نقد رمان معرفی و نقد رمان او، بدون من | زهرااسدی کاربر انجمن نگاه دانلود

زهرااسدی

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/05
ارسالی ها
628
امتیاز واکنش
44,447
امتیاز
881
محل سکونت
کانادا
سلام عزیزم
خیلی خوشحالم که با من همراه هستید و رمان رو دوست دارید.
بار اول بهش گفت جریان هوو داشتنش فرمالیته اس، و بچه که دنیا بیاد اون میره و به این خانم پول دادن که باردار بشه. در واقع بهش فهموند که عمید زن نگرفته نگه داره زن گرفته که باردار بشه فقط. اما بار اخر میاد و براش توضیح میده که این بچه در واقع بچه خودش و عمید هست و با رحم اجاره ای باردار شده.
البته فکر کنم باید رو اون قسمت یه بار دیگه کار کنم شاید خوب توضیحش ندادم.
ممنونم که انقدر قشنگ خوندی که غلط املایی رو هم متوجه شدی و بهم گفتی.
ممنونم ازت :)
 
  • پیشنهادات
  • Nazigol

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/05
    ارسالی ها
    181
    امتیاز واکنش
    1,875
    امتیاز
    377
    سن
    22
    محل سکونت
    خونه!!!
    درسته. بار اول وقتی عمید هم پیشش بود گفت مرجان براشون بچه میاره و میره.
    بار دوم صفحه ی ۸ جریان رحم اجاره ای رو کامل می گـه:
    سر به زیر انداختم. مادرم داشت از غصه نابود می‌شد. چرا نگویم؟ چرا او را نه ماه عذاب دهم؟ در دل گفتم " فقط همین یک بار عمید. فقط مامان و بابام بدونن"
    و گفتم. گفتن همانا و از حدقه در آمدن چشمان مادر همان. حیرت کرده بود و باور نمی‌کرد. گفت می‌خواهی مرا آرام کنی و از خود قصه در آورده ای.
    _فکر کردی من بچه ام افسانه؟ برن تو آزمایشگاه و... استغفرلله.
    توضیح دادم. از اینترنت برایش مطلب آوردم. سر آخر به دکتر صائب زنگ زدم و با مادرم حرف زد. برایش توضیح داد. مادرم که گوشی را قطع کرد خیره چشمانم شد. ناگهان مرا در آغـ*ـوش کشید و از نو اشکش سرازیر شد.
    _خدا منو ببخشه. چقدر به عمیدخان حرف زدم. چقدر خون دل خوردم. و همان طور که در آغوشش بودم با کف دست به کمرم کوبید و گفت:
    _چرا انقدر زجرم دادی افسانه...
    طفلک مادرم. خدا مرا ببخشد. او نیز به نوبه خود معتقد بود کار من و عمید به صلاح نیست. این پنهان کاری را درست نمی‌دانست. اما دیگر برایم مهم نبود. نه اینکه مهم نباشد. اما همین که مادر و پدرم دیگر غصه مرا نمی‌خورند و می‌دانند من مادر خواهم شد راضی ام نگاه می‌داشت. تنها چیزی که از مادرم خواستم این بود که به جان من قسم بخورد و این نه ماه، مُهر خاموشی به لب هایش بزند. می‌دانستم اگر قسمش ندهم ممکن است علاقه مادرانه کار دستش دهد و رازمان را فاش کند. مادرم باز هم پرسید. از عمل. از چگونگی انجام این کار. از اینکه چقدر علم پیشرفت کرده است. اما هنوز شک داشت:
    _یعنی بچه قشنگ مال تو و عمیده؟ اون خانوم...
    میان کلامش پریدم:
    _مامان جان چند بار بگم. بله. بچه خودمونه.
    می‌دانستم باورش برایش سخت است. مادرم، زنی که سیکل دارد و چند کلاس بیشتر سواد ندارد چطور می‌تواند این مسایل را هضم کند. اما اگرچه تحصیلات بالایی نداشت اما بیش از هر شخص تحصیلکرده ای تجربه و آگاهی داشت.

    بار سوم صفحه ی۱۲:
    چند ماه بعد...
    مادرم آخرین شیشه مربا را هم در یخچال گذاشت و در یخچال را بست. آخرش طاقت نیاورده و سیر تا پیاز رحم اجاره ای را برایش گفته بودم.
    به نظرم باید بار سومش رو حذف کنین
     

    زهرااسدی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/05
    ارسالی ها
    628
    امتیاز واکنش
    44,447
    امتیاز
    881
    محل سکونت
    کانادا

    ونوس venous

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/03
    ارسالی ها
    24
    امتیاز واکنش
    113
    امتیاز
    111
    سن
    36
    محل سکونت
    تهران
    تو حتی منو زدی! تو من رو، مادر بچه ات رو زدی. بعد حالا نگران مرجانی و این طور داری به آب و آتیش می‌زنی تا برای خونشون مبل و تخت خواب بفرستی. حاج خانم قبول می‌کنه؟ خودش گفت ماهیانه فقط همون مقدار معین شده خرجی رو به حساب بریزیم. اون هم فقط برای افسانه. اونقدر محترم بود که گفت حواسش هست از این پول فقط برای خورد و خوراک و مخارج مرجان استفاده می‌کنه. گفت اگر آژانس بگیره برای کار خودش و مرجان همراهش باشه پول اون آژانس رو از روی پول ما برنمی‌داره! بعد تو فکر می‌کنی اون می‌شینه و تماشا می‌کنه تو خونه اش رو مبله کنی؟ اگر نیاز به این وسایل بود دکتر از طریق مرجع قانونی به ما اطلاع می‌داد! که خانم که آقا، صاحب رحم شما نیاز به این وسیله داره. اقدام کنید.
    فکر کنم منظورتون مرجان باشه!
     

    زهرااسدی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/05
    ارسالی ها
    628
    امتیاز واکنش
    44,447
    امتیاز
    881
    محل سکونت
    کانادا

    Royamehr68

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/11
    ارسالی ها
    9
    امتیاز واکنش
    93
    امتیاز
    81
    سن
    34
    خانم اسدی عزیز چراانقد فواصل پست گذاشتن شماطولانیه؟؟ شکنجه آوره بخدا این همه منتظربودن... وقتی این همه تشکر واستقبال از خواننده ها میبینین به نظرتون نباید این همه انتظارکشیدن واسه خوندن ادامه رمانتون رو برامون جبران کنین؟ خیلی خیلی داره کش پیدا میکنه. داره دو سال میشه.. زمان کمی نیست آدمو عصبی میکنه واقعا
     

    زهرااسدی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/05
    ارسالی ها
    628
    امتیاز واکنش
    44,447
    امتیاز
    881
    محل سکونت
    کانادا

    ونوس venous

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/03
    ارسالی ها
    24
    امتیاز واکنش
    113
    امتیاز
    111
    سن
    36
    محل سکونت
    تهران
    اغما فکر کنم درست تر باشه

    شاید سرم بنویسی بهتر باشه.

    فکر کنم زیادی ایراد گرفتم . میدونم با عجله نوشتی و ازت ممنونم فقط فکر کردم حالا که رمان به این زیبایی هست یسری اشکالات کوچک هم برطرف بشه انشااله بتونی چاپش کنی.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    زهرااسدی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/05
    ارسالی ها
    628
    امتیاز واکنش
    44,447
    امتیاز
    881
    محل سکونت
    کانادا

    Royamehr68

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/11
    ارسالی ها
    9
    امتیاز واکنش
    93
    امتیاز
    81
    سن
    34
    سلام خانم اسدی یه سوالی برام پیش اومد.. تواین پارتهای قبلی اون طور که نوشتین روزمرخص شدن مرجان ازبیمارستان ومعلوم شدن ماجراو بدشدن حال انیس خانم همه همون روز اتفاق افتاد وتوپارتهای جدید نوشتین عمید صب هول هولکی رفت سر کار صبح فرداش.. مگه نمیشه جمعه...عمید جمعه ها هم سر کار میره یعنی
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا