نقد رمان معرفی و نقد رمان معادله احساس | سروش73 و سییما کاربران انجمن نگاه دانلود

سروش73

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/10/27
ارسالی ها
671
امتیاز واکنش
40,021
امتیاز
888
سن
29
محل سکونت
قم
هوالجمیل...
نون و القلم و ما یسطرون...
سوگند به قلم و آنچه می نویسند!
نام رمان: معادله ی احساس
نویسندگان: سروش73 و سییما
کاربران انجمن نگاه دانلود
بر اساس طرحی از سروش 73
ژانر: عاشقانه _اجتماعی
راوی: اول شخص
شخصیت های اصلی: فرهاد، مهشاد و راحله
خلاصه:
راحله معتمد، تک دختر حاج کاظم معتمد از تجار و حجره داران خوش نام بازار فرش تهران می باشد؛ او که مدت هاست حصار تنهایی را به دور خود کشیده و پیله ی تنهایی را به دور خود تنیده با وارد شدن فرهاد رادمهر به خلوتش، طعم زندگی اش فرق می کند و متفاوت می شود. حالا راحله دوست دارد خوشبختی را بیشتر بچشد و آن را لمس کند اما افسوس و صد حیف که دست تقدیر درست در لحظه ای که می خواهد به وصال برسد او را وارد یک معادله می کند اما این بار نه از جنس ریاضیات و فیزیک بلکه از جنس احساس!
مقدمه:
سه معادله سه مجهول...دو زن و یک مرد...روایت تلخ و شیرین یک عاشقانه...یک قلب و دو عشق! روایتی متفاوت از داستان عشق...نگاه های پر رمز و راز...پیچیدگی احساس!معادله ای که به ظاهر پاسخ آن آسان است اما...
فرهاد_ اما من و تو می تونیم مال هم باشیم، می تونیم دوباره شروع کنیم...
راحله_ نه فرهاد. بین من و تو آغازی وجود نداره. راه ما بن بسته...پایانه پایان! پس بیا با خاطره ی خوش تمومش کنیم. ما هرچند نمی تونیم با هم ازدواج کنیم ولی می تونیم دوستای خوبی برای هم باشیم!
سخن نویسنده: بدون شک نقد و نظرات شما در بهتر شدن قلم ما بی تاثیر نیست!
اینم لینک داستان من و سییما جان:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
    147342_lsbj_nqd.jpg
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    سلام به هر دو نویسند عزیز؛
    وقتتون بخیر
    این نقد توسط پست های ارائه شده در تاپیک رمان معادله احساس تهیه و تنظیم است.
    در نقد، سعی کردم هم به نقاط ضعف و هم قوت قلم و رمان شما اشاره ای کارساز داشته باشم.

    ☳ ☴ ☵ ☶ ☷ ☳ ☴ ☵ ☶ ☷
    ☳ ☴ ☵ ☶ ☷ ☳ ☴ ☵ ☶ ☷
    ☳ ☴ ☵ ☶ ☷ ☳ ☴ ☵ ☶ ☷
    نام:
    (نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ دم دست ترین جلوه هر رمانی است که باعث جذب یا دفع خواننده می شود. علاوه بر جنبه زیبایی که برای اثر هر نویسنده ای دارد، نقشی بسیار مهم و کاربردی در معرفی و شناساندن محتوای اصلی داستان دارد! به طوری که شروع و پایان و تمامی ماجراهای رمانی بلند قرار است در یک یا چند کلمه خلاصه و تعریف شود. و هنگامی که خواننده با نام رمانی روبه رو می شود، حداقلش این است که در حد متوسطی اطلاعاتی از قبیل نوع ژانر و سبک و ایده و محور اصلی داستان را به دست آورد. در واقع نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ معرِّف ذاتی اوست.)


    و اما نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ «معادله احساس»

    1: جذاب، گیرا و به نوعی کوتاهِ مختصر مفید!
    2: با ژانر های انتخابی مطابقت داشت.
    3: جدید و به دور از کلیشه! ( هرچند که کلماتی از جمله عشق و احساس به کرار در انتخاب نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها استفاده شده، اما ترکیب این دو کلمه « معادله» و « احساس» عبارت جالبی رو بر هم زده که خالی از لطف نیست!)

    4: تناسب لازم را به متن خلاصه، مقدمه و محتوای داستان داشت.
    با دیدن نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما اولین چیزی که به ذهنم رسید و شاید بهتره بگم اولین تصور و دیدگاهی که در ذهنم نقش بست، این بود که قراره با رمانی عاشقانه با کلی مجهولات و تنش های جنجال انگیز مواجه بشم. و خب این تصور برای خواننده معمولا به یک انتظار مبدل میشه و وقتی که متن رو خوندم به این باور رسیدم. « انتظار بیهوده ای نداشتم!»

    بابت چنین انتخاب ظریف و هوشمندانه ای بهتون تبریک می گم.

    خلاصه:

    ( خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ بعد از نام، خلاصه ست که نقش پربار تری در معرفی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دارد! اما سبک معرفی آن بسیار متفاوت تر است. چرا که طولانی تر بوده و دارای ابهاماتی ست که موجب نقش بندی سوالات متعددی در ذهن خواننده می شود. خلاصه نگـاه دانلـود باید گویای کلی آن بوده به گونه ای که اصل ماجرا و جذابیت های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را لو ندهد، کوتاه به متوسط باشد، گنگ و نامفهوم نبوده و دارای جنس معماگونه باشد.)

    و اما خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ قلم خوبی که در نگارش خلاصه دیدم من رو برای خوندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به وجد آورد. منتها شاید بگن داستان لو داده شده که خب تا حدی اطلاعات دادن به خواننده و دوری از گنگی های به اشتباه هم به جایی بر نمی خورد. اما مسئله مهمی که وجود داره! از اون جایی که خلاصه می تونه نقش مهمی در جذب خواننده داشته باشه، این تیکه از خلاصه « راحله معتمد، تک دختر حاج کاظم معتمد از تجار و حجره داران خوش نام بازار فرش تهران می باشد.» باعث دل زدگی و کلیشه ای جلوه شدن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما میشه! همین طور که فعل می باشد مناسب ظاهر و زمان خلاصه نیست! پیشنهاد می کنم ویرایشی در خلاصه داشته باشید و جمله ای رو که عرض کردم حذف یا کلا دگرگونش کنید. می تونید به صورت کد در دو جمله دیگر تقسیمشون کنید که توی ذوق هم نزنه. از اون جایی که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با این مضمون زیاد خوندم خواننده با دیدن خط اول خلاصه کاملا حق داره که نسبت کلیشه ای بودن رو به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بده! در صورتی که واقعا حقش نیست. با یک ویرایش زیرکانه می تونید این مشکل رو حلش کنید. اگر از ابتدا نبود، نیازی هم به اون همه توضیح در مودر این که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تکراری نیست و از دست دادن و برگشت نصف خوانندگان رمانتون نمی شدید. اما در طرفی دیگر جمله پایانی « او را وارد یک معادله می کند اما این بار نه از جنس ریاضیات و فیزیک بلکه از جنس احساس!» بسیار دل نشین و جذاب عمل کرده و می تونم بگم که شما این بخش از خلاصه رو با نام و محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    سِت کردید!

    در آخر اگر ویرایش نکته ای ذکر کردم فراموش نشود، خلاصه ای عالی خواهید داشت.

    مقدمه:

    ( مقدمه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ برخلاف عقیده و نظر بسیاری برای هر اثری واجب النگارش است! زینت آن محسوب می شود و در کل جلوه ای دیگر از هنرنمایی قلم نویسنده را به رخ خوانندگان می کشد. که در اکثر اوقات یا نوشته خود نویسنده است و یا برگرفته از آثار فاخر و ارزشمند بزرگان ادبیات است. عدم وجود مقدمه در هر اثری نوعی نقص را به دنبال دارد که به چشم خواننده و منتقد همیشه پر رنگ می شود. مقدمه چینی از قدیم مرسوم بوده و تاثیر بسزایی در کمک به فهم و پذیرفته شدن اصل مطلب دارد.مقدمه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می تواند شعر، دلنوشته و یا قسمتی از صحنه جذاب و مبهم داستان باشد. که خواننده با خواندن آن جنس اصلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را بشناسد و برای دنبال کردنش مشتاق تر شود.)

    و اما مقدمه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ خب شخصا باید بگم که مقدمه رمانتون رو ( خط اول) خیلی پسندیدم. مطابق با نام، ژانر، خلاصه و متن. همون طور که گفتم سِت خوبی رو پیاده کردید. اما ایراداتی هم داشت:

    _ کلمه روایت و عشق را با فاصله کم دو بار تکرار کرده بودید.
    در خط دوم که دیالوگ است، کار را خراب می کند، چرا که هم کلیشه اس و هم جلوه چندان جالبی با توجه به گفته های دو شخصیت برای ادامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ندارد. من به عنوان خواننده با خواندن این دو دیالوگ فکر کردم قراره از اون
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    عاشقانه های بی ثمر و سرد بخونم که خب این برای هیچ نوع سلیقه ای دل خوش نیست. پیشنهاد می کنم حتما ویرایش کنید.


    جلد:

    ( جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ شامل عکس ترکیبی و طراحی حرفه ای که دارای اطلاعات کلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بوده و تصویری از کلیت محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را نشان می دهد. از دسته موارد زیبایی های لازم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به شمار می رود. و درصدی از احساس نیاز خواننده به خیال پردای و تصورات ذهنی ش را ارضاء می کند.)

    و اما جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ جلد خوبیه. به دلیل این که تصویر چند شخصیت به صورت جذابی در تصویر زمینه ادغام و فونت مناسبی هم براش انتخاب شده که کامل ترش کرده. درست شبیه به روند داستان دارای پیچیدگی و دور از سادگی و یک نواختیه و کاملا نمایان گر جنس داستان هست. علاوه بر این که نقش شب رو به تصویر کشیده، و شب در رویا و خیال نماد رمز و راز هست.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما هم که پر از این قصه هاست. رنگش متناسب با طرح انتخاب شده و خیلی ربطی به ژانر ها نداره، اما در کل جلد زیبا و قابل قبولی رو دارید که قابلیت جذب خواننده را خواهد داشت.


    ژانر:

    ( ژانر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ سِری معیار هایی است که به دسته بندی انواع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می پردازد. هر ژانری مجموعه ای از ویژگی های مشترک یک اثر هنری است. انتخاب و دسته بندی ژانر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با ژانر فیلم و سریال متفاوت است. به طور مثال درام برای فیلم ژانر و برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    سبک است و ژانر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را می توان تراژدی در نظر گرفت. ژانر های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    عبارت اند از: عاشقانه، اجتماعی، تاریخی، مذهبی، فانتزی، علمی_تخیلی، تراژدی، ترسناک، طنز، جنایی_پلیسی، جنایی_مافیایی، معمایی. ژانر ها در شناسنامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ذکر می شوند و همانند برچسب یا هشتگ معروف بوده و قابل پیگیری هستند. به طور مثال: سفارش لیستی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هایی با ژانر طنز و...)

    و اما ژانر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ عاشقانه و اجتماعی. از هر لحاظی که میشد بررسی کرد، کاملا متناسب با موضوع و متن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    انتخاب شده و ایرادی رو درش نمی بینم.



    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    (شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ وجه های زیادی می تواند داشته باشد که از اهمیت بالایی در جذب خواننده و مشتاق شدن به مطالعه ادامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دارد. به همین خاطر در نگارش آن باید حداقل خلاقیت قلم نویسنده جلوه گر شود. شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باید از جذابیتی برخوردار باشد که همان ابتدا خواننده یقین کند این همان رمانی ست که دلش می خواهد بخواند!)

    و اما شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ خواننده را مشتاق و البته کنجکاو ادامه خواندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می کند. هر چند خود در گیری های راحله کمی روی اعصاب بود و دیگه داشت زیاده روی می کرد، اما اون جذابیت لازمی رو که باید داشت و کلی علامت سوال در ذهنم ایجاد کردکه باعث می شد برای پیدا کردن پاسخ هاشون باقی پارت ها رو دونه به دونه جلو برم بلکه ام کمی از اون حسِ کنجکاوی شدیدم ارضـ*ـا شود. یه جایی اش واقعا دلم می خواست داد بزنم آخه چرا و چطوری و چی شده ولی جوابی براش نبود. بابتش بهتون تبریک می گم.


    نثر:

    ( نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ به شکل معمول دو نوع: ادبی و محاوره در دست داریم. این دو کاملاً از یکدیگر متمایز هستند و به هیچ وجهی نباید ادغام شوند. محاوره به آنچه که میان مردم مرسوم بوده و به دور از تشبیهات و آرایه های ادبی است، گفته می شود و ادبی دارای ساختار ادبیاتی است که از تشبیهات، توصیفات و آرایه های ادبی به زیباترین شکل بهره می برد. و صرفاً متن کتابی را ادبی نمی گویند!)

    و اما نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ محاوره است. در پست اول ذکر نشده که این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دارای چه نثر و سبکی ست. اما اگر از نظرتون ادبی انتخاب کردید، این نثر ادبی نیست به دلیل این که توصیفات لازم و در واقع اصل کار نثر ادبی رو به کار نبردید. از نظر این که میگم محاوره اس، موفق عمل کردید. با این که چیزی بین ادبی و محاوره اس اما دل نشین و بدون نقص است. ولی باز هم تکرار می کنم ادبی نیست! و اگر قصد به انتخاب نثر ادبی داشتید، باید ویرایش و بازنگری کلی و اساسی در کلیه متون داشته باشید.


    سیر:

    (سیر یا روند
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ شامل آغاز و پایان است و نتیجه گیری در پی دارد. دارای فراز و نشیب هایی در ماجرای داستان است.از دسته پیرنگ و عناصر داستانی ادبیات فارسی می باشد. تاثیر زیادی بر به چشم آمدن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دارد.)

    و اما سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ دیوونه کننده اس. به شخصه روانی شدم و این رو از جهتی میگم که یعنی خیلی خوبه! کاملا اصولی و حساب شده پیش رفتید. هرچند گاهی کمی تند و کمی کند می شد اما ان قدر ویژگی های خوب داشت که من رو میخکوب لپ تاپم کرد. جوری که یادم رفت دارم واسه نقد می خونم! تبریک می گم.


    زاویه دید:

    ( زاویه دید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ از دسته های شیوه روایتگری است که نویسندگان با توجه به قدرت قلم و سلیقه شان برای ارائه به خوانندگان انتخاب می کنند. معمول شکل زاویه دید با توجه به گستردگی آن به دو نوع اشاره می کنیم: اول شخص، سوم شخص یا دانای کل.)

    و اما زاویه دید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ مناسب و به جاست. از اون جایی که هر پارت از داستان از زبان یک شخصیت روایت می شود، سبک رمان معادله احساس، سیال ذهن است.


    توصیفات

    ( توصیفات
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ در توصیف نویسنده تصویری از دنیای بیرون را در ذهن خواننده ترسیم می کند. هر خواننده ای نیاز به دریافت از توصیفات دارد تا بتواند خود را جای شخصیت ها بگذارد. هم ذات پنداری کند. در خیال خود موقعیت ها را تصور کند و به نوعی باورپذیری برسد. توصیفات به چند دسته تقسیم می شود که در ادامه به آن ها می پردازیم.)

    توصیف چهره: موفق عمل نکردید. یعنی به نسبت جذابیت داستان و قلم نویسنده اصلا انتظار خواننده برآورده نشده بود و این خوب نیست! لطفا و حتما طی بازنگری کلی این مورد رو اصلاح کنید. چون داقعا دلم برای این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    عالی می سوزه که همچین اشکال بارزی درِش موجود باشه!

    توصیفات مکان: نمی گم نبود اما در سطح قابل قبول (پایین ترین سطح ) قرار داشت. لطفا بیشتر بهش بپردازید.
    توصیف احساسات: برخلاف چهره و مکان، احساسات رو عالی جلوه دادید. طوری که حس دلشوره و عذاب و عشق و ناراحتی و خنده و بغض و کینه و کلی و های دیگر رو به نحوی احسنت به مرکز عواطف خواننده تزریق کردید که بابتش بهتون تبریک می گم.
    توصیف حالات: در سطح متوسط رو به بالایی قرار داشت که می تونه خیلی بهتر هم بشه. مثلا به هنگام دیالوگ شخصیت ها پر رنگ تر جلوه کنه و بسیار دقیق تر و ظریف تر از اون چه که هست، استفاده بشه.

    علائم نگارشی و غلط‌های املایی و تایپی:
    (با این که مخالف وجود این بخش در نقد هستم اما از حق هم نگذریم رعایت برخی نکات برای نویسندگان الزامی است! پس نیاز به توصیه هایی داره.)
    خداروشکر غلط املائی ضایعی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما دیده نمی شد. و این خیلی خوبه که سواد نویسنده رو به رخ خواننده می کشونه. مخصوصا این که اگر بخوام عامیانه تر بگم از کلمات قلمبه سلنبه ایی به دور از غلط املائی استفاده کردید. اما این مورد رو باید متذکر بشم که بذار، نذار محاوره کلمه بگذار و نگذار است و این خیلی غلطِ که این گونه بزار و نزار نگارش بشه. همین طور کلمه اُکی که تلفظ کلمه انگلیسی ok به معنای باشه، قبول یا حله است رو نباید نگارش کنیم اوکی! مثال می زنم:

    پست6 سروش:
    اینو بزار دهنت...خوب معدت سبک بشه و جا باز کنه واسه حلیم.
    _ این رو بذار دهنت تا خوب معدت سبک بشه و واسه حلیم جا باز کنه.
    پست 10 سروش:
    اوکی...گفتی میخوام ببینمت...الوعده وفا...
    _اُکی. گفتی میخوام ببینمت، الوعده وفا!
    اشتباهات تایپی در موارد اندکی به چشم می خورد که مثال می زنم:
    پست4 سروش:
    بابا یه خورده کظم غیظ کن برادر
    _ بابا یه خورده کم غیظ کن برادر.
    پست 5 سیما:
    و قبل ازینکه چنگال را بالا ببرم اضافه کردم:
    _ و قبل از این که چنگال را بالا ببرم اضافه کردم:
    پست5 سیما:
    باشه پس دیگه ازین غلطا نکن...
    _باشه پس دیگه از این غلطا نکن.
    پست 11 سیما:
    می تونید وسایلتون رو فعلا توی اتاق من بذارید و اون جا استراحت کنید. تا جای جدیدترین رو بهتون نشون بدم.
    _ جدیدتون

    علائم نگارشی اصلا رعایت نشده بود. در حد صفر! کلا یکی دو جا از ویرگول و علامت سوال استفاده شده بود که اون هم کاملا اشتباه جای گذاری شده بود. در مثال هایی که برای بخش اشتباهات تایپی آوردم، مثال هایی برای علائم نگارشی نیز وجود داشت که در ادامه به موارد بیشتری اشاره می کنم:

    پست4 سروش:
    بی خیال خنده بلندی کرد و حرفم را قطع کرد.
    _بی خیال خنده بلندی سر داد و حرفم را قطع کرد.
    دو فعل شبیه به هم با فاصله اندک نباید تکرار شود!
    خودت میدونی که اول صبح چه خر تو خریه این شهر فرشته ها.
    _خودت می دونی که این شهر فرشته ها اول صبح چه خر تو خریه!
    جای مناسب اصطلاح و قید به این گونه ای به کار بردید نیست.
    علائم نگارشی: با خودم فکر کردم: " کی عقل به سرش میاد و..."
    « کی عقل به سرش میاد و...»
    "" در انگلیسی کاربرد دارد و درست نیست که شما در زبان فارسی استفاده کنید.
    پست 5سیما :
    مهمان دار خنده رو جلو آمد و مقابل داریوش ایستاد:
    _ بفرمایید؟ (انگلیسی)
    مهمان دار خنده رو جلو آمد و مقابل داریوش ایستاد. به انگلیسی پرسید:
    _ بفرمایید؟
    کلمه انگلیسی رو نباید در پرانتز آورد.در عوض باید داخل متن که به توصیف حالت بیان شخصیت فرعی می پردازد، استفاده شود.
    علائم نگارشی: _لطفا برای خواهرم یه پاستا بیارید...
    مهماندار_ البته...
    اگر دیالوگ شخصیت همراه با توصیف حالت بیانش باشد، این گونه نگارش می شود:
    _ لطفا برای خواهرم یه پاستا بیارید.
    اما زمانی که توصیف حالت بیانی در کار نیست، باید نام شخصیت ذکر بشه که این گونه نگارش می شود:
    داریوش: لطفا برای خواهرم یه پاستا بیارید.
    و شکل:
    مهماندار_البته...
    کلا غلط است. همچین چیزی در قواعد علائم نگارشی نداریم! ضمن این که اعتراض دیگری به استفاده بیش از اندازه و غیر اصولی سه نقطه (...) دارم. که بی نهایت در دیالوگ و مونولوگ اون هم به شکل اشتباهی به کار بردید.
    پست 6 سروش:
    چشمک غلیظی زد.
    چشمک هم غلیظ میشه مگه؟ این اصطلاح برای چشم غره و یا نگاه خیره استفاده میشه! لطفا اصلاح کنید.
    پست7سروش:
    پیرمرد خوش پوش و خوش دوخت لباسی...
    خب این اشتباهه! درستش اینِ که بگید:
    پیرمردِ خوش پوش با لباس خوش دوختی...

    دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:

    ( دیالوگ و مونولوگ؛
    دیالوگ به گفتگو های شخصیت های داستان با یکدیگر گفته می شود و دارای نثری محاوره است. مونولوگ به تک گویی شخصیت اول داستان گفته می شود که حالات و مکان را وصف می کند و به درد دل و... می پردازد. دارای هر دو نثر ادبی و محاوره است. دیالوگ و مونولوگ مقابل یکدیگر قرار دارند. و شایسته ست که در متن هر دو را تا حد متوسط و برابری به کار برد. به گونه ای که زیادی مونولوگ بر دیالوگ و بلعکس آن خیلی به چشم نخورد!)
    و اما دیالوگ و مونولوگ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ در سطح و وضعیت مناسبی قرار داشت و بسیار دلپذیر بود.


    شخصیت‌پردازی:

    ( شخصیت پردازی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ شخصیت پردازی ار عناصر اصلی متون ادبی به شمار می رود. و نویسنده به ساختن و پرداختن شخصیت هایی در روایت داستان خود می پردازد. این شخصیت ها با بیان ویژگی ها، اعمال و رفتار و... به خصوص در برخورد با دیگر شخصیت ها و یا حوادث داستان تعریف می شوند.)

    و اما شخصیت پردازی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ موفق عمل کرده بودید و شخصیت پردازی های جالب و جذابی داشتید. منتها اگر بخش توصیف چهره و حالات رو در ایفای نقششون رعایت کنید، عالی میشه. همچنین، در ابتدا شخصیت های اصلی داستان رو لو دادید که این کار خوب نیست. اجازه بدید خواننده خودش قدم به قدم با شخصیت های داستانتون آشنا بشه و کشفشون کنه. این طوری جذابیت و کشش بیشتری براشون داره. شخصیت پردازی های راحله، فرهاد، مهشاد، داریوش، حاج کاظم، فرشاد و فرعی های دیگر زیبا خلق شده بود.



    ایده:

    ( ایده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ نوعی تلنگر ذهنی درون افکار شخص می باشد که قابلیت بسط و پیچیدگی دارد. معمولاً برحسب نیاز یا راه حل یک مسئله به وجود می آید. تصوری ذهنی ست که نام های دیگری همچون طرح، مثال، صورت و یا انگاره دارد. در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به آن ایده گفته می شود. ارائه یک جدید، جذاب، حساب شده و به دور از هرگونه نقص و تکرار و تقلید، برای نگارش نگـاه دانلـود موفق لازم است. این ایده ست که محوریت اصلی داستان نگـاه دانلـود را شکل می دهد.)

    و اما ایده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ ایده زیبا و جذاب و جدیدی ست که البته اگر در بخش خلاصه موردی که گفتم رعایت بشه از نسبت داده شدن کلمه کلیشه به رمانتون جلوگیری کردید. و مسئله دیگری که هست و تکراری و کلیشه ای جلوه می کنه، همین حرکت مچ گرفتن و تماس دست های شخصیت هاست. که دور از عرف و شرع کشور ماست. به کرار و به کرار هم در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های آنلاین و سطح پایین استفاده میشه و باید بگم که شایسته
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما نیست.


    باورپذیری:

    ( باورپذیری
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ؛ به گونه ای گفته می شود که تمامی ماجرا ها و اتفاقات داستان که از ادعا و ایده نویسنده نشأت می گیرد، در جامعه وجود داشته، غیر طبیعی یا غیرقابل باور نباشد! باور پذیری باید به حدی باشد که خواننده احساس بدی از خواندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    پیدا نکند و در نظرش مسخره جلوه نشود.)

    اما باورپذیری
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما؛ مشکلی در باور پذیری
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ندیدم به جز اون موردی که در بخش ایده عرض کردم. ( گرفتن مچ دست دختر داستان توسط پسر نامحرم، بدون هیچ واکنشی از جانب او)


    متفرقه:

    بسیار از خواندن رمانتون لـ*ـذت بردم.
    نکته ای که خیلی سعی کردم فراموش نکنم و حتما بهتون بگم، بخش آنچه خواهید خواند در آخر پست هاتون بود! چه ایده و روش جالب، خوشگل و خوشمزه و هوشمندانه ای که جذابیت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو برای خواننده چند برابر می کرد.

    تبریک می گم به هر دو نویسنده عزیز:aiwan_lggight_blum:



    خسته نباشید=*)
    #طـلایــه_ عضو شورای نقد_ انجمن نگاه دانلود


    bfj8_215542_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg

     
    آخرین ویرایش:

    "faride.hashemi"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/16
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    501
    امتیاز
    171
    سن
    28
    محل سکونت
    Kerman
    عنوان:
    «معادله‌ی احساس» لغتِ معادله در نظر اول مفهومی ریاضی و خشک را به ذهن می‌آورد که در ترکیب با لغت احساس؛ این پیش‌فرض به خوبی نقض شده؛ منتها ترکیب خاص و رمانتیکی به دست نداده و در کل عنوان متناسب اما ساده‌ برگزیده شده و در وهله‌ی اول این مفهوم را به ذهن متبادر می‌کند که با قصه‌ای مملو از گره‌ها و ابهامات در بستری عاشقانه مواجه خواهیم بود که به درستی با محتوای داستان هم‌خوانی و مطابقت دارد.
    طرح جلد:
    نیم‌تنه‌ی چهار مدل در میان آسمان شب به انضمام تصویر سایه‌مانندی از یک زوج در پایین تصویر؛ طرح زیبا اما شلوغ و نچسبی‌ست. ضمن اینکه در ادامه تأکید و اشاره به «سه» معادله و «دو» عشق شده؛ و با قرار گرفتن «چهار» مدل هم‌خوانی ندارد و بیشتر یک مثلث و مربع عشقی به سبک سریال‌های ترکی را می‌تواند به ذهن متبادر کند تا یک عاشقانه‌ی خاص و متفاوتی که واقعیتِ محتوای اثر شماست.
    از طرفی دختر اصلی قصه، تک دختر یک حاجی سرشناس بازاری معرفی شده که دو دختر این تصویر یکی با موهای باز و دیگری با کلاه مشخص شده است که یک موردش تجانس با کاراکتر زن قصه ندارد‌.
    زمینه‌ی روشناییِ ستارگان در میان سیاهی شب هم می‌تواند نشانگر غلبه‌ی امید و خوشی بر یأس و شکستی موقتی باشد. و چهره‌ی مدل‌ها در کل تمی غربی را تداعی می‌کند که با لوکیشن آمریکایِ اثر تناسب دارد.
    اما فونتِ طرح از آنجا که تأکید روی احساسی بودنِ کاربردِ لغت معادله هست؛ بهتر بود از فونتی ظریف بهره گرفته میشد؛ ضمن اینکه حرف اضافه‌ی «ی» از معادله جا افتاده: «معادلهٔ احساس»
    نیم‌بیت هم که اشاره‌اش به «تسلیم در برابر سرنوشت» است؛ هرچند با توجه به اتفاقات داستان صحیح است؛ اما هیجان چالش و مبارزه‌ی عشاقِ اثر را می‌گیرد و به نوعی سردرگم‌کننده است.
    ژانر:
    عاشقانه؛ با روابط میان راحله و مهشاد با فرهاد و داریوش با راحله
    و اجتماعی؛ با شرح زندگی و تحصیل در خارج و خامی‌ها و اشتباهات فرشاد و رابـ ـطه‌ی حاج‌کاظم و مهشاد و.‌‌..
    انتخاب‌های دقیقی هستند و شاید ژانر «معمایی» را هم بشود به علت مسئله‌ی قتل و کاراکتر مهرنوش و گذشته‌ و خانواده‌ی مهشاد و رمز و رازهای دیگری که شاید در ادامه‌ی داستان نیز با آن مواجه شویم؛ مناسب دانست.
    خلاصه:
    تا حدی کلیشه و قابل حدس نگاشته شده.
    صحبت از پیله‌ی تنهاییِ راحله شده که ورودِ پسر جوانی به نام فرهاد در زندگی‌اش، تقدیرش را متحول می‌کند؛
    که این تعبیر یک دختر جوانی را در ذهن تداعی می‌کند که زندگی روزمره‌ی غم‌انگیز و تلخی دارد و ترجیح داده به کنج انزوا بخزد؛
    حال آنکه در خودِ داستان، راحله دختر دبیرستانیِ ساده‌ای‌ست که زندگی معمولیِ یک دختر نوجوان بی‌دغدغه را دارد و این «حصار و پیله‌ی تنهایی» تعبیر دقیقی نیست و به طور کلی مضمون خلاصه؛ صرفاً یک عاشقانه‌ی کلیشه را نشان می‌دهد و با توجه به موضوع متفاوت اثر، بهتر بود که روی شخصیت‌های دیگر مثل فرهاد و حادثه‌ای نامعلوم که مجبور به ترک وطنش می‌کند و زندگی در آمریکا و یا در مورد رمزآلودیِ گذشته‌ی مهشاد و مواردی از این دست به حالت سربسته و کنجکاوی برانگیز اشاره می‌کردید تا پیش‌داوریِ مواجه بودن با اثری تکراری را از مخاطب بگیرید.
    مقدمه:

    دو تکه نگارش شده که از زیبایی و احساس خوبی برخوردارست و جالب توجه نگارش شده، منتها اگر قسمت دوم را که دیالوگی کوتاه می‌باشد، اندکی کنجکاو کننده‌تر بنویسید، مقدمه‌ی خوبتان کامل‌تر خواهد بود.
    شروع اثر:
    داستان با یک فلش فوروارد شروع شده و بحث و جدال در استخر منزلی میان عاشق و معشوقی را نشان می‌دهد که سعی در انکار احساسشان دارند و اجبار یکدیگر به جایگزین آوردن... از این نظر شما در پرداخت صحنه‌ای جذاب و جالب توجه از همان ابتدا کاملاً موفق عمل کردید و به خوبی رغبت و انگیزه‌ی خواننده را برای ادامه دادن به خوانشِ داستان و رسیدن به پاسخ مجهولاتش برانگیخته‌اید.
    سیر داستان:
    سیر و روند داستان سیر و پیش‌رویِ متعادلی دارد و به خوبی آدم‌های داستان و شرایطشان را به مخاطب می‌شناساند؛ منتها در گذشته‌ی راحله تا حدی شخصیت‌ها به سرعت وارد قصه می‌شدند و این نیاز حس می‌شود که با صحنه‌های متنوع‌تر و مجزایی آرام‌آرام به برخی از آن‌ها پرداخته شود.
    ایده:
    هرچند به طور کلی طراحی و
    بافت اثر جالب‌توجه‌تر از پی‌رنگ و هسته‌ی اصلی داستان است؛ ولی ایده هم در نوع خود ناب و جذاب است و تا حد مقبولی مسیر داستان غیرقابل‌حدس پیش می‌رود.
    باورپذیری:
    از آنجا که مخاطب در سه پست ابتدایی با سه زمان مختلف مواجه هست؛ لازم است که از عبارت «پرش به آینده» و «پرش به گذشته» استفاده کنید. شما در پست‌های ابتدایی این عبارت را قید نکردید و بعد در پست‌های میانی چند باری به کار بردید و باز رها کردید؛ برای یک‌دستی و گیج‌کننده نبودن؛ می‌توانید تنها پارت‌های خاطرات راحله را با قید فلش‌بک تمایز دهید و در مورد دو شخصیت دیگر نیازی به توضیح نیست.
    پست اول مهشاد، گفته شد که قید پاستا را زد و لبی تر کرد... و بعد مهمان‌دار را صدا زد؛ کمی گنگ نوشته شده، اگر قیدش خوردنش را زد، چرا مهماندار را صدا زد؟
    درمورد مهماندار هم غلو شد. اولاً که تفاوت پوست سبزهٔ عرب از سیاهپوست آمریکایی طبیعتاً قابل تشخیص است؛ این دیگر بلاهتِ کاراکتر را نمی‌رساند و ضد منطق است. گذشته از این صحیح‌ترست به جای آنجلینا و جنیفر از استارهای تیره‌پوست‌ برای قیاس مثال بیاورد.
    درثانی تیپ و ظاهر در این شغل بالأخص برای خارجی‌ها مهم و ملاک است و معمولاً مهمانداران تیپ مقبولی دارند و چنین صحنه‌ای طبق قاعده چندان قابل پذیرش نیست.
    درمورد تسلط به انگلیسی نیز؛ اگر فرهاد تسلط به زبان ندارد و با نرم‌افزار می‌فهمد؛ جزوه و کتاب‌هایش را چطور می‌خوانده؟ بیرون کلاس با استاد راسل چطور صحبت می‌کند؟
    مهشاد همینطور، گفته شد زبان بلد نیست؛ پس چطور می‌خواست تنهایی برای خرید لباس بیرون برود؟ و اینکه نفهمد «میلک شیک» واژه‌ای انگلیسی‌ست دیگر بیسوادی هم نمی‌شود به این گفت و اغراق‌آمیز است.
    از طرفی می‌گوید پیش‌خدمت احمق بود چون منو نداشتند. مگر یک پیش‌خدمت ساده می‌تواند دخالتی در نحوه‌ی پذیرایی و دیزاین داشته باشد؟ او فقط یک اجراگرِ ساده هست و صفت احمق را بهترست حواله‌ی رئیسش کنید.
    صحنه‌ای هم که فرشاد درحال تعویض لباس می‌بیندش «جیغ می‌زند و فحش می‌دهد» بعد که بیرون می‌آید، فرشاد از «سلام» دادنش می‌فهمد ایرانی‌ست، خب «فحش» دادنش به چه زبانی بود اینجا که باید از سلام بفهمد؟
    در ادامه می‌گوید «با مکس بود؛ پس چرا فارسی حرف میزد» خب مگر مهشاد، او را می‌شناخته؟ اگر منظورتان تعجب از نام لاتینش هست، جمله‌بندی کمی ابهام داشت و بهتر بود گفته میشد با مکس‌نامی صحبت می‌کرد و علت تعجبش از چه هست را در ادامه ذکر می‌کردید.
    سربالا و تخس جواب دادنش هم غیرواقعی و خام به نظر می‌رسد؛ مثلاً فرهاد می‌پرسد چرا جلو ننشستی، پاسخش «چون بد نگام کردی» هست و در جواب فرشاد درمورد خانواده‌اش می‌گوید «به‌توچه» مشکل بچگانه جواب دادنش نیست؛ مشکل اینست جوری از خودش بابت این جواب‌ها تعریف می‌کند که انگار چه جواب‌های دندان‌شکنی داده!
    فرهاد در ابتدای داستان، گفته شد که برای دیدن راحله در استخر خانه‌ی او منتظر نشسته و مشغول چیپس خوردن است. پس اگر خانه‌ی خودش نیست، یعنی سر راه یک بسته چیپس خریده و همراه خود بـرده، آنجا بخورد؟! دور از واقع است.
    در حال صحبت با استادش می‌گوید اهل تعارف تکه پاره کردن نیست، حال آنکه در جواب دکتر خطاب شدن می‌گوید «می‌ترسم شرمندتون شم و نتونم جبران محبت کنم» اگر تعارفی نبود، می‌توانست با یک «لطف دارید، هنوز مونده تا مهر مدرکم بخوره» یا جمله‌ای شبیه به این خشک سروته‌ش را هم بیاورد.
    و اینکه آمریکا دولتش امپریالیست و اقلیتش سرمایه‌دار است؛ یک استاد ساده‌ی دانشگاه دخالتی در این مسائل ندارد و حتی بعضاً مردمش به این سیاست حریصانه معترض شدند در وال‌استریت و...
    می‌توانستید به جای آن اشاره به ریسیسم و نژادپرستی آنان داشته باشید که جز خودشان و دراصل جهان‌سومی‌ها را آدم به حساب نمی‌آورند.
    #۱۰ برای توصیف صحنه‌ی تکراری به جای استفاده از *** و پرش زمانی می توانستید با حذف دیالوگ‌ها اشاره مختصر و توضیحی دهید که تماس گرفت و نزدیک شد تا انسجام و پیوستگی خط داستانی حفظ شود.
    ضمن اینکه در این صحنه مشخص نکردید که فرهاد و داریوش کجا و‌ کی برای صرف قهوه نشستند؟ اگر به دنبال مهشاد رفتند، دقیق‌تر اشاره کنید.
    مهشاد را هم با لفظ «دختره» خطاب می‌کرد؛ ولی تا نزدیکشان رسید، دیالوگش را با «مهشاد» گفت نوشتید.
    بهتر بود با همان لفظ دختره که در افکارش می‌گذشت، بماند.
    #۱۴ کاترین راسل؛ دختر غربی شاید خیلی ریلکس باشد ولی این دیگر بی‌نزاکتی‌ست که برای مسئله‌ی کاری در حمام پیش طرف برود و گذشته از این با وجودیکه مثل سایر غربی‌ها تفریحش ساحل رفتن است، چطور آنقدر ندیدبدید هست که برای یک ذره برهنگی نیم‌تنه هیزی می‌کند؟
    مظلوم‌نمایی آنگلوساکسونی هم؛ تیکه‌ی خوبی بود.
    از آنجا که گویا یک راز و مسئله‌ی پنهان در رابـ ـطه با راسل وجود دارد، شما برای مانور دادن روی این مسئله و مشکوک کردن مخاطب ناشیانه عمل کردید و مثلاً چون دخترش کاترین خداحافظی نکرد، گفتید حتماً یک راز و مسئله‌ی خاصی وجود دارد. لقمه‌ی آماده دست مخاطب ندهید و با شرح ماجرا و پردازش صحنه ابهام در ذهنش ایجاد کنید نه آنکه با اشاره‌ی مستقیم بگویید که باید چطور فکر کند درباره‌ی این صحنه.
    #۱۱ مهرنوش به تلفن خانه‌اش زنگ م
    ی‌زند و می‌گوید فرهاد متوجه تماس‌های موبایلش نبوده؛ چرایش مشخص نشد. گوشی‌اش سایلنت بوده یا باتری خالی کرده و یا کلاً نخواسته جواب بدهد؛ این را ذکر کنید.
    #۱۴ فرهاد دست برادرش را گرفت برد آشپزخانه؛ فرشاد کیک و قهوه را از سالن با خودش بـرده بود؟ و بعد مسیج موبایلش را با کدام دست خواند؟
    پست‌های مربوط به گذشته‌ی راحله بسیار خوب نگارش و پرداخته شده؛ منتها به لحاظ فضا و تیپِ آدم‌ها، زیادی سنتی‌ست و مثل یک وصله‌ی ناجور در کلیت داستان جلوه می‌کند و به نوعی انسجام را از کلیت داستان گرفته. شاید بهتر بود مختصرتر به گذشته‌اش پرداخته میشد. این همپای کاراکتر فرهاد و مهشاد پیش آمدن با این شدت تفاوت محتوا توی ذوق می‌زند.
    توصیفات:
    با این طرح و قلم حرفه‌ای جای تعجب است که در این بخش کمی ضعیف عمل کردید.
    مکان
    فضا و اماکن را نه چندان خوب توصیف کردید.
    به عنوان مثال؛ خانه‌ی فرهاد که مهشاد اشاره به خوش‌سلیقگی او می‌کند ولی تنها به ذکر جای آشپزخانه و راهرو اکتفا می‌کند.
    ن
    «نورپردازی قشنگی و راحتی قشنگی» معنی ندارد. باید رنگ و طرح و اندازه و جنس اشیاء و اسباب تزئینی و وسایل نورپردازی و... کامل شرح داده شود و سپس قضاوت زیبایی و خوش‌سلیقگی به عهده‌ی خواننده گذاشته شود.

    از طرفی فرهاد تقریباً یک نصف روز خانه نبوده؛ ولی جوری غلو شد در به هم ریختگی خانه که گویی چندین هفته فرهاد به این خانه سر نزده تا مرتبش کند.
    #۷۳ آدرسِ آب قند را گرفت یعنی چه.
    سالن آرایشگاه، آشپزخانه هم دارد؟ منظورتان بخش سرشور یا سرویس بهداشتی‌ست؟
    ضمن اینکه فضاسازی و وصف مکان کافی نیست و باید به جو و اتمسفر فضا نیز توجه داشت.
    فضای سنتی را نه چندان رئال شرح دادید.
    یک حاج‌آقای سنتی، جوان نامحرم [فرهاد] را دنبال دخترش نمی‌فرستد.
    ضمن اینکه از یک طرف گفته شد، راحله از صدای موتور فکر کرد فرهاد یا برادرش است، [واقعاً در محله‌شان پشت سر فرهاد روی موتور می‌نشست؟!] و از طرفی گفته شد که با ماشین محمدامین دنبالش می‌رود. [حداقل اگر ماشین از خودش داشت، باز میشد پذیرفت که حاجی زحمت گردنش بیندازد نه با این وصف]
    برادر دیگرش هم که جلوی حاجی مذهبی صحبت از شرط‌بندی که حرام است می‌کند و وی هیچ واکنش منفی‌‌ای ندارد و تذکری نمی‌دهد.
    این استخر طبقه‌ی پایین کجا بود؟ خانه‌ی حاج‌کاظم که جور دیگری توصیف شد.
    محیط غرب همینطور؛ هرچند که نام و نشان اماکن و خیابان‌ها خوب اشاره شد ولی اولاً که با کوچکترین صدایی به سمت مهشاد و... برمی‌گشتند، درصورتی که در غرب خاله‌زنک بازی و سرک کشیدن در کار دیگران مثل ایران اپیدمی و شایع نیست و مردم سرشان به کار خودشان است و چندان توجهی به ری‌اکشن دیگران ندارند.
    یا همسایه‌ها که در همین ایران و خصوصاً شمال‌شهرش طرف همسایه‌ی واحد بغلی‌اش را به زحمت می‌شناسد، چه برسد سایر طبقات و مجتمع‌ها. حال اینکه فرهاد در لس‌آنجلس از پیرزن‌ِ سر کوچه تا مرد طبقه‌ی دوم همه را می‌شناخت و خوش و بش‌ می‌کرد.
    زوج‌های عاشق هم اگر خاطرات روشنفکران‌مان از سفرهای غربشان را بخوانید، با وجود شیفتگی‌ای که نسبت به غرب دارند هم از کمرنگی حرارت عشق و عادی بودن رمانس در خیابان‌ها و محافل صحبت می‌کنند و «به وجد آمدن» ندارد این.
    کلاً سردی و خنثی بودنِ آدم‌های غربی برعکس توصیف شده در این اثر.
    ظاهر
    تا حدی خوب توصیف کردید، منتها از آنجا که راحله‌ درواقع دختر یک حاجی سنتی‌ست، بالطبع تیپ و خانه‌اش هم با مانتوی کوتاه و جین یخی و استخر طبقه پایین و فضای مدرن -با توجه به پیش‌انگاره‌ای که از این خانواده‌ها در ذهن مخاطب ثبت شده است- مطابقت ندارد. و این مسئله کمی توی ذوق می‌زند.
    و یا دختر محجبه شالش را که شل‌ووارفته سر نمی‌کند که راحت از سرش بیفتد و لازم باشد حاج کاظم تذکر بدهد. بهتر بود می‌نوشتید «شال عقب رفته‌اش را جلو بکشد.»
    پست دیبا وقتی موهای رنگ شده و ساق برهنه‌اش وصف شده، شال داشتنش جالب نیست.
    #۷۲ شومیز را چطور دور خود پیچید؟ اشارپ یا سوئی‌شرت اصلح‌ترست.
    حالات
    به جز مواردی معدود نقصی ندیدم.
    مثلاً: صورتم سوخت وقتی برخورد «ناخن هایش» با گونه هایم برق را از سه فازم پراند.
    از آنجا که منظور سیلی زدن هست باید از لفظ انگشت‌هایش استفاده کرد؛ ناخن، بیشتر پنجه روی پوست کشیدن را به ذهن میاورد.
    «تا ابد که ما زنده نیستیم بیخ ریشمون نگهش داریم.»
    در یک جمع سنتی اینجا یک دور از جونی، اعتراضی نمی‌خواست؟
    «دردونه ی حسن کبابی» توضیح معنای این شوخی همیشگی داده نشد.
    حاجی قند کوچکی داخل استکان چای انداخت... مشخص نشد منظور چه بود؟ نه آن را هم زد و نه اینکه با یک قند چای شیرین می‌شود.
    مادرش هم که از سر صبح مشغول لوبیا پاک کردن و تدارک ناهار است!
    پستی که فرهاد مشت روی سقف ماشین [آن هم با بی‌ملاحظه‌گی روی ماشینِ دیگری] کوبید که باید باهات حرف بزنم و توضیح بدهم ولی طول مسیر، به سکوت گذشت و تلاشی هم برای توضیح نکرد.
    اینکه مهشاد روی صندلی عقب می‌نشیند، برای مهشاد تحقیرآمیز است یا برای فرهاد که حکم راننده‌ی شخصی پیدا می‌کند؟ از طرفی کسی که بی‌اعتنا به نگاه دیگران غذایش را هورت می‌کشد، لابد آنقدر تخس و غد هست که کار خودش را بکند و جلو بنشیند.
    احساسات
    خوب و کامل بود.
    شخصیت‌پردازی:
    فرهاد: عاشق بودنش خوب و ملموس وصف شد، همینطور دلسوز بودنش.‌ کلاً جذاب و سمپات است؛ فقط یک‌ سری صفت‌ها به او منتسب می‌شود که در رفتارش به درستی نمود ندارد؛
    مثلاً مرتب و منضبط بودنِ وسواس‌گونه‌اش که با این وجود بطری آب را سر می‌کشد و دهن‌زده دوباره داخل بخچال می‌گذارد یا نامرتبی تختش. اگر یک نظم معمولی دارد با توجه به جنسیتش قابل‌قبول است، منتها وقتی روی نظمش تأکید می‌شود و به شلختگی دیگران هم غر می‌زند؛ باید در ریز رفتارهایش هم نمود داشته باشد و همین دیتیل متمایزش می‌کند.
    و یا در مورد تعارفی نبودنش هم که در صحبت با استاد راسل نمود ندارد، همینطور گفته شد به مهرنوش هم می‌خواست اصرار کند برای ناهار ماندن.
    راحله: هرچند معشوق اصلی فرهاد است ولی به لحاظ مثبت بودنِ شخصیت مهشاد دلنشین‌تر از او درآمده یا حداقل از دید من که اینطورست. و به هرحال خیلی رفتار و گفتار متناسب با خانواده‌‌ی سنتی‌اش ندارد و جای پرداخت بیشتری دارد. از طرفی مانورش در قسمت خاطرات روی تک‌دختر بودن و خواهر همراز نداشتنش به خوبی توانست زمینه‌ی حضور مهشاد و خواهرانگی‌هایش را ایجاد کند.
    مهشاد روند علاقه‌مند شدنش به فرهاد و شوخ‌طبعی و سادگی‌اش خوب بروز داده شده و کاراکتر قابل همذات‌پنداری‌ای پیدا کرده.
    دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
    تقریبا‍ً تمایز راوی مرد و زن مشخص است.
    در این بخش موفق عمل کردید ولی جمله‌بندی‌ها به نسبت تبحری که در متن مشخص است، سطح مقبولی ندارد. دیالوگ‌ها می‌توانست با دقت بیشتر و احساس عمیق‌تری نگاشته شود.
    یک سری نکات جزئی هم وجود دارد.
    استفاده از تعابیر مذهبی مثل صحرای سینا و جهنم قرآن و... برای راحله و فرهاد متناسب است ولی دلیلی ندارد مهشاد که کاراکتری دور از تیپ مذهبی‌ست هم از تعبیر «اسماعیل» استفاده کند.
    عبارت «با دیدن تعداد تماس های از دست رفته، از عصبانیت به موهایش چنگ زد.» مناسب راوی دانای کل می‌باشد. از آنجا که مهشاد دور ایستاده و اکت‌ش را می‌بیند بهترست صرفاً بگوید «فرهاد چند لحظه‌ای به اسکرین موبایلش خیره شد و سپس کلافه به موهایش چنگ زد»
    تیترهای روزنامه برای قتل محمدامین جای درستی نقطه چین نشدند. بیشتر از اینکه هول و هیجان را منتقل کنند، نداشتن واژه ی مناسب را القا می‌کنند.
    نثر:
    از نثر ادبی برای متن و نثر محاوره برای دیالوگ‌ها بهره بردید که میتوان گفت شیوه‌ی پرطرفداری‌ست. هرچند لازم است در استفاده از تعابیر و تشبیهاتِ ادبی و روانیِ نگارش دقت و تلاش بیشتری به خرج دهید.
    زاویه‌ی دید:
    با وجود سه راوی مختلف، از راوی اول شخص استفاده کردید که ظاهراً با توجه به تعدد شخصیت، «دانای کل» انتخاب اصلحی به نظر می‌رسد، اما با وجود رمز و راز و گره‌های داستان که در شیوه‌ی دانای کل مخفی کردنِ مجهولات و ندادنِ اطلاعات به خواننده مشکل‌ترست و همینطور با توجه به ذائقه‌ی مخاطب عامه پسند که با خوانش احساسات از زبان اول شخص ارتباط بهتری می‌گیرد؛ انتخاب مناسبی‌ست.
    اشتباهات نگارشی_ املایی، تایپی:
    صحبت های ذهنی باید داخل گیومه«» باشد، نه بعد از خط تیره -
    مقابل اسم گوینده هم باید دونقطه : به کار برد نه خط تیره -
    مثال؛ داریوش: نه داریوش-
    .
    [«تایم» های بعدازظهرت.]
    از آنجا که گوینده خودش انگلیسی زبان است، قاطی کردن لغات انگلیسی و فارسی بی‌معنا و مصنوعی‌ست و مختص گوینده‌ی فارسی‌زبان است.
    با دهان هایی که همیشه باز بود[ند] و می خندید[ند]
    تو اگه ناموسم بودی که یهو غیبت نمی زد و بعد از بیست سال اینجا ببینمت
    تو اگه ناموسم بودی، یهو غیبت نمیزد که حالا بعد از بیست سال اینجا ببینمت.
    مخصوصا اگر یک پسر سن بالا و قصدش تحقیر من باشد.
    حذف فعل به قرینه باید در مورد آخر باشد.
    مخصوصاً اگر یک پسر سن بالا باشد و قصدش تحقیر من.
    .
    بیوفته، بیفته/ ۳
    مذهبت «مصبت» رو شکر (چون در محاوره‌ست)/۵
    در پست‌های متعدد برای شکسته‌نویسی به اشتباه حرف «ه» را حذف کرده‌اید:
    سر و کلت⬅ سروکله‌ت
    تکیش⬅ تکیه‌اش
    بقیه‌ش. یه‌خورده
    بی‌نتیجه‌س. چه‌جوری و...
    جم نخور⬅جنب نخور
    بندازم⬅ بیندازم
    سوویت⬅ سوئیت
    غیض⬅ غیظ /۸
    خوبه خوب⬅ خوبِ خوب
    علفدونی⬅ هلفدونی/۶۲
    پدر صواتی⬅ پدرصلواتی/ ۵۲
    با آرزوی موفقیت.
    "عضو آزمایشی شورای نقد"
    232136_IMG_20170911_115856.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    آدینه

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/26
    ارسالی ها
    1,025
    امتیاز واکنش
    53,320
    امتیاز
    1,026
    محل سکونت
    اصفهان
    به نام خدا
    این رمان بر اساس پست‌های ارائه شده توسط نویسنده، نقد شده است.
    *نام‌رمان: نام رمانتان، معادله احساس می‌باشد. در واقع شما از دو اسم مرکب (که دو یا چند جزء دارای معنای مستقل دارد و به دو یا چند جزء که به تنهایی کاربرد و معنا دارند، قابل تجزیه است) استفاده کردید. معنای نام رمانتان؛
    معادله← برابرکردن، هموزن کردن دوچیز، اندازه گرفتن میان دوچیز، همچندی
    با چیزی برابر آمدن یا هم وزن کردن و برابر گردانیدن چیزی را به چیزی .

    احساس← حس کردن، دریافتن، درک کردن، دریافت
    ۱ - ( مصدر ) در یافتن درک کردن دانستن آگاه شدن دیدن . ۲ - درک چیزی با یکی از حواس . ۳ - انعکاس ذهنی تائ ثر بدنی و آن پایه و مای. هم.
    نام رمانتان، ژانر عاشقانه را انعکاس می‌دهد. نام رمانتان، هر دو کلمه نو و جدید نیست؛ بلکه در صدر جدول کلیشه قرار دارد. رمان‌هایی با نام معادله، معادله‌جبری، عشق با معادله جبری، احساس من، احساس آرام، احساس من از کارولین و... وجود دارد. نام رمانتان جذاب است و من به عنوان خواننده با خواندن نام کششی برای خواندن در خود یافتم. با خواندن نام رمانتان در وهله اول به این فکر کردم؛ شخصی قرار است احساساتش را تقسیم کند. نام با محتوا هم‌خوانی و با آن مطابقت دارد.

    *خلاصه: یک خلاصه چهار خطی و کلیشه‌ای! برای یک ‌خواننده مهم است؛ دومین رکن اساسی نگـاه دانلـود را ببیند و بعد برای خواندن رمانتان قضاوت بکنند. من به عنوان خواننده، با خواندن خلاصه رمانتان آن را کنار می‌گذارم؛ به دلایل زیر دقت کن!
    ① خلاصه تکراری هست؛ پس طبعا ایده تکراری در پیش و رویمان است.
    ② فاقد گره‌های محکم است و این یک نقطه ضعف برای نویسنده است.
    ③ خلاصه شما به قدر کافی جذاب نیست؛ جز قسمت آخر خلاصه‌تان!

    با مروری دیگر بر خلاصه، متوجه می‌شویم؛ که در خط اول به معرفی راحله پرداخته‌اید. در مرحله دوم احساسات راحله را توصیف کردید.
    در مرحله سوم، احساسات خواننده را به بازی گرفتید! شاید نقطه عطف خلاصه‌تان همین بازی با احساسات خواننده است؛ یک ریسک، زیرا علایق هر فردی فرق دارد و من با خواندن این‌گونه خلاصه‌ای قید رمان را خواهم زد. البته این قسمت از زیرکی نویسنده است؛ همان‌گونه که ممکن است مخاطب را به خود جذب یا دفع کند. پیشنهاد من ویرایش خلاصه‌تان است. خلاصه کوتاه، جذاب، هماهنگ با ژانر‌ها و محتوا، دارای گره‌های اساسی و محکم، دادن کلیت داستان بدون لو دادن رمان!

    *مقدمه: مقدمه رمانتان، حس‌ و حال حاکم بر فضای رمان را می‌رساند. من به عنوان خواننده با خواندن مقدمه‌تان آماده شدم که رمانتان را شروع کنم و خود را وارد رمانی با پیچدگی‌های زیاد بکنم. نکته قابل توجه؛ جمله آخر مقدمه، قبل‌ از دیالوگ‌ها، زیاد به جملات‌های قبلی‌اش نمی‌خورد! بهتر است ویرایش کنید!
    معادله ای که به ظاهر پاسخ آن آسان است اما...
    معادله‌ای آسان... اما سخت و دشوار
    قسمت دوم مقدمه رو به کلیشه شدن است؛ لطفا ویرایش کنید.
    مقدمه ژانر‌ها را به نمایش می‌کشد و با نام رمان مرتبط است.

    *جلد: بک‌گراند جلد، از رنگ سیاه و طوسی تشکیل شده است. پسر و دختری که بر بام چوبی شیب دار، زیر آسمان تاریک شب نشسته‌اند. دختری که شمع در دست دارد و به ستاره‌های آسمان چشم دوخته‌ است. پسری که ساز در دست دارد و به دختر مقابلش زل زده است. به خوبی ژانر عاشقانه را به تصویر کشیده است. بالای سر کلمه معادله، عکس چهار شخصیت اصلی داستان به تصویر کشیده شده است. طبق چیزی که از قبل در ذهنم است؛ نباید در جلد از عکس شخصیت‌ها استفاده کرد. بهتر است عکس شخصیت‌ها حذف بشود. در پایین جلد، جمله‌ی «در دایره‌ی قسمت ما نقطه تسلیمیم»
    به خوبی با محتوا، ژانر‌ها و اسم رمان مرتبط است.

    * شروع: راحله با حال بدی مقابل فرهاد در کنار استخر قرار می‌گیرد. فرهاد از راحله می‌خواهد که با داریوش ازدواج کند؛ او را تهدید می‌کند که رازشان را بر ملا می‌کند و... .
    شروع جذاب و زیبا همراه با توصیفات ظواهر، حالات، احساسات و مکان بود. به شروع هوشمندانه‌تان که باعث گره‌های محکم در ذهن خواننده می‌شد؛ تبریک می‌گویم.

    *سیر: سیر رمانتان در تعادل بود. نه آن‌قدر تند و پشت سر‌هم وقایع رخ می‌داد که در ذهن خواننده نماند و سریع پاک شود. نه آن‌قدر کند و کسل کننده، که مخاطب رمان را رها کند و برود. فراز و نشیب‌های رمان به موقع بود.

    * نثر: نثر رمانتان ادبی بود. به خوبی از نثر ادبی رمانتان بهره نگرفتید و به آن شاخه و برگه کامل ندادید. نثر ادبی همراه توصیفات، زیبا و قشنگ می‌شود و معمولا با ارائه‌های ادبی، توصیفات و... بکار بـرده می‌شود. بهتر است نثرتان را کمی ویرایش کنید تا ایده‌آل بشود.

    * ایده: ایده رمانتان در مورد خانواده و فرزندان فرش فروش‌ها است؛ که با سوتفاهمات و اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شده‌اند... .
    ایده رمانتان در نگاه‌ اول تکراری و کلیشه‌ای بنظر می‌رسد. اما بعد از خواندن یکایک رمانتان متوجه می‌شویم؛ ایده‌ همان است اما اتفاقات و بحث‌های پیش آمده در رمان تکراری نیست. این همان بحث‌هایی است که می‌گوییم نویسندگان یک داستان را به روایت‌های مختلف می‌نویسند. بخاطر ایده به‌ شما دو نویسنده تبریک می‌گویم؛ زیرا ایده کاملا از کلیشه و تکرار به دور است.

    *زاویه دید: زاویه دید رمانتان، اول شخص از زبان (راحله، مهشاد، فرهاد) است. به بهترین نحو احساسات راوی‌ها را بیان کردید و تا به این‌جا کمبودی در زاویه دیدتان نمایان نشد. نکته بهتر بود از زاویه دید سوم شخص استفاده کنید و مدام راوی را تغییر نمی‌دادید؛ نزدیک بود چند بار شخصیت‌ها را اشتباه بگیرم! بودن شخصیت‌های زیاد، که کم‌کم وارد داستان شدند و احساساتشان برایمان مبهم است؛ زاویه‌دید سوم شخص بهتر بود.

    *ژانر عاشقانه: رد پای این ژانر در تمامی پست‌ها وجود داشت. عشق راحله و فرهاد و برعکس، عشق داریوش به راحله، عشق پریسا به فرهاد، عشق مهشاد به فرهاد، عشق راحله به پدرش، عشق سمیه به بچه‌هایش و... . در این بخش موفق عمل کردید. به شما پیشنهاد ژانر اجتماعی و در صورتی که معما‌های زیادی اگر در آینده قرار است رخ دهد؛ ژانر معمایی را نیز اضافه کنید.

    *مونولونگ‌و‌دیالوگ: مونولونگ‌ها و دیالوگ ها بار اطلاعاتی را با خود حمل می‌کردند. دیالوگ‌های هر شخص متناسب با رفتار، اجتماع، فرهنگ بود. دیالوگ‌ها جملات ماندگاری را در خود جای داده بودند؛ مانند ضرب‌المثل‌ها و شعر‌هایی از حافظ، که به خوبی با محتوای موجود هم‌خوانی داشت. دیالوگ‌های هر شخص از نظر جنسیت متناسب با خود او بود. شما قبل از هر دیالوگ از علامت اختصاری (_) استفاده کرده بودید. به‌گونه‌ای که در دیالوگ‌های چند نفره، خواننده گیج و سردرگم نمی‌شد.

    *باور پذیری: در رمانتان چند نکته وجود دارد!
    فرهاد مسلمان است پس چگونه دست مهشاد و راحله را می‌گیرد!
    مهرنوش مسلمان است و استاد راسل مسیحی! یک زن مسلمان قاعدتا نمی‌تواند با غیر از مسلمان ازدواج کند. در صورتی که مهرنوش سند ازدواج را جلوی فرهاد پرتاب می‌کند؛ پس دلیل فرار استاد راسل از پله‌های ضروری چیست؟ آیا کاترین راسل از این موضوع خبر دارد؟ در صورتی که مطمئنا، کاترین از آن دسته نژاد پرست‌ها است؛ چرا به پدرش خرده نگرفته؟
    قتلی که وانمود کردید عمد هست! با احترامی که برای نویسنده‌ی عزیز دارم؛ پس پزشک قانونی این‌جا چه کاره است؟ پزشک قانونی متصل به بخش جنایی برای قتل و چنین مواردی می‌باشد! اگر پزشک قانونی نتواند، معلوم کند که بخاطر یک هل و خوردن سر مقتول به جدول مرده است؛ چه فایده؟ مگر با ضربه آرام کسی ضربه مغزی می‌شود؟
    شما می‌گویید فرهاد نابغه است! پس چرا با مترجم گوشی کار می‌کرد؟ قاعدتا باید سریع یاد می‌گرفت؟ اگه نابغه است مطمئنن با نداشتن مدرک در شرکت‌های آمریکایی باید مشغول کار می‌شد و... .

    *شخصیت‌پردازی: شما در شخصیت پردازی خوب بودید.
    فرهاد: پسری منظم و وسواس، منطقی، یتیم و نابغه، مستقل، عاشق و کمی تو سری خور... .
    راحله: دختر حاج کاظم معتمد، کاملا در تناقض با خانواده‌اش و فرهنگ و اجتماعی خانوادگی‌اش است. در آرزوی خواهر، عاشق، شجاع و... .
    مهشاد: دختری صیغه‌ای حاج کاظم، دختری تنها با گذشته‌ای دردناک، عاشق، شاد و... .
    *اصول‌نگارش و غلط‌املایی: در رمانتان غلط املایی وجود نداشت؛ اما اشکالات تایپی کمی داشت. دقت کن!
    رقتار← رفتار
    می‌خلید← می‌نالید
    علفدونی← هلفدونی
    میکند← می‌کند
    بدت← بده
    ازین← از این
    در رمان نباید می افعال به فعل بچسبد. دقت کن!
    میکرد← می‌کرد
    میکشد← می‌کشد
    نمیذاشت← نمی ذاشت
    میشد ← می‌شد
    میگیرم← می‌گیرم
    نمیخواد← نمی‌خواد
    نباید کلاه آ را در کلماتی که آ اول است برداشت. دقت کن؛
    ادم← آدم

    دوست عزیز، عدم رعایت علائم نگارشی در رمانتان به وضوح معلوم است. دقت کن!
    به سمت لکسوس سفید براق رفتیم، قفل ماشین را با ریموت باز کرد و در حین نزدیک شدن به ماشین کتش را در آورد، پیراهنش به بدنش چسبیده بود، آستین هایش تا بازو تا خورده و سه دکمه ی بالای آن باز بود، در عقب را باز کرد و کتش را روی صندلی انداخت.✘
    به سمت لکسوس سفید براق رفتیم. قفل ماشین را با ریموت باز کرد و در حین نزدیک شدن به ماشین کتش را در آورد. پیراهنش به بدنش چسبیده، آستین هایش تا بازو تا خورده بود. سه دکمه ی بالای آن باز بود؛ در عقب را باز کرد و کتش را روی صندلی انداخت. ✔

    فرهاد از اون داریوش بد عنق خیلی بهتره... از دستش فرار کردم، مرتیکه نامرد...✘
    فرهاد از اون داریوش بد عنق خیلی بهتره! از دستش فرار کردم؛ مرتیکه نامرد... .✔

    سوئیچ را چرخاند و ماشین را روشن کرد و تا خواست دنده عقب بگیرد، دستانم را به هم کوبیدم و با خوشحالی در جلو را باز کردم ولی وقتی با نگاه متعجب فرهاد رو به رو شدم، ابروهایم بالا رفتند و در را محکم کوبیدم، ناخودآگاه لب هایم به هم چسبید و کج شد.✘
    سوئیچ را چرخاند و ماشین را روشن کرد. تا خواست دنده عقب بگیرد؛ دستانم را به هم کوبیدم و با خوشحالی در جلو را باز کردم. ولی وقتی با نگاه متعجب فرهاد رو به رو شدم؛ ابروهایم بالا رفتند و در را محکم کوبیدم. ناخودآگاه لب هایم به هم چسبید و کج شد.✔

    با ورود به آپارتمان فرهاد دو نکته را فهمیدم ؛
    اول اینکه با سلیقه بود: آشپز خانه ی شیکی وسط سالن بود و در دوطرفش نیمچه راهرو هایی که هر کدام به دو در ختم می شدند قرار داشت. نور پردازی قشنگی داشت و راحتی های خیلی نرم و خوشگلی وسط سالن کوچک قرارگرفته بود. در کل آپارتمان خیلی راحت و نقلی ای بود.✘
    با ورود به آپارتمان فرهاد دو نکته را فهمیدم.
    اول اینکه با سلیقه بود؛ آشپز خانه ی شیکی وسط سالن بود و در دوطرفش نیمچه راهرو هایی که هر کدام به دو در ختم می شدند قرار داشت. نور پردازی قشنگی داشت و راحتی های خیلی نرم و خوشگلی وسط سالن کوچک قرارگرفته بودند. در کل آپارتمان خیلی راحت و نقلی ای بود.✔

    دومی این که: خیلی شلخته و بهم ریخته بود.✘
    دومی این که؛ خیلی شلخته و بهم ریخته بود.✔
    در علایم نگارشی، باید علایم‌ها مانند (: و . و ! و ؟ و ؛ و …) به کلمات قبل از خود بچسبند و با کلمات بعد از خود فاصله داشته باشند.
    باید کاربرد هر علایم را دانست و به موقع به کار برد! بهتر است اصول علایم نگارشی را مطالعه نمایید.
    در فرودگاه که با هیجان ومنتظر ایستاده بودم. محمد سبحان دل دل می کرد، می خواست چیزی بگوید اما سختش بود،دلش را به دریا زد:✘
    در فرودگاه که با هیجان و منتظر ایستاده بودم. محمد سبحان دل دل می کرد و می خواست چیزی بگوید؛ اما سختش بود! دلش را به دریا زد و گفت:✔
    برای بیان دیالوگ، قبل از آن از کلمه گفت باید استفاده کنید.

    *توصیفات:
    ظواهر: این بخش در رمان شما وجود داشت؛ ولی کم بود! به گونه‌ای که نبودشان توی ذوق بزند. شما بیشتر به ظاهر پوشش اهمیت دادید؛ اما در پوشش هم نقایصی داشتید. مثلا راحله دختری است که در خانواده مذهبی بزرگ شده؛ پس باید چادر و نوع پوشش متناسب با فرهنگ خانواده‌اش باشد.
    مهشاد کنار حاج‌آقا بزرگ شده؛ پس نباید این‌قدر باز و راحت بگرده. نبود توصیفات از لحاظ؛ اندازه قد، سن، هیکل، وزن، لباس، مو، صورت و... باعث شده است؛ من نتوانم به راحتی با کارکترها خو بگیرم.

    مکان: در این بخش هم ضعیف عمل کردید! شما توصیفاتتان را به راهرو و آشپزخانه خانه فرهاد، چند مرکز خرید در خارج محدود کردید. شما می‌توانستید دانشگاه، خانه حاج کاظم و کامران خان، خانه مهرنوش، اتاق فرهاد و فرشاد، اتاق راحله، واحد مهشاد، کلوب و... را توصیف کنید. مکان همانند پیش زمینه فیلم و سینما، نیاز مبرم به وجود آن دارند؛ تا خواننده آن را درک کند و در پیش زمینه‌ای که توسط نویسنده، به خواننده داده شده؛ کارکتر‌ها را در آن مکان مجسم کنند. سوالی که ذهنم را درگیر کرده است!
    راحله در گذشته فقط از حوض در خانه شان نام برد و در حال از استخر!؟
    الان خانه حاج‌کاظم تغییر کرده؟ پس چرا به آن اشاره نشد؟ اصلا استخر مال کدام خانه بود؟
    احساسات: نقطه عطف توصیفاتتان، توصیف احساسات بود. شما به موقع احساس هر کارکتر را به نمایش کشیدید. در بعضی بخش‌ها می‌خواستم همراه کارکتر اشک بریزم. به شما بابت این بخش تبریک می‌گویم.


    حالات: این بخش هم خوب بود؛ ولی نه در حد انتظار! شما باید بیشتر کارکتر‌هایتان را قرق در حالات بکنید و از آن بهره ببرید. مخصوصا قبل از هر دیالوگ، اگه بتوانید برای هر کارکتر یک حالت در نظر بگیرد و مدام تکرارش کنید؛ حتی با نگفتن نام کارکتر، ما ها آن را می‌شناسیم. مثلا فرهاد که مدام دستش را به ریش کم پشتش می‌کشید؛ دو بار این حالت حضور داشت.
    مثلا وقتی بنویسید عصبانی است؛ ما او را زیاد درک نمی‌کنیم. می توانید عصبانیت را با تند راه رفتن، نفس‌های تند کشیدن، دست‌های مشت شده، پرتاب سنگ یا وسیله‌ای و... توصیف کرد.

    امیدوارم از نقد بنده در جهت پیشرفت قلمتان بهره ببرید.
    عضو شورای‌نقد
    133499
     

    Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,110
    امتیاز
    1,144
    به نام خدا

    نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    معادله ی احساس،

    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    « معادله ی احساس » نام انتخابیتون در مجازی، کاملا جدید بود. با اینکه وجود کلمه ی معادله، ما رو به یاد معادلات ریاضی می اندازه و اکثر دبیرستانی ها چندان دلخوشی ازش ندارن، قرار گرفتنش در کنار لغت احساس، ترکیب خوبی رو ساخته. اونقدری که گره ی اول با خوندن اسم در ذهن خواننده ایجاد بشه. اسمتون این ایده رو به خواننده میده که قراره عاشقانه ای قطعا پیش بیاد ولی پر از گره که با یک معادله حل خواهد شد. در بخش اسم کارتون عالی بود.

    خلاصه
    خلاصه بعد از اسم و جلد در جذب مخاطب خیلی تاثیر بزرگی داره و چه بسا که بهترین اثر های دنیا به خاطر یک خلاصه ی بد، میتونن محبوبیتشون رو از دست بدن. اولین چیزی که بعد از خوندن خلاصه ی شما توی ذهن خواننده میاد، کلیشه ای بودن داستان هست که البته شما کاملا یک ایده ی متفاوت رو برعکس چیزی که در خلاصتون به تصویر کشیدید رو نشون دادید. منظورم از کلیشه بودن، به قسمت های خاصی از خلاصه تونه. مثال: پیله ی تنهایی راحله که با ورود فرهاد نامی به زندگیش پاره میشه، علاوه بر اینکه با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در تناقضه و راحله یک دختر دبیرستانی معمولی به تصویر کشیده شده، اون قدر تکراری هست که خواننده نخواد بخوندش و بگه بازم یکی دیگه! توصیف راحله به عنوان دختر معتمد بازار هم این روز ها در مجازی به کرات دیده میشه.
    همه ی این ها در کنار هم دست به دست دادن تا خواننده پیش داوری کنه! این حق معادله با اون همه ایده ی نابش نیست. بهتره که خلاصتون رو تغییر بدید.

    جلد
    تصاویری از شخصیت های اصلی داستان و اسمان شب، ترکیب اصلی جلدتون بود. جلد نسبتا ساده طرح زده شده بود و نمی شد اون سختی حل کردن یک معادله رو توش دید. تعداد زیاد شخصیت های روی جلد میتونه نشون از مثلث و حتی مربع عشقی داشته باشه. پایین جلد شاهد یک دختر و پسر دیگه هستیم و این میتونه حتی خواننده رو گیج کنه! شب نماد ظلمات هست و اتیش بین دختر و پسر میتونه نماد غلبه ی اونها بر ظلم های زندگیشون باشه. منتها به نظرم جلد واقعا ساده انتخاب شده بود. پیشنهاد می کنم که از طراح بخواید عوضش کنه. مثلا کمی از معادلات ریاضی توش دیده بشه تا نمایان گر معادله باشه!

    مقدمه
    مقدمه جزو چهار عنصر اصلی ویترین
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هست. این چهار عنصر اسم، خلاصه، جلد و مقدمه هستند. اصولا هر کس که گتابی انتخابی کند، قطعا پس از ان سه عنصر دیگر به سراغ مقدمه می اید. مقدمه میتواند زمینه ساز و اماده کننده ی ذهن خواننده برای ایده ی تان باشد.
    تکه ی اول مقدمه واقعا جدید بود. خیلی خوب تونسته بودید خواننده رو تشنه ی جواب این معادله کنید. سه معادله سه مجهول، کاملا خلاصه و اسم رو کامل میکنه. اما تیکه ی دوم داستان کاملا اون ور نوار بود! دوباره بحث کلیشه پیش میاد و امان از کلیشه که اونقد زیاد شده و خواننده ی مجازی خون اونقدر خونده که واقعا زده شه!
    بهتره قسمت دوم خلاصتون رو هم ویرایش کنید.

    ژانر های انتخابی
    دو ژانر عاشقانه و اجتماعی کاملا برازنده بودند و در بند بند
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دیده می شدند. به خاطر گذشته ی مرموز مهشاد و فرهاد بد نبود تا ژانر معمایی را هم اضافه می کردید.

    شروع داستان
    شروع بعد از چهار عنصر، مهم ترین رکن یک داستان است. شروع و پایان می تونند حتی اگر ایده کلیشه باشه، خواننده رو توی مشت بگیرند و حیرت زده اش کنند. معادله ی احساس علاوه بر ایده ی نابش، شروع خوبی هم داره. پر از گره است و خواننده میخواد بدونه دلیل مشاجره ی این دو زوج چیه! چرا راحله ی داستان با راحله ی خلاصه کلی فرق میکنه و...
    در کل که یک شروع موفق و نفس گیر رو به نمایش گذاشتید. اون قدر که خواننده با هیجان زیادی بخواد بره سراغ پست های بعدی و بعدی


    نثر
    نثر های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها اصولا ترکیبی از محاوره و ادبی نوشته میشن به صورتی که دیالوگ ها ادبی و دیالوگ ها همچون واقعیت محاوره نگاشته میشن. مونولوگ های شما متاسفانه یا خوشبختانه با اینکه حس صمیمیت لازم رو برای خواننده ایجاد می کرد، از یک سبک خاص پیروی نداشتند. یعنی هم محاوره بودند وشاهد شکست کلمات بودیم و هم در جای مناسب از تشبیهات و کنایه ها بهره بـرده بودید که میشد گفت ادبی هم بود.
    پیشنهاد میکنم یکی از این دو نثر رو انتخاب کنید و بر اساس اون ویرایش کنید و ادامه بدید.

    سیر داستان
    سیر در یک داستان خیلی مهمه و یک نویسنده ی توانا میتونه تشخیص بده کجا باید تند پیش بره و کجا کند. تلفیقی ازسرعت های متفاوته که خواننده رو تشنه ی ادامه دادن می کنه. این مهارت زیادی رو کسب میکنه که در جای لازم خواننده رو دیوونه کنی،‌ اونقدر که تا تموم نشدن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    پایینش نزاره! سیر معادله تموم این ویژگی ها رو داشت. دست مریزاد!

    ایده
    یک ایده ی بکر و ناب بالاخره بعد از مدت ها در مجازی دیده میشه. اونقدر خوب هست که اگر خواننده پیش داوری کنه و برحسب جلد و خلاصه نخواد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو بخونه، از دستش رفته! البته مهم تر از یک ایده ی خوب،‌ قلم نویسنده است و چه بسا ایده ی های ناب تری که به خاطر عجله ی نویسنده یا بی حوصلگیش،‌حیف شدند. امیدوارم با حل قسمت های ذکر شده به عنوان کلیشه، به همه این فرصت رو بدید تا با دنیای راحله اشنا بشن.

    شخصیت پردازی
    توصیف شخصیت ها در یک غالب معین برای اکثر نویسنده ها کار سختیه. همون طور که انسان ها از فردی به فرد دیگه متفاوت هستن، شخصیت ها هم باید از این قانون پیروی کنند. شما خیلی خوب برای شخصیت هاتون چهار چوب تعیین کردید.
    فرهاد: پسری جذاب، عاشق، دلسوز و مرتب، که در این نظمش کمی وسواس هم دخیل است.
    راحله: واقعا دختری است که با خانواده و نوع تربیتش در تناقض تشریف دارد. خیلی خوب تونسته بودید با توصیف وضعیت زندگیش، وجود مهشاد رو توی زندگیش ضروری جلوه بدید.

    زاویه دید
    زاویه دید اول شخص در مجازی از محبوبیت بالایی بر خورد داره و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های زیادی به خاطر نگاشته شدن به سبک سوم شخص و دانای کل، بدون خوندن کنار گذاشته میشن. اما از عینک نقد به خاطر اینکه سه شخصیت با هم به توصیف
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می پردازن و دو نویسنده هم نوشتن رو به عهده دارن، بهتر بود از دانای کل و یا سوم شخص استفاده می کردید. البته زاویه دید نسبتا انتخاب شخصی است و به توانایی یک نویسنده هم برمیگردد.

    توصیفات
    نویسنده ی عزیز سروش، من در نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    سرابی در مه هم گفتم که باید روی بخش توصیفاتتون کار کنید اما در معادله هم شما این نقض رو رفع نکرده بودید. چهار رکن توصیفات به شدت در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مهم هستند و به خواننده فرصت خیال پردازی میده و کتاب خوندن مگر جز فرصتی برای پرورش تصورات ادم و غرق شدن توی خیاله؟

    ظاهر و چهره
    این بخش متاسفانه می شد گفت حتی توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نبود! گاها اشاره های کوتاهی کرده بودید و بعد هم گذشته بودید. این برای قلم خوب و ایده ی بکرتون واقعا یک نقص بزرگ به حساب میاد. این توصیافت باید کم کم و در میون مونولوگ ها قرار بگیرن، بعد از چند پست باز یاد اور بشن تا در ذهن خواننده ثبت شن و در اخر باور پذیر باشن و به محیط اون جامعه ای که داستان داره در اون اتفاق می افته بیان.
    بهتره روی ظاهر و چهره ی شخصیت ها خیلی بیشتر مانور بدید.
    مکان
    توصیفات مکانتون هم کم بود. ببینید اگر این توصیفات کم باشن، خواننده نمیتونه تصویر ذهنی شما رو دریافت کنه و در نتیجه ذهنش موقع خیال پردازی دست به دامن توصیفات خوب بقیه ی نویسنده ها و فیلم ها میشه! بهتره به خواننده با توصیف کردن مکان اتفاق رویداد ها، اجازه ی دریافت تخیلات خودتون رو بدید.
    حالات
    اکثر نویسنده ها، حتی معروف های عرصه ی مجازی در این قسمت مشکل دارند. بزارید با مثال بهتون بگم اصلا توصیف حالت یعنی چی. مثل اینکه بگید علی خسته بود و بگذرید. خواننده با اون واژه ی خسته خو نمیگیره؛ خستگی علی رو حس نمیکنه؛ اما اگر بگید که سر و پایش خاکی بود، موقع راه رفتن، پاهایش را روی زمین می کشید. گـه گاهی شانه اش را می مالید و بین موهایش چنگ می زد، قابل باور میشه که اره اقا این علی خسته است! این مثال کمکتون میکنه تا منظور منتقد ها رو کاملا بفهمید. معادله احساس نسبت به دو توصیف بالایی، در بخش حالات خیلی بهتر ظاهر شده بود. تونسته بودید خیلی خوب تصویر رو انتقال بدید. منتها بعضی جاها بهتر بود بیشتر روی حالت شخصیت ها کار کنید، مخصوصا قبل و بعد از دیالوگ ها
    احساسات
    گل سر سبد بخش توصیفات برای شما توصیف احساسات بود. کاملا تونسته بودید غم، شادی، ناراحتی، هیجان و... هر شخصیت را منعکس کنید. افرین!

    دیالوگ و مونولوگ
    همون طور که دیالوگ و حرف های ادم ها در واقعیت متفاوتند، شخصیت ها هم باید همین شکلی باشن که شما کاملا این قانون رو رعایت کرده بودید. میشد از بین دیالوگ هاتون، شخصیت ها رو شناخت. برای نشون کردن دیالوگ ها از خط تیره هم استفاده کرده بودید که کار کاملا شایسته ای هست اما کمی اشتباه داشت که در ادامه خواهم گفت.
    اطلاعا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو بین دیالوگ ها و مونولگ ها گنجونده بودید و در کل نقص خاصی دیده نمی شد.

    باورپذیری
    گاها نکات ریز غیر قابل باوری خب دیده میشد! اما مهم ترین بخش ان که بهش اشاره میکنم، مربوط به راحله است. راحله دختر معتمد بازار و با تربیت مذهبی، واقعا طبق انتظارات رفتار نمی کرد. نمی دانم قصد داشتید او را تابو شکن نشان دهید یا خیر! اگر این طور بود باید در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به ان اشاره می شد که نشد و اگر هم نبود، چطور این قدر راحت برخورد می کرد، لباس می پوشید و حرف میزد؟

    اشتباهات نگارشی و تایپی
    اصولا بهتره برای نشون کردن دیالوگ از دو نقطه، خط تیره و علامت گیومه استفاده بشه. نه اینکه بعد از اسم طرف خط تیره بزارید و بعدش هم دیالوگ شروع بشه.
    من بارها گفتم که برای فاعل جمع باید فعل جمع استفاده بشه جز موارد استثنا. مثال:
    چشم هایش فلان رنگ بود بهتره باشه چشم هایش فلان رنگ بودند.
    موهای پریشانش صورتش را پوشانده بود باید تغییر کنه به ..... پوشانده بودند.
    گاها یه سری اشتباهات کوچیک املایی داشتید که البته به نظر می اومد بیشتر تایپی باشن.
    سپاسگزار بودن درسته نه سپاسگذار بودن.
    پدر صواتی باید به پدر صلواتی تغییر کنه
    هلفدونی منظورتون بوده قطعا نه علفدونی
    خوش دوخت لباس، لباس خوش دوخت نبوده؟
    و...

    امیدوارم با رفع موارد ذکر شده، معادله ی بهتری ارائه دهید. نویسنده گرامی زیاد بخوان و زیادتر بنویس. قلمت سبز
    ugg8_236623_bfj8_215542_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     

    سروش73

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/27
    ارسالی ها
    671
    امتیاز واکنش
    40,021
    امتیاز
    888
    سن
    29
    محل سکونت
    قم

    سروش73

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/27
    ارسالی ها
    671
    امتیاز واکنش
    40,021
    امتیاز
    888
    سن
    29
    محل سکونت
    قم
    ممنون از شما دوست عزیز به دلیل ریز بینی قابل تحسین تون. هرچند همه ی نکاتی که گفتید رو قبول ندارم اما یک دور رمان رو باز بینی خواهم کرد.
    بازهم تشکر:aiwan_lggight_blum:
     

    سروش73

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/27
    ارسالی ها
    671
    امتیاز واکنش
    40,021
    امتیاز
    888
    سن
    29
    محل سکونت
    قم

    «n-i-y-a»

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/07
    ارسالی ها
    1,909
    امتیاز واکنش
    53,694
    امتیاز
    916
    با سلام
    ویرایش رمان بر اساس نقد "فروردین 98" تایید شد

    امید است در ادامه رمان نیز همه موارد ذکر شده را رعایت فرمایید
    با تشکر
    مدیریت نقد – NAVA-K

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا