نیفتاده.

    به امید پیشرفت قلمت، موفق باشی :)


    "عضو آزمایشی شورای نقد "
    122282
     

    Mahlaaaaaa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    331
    امتیاز واکنش
    20,559
    امتیاز
    741
    سن
    25
    محل سکونت
    مشهد
    "به نام خدا"

    نام رمان:
    نام انتخابي براي رمان كلبه اي ميان جنگل بود.
    اين اسم در وهله ي اول، ژانر ترسناك و مهيج و در ذهن خواننده به وجود مياره.
    نام رمان بهتره با ژانر ها، موضوع رمان و جلد هماهنگ باشه.
    در رابـ ـطه با رمان شما نام، با موضوع مرتبطه اما ژانر هاي انتخابي و نشون نميده، پس بهتره ويرايش بشه.


    جلد رمان:
    جلد رمان برگرفته از رنگ هاي تيره و سرد است.
    اين نوع رنگ ها بيشتر براي رمان هاي تراژدي و ترسناك استفاده ميشه. جلد رمان ژانر هاي انتخاب شده رو نشون نميده.
    براي نشون دادن ژانر عاشقانه بهتره كه از رنگ هاي گرم استفاده بشه، و يا از عكس هاي دو نفره و يا جمله اي كه به ژانر عاشقانه مربوط بشه.
    جمله ي نوشته شده، در اين ظلمات شب، فانوس به دست؛ به دنبال نورم، نوري كه روشن كند، تمام تاريكي هاي زندگي ام را.
    خوب اين جمله احتمالا از زبان روبي نوشته شده، جمله در رابـ ـطه با رمان و مشكلات روبي هستش و مشكلي نداره.

    ژانر :
    ژانر هاي انتخابي عاشقانه و تخيلي بود.
    در رابـ ـطه با ژانر عاشقانه ميتونم بگم درست انتخاب شده بود. و عشق بين روبي و مايكل و جيمز و سلنا ديده ميشد.
    ولي در رابـ ـطه با ژانر تخيلي اين ژانر اشتباه انتخاب شده از ژانر تخيلي براي امور غير قابل دسترس و فناوري نوين استفاده ميشه. بهتره ژانر فانتزي جايگزين ژانر تخيلي بشه.
    هم چنين ژانر ماجراجويي هم ميتونه ژانر مناسبي براي رمانتون باشه.

    مقدمه:
    مقدمه ي رمان شعري بود كه در رابـ ـطه با رمان انتخاب شده بود.
    مقدمه ميتونه قطعه شعر، دكلمه، متني مناسب در رابـ ـطه با رمان باشه.
    مقدمه، خوانندرو با حال و هواي رمان اشنا ميكنه و از نظر روحي اون و اماده ميكنه.
    مقدمه تون نتونسته بود به اندازه ي كافي فضا سازي كنه و هم چنين ارتباطي با ژانر ها هم نداره پس بهتره ويرايش بشه.

    خلاصه:
    در رابـ ـطه با خلاصه بايد بگم خلاصه چند خط مختصر و مفيدي هستش كه اطلاعات كلي از رمان ميده اما رمان و لو نميده.
    در خلاصه بايد چندين گره گفته بشه، و اون گره ها اونقدري جذاب باشه كه خوانندرو ترغيب به خواندن رمان كنه.
    در خلاصه ي شما فقط اتفاقات اوليه رمان بيان شد.
    سوال هايي پرسيديد كه ميشه گفت گره بود اما شما سوال ها رو جواب دادين و گره باز كرديد.
    بهتره خلاصه طبق توضيحات گفته شده ويرايش بشه.


    شروع رمان:
    شروع رمان با پيدا كردن شمشير توسط روبي و مايكل بود.
    شروع مهيج و جديدي بود و و شما هيجان و به خواننده وقتي كه اون دو نفر توسط نارسيسا محاصره شدند و رسونديد.
    شروع خوبي بود و در اين باره تبريك ميگم.


    نثر رمان:
    ما دو نثر داريم. ادبي و محاوره.
    نثر محاوره نثر ساده اي است و فهم اون هم بِه مراتب راحت تره، چون نثري هست كه ما روزانه از اون استفاده ميكنيم.
    نثر ادبي نثري سخت تر اما زيبا تر از نثر محاوره هستش. به دليل اينكه در نثر ادبي از كلمات ادبي، آرايه و استعاره هاي ادبي استفاده ميشه.
    نثر شما نثر ادبي بود؛ شما در حفظ اون موفق بوديد جز چند مورد كه اشتباه شده بود و آلبته با يك باز نگري برطرف ميشه.
    مثل:
    نميتونستم اين اجازه رو بدم.
    صحيحش:
    نمي توانستم اين اجازه را بدهم.
    يا
    بيخ گوششان:
    بيخ يك كلمه ي محاورس و بهتره از معادل استفاده بشه.
    مثل كنار گوش، نزديك گوش و ...

    توصيفات:
    ما چند نوع توصيف داريم.
    توصيف احساس، توصيف حالت، توصيف مكان و توصيف ظاهر.
    در رباطه با توصيف ظاهر بايد بگم شما در اين باره موفق نبوديد.
    بهتره به گونه اي توصيف كنيد كه خواننده تصوير ذهني اي از شخصيتتون تشكيل بده.
    رمان شما شخصيت زيادي نداشت پس ميتونستيد خيلي بهتر توصيف كنيد.
    توصيف ظاهر يعني بيان كردن رنگ چشم ، رنگ مو، اندام، لباس، و ...
    توصيف احساس:
    خوب در ربطه با توصيف احساس بهتر بوديد، احساس ناراحتي، استرس، هيجان و شادي و به خواننده رسونديد.
    توصيف حالت:
    در توصيف حالت خوب بوديد اما جاي پيشرفت داره.
    بهتره قبل از نوشتن ديالوگ شخصيت حالت اون و ذكر كنيد.
    مثلا شخصيت در اون لحظه ايستاده، نشسته، خوابيده و ...
    توصيف مكان:
    در رابـ ـطه با توصيف مكان هم ضعيف عمل كرده بوديد.
    مي تونستيد اتاق نارسيسا ، جنگل و هر مكاني كه شخصيتتون در اونجا حضور داره رو بهتر توصيف كنيد.
    نويسنده ي محترم، بيان توصيفات به شكل صحيح خيلي خيلي به زيبايي و روند پيشرفت رمانتون كمك ميكنه، در نظر داشته باشيد كه توصيفات تدريجي و اروم اروم بيان ميشه.

    سير رمان:
    سير رمان بهتره نه كند باشه و نه تند.
    سير رمان با توصيفات نسبت مستقيم داره وقتي توصيفات شما به خوبي و به اندازه برقرار باشه سير رمان هم به طور خود به خود مرتب ميشه.
    در رابـ ـطه با سير بايد بگم سير شما فراز و نشيب زيادي داشت. در بعضي قسمت ها كند و در بعضي قسمت ها خيلي كند پيش ميرفت.
    بهتره با يك بازبيني كلي سيرتون و هماهنگ كنيد.
    مثلا در قسمت قبرستان با وجود سير كند واقعا كسل كننده و خسته كنده نوشتيد پس بهتره ويرايش كنيد.


    ديالوگ و مونولوگ:
    ديالوگ و مونولوگ در رمان بهتره در تعادل باشه.
    زياد بودن مونولوگ و كم بودن ديالوگ و بالعكس خواننده رو خسته ميكنه كه خوشبختانه شما اين مشكل و نداشتيد و ديالوگ ها و مونولوگ هاتون در تعادل بودند.
    در نوشتن ديالوگ از (-) استفاده كرده بوديد كه مناسب بودو اطلاعات بيشتر در ديالوگ ها بود.
    اما موردي كه در رمان به چشم ميخورد، نويسنده ي عزيز ما در ديالوگ بين دو شخصيت اسم شخصيت ها رو نمي بريم، اما در ديالوگ بين ٣ نفر و بيشتر اسم شخصيت ذكر ميشه، به دليل اينكه خواننده كاملا گيج ميشه و متوجه نميشه كي داره صحبت ميكنه مثلا بنويسيد:

    روبي:
    جميز:
    سباستين:

    ايده: ايده ي شما در رابـ ـطه با دختري بود كه قدرت ماورايي داشت، اون حاضر بود قدرتشو از دست بده و مثل يك انسان معمولي باشه اما به اهدافش برسه. ايدتون، ايده اي كليشه اي بود؛ اما اين انتظار از نويسنده ميره كه رمانشو جوري بنويسه كه از كليشه اي بودن خارج بشه.

    شخصيت پردازي:
    روبي: شخصي بود كه براي نجات مردم دست به هر كاري ميزند. او با شخص قدرتمندي مي جنگه. شخصيت شجاع و دليري از اون نشون داديد.
    كسي و كه دوست داشت اول رمان از دست داد.
    ديالوگ هاش مناسبش هست.
    سباستين: فرزند خوانده ي نارسيسا، و دشمن روبي، شخصيت مغرور و محمكمي از اون نشون داديد. در بعضي از قسمت ها شخصيت گرم، و در بعضي شخصيت مغروري داشت، كه البته اين دوگانگي شخصيت و در ادامه از بين برديد.
    نارسيسا: در رابـ ـطه با نارسيسا بيشتر شخصيت هاي رمان صحبت ميكنند و خواننده ميتونه از اون تصوير ذهني اي تشكيل بده، مادر خوانده سباستين كه جادو گر هستش و شخصيت شو بي رحم نشون داديد.


    غلط هاي املايي و اشكلات نگارشي:
    غلط هاي املايي در رمان ديده نميشه و بيشتر اشكلات نگارشي هستش.
    جز كلمه ي ميزارم كه اشتباهه و مي ذارم درسته.
    خوشنود هم اشتباهه و خشنود درستش هست.
    و اشكالات نگارشي پسوند به كلمه ي قبل نمي چسبه.
    ضخيمش اشتباهه و ضخيم اش درسته.
    همش اشتباهه و همه اش درسته.
    و مورد ديگه استفاده از كلمه ي چارچنگولي!
    نويسنده ي عزيز اينجور كلمات در نثر ادبي استفاده نميشه و بهتره از معادل ادبي استفاده كنيد.
    و مورد ديگه در قسمتي از رمان گفتيد در دل زمزمه كرد.
    زمزمه به معناي صحبت كردن اروم هستش و زمزمه در اين جا كاربرد نداره بهتره اصلاح بشه.
    شما در حفظ علائم نگارشي تمام سعي خودتون و كرده بوديد اما خيلي موفق نبوديد.

    مثال ميزنم:
    هنوز در يك نقطه متوقف شده و بي حركت مانده بود كه براي يك لحظه عبور نيرويي عجيب را احساس كرده و به ثانيه نكشيد كه صداي فرياد بلندي برخاسته و حضور شخصي را پشت سرش احساس كرد.
    در اين جمله هيچ علامت نگارشي اي استفاده نشده.
    صحيحش:
    هنوز در يك نقطه متوقف شده و بي حركت مانده بود؛ براي يك لحظه، نيرويي عجيب را احساس كرده، و به ثانيه نكشيد كه صداي فرياد بلندي برخاسته و حضور شخصي را پشت سرش، احساس كرد.
    روبي صداي شكستن و خرد شدن قلبش را شنيد هنگامي كه پدرش در تابوتي طلايي بر روي دست ها جا به جا شده و با احترام بسيار به طرف مرز جادويي بـرده شد.
    در رابـ ـطه با اين جمله بهتره كه اينطور نوشته بشه و البته علائم نگارشي هم در اون رعايت بشه.
    روبي، هنگامي كه تابوت طلايي پدرش را بر روي دست ها ديد، و ديد كه چگونه با احترام جا به جا ميشد و به طرف مرز جادويي ميرفت، صداي شكستن و خورد شدن قلبش را شنيد.


    زاويه ديد:
    زاويه ديد انتخابي داناي كل بود، زاويه ديد مناسب و فكر شده انتخاب شده بود. در رمان هايي مشابه رمان شما بهترين انتخاب براي زاويه ديد داناي كل و يا سوم شخص هستش، زاويه ديد داناي كل زاويه ديد گسترده اي هستش و نويسنده خيلي بهتر ميتونه تمام حالات و جزئيات و بررسي كنه.
    بهتره در رابـ ـطه با اين زاويه ديد كمي مطالعه كنيد تا استفاده ي بهتري از اون ببريد.


    باور پذيري:
    با توجه به اين كه ژانر رمان فانتزي هستش كه البته بِه اشتباه تخيلي انتخاب شده، موردي بر غير قابل باور نداره و مورد عجيبي ديده نميشه.


    نكات اخلاقي:
    نويسنده ي عزيز، خواننده هاي رمان شما افراد زير ١٢ سال و ... هستند و بهتره نكات اخلاقي در رمان نداشته باشيدو طبق عرف بنويسيد.

    خسته نباشيد.

    "منتقد ازمايشي انجمن نگاه دانلود"
    EFE6620E-D0F4-40AD-BF01-13BF4AE4C12B.jpeg
     

    ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    با سلام
    ویرایش رمان بر اساس نقد تایید شد
    امید است در ادامه رمان نیز همه موارد ذکر شده را رعایت فرمایید
    با تشکر
    مدیریت نقد – ~*~havva~*~

    photo_2017-06-26_13-50-37.jpg
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا