نقد رمان معرفی و نقد رمان جزای انتقام | شیرین کیومرثی کاربر انجمن نگاه دانلود

Shirin.kiyoumarsi

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/10/28
ارسالی ها
126
امتیاز واکنش
1,123
امتیاز
346
سن
23
محل سکونت
گیلان
[HIDE-THANKS][/HIDE-THANKS]نام رمان:جزای انتقام
نام نویسنده:شیرین کیومرثی
نام ناظر:Naz_banow
ژانر:معمایی،عاشقانه
خلاصه: راجب یک دختر و پسر زخم خورده ست...دخترو پسری که چندین سال؛ از بهترین سال های عمرشون رو، پر از سیاهی کردند و چیزی نفهمیدند از جوونی شون، فقط بخاطر یک چیز؛ انتقام!
این دو نفر تو یک راه پر از فراز نشیب؛ دست در دست هم قدم می گذراند! اما این ته داستان نیست...ته داستان فقط گرفتن انتقام نیست!
عشقی در انتظار این دختر و پسر زجر کشیده هست؛ که جبران می کنه تمام سال های جدایی رو.
لینک:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
    147342_lsbj_nqd.jpg
     

    ~●Monster●~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/11/09
    ارسالی ها
    3,467
    امتیاز واکنش
    25,677
    امتیاز
    918
    محل سکونت
    ●آرامگاه تاریکی●
    سلام خسته نباشی.
    من فقط پست اول که جلد و معرفی در اون قرار داشت رو نقد میکنم.
    در پست اول، علائم نگارشی اصلا رعایت نشده بود.
    در بعضی قسمت ها مشاهده میشد که فعل به جای اینکه در آخر جمله قرار بگیرد در اول جمله آمده است.
    جلد رمان هم زیبا بود، اما اگر با ویژگی های ظاهری نقش اصلی شباهت بیشتری داشت، زیباتر میشد.
    من فقط اینارو گفتم تا درستشون کنی و بتونی رمانی خیلی عالی تر بنویسی. به نظر من هرکس که رمان مینویسه اگر استعداد نداشته باشه، استعداد جدیدی در اون فرد بوجود میاد.
    قلمتان همیشه سبز باد!
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    به نام خدا
    «نقد رمان جزای انتقام»
    نقد رمان بر اساس پست های گذاشته شده توسط نویسنده می باشد؛
    ضمن خسته نباشید خدمت شما دوست و نویسنده ی عزیز:

    نام رمان
    اسم رمانتون «جزای انتقام» بود. راستش این روزها رمان‌هایی که کلماتی یا مضمون‌هایی با «انتقام، ازدواج اجباری و...» دارند، توی ذهن نویسنده یک داستان کلیشه‌ای به جا می‌ذارن. یک مدت این رمان‌ها و موضوعاتشون خیلی طرفدار داشتند، اما الان دیگه به دلایل مختلفی، کمتر کسی می‌ره سراغ این رمان‌ها. اینجور رمان ها توی ذهن بقیه «معمولا» رمان‌های بی کیفیتی خونده میشن و وقتی شما چنین اسمی برای رمانتون انتخاب کردید، موضوع همون رمان‌ها که «دختری می‌خواد از کسی که گذشته‌اش رو خراب کردند، انتقام بگیره» توی ذهنشون شکل می‌گیره و متاسفانه این رمان‌ها دیگه از دور افتادند و خواننده ها دنبال موضوعات جدید می‌گردند و جذب خواننده خوبی صورت نمی‌گیره.
    راستش من یک ایراد توی اسم رمان پیدا کردم و این بود که با دیدن اسم من گفتم که داستان به احتمال زیاد درباره کسیه که از کسی انتقام گرفته، اما داره تقاص انتقامش رو میده و این کمی بی‌معنیه. اما ایراد اصلی اینه که رمان شما درباره کسیه که می‌خواد انتقام بگیره و بقیه رو به جزای اعمالشون برسونه ‌و قرار نیست خودش تقاصی از انتقام پس بده که با اسم مغایرت داره.
    در کل بهتره اسم رمان عوض بشه. چون هم موضوع کلیشه‌ای و تکراری به ذهن خواننده می‌رسونه و چون رمان‌هایی با این اسم کیفیت پایینی دارند، خواننده هم فکر می‌کنه این یکی از اون‌هاست و رمان رو نمی‌خونه و جذب خواننده صورت نمی‌گیره و از طرف دیگه اسم با موضوع رمان تفاوت داره. سعی کنید اسم‌های جذابی رای رمانتون انتخاب کنید.


    جلد
    جلد رمان شما دختری رو به نمایش می‌کشید با موهای مشکی و تفنگ در دستش که نفرت در نگاهش دیده می‌شد. با دیدن جلد با خودم گفتم که این دختر همون کسیه که می‌خواد انتقام بگیره.
    طیف رنگ‌های آبی و زرشکی توی جلد، زیاد با تصویر جور در نمی‌اومدند، البته رنگ سورمه ای در عکس اصلی دیده میشه اما ترکیبش با قرمز چندان جالب به نظر نمی‌رسه.
    ژانر رمانتون عاشقانه و معماییه. اما هیچکدوم از این دو در جلد به نمایش گذاشته نشدند. بیشتر ژانر جنایی دیده میشه که جنایی جزو ژانرهای رمانتون نیست.
    توی جلدتون عکس یک دختر دیده میشه که همون شانلی یا ارشینه. اگه می تونستید گوشه نظری هم به آیدن داشته باشید، بهتر میشه چون در بیشتر زمان حضور داره و شخصیت اصلی محسوب میشه.
    در کل اگه بتونید جلدتون رو عوض کنید بهتره.


    خلاصه
    از خلاصتون نمیشه ایرادی گرفت، چون تا حدودی خوب پیش رفتین. اما به نظر من اگه آرایه‌هاش رو بیشتر می‌کردید و خلاصه رو جایی تموم می‌کردید که می‌گفت: «این ته داستان نیست...» دقیقا تا همینجا، جذب خواننده‌تون بیشتر می‌شد. چون کنجکاو می‌شدند که قراره چه اتفاقی بیفته! و اینجوری تیرتون برای جذب خواننده به هدف نزدیک‌تر میشه.
    راستش اون قسمتی که میگه: «چیزی نفهمیدند از جوونی شون» راستش آیدن و ارشین هردو جوون هستند. البته هشت سالی که ارشین تحمل کرد هم چیز کمی نیست، ولی این عبارت یکم اغراق داره و می تونستید از عبارت‌های دیگه ای استفاده کنید.


    مقدمه
    مقدمتون مقدمه ای بود که می‌گفت انتقام گرفتن خوبه و بخشش نکنید، چون بقیه فکر می‌کنند شما ساده‌اید و دوباره این کار رو تکرار می‌کنند. می‌دونید، راستش مقدمتون می‌تونه مخالفت‌های زیادی پیدا کنه، چون خیلی وقت ها از بخشش درسی به آدم‌ها می‌دیم که با انتقام نمیشه اون تأثیر رو گذاشت.
    می‌توانستید بگید بخشش خیلی خوبه و مثلا آدمی که بخشش کنه در این دنیا هم بخشش می‌بینه، و خیلی وقت‌ها بخشش هزار بار بهتر از انتقام گرفتنه، اما نه همه جا. جاهایی هست که باید انتقام گرفت و...


    شروع
    رمانتون از جایی شروع شد که ارشین رو به خاطر پخش شدن یک سری عکس از خونه بیرون انداختند. شروعتون یهویی بود و خواننده رو کنجکاو می‌کرد که بدونه چی شده. راستش سریع پیش رفتین. پدرش توی اتاق اومد و داد زد و ارشین رو گرفت و از خونه بیرون انداخت و بعد هم کسی اومد و بهش یک دست مانتو و شلوار داد. تو ادامه گفتین بقیه اعضای خونه از بس شوکه شده بودند که چیزی نگفتند. راستش من قبلاً هم شروع‌های این چنینی خونده بودم و توی اون‌ها نویسنده کاملا همه چیز رو توصیف کرده بود و چیزی کم و کسر نذاشته بود، جوری که من تنش و تک‌تک لحظات شروعش رو توی ذهنم تصور کردم، متاسفانه شروع شما چندان از این ویژگی برخوردار نبود. توصیفات و کیفیت توی پست شروعی خیلی مهمه و شما نتونستید به اندازه لازم ازش بهره ببرید. سعی کنید توصیف کنید، خونه رو توصیف کنید، افراد داخل خونه رو، حتی به نظرم اگه تصویر یکی از تصاویری که از ارشین بود رو هم توصیف می‌کردید بهتر می‌شد. در کل روی شروعتون کار کنید.


    سیرداستان
    سیرتون اوایل رمان خیلی یهویی بود. برای مثال ارشین توسط خونوادش طرد شد و بعد هم سریع رفت پیش پدربزرگش و بعد هم لوکیشن از فرودگاه آغاز شد. من فکر کردم که از ایران داشت می‌رفت فرودگاه پیش فرهاد(همون‌طور که پدربزرگش بهش گفته بود.) اما انگار ادامه داستان به هشت سال بعد مربوط می‌شد که از لندن اومدند ایران و من تا چند پست بعدش متوجه این موضوع نشده بودم. بهتر بود اولش ذکر می‌کردین که هشت سال بعد شده. بعد اصلا نیازی نیست، از تعداد زیادی ستاره برای تموم کردن یک قسمت از داستان و شروع اون در یک زمان با یک جای دیگه استفاده کنید. دقت داشته باشید که سه تا ستاره هم کافیه: «***» نمی‌دونم متوجه شدید کدوم بخش رو میگم. یک مثال می‌زنم:
    «چشمام رو بستم. دکترای بالای سرم تخت رو داخل اتاق عمل هل می‌دادند. استرس شدیدی توی وجودم جوونه زده بود. شاید مجبور می‌شدند پام رو قطع کنند.
    ***
    چشمام رو باز کردم. پام به شدت درد می‌کرد و لبام خشک شده بود...»
    تو پست ۱۰# اصلا معلوم نشد که کی شانلی سوار ماشین شد، کی رفت تو خیابون و اواسط پست ناگهان سینا از کنارش سر در آورد و بعد هم ناگهان توی خونه بودند که اونم هیچ توضیحی داده نشد. یعنی وسط خیابون بودند و ناگهان من دیدم توصیفات حالات متعلق به خونست. این خواننده رو گیج می‌کنه و این نوع اشتباهات چیزی نیست که بشه ازش گذشت و خیلی مهمن.
    سیرتون در اواسط رمان به بعد، پیشرفت کرده بود و پرش های مناسبی داشتین و خسته کننده نبود، فراز و نشیبش خوب بود و میشه گفت از این لحاظ ایراد چندانی نداشت.


    توصیف
    توصیفات به چهار بخش تقسیم میشه:
    *توصیف احساسات:
    توصیف احساسات توی رمانتون دیده میشه، مثل احساس عشق بین آیدن و ارشین. توصیف ناراحتی کمتر دیده میشه و جا داره روش کار کنین چون خیلی تاثیر گذاره. توصیف عشق در رمان زیاد دیده می‌شد و خیلی جاها ازش بهره بـرده بودین، اما مشکل این بود که طوری نبود که خواننده احساس راحتی بکنه. برای مثال من رمانی خوندم که مجازی هم بوده ولی اینقدر زیبا عشق رو توصیف کرده که اصلا خواننده محو رمان میشه و زمان رو فراموش می‌کنه. یکی از دلایل مصنوعی به نظر رسیدن توصیف عشقتون اینه که از لحظه‌ای که ارشین، آیدن رو دید، حتی وقتی که ماسک زده بود و نمی‌شناختش، شما اون رو عاشق آیدن کردین و چند پست بعد، وقتی ارشین به نرده‌ها تکیه داده بود، ناگهان آیدن ظاهر شد و بردش توی اتاق و شب رو باهم گذروندن و بعد هم توصیفاتی که از نظر من به زوجی می‌خورد که لااقل شیش ماه باهم بودند. خواننده هیچ درکی از شکل گرفتن احساسات اون دو نداشت. دلیل دیگه مصنوعی به نظر رسیدن این توصیف اینه که، شما خیلی از جاها عشق رو با هـ*ـوس اشتباه گرفتین. آدم اگه کسی رو دوست داره یا عاشقش به هیچ وجه به این سرعت، اونم وقتی که فقط یک یا دو روزه اون شخص رو دیده، انقدر زود شب رو باهاش توی یک اتاق نمی‌خوابه و نمی‌ذاره انقدر راحت لمسش کنه، ببوستش، بغلش کنه و... شما انقدر صحنه توی رمانتون آوردین که عشق خودش رو نشون نمی‌داد. به نظر من درک شما از عشق کامل نیست و به سبب رمان‌های بی‌کیفیتی که خوندین، این تصور توی ذهن شما شکل گرفته. بهتره برید چند مطلب درباره عشق و فلسفش بخونید تا بتونید به درک درستی ازش عشق برسید و این رو هم بدونید خیلی وقت‌ها نمیشه عشق و هـ*ـوس رو از هم تشخیص داد، مخصوصا توی نوجوونی.
    توصیف احساسات خیلی مهمه، و فقط به عشق و غمگینی و... محدود نمیشه. شما وقتی بتونید احساس عصبانیت یا شادیه شخصیت رمان رو به خواننده منتقل کنید، می‌تونید کاری کنید که بتونه با شخصیت ارتباط برقرار کنه که متاسفانه خیلی جاها نیاز به استفاده ازش بود و شما استفاده نکردید.
    *توصیف حالات:
    اوایل تا حدودای صفحات هفت و هشت، این توصیف کم دیده می‌شد، خصوصا اوایل رمان که خیلی جاها کم کاری کردین، اواخر نسبتا بهتر شده بود ولی جای کار هست. توصیف حالات یعنی جوری حالات شخصیت ها رو توصیف کنید که مثلا دارن چی کار می‌کنن، فلانی این کار رو کرد، یکی دیگه یک کار دیگه. باید تک تک توصیف بشه تا خواننده بتونه ارتباط برقرار کنه تو رمان و بتونه به خوبی تصور کنه و این توصیف نقش خیلی مهمی توی رمان داره و سعی کنید که به طور جدی روی این توصیف کار کنید.
    *توصیف چهره:
    توصیف چهره تا حدودی دیده می‌شد، اما خیلی کمرنگ بود، البته اطلاعاتی از رنگ چشم و موی ارشین داده بودین و اطلاعاتی هم درباره آیدن. شخصیت های رمانتون زیادن و تصور چهره خیلی‌هاشون برای خواننده مقدور نیست. بهتره حتما این توصیف رو در رمان پررنگ کنید. برای مثال نگفته بودین که تغییر چهره‌ی مهرداد چجوریه، من چند صفحه بعد فهمیدم سبیل مصنوعی گذاشته. حتما روش کار کنید.
    —ظاهر
    ظاهر یعنی نوع لباس‌هایی که می‌پوشن، البته به طور کلی، توصیف ظاهر می‌تونه اینطور باشه که مثلا ظاهر یکی نامرتبه، یکی شیکه، شلخته است. توصیف لباس‌هایی که شخصیت‌ها می‌پوشن رو هم محسوب میشه. این توصیف از این نظر مهمه که مثلا توی رمان شما چند نفر از وسط جنگ اومدند. قاعدتاً باید صورت و لباساشون خاکی باشه و جای خون و پارگی لباس، تیر خوردن رو نشون بده و اگه شما توصیف نکنید، خواننده از کجا باید متوجه همچین موضوعی بشه؟ این توصیف در رمان به اون صورت دیده نمی‌شد، البته بودند جاهایی که لباس ها رو گفته بودین، ولی یک سری جاها، جا داشت دقیق‌تر توضیح بدین که مثلا رنگش چیه؟ چطوریه؟
    *توصیف مکان:
    این توصیف خیلی کم بود؛ به طوری که می‌تونم بگم اصلا به چشم نمی‌خورد. شما خیلی لوکیشن داشتید که حتما به توصیف اساسی نیاز داشتند. برای مثال وقتی رفتن مدارک رو بدزدند و اونجا ارشین، آیدن رو ملاقات کرد، جا داشت که بیشتر توضیح بدین که کجا بودند و توصیف حالاتتون رو هم کار می‌کردید.
    توی پست ۶# گفتید خونشون به سبک لندنیه، اما توصیف نکردید، خب خونه لندنی چه شکلیه؟ ممکنه شما رفته باشید یا جایی دیده باشید و آشنا باشید، اما خواننده که آشنایی نداره، یک خونه لندنی چطوریه؟ چجور نمایی داره و...؟ سعی کنید توضیح بدید. توصیف مکانتون در حد گفتن ست اون محلی که توش قرار داشتند، بود و کافی نبود. مثلا: (سمت آشپزخونه سفید و قرمز بود.)


    دیالوگ و مونولوگ
    *دیالوگ:
    دیالوگ ماندگار یعنی دیالوگ زیبایی که تاثیر متنتون رو بالا ببره در رمان زیاد به چشم نمی‌خورد، استفاده از این دیالوگ در اثر گذاری روی خواننده خیلی مهمه.
    ما توی یک دنیایی زندگی می‌کنیم که همه باهم تفاوت داریم، برای مثال نوع حرف زدن شما با مادر یا مادربزرگتون یا بعضی از هم کلاسی‌ها و دوستانتون فرق داره و دیالوگ‌هاتون متفاوته(اگر دقت کنید خودتون متوجه این موضوع می‌شید.) این موضوع کم و بیش توی رمان رعایت شده. ولی سعی کنید پررنگش کنید. برای مثال توی نوع حرف زدن الین و روشا تفاوتی دیده نمی‌شد، باز ارشین بهتر بود ولی جاهایی بود که جا داشت این تفاوت پررنگ‌تر باشه.
    دیالوگ مرد با زن تفاوت داره. مطمینا این رو خودتون هم متوجه شدید که مثلا جوری که شما صحبت می‌کنید پدرتون یا برادرتون صحبت نمی‌کنند و تفاوت دیده میشه. مردهای رمان شما خیلی جاها دیده می‌شد که مثل یک مرد صحبت نمی‌کردند، مثل تعدادی از دیالوگ‌های مهرداد یا دانیار.(توجه کنید که نمیگم همش، فقط تعدادی از اون‌ها)
    برای مثال توی پست ۱۵# گفت:
    «- تو تونستی تحمل کنی؛ حتما سینا از حرص شیرش خشک شده.»
    *مونولوگ:
    راستش مونولوگتون ایراد چندانی نداشت. ولی من یک مورد دیدم که خیلی زیاد در رمان به چشم می‌خورد. حالا متاسفانه الان مثالی ازش توی ذهنم نیست. خیلی جاها توی رمان شما دلیل همه چیز رو توضیح دادید، در حالی که خواننده خودش متوجه شده بود منظور شما یا شخصیتتون از اون کار چیه، اما شما با دادن اوت توضیح رمان رو براش خسته کننده کردین. یا برای مثال شخصیت رمان رفتار قابل قبول و باورپذیری نداشته، یعنی رفتارش طبیعی نبوده و شما مشغول توضیح دادن و دلیل آوردن برای رفتارش شدین و با این حال نتونستید خواننده رو راضی نگه دارین و این خواننده رو خسته می‌کنه. واقعا شرمنده، موقع خوندن رمان یادم رفت یادداشت کنم کجا بوده.
    ادامه این مبحث توی شخصیت پردازی باشه بهتره.

    شخصیت پردازی
    دانین، روشا، الین، شانلی، ارشین، دانیار، آیدن و... شخصیت‌های رمانتون بودند.
    *راستش من اول یک سرچی درباره اسم‌های شخصیت‌ها کردم. موقع انتخاب اسم باید دقت کنید که این اسم‌ها آیا به موقعیت اجتماعی شخصیت ها و سن و محل زندگیشون می‌خوره؟ اگه بخوایم اینطوری بررسی کنیم که همشون به غیر از «الین، شانلی، کیارش، سینا و مهدیس» مورد دارند و باید عوض بشن. چون اسم‌هایی مثل «ارشین، آیدن، دانین و بقیه اسم‌هایی که اون بالا گفتم، اسم‌هایی هستند که ما حتی برای دهه نودی‌هامون هم کم انتخاب می‌کنیم. اون زمان که این بچه ها بدنیا اومدند، این اسم‌ها رو روی بچه‌هاشون نمی‌ذاشتند، اون زمان اسم‌هایی مثل «الهام، الهه، ترانه، لاله، باران، پرستو، مهسا، شراره، غزال(یا غزل یا غزاله) و اسم های پسر مثل رهام، محمد، امین، نیما، امیر، امیرحسین، بردیا، آریا، آرش و...» استفاده می‌کردند. اگه می‌خواید اسم شیکی برای شخصیت‌هاتون انتخاب کنید، نیازی نیست حتما سراغ اسم‌های عجیب و غریب برید. اگه شما این اسم‌ها رو به کسی نشون بدید بدون شک فکر می‌کنند برای بچه های تا نه سال انتخاب میشه. وقتی این همه اسم زیبا اون بالا من گفتم چه نیازی هست سراغ این اسم‌های امروزی رفت. حالا اگه شخصیتتون بچه بود، هیچ مشکلی نبود ولی خب شخصیت‌ها بزرگ هستند.
    در ادامه یک سری ایرادهایی رو میگم توی شخصیت‌ها دیدم،:
    *پست ۱۱#: این همه ذوق واسه دو تا دختر اون هم برای خرید چیز عجیب و غیرقابل باوریه، اون همه ذوقی که الین و روشا داشتند مناسب دو دختر بالای بیست سال نبود. در ادامه رمان، الین قیافش رو مظلوم کرد و به سینا زل زد، برای این که خواسته‌ای داشت، این حرکت مناسب یک آدم بالغ نیست. این رفتار توی شخصیت‌های دیگه هم دیده شدند و نیاز به ویرایش دارند.
    *پست ۱۳#: دخترها می خواستند برای انتخاب اسم شرکت، اون اسم رو به اسم خودشون ربط بدن و کلی سر این قضیه دعوا کردند. چنین موضوعی آیا مناسب این دخترهای بزرگ هست؟
    *پست ۱۵#: زمانی که ارشین با پا به مبل زد، از مهرداد توقع نمیره با یک ضربه به مبل اونقدر بترسه و ظرف بشکونه و پاپ کرن بریزه و اون دیالوگ ها و رفتارهای مناسب یک مرد بیست و پنج ساله شرکت دار نیست که شرکت بزرگ و معروفی داره. در کل رفتار مهرداد و دانیار باید ویرایش بشه، چون مناسب و در شأن یک مرد نبودند.
    *توی پست ۱۸# دخترها با پسرهایی که بهشون تیکه می‌انداختند درگیر شدند. بهتون بگم که این روزها این یک چیز کاملا طبیعیه. پسرها واسه تفریح تیکه ‌می‌اندازن، اما دخترها اگه خانواده دار و باشعور باشند، بهشون محل نمیدن. پسرها خوششون میاد دخترها جوابشون رو بدن، اگه شما هم دخترهایی می‌بینید که این کارها رو می‌کنن، ممکنه چند دلیل داشته باشه: یکی اینکه خیلی از تیکه پسره بدشون نیومده، دوم اینکه هنوز به نتیجه حرف های که قبلاً زدم نرسیدن و عقلشون اونقدر رشد نکرده که نباید جوابشون رو بدن، سوم اینکه دخترهای نوجوون از این که جوابشون رو بدن خوششون میاد و الین و ارشین و روشا هیچکدوم از این موارد رو شامل نمیشن و چرا باید پسرهایی که بهشون تیکه انداختند رو کتک بزنند؟ و در ضمن، چرا اون پسرها واکنشی نشون نمی‌دادند و چندتا دختر ظریف زورشون به اونها رسید. این قسمت بهتره که به طور کامل حذف بشه.
    *توی رمان شما توی عشق ارشین و آیدن خیلی خیلی عجله کردین، به طوری که خواننده هیچ درکی از عشقشون نداره. اما چیزی که من رو در عجب انداخت، این بود که چطور ارشین گذاشت یک مرد انقدر زود بهش نزدیک بشه و انقدر راحت لمسش کنه، بقلش کنه، ببوسش. اون به کسی اجازه این کار رو نمی‌داد، اما انقدر زود جلوی آیدن باخت، باز اگر تا صفحه پنج و شیش طول می‌کشید و توصیفاتتون مناسب بود، خواننده این اجازه رو درک می‌کرد، اما توی این موقعیت باور کردنش سخته.
    *مهرداد یک پسریه که جلوی ارشین رفتارش عوض می‌شد. برای مثال خیلی جاها می‌دیدیم که لوس بازی می‌کرد، مثلا یک جای رمان (وقتی ارشین نذاشت که مهرداد واسه ناهار بیاد غذا خوری، مهرداد لب و لوچه‌اش رو آویزون کرد.) حالا چطور این مهرداد جلوی اون پسرها که با آیدن بودند، انقدر عوض شده بود و داد و فریاد می‌کرد. این تغییر خیلی یهویی بود و خواننده رو شوکه می‌کرد.
    *ارشین گفت که به الین و روشا خیلی وابسته بود و هرجا که اون دوتا می خواستند برن، باید به اون خبر می‌دادند و اگه این کار رو نمی‌کردند،ارشین کل شهر رو بهم می‌ریخت. این رفتار یک پدر و مادره که دو تا بچه‌ی نوجوون سرکش دارن که بدون اجازه اون‌ها سیگار می‌کشن، تا آخر شب بیرون می‌مونن و مهمونی‌های مختلط میرن و کارهای ناجور انجام میدن. اونها به بچه‌هاشون تاکید می‌کنن که حق ندارن بدون اجازه اون‌ها پاشون رو از خونه بیرون بذارند و اگه این کار رو بکنن حالشون رو می‌گیرن. ارشین هیچ مسئولیتی در قبال دو دختر بالغ نداره و اون‌ها هم آزادن هرجا که می‌خوان برن و دلیلی نیست که ارشین برای اینکه بیرون رفتنشون رو بهش خبر ندادن، دعواشون کنه یا عصبانی بشه.
    شانلی توی پست ۲۰# وقتی فهمید مهرداد توی لباسش میکروفن گذاشته، دستش رو کوبید روی دیوار که گزگز کرد و بعد هم بلند داد کشید. به‌نظر من باید بیشتر متعجب می‌شد نه عصبانی.
    مثلا وقتی این رو می‌فهمید با تعجب می‌گفت: واقعا؟!
    ببینید این‌ها گوشه‌ای از ایرادها بودند و بقیه رو خودتون باید پیدا و ویرایش کنید. من یک نکته درباره شخصیت‌های رمان بگم، چون اکثرشون رو شامل میشه. برای مثال رفتار ارشین یا همون شانلی، به دخترهای نوجوون پونزده شونزده ساله می‌خوره. دختری که هیچ کنترلی روی اعصابش نداره، دختری که کسی جرئت نداره حرفی بهش بزنه، به دوست‌هاش وابسته است و... (ممکنه بگید این شخصیت یک نوجوون نیست ولی اگه توی نت سرچی کنید یا از بقیه بپرسید، متوجه صحت حرفام می‌شید.) این در حالیه که ارشین جلوی آیدن اصلا یک شخصیت دیگست، اصلا سرش داد نمی‌زنه و فقط این آیدنه که سرش داد می‌زنه. رفتار آیدن هم به یک آدم بالغ با سلامت روانی نمی‌خوره. راستش چند وقت پیش یک مطلبی به چشمم خورد که توی اون یک پسری خیلی غیرتی و بدبین به دوست دخترش بود و مدام سر این قضیه دعواشون می‌شد و حتی روش دست هم بلند کرد، بعدها معلوم شد این پسر یک بیماری روانی داشته که پیش روانپزشک رفت و حل هم شد. غیرت آیدن هم انگار از روی بیماریه، خواننده ذره‌ای درک از این غیرت بی‌جا پیدا نمی‌کنه. اگه آیدن روی ارشین غیرت داره، پس غیرتش نباید اجازه بده که انقدر راحت وارد حریم ارشین بشه. برای مثال ایرادی نداره ارشین جلوی خودش لباس باز بپوشه، اما جلوی دیگران حق ندارن به طوری که آیدن داد می‌زنه سرش و همه جا رو به آتیش می‌کشه. با توجه به شخصیت محکم ارشین، اینکه جلوی این همه خشم سکوت کنه و حرف آیدن رو گوش کنه، عجیبه.
    رفتار الین و روشا به سنشون نمی‌خوره، به طوری که توی رمان خواننده فکر می‌کنه که اینا زیر سیزده سال سن دارند. توی رمان از آیدن یک کوه یخ و غیرت و در عین حال عشق ساختین. آیدن شخصیت خیلی خیلی محکمی داره، مثل یک دیوار سنگی می‌مونه، انگار یک تندیس عصبانی از اون ساختین، این شخصیت اون قابل قبول نیست. انگار سعی داشتین ازش یک مرد بسازین، ولی بقیه شخصیت‌ها رو فراموش کردین، البته شخصیت‌هایی مثل سینا خوب بودند، اما همونطور که بالا اشاره کردم هنوز جای کار هست. آیدن رو شکننده‌تر کنید، مرد بودن فقط به محکم بودن و صلابت داشتن نیست، مرد بودن به داشتن یک غیرت زیاد نیست، همه این‌ها به اندازه‌اش خوبه و شما توی همشون خیلی زیاده‌روی کردین. اواخر رمان هم آیدن شخصیتش خیلی نرم شده بود که این تغییر عجیب بود، ارشین هم همینطور.
    رفتارهای شخصیت ها فقط این نیست. همه رو ویرایش کنید، من راهنمایی های لازم رو کردم، خودتون دیگه می‌تونید پیدا کنید.

    زاویه دید
    زاویه دید رمان اول شخص بود، انتخاب خوبی بود. زاویه دید اول شخص با اینکه نوشته باهاش ساده تره، اما دست نویسنده رو بسته نگه می‌داره، چون بعضی جاها به دانای کل یا سوم شخص نیاز میشه. نویسنده ها بهتره که وقتی اول شخص انتخاب می‌کنند، سعی کنند گوینده داستان رو حدالمقدور عوض نکنند، ولی اگه عوض بشه ایرادی نداره، فقط نباید این کار مدام صورت بگیره که خواننده توی ارتباط برقرار کردن با رمان به مشکل برمی‌خوره. در کل زاویه دید شما ایرادی نداشت.


    ژانر انتخابی
    ژانرهای رمان «عاشقانه و معمایی» بود:
    *عاشقانه: این ژانر مناسب رمانتون بود و در علاقه سینا به ارشین یا ارشین به آیدن و متقابلاً آیدن به ارشین دیده می‌شد.
    *معمایی: راستش به نظر من انتخاب این ژانر توسط شما به این دلیل بود که توی داستان ابهامات زیادی وجود داشت راجب گذشته ارشین و یک سری از شخصیت ها و آیدن و این که مثلا دانیار با ارشین چی کار کرده بود و... این ها رو شاید بشه معماهای رمان نامید، اما برای اینکه ژانر رمان رو معمایی کنند، مناسب نیستند و این‌ها ابهاماتین که اگه توی رمان نباشن، سیر رمان کمی عادی میشه. بنابراین بهتره این ژانر رو پاک کنید.
    *شما می‌تونید از ژانر جنایی استفاده کنید، چون در سرتاسر رمان دیده میشه و کاملا مناسبه.


    نثر رمان
    نثر رمان محاوره بود. تغییر نثر دیده نمی‌شد، اما یک کلماتی رو انگار حواستون نبوده که در نثر ادبی به کار میرن. برای مثال شما از «آمد، می‌آمد و...» استفاده کرده بودین که درستش «اومد و می‌اومد و...» است. کلمه‌های زیادی هستن که توی رمان و به اشتباه در نثر محاوره استفاده میشن که متاسفانه الان حضور ذهن ندارم، ولی «فرمان و فنجان» رو یادمه که درستش «فرمون و فنجانه» و موقع نقد رمان زیاد دیدم ازشون به اشتباه استفاده میشه.
    نثر رمان با اینکه ادبیه، ولی انتظار می‌ره که از جملات قوی‌تر و زیباتری توی نثرتون استفاده کنید. عبارت‌هایی مثل: «سه تا پسر هیکل پشه‌ای، نگهبان غول تشن، هیکل چغر
    و...» زیاد وجه خوبی ندارند و زیبایی نثر رو از بین می‌برند.
    یا برای مثال:
    «ترکیب رستوران جالب و لاکچری بود.»
    می‌تونید بنویسید:
    «رستوران به سبک زیبایی طراحی شده بود.»
    البته این فقط مثاله و عبارتهای بهتری هم هستند. ممکنه فکر کنید که چه اشکالی داره که
    همون متن اول استفاده بشه، ولی وقتی جملات به سبک زیباتری نوشته بشن، رمان زیباتر، جذاب‌تر و باکیفیت‌تر میشه.


    ایده
    راستش من توی تشخیص تکراری و کلیشه‌ای بودن ایده، چندان سررشته ندارم، چون معمولا رمان های معروف چاپ شده با موضوع های جدید و خاص می‌خونم و سراغ رمان‌های مجازی نمی‌رم که معمولا کپی برداری توشون زیاد دیده میشه(البته نه همه رمان ها) اطلاعاتم بیشتر برای دوره ایه که رمان مجازی می‌خوندم و رمان هایی که برای نقد خوندم. با این حال دو یا سه یا حتی بیشتر رمان با ایده شما خوندم. رمان‌هایی که درباره انتقام هستند و دختر خوشگلی هست که می‌خواد از کسی که گذشته‌اش رو نابود کرده انتقام بگیره و در این راه با پسر جذابی آشنا میشه و از همون اول هم عاشق ته ریش و هیکل بزرگش میشه و در نگاه اول مدام احساس می‌کنه که این فرد با بقیه فرق داره.دختررمان تا حالا قلب سنگیش رو بروی هیچ مردی باز نکرده و مدام در تعجبه که این حسش چیه؟ در این میان یک پسر هم هست که دختر از اون خوشش نمیاد و به اجبار مجبوره باهاش باشه و پسر رمان هم مدام غیرتی میشه و دل دختر رو به لرزه می‌اندازه. ایده پخش شدن عکس‌ها رو هم من توی چند رمان دیدم.
    بهتره سعی کنید وقایع جدیدی توی رمانتون بیارید و حوادث رو بپیچونید جوری که خواننده نتونه آخر رمان رو حدس بزنه. خواننده خودش خیلی راحت می‌تونه حدس بزنه که در آخر دانیار‌ ‌و کیارش و مهدیس به سزای اعمالشون می‌رسن و آیدن و ارشین هم ازدواج می‌کنند و ارشین به خونواده پدریش برمی‌گرده و...
    شما حتی از حوادثی که می‌تونست به رمانتون روح و هیجان ببخشه هم جلوگیری کردین، برای مثال وقتی ارشین رفت خونه دانیار تا مدارک رو بیاره، خیلی راحت بی‌هوشش کرد و بعد هم رفت توی اتاقش تا گاوصندوق رو پیدا کنه و خیلی اتفاقی هم دو یا سه تا گاوصندوق پنهانی رو پشت سرم هم پیدا کرد که یکیشون زیر تخت بود. بعد هم مدارک رو برداشت و بی هیچ مسئله‌ای سریع برگشت. شما می‌‌تونستید داستان رو بپیچونید، به جای چند گاو صندوق از یکی استفاده کنید و پیدا کردنش رو به‌طور زیرکانه‌ای بنویسید. مطمینا فیلم‌های تلویزیونی رو دیدید که شخصیت برای دزدیدن چیزی چقدر سختی می‌کشه، حتی اگه فیلم کمدی باشه. مثلا توی رمان شما دانیار می‌دونست بهوش بیاد و ارشین به سختی از دستش فرار کنه.


    باورپذیری
    *(-شانلی دیزاین آشپزخونه همونه، چه جوری تونستی حتی کوچکترین جزییات رو هم از قلم نندازی؟)
    شما توی رمانتون گفتید که خونه‌ای که توی ایران داشتند همون خونه لندن بود، با همه جزئیات، نه این که امکان پذیر نباشه، اما برای خواننده قابل باور نیست که چیزی که تو لندن بوده، یکی دقیقا شبیهش با همون دکوراسیون رو ساختند و همون دکوراسیون رو پیدا کردندو خریدند که بدون شک کار خیلی سختیه. چون ممکنه پرده و مبلمان رو نتونید همون مدل رو پیدا کنید و این از لحاظ باورپذیری ایراد داره.
    *پست۱۴#: توی این پست ارشین می‌خواست بگه که روی کار تک‌تک اعضا نظارت داشته، گفته که ساعت الان و یازده و نیمه و فلانی داره الان قهوه می‌خوره. می‌دونید این هم امکان پذیر هست که بشه سر در آورد، اما هیچوقت صد در صد نیست که حرفش درست باشه، ممکنه اون روز قهوه نداشته باشه و وقت هم نکنه که بره بخره و اون شخص مجبور بشه که چایی بخوره، پس از لحاظ باورپذیری مورد پیدا می‌کنه.
    *یک جا گفتین مهرداد و ارشین خواهر و برادرن ولی بعدش آیدن گفت که جلوی سینا و مهرداد روسری سرش کنه. مگه مهرداد بهش محرم نمیشه؟ دوم اینکه چطور می‌تونه وقتی صبح فهمید که خواهرش و آیدن شب رو باهم گذروندن اونقدر ریلکس باشه و از خونه بره بیرون؟ اصلا چطور ارشین تونست اجازه بده یک مرد اون هم انقدر زود لمسش کنه و تا اون حد بهش نزدیک بشه. اونم کسی که تازه دو سه روز می‌شناختتش
    *چرا وقتی شانلی انقدر زود گذاشت یک مرد وارد حریمش بشه، نمی‌ذاره الین و روشا ازدواج کنند و دوست نداره که ازدواج کنند. اگه برادر بزرگتر یا پدرشون بود، طبیعی می‌شد ولی جای یک دوست براشون داره و زندگی اون‌ها به هیچ وجه دست اون نیست.
    *پست ۷۸#(به خاطر کم خونی‌ام، یکم خونه که از دست می‌دادم این جوری می‌شدم)
    به خاطر غیرت عجیب آیدن و ضربه‌ای که توی گوشش زد، دهن ارشین پاره شد و خون اومد. نگفتین چه مقدار بود. راستش وقتی کسی می‌ره برای آزمایش خون، خون میده یا مثلاً می‌ره خون اهدا کنه یا تیر خورده، طبیعیه که دچار چنین حالتی بشه. ولی ارشین که خون زیادی از دست نداده بود، به این راحتی دچار سرگیجه و ضعف نمیشه.
    *آیدن و ارشین مدام هم دیگه رو لمس می‌کنند، می‌بوسن، یا مثلاً آیدن جلوی اون همه آدم سرش رو روی پای ارشین گذاشت، این صحنات رو کم کنید، توی خواننده های رمانتون قشر نوجوون زیاد هست و این صحنه ها ذهنشون رو اشغال
    می‌کنه. علاوه بر اون، اون‌ها حتی توی موقعیت‌های حساس، باز هم این صحنه‌ها رو داشتند، مثلا وقتی که مهدیس رو گرفته بودند.
    *توی رمان ارشین تغییر چهره داده بود تا دانیار و کیارش نشناسنش، فقط هم رنگ مو و چشمش رو عوض کرده بود و اون‌ها نتونستند بشناسنش. این باورپذیر نیست، چون حالت صورت همون‌جوری که هست، مونده و حتی شده ما وقتی یک نفر رو فقط دو بار ببینیم باز با خودمون بگیم اون شخص چقدر برامون آشنا بود، انگار قبلا هم دیده بودمش. پس چطوری دانیار و کیارش نشناختنش؟


    علامت و اشتباهات نگارشی
    *پست ۸#: (صدای کَری که دانین رو صدا می زد...) راستش من معنی این جمله رو درست متوجه نشدم. به نظرم اگه از (خفه‌ای) استفاده می‌کردین بهتر بود.
    ویرایش بشه.
    *زول زدم(زل زدم).
    این عبارتی بود که خیلی توی رمانتون به کار بـرده بودین و یک چیزی که خیلی زیاد به کار بـرده بشه جلوه‌اش رو از دست میده و همچنین زل زدن خیلی عبارت زیبایی نیست. می‌تونید بگید که تو چشماش نگاه کردم، چشمام رو بهش دوختم، نگاهش کردم، نگاهم اون رو نشونه گرفت و...
    *(حجم عظیمی رو تو گلوم حس می کردم) یعنی چی؟!احتمالا منظورتون حجم عظیمی از بغض بوده.
    حتما ذکر بشه.
    *پست ۱۱#: «سُمُم بکی» که توی متن رمان استفاده کردین چیه؟
    *(نگاه چپ چپی نثارش کردم) غلطه، درستش: چپ چپ نگاهش کردم.
    *)- ساکت شو، مثل اسب تک شاخ "اخم کردم" چیز؛ یعنی اسب زیبای تک شاخ، فقط داره می خنده.)
    دیالوگی که اگه اشتباه نکنم الین یا روشا گفت. راستش دیالوگ زیبایی نیست که بیارید و اصلا مناسب یک دختر بالغ نیست و از طرف دیگه وسط دیالوگ، نباید مونولوگی مثل ("اخم کردم") آورد، این فقط برای نمایش نامه امکان پذیره. می تونید بگید: (با اخم نگاهش کردم که گفت: چیز...)
    *(ماشین رو با یک تیک اف از پارکینگ خارج کردم.) پست ۲۰#: این عبارت خیلی استفاده شده بود، یا توی پرانتز توی متن رمان توضیح بدین که یعنی چی یا اینکه از یک عبارت بهتر و مناسب تر استفاده کنید.
    *استامبول: درستش استانبوله.
    پست ۴۸#: «سرم رو از پشتی مبل بلند کردم و نگاهش کردم؛ جفت کرد!» یعنی چی؟ منظورتون از جفت کرد چی بود؟ همچین استفاده از سه تا فعل «کرد» پشت سر هم مناسب نیست.
    *فسرنگ ها: فرسنگ ها درسته.


    متفرقه
    لطفاً چندبار دیگه نقد رو با دقت بخونید، چون ایرادها کم نبودند و ممکنه موقع ویرایش فراموششون کنید و بعد دوباره مجبور شید از اول ویرایش کنید.
    برید و رمان های موفق انجمن رو بخونید تا با سبک درست نوشتن و شخصیت های مناسب برای رمان آشنا بشید.

    دوست عزیز،
    قلمت هنوز جای پیشرفت داره؛
    زیاد بنویس و زیاد هم بخون.
    موفق باشی.

    «عضو شورای نقد»
    photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     

    Shirin.kiyoumarsi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/10/28
    ارسالی ها
    126
    امتیاز واکنش
    1,123
    امتیاز
    346
    سن
    23
    محل سکونت
    گیلان
    سلام ممنون از وقتی که واس نقد گذاشتید ی سری توضیحات باید بدم اول اینکه ارشین دوست روشا نیست دخر داییشه از بچگی باهم بزرگ شدن و حکم خواهرشو داره و الین دوستیه ک همیشه کنارش بوده و ازخانوادش بخاطر ارشین جدا شده و کنارش زندگی میکنه وقتی ی ادم تمام ادما مهم زندگیشو از دست بده خانوادش طردش کنن طبیعیه حساس بشه روادمایی ک باقی موندن براش و از سر نگرانی از دستدادنشون مدام خواد در دسترسش باشن تا بلای سرشون نیاد. دوم اینکه مهرداد برادر ارشین نیست که بخواد روش غیرت داشته باشه اونا پیش کیارش نقش بازی کردند ک خواهر برادر بودند سوم اینکه ارشین دختریه که سالها جایی زندگی کرده که فرهنگش با ایران فرق داره پس خیلی دور از ذهن نیس ک کنار کسی ک بهش علاقه مند شه راحت بخوابه تا صبح. اینکه اونا مدام همدیگرو بغـ*ـل میکنن و میبوسن دلیل نمیشه احساسشن هـ*ـوس باشه اونا بعد از کلی عذاب و سختی ب ارامش رسیدن و اینک علاقشون با ی شور عجیبی ب سرعت پیش میره غیرابل درک نیست پنجم سینا و مهرداد صرفا دوستی ارشین هستن و نامحرن پس اینک بخواد پیششون شال بزاره طبیعیه.ارشین ی ادم عصبیه چون زندگیش سخت بوده مجبور بوده خدشو با کارای سخت وقف بده پس میتونه دچار مشکل روحی باشن ایدن هم همینطور.
    واسه اسم رمان هم بگم ک جزای انتقام ی همون پاداش انتقام ک میشه معنیش با رمان ناجور نست چون ارشین و ایدن پاداش انتقامی ک گرفتن بدست اوردن همدیگه میشه و اسم آیدن ی اسم ترکی وقدیمی و اسم ارشین ی اسم هخامنشیه و نه تنها اسم دهه نودیا نیست اسم دهه های خیلی قبلتر هست. شانلی هم که یک اسم انتخابی خود ارشینه و واسه همین دورانه چندساله ست و میتونه به روز باشه
    و اینکه گفتین رفتار شخصیتا ب سنشون نمیخوره وقتی دوتا دختر پس از سالها به کشورشون برگردن و به خرید برن و خوشبگذرونن نمیتونن هیجان زده بشن از دیدن تغیرات زیبای محل زندگیشون؟ حتما هر دختر ۲۳ساله باید سنگین و با وقار رفتار کنه؟ نمیتونه احساساتش دست نخورده باشه؟ جوری ک مثل بچها ابراز حس کنه؟ یا پسر داستان مهرداد که گفتین ی جا خشنه یا لوده. اون کنار دوستاش شوخ طبعه و تا حدودی شاد و بزله گو اما تو موقعیت های حساس ک بدونه داره اتفاقی واسه نقشه و دوستاش میفته مسلما احساس خطر میکنه و میره تو جلد دفاعی انتظار ک نمیره تو موقعیت های جدی بخنده و جایی که جمع دوستاشه و میتونه شوخی کنه عصا قورت داده باشه ادما میتونن چندشخصیت داشته باشن حتما نباید کلا شوخ طبع بود یا کلا خشک و منطقی. مسلما هرکسی جوری ک با بقیه رفتار میکنه با فرد مورد علاقش رفتار نمیکنه مسلما کنار اون ادم ی شخصیت نرم و عاشق داره و میتونه با بقیه خشک رفتار کنه چون عاشقه ونمیتونه ب معشوق بی محلی و امرونهی کنه . رمان های فراوونی ک تو همه سایتا هست و خوندیم تقریبا چیزی فراتر از طرز نوشتن من نبودن و تو ابراز عشق خیلی درگیر نشدن خب معلومه دوتا ادم خشک و عصبی و انتقام جو نمیتونن نمه نمه عاشق بشن معلومه اونا احساسشون قوی تر میشه چون بین تموم سختیا همو پیدا کردن پاداش انتقامشونو گرفتن و اینکه متاسفانه من رمان های خاصی ک گفتین رو نخوندم و طبق رمانهای معمولی حتی سایت نگاه نوشتم و دنبال خاص بودنش هم نیستم چون میدونم خاص ننوشتم که خاص باشه بقیه ایرادات تو طرز تایپ رو میتونم اصلاح کنم اما اینکه بخوام رغتار شخصیتا کامل خشک باشه رمان هیچجای طنزی نداره و میشه نگـاه دانلـود کاملا جدی و خسته کننده و طرز بیان عشق طبق نظر هرکس صورت میگیره و یک جوره و واسه هرکسی مختص خودشه و متفاوته همونجور ک شما گفتین توصیف عشق از نظر شما با من فرق داره و من دقیقا نمیدونم خوانندگان من چه نوع سلیقه ای دارن ک طبق میلشون عشق رو تعریف کنم چون ممکنه یکی خوشش بیاد یکی نه یکی قبول داشته باشه یکی نه و منم مجبورم طبق ذهنیتی ک از عشق دارم بیانش کنم
    خواهشا به چیزایی ک گفتم یکم فکر کنید خیلی غیرطبیعی و غیرقابل درک نبودن حرفام
    QUOT E="Amelia, post: 1296063, member: 25330"]
    به نام خدا
    «نقد رمان جزای انتقام»
    نقد رمان بر اساس پست های گذاشته شده توسط نویسنده می باشد؛
    ضمن خسته نباشید خدمت شما دوست و نویسنده ی عزیز:

    نام رمان
    اسم رمانتون «جزای انتقام» بود. راستش این روزها رمان‌هایی که کلماتی یا مضمون‌هایی با «انتقام، ازدواج اجباری و...» دارند، توی ذهن نویسنده یک داستان کلیشه‌ای به جا می‌ذارن. یک مدت این رمان‌ها و موضوعاتشون خیلی طرفدار داشتند، اما الان دیگه به دلایل مختلفی، کمتر کسی می‌ره سراغ این رمان‌ها. اینجور رمان ها توی ذهن بقیه «معمولا» رمان‌های بی کیفیتی خونده میشن و وقتی شما چنین اسمی برای رمانتون انتخاب کردید، موضوع همون رمان‌ها که «دختری می‌خواد از کسی که گذشته‌اش رو خراب کردند، انتقام بگیره» توی ذهنشون شکل می‌گیره و متاسفانه این رمان‌ها دیگه از دور افتادند و خواننده ها دنبال موضوعات جدید می‌گردند و جذب خواننده خوبی صورت نمی‌گیره.
    راستش من یک ایراد توی اسم رمان پیدا کردم و این بود که با دیدن اسم من گفتم که داستان به احتمال زیاد درباره کسیه که از کسی انتقام گرفته، اما داره تقاص انتقامش رو میده و این کمی بی‌معنیه. اما ایراد اصلی اینه که رمان شما درباره کسیه که می‌خواد انتقام بگیره و بقیه رو به جزای اعمالشون برسونه ‌و قرار نیست خودش تقاصی از انتقام پس بده که با اسم مغایرت داره.
    در کل بهتره اسم رمان عوض بشه. چون هم موضوع کلیشه‌ای و تکراری به ذهن خواننده می‌رسونه و چون رمان‌هایی با این اسم کیفیت پایینی دارند، خواننده هم فکر می‌کنه این یکی از اون‌هاست و رمان رو نمی‌خونه و جذب خواننده صورت نمی‌گیره و از طرف دیگه اسم با موضوع رمان تفاوت داره. سعی کنید اسم‌های جذابی رای رمانتون انتخاب کنید.


    جلد
    جلد رمان شما دختری رو به نمایش می‌کشید با موهای مشکی و تفنگ در دستش که نفرت در نگاهش دیده می‌شد. با دیدن جلد با خودم گفتم که این دختر همون کسیه که می‌خواد انتقام بگیره.
    طیف رنگ‌های آبی و زرشکی توی جلد، زیاد با تصویر جور در نمی‌اومدند، البته رنگ سورمه ای در عکس اصلی دیده میشه اما ترکیبش با قرمز چندان جالب به نظر نمی‌رسه.
    ژانر رمانتون عاشقانه و معماییه. اما هیچکدوم از این دو در جلد به نمایش گذاشته نشدند. بیشتر ژانر جنایی دیده میشه که جنایی جزو ژانرهای رمانتون نیست.
    توی جلدتون عکس یک دختر دیده میشه که همون شانلی یا ارشینه. اگه می تونستید گوشه نظری هم به آیدن داشته باشید، بهتر میشه چون در بیشتر زمان حضور داره و شخصیت اصلی محسوب میشه.
    در کل اگه بتونید جلدتون رو عوض کنید بهتره.


    خلاصه
    از خلاصتون نمیشه ایرادی گرفت، چون تا حدودی خوب پیش رفتین. اما به نظر من اگه آرایه‌هاش رو بیشتر می‌کردید و خلاصه رو جایی تموم می‌کردید که می‌گفت: «این ته داستان نیست...» دقیقا تا همینجا، جذب خواننده‌تون بیشتر می‌شد. چون کنجکاو می‌شدند که قراره چه اتفاقی بیفته! و اینجوری تیرتون برای جذب خواننده به هدف نزدیک‌تر میشه.
    راستش اون قسمتی که میگه: «چیزی نفهمیدند از جوونی شون» راستش آیدن و ارشین هردو جوون هستند. البته هشت سالی که ارشین تحمل کرد هم چیز کمی نیست، ولی این عبارت یکم اغراق داره و می تونستید از عبارت‌های دیگه ای استفاده کنید.


    مقدمه
    مقدمتون مقدمه ای بود که می‌گفت انتقام گرفتن خوبه و بخشش نکنید، چون بقیه فکر می‌کنند شما ساده‌اید و دوباره این کار رو تکرار می‌کنند. می‌دونید، راستش مقدمتون می‌تونه مخالفت‌های زیادی پیدا کنه، چون خیلی وقت ها از بخشش درسی به آدم‌ها می‌دیم که با انتقام نمیشه اون تأثیر رو گذاشت.
    می‌توانستید بگید بخشش خیلی خوبه و مثلا آدمی که بخشش کنه در این دنیا هم بخشش می‌بینه، و خیلی وقت‌ها بخشش هزار بار بهتر از انتقام گرفتنه، اما نه همه جا. جاهایی هست که باید انتقام گرفت و...


    شروع
    رمانتون از جایی شروع شد که ارشین رو به خاطر پخش شدن یک سری عکس از خونه بیرون انداختند. شروعتون یهویی بود و خواننده رو کنجکاو می‌کرد که بدونه چی شده. راستش سریع پیش رفتین. پدرش توی اتاق اومد و داد زد و ارشین رو گرفت و از خونه بیرون انداخت و بعد هم کسی اومد و بهش یک دست مانتو و شلوار داد. تو ادامه گفتین بقیه اعضای خونه از بس شوکه شده بودند که چیزی نگفتند. راستش من قبلاً هم شروع‌های این چنینی خونده بودم و توی اون‌ها نویسنده کاملا همه چیز رو توصیف کرده بود و چیزی کم و کسر نذاشته بود، جوری که من تنش و تک‌تک لحظات شروعش رو توی ذهنم تصور کردم، متاسفانه شروع شما چندان از این ویژگی برخوردار نبود. توصیفات و کیفیت توی پست شروعی خیلی مهمه و شما نتونستید به اندازه لازم ازش بهره ببرید. سعی کنید توصیف کنید، خونه رو توصیف کنید، افراد داخل خونه رو، حتی به نظرم اگه تصویر یکی از تصاویری که از ارشین بود رو هم توصیف می‌کردید بهتر می‌شد. در کل روی شروعتون کار کنید.


    سیرداستان
    سیرتون اوایل رمان خیلی یهویی بود. برای مثال ارشین توسط خونوادش طرد شد و بعد هم سریع رفت پیش پدربزرگش و بعد هم لوکیشن از فرودگاه آغاز شد. من فکر کردم که از ایران داشت می‌رفت فرودگاه پیش فرهاد(همون‌طور که پدربزرگش بهش گفته بود.) اما انگار ادامه داستان به هشت سال بعد مربوط می‌شد که از لندن اومدند ایران و من تا چند پست بعدش متوجه این موضوع نشده بودم. بهتر بود اولش ذکر می‌کردین که هشت سال بعد شده. بعد اصلا نیازی نیست، از تعداد زیادی ستاره برای تموم کردن یک قسمت از داستان و شروع اون در یک زمان با یک جای دیگه استفاده کنید. دقت داشته باشید که سه تا ستاره هم کافیه: «***» نمی‌دونم متوجه شدید کدوم بخش رو میگم. یک مثال می‌زنم:
    «چشمام رو بستم. دکترای بالای سرم تخت رو داخل اتاق عمل هل می‌دادند. استرس شدیدی توی وجودم جوونه زده بود. شاید مجبور می‌شدند پام رو قطع کنند.
    ***
    چشمام رو باز کردم. پام به شدت درد می‌کرد و لبام خشک شده بود...»
    تو پست ۱۰# اصلا معلوم نشد که کی شانلی سوار ماشین شد، کی رفت تو خیابون و اواسط پست ناگهان سینا از کنارش سر در آورد و بعد هم ناگهان توی خونه بودند که اونم هیچ توضیحی داده نشد. یعنی وسط خیابون بودند و ناگهان من دیدم توصیفات حالات متعلق به خونست. این خواننده رو گیج می‌کنه و این نوع اشتباهات چیزی نیست که بشه ازش گذشت و خیلی مهمن.
    سیرتون در اواسط رمان به بعد، پیشرفت کرده بود و پرش های مناسبی داشتین و خسته کننده نبود، فراز و نشیبش خوب بود و میشه گفت از این لحاظ ایراد چندانی نداشت.


    توصیف
    توصیفات به چهار بخش تقسیم میشه:
    *توصیف احساسات:
    توصیف احساسات توی رمانتون دیده میشه، مثل احساس عشق بین آیدن و ارشین. توصیف ناراحتی کمتر دیده میشه و جا داره روش کار کنین چون خیلی تاثیر گذاره. توصیف عشق در رمان زیاد دیده می‌شد و خیلی جاها ازش بهره بـرده بودین، اما مشکل این بود که طوری نبود که خواننده احساس راحتی بکنه. برای مثال من رمانی خوندم که مجازی هم بوده ولی اینقدر زیبا عشق رو توصیف کرده که اصلا خواننده محو رمان میشه و زمان رو فراموش می‌کنه. یکی از دلایل مصنوعی به نظر رسیدن توصیف عشقتون اینه که از لحظه‌ای که ارشین، آیدن رو دید، حتی وقتی که ماسک زده بود و نمی‌شناختش، شما اون رو عاشق آیدن کردین و چند پست بعد، وقتی ارشین به نرده‌ها تکیه داده بود، ناگهان آیدن ظاهر شد و بردش توی اتاق و شب رو باهم گذروندن و بعد هم توصیفاتی که از نظر من به زوجی می‌خورد که لااقل شیش ماه باهم بودند. خواننده هیچ درکی از شکل گرفتن احساسات اون دو نداشت. دلیل دیگه مصنوعی به نظر رسیدن این توصیف اینه که، شما خیلی از جاها عشق رو با هــ ـوس اشتباه گرفتین. آدم اگه کسی رو دوست داره یا عاشقش به هیچ وجه به این سرعت، اونم وقتی که فقط یک یا دو روزه اون شخص رو دیده، انقدر زود شب رو باهاش توی یک اتاق نمی‌خوابه و نمی‌ذاره انقدر راحت لمسش کنه، ببوستش، بغلش کنه و... شما انقدر صحنه توی رمانتون آوردین که عشق خودش رو نشون نمی‌داد. به نظر من درک شما از عشق کامل نیست و به سبب رمان‌های بی‌کیفیتی که خوندین، این تصور توی ذهن شما شکل گرفته. بهتره برید چند مطلب درباره عشق و فلسفش بخونید تا بتونید به درک درستی ازش عشق برسید و این رو هم بدونید خیلی وقت‌ها نمیشه عشق و هــ ـوس رو از هم تشخیص داد، مخصوصا توی نوجوونی.
    توصیف احساسات خیلی مهمه، و فقط به عشق و غمگینی و... محدود نمیشه. شما وقتی بتونید احساس عصبانیت یا شادیه شخصیت رمان رو به خواننده منتقل کنید، می‌تونید کاری کنید که بتونه با شخصیت ارتباط برقرار کنه که متاسفانه خیلی جاها نیاز به استفاده ازش بود و شما استفاده نکردید.
    *توصیف حالات:
    اوایل تا حدودای صفحات هفت و هشت، این توصیف کم دیده می‌شد، خصوصا اوایل رمان که خیلی جاها کم کاری کردین، اواخر نسبتا بهتر شده بود ولی جای کار هست. توصیف حالات یعنی جوری حالات شخصیت ها رو توصیف کنید که مثلا دارن چی کار می‌کنن، فلانی این کار رو کرد، یکی دیگه یک کار دیگه. باید تک تک توصیف بشه تا خواننده بتونه ارتباط برقرار کنه تو رمان و بتونه به خوبی تصور کنه و این توصیف نقش خیلی مهمی توی رمان داره و سعی کنید که به طور جدی روی این توصیف کار کنید.
    *توصیف چهره:
    توصیف چهره تا حدودی دیده می‌شد، اما خیلی کمرنگ بود، البته اطلاعاتی از رنگ چشم و موی ارشین داده بودین و اطلاعاتی هم درباره آیدن. شخصیت های رمانتون زیادن و تصور چهره خیلی‌هاشون برای خواننده مقدور نیست. بهتره حتما این توصیف رو در رمان پررنگ کنید. برای مثال نگفته بودین که تغییر چهره‌ی مهرداد چجوریه، من چند صفحه بعد فهمیدم سبیل مصنوعی گذاشته. حتما روش کار کنید.
    —ظاهر
    ظاهر یعنی نوع لباس‌هایی که می‌پوشن، البته به طور کلی، توصیف ظاهر می‌تونه اینطور باشه که مثلا ظاهر یکی نامرتبه، یکی شیکه، شلخته است. توصیف لباس‌هایی که شخصیت‌ها می‌پوشن رو هم محسوب میشه. این توصیف از این نظر مهمه که مثلا توی رمان شما چند نفر از وسط جنگ اومدند. قاعدتاً باید صورت و لباساشون خاکی باشه و جای خون و پارگی لباس، تیر خوردن رو نشون بده و اگه شما توصیف نکنید، خواننده از کجا باید متوجه همچین موضوعی بشه؟ این توصیف در رمان به اون صورت دیده نمی‌شد، البته بودند جاهایی که لباس ها رو گفته بودین، ولی یک سری جاها، جا داشت دقیق‌تر توضیح بدین که مثلا رنگش چیه؟ چطوریه؟
    *توصیف مکان:
    این توصیف خیلی کم بود؛ به طوری که می‌تونم بگم اصلا به چشم نمی‌خورد. شما خیلی لوکیشن داشتید که حتما به توصیف اساسی نیاز داشتند. برای مثال وقتی رفتن مدارک رو بدزدند و اونجا ارشین، آیدن رو ملاقات کرد، جا داشت که بیشتر توضیح بدین که کجا بودند و توصیف حالاتتون رو هم کار می‌کردید.
    توی پست ۶# گفتید خونشون به سبک لندنیه، اما توصیف نکردید، خب خونه لندنی چه شکلیه؟ ممکنه شما رفته باشید یا جایی دیده باشید و آشنا باشید، اما خواننده که آشنایی نداره، یک خونه لندنی چطوریه؟ چجور نمایی داره و...؟ سعی کنید توضیح بدید. توصیف مکانتون در حد گفتن ست اون محلی که توش قرار داشتند، بود و کافی نبود. مثلا: (سمت آشپزخونه سفید و قرمز بود.)


    دیالوگ و مونولوگ
    *دیالوگ:
    دیالوگ ماندگار یعنی دیالوگ زیبایی که تاثیر متنتون رو بالا ببره در رمان زیاد به چشم نمی‌خورد، استفاده از این دیالوگ در اثر گذاری روی خواننده خیلی مهمه.
    ما توی یک دنیایی زندگی می‌کنیم که همه باهم تفاوت داریم، برای مثال نوع حرف زدن شما با مادر یا مادربزرگتون یا بعضی از هم کلاسی‌ها و دوستانتون فرق داره و دیالوگ‌هاتون متفاوته(اگر دقت کنید خودتون متوجه این موضوع می‌شید.) این موضوع کم و بیش توی رمان رعایت شده. ولی سعی کنید پررنگش کنید. برای مثال توی نوع حرف زدن الین و روشا تفاوتی دیده نمی‌شد، باز ارشین بهتر بود ولی جاهایی بود که جا داشت این تفاوت پررنگ‌تر باشه.
    دیالوگ مرد با زن تفاوت داره. مطمینا این رو خودتون هم متوجه شدید که مثلا جوری که شما صحبت می‌کنید پدرتون یا برادرتون صحبت نمی‌کنند و تفاوت دیده میشه. مردهای رمان شما خیلی جاها دیده می‌شد که مثل یک مرد صحبت نمی‌کردند، مثل تعدادی از دیالوگ‌های مهرداد یا دانیار.(توجه کنید که نمیگم همش، فقط تعدادی از اون‌ها)
    برای مثال توی پست ۱۵# گفت:
    «- تو تونستی تحمل کنی؛ حتما سینا از حرص شیرش خشک شده.»
    *مونولوگ:
    راستش مونولوگتون ایراد چندانی نداشت. ولی من یک مورد دیدم که خیلی زیاد در رمان به چشم می‌خورد. حالا متاسفانه الان مثالی ازش توی ذهنم نیست. خیلی جاها توی رمان شما دلیل همه چیز رو توضیح دادید، در حالی که خواننده خودش متوجه شده بود منظور شما یا شخصیتتون از اون کار چیه، اما شما با دادن اوت توضیح رمان رو براش خسته کننده کردین. یا برای مثال شخصیت رمان رفتار قابل قبول و باورپذیری نداشته، یعنی رفتارش طبیعی نبوده و شما مشغول توضیح دادن و دلیل آوردن برای رفتارش شدین و با این حال نتونستید خواننده رو راضی نگه دارین و این خواننده رو خسته می‌کنه. واقعا شرمنده، موقع خوندن رمان یادم رفت یادداشت کنم کجا بوده.
    ادامه این مبحث توی شخصیت پردازی باشه بهتره.

    شخصیت پردازی
    دانین، روشا، الین، شانلی، ارشین، دانیار، آیدن و... شخصیت‌های رمانتون بودند.
    *راستش من اول یک سرچی درباره اسم‌های شخصیت‌ها کردم. موقع انتخاب اسم باید دقت کنید که این اسم‌ها آیا به موقعیت اجتماعی شخصیت ها و سن و محل زندگیشون می‌خوره؟ اگه بخوایم اینطوری بررسی کنیم که همشون به غیر از «الین، شانلی، کیارش، سینا و مهدیس» مورد دارند و باید عوض بشن. چون اسم‌هایی مثل «ارشین، آیدن، دانین و بقیه اسم‌هایی که اون بالا گفتم، اسم‌هایی هستند که ما حتی برای دهه نودی‌هامون هم کم انتخاب می‌کنیم. اون زمان که این بچه ها بدنیا اومدند، این اسم‌ها رو روی بچه‌هاشون نمی‌ذاشتند، اون زمان اسم‌هایی مثل «الهام، الهه، ترانه، لاله، باران، پرستو، مهسا، شراره، غزال(یا غزل یا غزاله) و اسم های پسر مثل رهام، محمد، امین، نیما، امیر، امیرحسین، بردیا، آریا، آرش و...» استفاده می‌کردند. اگه می‌خواید اسم شیکی برای شخصیت‌هاتون انتخاب کنید، نیازی نیست حتما سراغ اسم‌های عجیب و غریب برید. اگه شما این اسم‌ها رو به کسی نشون بدید بدون شک فکر می‌کنند برای بچه های تا نه سال انتخاب میشه. وقتی این همه اسم زیبا اون بالا من گفتم چه نیازی هست سراغ این اسم‌های امروزی رفت. حالا اگه شخصیتتون بچه بود، هیچ مشکلی نبود ولی خب شخصیت‌ها بزرگ هستند.
    در ادامه یک سری ایرادهایی رو میگم توی شخصیت‌ها دیدم،:
    *پست ۱۱#: این همه ذوق واسه دو تا دختر اون هم برای خرید چیز عجیب و غیرقابل باوریه، اون همه ذوقی که الین و روشا داشتند مناسب دو دختر بالای بیست سال نبود. در ادامه رمان، الین قیافش رو مظلوم کرد و به سینا زل زد، برای این که خواسته‌ای داشت، این حرکت مناسب یک آدم بالغ نیست. این رفتار توی شخصیت‌های دیگه هم دیده شدند و نیاز به ویرایش دارند.
    *پست ۱۳#: دخترها می خواستند برای انتخاب اسم شرکت، اون اسم رو به اسم خودشون ربط بدن و کلی سر این قضیه دعوا کردند. چنین موضوعی آیا مناسب این دخترهای بزرگ هست؟
    *پست ۱۵#: زمانی که ارشین با پا به مبل زد، از مهرداد توقع نمیره با یک ضربه به مبل اونقدر بترسه و ظرف بشکونه و پاپ کرن بریزه و اون دیالوگ ها و رفتارهای مناسب یک مرد بیست و پنج ساله شرکت دار نیست که شرکت بزرگ و معروفی داره. در کل رفتار مهرداد و دانیار باید ویرایش بشه، چون مناسب و در شأن یک مرد نبودند.
    *توی پست ۱۸# دخترها با پسرهایی که بهشون تیکه می‌انداختند درگیر شدند. بهتون بگم که این روزها این یک چیز کاملا طبیعیه. پسرها واسه تفریح تیکه ‌می‌اندازن، اما دخترها اگه خانواده دار و باشعور باشند، بهشون محل نمیدن. پسرها خوششون میاد دخترها جوابشون رو بدن، اگه شما هم دخترهایی می‌بینید که این کارها رو می‌کنن، ممکنه چند دلیل داشته باشه: یکی اینکه خیلی از تیکه پسره بدشون نیومده، دوم اینکه هنوز به نتیجه حرف های که قبلاً زدم نرسیدن و عقلشون اونقدر رشد نکرده که نباید جوابشون رو بدن، سوم اینکه دخترهای نوجوون از این که جوابشون رو بدن خوششون میاد و الین و ارشین و روشا هیچکدوم از این موارد رو شامل نمیشن و چرا باید پسرهایی که بهشون تیکه انداختند رو کتک بزنند؟ و در ضمن، چرا اون پسرها واکنشی نشون نمی‌دادند و چندتا دختر ظریف زورشون به اونها رسید. این قسمت بهتره که به طور کامل حذف بشه.
    *توی رمان شما توی عشق ارشین و آیدن خیلی خیلی عجله کردین، به طوری که خواننده هیچ درکی از عشقشون نداره. اما چیزی که من رو در عجب انداخت، این بود که چطور ارشین گذاشت یک مرد انقدر زود بهش نزدیک بشه و انقدر راحت لمسش کنه، بقلش کنه، ببوسش. اون به کسی اجازه این کار رو نمی‌داد، اما انقدر زود جلوی آیدن باخت، باز اگر تا صفحه پنج و شیش طول می‌کشید و توصیفاتتون مناسب بود، خواننده این اجازه رو درک می‌کرد، اما توی این موقعیت باور کردنش سخته.
    *مهرداد یک پسریه که جلوی ارشین رفتارش عوض می‌شد. برای مثال خیلی جاها می‌دیدیم که لوس بازی می‌کرد، مثلا یک جای رمان (وقتی ارشین نذاشت که مهرداد واسه ناهار بیاد غذا خوری، مهرداد لب و لوچه‌اش رو آویزون کرد.) حالا چطور این مهرداد جلوی اون پسرها که با آیدن بودند، انقدر عوض شده بود و داد و فریاد می‌کرد. این تغییر خیلی یهویی بود و خواننده رو شوکه می‌کرد.
    *ارشین گفت که به الین و روشا خیلی وابسته بود و هرجا که اون دوتا می خواستند برن، باید به اون خبر می‌دادند و اگه این کار رو نمی‌کردند،ارشین کل شهر رو بهم می‌ریخت. این رفتار یک پدر و مادره که دو تا بچه‌ی نوجوون سرکش دارن که بدون اجازه اون‌ها سیگار می‌کشن، تا آخر شب بیرون می‌مونن و مهمونی‌های مختلط میرن و کارهای ناجور انجام میدن. اونها به بچه‌هاشون تاکید می‌کنن که حق ندارن بدون اجازه اون‌ها پاشون رو از خونه بیرون بذارند و اگه این کار رو بکنن حالشون رو می‌گیرن. ارشین هیچ مسئولیتی در قبال دو دختر بالغ نداره و اون‌ها هم آزادن هرجا که می‌خوان برن و دلیلی نیست که ارشین برای اینکه بیرون رفتنشون رو بهش خبر ندادن، دعواشون کنه یا عصبانی بشه.
    شانلی توی پست ۲۰# وقتی فهمید مهرداد توی لباسش میکروفن گذاشته، دستش رو کوبید روی دیوار که گزگز کرد و بعد هم بلند داد کشید. به‌نظر من باید بیشتر متعجب می‌شد نه عصبانی.
    مثلا وقتی این رو می‌فهمید با تعجب می‌گفت: واقعا؟!
    ببینید این‌ها گوشه‌ای از ایرادها بودند و بقیه رو خودتون باید پیدا و ویرایش کنید. من یک نکته درباره شخصیت‌های رمان بگم، چون اکثرشون رو شامل میشه. برای مثال رفتار ارشین یا همون شانلی، به دخترهای نوجوون پونزده شونزده ساله می‌خوره. دختری که هیچ کنترلی روی اعصابش نداره، دختری که کسی جرئت نداره حرفی بهش بزنه، به دوست‌هاش وابسته است و... (ممکنه بگید این شخصیت یک نوجوون نیست ولی اگه توی نت سرچی کنید یا از بقیه بپرسید، متوجه صحت حرفام می‌شید.) این در حالیه که ارشین جلوی آیدن اصلا یک شخصیت دیگست، اصلا سرش داد نمی‌زنه و فقط این آیدنه که سرش داد می‌زنه. رفتار آیدن هم به یک آدم بالغ با سلامت روانی نمی‌خوره. راستش چند وقت پیش یک مطلبی به چشمم خورد که توی اون یک پسری خیلی غیرتی و بدبین به دوست دخترش بود و مدام سر این قضیه دعواشون می‌شد و حتی روش دست هم بلند کرد، بعدها معلوم شد این پسر یک بیماری روانی داشته که پیش روانپزشک رفت و حل هم شد. غیرت آیدن هم انگار از روی بیماریه، خواننده ذره‌ای درک از این غیرت بی‌جا پیدا نمی‌کنه. اگه آیدن روی ارشین غیرت داره، پس غیرتش نباید اجازه بده که انقدر راحت وارد حریم ارشین بشه. برای مثال ایرادی نداره ارشین جلوی خودش لباس باز بپوشه، اما جلوی دیگران حق ندارن به طوری که آیدن داد می‌زنه سرش و همه جا رو به آتیش می‌کشه. با توجه به شخصیت محکم ارشین، اینکه جلوی این همه خشم سکوت کنه و حرف آیدن رو گوش کنه، عجیبه.
    رفتار الین و روشا به سنشون نمی‌خوره، به طوری که توی رمان خواننده فکر می‌کنه که اینا زیر سیزده سال سن دارند. توی رمان از آیدن یک کوه یخ و غیرت و در عین حال عشق ساختین. آیدن شخصیت خیلی خیلی محکمی داره، مثل یک دیوار سنگی می‌مونه، انگار یک تندیس عصبانی از اون ساختین، این شخصیت اون قابل قبول نیست. انگار سعی داشتین ازش یک مرد بسازین، ولی بقیه شخصیت‌ها رو فراموش کردین، البته شخصیت‌هایی مثل سینا خوب بودند، اما همونطور که بالا اشاره کردم هنوز جای کار هست. آیدن رو شکننده‌تر کنید، مرد بودن فقط به محکم بودن و صلابت داشتن نیست، مرد بودن به داشتن یک غیرت زیاد نیست، همه این‌ها به اندازه‌اش خوبه و شما توی همشون خیلی زیاده‌روی کردین. اواخر رمان هم آیدن شخصیتش خیلی نرم شده بود که این تغییر عجیب بود، ارشین هم همینطور.
    رفتارهای شخصیت ها فقط این نیست. همه رو ویرایش کنید، من راهنمایی های لازم رو کردم، خودتون دیگه می‌تونید پیدا کنید.

    زاویه دید
    زاویه دید رمان اول شخص بود، انتخاب خوبی بود. زاویه دید اول شخص با اینکه نوشته باهاش ساده تره، اما دست نویسنده رو بسته نگه می‌داره، چون بعضی جاها به دانای کل یا سوم شخص نیاز میشه. نویسنده ها بهتره که وقتی اول شخص انتخاب می‌کنند، سعی کنند گوینده داستان رو حدالمقدور عوض نکنند، ولی اگه عوض بشه ایرادی نداره، فقط نباید این کار مدام صورت بگیره که خواننده توی ارتباط برقرار کردن با رمان به مشکل برمی‌خوره. در کل زاویه دید شما ایرادی نداشت.


    ژانر انتخابی
    ژانرهای رمان «عاشقانه و معمایی» بود:
    *عاشقانه: این ژانر مناسب رمانتون بود و در علاقه سینا به ارشین یا ارشین به آیدن و متقابلاً آیدن به ارشین دیده می‌شد.
    *معمایی: راستش به نظر من انتخاب این ژانر توسط شما به این دلیل بود که توی داستان ابهامات زیادی وجود داشت راجب گذشته ارشین و یک سری از شخصیت ها و آیدن و این که مثلا دانیار با ارشین چی کار کرده بود و... این ها رو شاید بشه معماهای رمان نامید، اما برای اینکه ژانر رمان رو معمایی کنند، مناسب نیستند و این‌ها ابهاماتین که اگه توی رمان نباشن، سیر رمان کمی عادی میشه. بنابراین بهتره این ژانر رو پاک کنید.
    *شما می‌تونید از ژانر جنایی استفاده کنید، چون در سرتاسر رمان دیده میشه و کاملا مناسبه.


    نثر رمان
    نثر رمان محاوره بود. تغییر نثر دیده نمی‌شد، اما یک کلماتی رو انگار حواستون نبوده که در نثر ادبی به کار میرن. برای مثال شما از «آمد، می‌آمد و...» استفاده کرده بودین که درستش «اومد و می‌اومد و...» است. کلمه‌های زیادی هستن که توی رمان و به اشتباه در نثر محاوره استفاده میشن که متاسفانه الان حضور ذهن ندارم، ولی «فرمان و فنجان» رو یادمه که درستش «فرمون و فنجانه» و موقع نقد رمان زیاد دیدم ازشون به اشتباه استفاده میشه.
    نثر رمان با اینکه ادبیه، ولی انتظار می‌ره که از جملات قوی‌تر و زیباتری توی نثرتون استفاده کنید. عبارت‌هایی مثل: «سه تا پسر هیکل پشه‌ای، نگهبان غول تشن، هیکل چغر
    و...» زیاد وجه خوبی ندارند و زیبایی نثر رو از بین می‌برند.
    یا برای مثال:
    «ترکیب رستوران جالب و لاکچری بود.»
    می‌تونید بنویسید:
    «رستوران به سبک زیبایی طراحی شده بود.»
    البته این فقط مثاله و عبارتهای بهتری هم هستند. ممکنه فکر کنید که چه اشکالی داره که
    همون متن اول استفاده بشه، ولی وقتی جملات به سبک زیباتری نوشته بشن، رمان زیباتر، جذاب‌تر و باکیفیت‌تر میشه.


    ایده
    راستش من توی تشخیص تکراری و کلیشه‌ای بودن ایده، چندان سررشته ندارم، چون معمولا رمان های معروف چاپ شده با موضوع های جدید و خاص می‌خونم و سراغ رمان‌های مجازی نمی‌رم که معمولا کپی برداری توشون زیاد دیده میشه(البته نه همه رمان ها) اطلاعاتم بیشتر برای دوره ایه که رمان مجازی می‌خوندم و رمان هایی که برای نقد خوندم. با این حال دو یا سه یا حتی بیشتر رمان با ایده شما خوندم. رمان‌هایی که درباره انتقام هستند و دختر خوشگلی هست که می‌خواد از کسی که گذشته‌اش رو نابود کرده انتقام بگیره و در این راه با پسر جذابی آشنا میشه و از همون اول هم عاشق ته ریش و هیکل بزرگش میشه و در نگاه اول مدام احساس می‌کنه که این فرد با بقیه فرق داره.دختررمان تا حالا قلب سنگیش رو بروی هیچ مردی باز نکرده و مدام در تعجبه که این حسش چیه؟ در این میان یک پسر هم هست که دختر از اون خوشش نمیاد و به اجبار مجبوره باهاش باشه و پسر رمان هم مدام غیرتی میشه و دل دختر رو به لرزه می‌اندازه. ایده پخش شدن عکس‌ها رو هم من توی چند رمان دیدم.
    بهتره سعی کنید وقایع جدیدی توی رمانتون بیارید و حوادث رو بپیچونید جوری که خواننده نتونه آخر رمان رو حدس بزنه. خواننده خودش خیلی راحت می‌تونه حدس بزنه که در آخر دانیار‌ ‌و کیارش و مهدیس به سزای اعمالشون می‌رسن و آیدن و ارشین هم ازدواج می‌کنند و ارشین به خونواده پدریش برمی‌گرده و...
    شما حتی از حوادثی که می‌تونست به رمانتون روح و هیجان ببخشه هم جلوگیری کردین، برای مثال وقتی ارشین رفت خونه دانیار تا مدارک رو بیاره، خیلی راحت بی‌هوشش کرد و بعد هم رفت توی اتاقش تا گاوصندوق رو پیدا کنه و خیلی اتفاقی هم دو یا سه تا گاوصندوق پنهانی رو پشت سرم هم پیدا کرد که یکیشون زیر تخت بود. بعد هم مدارک رو برداشت و بی هیچ مسئله‌ای سریع برگشت. شما می‌‌تونستید داستان رو بپیچونید، به جای چند گاو صندوق از یکی استفاده کنید و پیدا کردنش رو به‌طور زیرکانه‌ای بنویسید. مطمینا فیلم‌های تلویزیونی رو دیدید که شخصیت برای دزدیدن چیزی چقدر سختی می‌کشه، حتی اگه فیلم کمدی باشه. مثلا توی رمان شما دانیار می‌دونست بهوش بیاد و ارشین به سختی از دستش فرار کنه.


    باورپذیری
    *(-شانلی دیزاین آشپزخونه همونه، چه جوری تونستی حتی کوچکترین جزییات رو هم از قلم نندازی؟)
    شما توی رمانتون گفتید که خونه‌ای که توی ایران داشتند همون خونه لندن بود، با همه جزئیات، نه این که امکان پذیر نباشه، اما برای خواننده قابل باور نیست که چیزی که تو لندن بوده، یکی دقیقا شبیهش با همون دکوراسیون رو ساختند و همون دکوراسیون رو پیدا کردندو خریدند که بدون شک کار خیلی سختیه. چون ممکنه پرده و مبلمان رو نتونید همون مدل رو پیدا کنید و این از لحاظ باورپذیری ایراد داره.
    *پست۱۴#: توی این پست ارشین می‌خواست بگه که روی کار تک‌تک اعضا نظارت داشته، گفته که ساعت الان و یازده و نیمه و فلانی داره الان قهوه می‌خوره. می‌دونید این هم امکان پذیر هست که بشه سر در آورد، اما هیچوقت صد در صد نیست که حرفش درست باشه، ممکنه اون روز قهوه نداشته باشه و وقت هم نکنه که بره بخره و اون شخص مجبور بشه که چایی بخوره، پس از لحاظ باورپذیری مورد پیدا می‌کنه.
    *یک جا گفتین مهرداد و ارشین خواهر و برادرن ولی بعدش آیدن گفت که جلوی سینا و مهرداد روسری سرش کنه. مگه مهرداد بهش محرم نمیشه؟ دوم اینکه چطور می‌تونه وقتی صبح فهمید که خواهرش و آیدن شب رو باهم گذروندن اونقدر ریلکس باشه و از خونه بره بیرون؟ اصلا چطور ارشین تونست اجازه بده یک مرد اون هم انقدر زود لمسش کنه و تا اون حد بهش نزدیک بشه. اونم کسی که تازه دو سه روز می‌شناختتش
    *چرا وقتی شانلی انقدر زود گذاشت یک مرد وارد حریمش بشه، نمی‌ذاره الین و روشا ازدواج کنند و دوست نداره که ازدواج کنند. اگه برادر بزرگتر یا پدرشون بود، طبیعی می‌شد ولی جای یک دوست براشون داره و زندگی اون‌ها به هیچ وجه دست اون نیست.
    *پست ۷۸#(به خاطر کم خونی‌ام، یکم خونه که از دست می‌دادم این جوری می‌شدم)
    به خاطر غیرت عجیب آیدن و ضربه‌ای که توی گوشش زد، دهن ارشین پاره شد و خون اومد. نگفتین چه مقدار بود. راستش وقتی کسی می‌ره برای آزمایش خون، خون میده یا مثلاً می‌ره خون اهدا کنه یا تیر خورده، طبیعیه که دچار چنین حالتی بشه. ولی ارشین که خون زیادی از دست نداده بود، به این راحتی دچار سرگیجه و ضعف نمیشه.
    *آیدن و ارشین مدام هم دیگه رو لمس می‌کنند، می‌بوسن، یا مثلاً آیدن جلوی اون همه آدم سرش رو روی پای ارشین گذاشت، این صحنات رو کم کنید، توی خواننده های رمانتون قشر نوجوون زیاد هست و این صحنه ها ذهنشون رو اشغال
    می‌کنه. علاوه بر اون، اون‌ها حتی توی موقعیت‌های حساس، باز هم این صحنه‌ها رو داشتند، مثلا وقتی که مهدیس رو گرفته بودند.
    *توی رمان ارشین تغییر چهره داده بود تا دانیار و کیارش نشناسنش، فقط هم رنگ مو و چشمش رو عوض کرده بود و اون‌ها نتونستند بشناسنش. این باورپذیر نیست، چون حالت صورت همون‌جوری که هست، مونده و حتی شده ما وقتی یک نفر رو فقط دو بار ببینیم باز با خودمون بگیم اون شخص چقدر برامون آشنا بود، انگار قبلا هم دیده بودمش. پس چطوری دانیار و کیارش نشناختنش؟


    علامت و اشتباهات نگارشی
    *پست ۸#: (صدای کَری که دانین رو صدا می زد...) راستش من معنی این جمله رو درست متوجه نشدم. به نظرم اگه از (خفه‌ای) استفاده می‌کردین بهتر بود.
    ویرایش بشه.
    *زول زدم(زل زدم).
    این عبارتی بود که خیلی توی رمانتون به کار بـرده بودین و یک چیزی که خیلی زیاد به کار بـرده بشه جلوه‌اش رو از دست میده و همچنین زل زدن خیلی عبارت زیبایی نیست. می‌تونید بگید که تو چشماش نگاه کردم، چشمام رو بهش دوختم، نگاهش کردم، نگاهم اون رو نشونه گرفت و...
    *(حجم عظیمی رو تو گلوم حس می کردم) یعنی چی؟!احتمالا منظورتون حجم عظیمی از بغض بوده.
    حتما ذکر بشه.
    *پست ۱۱#: «سُمُم بکی» که توی متن رمان استفاده کردین چیه؟
    *(نگاه چپ چپی نثارش کردم) غلطه، درستش: چپ چپ نگاهش کردم.
    *)- ساکت شو، مثل اسب تک شاخ "اخم کردم" چیز؛ یعنی اسب زیبای تک شاخ، فقط داره می خنده.)
    دیالوگی که اگه اشتباه نکنم الین یا روشا گفت. راستش دیالوگ زیبایی نیست که بیارید و اصلا مناسب یک دختر بالغ نیست و از طرف دیگه وسط دیالوگ، نباید مونولوگی مثل ("اخم کردم") آورد، این فقط برای نمایش نامه امکان پذیره. می تونید بگید: (با اخم نگاهش کردم که گفت: چیز...)
    *(ماشین رو با یک تیک اف از پارکینگ خارج کردم.) پست ۲۰#: این عبارت خیلی استفاده شده بود، یا توی پرانتز توی متن رمان توضیح بدین که یعنی چی یا اینکه از یک عبارت بهتر و مناسب تر استفاده کنید.
    *استامبول: درستش استانبوله.
    پست ۴۸#: «سرم رو از پشتی مبل بلند کردم و نگاهش کردم؛ جفت کرد!» یعنی چی؟ منظورتون از جفت کرد چی بود؟ همچین استفاده از سه تا فعل «کرد» پشت سر هم مناسب نیست.
    *فسرنگ ها: فرسنگ ها درسته.


    متفرقه
    لطفاً چندبار دیگه نقد رو با دقت بخونید، چون ایرادها کم نبودند و ممکنه موقع ویرایش فراموششون کنید و بعد دوباره مجبور شید از اول ویرایش کنید.
    برید و رمان های موفق انجمن رو بخونید تا با سبک درست نوشتن و شخصیت های مناسب برای رمان آشنا بشید.

    دوست عزیز،
    قلمت هنوز جای پیشرفت داره؛
    زیاد بنویس و زیاد هم بخون.
    موفق باشی.

    «عضو شورای
     
    آخرین ویرایش:

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    اون نکته ای که درباره‌ی ارشین گفتید رو در طول رمان مشاهده کردم و متوجه شدم که با روشا دوست نیستن. یکی از نکاتی که توی رمانتون رعایت نکرده بودین این بود که مشخص روابط رو توضیح نمی‌دادین، برای مثال من تا چندین صفحه بعد از شروع رمان نمی‌دونستم که ارشین کیه و بعدها بهش اشاره شد که ارشین دوست شانلی نیست و فامیلشه. اگه این توضیحات رو تو صفحات اول می‌آوردین بهتر می‌شد.
    خب شما می‌گید که ارشین کسیه که از خانوادش طرد شده، روزهای سختی رو گذرونده و دو تا دوست داشته که یکیشون روشا و دختر عمه‌اش بوده که خیلی باهم نزدیک شده بودند و مثل خواهر برای هم بودند. ما توی اقواممون روابط نزدیک خواهرانه زیاد دیدیم. خود من هم دو تا دوست دوقلو دارم که توی این چهار پنج سال یک بار ندیدم باهم دعوا کنن یا حرف زشتی به هم بزنن و همیشه باهم خوبن و پشت همن، به معنای واقعی خواهرن. گیریم که رابـ ـطه‌ی ارشین و دوستاش مثل همین دوستای منه، ولی با این حال دلیلی نمیشه که این همه غیرت داشته باشه، حتی به شوهر کردنشون اعتراض می‌کنه، این در حالیه که خودش می‌خواد ازدواج کنه و مگه یک ضرب المثل قدیمی نداریم که میگه: «رطب خورده منع رطب کی کند؟»
    برای مثال اگه دوستای ارشین می‌خواستند بیرون برن باید از اون اجازه بگیرن. متاسفانه رمان‌های بی‌کیفیتی که خوندین دید شما رو به رمان نویسی از راه درست و اصولیش منحرف کردند. شما هرچقدر هم دلیل بیارین که ارشین زندگی سختی رو گذرونده و دیگه نمی‌خواد آدم‌های اطرافش رو از دست بده، باز هم نمیشه پوششی روی رفتارش گذاشت. من متوجه منظورتون هستم. یکی از مشکلات رمان این بود که زیاد به گذشته ارشین و سختی هاش پرداخته نشده و شما بخشی از زندگیش رو تا آخر رمان پنهان کردین، برای همین این حرفی که درباره شخصیت ارشین زدین چندان قابل قبول نیست. راستش من توی تلویزیون یا رمان هایی دیدم که مادری، شوهر و پسرهاش رو توی جنگ از دست داده و بعد از سختی‌ها و فشارهای زیادی که تحمل کرده، چنان به تک دخترش وابسته است و مدام نگرانشه، دلش رضا نمی‌ده که دخترش بره یک شهر دیگه درس بخونه، چون از اون خانواده و زندگی به اون خوبی، فقط همین دختر براش باقی مونده و چه بسا که حس مادرانه چیزیه که ما تا مادر نشیم نمی تونیم درکش کنیم. شما اگه می خواید وابستگیه ارشین رو نشون بدین می‌تونید توی موارد قابل باورتری نشون بدین. مثلا اینکه خوشش نیاد اون دو تا، با سه تا پسر درگیر بشن و یا با پسرا دوست بشن، شبا دیروقت بیرون نرن و...
    توی پستی که در ادامه نقدم فرستاده بودین، نوشته بودین:

    سوم اینکه ارشین دختریه که سالها جایی زندگی کرده که فرهنگش با ایران فرق داره پس خیلی دور از ذهن نیس ک کنار کسی ک بهش علاقه مند شه راحت بخوابه تا صبح. اینکه اونا مدام همدیگرو بغـ*ـل میکنن و میبوسن دلیل نمیشه احساسشن هــ ـوس باشه اونا بعد از کلی عذاب و سختی ب ارامش رسیدن و اینک علاقشون با ی شور عجیبی ب سرعت پیش میره غیرابل درک نیست
    خب اگه ارشین به دین و این جور چیزها مقید نیست، آیدن هم ظاهراً باید یک همچین آدمی باشه که انقدر راحت لمسش می کنه و می بوستش و باهاش می‌خوابه و ما توی زندگی خودمون خانواده هایی رو دیدیم که دختر و پسر شاید از لحاظ دینی از آیدن و ارشین مقید تر باشن، ولی باز هم برای مرد مورد نداره که کسی موهای زنش رو ببینه و توی فرهنگ خیلی از خانواده ها روسری نپوشیدن موردی نداره و هیچکس هم سر این موضوع غیرتی نمیشه. غیرت یک مرد فقط روی موهای یک زن نیست. ارشین دختریه که به قول خودتون خیلی وقته که تو ایران زندگی نمی کرده و مقید حجاب و... نیست، پس باید براش سخت باشه که جلوی کسایی که باهاشون راحت و صمیمی بوده، روسری سرش کنه. من درک می کنم که آیدن از اینکه دانیار ارشین رو لمس می کنه، بدش میاد. ولی اون‌طوری که شما توی رمان می‌گفتید که وقتی ارشین رفت پیش دانیار، کلی مرد آیدن رو که غیرتی شده بود، گرفته بودند که نره اونجا، یا مثلاً اونجایی که برای جلوگیری از این کار بسته بودنش و... اینها چیزهایی هستند که توشون خیلی زیاده روی شده. شما با این کارها آیدن رو مردی غیرمنطقی و کسی که از روی احساسات تصمیم می‌گیره نشون دادید. توی رمان گفتید که آیدن فکر می کرده که دانیار با ارشین رابـ ـطه‌ای داره، اگه اینطوره آیدنی که شخصیت محکمی داره، نمیاد انقدر زود به زنی که فکر می کنه یکی دیگه رو دوست داره رو بغـ*ـل و ابراز علاقه کنه، چون فکر می کنه اون دختر باهاش مخالفت می کنه و غرورش جریحه دار میشه. بعد شما حتی توی رمان هایی که طبق گفته های خودتون خاص نیستند، هم دقت کنید می بینید که بعد از چندین پست از رمان تازه یک نشونه هایی از عشق در پسری که شخصیتی به مغروری و محکمی آیدن نداره، دیده میشه و دختر عاشق رو بین دوراهی می ذاره که آیا اون پسر دوستش داره یا نه؟ این عشقی که شما توی رمان به نمایش کشیدین، بیشتر شبیه عشق دوتا نوجوون بود که توی یک نگاه عاشق هم میشن. اما دو تا آدم بالغ که توی زندگیشون سختی زیادی کشیدن و از آدم‌هایی ضربه خوردند، برعکس آیدن و ارشین بیشتر توی روابطشون با افراد و حتی عاشق شدنشون محتاطند، چون که می ترسن دوباره ضربه بخورند. این افراد حتی اگه عاشق هم بشن، خیلی طول می کشه که با خودشون کنار بیان و ابراز علاقه کنند. عشقی که توی رمان به نمایش کشیدین خیلی سریع بود و خواننده درک کاملی ازش پیدا نمی‌کرد.
    در مورد اسم رمان هم حرف شما درسته، اما چون «جزا» بیشتر به معنای منفی استفاده میشه(مثلا جزای گناهان) یک همچین تصویر اشتباهی ممکنه توی ذهن خواننده شکل بگیره. ولی توصیه من برای عوض کردن اسم فقط این نبود. همون‌طور که توی نقدم گفتم.
    فکر کنم نقد رو با دقت نخوندین، چون من به طور دقیق ذکر کردم که اسم شانلی موردی نداره. شاید اگه توجه بیشتری نشون می دادین کمتر مخالفت می‌کردین... ای کاش توجه داشتین که من باتوجه به مشغله های زیادم چقدر وقت صرف خوندن رمان طولانی و نوشتن نقد به این بلندی کردم و با دقت تر می خوندین...
    اما من می دونم که چه اسم هایی قدیمین و حتی مربوط به دوران هخامنشی و... میشه، اما گذاشتن چنین اسم هایی توی گذشته باب نبوده، حتی آمار توی سال ۹۴ نشون میداد که توی کل ایران و کشور به این پرجمعیتی فقط ۱۵۰ نفر از اسم آیدن استفاده کرده بودند. استفاده از اسم های خیلی قدیمی و مربوط به سلسله های قبل و... تازه باب شده و ما توی دهه های هشتادمون هم خیلی کم از این اسم ها می بینیم. به نظرم اگه به جاش از «آیدین» استفاده می‌کردین خیلی بهتر میشد، هرچند که یکم امروزی هست. درباره بقیه اسم ها هم همینطوره و اونایی که گفتم ویرایش بشن.
    درباره اخلاق ارشین، این رو که گفتین متوجه شدم که چه تصوری از شخصیت ارشین و آیدن توی ذهنتون هست. من رمان هایی خوندم که شخصیت های اینجوری داشتن، من هم توی تک تک لحظات رمان رفتار شخصیت رو درک می کردم، چون توی زندگی واقعی هم دیده بودم. اما شما همچین کاری نکردین و فقط گفتین سختی کشیدن و توی نقدم هم مثال هایی از عصبانیت های بی دلیلشون گفتم. متاسفانه شما نمی تونید این مسئله روی برای تک تک خواننده ها توضیح بدین که چرا رفتارشون اینطوره. باید سعی کنین که توی مواردی این عصبانیت رو نشون بدین که برای خواننده قابل درک باشه.
    من کلی رمان خوندم که شخصیت هاشون به قول شما عصا قورت داده بودن، من رمان‌های زیادی توی همین انجمن خوندم که با وجود شخصیت های جدی و خشک، رمانشون چنان جذابیتی داره که خواننده محو رمان میشه، آیا «بلندی های بادگیر» رو خوندین که متوجه منظورم بشین؟ توی جایی گفته شد که مهرداد لب و لوچه اش رو آویزون کرد، شما می گید که رفتارهای شخصیت هاتون موردی نداره، اما به نظرتون صحیحه یک شرکتدار حرفه ای همچین حرکاتی بکنه؟ از کسی که شرکت داره رفتارهای درست تری انتظار میره، من نمیگم خشک باشن، توی زندگیم مردها و پسرهای شوخ طبع موفق زیادی دیدم. اما باید دقت داشته باشین که رفتارها و شوخی های مردها حتی وقتی که می خوان باحال باشن، پسرونه یا مردونه است. شما از شوخی ها و رفتارهای دخترونه استفاده کردین. اینکه شخصیت ها منطقی و باورپذیر باشن نشوندهنده فضای خشک رمان نیست. شما باید داستان جذابی داشته باشین که خواننده حوصلش سر نره. من خودم کلی رمان با شخصیت هایی که شما قبول ندارین خوندم و می تونم بگم خیلی هاشون شاهکار بودن. اینکه رفتارهای دخترهای رمان یا پسرهاشون منطقی نباشه، می تونه ضربه خیلی بیشتری به رمان بزنه. اگه می گید داشتن شخصیت های منطقی خواننده رو از رمان زده می کنه، می تونین تعداد خواننده های رمان رو با خواننده های رمان های که براساس چیزهایی که میگم، رمانشون رو نوشتند مقایسه کنید خودتون متوجه خیلی چیزها می شین، اون رمان ها کم کمش بیست یا سی تا بازدید دارن(اونم کم‌ترین تشکرهاشون) درحالیکه وقتی من دقت کردم تشکرهاتون از ابتدا تا انتها رو به زوال بود.
    یک بار، رمانی رو می خوندم که یکی از شخصیت های فرعیش مرد بود، اما حتی شخصیت اون رو هم برای خواننده روشن کرده بود. اون مرد داستان کمی حاضر جواب و خونسرد بود و هرازچندگاهی هم چیز خنده داری می گفت، البته ما شاهد شخصیت جدیش هم بودیم. چرا اون مرد داستان در نظر من بچه نیومد یا رفتارش برام عجیب نبود. چون چنین آدم هایی با این رفتارها توی زندگیم دیدم و برام قابل درکه.
    اما درباره شخصیت های دختر رمان. اینکه معتقد بودین رفتارشون طبیعیه، این رفتار برای دخترهای نوجوون طبیعیه، من زیاد دیدم که دخترای توی سن الین و روشا بگو بخند زیاد می کنند، اما به جاش و باورپذیر، مثالی از رفتارهای الین و روشا توی نقدم زدم. دخترهای شوخ طبع زیادن و شما می تونید با الگو برداری از رفتارها و حرکاتشون، روی شخصیت اولین و روشا کارکنین.
    و اما درباره اینکه نمی خواید رمان خاص بنویسید. نکاتی که من گفتم، معیارهای رمان نویسی و مورد تایید نگاهه و من این ها رو نه تنها از روی تجربه، بلکه از مقالات و منابع زیادی برداشتم و به نویسنده ها توصیه می کنم که رعایتشون بکنند. بدون شک اگه رمانتون ایرادی نداشت، بخش آنلاین نمی‌رفت. این ها نکاتیه که خیلی از رمان های مجازی رعایت می کنند. اینکه می گید من نمی خوام رمان خاص بنویسم، جلوی پیشرفتتون در نویسندگی رو می گیره و شما با این کار چشمتون رو روی تموم ایرادهای رمان می بندین، البته خونده رمان های بی کیفیت هم تأثیری توی نوشتنتون داشته و... حتی توی انجمن نویسنده های حرفه ایمون هم درخواست نقد میدن، چون که می خوان اگه رمانشون ایرادی داشته باشه، بدونن، آدم هرچی قلمش بهتر باشه، روی چیزی که می نویسه حساسیت بیشتری به خرج میده و در نهایت می رسیم به سخن معروفی که میگه «نویسنده بهترین منتقد اثرشه.» اینکه کسی توی رمانش ایرادی نبینه همیشه به این معنی نیست که قلمش خوبه، اینه که اونقدر تجربه‌ش توی نویسندگی باز نشده و نمی تونن ایرادهاش رو ببینه و اکثرا رمانشون رو فوق العاده می بینند. شما می خواید رمانتون از بخش آنلاین در بیاد، و رمانی میره برای دانلود که معیارهای انجمن رو رعایت کنه و کار منتقدین هم یادآور کردن معیارهای انجمن به نویسنده هاست.
    ***
    مواردی که اعتراضی بهشون نشده، یعنی ویرایش میشه؟
     

    Shirin.kiyoumarsi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/10/28
    ارسالی ها
    126
    امتیاز واکنش
    1,123
    امتیاز
    346
    سن
    23
    محل سکونت
    گیلان
    متاسفانه چون نظر شما مهمه اعتراض فایده نداره من هرچیم بگم شما حرف خودتونو میزنین. تمام ایرادهارو میتونم برطرف کنم مخصوصا اونایی ک حرفی نزدم ازشون. فقط اسم رمان و شخصیتا رو نمیتونم عوض کنم و فک نمیکنم موضوعی باشه که خواننده بهش اعتراض کنه چون تا حالا هم رمان هایی که اومده اسم های جالب و جدید داشتن هم اسم رمان هم شخصیتا اگه میتونین قبول کنین ک بگین من ایرادارو برطرف کنم بجز اسم رمان و شخصیتا.
    درضمن شانلی و ارشین فامیل نیستن تو چند صفحه اول رمان خودش توضیح میده که شانلی و ارشین جفتشون اسم های خود ارشینه. بنظرتون همون اول کار خواننده همه چیو بفهمه خیلی ابکی و حوصله سر بر نیس؟ دیگ دنبال کشف جدید نباشه از شخصیتا کسل کننده نمیشه؟همون اول دختره بگه اسم من اینه زندگیم اینه میخوام اینکاروکنم

     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    من نگفتم که شانلی و ارشین باهم فرق دارن. خودتونم خیلی جاها توی رمان به این نکته اشاره کرده بودین و کاملا مشهود بود.
    من توی توضیحاتم نگفتم که همه چیز رو اول رمان روشن کنید. یکی از اصول رمان نویسی ایجاد گره توی ذهن خواننده است. مثل گذشته شخصیت ها که پر از ابهامه. می تونستید آروم آروم بخشی از گذشته و این که چی شد ارشین با بقیه شخصیت ها آشنا شد و سختی هایی که کشید و توی سیر رمان بیارید و هرازچندگاهی هم جای حساس داستان زندگیش رو قطع کنید و به حال برگردید و بعد در ادامه یا مثلاً چند پست بعد ادامه گذشته رو بگین. می تونید مثلا گذشته آیدن رو اواسط رمان برای خواننده روشن کنید. اینجوری جذاب تر میشه، نه اینکه آخر رمان خیلی چیزها گفته بشه یا اول رمان همه‌ی گره ها گفته بشه.

    اسم شخصیت ها اگه اصرار دارین موردی نداره و اسم رمان هم متوجهم که چرا نمی خواین عوضش کنین، چون دیدم توی سایت های دیگه هم هست.
     

    Shirin.kiyoumarsi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/10/28
    ارسالی ها
    126
    امتیاز واکنش
    1,123
    امتیاز
    346
    سن
    23
    محل سکونت
    گیلان
    آیدن بعد اشنایی با ارشین یکجا زندگیشو تعریف میکنه این ک موردی نداره؟
    پس اسم رمان و شخصیتا رو تغیر ندم؟

    ی چیز دیگ من دیگ چه تغیری میتونم توچهره ارشین استفاده کنم تا غیر قابل شناسایی واسه کیارش و دانیار باشه؟اونا ارشین رو تو نوجوونی دیدن و مسلما بعد هشت سال و رسیدن به اوج جوونی چهره خیلی تغیر کرده با این وجود که ارشین رنگ مو و چشمهاش که قابل توجهه تغیر داده بگید چیکارمیتونم بکنم
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    ادامه بحث رو توی گفتگو ادامه بدیم بهتره.درمورد چهره ارشین هم می تونید تو طول رمان بگید که «گریمی روی صورتم انجام دادم تا قابل شناسایی نباشه و...» در ادامه هم به رنگ موها و چشماش اشاره کنید یا همون موقع.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا